درمان حُزن و باور به قضا و قدر(1)
حزن و افسردگی در روح و نفس انسان، میتواند مانعی در مسیر حرکت و پیشرفت دنیوی و سلوک اخروی فرد باشد. از این رو، باید برای از بین بردن آن تدبیری اندیشید.
نویسنده :میثم عزیزان
چکیده
حزن و افسردگی در روح و نفس انسان، میتواند مانعی در مسیر حرکت و پیشرفت دنیوی و سلوک اخروی فرد باشد. از این رو، باید برای از بین بردن آن تدبیری اندیشید. اعتقاد به قضا و قدر، راهکاری است در همین جهت که با ایجاد رضامندی، این مانع را از مسیر بر خواهد داشت. این نگاشته، شرحی بر روایت امام صادق علیه السلام است که با استفاده از روایات هممضمون و همخانواده دو عنوان حزن، و قضا و قدر، به دنبال آن هستیم تا به تبیین این دو رکن اصلی حدیث شریف و رابطه آنها بپردازیم. کلید واژهها: حزن، غم و اندوه، قضا و قدر، اختیار، جبر.تعریف حزن
لغتشناسانی چون خلیل بن احمد، ( العین، ج 1، ص 378) ابن منظور ( لسان العرب، ج 13، ص 111) و ابن اثیر، ( النهایه، ص204) طبق اقوالی مشابه قائلند که معنای ریشه «حزن»، «خشونة الشّیء و شدّة فیه» است، و دو تلفّظ دارد: الحَزن و الحُزن. ابن فارس میگوید: مراد از الحَزن، زمین سنگلاخی و سختی در آن، و مراد از الحُزن، همان معنای مشهور است. (معجم المقاییس اللغة، ج 1، ص 291) راغب اصفهانی اضافه میکند که خشونت در نفس و آن چه از غم و اندوه در جان آدمی حاصل میشود حزن است و نقطه مقابل آن، فرح و شادی است. (مفردات ألفاظ القرآن، ج 1، ص 478) در بیان عالمان اخلاق، همچون نراقی (معراج السّعادة، ص774 و 775) و مصباح یزدی (مجلّه پرسمان، ش 43، ص 7) که از روح روایات گرفته شده و نیز در کتاب دائرة المعارف تشیع، در تعریف حزن، (دائرة المعارف تشیع، ج 6، ص 264) به اصل از دست دادن محبوب و فقدان مطلوب، اشاره شده است. امّا از آن جا که تنها عامل ایجاد حزن، نداشتهها و نداراییهای انسان نیست و گاه اصل دارایی و داشتهها میتواند عامل پدید آمدن حزن باشد، آن را چنین تعریف میکنیم: «احساسی سخت و سنگین،که به دلیل نبود محبوبی و یا وجود مطلوبی، دنیوی و اخروی، در انسان پدید میآید». حزن، با دو واژه دیگر، مترادف است: الف. «همّ»، با حزن، مترادف است ولی معنایش عامتر از حزن است. به عبارت دیگر، یکی از معانی همّ، حزن است؛ زیرا حزن فقط در یک معنا استعمال میشود ولی ریشه «همّ» علاوه بر حزن، در معناهای زیر نیز به کار رفته است: 1. اهتمام داشتن: ما همّت بِه نفسَک ( العین، ج 3، ص 1901) مثلاً در روایاتی مثل «من همّ بحسنة» (معجم المفهرس بحار الأنوار، ج13، ص600) به کار میرود. این معنا، به نوعی معنای حزن را هم در خود دارد. یعنی فرد، همّ و غم خود را برای انجام کار خیر میگذارد. 2. همّت: إنّه لَعظیمُ الهمّة وَ إنّه لَصغیرُ الهمّة ( العین، ج 3، ص 1901) یعنی انسان میتواند دارای اراده بلند یا کوتاه و سست باشد. 3. بلا و گرفتاری. در روایتی مثل«إکفنِی ما أهمّنی» (معجم المفهرس بحار الأنوار، ج 13، ص 599) و یا «إجعَل لی مِن هَمّی وَ کَربی فََرَجَاً» (همان، ج 13، ص 602) آمده است. معنای عبارت چنین است که «خدایا، مرا از این بلا و گرفتاری، کفایت نما». ابن السکیت میگوید: «الهَم ُّمِنَ الحُزنِ» ( لسان العرب، ج 12، ص 621) این تعبیر، دلالت بر عام بودن حزن نسبت به «همّ» نیست، بلکه تنها به یک معنای ریشه «همّ» که حزن است، اشاره دارد. ب. «أسف» نیز با حزن، مترادف است که میتواند معنای دیگری را هم در بر داشتهباشد (ر.ک: غریب الحدیث، ابن جوزی، ج 1، ص 26، مختار الصحّاح، ص28) احمد بن خلیل، قائل است واژه «أسف» زمانی که از سوی ما فوق به کار رود، به معنای خشم و غضب و زمانی که از سوی زیر دست باشد، به معنای معروف حزن است ( العین، ج 1، ص 83).ارزشگذاری حزن
ارزش و جایگاه حزن، از نظر اسلام چیست؟ آیا اسلام آن را رد میکند یا این که به تمام و کمال میپذیرد؟ و یا نگاهی میانه به آن دارد؟ شخص محزون از نظر اسلام، چگونه فردی است؟ آیا دین به او جلوهای عابدانه و زاهدانه میدهد یا خلاف آن را اثبات میکند؟ آیات و روایات در باب غم و اندوه، به دو دستهتقسیم میشوند. دستهای چون آیه شریفه: «لِّکَیلاَ تَحْزَنُواْ عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلاَ مَا أَصَابَکُمْ» (سوره آل عمران، آیه 153) ما را از حزن و اندوه بر حذر میدارند و دستهای دیگر، چون این حدیث قدسی که خداوند به حضرت عیسی وحی کرد: «اکحل عینیک بمیل الحزن» (میزان الحکمه، ح 3818) ما را به اندوهگین بودن ترغیب میکنند.
پس شریعت نسبت به حزن، دو نگاه دارد: تأییدی و ردّی. به تعبیر دیگر، در اسلام دو نوع رویکرد مثبت و منفی در موضوع حزن وجود دارد.
آیة الله مصباح یزدی، در جمع دیدگاههای متفاوت در این موضوع، میگوید: «حزن و شادی، اگر در مواردی باشد که انسان را از کمالات دیگر باز دارد، آن حالت، طبعاً نامطلوب خواهد بود و به اندازه اختیاری بودن، آن از نظر اخلاق، ارزش منفی خواهد داشت. حال باید دید آن چیز مطلوب چه ارزشی دارد و مطلوبیتش تا چه حد است. آیا این چیز مربوط به دنیاست یا مربوط به آخرت؟ مربوط به بدن یا مربوط به روح است؟ از این رو، اگر ادامه این حالت در جهت خیر باشد و به خاطر از دست رفتن یک خیر معنوی و اخروی باشد، مطلوب است و تشدید آن هم تا آن جا که منشأ آثار نیک باشد مطلوب است. و الّا انسان باید خود را منصرف کند و طوری نباشد حزن، قلبش را فرا گیرد و او را از کارهای دیگر باز دارد» (مجلّه پرسمان، ش 43، ص 7) از این سخن چنین بر میآید که چون اصل پیدایش غم در انسان، به سبب وجود یا عدم مطلوبی است، ارزش حزن نیز وابسته به ارزش آن مطلوب است که اگر دنیوی باشد، حزنِ منفی، و اگر اخروی باشد، مادامی که منشأ عمل صالح است و به واجبات هم ضرر نرساند، حزن مثبت است. بنا بر این، از نظر دین، حزن نسبت به مطلوب دنیوی، مذموم و حزن نسبت به مطلوب اخروی یا در مسیر آخرت، ممدوح است.قلمرو حزن مثبت
حزن مثبت، احساسی سخت و سنگین است که در رابطه با مطلوبی اخروی به وجود میآید. این نوع از حزن، در نگاه دین کاملاً مورد پذیرش است و نه تنها از آن منع نشده بلکه ائمّه علیهم السلام به آن هم تشویق کردهاند. آن جا که پیامبر صلی الله علیه و آله میفرماید: «خداوند توسط چنین حزنی عبادت میشود» (مکارم الأخلاق، ص462: مَا عُبِدَ الله علَی مِثلِ طُولِ الحُزنِ)و یا امام سجاد علیه السلام میفرماید: «خداوند، قلب حزین را دوست دارد»، ( الکافی، ج 2، ص 99: انّ الله یحِبُّ کُلَّ قَلبٍ حَزینٍ) مرادشان حزن مثبت است. و نیز منظور از قلب محزون عارفان، (میزان الحکمه، ح 1، ص 382: قال الصادق: الحزن من شعار العارفین) متّقین ( نهج البلاغه، خطبه 192: «قلُوُبُهم مَحزُوَنه») و مؤمنان (همان، حکمت 333: المؤمنُ، حُزنُه فِی قَلبِه وَ بِشرُهُ فی وَجهِهِ) چنین حزنی است. این نوع از حزن را با معیار اختیار، به دو دسته حزن مثبت اکتسابی و حزن مثبت غیر اکتسابی تقسیم میکنیم. به این معنا که اگر اراده انسان در پیدایش حزن، نقش مستقیم داشتهباشد، حزن اکتسابی، و اگر فرد اصلاً دخیل نباشد و یا به طور مستقیم نقشی را ایفا نکند، حزن غیر اکتسابی است. (برای مثال، گاه فرد به اختیار و با تأمّل در حال خود و دیگران، محزون میشود و گاه بدون اختیار او رویدادی رخ میدهد و اندوهگینش میسازد) امیر مؤمنان علیه السلام در روایتی میفرماید: «هرکس از مؤمنان بر نفس خویش بسیار اندوه خورد، روز قیامت خداوند او را شاد گرداند و در سرای ماندگاری جایش دهد». (غرر الحکم، ح 9027) این جا اگر بگوییم حزن اکتسابی نیست، پس مؤمنان در مقابل کاری که مجبور به انجام آن بودهاند، پاداش گرفتهاند که خلاف عدالت خداوند است. از این رو، در حزن، اختیار انسان هم نقش دارد. 1حزن مثبت اکتسابی
این حزن، حزن بر مطلوب از دست رفته اخروی است که به اختیار فرد ظهور پیدا میکند. انسان در مسیر تمایلات نفس، میتواند بدون غم و غصهای از کنار مطلوبات از دست رفته بگذرد، ولی چون مؤمن خود را سالک الی الله میداند و برخلاف تمایلات نفس عمل میکند، برای فقدان مطلوبش سراسر غرق در حزن و اندوه میشود. پس این حزن، هم مثبت است، چون در مسیر خداوند است، و هم اکتسابی است، چرا که به اختیار فرد وابستگی کامل دارد. در روایات، جلوههایی از این حزن مثبت آمده است: الف. حزن برگناه. امیر مؤمنان علیه السلام در روایتی چنین امر میکند: «سرورُ المُؤمنِ بِطاعةِ ربِّه، وَ حُزنُه علی ذَنبِه؛ (غرر الحکم، ح 5594). شادی مؤمن، به اطاعت پروردگارش و حزن او بر معصیتش است». ب. حزن بر انجام ندادن نیکیها. حضرت امیر علیه السلام در روایت دیگر میفرماید: «أکثرُ سرورِک َعلی ما قدّمتَ مِنَ الخَیر و َحُزنُکَ علی مافاتَ مِنه؛ (همان، ح 2345). بیشتر سرورت بر کارهای خیری باشد که انجام دادهای و بیشتر حزنت بر امور خیری باشد که از دست تو رفته است». یا حضرت در نامهای به ابن عباس مینویسد: «فَلیکُن سُرُورُکَ بِما نِلتَ مِن آخِرَتِکَ وَ لیکُن أَسَفَکَ علی مَا فَاتَ مِنه؛ ( نهج البلاغه، نامه 22) شادی تو از چیزی باشد که در آخرتت مفید است و اندوه تو برای از دست دادن چیزی از آخرت باشد». ج. حزن بر مصائب اهل بیت علیهم السلام. امام صادق علیه السلام میفرماید: «نَفس ِالمَهمِومِ المُغتَمُ لِظُلمِنا، تَسبیحٌ، وَ هَمّه لِأمرنا، عِبادَة» ( الکافی، ج 2، ص 226، ح 16). کسی که برای ما نگران باشد و به خاطر ستمی که بر ما برود غمگین، نفس کشیدنش تسبیح و غم خواری او برای ما عبادت است». د. حزن بر مرگ و قیامت. (مطلوب انسان در مورد مرگ، آسایش و راحتی درسرای آخرت، از مرگ تا ورود به قبر و بعد از آن تا قیامت، و رهایی ازعذاب پروردگار است.) دیلمی که در کتاب «ارشاد القلوب» بابی را به فضیلت حزن اختصاص داده است، چنین میگوید: «عجیب نیست که انسان محزون باشد. تعجّب در این است که چگونه ساعتی قلبش خالی از حزن ماند! و سزاوار است هرکسی قلبش محزون باشد؛ زیرا در سفر دور و درازی است که اوّل منزل آن مرگ و محلّ ورودش قبر و بازگشت به قیامت، و موقوفش حضور پرودگار است... چگونه دل آدمی محزون نباشد و حال آن که اجلش حتمی است و علّت آن هم مخفی است». ( ارشاد القلوب، ج 2، ص 67) این بیان زیبا، مصداق سخن کوتاه و ژرف امام صادق علیه السلام است که میفرماید: «إن کانَ المَوتُ حقاً فَالفَرحُ لِماذا؟». ( التوحید، ص 376)روایت امیر مؤمنان علیه السلام نیز گویای همین مطلب است: «وَلیکُن سُرُورُکَ بِمَا قَدَّمتَ وَأسَفُکَ عَلَی مَا خَلَّفتَ وَ هَمُّکَُ فیمَا بَعدَ المَوتِ؛ ( نهج البلاغه، نامه 66) باید شادی تو برای آن چه (از نیکی) پیش فرستادی، اندوهت برای آن چه (از گناه) پشت سر نهادی و غصّهات برای بعد از مرگ باشد».حزن مثبت غیر اکتسابی
این اندوه، اندوهی است که به مصلحتهایی چون جلوگیری از غفلت، یاد خداوند، آزمایش و امتحان انسان، از جانب خداوند بر فرد وارد میشود و چون سالک، در ظهور آن نقشی ارادی نداشته، کاملاً غیر اختیاری است. این جاست که فرد چارهای برای فرار از آن نمییابد و باید صبر و رضایت به قضا و قدر الهی را پیش گیرد. روایات ذیل، بیانگر این نوع از حزن هستند: امام صادق علیه السلام: «لایمضَی علی المُؤمن أربَعونَ لیلة الّا عُرِضَ لَه أمرٌ یحزُنُه یذَکّرَه رَبَّه؛ (المؤمن، باب التمحیص بالحزن و الهم، ص 44) چهل شب بر مؤمن نمیگذرد مگر این که حزنی بر او وارد شود تا پرودگارش را به یاد آورد». حضرت صادق علیه السلام: «إنَّ العَبدَ إذا کَثَّرَت ذُنُوبُه و لم یکُن عِندَه مِنَ العَمَل ما یکَفِّرَها، إبتَلاه الله بِالحُزنِ لِیکَفِّرَها؛ (همان جا). اگر گناه بنده زیاد شود و نزد خداوند متعال عملی نباشد که کفّاره آن گناهان گردد، خداوند او را به حزن مبتلا میکند». امام موسی کاظم علیه السلام: «المؤمنُ مِثلَ کَفتی المِیزانِ، کُلَّما زِیدَ فی إیمانِه زِیدَ فی بَلائِه؛ (همان، باب سرعة البلاءالی المؤمن، ص 31) مؤمن مثل دو کفّه ترازو است که هر چه ایمانش زیاد شود، بلا (که عامل حزن و اندوه است) بر فرد بیشتر میگردد». 1قلمرو حزن منفی
حزن منفی، احساسی سخت و سنگین است که در نفس آدمی به دلیل مطلوبی دنیوی به وجود میآید. انسان وقتی به این نوع از حزن مبتلا میگردد، از مسیر عبودیت خارج میشود و در امور دنیوی، چه در حوزه فردی و چه در حوزه اجتماعی، به دلیل افسردگی ناشی از این حزن، دیگر نمیتواند فعّال ظاهر شود و مؤثّر و مفید واقع گردد. این حزن، از نگاه علم اخلاق، در شمار رذایل جای میگیرد و گفته شده که از عوامل دیگری چون«حسد، کینه، خوف، ترس، ناامیدی، فقدان و ناکامی و... نشأت گرفته است». (ر.ک: پایاننامه «حزن وافسردگی در آیات و روایات»، ص 93 ـ140) امّا مهمترین عامل ایجاد غم و اندوه منفی، دنیاطلبی است و حسد، کینه، خوف و ترس، ناامیدی، فقدان و ناکامی و. ..، زیر شاخههای دنیاطلبی (مراد، دنیای مذمومی است که امیر مؤمنان علیه السلام چنین وصفش کرد: «حُفَّت بِالشَّهَواتٍ وَ تَحَبََبَت بِالعَاجِلَه وَ رَاقَت بِالقَلیلِ وَ تَحلَّت بِالآمَالِ» نهج البلاغه، خطبه 111)هستند. در روایات شریفه زیر به منفی بودن و دنیوی بودن این حزن اشاره شده است: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «الرَغبَةُ فی الدُّنیا، تُکثِّرُ الهَمََّ َو الحُزنَ؛ (بحار الأنوار، ج 70، ص120) میل به دنیا، اندوه را زیاد میکند».درحدیث دیگر از نبی اکرم صلی الله علیه و آله چنین میخوانیم: «انا زَعیمٌ بِثلاثٍ لِمَن أکَبَّ علی الدنیا، بِفقرِ لا غِناءَ لَه و َبِشُغلٍ لا فَراغَ لَه وَ بِهَمٍّ وَ حُزنٍ لا انقِطَاعَ لَه؛ من سه چیز را برای کسی که به دنیا روی آورد قطعی میدانم: فقری بدون بینیازی، سرگرمی بدون آسایش، و اندوه و غصهای بیپایان» (همان، ص 81). و یا در روایت دیگر میفرماید: «یا ایها النَّاس، هذا دارُ ترحٍ، لَا بِدارِ فَرحٍ و دارُ التواءٍ لا دارُ استواءٍ، فَمَن عَرَضَها لَم یفرح لِرجاءٍ وَ لم یحزُن بِشقاءٍ؛ ( أعلام الدین، ص 343) ای مردم، دنیا سرای غم است نه سرای شادی، سرای دشواری است نه سرای آسودگی. پس هرکه آن را شناخت، با امیدی شاد نشد و با سختیای اندوهگین نگشت». رابطه حزن منفی در وجود انسان با دنیا، به دو گونه است. یکی آن که انسان به داشتههای کم و یا فراوان دنیا، علاقهمند میگردد به نحوی که آن داشتهها و از دست دادنشان او را محزون میکند. و دیگر آن که فرد خواستار داشتههایی است به گونهای که خود را به وجود آنها نیازمند مییابد، که اگر آن خواستهها بر آورده نشوند او نیز محزون میگردد. از این رو، حزن منفی، دو حوزه دارد: حزن بر داشتهها، حزن بر نداشتهها.حزن بر داشتهها
انسان در زندگی خود، داشتههایی را دارد که به آنان علاقهمند است. این داشتهها میتواند پدر، مادر، همسر، فرزند، مسکن، مرکب، ثروت، قدرت و... باشد. گاه همان طور که بیان شد بنا بر مصلحتهایی چون ذکر خداوند متعال و غافل نشدن از او، حبط سیئات و یا امتحان و ابتلا، از سوی پروردگار عالم، داشتهها دستخوش تغییر میشود و موجب از دست رفتن مطلوبات و محبوبات میگردد. در چنین شرایطی اگر فرد سر به بی قراری و بی تابی شدید بگذارد، حزنش حزن منفی خواهد بود. در این جا نوع حزن، ارتباط دقیقی با خود انسان دارد.منبع:دوفصلنامه حدیث اندیشه شماره 8و9..
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}