نویسنده: سید فیلد
مترجم: ونداد الوندی پور



 

هنری جیمز، نویسنده بزرگ آمریکایی (1916-1843)، مقاله ای دارد تحت عنوان «هنر داستان پردازی»، او در این مقاله سؤالی مطرح می کند درباره چیستی شخصیت و می نویسد: «شخصیت چیست؟» و خود پاسخ می دهد: «چیزی نیست جز تعیین «پیشامد»، و پیشامد چیزی نیست مگر توضیح و آشکار سازی شخصیت.» بی شک وازه کلیدی در این میان همان «پیشامد» است. «پیشامد» در فرهنگ لغت بدین شکل معنا شده: «اتفاق یا رویدادی معین که در ادامه یا در ارتباط با واقعه دیگری، رخ می دهد.»
خب، این مفاهیم چه ارتباطی با شخصیت پردازی دارند؟ نگاهی بیندازید به فیلم رودخانه اسرارآمیز (Mystic River). کل فیلم بر اساس اتفاقی شکل می گیرد که در ضمن ربوده شدن پسری به نام «دیو» رخ داده. 25 سال بعد از آن حادثه، آن پیشامد یا وضعیت، دوباره و به شکلی دیگر تکرار می شود. این بار در قالب یک قتل؛ قتل فجیع دختر «جیمی»؛ و سؤال این است که آیا تاریخ دوباره تکرار شده؟ و آیا دیو دختر جیمی را به قتل رسانده؟
دزر اینجا باز سوالی مطرح می شود: آیا «شخصیت» چگونگی «پیشامد» را تعیین می کند یا «پیشامد» ماهیت «شخصیت» را آشکار می کند؟ این چیزی است که شما هنگام خلق یک شخصیت باید مد نظر داشته باشید و درباره اش فکر کنید. سؤال مهمی که هنگام خلق یک شخصیت مطرح می شود، این است: «چگونه می توانیم با دادن توضیحاتی درباره زندگی و تجربیات شخص، شخصیت او را واقعی تر، باورپذیرتر و حقیقی تر کنیم؟»
فرض کنید که در مقابل یک کاغذ سفید نشسته اید و می خواهید نوشتن فیلمنامه تان را آغاز کنید. اولین چیزهایی که در آغاز به ذهن تان خطور می کند، اینها هستند: «داستان من درباره چیست و درباره کیست؟» و در ادامه از خود خواهید پرسید که «نیاز دراماتیک شخصیت اصلی من چیست؟ دیدگاه او به زندگی و نیز طرز رفتارش چگونه است؟» و «رفتار و دیدگاه او در طول داستان چه تغییراتی خواهد کرد یا سیر تحول او در طول داستان چگونه خواهد بود؟» بعد از این که به این $ پرسش ها پاسخ دادید، می توانید به طور اختصاصی سراغ شخصیت بروید و لایه های مختلف شخصیتی او را بسازید و رنگ آمیزی کنید.
یکی از تکنیک های سودمندی که من برای شخصیت پردازی ابداع کرده ام، تکنیک «دوچرخه وجود» است. اگر کل اتفاقات و رویدادهای مهمی را که از زمان تولد شخصیت تا زمان حال رخ داده به شکل مدور ترسیم کنید، وجهی کل یاز پیشامدهای مختلف فیزیکی، ذهنی، احساسی و روان شناختی ای که در رندگی او رخ داده اند در اختیار خواهید داشت. این پیشامدها می توانند بر زندگی شخصیت شما در طول فیلمنامه تاثیرات زیادی بگذارند. یعنی زندگی شخصیت شما در طول داستانی که قصد دارید تعریف کنید، به نوعی تبدیل می شود به آینه ای از پیشامدهایی که در گذشته برای او رخ داده اند.
زندگی انسان از دوره های مختلفی تشکیل شده است کودکی، نوجوانی، جوانی، میانسالی و پیری و هر کدام از این دوره ها نیز به دوره های خردتری تقسیم می شوند. همه روان شناسان متفق القول اند که اتفاقاتی که در کودکی و نوجوانی برای فرد رخ می دهند، بر زندگی آینده او تاثیر بسزایی خواهند گذاشت. بنابراین هنگامی که روی زندگی شخصیتتان متمرکز می شوید، بهتر است از خودتان بپرسید که در کودکی و نوجوانی - حدوداً در فاصله زمانی بین 8 تا 18 سالگی- چه اتفاق تکان دهنده ای ممکن است برای این شخصیت رخ داده باشد. در واقع شما می توانید هنگامی که شخصیتتان بین سنین 8 تا 18 سالگی قرار دارد، او را با یک رخداد یا ضربه تکان دهنده و از نظر عاطفی تاثیرگذار مواجه کنید و تاثیرات زیادی را که این اتفاق در آینده بر زندگی او می گذارد روی کاغذ بیاورید. وقتی این تمرین را انجام دهید، به مفهوم «دوچرخه وجود» پی خواهید برود. مثلاً مرگ یکی از والدین، کوچ شخصیت و خانواده اش از یک شهر به شهر دیگر، خیانت یک دوست و یا اتفاقی تکان دهنده نظیر آن چه در فیلم رودخانه مرموز بر سر یکی از شخصیت ها در زمانی که کودک بود آمد؛ همه اینها می توانند به عنوان پیشامدی تکان دهنده که در آینده بهنوعی بر زندگی و طرز رفتار شخصیت تاثیر می گذارند در نظر گرفته شوند. در فیلم سی بیسکوییت، هر کداماز چهار شخصیت اصلی شدیداً تحت تاثیر فقدان چیزی هستند که در گذشته از دست داده اند: «چارلز هاوارد» (جف بریجز) پسرش را از دست داده؛ ردپولارد (توی مکوایر) والدینش را و تام اسمیت (کریس کوپر) آزادی اش را. سی بیسکوییت (که یک اسب است و البته جزو شخصیت های فیلم به حساب می آید) هم هویت خود را از دست داده و با او ماند یک موجود بی ارزش رفتار شده. در فیلم سکوت بره ها، شخصیت اصلی- که جودی فاستر نقشش را بازی می کند- در سن 9 سالگی پدرش را از دست داده و اثر این ضایعه در بزرگسالی هم دست از سر او برنداشته. هنگامی که او با هانیبال لکتر (آنتونی هاپکینز) ملاقات می کندف همچنان تحت تاثیر ضایعه از دست دادن پدر قرا ردارد. می توانیم بگوییم که کل کنش ها او در طول فیلم تلاشی است در جهت یافتن پدر از دست داده اش؛ در این جست و جو، هانیبال لکتر نقش راهنما و مشاور او را ایفا می کند. نیاز دراماتیک جودی فاستر پیدا کردن قاتل سریالی است، اما نیاز عاطفی او، پیدا کردن پدر و تکمیل کردن رابطه اش با اوست. این مطلب در ضمن فلاش بک هایی که در فیلم می بینیم و هم مشخص است.
وقتی که شما شخصیتتان را در کودکی با واقعه ای تکان دهنده روبه رو کردید، می توایند از اثرات عاطفی و فیزیکی این واقعیت در شخصیت پردازی آن شخصیت استفاده کنید و از این طریق، شخصیتی قوی و واقعی خلق کنید. باید بگویم که این روش خاص، در خلق شخصیت بسیار سودمند است.
در واقع این اتفاق سرنوشت سازی که در ایام کودکی یا نوجوانی برای شخصیت رخ داده، اجزای بنیادین شخصیتی را که قرار است در آینده داشته باشد شکل می دهد و قالب گیری می کند و در اصل چگونگی موجودیت او را در آینده تعیین می کند. هنگامی کهدر حال تحقیق روی شخصیتتان هستید، می توانید پیشامدی را خلق کنید که در گذشته برای یک شخصیت رخ داده و از ظر بار حسی هم سنخ و هم چهت با وقایع موجود در خط اصلی داستان است. این پیشامد علاوه بر این که به شخصیت پردازی شخصیتتان کمک شایانی می کند، می تواند بر عمق و قدرت داستانتان بیفزاید.
در فیلم بیل را بکش، اورِن (لوسی لیو) هنگام کودکی شاهد کشته شدن پدر و مادرش توسط یک گانگستر ژاپنی است. اودر همان لحظه ای که شاهد این جنایت می شود، قسم می خورد که انتقام والدینش را خواهد گرفت. چند سال بعد، به سوگندش وفا می کند و گانگستر ژاپنی و محافظانش را به شکلی فجیع می کشد و انتقام پدر ومادرش را می گیرد. میل دیوانه وار «اورن» به انتقام از گانگستر ژاپنی باعث می شود تا او وارد دنیای تبهکاران ژاپنی شود و ماجراهایی را از سر بگذراند و به انگیزه و آرزوهای تازه ای دست پیدا کند. در واقع میل به انتقام،شصخیت و و سرنوشت او ر زندگی شکل می دهد. پس می توان گفت که هویت او توسط همان واقعه هولناکی تعیین شده که او در کودکی شاهد آن بوده؛ یعنی قتل پدر و مادرش. البته در مورد این فیلم باید گفت که تم انتقام، یادرست تر بگوییم آرزوی انتقام گرفتن، اساس و پایه در کل داستان را تشکیل می دهد. آرزو و خواسته «اما تورمن» هم انتقام گرفتن از «بیل» است زیرا بیل فرزند متولد نشده او را کشته و ... پس می توان گفت که کل داستان فیلم بر اساس «چرخه وجودی شخصیت ها» شکل گرفته است.
هر پیشامد چالش برانگیزی که در گذشته روی داده باشد و از نظر فیزیکی یا عاطفی به شکلی آشکار یا پنهان بر شخصیت تاثیر گذاشته باشد، می تواند دستمایه تکنیک «چرخه وجود» قرار بگیرد. البته آن طور که پیشتر گفتم، بهترین زمان برای بروز چنین پیشامدی، دوره کودکی و نوجوانی شخصیت است. بنابراین اگر حس می کنید که شخصیتتان بیش از حد تک بعدی یا کم مایه یا منفعل یا کنشگر است یا شخصیتی دارید کهصرفاً از طریق گفت و گو خودش را توضیح می دهد، می توانید برای حل مشکل تان به سراغ تکنیک «چرخه وجود» بروید و با استفاده از این تکنیک و پرداختن به تجربیات گذشته شخصیت، زندگی و شخصیت او را بسط دهید و لایه های جدید و پیچیده ای به آن بیفزایید.
منبع:ماهنامه فیلم نگار 45