امیدها و رؤیاها
مترجم: علی آدمی، افشین زرگر
نوعی جبرگرایی (3) ویژگی اندیشه پس از جنگ سرد بود. در یک اقتصاد جهانی شده (4) بسیاری باور داشتند که ملت ها هیچ انتخابی ندارند. در واقع، اگر آنها خواهان رقابت و دوام اند، باید نخست، از نظر اقتصادی و سپس، سیاسی لیبرالیزه شوند. وقتی اقتصادهای ملی به سطح معینی از درآمد سرانه نزدیک شدند، طبقات متوسط در حال رشد، قدرت سیاسی و حقوقی را مطالبه خواهند کرد و اگر حاکمان خواهان پیشرفت و کمیابی ملت هایشان هستند، باید آن را اعطا کنند. از آنجا که سرمایه داری دموکراتیک موفق ترین مدل برای جوامع در حال توسعه است، همه جوامع آن را انتخاب می کنند. در نبرد عقاید، لیبرالیسم پیروز شده است؛ همان گونه که فرانسیس فوکویوما این جمله مشهور را مطرح می کند که در پایان تاریخ، هیچ رقبای ایدئولوژیک جدی برای دموکراسی لیبرال وجود ندارد. (5)
جبرگرایی ایدئولوژیکی و اقتصادی اوایل سال های پس از جنگ سرد دو مفروض گسترده را ایجاد کرد که به خط مشی ها و انتظارات شکل داد. یکی از آنها باور پایدار به اجتناب ناپذیر بودن پیشرفت بشری بود؛ اعقتاد به اینکه تاریخ تنها در یک جهت حرکت می کند؛ عقیده ای که در عصر روشنگری متولد شد و هرچند با شقاوت قرن بیستم به شدت سرعت گرفت، با سقوط کمونیسم حیات جدیدی یافت. دیگری، تجویزی برای شکیبایی و فروتنی بود. بیش از رویارویی و مبارزه با اتوکراسی ها، بهتر آن بود که آن ها را در اقتصاد جهانی به دام انداخت، از حکومت قانون و ایجاد نهادهای دولتی قدرتمند حمایت کرد و به نیروهای پیشرفت انسانی اجازه داد تا جادوی شان را عملی کنند.
در کنار جهانی که درباره اصول مشترک لیبرالیسم روشنگری هم گرا می شود، وظیفه بزرگ دوران پس از جنگ سرد بنا نهادن نظام بین المللی نهادها و قوانین کامل تر، تحقق رسالت های اندیشه روشنگری است که به قرن های هفدهم و هجدهم باز می گردد. جهان حکومت های لیبرال جهان بدون جنگ خواهد شد؛ همان گونه که "کانت" (6) تصور کرده بود. جریان آزاد کالاها و عقاید در عصر جهانی شده جدید پادزهری برای منازعه بشری خواهد بود و همان گونه که "مونتسکیو" (7) بحث کرده، تأثیر طبیعی تجارت این است که به صلح منجر می شود. (8) این رویای قدیمی روشنگری به نظر به طور ناگهانی امکان پذیر می شود؛ زیرا، همراه با پیروزی آشکار لیبرالیسم بین المللی، منافع استراتژیک و ژئوپلیتیکی قدرت های بزرگ نیز هم گرا شده است. در سال 1991م، رئیس جمهور "جرج ایچ. دبلیو بوش" از "نظم نوین جهانی" (9) صحبت کرد:
در ملت های جهان، شرق و غرب، شمال و جنوب می توانند کامروا شوند و در تعادل (10) زندگی کنند؛ در چنین جایی حکومت قانون جای حکومت جنگ را می گیرد؛ جایی که ملت ها، مسئولیت مشترک برای آزادی و عدالت را به رسمیت می شناسند. این جهان کاملاً متفاوت با آن چیزی است که ما شناخته ایم." (11)
در آن زمان، جهان اساساً متفاوت به نظر می رسید؛ زیرا اتحاد شوروی متفاوت بود. اگر اتحاد شوروی کمونیستی به طور ناگهانی و چشمگیری (12) از بین نمی رفت و بعد از 1989 م متحول نمی شد، هیچ کس پیش بینی نمی کرد که تاریخ پایان یافته است. دگرگونی شوروی و سیاست خارجی روسیه در خور توجه بود؛ در واقع، "نفوذ مسالمت آمیز عقاید لیبرال"، کاملاً چشم اندازهای روسی را در جهان جهتی دوباره داد یا اینکه چنین به نظر می رسید؛ (13) حتی در آخرین سال های جنگ سرد، مدافعان "تفکر جدید" (14) در مسکو، ندای هم گرایی [با غرب] و شکستن سدها میان شرق و غرب را سر دادند؛ استقبالی عمومی از آنچه "میخائیل گورباچف"، "ارزش های جهانی" نامید. سپس، در اوایل سال های زمامداری "یلتسین"، زمانیکه "آندری کوزیروف" (14) سرپرست وزارت امور خارجه بود، روسیه خود را نسبت به ورود به اروپای پست مدرن متعهد نشان داد. مسکو به جای اینکه مدت زیادی را برای تعریف منافعش در شرایط سرزمینی و دایره های سنتی آنها اختصاص دهد، بیشتر این منافع را در شرایط هم گرایی اقتصادی و توسعه سیاسی تعریف کرد؛ در واقع، روسیه هژمونی منطقه ای را انکار کرد، سربازانش را از حوزه دولت های همسایه عقب کشید، بودجه دفاعی اش را کاهش داد، اتحاد با قدرت های اروپایی و ایالات متحده را دنبال کرد و به طور کلی، سیاست های خارجی اش را بر این اساس قرار داد که منافعش با غرب یکسان است. آرزوی روسیه به طور ساده تعلق داشتن [به غرب] بود. (15)
دموکراتیزاسیون روسیه، که از سال های زمامداری گورباچف آغاز شده بود، رهبران این کشور را به این سمت برد که منافع ملی روسیه را باز تعریف و دوباره محاسبه کنند. مسکو می توانست از کنترل استعماری در اروپای شرقی دست بکشد و نقش خود را در مقام ابرقدرت کنار بگذارد. البته، نه بدین دلیل که وضعیت استراتژیکی تغییر کرده بود، (زیرا، در هر صورت، ایالات متحده در سال 1985م، نستب به 1975 م تهدید کننده تر بود)، بلکه بدین دلیل که رژیم مسکو تغییر کرده بود؛ بدین ترتیب، یک روسیه در حال دموکراتیزه شدن هراسی از ایالات متحده یا گسترش اتحادش با دموکراسی ها نداشت. (16)
اگر روسیه می توانست سیاست قدرت بزرگ سنتی را کنار بگذارد ، این توانایی را داشت که با باقی جهان نیز چنین کند. "مارتین واکر" (17) در سال 1996 م، چنین نوشت:
"عصر ژئوپلتیک جای خود را به عصری داده است که می توان آن را ژنواکونومیک نامید. صادرات و بهره وری و نرخ های رشد نمادهای نیرومند جدید (18) هستند و رویارویی های بین المللی بزرگ پیمان های تجاری ابرقدرت های اقتصادی است". (19)
هرچند رقابت در میان ملت ها باید تداوم یابد، این رقابت تجاری، مسالمت آمیز خواهد بود. ملت هایی که با ملل دیگر وارد تجارت شده اند، نسبت به مبارزه با یکدیگر تمایل کمتری خواهند داشت. جوامع تجاری رو به افزایش، هم در داخل و هم در خارج لیبرال تر خواهند بود. شهروندانشان در پی کامیابی و رفاه و ترک تعصب های قدیمی، مبارزه برای افتخار و شکوه و نفرت های قبیله ای، که نزاع را در سراسر تاریخ ایجاد کرده است، خواهند بود.
در یونان باستان، این باور وجود داشت که در ذات انسانی چیزی نهفته است که "تیوموس" (20) نامیده می شود؛ یک میل روحی (21) و سبعیت در دفاع از طایفه، قبیله، شهر یا دولت وجود دارد، هرچند در نگرش [عصر] روشنگری، تجارت، تیوموس را در مردم و ملت ها رام و کنترل پذیر و حتی شاید از بین خواهد برد. مونتسکیو چنین نوشت:
"جایی که تجارت وجود دارد، روحیات و عادات لطیف است." (22)
با ساختارهای بین المللی درست، سیاست صحیح و نظام های اقتصادی مناسب، ذاتی بشری می تواند بهبود یابد. دموکراسی لیبرال صرفاً غرایز ذاتی بشری را نسبت به تجاوز و خشونت محدود نکرده، بلکه طبق گفته فوکویاما: اساساً خود غرایز را متحول کرده است." (23)
از این رو، برخورد منافع ملی سنتی به گذشته مربوط بود. همان گونه که "مایکل ماندل باوم" (24) اندیشمند سیاسی مطرح کرد:
«اتحادیه اروپا، تستی اولیه برای راهی بود که جهان قرن بیست و یکم سازمان دهی شود.» (25)
"جی. جان ایکنبری" (26) پژوهشگر بین الملل گرای لیبرال، جهان پس از جنگ سرد را چنین توصیف کرد:
"دموکراسی و بازارها در سراسرجهان شکوفا شده، جهانی شدن به منزله نیرویی تاریخی و مترقی تقدس یافته و ایدئولوژی، ناسیونالیسم و جنگ در سطح پایینی فروکش کرده بود. این پیروزی" بینش لیبرال نظم بین المللی" (27) بود".
برای امریکاییان، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی فرصتی الهی به منظور تحقق رویای دیرین رهبری جهانی به نظر می رسید؛ رهبری ای که جهان از آن استقبال کند و آن را بپذیرد. در واقع، امریکاییان همواره، خود را مهم ترین ملت جهان و رهبر مقدر شده می دانسته اند. "بنجامین فرانکلین" (28) می گفت، "هدف امریکا هدف همه بشریت است". دین آچسون " (29) در آغاز جنگ سرد گفت، در ایالات متحده، لوکوموتیوی در جلوی بشریت است و جهانیان صرفاً "اطاق کارگران قطار" (30) هستند. بعد از جنگ سرد، هنوز آمریکا "ملت حیاتی" (31) [تعیین کننده] بود؛ زیرا، به تنهایی، قدرت و فهم لازم برای گردهم آوردن جامعه بین المللی در راستای هدف مشترک داشت. (32) در نظم نوین جهانی، همان گونه که معاون وزیر امور خارجه، "استروب تالبوت" (33)، مطرح کرد:
«ایالات متحده می خواهد توانش را- که به راستی بسیار عظیم است - نه در شرایط قابلیتش برای دستیابی یا حفظ تسلط بر دیگران، بلکه در شرایط توانایی اش برای کارکردن با دیگران در راستای منافع بین المللی به منزله یک "کل" تعریف کند». (34).
در حالی که امریکا تصور دوباره اثبات شده خود را به وسیله نظم نوین جهانی می دید، اروپاییان بر این باور بودند که نظم نوین بین المللی از روی اتحادیه اروپایی الگوبرداری خواهد شد. همان گونه که دیپلمات و محقق، "رابرت کوپر" (35)، بیان می کند، اروپا جهان را به سوی عصر پست مدرن هدایت کرد؛ عصری که منافع ملی سنتی و سیاست قدرت جای خود را به حقوق بین الملل، نهادهای فراملی و حاکمیت مشترک می دهد و شکاف های فرهنگی، قومی و ملی گرایانه بشریت و اروپا را به ستوه آورده، از طریق ارزش های مشترک و منافع اقتصادی مشترک حل می شود؛ در واقع، اتحادیه اروپا، (36) مانند ایالت متحده، رو به توسعه است؛ اما در مسیری پست مدرن. کوپر اتحادیه رو به توسعه ای را به منزله شکلی از امپراتوری داوطلبانه تخیل کرد:
"امپراتورهای گذشته قوانین و نظام های حکومتی شان را تحمیل کرده اند؛ اما در عصر پس از جنگ سرد، هیچ کس هیچ چیزی را تحمیل نمی کند. ملت ها برای پیوستن به امپراتوری همکاری جویانه وقف شده برای آزادی و دموکراسی اتحادیه اروپا راغب بودند. یک جنبش خود تحمیلی داوطلبانه در حال شکل گیری بود". (37)
حتی به رغم ظهور این انتظارات امیدوارکننده، نشانه هایی از واگرایی جهانی، سنت های سرسخت فرهنگی، تمدنی، مذهبی و ملی گرایانه وجود دارد که در مقابل پذیرش لیبرالیسم دموکراتیک و سرمایه داری بازار مقاومت کرده یا جلوی آن را گرفته اند. مفروضات اساسی و محوری سال های پس از جنگ سرد تقریباً بسیار زودتر از اینکه فرموله شوند و به قاعده درآیند، از هم فروپاشیدند.
پی نوشت ها :
1. optimism
2. Tiananmen
3. Determinism
4. Globalized economy
5. Francis Fukuyama, the End of History and the Last Man (New york, 1992),p.211.
6. kant
7. Montesquieu
8. نقل شده در:
Thomas L.pangle and peter J.Ahrensdorf, justice among Nations: on the Morlal Basis of power and peace (Lawrence,kans, 1999),p,159
9. New world order
10. Harmony
11. "Toward a new world order", address to a joint session of congress by president George H.w Bush , september 11, 1990.
12. Dramatically
13. Fukuyama, The end of History and the Last Man, p. 263.
14. New Thinking
15. Dmitri v. Trenin, Getting Russia Right (washington,D.C.2007),p.70
16. کل این می تواند اتفاق بیفتد؛ زیرا، نیروهای دموکراتیک جدید در اتحاد شوروی و اروپای شرقی بهتر از واقع گرایان غربی درک کردند که دموکراسی اندکی را برای یکدیگر به وجود می آورند.
Fukuyama, the End of History and the Last Man,p.264.
17. Andy kozyrev
18. Martin Walker
19. Martin walker, "The clinton Doctorine " The new yorker, october 7, 1996.
20. Virility symbols
21. Thumos
22. نقل شده در:
pangle and Ahrensdorf, Justice Among Nations, pp.159-160.
23. Fukuyama, the End of History and the Last Man ,p. 263.
24. Spiriedness
25. Michael Mandelbaum, The Ideas Taht conquered the world: peace, Democracy, and Free Markets in the Twenty-first century (New york,2002), p.374.
26. Michael Mandelbaum
27. G.John Ikenberry, "Liberal International Theory in the wake of 9/11 and American unipolarity", paper prepared for seminar, "IR Theory , unipolarity and september 11th-Five years one", NUPI (Norweagian institue of International Affairs), oslo norway, February, 3-4 , 2006.
28. G.john Ikenberry
29. Benjamin Franklin
30. Dean Acheson
31. the caboose
32. Dean Acheson quoted in Robert L. Beisner, Dean Acheson: A Life in the cold war (oxford,2006),p.372, second Inaugural Address, william J.clinton, January 20, 1997.
33. Indispensable nation
34. strobe Talbott, "Hegemon and proud of it: No Aplogies for Being the only superpower- and Acting Like it, "slate, June 27, 1998 (online).
35. Strobe Talbott
36. Robert cooper
37. EU
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}