به سوی کنسرت دموکراسی ها
دموکراسی های جهان نیاز دارند تا تفکر در این باره را آغاز کنند که چگونه می توانند از منافع و اصولشان در جهانی که یک بار دیگر به طور شدیدی به چالش کشیده شده است،
نویسنده: رابرت کاگان
مترجم: علی آدمی، افشین زرگر
مترجم: علی آدمی، افشین زرگر
دموکراسی های جهان نیاز دارند تا تفکر در این باره را آغاز کنند که چگونه می توانند از منافع و اصولشان در جهانی که یک بار دیگر به طور شدیدی به چالش کشیده شده است، محافظت و دفاع کنند. این امر شامل تأسیس کردن وسایل جدید ارزیابی و سنجش و دادن مشروعیت بین الملی به منظور اقدامات (عملی) است. شورای امنیت ملل متحد نمی تواند به این هدف خدمتی کند؛ زیرا، به طور نومیدانه ای، به دلیل دو تکه شدن اعضایش و تقسیم آنها به دموکراتیک و اتوکراتیک فلج شده است. جهان دموکراتیک هم چنان به مکانیسم هایی برای حل اختلافات و دستیابی به اجماع نیاز دارد. یکی از احتمالات ممکن تأسیس کنسرت یا جامعه جهانی متشکل از دموکراسی هاست که شاید در آغاز، به طور غیررسمی، مطرح باشد؛ اما می تواند در مسیر برگزاری نشست ها و رایزنی های منظم بر سر موضوعات روز در میان ملت های دموکراتیک سوق یابد. چنین نهادی می تواند ملت های آسیایی و پاسیفیک مانند ژاپن، استرالیا و هندوستان را با ملت های اروپایی و امریکای شمالی اتحادیه اروپا و ناتو، در کنار دیگر دموکراسی ها همچون برزیل (دموکراسی هایی که تاکنون نسبتاً با یکدیگر خارج از حوزه های تجاری و مالی کوچک با یکدیگر همکای کرده اند) دور هم گردآورد. این نهاد، نه جایگزین ملل متحد، ناتو، جی 8 و دیگر سازمان های جهانی، بلکه مکمل آنها و نشانه تعهد به ایده دموکراتیک خواهد بود و می تواند ابزار ادغام منابع ملت های دموکراتیک برای نشان دادن شماری از موضوعاتی باشد که نمی توان آن را در ملل متحد نشان داد. اگر این نهاد موفق شود، می تواند به اقداماتی که ملت های دموکراتیک ضروری می پندارند؛ اما ملت های اتوکراتیک از پذیرش آن سرباز می زنند، مشروعیت ببخشند؛ همان گونه که ناتو به مداخله در کوزوو مشروعیت بخشید.
در جهانی که به طور فزاینده، در امتداد خطوط اتوکراتیک و دموکراتیک تقسیم شده است، دموکرات های جهان به یکدیگر خواهند چسبید؛ البته، این نیازمند جنگ صلیبی تاریک از سوی دموکراسی در هر کجا و هر زمان یا مواجهه خشونت بار با قدرت های اتوکراتیک نیست. دموکراسی ها در هر کجا و هر زمان یا مواجهه خشونت بار با قدرت های اتوکراتیک نیست. دموکراسی ها به توقف تجارت با اتوکراسی ها یا گرفتار شدن در مذاکرات با آنها بر سر موضوعاتی که هم در قالب منافع مشترک و هم منافع واگراست، نیازی ندارند؛ اما سیاست های خارجی ایالات متحده و دموکراسی ها به هماهنگ شدن با تمایزات سیاسی در جهان امروز و شناخت نقشی که مبارزه بین دموکراسی و اتوکراسی در بیشتر مسائل استراتژیک مهم تر بازی می کنند، نیاز دارند. رئالیسم واقعی نسبت به امور بین المللی به معنای فهم این نکته است که سیاست خارجی یک ملت به سختی از طریق ماهیت حکومتش شکل یافته است. دموکراسی های جهان نیاز دارند تا انسجام برای یکدیگر را نشان دهند و از آنهایی که برای باز کردن فضای دموکراتیک می کوشند، حمایت کنند.
حمایت از دموکراسی مزیت استراتژیک دارد؛ بدین دلیل که این توانایی های جهان لیبرال را نمایش می دهد و ضعف های قدرت های اتوکراتیک را فاش می کند. ساده است که امروزه، به روسیه و چین بنگریم و باور کنیم که آنها نسبت به نفوذ از خارج تأثیرناپذیرند؛ اما نباید از شکنندگی و آسیب پذیری آنها چشم پوشی کرد. ممکن است این رژیم های اتوکراتیک از نظر ثروت و نفوذ جهانی، نسبت به گذشته قوی تر باشند؛ اما هنوز در عصر مسلط دموکراتیک زندگی می کنند. این بدان معنی است که آنها با مشکل اجتناب ناپذیر مشروعیت روبه رو هستند. آنها شبیه پادشاهی های قرن هجدهم و نوزدهم اروپا نیستند که مشروعیت تاریخی داشته باشند؛ زیرا جهان جز این چیز کمی را می شناخت؛ اما قرن ها بود که با اتوکراسی آشنا بود. اتوکراسی های امروزی می کوشند تا گونه جدیدی از مشروعیت را خلق کنندو این کار ساده ای نیست. رهبران چین با اقتصادشان به پیش می تازند؛ چرا که می ترسند هر حرکت کندی به نابودی بینجامد. آنها حتی ضعیف ترین اشاره های اپوزیسیون سیاسی را به طور نامنظم در هم می شکنند؛ زیرا، در هراس از تکرار فروپاشی شوروی و تجربه نزدیک به مرگ خودشان در سال 1989م زندگی می کنند. آنها نسبت به حمایت خارجی از هر اپوزیسیون سیاسی داخلی بیشتر هراس دارند تاحمله خارجی. در روسیه، پوتین برای از بین بردن مخالفانش می کوشد؛ حتی اگر آنها ضعیف ظاهر شوند؛ زیرا، او می ترسد که هر علامت حیاتی در اپوزیسیون می تواند رژیم او را به زیر بکشد.
دموکراسی های جهان در حفظ امید برای زنده ماندن دموکراسی در روسیه و چین منافع استراتژیک دارند. خوش بینان در اوایل سال های پس از جنگ سرد در این باور اشتباه نمی کردند که روسیه و چین در حال دموکراتیزه شدن، شرکای بین المللی بهتری خواهند بود. این احتمال اندک است که یک چین دموکراتیک کمتر خود را در منازعه با ایالات متحده ببیند؛ زیرا، آمریکاییان نسبت به دموکراسی قدرتمند در حال ظهور نسبت به یک اتوکراسی قدرتمند در حال ظهور، شکیباترند.
این امید که دموکراسی اجتناب ناپذیر است، اشتباه دهه 90م بود. امروزه، خوشبینی مفرط در بسیاری از بخش های جای خود را به بدبینی مفرط داده است. بسیاری از اروپایان تأکید می کنند که نفوذ از خارج هیچ تأثیری بر روسیه نخواهند داشت. هنوز با نگریستن به عقب (جنگ سرد)، بسیاری از اروپاییان باور دارند که پیمان های "هلسینکی" (1) دهه 70 تأثیر تیز و نافذ و البته، در نهایت عمیقی بر تکامل اتحاد شوروی و بلوک شرق داشته است. آیا روسیه پوتین در مقایسه با اتحاد شوروی دوره "لئونید برژنف" (2)، نسبت به این چنین روش هایی نفوذناپذیرتر است؟ خود پوتین چنین فکر نمی کند. هیچ گاه، حاکمان چینی میلیاردها دلار برای کنترل "اتاق های گپ زنی اینترنتی" (3) و کمپین سرکوبی در مقابل "فالون گانگ" (4) هزینه نخواهند کرد.
آیا ایالات متحده و دیگران باید دموکراسی را در خاورمیانه نیز ترویج دهند؟ یکی از راه های پاسخ بدین پرسش برعکس کردن آن است: آیا ایالات متحده باید از اتوکراسی در خاورمیانه حمایت کند؟ در نهایت، این تنها گزینه است و هیچ وضع خنثی ای در چنین موضوعاتی وجود ندارد. دموکراسی های جهان هم از اتوکراسی از طریق کمک، شناسایی، روابط دوستانه دیپلماتیک و مراوده اقتصادی منظم حمایت می کنند و هم نفوذ چند برابرشان را در درجات مختلف برای پیش بردن اصلاحات دموکراتیک به کار می گیرند. سیاست گذاران و تحلیلگران ممکن است بر سر گام درست اصلاحات یا مقدار دقیق فشاری که خواهان اعمال آن هستند، بحث کنند؛ اما معدودی از اروپاییان و حتی امریکاییان معدودتری خواهند گفت که دموکراسی ها باید به راحتی از اتوکرات های خاورمیانه حمایت کنند و به هیچ وجه، برای تغییر بر آن ها فشار نیاورند.
پرسش های اصلی بعدی دقیقاً به موضوع تاکتیک ها و زمان بندی مربوط است. صرف نظر از اینکه کسی فشار سریع و آهسته، سخت یا نرم را ترجیح بدهد، فشار همواره خطرناک است؛ در واقع، فشار به هر شکلی موجب پیروزی اسلام گرایان رادیکال خواهد شد. آیا این امر ارزش ریسک را دارد؟ مسئله مشابهی طی جنگ سرد رخ داد؛ هنگامی که لیبرال ها از ایالات متحده خواستند که از حمایت از دیکتاتورهای جهان سومی را متوقف کنند و محافظه کاران و نئومحافظه کاران امریکایی هشدار دادند که جای دیکتاتورها را کمونیست های طرفدار شوروی خواهندگرفت. گاهی درستی این امر ثابت شده است؛ اما اغلب چنین تلاش هایی به ایجاد حکومت های دموکراتیک میانه رویی که طرفدار امریکا بودند، منجر شده است. درس دوران "ریگان" (یعنی هنگامی که حکومت های حامی امریکا و انصافاً، دموکراتیک جای دیکتاتوری های دست راستی را در السالوادور، گواتمالا، فیلیپین، تایوان، کره جنوبی و جاهای دیگر را گرفتند) ریسکی است که از آن صحبت شد و به طور متعادل، ارزش آن را داشت که دنبال شود.
این موضوع ممکن است دوباره ارزش آن را داشته باشد که در خاورمیانه به دنبال شود؛ البته، نه تنها به منزله یک استراتژی ترویج دموکراسی، بلکه به منزله بخشی از تلاش بزرگ تر برای آنکه رادیکالیسم اسلامی با تشدید و تسریع رویارو شدن آن با دنیای جهانی شده مدرن نشان داده شود. از بین بسیاری از گزینه های اشتباه در ارتباط با این مشکل بسیار خطرناک بهترین راه می تواند تسریع فرایند باشد (مدرنیزاسیون بیشتر، جهانی شدن بیشتر و سریع تر) که البته، به تلاش های بیشتری برای حمایت و گسترش سرمایه داری و بازار آزاد در کشورهای عربی نیاز دارد، همان گونه که قبلاً نیز بسیاری توصیه کرده اند. البته، تلاش هایی نیز برای افزایش دسترسی عامه به جهان از طریق تلویزیون و اینترنت انجام شده است. اگر این ابزارهای ارتباطی مدرن برای سازماندهی افراط گرایی رادیکال نیز استفاده شده باشند، هرگز نباید بدان به منزله یک عقب نشینی اندیشید. تا مادامی که اسلام گرایان رادیکال بر این عکس العمل های سیاسی تأکید دارند، این موضوع اجتناب ناپذیر است و آن (موضوع) زمانی تحقق خواهد شد.
در نهایت، جهان دموکراتیک باید به ترویج آزادسازی سیاسی ادامه بدهد، از حقوق بشر از جمله از نقش زنان حمایت کنند؛ نفوذش را برای حمایت از مطبوعات آزاد و انتخابات مکرر که انجام خواهند شد، به کار گیرد و از همه مهم تر، از انتقال دائمی قدرت از دست عده معدودی به بسیاری از مردم حمایت کند که البته عقب نشینی هایی را نیز موجب خواهد شد و بدین ترتیب، کانالی را برای اظهار عصبانیت های عامه از آنها و برای برخی از اسلام گرایان رادیکال، مجرایی برای دستیابی به قدرت از راه صندوق آراء ایجاد خواهد کرد؛ اما شاید این مرحله، مانند منازعه کنونی اجتناب ناپذیر باشد؛ مرحله ای که به زودی آغاز می شود و پس از آن، به زودی مرحله جدیدی می تواند جایگزین آن شود. [1]
در جهانی که به طور فزاینده، در امتداد خطوط اتوکراتیک و دموکراتیک تقسیم شده است، دموکرات های جهان به یکدیگر خواهند چسبید؛ البته، این نیازمند جنگ صلیبی تاریک از سوی دموکراسی در هر کجا و هر زمان یا مواجهه خشونت بار با قدرت های اتوکراتیک نیست. دموکراسی ها در هر کجا و هر زمان یا مواجهه خشونت بار با قدرت های اتوکراتیک نیست. دموکراسی ها به توقف تجارت با اتوکراسی ها یا گرفتار شدن در مذاکرات با آنها بر سر موضوعاتی که هم در قالب منافع مشترک و هم منافع واگراست، نیازی ندارند؛ اما سیاست های خارجی ایالات متحده و دموکراسی ها به هماهنگ شدن با تمایزات سیاسی در جهان امروز و شناخت نقشی که مبارزه بین دموکراسی و اتوکراسی در بیشتر مسائل استراتژیک مهم تر بازی می کنند، نیاز دارند. رئالیسم واقعی نسبت به امور بین المللی به معنای فهم این نکته است که سیاست خارجی یک ملت به سختی از طریق ماهیت حکومتش شکل یافته است. دموکراسی های جهان نیاز دارند تا انسجام برای یکدیگر را نشان دهند و از آنهایی که برای باز کردن فضای دموکراتیک می کوشند، حمایت کنند.
حمایت از دموکراسی مزیت استراتژیک دارد؛ بدین دلیل که این توانایی های جهان لیبرال را نمایش می دهد و ضعف های قدرت های اتوکراتیک را فاش می کند. ساده است که امروزه، به روسیه و چین بنگریم و باور کنیم که آنها نسبت به نفوذ از خارج تأثیرناپذیرند؛ اما نباید از شکنندگی و آسیب پذیری آنها چشم پوشی کرد. ممکن است این رژیم های اتوکراتیک از نظر ثروت و نفوذ جهانی، نسبت به گذشته قوی تر باشند؛ اما هنوز در عصر مسلط دموکراتیک زندگی می کنند. این بدان معنی است که آنها با مشکل اجتناب ناپذیر مشروعیت روبه رو هستند. آنها شبیه پادشاهی های قرن هجدهم و نوزدهم اروپا نیستند که مشروعیت تاریخی داشته باشند؛ زیرا جهان جز این چیز کمی را می شناخت؛ اما قرن ها بود که با اتوکراسی آشنا بود. اتوکراسی های امروزی می کوشند تا گونه جدیدی از مشروعیت را خلق کنندو این کار ساده ای نیست. رهبران چین با اقتصادشان به پیش می تازند؛ چرا که می ترسند هر حرکت کندی به نابودی بینجامد. آنها حتی ضعیف ترین اشاره های اپوزیسیون سیاسی را به طور نامنظم در هم می شکنند؛ زیرا، در هراس از تکرار فروپاشی شوروی و تجربه نزدیک به مرگ خودشان در سال 1989م زندگی می کنند. آنها نسبت به حمایت خارجی از هر اپوزیسیون سیاسی داخلی بیشتر هراس دارند تاحمله خارجی. در روسیه، پوتین برای از بین بردن مخالفانش می کوشد؛ حتی اگر آنها ضعیف ظاهر شوند؛ زیرا، او می ترسد که هر علامت حیاتی در اپوزیسیون می تواند رژیم او را به زیر بکشد.
دموکراسی های جهان در حفظ امید برای زنده ماندن دموکراسی در روسیه و چین منافع استراتژیک دارند. خوش بینان در اوایل سال های پس از جنگ سرد در این باور اشتباه نمی کردند که روسیه و چین در حال دموکراتیزه شدن، شرکای بین المللی بهتری خواهند بود. این احتمال اندک است که یک چین دموکراتیک کمتر خود را در منازعه با ایالات متحده ببیند؛ زیرا، آمریکاییان نسبت به دموکراسی قدرتمند در حال ظهور نسبت به یک اتوکراسی قدرتمند در حال ظهور، شکیباترند.
این امید که دموکراسی اجتناب ناپذیر است، اشتباه دهه 90م بود. امروزه، خوشبینی مفرط در بسیاری از بخش های جای خود را به بدبینی مفرط داده است. بسیاری از اروپایان تأکید می کنند که نفوذ از خارج هیچ تأثیری بر روسیه نخواهند داشت. هنوز با نگریستن به عقب (جنگ سرد)، بسیاری از اروپاییان باور دارند که پیمان های "هلسینکی" (1) دهه 70 تأثیر تیز و نافذ و البته، در نهایت عمیقی بر تکامل اتحاد شوروی و بلوک شرق داشته است. آیا روسیه پوتین در مقایسه با اتحاد شوروی دوره "لئونید برژنف" (2)، نسبت به این چنین روش هایی نفوذناپذیرتر است؟ خود پوتین چنین فکر نمی کند. هیچ گاه، حاکمان چینی میلیاردها دلار برای کنترل "اتاق های گپ زنی اینترنتی" (3) و کمپین سرکوبی در مقابل "فالون گانگ" (4) هزینه نخواهند کرد.
آیا ایالات متحده و دیگران باید دموکراسی را در خاورمیانه نیز ترویج دهند؟ یکی از راه های پاسخ بدین پرسش برعکس کردن آن است: آیا ایالات متحده باید از اتوکراسی در خاورمیانه حمایت کند؟ در نهایت، این تنها گزینه است و هیچ وضع خنثی ای در چنین موضوعاتی وجود ندارد. دموکراسی های جهان هم از اتوکراسی از طریق کمک، شناسایی، روابط دوستانه دیپلماتیک و مراوده اقتصادی منظم حمایت می کنند و هم نفوذ چند برابرشان را در درجات مختلف برای پیش بردن اصلاحات دموکراتیک به کار می گیرند. سیاست گذاران و تحلیلگران ممکن است بر سر گام درست اصلاحات یا مقدار دقیق فشاری که خواهان اعمال آن هستند، بحث کنند؛ اما معدودی از اروپاییان و حتی امریکاییان معدودتری خواهند گفت که دموکراسی ها باید به راحتی از اتوکرات های خاورمیانه حمایت کنند و به هیچ وجه، برای تغییر بر آن ها فشار نیاورند.
پرسش های اصلی بعدی دقیقاً به موضوع تاکتیک ها و زمان بندی مربوط است. صرف نظر از اینکه کسی فشار سریع و آهسته، سخت یا نرم را ترجیح بدهد، فشار همواره خطرناک است؛ در واقع، فشار به هر شکلی موجب پیروزی اسلام گرایان رادیکال خواهد شد. آیا این امر ارزش ریسک را دارد؟ مسئله مشابهی طی جنگ سرد رخ داد؛ هنگامی که لیبرال ها از ایالات متحده خواستند که از حمایت از دیکتاتورهای جهان سومی را متوقف کنند و محافظه کاران و نئومحافظه کاران امریکایی هشدار دادند که جای دیکتاتورها را کمونیست های طرفدار شوروی خواهندگرفت. گاهی درستی این امر ثابت شده است؛ اما اغلب چنین تلاش هایی به ایجاد حکومت های دموکراتیک میانه رویی که طرفدار امریکا بودند، منجر شده است. درس دوران "ریگان" (یعنی هنگامی که حکومت های حامی امریکا و انصافاً، دموکراتیک جای دیکتاتوری های دست راستی را در السالوادور، گواتمالا، فیلیپین، تایوان، کره جنوبی و جاهای دیگر را گرفتند) ریسکی است که از آن صحبت شد و به طور متعادل، ارزش آن را داشت که دنبال شود.
این موضوع ممکن است دوباره ارزش آن را داشته باشد که در خاورمیانه به دنبال شود؛ البته، نه تنها به منزله یک استراتژی ترویج دموکراسی، بلکه به منزله بخشی از تلاش بزرگ تر برای آنکه رادیکالیسم اسلامی با تشدید و تسریع رویارو شدن آن با دنیای جهانی شده مدرن نشان داده شود. از بین بسیاری از گزینه های اشتباه در ارتباط با این مشکل بسیار خطرناک بهترین راه می تواند تسریع فرایند باشد (مدرنیزاسیون بیشتر، جهانی شدن بیشتر و سریع تر) که البته، به تلاش های بیشتری برای حمایت و گسترش سرمایه داری و بازار آزاد در کشورهای عربی نیاز دارد، همان گونه که قبلاً نیز بسیاری توصیه کرده اند. البته، تلاش هایی نیز برای افزایش دسترسی عامه به جهان از طریق تلویزیون و اینترنت انجام شده است. اگر این ابزارهای ارتباطی مدرن برای سازماندهی افراط گرایی رادیکال نیز استفاده شده باشند، هرگز نباید بدان به منزله یک عقب نشینی اندیشید. تا مادامی که اسلام گرایان رادیکال بر این عکس العمل های سیاسی تأکید دارند، این موضوع اجتناب ناپذیر است و آن (موضوع) زمانی تحقق خواهد شد.
در نهایت، جهان دموکراتیک باید به ترویج آزادسازی سیاسی ادامه بدهد، از حقوق بشر از جمله از نقش زنان حمایت کنند؛ نفوذش را برای حمایت از مطبوعات آزاد و انتخابات مکرر که انجام خواهند شد، به کار گیرد و از همه مهم تر، از انتقال دائمی قدرت از دست عده معدودی به بسیاری از مردم حمایت کند که البته عقب نشینی هایی را نیز موجب خواهد شد و بدین ترتیب، کانالی را برای اظهار عصبانیت های عامه از آنها و برای برخی از اسلام گرایان رادیکال، مجرایی برای دستیابی به قدرت از راه صندوق آراء ایجاد خواهد کرد؛ اما شاید این مرحله، مانند منازعه کنونی اجتناب ناپذیر باشد؛ مرحله ای که به زودی آغاز می شود و پس از آن، به زودی مرحله جدیدی می تواند جایگزین آن شود. [1]
پی نوشت ها :
1. Helsinki Accords
2. Leonard Brezhnev
3. Internet Chat rooms
4. Falun Gong
یادداشت :
1. برای جزئیات بهتر و اصلی تر این بحث رک:
Reuel Marc Gerecht, The Islamic Paradox (Washington, D.c.2004).
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}