نویسنده : حسن عبدی



 

3. تبیین و بررسی اشکال‌های تقریر ابن‌سینا

اکنون به سراغ اشکال‌هایی می‌رویم که حکمای بعدی با دقت و تامل در تقریر ابن‌سینا از برهان صدیقین ارائه کرده‌اند. با بررسی متون حکمت اسلامی می‌توان در مجموع پنج اشکال بر این تقریر یافت که عبارتند از:

اشکال یکم

صدرالمتالهین در کتاب اسفار می‌نویسد:
و هذا المسلک اقرب المسالک الی منهج الصدیقین، و لیس بذلک کما زعم، لان هناک یکون النظر الی حقیقة الوجود، و هیهنا یکون النظر فی مفهوم الوجود و حاصله ان النظر فی مفهوم الموجود و الموجودیة یعطی انّه لایمکن تحققه الا بالواجب. (1410: 6 / 26)
توضیح اشکال آن است که از یک‌سو بر اساس آنچه در توضیح چیستی برهان صدیقین بیان کردیم، این برهان بر استدلالی اطلاق می‌شود که در آن از ملاحظة «وجود محض» وجود خداوند اثبات گردد. (ر. ک: عبدی، 1387: 27 ـ 28) از سوی دیگر، ابن سینا در کتاب دانشنامه علایی تصریح می‌کند که: «نمودن حال هستی واجب و ممکن، هر چه ورا هستی هست یا هستی وی بخود واجب است یا نیست و هر چه هستی وی بخود واجب نیست، بخود یا ممتنع است یا ممکن». (1360: 105)
همانگونه که از این عبارت به دست می‌آید، وی «هر چه ورا هستی هست» را به سه قسم تقسیم کرده است؛ واجب، ممکن و ممتنع. بی‌تردید آنچه به واجب، ممکن و ممتنع تقسیم می‌گردد، نه خودِ وجود، بلکه مفهوم آن است. اگرچه در این عبارت مقسم، هستی و وجود قرار داده شده است، تقسیم آن به سه قسم نشان می‌دهد مراد از آن، حقیقت وجود نیست؛ زیرا حقیقت وجود هیچ‌گاه به واجب، ممکن و ممتنع تقسیم نمی‌شود. حقیقت وجود یا واجب است یا ممکن؛ ممتنع هیچ¬گاه وجود نیافته است تا بتوان آن را از اقسام وجود قرار داد و از اینرو حکما مقسم در مواد ثلاث را مفهوم قرار داده‌اند. بنابراین صرفنظر از اینکه آیا تقریر ابن‌سینا قادر به اثبات وجود واجب هست یا نه، تردیدی نیست که نمی‌توان آن را برهان صدیقین به حساب آورد.
در پاسخ به این اشکال باید گفت اولاً، مستشکل در طرح اشکال خود، تنها بر عبارت کتاب دانشنامة علایی متمرکز شده و عبارت سایر کتاب‌ها را نادیده گرفته است؛ درحالی¬که برای فهم دیدگاه یک متفکر لازم است همة آثار او بررسی شود و دیدگاه نهایی او از خلال همة آثار او ارائه گردد. همان¬گونه که ابن سینا در کتاب‌های الاشارات و التنبیهات، المبدأ و المعاد، النجاة و رسالة العرشیة تصریح کرده است، وجود به واجب و ممکن تقسیم می‌شود و در این کتاب‌ها سخنی از ممتنع‌الوجود به میان نیامده است. حال همان‌گونه که مستشکل اذعان کرده است، تنها مفهوم است که می‌توان آن را به مواد ثلاث (وجوب، امکان و امتناع) تقسیم کرد. از این¬رو اگر در تقسیمی تنها از دو قسم واجب‌الوجود و ممکن‌الوجود سخن به میان آمده است، می‌توان نتیجه گرفت مقسم آن «مفهوم» نیست؛ بلکه چیزی است که وجود خارجی دارد. ثانیاً، اگر بپذیریم مقسم در چنین تقسیمی «مفهوم» است، اشکال تنها در صورتی وارد خواهد بود که ابن‌سینا «مفهوم بما هو مفهوم» را مقسم قرار داده باشد؛ ولی اگر او مقسم را «مفهوم‌ بما انّ له مصداق فی الخارج» قرار داده باشد و مقسم عبارت باشد از مفهوم از آن نظر که دارای مصداقی در عالم خارج است، در این صورت هیچ اشکالی بر تقریر وی وارد نخواهد بود؛ زیرا همچنان در استدلال از «وجود محض» که همان مصداق مفهوم وجود باشد، بر اثبات واجب‌الوجود بالذات استدلال شده است و این مطلب را می‌توان با تأمل در مقدمه اول بیان پیشنهادی (شیئی در خارج وجود دارد) به خوبی دریافت. از همین¬رو محقق سبزواری در دفاع از تقریر ابن‌سینا تصریح می‌کند: «ولکن من حیث السرایة الی المعنون و من حیث ان مفهوم الموجود وجه الوجود الحقیقی بما هو موجود، و وجه الشیء هو الشیء بوجه». (همان: 27، تعلیقه) بنابراین او نیز در این عبارت تأکید می‌کند که ابن¬سینا در تقریر خود به وجود نظر داشته است، نه به مفهوم آن؛ از این¬رو اشکال صدرالمتألهین وارد نیست.

اشکال دوم

براساس اشکال دوم، تقریر ابن¬سینا با برهان امکان و وجوب تفاوتی ندارد و نمی‌توان آن را تقریری ابتکاری و متمایز تحت عنوان «برهان صدیقین» به شمار آورد. توضیح آنکه، ابن‌سینا در سیر استدلال خود از مفهوم امکان سود جسته است؛ به گونه‌ای که استدلال او با حذف این مفهوم ناتمام خواهد بود. او در مقدمه دوم استدلال می‌گوید: هر موجودی یا واجب‌ بالذات است یا ممکن بالذات و ابتنای تقریر وی بر مفهوم امکان، مانع از آن می‌گردد که آن را در شمار استدلال‌هایی قرار دهیم که وجود واجب بالذات را از راه «وجود محض» اثبات می‌کند. به عبارت دیگر، صرف‌نظر از تمام بودن یا نبودن استدلال، این برهان برهان صدیقین محسوب نمی‌گردد. صدرالمتالهین در کتاب اسفار این اشکال را در قالب «قیل» این¬گونه بیان می‌کند: «قیل علیهم ألستم قد أخذتم فی الدلیل وجود الممکن لایشاهد من عدمه بعد وجوده او قبله؟» (همان: 27)
در پاسخ به این اشکال برخی ادعا کرده‌اند آنچه تقریر ابن‌سینا از برهان صدیقین بر آن استوار است، «وجود» می‌باشد، نه «امکان»؛ زیرا در مقدمه نخست استدلال با تکیه بر وجود یک موجود در عالم خارج، سیر برهان آغاز می‌گردد که شیئی در خارج وجود دارد (بدیهی) و در ادامه بدون آنکه وجود ممکنی را مسلم بگیرد، وجود واجب بالذات را اثبات می‌کند. آری وجود ممکن بالذات به عنوان یکی از فروض‌ برهان در ضمن مقدمه(3) مطرح شده است؛ ولی وجود ممکن بالذات در این مقدمه، مسلم دانسته نشده است. بنابراین حتی نفی وجود ممکنات نیز خللی در برهان ایجاد نمی‌کند. صدرالمتألهین نیز این پاسخ را به این صورت نقل کرده است: «فأجابوا بأن هذا البرهان غیر متوقف الا علی وجود موجودما؛ فان کل واجباً فهو المرام و ان کان ممکناً فلابد ان یستند الی الواجب». (همان) در این عبارت، تعبیر «فأجابوا» اگرچه صراحت لازم را ندارد، به این مطلب اشعار دارد که پاسخ مذکور در نظر صدرالمتألهین مقبول نیفتاده است و او صرفاً پاسخی را که دیگران به اشکال داده‌اند؛ نقل کرده است؛ ولی خود در ادامه پاسخی به این اشکال نداده و به نقل همین پاسخ بسنده کرده است.

اشکال سوم

تقریر ابن‌سینا با دشواری سومی نیز مواجه است. مستشکل در این اشکال با تمرکز بر اقسام استدلال می‌گوید استدلال برهانی از دو قسم خارج نیست: برهان «إن» و برهان «لم» اولی آن است که از طریق وجود معلول به وجود علت پی برده می‌شود؛ مانند آنکه از وجود نور، وجود خورشید اثبات گردد. برخلاف برهان لم که در آن از راه وجود علت، وجود معلول اثبات می‌شود؛ مثلاً اگر باران ببارد، زمین خیس می‌شود؛ باران می‌بارد، پس زمین خیس است. در این استدلال، بارش باران علت برای خیس شدن زمین است؛ از این¬رو با علم به وجود علت می‌توان وجود معلول را نتیجه گرفت. تفاوت عمدة این دو نوع استدلال برهانی آن است که برهان «إن» مفید یقین نیست؛ درحالی¬که برهان «لم» با حفظ شرایط، مفید علم و یقین خواهد بود.
حال سراغ تقریر ابن‌سینا از برهان صدیقین می‌رویم. پرسشی که در مواجهه با این تقریر مطرح می‌شود، این است که آیا این استدلال إنّی است یا لمّی؟ اگر إنی باشد، مفید علم و یقین نخواهد بود و اگر لمّی باشد، این بدان معناست که برای اثبات واجب‌الوجود بالذات، وجود او را از راه وجود علتش اثبات کرده‌ایم؛ درحالی¬که ویژگی واجب الوجود بالذات آن است که علتی ندارد. بنابراین تقریر ابن‌سینا از دو حال خارج نیست؛ یا مفید علم و یقین نیست یا آنکه وجود چیزی را اثبات می‌کند که واجب الوجود بالذات نیست. عبارت صدرالمتألهین در توضیح این اشکال چنین است:
ثم استشکلوا فی کون البیان برهاناً بأن الاحتجاج منحصر فی الإنّی و اللّمی و الواجب تعالی لیس معلولاً لشیء اصلاً، بل هو علة لجمیع ما عداه فکل ما یستدل به علی وجوده یکون دلیلاً انیاً و هو لایعطی الیقین. (همان)
آنچه این اشکال را تقویت می‌کند، سخنی است که خود ابن سینا در کتب التعلیقات و الالهیات من الشفاء بیان کرده است. او در التعلیقات تصریح می‌کند: «کما ان واجب‌الوجود لابرهان علیه و لایعرف الا من ذاته». (1404: 70) در کتاب الالهیات من الشفاء نیز به صراحت می‌گوید: «ولا برهان علیه بل هو البرهان علی کل شیء بل هو إنما علیه الدلائل الواضحة». (1363ب: 354)
پاسخ آنکه، در دو مطلب تردید وجود ندارد؛ نخست آنکه، واجب‌الوجود علت ندارد و اگر برای آن علت هستی‌بخش در نظر گرفته شود، اصلاً واجب‌الوجود نخواهد بود. دوم آنکه، تقریر ابن‌سینا از برهان صدیقین مفید یقین است و هیچ‌گونه احتمال خلافی دربارة آن مطرح نیست. حال با توجه به این دو نکته، مهم بررسی نوع این برهان است که آیا در زمره براهین لمّی قرار می‌گیرد یا در شمار براهین إنّی، یا آنکه قسم سومی از برهان محسوب می‌گردد؟ پاسخ ابن¬سینا نشان می‌دهد به نظر او، احتمال سوم درست است؛ یعنی تقریر او از برهان صدیقین قسم سومی از برهان است که نه معیار برهان لِمّی بر آن صادق است و نه معیار برهان إنّی است:
انا اثبتنا الواجب الوجود لا من جهة افعاله و لا من جهة حرکته، فلم یکن القیاس دلیلاً و لا ایضاً کان برهاناً محضاً. فالاول لیس علیه برهان محض، لانه لا سبب له بل کان قیاساً شبیهاً بالبرهان لانه استدلال من حال الوجود انه یقتضی واجباً و ان ذلک الواجب کیف یجب ان یکون. و لایمکن ان یکون من وجوه القیاسات الموصلة الی اثبات العلة الاولی و تعریف صفاته شیء اوثق و اشبه بالبرهان من هذا البرهان، فانه و ان لم یفعل شیئاً و لم یظهر منه امر، یمکن بهذا القیاس أن یثبت بعد ان یوضع امکان وجود ما کیف کان. (1363 الف: 33 و 34)
در این عبارت، مراد او از «دلیل» اصطلاحی منطقی است که بر یکی از اقسام برهان که همان برهان إنّی باشد اطلاق می‌گردد، و مرادش از «برهان محض» نیز همان برهان لِمّی است. بنابراین ابن سینا در این عبارت، تقریر خود را قسم سومی از برهان قلمداد کرده است. این سخن او با تعبیرهایی که در آثار دیگرش به کار برده، کاملاً هماهنگ است. برای نمونه او در کتاب الالهیات من الشفاء می‌گوید: «لابرهان علیه لانه لا علة له و لذلک لا لِمّ له» (1363 ب: 348) همین پاسخ وی زمینه را فراهم کرده است تا برخی شارحان همچون ملاصدرا از تقریر وی به «برهانٌ شبیهٌ باللمی» تعبیر کند. (همان: 29) علامه طباطبایی نیز قسم سومی برای براهین مطرح و از آن به «برهان من طریق الملازمات» تعبیر می‌کند؛ یعنی برهانی که در آن یکی از ملازمات، حد وسط برای اثبات ملازم دیگر قرار می‌گیرد. او در توصیف برهان صدیقین می‌گوید: «و هو مع ذلک برهان انی سلک فیه من بعض اللوازم و هو کون الوجود حقیقة مشککة ذات مراتب تامة صرفة... (همان: 13/ تعلیقه) دربارة این عبارت باید توجه داشت که مراد وی از «برهان ان» لزوماً برهان از راه معلول به علت نیست؛ زیرا رابطة میان ملازمات لزوماً رابطة علت و معلولی نمی‌باشد. گویی علامه طباطبایی تقسیم ثنایی برهان به برهان انی و برهان لمی را مسلم دانسته و تلاش کرده است تا برهان از راه ملازمات را در یکی از این دو قسم بگنجاند؛ درحالی¬که برهان از راه ملازمات بر رابطة لزوم عقلی میان دو واقعیت استوار است که میان آنها لزوماً رابطة علیت حاکم نیست. همین مطلب به گونه‌ای دیگر در سخنان یکی از معاصران نیز به چشم می‌خورد؛ با این تفاوت که وی با توسعه بخشیدن به مفهوم «برهان لمی» برهان از راه ملازمات عقلی را در شمار براهین لمی قرار داده است. به عبارت دیگر، او در مفهوم «برهان لم» توسعه داده و آن را بر علیت حاکم بر مفاهیم و ملازمات عقلی نیز اطلاق کرده است.(مصباح یزدی، 1411: 409) به هر حال پس از آنکه ثابت گردید تقریر ابن‌سینا از برهان صدیقین، هم مفید یقین است و هم برهان از راه ملازمات عقلی است، قرار دادن آن در ضمن براهین لمّی یا براهین إنّی بحثی لفظی خواهد بود و خللی در اعتبار استدلال وی به وجود نخواهد آورد.

اشکال چهارم

چهارمین اشکال بر تقریر ابن‌سینا بر این نکته استوار است که در تقریر او از ابطال دور و تسلسل استفاده شده است. دور و تسلسل، متفرع بر وجود کثرت و تعدد است و بدون وجود کثرت و تعدد، دور یا تسلسل علل معنا ندارد؛ درحالی¬که معیار در برهان صدیقین آن است که وجود واجب‌الوجود بالذات از راه «وجود محض» اثبات گردد و می‌دانیم در وجود محض، کثرت و تعدد راه ندارد. به عبارت دیگر، از یک¬سو تقریر او مبتنی بر استحاله دور و تسلسل است و بدون استحاله دور و تسلسل، از اثبات واجب‌الوجود بالذات ناتوان است و از سوی دیگر به صرف تمسک جستن به استحاله دور و تسلسل، سیر برهان بر مدار «وجود محض» نخواهد بود. صدرالمتألهین در این باره ضمن اشاره به تقریر خود از برهان صدیقین و در تعبیری که می‌توان آن را کنایه‌ای به تقریر ابن‌سینا قلمداد کرد، می‌گوید: فهذا المنهج الذی سلکناه أسدِّ المناهج و أشرفها و أبسطها حیث لایحتاج السالک ایاه فی معرفة ذاته تعالی و صفاته و افعاله الی توسط شیء من غیره و لا الی الاستعانة بابطال الدور و التسلسل. (همان: 25 و 26)
پاسخ این اشکال نیز با دقت در مباحث گذشته روشن می‌شود. آنچه قوام بخش تقریر ابن‌سینا از برهان صدیقین است، تکیه آن بر وجود موجودی در عالم خارج است، به گونه‌ای که با رد آن، تقریر او مخدوش خواهد شد؛ اما استفاده از اموری مانند «ممکن‌الوجود»، «استحاله دور» و «استحاله تسلسل» به گونه‌ای نیست که با انکار آنها، تقریر وی مخدوش گردد؛ زیرا او در تقریر خود از این امور به صورت شرطی استفاده کرده است؛ به این معنا که اگر موجود در عالم خارج واجب‌الوجود باشد، مطلوب ثابت است و اگر واجب‌الوجود نباشد، در این صورت به واجب‌الوجود بالذات منتهی خواهد شد. استفاده از این امور به صورت شرطی، بدان معناست که اگر ممکن بالذات بودن این موجود خارجی انکار شود، نه تنها خللی به تقریر وی وارد نمی‌گردد؛ بلکه تقریر او به صورت مستقیم و بدون به کارگیری استحاله دور و استحاله تسلسل خواهد توانست واجب‌الوجود بالذات را اثبات کند. البته اگر در تقریری بتوان بدون استفاده از استحاله دور و استحاله تسلسل، با مقدمات کمتری واجب‌الوجود بالذات را اثبات کرد، مزیتی برای آن برهان خواهد بود؛ ولی چنین چیزی باعث نمی‌گردد تا تقریر مبتنی بر استحاله دور و استحاله تسلسل را برهان صدیقین ندانیم.

اشکال پنجم

اشکال‌های چهارگانة مذکور از چنان قوت و استحکامی بهره‌مند نبودند که اعتبار تقریر ابن‌سینا را از میان ببرد. در این میان، اشکال پنجمی نیز بر تقریر وی مطرح شده است که می‌تواند آن را از اساس ویران سازد. مستشکل در این اشکال، ابن‌سینا را در مقابل قیاسی ذوالحدین قرار می‌دهد؛ یعنی قیاسی که پذیرفتن هر طرف آن به ابطال تقریر وی خواهد انجامید. ما می‌‌پذیریم که ابن‌سینا اولاً از راه وجود به اثبات واجب الوجود پرداخته است، نه از راه مفهوم. ثانیاً، تقریر ابتکاری او قسم سومی در کنار برهان إنی و برهان لمّی است و ثالثاً تقریر او بر ممکن بالذات و استحاله دور و تسلسل مبتنی نیست و بدون آنها نیز قادر به اثبات مطلوب است؛ ولی مشکل اصلی در این نکته نهفته است که او مراد خود از «وجود» را مشخص نساخته است. اگر مراد وی از وجود، همان حقیقت شخصی وجود باشد که وجود محض است و در مقابل عدم محض قرار دارد و هیچ حد و مرزی ندارد، در این صورت وجود این حقیقت شخصی، وجود امری بدیهی است که هر کسی آن را بالوجدان می‌یابد و چنین امر بدیهی به اثبات و استدلال نیازی ندارد. و اگر مراد وی از وجود، چیزی غیر از این حقیقت وجود باشد، با توجه به اینکه هر چه غیر از این حقیقت شخصی وجود باشد، عدم محض و باطل‌الذات است، تقریر وی نه تنها واجب‌الوجود را اثبات نکرده، از عدم محض به «وجود» تعبیر کرده و اثبات آن را اثبات واجب‌الوجود بالذات تصور کرده است! (ر. ک: ابن ترکه، 1378: 10 ـ 45)
این اشکال مهم‌ترین اشکال بر تقریر ابن‌سینا خواهد بود که اساس آن را قول به وحدت شخصی وجود تشکیل می‌دهد. در اینجا باید موضع خود را نسبت به وحدت شخصی وجود یا کثرت آن معین ساخت. آنچه می‌توان در دفاع از ابن‌سینا مطرح کرد، این است که این اشکال ناظر به مقدمه(1) است تقریر وی بر وجود یک موجود در عالم خارج استوار است، بدون آنکه هیچ اطلاعی از ویژگی‌های این وجود داشته باشیم؛ یعنی نه می‌دانیم این موجود واجب‌الوجود بالذات است و نه می‌دانیم این موجود ممکن‌الوجود بالذات است و از این¬رو گفته می‌شود مبدأ برهان صدیقین را «وجود محض» تشکیل می‌دهد. پس محض بودن این موجود بدان معناست که ویژگی آن بر ما معلوم نیست؛ اما اینکه محض بودن را به معنای وجودِ مطلق و وجودِ واحد شخصی بدانیم، اولاً هیچ‌گاه چنین وجودی را از راه علوم حصولی که روش فلسفی و عقلی را تشکیل می‌دهد درک نکرده‌ایم و ثانیاً چنین امری برخلاف آن چیزی است که هر کسی بالعیان می‌یابد؛ هر کس موجودات متکثری را می‌یابد که هر یک غیر از دیگری است؛ حال چگونه می‌توان از وجود واحد شخصی محض که در مقابل عدم محض قرار دارد سخن گفت؟! بنابراین آنچه مستشکل «حقیقت شخصی وجود» می‌نامد، در قالب علم حصولی نمی‌گنجد و از این¬رو نمی‌تواند مقدمه‌ای در استدلال قرار گیرد. افزون بر اینکه برخلاف آن کثرتی است که میان اشیا مشاهده می‌کنیم تا چه رسد به اینکه بدیهی باشد.

نتیجه

در این نوشتار تلاش کردیم، ضمن ارائه گزارشی از تقریر ابن‌سینا از برهان صدیقین، اشکال‌های پنج‌گانه بر آن را توضیح داده، از تقریر او در مقابل این اشکال‌ها دفاع کنیم. بر اساس مطالب مطرح شده در این نوشتار به این نتیجه می‌رسیم که:
1. نخستین اشاره‌ها به برهان صدیقین را می‌توان در کتاب فصوص الحکم فارابی یافت. او بدون آنکه تقریری از این برهان ارائه کند، تنها به شیوه‌ای از اثبات واجب‌الوجود اشاره کرده است که از راه «وجود محض» واجب‌الوجود را اثبات می‌کند.
2. در طول تاریخ حکمت اسلامی، نخستین حکیم مسلمان که بر اساس روش «صدیقین» تقریری کامل ارائه کرده است که هم وجود واجب بالذات را اثبات می‌کند، هم مفید یقین است و هم بر هیچ امری جز «وجود محض» مبتنی نیست، کسی جز رئیس حکمای مشایی مسلمان نیست.
3. ابن‌سینا دست‌کم در پنج اثر خود، تقریر برهان صدیقین را مطرح کرده است که کامل‌ترین و جامع‌ترین بیان او را می‌توان در کتاب الاشارات و التنبیهات یافت.
4. در مجموع پنج اشکال به تقریر ابن‌سینا وارد شده که عبارتند از:
یک. او در سیر برهان از راه «مفهوم» به اثبات واجب‌الوجود پرداخته است. با بررسی این اشکال دریافتیم که او براساس وجود یا مفهوم وجود، ولی از آن حیث که در عالم خارج دارای مصداق است، واجب‌الوجود بالذات را اثبات کرده است، پس اشکال اول وارد نیست.
دو. او در سیر تقریر خود به «ممکن‌الوجود بالذات» تمسک کرده است و با این کار از قلمرو برهان صدیقین خارج شده است. بررسی‌ها نشان داد تمسک به «ممکن‌الوجود بالذات» تنها در قالب قضیه شرطی بوده است، نه آنکه تقریر او بر آن مبتنی باشد. بنابراین این اشکال نیز وارد نیست.
سه. تقریر او نه برهان لمی است و نه برهان إنی و از این¬رو اصولاً برهان نامیدن آن اشتباه است. با بررسی اقسام برهان به این نتیجه رسیدیم که تقریر وی مفید یقین است و البته گونه‌ای جدید از برهان است که می‌توان آن را «شبیه به لم» یا «برهان از راه ملازمات» نامید و اختلاف در تسمیه یک برهان، خللی در اعتبار واقعی آن وارد نمی‌کند.
چهار. او در تقریر خود از استحاله دور و تسلسل استفاده کرده است. با بررسی این اشکال مشخص شد سیر استدلال به گونه‌ای نیست که بدون استحاله دور و تسلسل ناتمام باشد؛ بلکه تنها رد یکی از فروض استدلال که همان «ممکن‌الوجود بالذات» باشد بر استحاله دور و تسلسل مبتنی است؛ به گونه‌ای که با انکار این فرض، برهان به صورت مستقیم‌تر واجب‌الوجود بالذات را اثبات خواهد کرد.
پنج. همچنین این اشکال که مراد از وجود محض همان حقیقت شخصی وجود باشد، ناتمام است؛ زیرا چنین حقیقتی علاوه بر اینکه در قالب علوم عقلی و حصولی نمی‌گنجد، اصولاً برخلاف کثرتی است که هر کس براساس مشاهده اشیا بدان اذعان می‌کند.
پس در مجموع می‌توان تقریر ابن سینا از برهان صدیقین را تقریر کاملی از یک استدلال بر اثبات وجود خداوند به شمار آورد

- ابن سینا، ابوعلی، حسین بن عبدالله، 1375، الاشارات و التنبیهات، شرح خواجه نصیرالدین طوسی، قم: نشر البلاغة.
- ــــــــــــ ،1360، دانشنامه علایی، تصحیح احمد خراسانی، تهران، کتابخانه فارابی.
- ــــــــــــ ،1400، رسائل، قم، انتشارات بیدار.
- ــــــــــــ ،1363 الف، المبدأ و المعاد، تحقیق عبدالله نورانی، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک‌گیل.
- ــــــــــــ ، 1404، التعلیقات، تحقیق عبدالرحمن بدوی، قم، مکتب الإعلام الاسلامی.
- ــــــــــــ ،1363 ب، الالهیات من کتاب الشفاء، تحقیق الاب قنواتی و سعید زائد، بی‌جا، ناصر خسرو.
- ــــــــــــ ، 1412، النجاة.
- سبزواری، هادی، 1380، شرح المنظومه، تحقیق حسن حسن‌زاده آملی، قم، نشر ناب.
- حلی، حسن بن یوسف، 1379، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
- عبدی، حسن، 1387، «بررسی ملاک در برهان صدیقین»، فصلنامه اندیشه دینی، شماره 28.
- عشاقی، حسین، 1387، تقریر برهان صدیقین، قم، مؤلف.
- صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، 1410، الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة العقلیة، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
- طباطبایی، محمد حسین، 1415، نهایة الحکمة، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
- فارابی، ابونصر، 1405، فصوص الحکم، قم، انتشارات بیدار.
- مصباح یزدی، محمدتقی، 1365، معارف قرآن، قم، موسسه در راه حق.
- ــــــــــــ ، 1411، تعلیقه علی نهایة الحکمه، قم، موسسه در راه حق.
- ابن ترکه، علی بن محمد، 1378، التمهید فی شرح قواعد التوحید، تصحیح حسن حسن‌زاده آملی، قم، نشر الف‌‌لام میم.
منبع فصلنامه آیین حکمت شماره 3