تفسیری نو از اعتبارات علّامه طباطبائی (6)
با نگاهی تطبیقی به رساله ی اعتبارات و تفسیر المیزان
بررسی اشکال عدم ارتباط بین باید و هست
به رغم وضوح عبارات علّامه در تفسیر المیزان مبنی بر وجود ارتباط واقعی بین باید و هست (و استنتاج بایدهای اخلاقی از هست ها)، برخی از محققان به ظاهرِ عبارات اصول فلسفه استناد جسته و عدم ارتباط منطقی بین باید و هست و به تبع برهان ناپذیری و عدم صدق و کذب گزاره های اخلاقی را به علّامه نسبت داده اند؛ برای مثال، یکی از پژوهشگران می نویسد: «ایشان [= علّامه] در سرتاسر مقاله ی اعتباریات تصریح می کنند که مابین قضایای حقیقی و اعتباری، "تولیدی" در کار نیست؛ قضایای حقیقی نمی توانند نتایج اعتباری داشته باشند و بالعکس.»(1)وی در جای دیگری می نویسد:
... این نکته ای است که در سرتاسر مقاله ی اعتباریات تکرار شده است و غرض اصلی ایشان هم از انعقاد چنین بحثی، روشن شدن مغالطه ای است که در استنتاج بایدهای حقیقی از بایدهای اعتباری می شود و بالعکس؛ پس چگونه می توان ادّعا کرد که: آقای طباطبائی معتقدند: بایدهای حقیقی مولّد بایدهای اعتباری اند؟!(2)
البته، زحمات مستشکل محترم در دفاع از دیگر اشکالات نظریه ی اعتباریات ستودنی است؛ امّا همان طور که واضح است، اشکال فوق با توجه به مباحث اعتباریات علّامه در رساله ی اعتباریات و کتاب اصول فلسفه مطرح شده و در آن، هیچ عنایتی به عبارات و احیاناً تصریحات علّامه در کتب دیگر از جمله تفسیر المیزان و رسالة الولایة در ارتباط بین باید و هست و استنتاج بایدهای اعتباری از هست های واقعی ــ و به تعبیر مستشکل محترم، بایدهای واقعی ــ نشده است (چنان که ناقد در برخی از نوشته های خود استدلال در اعتباریات، و حتی ارتباط تولیدی بین اعتباریات و حقایق را به اثبات رسانده است.)(3)
بررسی برخی از اشکالات دیگر
اشکالات دیگری به نظریه ی اعتباریات وارد شده است که بعضی از آنها را به آسانی نمی توان پاسخ داد. برخی از این اشکالات را ذیلاً می آوریم:عدم وجدان و عدم دلیل
تقریر این اشکال آن است که: ما چنین اعتباراتی را وجداناً در درون خویش نمی یابیم، زیرا واقعاً انسان در افعال خودش همیشه جعلِ «باید» نمی کند. و اگر هم گاهی چنین بایدی وجود داشته باشد، هیچ خبری از تنزیل نسبت امکانی بین انسان و فعل به نسبت وجوب در میان نیست.(4)ممکن است در پاسخ به این اشکال گفته شود: شاید چنین تنزیلاتی را ما به طور آشکار نمی یابیم؛ چه بسا واقعاً ذهن ما چنین تنزیلاتی را انجام می دهد، ولی ما به آنها توجه نداریم: «عدم الوجدان لا تدلّ علی عدم الوجود.» امّا باید توجه داشت که از آنجا که در این موارد، علم حضوری است، اگر ذهن ما چنین تنزیلاتی را انجام دهد، باید وجداناً آنها را بیابیم و اینکه وجداناً آنها را نمی یابیم، خود دلیلی بر عدم چنین تنزیلاتی است، و یا لااقل چنان که برخی از بزرگان هم بیان کرده اند، نیافتن چنین اعتباراتی، خود قرینه ای بر بطلان طرح علّامه است.(5)
اعتبار یا کشف؟
یکی از اشکالاتی که بر اعتباریات علّامه وارد شده این است که: آیا اعتبار و قرارداد ما با توجه به آثار مترتب بر آن است یا خیر؟ اگر ایشان در جواب بفرمایند: بدون توجه به آثار مترتب بر آن جعلِ باید می کنیم، اشکال آن خواهد بود که این کار بی ثمر است (البته، چنان که پیشتر اثبات شد، علّامه چنین دیدگاهی ندارد و این باید را با توجه به آثار مترتب جعل می کند؛ اساساً دغدغه ی ایشان همان آثار مترتب است) و اگر ایشان پاسخ دهند که این بایدها را با توجه به آثار جعل می کنند، اشکال آن خواهد بود که این دیگر جعل نیست، بلکه کشف است. توضیح آنکه طبق نظر علّامه، برای جعل باید، مراحلی طی می شود که در قالب مثال، عبارت اند از:1.من درک می کنم که غذا خوردن علّت سیر شدن من است.
2.اکنون نیاز بدن من این است که سیر شوم.
3.نتیجه می گیرم که باید غذا بخورم.
اشکال آن است که: «باید» ی که بعد از طی مراحل فوق به دست می آید دیگر جعل نیست، بلکه کشف است؛ یعنی ما کشف می کنیم که باید این کار را انجام دهیم.(6) به تعبیر برخی از بزرگان، تنزیل نسبت امکانی میان انسان و فعل (یا انسان و غایت) به نسبت وجوب تکوینی فایده دار نسبت و لذا تنزیل مذکور نامعقول است.(7)
عدم توجه به مفاد «باید»
شاید بتوان موضوعی که علامه را ناگزیر به جعل کرده است، عدم التفات دقیق ایشان به تحلیل حقیقت مفادّ «باید» دانست. حقیقت آن است که ما وقتی باید را تحلیل می کنیم، به آسانی درمی یابیم که «باید» در جملات اخلاقی یک امر اعتباری نیست. در صورتی که ما به حقیقت «باید غذا بخورم» توجه کنیم، درمی یابیم که تحلیل و معنایش این است که «اگر بخواهم سیر شوم، باید غذا بخورم»؛ یعنی در واقع مفاد باید از ضرورت بالقیاس بین فعلِ فاعل و نتیجه آن حکایت می کند. نه تنها بایدهای اخلاقی، بلکه بایدهای حقوقی و بسیاری از بایدهای دیگر نیز به صورت فوق تحلیل می شوند و بیانگر ضرورت بالقیاس بین فعلِ فاعل و نتیجه آن هستند. در واقع، قضیه «باید غذا بخورم» مشروط است به اینکه «اگر بخواهم سیر شوم»؛ ولی این شرط (یعنی قسمت اول قضیه فوق) در نظریه اعتباریات مورد غفلت واقع شده است. پس، مفادّ «باید» در واقع بیانگر ارتباط ضروری بین فعلِ فاعل و نتیجه آن (ضرورت بالقیاس) است و در زمره معقولات ثانیه فلسفی قرار می گیرد و حکایت از واقع می کند؛ نه اینکه بیانگر ارتباط بین فاعل و فعل باشد. شایان ذکر است که ارتباط با فاعل نیز در متن همین ضرورت وجود دارد؛ در حقیقت، «باید» و «نباید» بالذّات حکایت از واقع می کند، چنان که این حقیقت را در کلمات استاد مصباح هم می توان یافت.(8)برخی از محققان توجیه کلام علّامه در اعتباریات را این گونه بیان کرده اند که: ما در افعال خویش به اعتبار و جعل باید نیاز نداریم؛ ولی اگر جعل و اعتبار هم کردیم، مشکلی ایجاد نمی شود. به تعبیر وی، جعل ما نه تنها کاری را خراب نمی کند، بلکه در ما ایجاد انگیزه نیز می کند؛ همان طور که شارع مقدّس به همین احکام اخلاقی (و حتی آنهایی که عقل ما حسن و قبح و ضرورت انجام یا ترک آنها را درک می کند) امر و نهی کرده است. و به تعبیر علم اصول، «الاحکام الشرعیه ألطاف فی الاحکام العقلیه»؛ یعنی احکام شرعی، و اوامر و نواهی شارع مقدّس، ما را به همان مسیری هدایت می کنند که عقل آن را نشان می دهد. البته، نباید فراموش کرد که این دیگر مفاد باید و نباید نیست (چنان که آن بزرگان نیز بیان کرده اند)؛ بلکه مفادّ باید و نباید همان ضرورت بالقیاس بین فعل و نتیجه است.(9)
نتیجه گیری
اگر چه علّامه باید و نباید را به یک معنا اعتباری دانسته، امّا با جمع بندی فرمایشات ایشان نباید از نظر وی پنداشت باید و نباید و سایر الزامات و انشائات اعتباری محض می باشند. بلکه ایشان در مواردی به داشتن پشتوانه ی معرفتی و دینی این الزامات تصریح می نماید. همچنان که حسن و قبح را هم اعتباری محض نمی داند. حقیقت دیدگاه ایشان و پشتوانه ی اعتباریات این عالم فرزانه را باید در تفسیر المیزان جست و جو نمود.اگرچه به ظاهر تهافتی بین سخنان و دیدگاه ایشان در رساله ی اعتباریات با تفسیر المیزان دیده می شود، لکن باید اعتراف کرد که دیدگاه ایشان در تفسیر المیزان در حقیقت توجیه گر اعتباریات ایشان است، چنان که برخی از شاگردان علّامه این حقیقت را بیان کرده اند. نباید مواردی را که ایشان به نقد دیدگاه نسبی گرایانی همچون هیوم می پردازد نادیده گرفت و تنها با تکیه بر ظاهر برخی از عبارات در رساله ی اعتباریات، سخن وی را با نسبی گرایان و شکّاکان همسو دانست که این جسارتی بزرگ و تهمتی ناروا بر این مفسّر و فیلسوف قرن است. شاید یکی از دغدغه های علّامه در جعل باید و نباید این باشد که مکلّفین انگیزه ی بیشتری برای ادای واجبات و ترک محرّمات داشته باشند که در این صورت نه تنها جعل و اعتبار بایدها و نبایدها ضرری بدانها نمی زند، بلکه مکمّل انجام تکلیف الهی نیز خواهد بود. در رساله ی اعتباریات و برخی کتب دیگر ایشان نیز این دیدگاه قابل اصطیاد است که در ضمن مقاله به برخی از آنها اشاره شد.
پی نوشت ها :
* دانشجوی دکتری مدرسی معارف، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (قدس سره)
** استادیار مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (قدس سره)
1.ر.ک: صادق لاریجانی، جزوه ی درسی فلسفه ی اخلاق.
2.صادق لاریجانی، معرفت دینی، ص 210.
3.همو، «استدلال در اعتباریات»، پژوهش های فلسفی ــ کلامی، ش 24، ص 4ــ30.
4.ج.وارنوک، فلسفه ی اخلاق در قرن حاضر، ترجمه ی صادق لاریجانی، ص 160.
5.همان، ص 161؛ حسن معلمی، مبانی اخلاق، ص 207.
6.حسن معلمی، مبانی اخلاق، ص 208.
7.ج.وارنوک، همان، ص 161.
8.محمّدتقی مصباح، آموزش فلسفه، ج 1، ص 162ــ164؛ همو، دروس فلسفه ی اخلاق، ص 13ــ14؛ همو، فلسفه ی اخلاق، تقریر احمدحسین شریفی، ص 38ــ 39.
9.غلامرضا فیّاضی، جزوه ی ارزش معرفتی گزاره های اخلاقی، ص 33ــ 34.
ــ نهج البلاغه، ترجمه ی محمد دشتی، قم، بنیاد نهج البلاغه، بی تا.
ــ الایجی، عضدالدین، شرح المواقف، شرح علی بن محمد جرجانی، قم، الشریف الرضی، 1370.
ــ جوادی، محسن، مسئله باید و هست، بحثی در رابطه ی ارزش و واقع، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1375.
ــ حاج محمدی، مرتضی، «نسبیت اخلاق از دیدگاه شهید مطّهری»، کیهان اندیشه، ش 81، آذر و دی 1377، ص 39ــ 58.
ــ داوری اردکانی، رضا، ملاحظاتی در باب ادراکات اعتباری، دومین یادنامه علّامه طباطبائی، تهران، مؤسسه ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363.
ــ سبحانی، جعفر، حسن و قبح عقلی یا پایه های اخلاق جاودان، نگارش علی ربّانی گلپایگانی، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1368.
ــ سروش، عبدالکریم، تفرج صنع، چ سوم، تهران، مؤسسه ی فرهنگی صراط، 1373.
ــ طباطبائی، سید محمّدحسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، پاورقی مرتضی مطّهری، تهران، صدرا، 1364.
ــ ـــــــــ، المیزان فی تفسیرالقرآن، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1417 ق.
ــ ـــــــــ، حاشیة الکفایة، قم، بنیاد علمی و فکری علّامه طباطبائی، بی تا.
ــ ــــــــ، رسائل سبعة، قم، بنیاد علمی و فکری علّامه طباطبائی، 1362.
ــ ــــــــ، رسالة الولایة، طهران، بنیاد بعثت، 1360.
ــ ــــــــ، نهایة الحکمة، ط.الثالث العشر، قم، جامعه ی مدرسین، 1416ق.
ــ فیاضی، غلامرضا، جزوه ی نقد و نظر ارزش گزاره های معرفتی، قم، انجمن معرفت شناسی، بی تا.
ــ لاریجانی، صادق، «استدلال در اعتباریات»، پژوهش های فلسفی ــ کلامی، ش 24، تابستان 1384، ص 4ــ30.
ــ ـــــــــ، «الزامات عقلی و اخلاقی»، پژوهش های اصولی، ش 6، زمستان 1382، پاییز 1386، ص 6ــ 25.
ــ ـــــــــ، جزوه ی درسی فلسفه ی اخلاق، قم، مؤسسه ی تحقیقاتی و تعلیماتی امام صادق (علیه السلام)، بی تا.
ــ ـــــــــ، معرفت دینی، تهران، مرکز ترجمه و نشر کتاب، 1370.
ــ لاهیجی، عبدالرزاق، سرمایه ی ایمان در اصول اعتقادات، تصحیح صادق لاریجانی، چ دوم، تهران، الزهراء، 1364.
ــ مصباح، مجتبی، بنیاد اخلاق، قم، مؤسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1382.
ــ مصباح، محمّدتقی، آموزش فلسفه، چ هشتم، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1377.
ــ ـــــــــ، دروس فلسفه ی اخلاق، چ دوم، تهران، اطلاعات، 1370.
ــ ـــــــــ، فلسفه ی اخلاق، تقریر احمدحسین شریفی، قم، مؤسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1381.
ــ ــــــــ، مکاتب اخلاقی، تقریر احمدحسین شریفی، قم، مؤسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1384.
ــ مطّهری، مرتضی، تعلیم و تربیت در اسلام، چ بیست و ششم، تهران، صدرا، 1367.
ــ ـــــــ، سیری در سیره ی نبوی، تهران، صدرا، 1367.
ــ ـــــــ، مقالات فلسفی، تهران، حکمت، 1366.
ــ ـــــــ، نقدی بر مارکسیسم، تهران، صدرا، 1363.
ــ معلمی، حسن، رابطه ی هست ها و بایدها، چ دوم، تهران، کانون اندیشه ی جوان، 1384.
ــ ــــــ، مبانی اخلاق در فلسفه ی غرب و فلسفه ی اسلامی، تهران، مؤسسه ی فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1380.
ــ وارنوک، ج.، فلسفه ی اخلاق در قرن حاضر، ترجمه صادق لاریجانی، چ دوم، تهران، مرکز ترجمه و نشر کتاب، 1362.
منبع:نشریه معرفت فلسفی شماره 29
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}