نویسنده: مظفر شاهدی



 
تسلیم شدن رضا خان به نظر مخالفان غائله جمهوری خواهی پایان ماجرا نبود. در روز سوم فروردین مردم تهران بار دیگر به خیابان ها ریخته و علما و مراجع عظام دستگیری و محاکمه سردار سپه را خواستار شدند. در چنین شرایطی بود که رضاخان با توصیه ی مشاورانش و آشکار شدن این موضوع که دیگر حتی قشون و شهربانی هم حاضر نبودند در راستای طرح های رضا خان در برابر مخالفان ایستادگی کنند، ناگزیر راه قم را در پیش گرفته از علما و مجتهدان استمداد طلبید و پس از آن که علمای قم را تا حدی متقاعد کرد که دیگر موضوع جمهوری خواهی را دنبال نخواهد کرد، به تهران بازگشته و طی بیانیه ای در 12 فروردین 1303 باز تظاهر به دینداری کرده و مدعی شد که جز در راستای تقویت دین اسلام و مذعب تشیع گام بر نخواهد داشت. مجموعه اسناد و شواهد نشان از آن دارد که علما و مراجع قم سخت نگران جاه طلبی های رضا خان و برقراری حکومت دیکتاتوری در ایران بوده و مصر بوده قاطعانه در برابر او و زیاده خواهی های غیر قانونی و زورگویانه او ایستادگی کنند. ضمن این که رضاخان هم از جایگاه تعیین کننده و قاطع علما و مراجع نزد مردم کشور آگاهی بسنده ای داشت و نیک می دانست تا زمانی که نتواند نظر مساعد آن بزرگواران را به سوی خود جلب کند، تداوم حضور او در عرصه سیاسی کشور بسیار شکننده و متزلزل خواهد بود. (1)
با این حال پس از بازگشت رضا خان از قم، گزارش هایی وجود داشت که حاکی از عدم تمایل مجلس و نیز شخص احمد شاه به تداوم نخست وزیری او بود. به همین دلیل به حالت قهر و اعتراض تهران را به مقصد رودهن ترک کرد. در این فاصله نشریات طرفدار او نیز رؤسا و فرماندهان قشون و شهربانی از هیچ تلاشی جهت دفاع از او و ضرورت تداوم نخست وزیری اش فرو گذار نکرده و تهدیدات پیدا و پنهانی پیرامون تبعات سوء عزل رضاخان برای امنیت کشور از سوی طرفدارانش تدارک دیده شد و حتی نمایندگان مجلس تهدید شدند. آن چه بود این گونه تظاهرات و تهدیدات کارگر افتاد و هر چند علی دشتی به دنبال دفاع چاپلوسانه اش از رضا خان، اعتبار نامه ی نمایندگی اش به همت مدرس و با انتشار سندی در وابستگی او به سفارت انگلیس در ایران رد شد، اما طرفداران رضاخان پس از آن که با ترفند و دغل مانع از حضور مدرس در جلسه خصوصی مجلس شدند، بار دیگر موجبات رأی اعتماد نمایندگان را به شخص رضا خان فراهم آوردند و بدین ترتیب رضا خان این بار گستاخانه تر از قبل به اجرای پرده دیگر نمایش انگلستان در ایران پرداخت، ضمن این که با توطئه های عوامل بیگانه در اروپا ترتیبی داده شد تا احمد شاه که مهیای حرکت به سوی ایران بود، کماکان در اروپا توقف کند و این عامل مهمتری برای تداوم جاه طلبی های خلاف قاعده و غیر قانونی رضا خان شد. (2)
رضا خان از همان آغاز امیدوار بود مجلس پنجم که تعداد قابل توجهی از نمایندگانش با دخالت های او و عمالش برگزیده شده بودند و به قول مدرس برگزیده ی رئیس الوزرا و نه ملت بودند، راه را برای پادشاهی او هموار کند و در این راستا با برخی از مهمترین چهره های سیاسی عصر مشروطیت هم به توافقاتی دست یافته و اندیشه خود را با آنان در میان نهاده بود و برخی از آگاه ترین این افراد هم از همداستانی انگلیسی ها در این خواسته سردار سپه اطلاع بسنده ای داشتند.(3)
یحیی دولت آبادی که بنا به گفته خودش از مدتها قبل از آغاز غائله جمهوری خواهی همراه با میرزا حسن خان مستوفی الممالک، میرزا حسن خان مشیرالدوله، محمد خان مصدق السلطنه، سید حسن تقی زاده، حسین علاء، مهدی قلی خان هدایت و محمد علی فروغی اعضای مجلس مشاوره خصوصی رضا خان را تشکیل می دادند، تصریح می کند که رضاخان پذیرفته بود در ازای کمک انگلیسیان برای صعود او به سریر سلطنت، عزل احمد شاه و انقراض سلسله قاجاریه ( البته بدون خونریزی) موجبات تمدید مدت قرار داد امتیاز نفت دارسی، تمدید مهلت امتیاز بانک شاهنشاهی و پرداخت تمام مطالبات مورد ادعای آنان از دولت ایران طی سال های جنگ اول جهانی و نیز حفظ و تداوم فعالیت دیگر مؤسسات اقتصادی و منافع سیاسی آنان در ایران را فراهم آورد.
این توافقات ماهها قبل از زمزمه ی جمهوری خواهی صورت گرفته بود و همانطور هم که پیش بینی می شد مهم ترین موانع مجرا داشتن این توطئه در حال شکل گیری حضور فعال و تعیین کننده علما و مجتهدان در عرصه سیاسی و اجتماعی کشور و بالاخص سید حسن مدرس در مجلس پنجم بود. بنابراین بازگشت دوباره سردار سپه به پست نخست وزیری با تمهیدات پیدا و پنهان بسیاری صورت گرفته و در راستای همان مقصد خلاف قاعده پیشین صورت عملی به خود می گرفت. (4) در همین زمان با طرح انگلیسی ها سردار سپه در راستای تحکیم موقعیت خود برای از میان
توضیح عکس
میرزا حسن خان مشیرالدوله
برداشتن شیخ خزعل عامل قدیمی بریتانیا عازم خوزستان شد و در همان حال باز از انگلیسی ها وعده می شنود که هر گاه بدون خونریزی و صرفاً از طرق شبه قانونی موجبات انقراض قاجارها را فراهم آورد، آنان با او مساعدت خواهند کرد. به همین دلیل رضا خان این خواسته خود را با اعضای مجلس مشاوره خصوصی خود درمیان می گذارد و آنان قانون اساسی مشورطیت را عمده ترین سد راه نیل به این مقصود دانسته و تلاش می کنند رضا خان را از فکر سلطنت منصرف کنند، اما رضا خان بهانه دارد با وجود احمد شاه موقعیت او در رأس کابینه متزلزل و هر آن با یک فرمان شاه معزول خواهد شد. در این میان گویا دکتر محمد خان مصدق السلطنه راه حل جالب توجهی پیش روی رضاخان قرار می دهد و آن گرفتن حکم فرماندهی کل قوا برای رضا خان از مجلس پنجم است که به زودی عملی شده و بدین ترتیب تداوم قدرت رضا خان در رأس کابینه و به ویژه قشون تا حد زیادی تثبیت می شود. (5)
طرح انقراض قاجارها قبل از غائله جمهوری خواهی در دستور کار قرار گرفته بود، اما بر خورد شدید احمد شاه و اقلیت مجلس و مردم کشور با این ایده، رضا خان و حامیان داخلی و خارجی اش را به در پیش گرفتن توطئه جمهوری خواهی رهنمون ساخت. انگلیسیان هم به عبث بر این تصور بودند که با موفقیت غائله جمهوری خواهی مشکل قانون اساسی خود به خود حل شده، راه برای سلطنت رضا خان هموار خواهد شد.
چنین بود که وقتی رضا خان برای بار دوم نخست وزیر شد، پروژه غیر قانونی خلع قاجاریه و صعودش به سلطنت را با جدیت بیشتری دنبال کرد و برای همراه ساختن نمایندگان مجلس، حکام و متنفذین محلی، تجار و صاحبان سرمایه، علما و مجتهدان و هر کس دیگری که می توانست در این راه یاری گر او باشد از هیچ تلاشی فرو گذار نکرد. نشریات و روزنامه های طرفدار او در انتقاد و فحاشی به قاجارها و شخص احمد شاه و ولیعهد هیچ حد و مرزی نمی شناختند. سیاست رعب و وحشتبا تحبیب و تزویر توأمان شده بود. عوامل او در شهرها و ایالات مختلف تلگراف ها و نامه های جعلی و بدون پایه فراوانی از قول مردم آن مناطق در همراهی با مقصود رضا خان مبنی بر خلع قاجارها و به سلطنت رسیدن او به مجلس، هیأت دولت وجراید مخابره می کردند. این تهاجم همه جانبه ماهها ادامه یافت و در همان حال رضا خان و طرفدارانش با تهدید و التماس و هر راه دیگری که می توانست نتیجه ای به دنبال داشته باشد احمد شاه و نیز ولیعهد قاجار را به کناره گیری از سلطنت و مقام خود فرا می خواندند.
در این میان محمد حسن میرزا ولیعهد که از پشتیبانی اقلیت کوچکی در مجلس و بالاخص شخص مدرس بر خوردار بود، سخت در برابر رضا خان و عوامل او ایستادگی کرده و تهدید می کرد که رضا خان فقط با قتل او خواهد توانست به مقام سلطنت دست یابد. از سوی دیگر انگلیسیان به انحنا گوناگون می کوشیدند مانع از عزیمت احمد شاه به ایران شوند. بدین ترتیب حمایت انگلستان از انقراض قاجار به آشکارتر از آنی شده بود که قابل کتمان باشد. فشار بر روی مخالفان رضا خان در مجلس و بیرون از مجلس افزایش یافته و شهربانی و قشون حتی از قتل مخالفان رضاخان در مجلس و بیرون از مجلس غفلت نمی کردند. (6) کماکان وجود سید حسن مدرس در مجلس مانع انجام مقاصد غیر قانونی و زورگویانه رضاخان و عوامل و حامیان داخلی و خارجی او بود. (7)
با این حال فشارها ادامه داشت و باز هم خبر می رسید که با بیان و بهائیان بیش از هر گروه دیگری برای به سلطنت رسانیدن رضاخان تلاش و شادی می کنند. (8)
در این میان تلگرام علما و مراجع قم (سیدابوالحسن اصفهانی، محمد حسن غروی نائینی و شیخ عبدالکریم حائری) خطاب به علما و قاطبه ملت ایران منتشر شد که تصریح می کردند در ملاقات با رضا خان مخالفت قاطع خود را با جمهوری خواهی اواعلام کرده و این خواسته ی آنان با نظر موافق رضا خان روبرو شده است. (9) این مراجع عظام که پیشاپیش از خبر عزیمت رضا خان به سوی قم اطلاع یافته بودند، از آن جایی که از نیات سوء او در سلطه نهایی بر مقدرات کشور آگاه بودند، تصمیم گرفتند او را هشدار دهند که در نظام مشروطه حکوکت پادشاه نقش و جایگاهی سمبلیک داشته و مقامی غیر مسئول شناخته می شود و بنابراین به طور تلویحی او را اندرز دهند که این جاه طلبی های او اقداماتی غیر قانونی است و ناگزیر به دیکتاتوری راه خواهد گشود و بنابراین آنان اجازه چنین کاری را به نخواهند داد. مهدوی حائری یزدی فرزند آیت الله شیخ عبدالکریم حائری در این باره در خاطرات خود چنین اظهار داشته است:
شاید دو سه سالم بیش تر نبود ولی [این ها را] از مرحوم برادرم [حاج شیخ مرتضی حائری یزدی] شنیده ام و از دیگران. این قضیه ای که می خواهم عرض بکنم [ به این شرح است:] یک سال یا بعد از دو سال بعد از اقامت [پدرم] در شهر قم، آقایان مراجع و علمای نجف هم در اثر مسائل سیاسی که با دستگاه حکومتی عراق عرب پیدا کرده بودند به قم آمدند. آن وقت ها گویا عراق از سوی انگلیس ها اداره می شد. در آن تاریخ در شیعه سه نفر مرجع بودند. یکی [پدرم بود] که بیشتر مردم ایران مقلد ایشان بودند (چون شیعه منحصر به ایران نیست. [در] پاکستان هست، در لبنان هست، [در] سوریه هست، [در] بسیاری جاهای دیگر شیعه است، و [در] هندوستان حتی).
آن وقت آن دو نفر آقایان دیگر مرجع هم بودند: یکی مرحوم آقا میرزا حسین نائینی و دیگری مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی. این دو نفر چون ایرانی الاصل بودند، اینها را انگلیسی ها تبعید کردند به ایران و آنها آمدند به قم و میهمان پدر من بودند. این اجتماع مراجع سه گانه در قم هنگامی اتفاق افتاد که مصادف[شد] با مسئله جمهوریت و ادعای رضا خان برای ریاست جمهوری و مخالفت مرحوم مدرس و این وقایع در بین آمد.
بله، رضا خان و سردار سپه آن روز، [و] رضا شاه بعد، گویا آن وقت بالاخره منتهی می شود به قم. می آید به قم. داستانش را مثل این که ملک الشعرای بهار در آن «دریغ از راه دور و رنج بسیار» یک کمی اشاره می کند که رضا شاه رفت به قم و پناه برد به علما و مجتهدین و مجتهدین برای او چراغ سبز باز کردند- اجازه دادند- که پادشاهی بکند به جای این که ریاست جمهوری بکند. این مسئله ای است که در خانه مرحوم پدر ما واقع شده و داستانش را خیلی ها می دانند. مرحوم برادرم برای من نقل کرد که مرحوم نائینی خیلی گوشش سنگین بوده و درست نمی شنیده. خیلی به سختی صحبت می کرد. مرحوم پدرم گفته بودند ما قبل از این که رضا خان بیاید در منزل ما و سه نفری راجع به این مسئله پادشاهی و جمهوری با او صحبت کنیم، بایستی که مطالبی که می خواهیم بگوییم قبلاً هر سه آگاه باشیم که چه می خواهیم بگوییم . حتما او از ما می خواهد که تأییدش کنیم، یا قبول کنیم که به اصطلاح او زمامدار کشور بشود و آن وقت ما (باید ببینیم) در مقابل این استدعا و در مقابل این تقاضا چه جوابی [به] او بگوییم. چون آقای نائینی گوشش سنگین است، ممکن است که صحبت های حضوری را در آن جلسه نشنود، ما باید قبلاً با هم صحبت کنیم و و ایشان را هم آگاه کنیم.
لذا یک جلسه ای قبلاً تشکیل دادیم. سه نفری با هم صحبت کینم که اگر رضاخان گفت من می خواهم در آینده زمامدار کشور بشوم، در مقابل این مطلب ما به چه عکس العملی جوابش را بگوییم، ما هر سه تصمیم گرفتیم که بگوییم اگر بخواهی دیکتاتوری بکنی، نه. ما از ابتدا به شما می گوییم ما با شما به هر شکلی از اشکال که بخواهی زمامدار کشور باشید به صورت دیکتاتوری و یکه تاز مخالفیم. چه ریاست جمهور باشد، چه پادشاه باشد، ولی اگر بخواهی یک پادشاهی باشید، آن هم پادشاهی که فقط مانند نقش دیوار است، دقت کردید؟
یک سمبل به اصطلاح امروزی. کلمه ی سمبل که البته [آن روزها] مصطلح نبوده[گفتند] مانند «نقش دیوار». یعنی یک پادشاهی باشید که به عنوان پادشاهی معنون است، اما هیچ نقشی جز نقش دیوار ندارد و کارها و مسائل دولتی در دست دولت، در دست مردم، بالاخره در دست
توضیح عکس
آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی
نمایندگان مردم باشد، ما با این صورت موافقیم.
سه نفری تصمیم گرفتیم که یک چنین مطلبی را به رضا شاه- اگر تقاضا کرد یا اگر پیشنهاد کرد- ما به این شکل جوابگویی کنیم.
رضا شاه آمد در منزل ما و نشست و صحبت کرد. در وسط صحبت مرحوم آقای نائینی بدون این که مناسبت داشته باشد- چون قهراً در ابتدا صحبتهای دیگری می شد، یا نرسیده بود صحبت هنوز به این حد و به این نقطه، یا این که گذشته بود یا مناسبت نبود- ولی چون که مرحوم آقای نائینی گوشش کربود مرتباً اشاره می کرد به دیوار و می گفت: «پادشاه باید مثل نقش دیوار باشد.»
رضا شاه یک مرتبه هاج و واج شد که این آقا چه می گوید. مطلب چیست؟ آخر اصلاً مناسب نبود که [آقای نائینی] بگوید : «نقش دیوار» اما او مرتباً اشاره می کرد به دیوار و می گفت: «نقش دیوار، نقش دیوار».
[سردار سپه] خیلی متحیر شده بود. تا این که از فرط تحیر از ما سئوال کرد که ایشان از نقش دیوار چه مقصودشان است؟ ما به ایشان گفتیم حقیقتش منظور این است و ما هم تأیید می کنیم نظر ایشان را که باید پادشاه در مملکت مثل نقش دیوار باشد. این از داستان هایی است که ما از آن جریان از قول مرحوم برادرم شنیدم که ایشان از پدرم نقل می کرد.
به هر حال، بعد که حوزه تشکیل شد، اجتماع طلاب زیاد شد. در حدود پانزده سال ایشان ریاست حوزه و ریاست مرجعیت شیعه را در قم داشتند و در سر پانزده سال، یعنی در سال 1355 قمری و 1315 شمسی [1937م] ، دنیا را واداع کردند. (10)
بدین ترتیب رضا خان در ملاقات با مراجع قم وعده ی مساعدی برای پیگیری طرح های جاه طلبانه و غیر قانونی خود که مهمترین شاخصه ی آن ستیز با نظام مشروطه، نقض حقوق اساسی و قانونی ملت ایران و بر قراری نظام دیکتاتوری و مستبدانه حکومت بود، دریافت نکرد. از سوی دیگر و به رغم آنکه رضاخان دیگر در پی جمهوری خواهی نبود، اما هنوز در میان مردم کشور و بالاخص علما، مجتهدان و اسلام گرایان منفور بود و وعاظ و سخنرانان در مساجد و منابر اقدام او در مسئله جمهوری خواهی را که آشکارا در تباین با آموزه های دینی و مذهبی تعبیر و تفسیر می شد مورد انتقاد شدید قرار می دادند. چنان که میرزا عبدا لله واعظ نامی در مسجد علناً رضاخان را سرزنش می کرد که: «مرد که تو می خواهی روی زنت را باز کنی بکن مثل کمال پاشا. مردم شما هم تماشا کنید لذت ببرید. اما چه کار به زن من، خواهر من و صبیه ی دیگری داری. تو کی بودی کی شدی، که تو را به این مقام رسانید. به جای آن که به اسلام خدمت کنی، جنایت می کنی، تو چه حد آن را داری که در مجلس شورای ملی مردم را با سر نیزه خارجی کنی، ما قشون می خواهیم که خدمت گزار و مطیع باشد نه متمرد و عاصی، نه برای استفاده اشخاص.» (11)
بدین ترتیب در آن فضای رعب آور سیاسی و اجتماعی عمدتاً هنوز مساجد مهم ترین پایگاه مخالفت با جاه طلبی های رضا خان محسوب می شد و جز علما و اسلام گرایان به ندرت گروه های سیاسی و فعالان اجتماعی و نیز رجال و دولت مردان را جسارت مخالفت صریح و علنی با رضاخان و عوامل آن بود. به همین دلیل هم بود که سردار سپه و عمال او بیشترین فشارها را بر علما و اسلام گرایان وارد می ساختند. چنان که در همان ایام شیخ محمد خالصی زاده که سخت در برابر زیاده خواهی های رضا خان ایستادگی می کرد از سوی عوامل او مورد سوء قصد قرار گرفت. (12)مهم تر از او سید حسن مدرس بود که پس از غائله جمهوری خواهی هم هنوز در صدر مخالفان رضاخان قرار داشت و همواره در معرض تهدید، فشار و نیز ترور و قتل قرار داشت.

پی نوشت ها :

1- همان، صص 6855 و صص 6870- 6864 و حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران، ج2، صص 344-343 و علی احمدی، شیخ محمد خالصی زاده: روحانیت در مصاف با انگلیس، چاپ اول، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383، صص 50-31 و مهدی حائری یزدی، خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی، به کوشش حبیب لاجوری، چاپ اول، تهران، کتاب نادر، 1382، صص 21- 17.
2- حسین مکی، پیشین، ج2، صص 374- 344
3- یحیی دولت آبادی، حیات یحیی، ج4، چاپ چهارم، تهران، فردوسی، 1362، صص 321-310
4- همان، صص 334-324
5- همان، صص 343-335
6- همان، صص 370-344
7- قهرمان میرزا سالور، پیشین، ج9، ص 6882
8- همان، ص 6909.
9- همان، صص 6909-6908
10- مهدی حائری یزدی، پیشین، صص 21- 18.
11- قهرمان میرزا سالور، پیشین، ج9، ص 6911
12- همان، ص 6922
منبع: مطالعات تاریخی شماره 27