نویسنده: کارل میر، شاربن بلر
ترجمه: علی فتحعلی آشتیانی


 
ایران در آغاز قرن گذشته، سرزمینی پریشان حال و غرقه در هرج و مرج و جولان گاه جاسوسان روس وانگلیس بود. اوضاع به حدی خطرناک ترسیم می شد که علی رغم خشم ایرانیان، کنسول های بریتانیا علاوه بر مستخفظان ایرانی شان، همواره توسط نیروهایی به نام «سپاهی» و «سوار» که لباس متحد الشکل سپاه شخصی جلوداران ملکه، نیزه داران بنگالی، و سایر هنگ ها را بر تن داشتند، اسکورت می شدند و قزاق های روس نیز هموطنان شان را ملازمت می کردند.
مشهد، مرکز استان خراسان در شمال شرقی ایران، در بازی بزرگ شیر و خرس از جایگاه و اهمیت ویژه ای بر خوردار بود. این شهر مذهبی که زائران زیادی را به خود جذب می کرد، یک پایگاه استراق سمع برای روس ها به شمار می آمد تا از آن جا جاسوسانی به استخدام خود در آورده و سر حدات ایران با افغانستان را زیر نظر بگیرند. و از همین شهر بود که انگلیسی ها عوامل جاسوسی و اطلاعاتی خود را به آسیای مرکزی گسیل می داشتند تا پیشروی قوای روس به سمت هندوستان را به نحو احسن زیر نظر بگیرند.
آن زمان که لرد کرزن در سال 1889 سراسر ایران را سیاحت کرد، از مشاهده کنسولگری درندشت و مستحفظین پر هیبت آن تحت تأثیر قرار گرفته بود: «یک نماینده قوی بنیه روس در مشهد، مظهر آشکار قدرتی واقعی است که نیات و تحریکاتش، ورد زبان مردم کوچه و بازارهای مشرق زمین می شود، و سایه ممتد و دامنه دارش که مردم آن دیار در سکوتی سنگین و التهاب زده بدان می نگرند، همچون ابر توفان زایی بر پهنه آسمان آن سرزمین گسترده می شود.» (1) کرزن از وضعیت کنسولگری بریتانیا در مشهد به غایت در هراس و اضطراب افتاده بود، زیرا می دید که آن عمارت، «ناچیزترین شاهد ممکن بر رتبه و اهمیت ساکنش را بر ملا ساخته است. ننگی بالاتر از این نمی توان تصور کرد که کنسول بریتانیا ناگزیر از سکنی در چنان محیط خفیف و رقت انگیزی باشد.» (2) پس از آن که وزارت خارجه به توصیه ها و درخواست های کرزن وقعی ننهاد، او با نشریه تایمز مکاتبه کرد و در مطلبی که برای آن ارسال نمود، خواستار احداث و الحاق «اقامتگاهی شکوهمند به کنسولگری شد تا دیدگان مردم آن سامان را در برابر عظمت قدرتی بزرگ و ثروتمند، میخکوب خود کند.» (3) اقامت گاه مناسب دو طبقه ای ساخته شد. این عمارت که که به سبک انگلیسی – هندی ساخته و بر ستون های قرنتی استوار شده بود و هم چنین ایوانی نیز برایش در نظر گرفته بودند، مجتمعی هشت جریبی را در زیر نگین خود داشت که مشتمل بود بر دفاتر، خواب گاه ها و اصطبل هایی برای سواره نظام اسکورت بیست و دو نفره هندی و بیست و دوسوار ترکمن که مراسلات را از مشهد به هرات و از راه افغانستان به هند می رساندند. دولت هند مخارج احداث
این عمارت را بر عهده گرفت، و به واسطه دست و دل بازی در ساخت و تأمین بودجه اش- که نزدیک به دو برابر بودجه هیأت نمایندگی بریتانیا در تهران بود- حیرت و حسادت وایت هال را برانگیخت. (4) کنسولگری بریتانیا در مشهد راپورت های خود را به هند ارسال می کرد و مستخدمین آن نیز از سوی دولت آن کشور تأمین می شد، هر چند نسخه ای از راپورت های رسمی خود به کلکته را به تقلید از نمایندگی خود در تهران، به وزارت خارجه انگلستان نیز ارسال می کرد. متعاقب انعقاد قرار داد روس و انگلیس در سال 1907، بازی بزرگ شیر و خرس با نتیجه مساوی به پایان رسید. از قضای روزگار، این دسته گل بی شرمانه را- که نمادی از وقاحت امپراتوری تفسیر می شود- دولتی ظاهراً لیبرال ضد استبداد به آب داد. در نتیجه انتخابات سراسری سال 1906، لیبرال ها با اکثریت قاطع و چشم گیری توانستند کرسی های پارلمان انگلیس را فتح کنند. وزیر خارجه جدید، سر ادوارد گری، مصمم بود اختلافات دولتش رابا سن پترزبورگ فیصله دهد. جناب لرد مورلی که اینک به مقام وزیر امور هند منصوب شده بود، در مباحثاتی طولانی تلاش داشت اثبات کند در مورد تهدید روس ها گزافه گویی شده و بهتر است به جای مواحهه با این کشور، سیاست آشتی و مصالحه اتخاذ شود. ضمن آن که رقیب اصلی انگلستان دراروپا نه روسیه، بلکه ویلهلم، قیصر آلمان و ناوگان کشتی های توپدارش بودند. اکنون بریتانیا برای دستیابی به یک توافق جامع بر سر افغانستان، تبت و ایران- یعنی مناطقی که به مدت یکصد سال بین انگلستان و روسیه رقابت انداخته بود- به سن پترزبورگ نزدیک می شد. سفیر بریتانیا، سر آرتور نیکلسون (بعدها ملقب به لرد کارناک وپدر نویسنده و دیپلمات معروف، هارولد نیکلسون)، مذاکراتی با الکساندر ایزوولسکی، وزیر امور خارجه روسیه، به جریان انداخت.
قرار داد آنها در سی و یکم آگوست به امضا رسید. نمایندگان این دو قدرت بدون حتی اطلاع مافوق هایشان، چه برسد به مشورت با آنها، ایران را به سه حوزه نفوذ تقسیم کردند: یک حوزه انگلیسی در جنوب شرقی ایران، یک حوزه روسی در شمال، و منطقه ای بی طرف در جنوب غربی ایران (که بوشهر نیز در همان جا واقع شده بود) به شکلی که روس و انگلیس هر دو در تعهدی متقابل مقرر داشتند هیچ یک از آن ها در آن منطقه امتیازات انحصاری و اختصاصی کسب نکنند. با وجود اکتشافات میادین نفتی در منطقه بی طرف، هنوز حجم عظیم ثروت این چاه ها بر کسی معلوم نشده بود. حوزه روسیه به مراتب بزرگ تر بود و علاوه بر پایتخت، شهرهای تبریز و اصفهان را نیز در بر می گرفت که این خود از نفوذ بی واسطه و دست بالای روسیه حکایت می کرد. سر سسیل اسپرینگ رایس، وزیر مختار بریتانیا در تهران، تمایل غالب دولتش را این چنین بیان کرد: «اگر گری واقعاً می تواند به توافقی با روسیه دست یابد، ارزش این را دارد که ایران را به خاطرش فدا کنیم- هر چند تردید دارم که کشوری بزرگ و مهم بتواند حتی در کوچک ترین مقولات نیز از خود تنگ نظری و خست نشان دهد.» (5) لرد کرزن که در آن زمان، دیگر بر سمند نایب السلطنه هند تکیه نداشت و اکنون نیز جناح اپوزیسیون را در مجلس اعیان بریتانیا رهبری کرد، با ذکر این برهان که بریتانیا یک قرن تلاش سر سختانه را فدا کرده و «در ازای آن هیچ چیزی به دست نیاورده است» (6)، به این قرار داد تاخت. اسپرینگ رایس اذعان کرد، با تسلیم تا این حد در برابر روسیه، «تلقی دیگران از ما این خواهد بود که به مردم ایران خیانت کرده ایم.» (7) اما از آن سو در سن پترزبورگ، نمایندگان دومای روسیه بعد از افشای این قرار داد، زبان به «احسنت» گشودند.
ایرانیان از خبر انعقاد قرار داد روس و انگلیس در بهت فرو رفتند. خبر تقسیم کشورشان نیز مصادف شده بود با انقلاب مشروطه که هدف اصلی آن، بازگردان عزت و استقلال ایران بود. فرمانروای ضعیف و بی عرضه قاجاری ، مظفر الدین شاه که به اتهام فساد و حکومت جابرانه بر کشور، در معرض حملات مخالفانش قرار داشت، پس از یک خیزش بدون خونریزی در دسامبر 1905، با برگزاری انتخابات مجلس ملی که در نوع خود، برای نخستین بار در ایران اتفاق می افتاد، موافقت کرد. مجلس به شتاب تشکیل جلسه داد و پیش نویس قانون اساسی جدیدی مشتمل بر 51 ماده آماده کرد که شاه قاجار آن را پیش از مرگش از روی اکراه و با ترشرویی توشیح کرد. روسیه برای تضعیف موضع مجلس- که جسورانه از استقراض تازه از این کشور استنکاف ورزیده بود و استقلالش می توانست الگوی دردسر سازی برای اتباع بخش های مسلمان نشین قلمرو تزار واقع شود- هم پیمانان و حامیان خود را به میدان آورد. روح الله رمضانی – که خود متولد تهران است- در خاطرات دیپلماتیکش از ایران می نویسد، مداخلات روسیه ظرف چهار سال، شالوده های حکومت مشروط را در نوبت نابود کرد. (8)
محمد علی شاه، شاه تازه به تخت نشسته قاجار با آن روحیات و خلقیات ملوک الطوایفی اش، صدر اعظم خود را مستبدانه در سال 1908 به زندان افکند و خصومت با مشروطه خواهان را آغاز کرد. شاه با استقراض از بانک روسی و وثیقه گذاشتن جواهرات سلطنتی اش، جمعی اغتشاش گر را برای یورش به مجلس اجیر کرد. با مقاومت قهرمانانه مجلسیان، بریگاد قزاق به سرعت برای انحلال مجلس و بر قراری حکومت نظامی، وارد عمل شد. قزاق ها عمارت مجلس را به توپ بستند و حریقی بزرگ به پا کردند که منجر به نابودی اسناد و اوراق و کشته شدن هشت ایرانی شد. فرمانده روس، خودش را فرماندار نظامی تهران اعلام کرد. در لندن، سر ادوارد گری کاری جز مالیدن دستهایش به هم کاری نکرد. رمضانی در یادداشت هایش با لحنی تأسف بار می نویسد: «بریتانیا پیش از قرار دارد 1907، نقش قابله را در زایمان این نظم جدید ایفا کرد، اما به رغم حسن نیت گری، عملکردش عموماً به نفع روسیه و به زیان ایران تمام شد. سیاست «گری» در قبال ایران از ابتدا تا انتهای مأموریتش، عدم مداخله و همچنین دوستی با روسیه بود.» (9) معذلک، گری گلایه داشت: «ایران شکیبایی مرا بیش از هر تبعه دیگری آزمود.»(10)
و ناگاه مردم از همه اقوام، مذاهب و جناح ها، حتی فرنگ دوستان که در هیچ موضوعی با دیگران اتفاق نظر نداشتند، به طرزی باور نکردنی متحد شدند و در قیامی مردمی با ژاندارم های قزاق در افتادند و بر آنان غالب آمدند و شاه مغفور را وادار به کناره گیری از سلطنت کردند. آنان احمد، فرزند دوازده ساله شاه را بر تخت نشاندند و در سال 1910، یک ملاک همدانی به نام ابوالقاسم ناصر الملک را که در بالیول (Balliol) با کرزن، گری و سیل اسپرینگ رایس بود، به عنوان نایب السلطنه برگزیدند. قابل تصور نیست که این وقایع به دست جرایدی ثبت و ضبط شده اند که در خلال تشکیل و فعالیت مجلس اول، روییده بودند. در گرما گرم این بلواها و نا آرامی ها، وزیر خارجه ایران به سفیرش در واشنگتن دستور داد تا به منظور تأسیس یک نظام سالم و مشروع وصول مالیات، «یک خبره ی بی طرف آمریکایی را برای تصدی منصب خزانه داری کل بیابد.» قرعه به نام دبلیو مورگان شوستر افتاد. وی وکیل چهل وسه ساله ای بود که پیش تر به خاصر خدماتش در منصب مأمور وصول عوارض گمرکی در جمهوری تازه تأسیس کوبا، شهرت و نامی نیک از خود باقی گذاشته بود. این شخص از سال 1901 تا 1906، در کشور فیلیپین و تحت حمایت کامل پرزیدنت تفت (Taft)، فرماندار کل سابق در مانیل، به اوضاع وصول مالیات در این کشور سر و سامان داده بود. شوستر حاضر شد سه سال در ایران خدمت کند. او که چهار دستیار نیز به همراه خود آورده بود، در آوریل سال 1911 از نیویورک سوار بر کشتی شد و با در نوردیدن اقیانوس های متلاطم و ورود به آب های نیلگون ایران، به سرزمین پارس قدم گذاشت. اتباع و دیپلمات های اروپایی در تهران از او استقبال سرد و غیر دوستانه ای به عمل آوردند (که البته شوستر نیز در جای خود این رفتار آن ها را تلافی کرد) و او از همان ابتدا مجبور شد نحوه تمیز قائل شدن بین دوستان ایرانی و دشمنان چرب زبانش را بیاموزد. آن گاه خبر رسید که شاه مخلوع ایران به پشتیبانی روس ها مشغول توطئه برای باز پس گرفتن تاج و تختش است. اوج ماجرا در نوامبر 1911 اتفاق افتاد که پلیس ویژه ی خزانه داری کل با قزاق مستحفظ خانه برادر غایب شاه مخلوع در گیر شد و آن مکان را به خاطر عدم پرداخت مالیات های معوقه، مصادره کرد. مقامات روس با برخورداری از حمایت انگلیس، این اقدام شوستر را تعرض به حوزه نفوذ خود تلقی کردند و خواستار عزل او شدند. وقتی مجلس به خواسته ی آن ها روی خوش نشان نداد، قوای روس با پیشروی به سمت تهران، جمعی از آزادی خواهان ضد روس و روحانیون را کشتند و مجلس نافرمان را نیز به توپ بستند. آن ها حتی به حرم امام رضا [علیه السلام] در شهر مشهد نیز رحم نکردند و آن مکان را بمباران کردند که خشم مسلمانان را با این کار خود بر انگیختند و موجب شورش هایی علیه خود شدند. روس ها در ظاهر به بهانه محافظت از منطقه نفوذ خود، در جنوب ایران نیرو پیاده کرده بودند و بریتانیا نیز در این میانه، اشغال شمال ایران به دست روس ها را بدون واکنش، نظاره می کرد. دولت مشروطه ایران در روز کریسمس، شوستر را معزول کرد. وی در بازگشت به وطن، گزارش و شرح شورانگیزی از دوران مأموریتش در کتابی به نام «اختناق ایران» نوشت که با این عبارات به پایان می رسید:
مردم ایران، به جای این که رعایای حکام فاسد و بی عاطفه باشند، برای به دست آوردن فرصت زندگی و حکومت بر خودشان مبارزه می کنند. آن ها به عوض این که با زور و تحمیل، مانند آن چه اکنون بر آنان می رود، وادار شوند که به دوران ارباب و رعیتی بازگردند و شرایطی به مراتب حادتر را بپذیرند، یا تحت تعقیب قرار گیرند و با انگ «تفاله های انقلابی» به قتل برسند، استحقاق سر نوشتی بهتر از این را دارند... همه این مردم، به استثنای اشراف فاسد و مستخدمین نابکار دولتی، آرزوی موفقیت ما را داشتند. روسیه از این احساس بو برد، و شاید بی آن که خود بخواهد، با تعریف و تمجیدهایش، دیگران را از موفقیت ما در کارمان به هراس انداخت. [تأکید شوستر] البته هرگز قصد نداشت چنین اجازه ای به ما بدهد؛ ما بقی مشاجرات هم که شاخ و برگ بود.» (11)
و این نخستین ثمره قرار داد 1907 بود. سر دنیس رایت، سفیر سابق بریتانیا در تهران درباره این قضایا چنین اظهار نظر کرده است: «ایرانیان که به طور روز افزون، به بریتانیا به چشم پرچم دار اندیشه های آزادی خواهانه و مدافع و حامی خود در برابر روسیه می نگریستند، بی اندازه از اتحاد بریتانیا با شیطان، مبهوت شدند.» (12) فیروز کاظم زاده، از دانشوران دانشگاه ییل (Yale)، در اثر مستندش به نام «روسیه و بریتانیا در ایران از 1864 تا 1914» می نویسد: «در سپتامبر سال 1907 بود که تصویر تازه ای از بریتانیا در ذهن ایرانیان شکل گرفت... به درست یا غلط، ذهن بیشتر ایرانیان از آن تاریخ به بعد مهیای بدترین تصورات دربار انگلیس شد.» (13) البته در برخی محاسبه ها تاریخ آغاز این ذهنیت جدید را یک دهه بعد یعنی پس از جنگ اول جهانی ذکر کرده اند.
سر ادوارد گری به دفاع از روس ها موضع می گرفت، در حالی که لرد کرزن آن ها را تقبیح می کرد. در واقع، این جرج ناتانیل کرزن، مارکی گلدستون، بود که خلیج فارس را جزء اولویت های سیاست امپراتوری بریتانیا نگه داشت تا بدانجا که مشغله ذهنی خود او شده بود. این نماینده سی ساله مجلس انگلیس، در سال 1889 ایران را سوار بر اسب زیر پا گذاشت. کرزن شرح این سفر شش ماهه را در کتاب تبخیر آمیز «ایران و مسئله ایرانی» به طور مستند روایت کرده است. کتاب مذکور در سال 1892 و در دورانی که وی سمت معاون وزیر در امور هند را بر عهده داشت، منتشر شد. او در سال 1903 در مقام نایب لسلطنه هند عازم سفر بزرگ تر و مهم تری شد. ناوگانی از کشتی های انگلیسی در خلیج فارس مشتمل بر کشتی بخار هاردینگ، چهار رزم ناو و تعدادی قایق های کوچک تر او را همراهی می کردند. او با شیخ مشعوف کویت، پیمانی را منعقد کرد که طبق آن، شیخ کویت متعهد می شد قلمرواش را به طرف ثالثی تسلیم و واگذار نکند، و کرزن نیز سلطان مسقط (که سر پرسی کاکس، دست پرورده ی کرزن، در آن جا مستقر شده بود) را متقاعد می کرد تا قرار داد اجاره با فرانسویان برای تأسیس یک بندر بارگیری ذغال را ملغی کند. او با ارسال پیامی فوری به لندن مدعی شد که «خلیج فارس حتی به قیمت بروز جنگ، باید به روی همه مزاحمان بسته باشد.» (14) کسی فراموش نکرده است که هشدار درباره زیاده خواهی های روسیه- یعنی تسلط بر آسیه- از زبان کرزن مطرح شده بود. او در یکی از گزارش های مفصلی که در سال 1901 نوشته بود، آورده است: «این یک هدف غرور آفرین است نه مایه ننگ، و شایسته عالی ترین مساعی بلیغ یک ملت قدرتمند.» پس حال که روسیه استحقاق نیل به مقاصد خود را دارد، «بر بریتانیا به طریق اولی واجب است تا از دستاوردهایش دفاع کند، و در برابر تعرضات کوچکی که تنها بخشی از نقشه بزرگ تری هستند، [با] مقاومت بایستد.» باید از امتیازات خرده ریز پرهیز کرد. زیرا هر لقمه، «صرفاً اشتها را برای لقمه های بعدی بر می انگیزد، و آتش شهوت برای تحقق یک حاکمیت پان- آسیایی را شعله ور تر می سازد.»
تمامیت ارضی ایران «می بایست به عنوان رکن اصلی مرام امپراتوری ما ثبت شود.» (15)

پی نوشت ها :

1- Curzon, Persia and the Persian Question, vol. 1, 171. Quoted in Firuz Kazemzadeh, Russia and Britian in Persia 1864-1914, 208
2- Curzon, Persia and the Persian Question,172-73
3- Wynn, Persia in the Great Game, 125ff
4- Ibid
5- Quoted in Kazemzadeh, Russia and Britian in Persia, 495
6- Quoted in David Gilmour, Curzon, 377
7- The Lettres and Friendships of Sir Cecil Spring Rice, vol, 2,105
8- Rouhollah K.Ramazani, The Foreign Policy of Iran, 94
9- Ibid
10- Quoted in Ghani. Iran and the Rise of Reza Shah, 9
11- W. Morgan Shuster, The Strangling of Persia, 334
12- Wright, The English Amongst the Persians, 30
13- Kazemzadeh, Russia and Britain in Persia, 357-58
14- Harold Nicolson, “Curzon, in The Dictionary of Biography , Twentieth Century, 1922-1930, 225
15- Curzon, Persia and The Persian Question, vol. 2,605

منبع: مطالعات تاریخی شماره 27