نویسنده: علی احمدی



 
سید قطب در سال 1906 م 1285 هـ.ش. در روستای موشه (یا موشا) از توابع استان أسیوط مصر- که به روستای عبدالفتاح نیز معروف است- دیده به جهان گشود. پس از گذراندن دوران کودکی، پدر و مادر تصمیم گرفتند او را به مدرسه بفرستند ولی او تمایلی به مدرسه نداشت و دوست داشت در منزل بماند. با تشویق پدر و مادر در سن شش سالگی در سال 1291 هـ.ش. به مدرسه رفت و همان روز اول که وارد مدرسه شد مشاهده نمود ناظم مدرسه- که قبلاً شغل نظامی داشته- بچه ها را کتک می زند. سید با دیدن این صحنه، فرار را بر قرار ترجیح داد و به منزل بازگشت. مادر که آرزو داشت فرزندش درس بخواند و با سواد شود با شوهرش، حاج ابراهیم، صحبت کرد تا او را نصیحت کند که به مدرسه بازگردد. با صحبتهای پدر، سید دوباره به مدرسه بازگشت و به تحصیل مشغول شد.
در روستا، ملّایی مکتب خانه ای داشت که به روش سنتی، حفظ و تلاوت قرآن را به کودکان روستا آموزش می داد. با تأسیس مدرسه جدید و دولتی در روستا، اکثر بچه ها به مدرسه نمی رفتند؛ ولی بعضی اهالی روستا حس بدی به مدارس دولتی داشتند و آن را مخالف قرآن آموزی می دانستند. وقتی سید در سال دوم ابتدایی مشغول تحصیل بود، صاحب مکتب خانه که با حاجی ابراهیم دوست صیمی بود، نزد حاجی رفت و از او خواهش کرد فرزندش را از مدرسه به مکتب انتقال دهد تا قرآن حفظ کند و مسائل اسلامی را فراگیرد. حاجی ابراهیم قول داد فردا صبح او را بفرستد. صبح روز بعد سید به توصیه ی پدر به مکتب رفت؛ ولی دلش برای مدرسه و دوستان و همشاگردیهایش گرفت. فردای آن روز تصمیم گرفت به مدرسه بازگردد و با خود گفت حالا که بعضی در روستا فکر می کنند مدرسه با قرآن آموزی مخالف است و هر دانش آموزی که به مدرسه می رود، از آموزش قرآن غافل می شود ، او باید هم درس بخواند و هم قرآن را حفظ کند. بنابر این تصمیم، در سال دوم ابتدایی شروع به حفظ قرآن کرد و در سال چهارم ابتدایی در سن ده سالگی حافظ کل قرآن کریم شد.
سید از همان کودکی اهل دقت بود و هر حرفی را بدون دلیل قبول نمی کرد. خود وی می گوید: روزی عالمی از دانشگاه الأزهر قاهره برای تبلیغ به روستای ما آمد. شبی از شبها که بر روی منبر سوره ی کهف را تفسیر می کرد، این آیه را خواند «ذلک ما کنّا نبغ» من از پایین منبر سؤال کردم یا شیخ چرا «یاء» در «نبغ» بدون جازم حذف شده است؟!
وی از کودکی به کتاب و کتاب خوانی بسیار علاقه داشت؛ به طوری که در بین مردم روستا به این صفت معروف شده بود. شخصی به نام عمو صالح هر هفته روزهای جمعه کتاب می آورد و در روستا می فروخت. عادت سید این بود که هر هفته از پدرش پول می گرفت و با ذوق و شوق فراوان کتاب می خرید. او بعضی مواقع که نمی توانست از پدرش پول بگیرد و کتاب خریداری کند، کتاب از عمو صالح امانت می گرفت و پس از مطالعه در هفته ی بعد باز می گرداند. او به قدری به خواندن کتاب علاقه داشت که در همان زمان، دیوان شعری به نام «ثابت الجرجاوی» و کتابی تاریخی را حفظ کرد. پس از مدتی وی کتابخانه شخصی کوچکی که دارای 25 جلد کتاب بود، تشکیل داد. این کتابخانه کوچک تنها کتابخانه روستای موشه به شمار می رفت. سید قطب پس از شش سال تحصیل در سال 1297 هـ.ش. دوره ی ابتدایی را با نمره ی خوب گذراند.
قبلاً گذشت که پدرش حاج ابراهیم، عضو حزب وطنی اللواء بود. به همین دلیل هر هفته جلسات بحث و بررسی مسائل مهم مصر و جهان در منزلش تشکیل می شد. سید در این جلسات، حضوری مستمر داشت و با بزرگان روستا همکاری می کرد. در انقلاب 1919 م/ 1298 هـ.ش. به همراه پدر برای مردم سخنرانی می کرد و آن ها را به جهاد و مقاومت تشویق می نمود؛ و این در حالی بود که او سیزده سال بیشتر نداشت. سید قطب به مدت دو سال به علت اوضاع آشفته داخلی که پیامد انقلاب 1919 مصر بود، نتوانست تحصیلات خود را ادامه دهد.(1)

سفر به قاهره

سید در سال 1299 هـ.ش. برای ادامه ی تحصیلات به قاهره سفر کرد و در منزل دائی اش احمد حسین عثمان که استاد دانشگاه الأزهر و روزنامه نگار بود، سکونت گزید و در سال 1301 هـ.ش. در حدود سن شانزده سالگی وارد دانشسرای عبدالعزیز قاهره گردید.
این دانشسرا زیر نظر وزارت تعلیم و تربیت اداره می شد و معلم دوران ابتدایی تربیت می کرد. سید قطب پس از سه سال تحصیل در سال 1304 هـ.ش. با موفقیت دوره ی دانشسرا را به اتمام رساند و گواهینامه ی تدریس در مدارس ابتدایی را دریافت نمود.
سید قطب با این مدرک می توانست به استخدام وزارت تعلیم و تربیت درآید و به امر تدریس مشغول شود؛ ولی شوق تحصیل مانع از این امر شد و تصمیم گرفت تحصیلات عالی تر را ادامه دهد. لذا در سال 1304 هـ.ش. به مدرسه ی دارالعلوم رفت و پس از چهار سال در 1309 هـ.ش. موفق به أخذ دیپلم گردید. سید قطب در همان سال در آزمون ورودی سطح عالی دارالعلوم شرکت کرد و پس از قبولی وارد دانشگاه دارالعلوم شد.
زمانی که سید قطب دانشجوی دانشگاه بود، ریاست آن بر عهده ی دکتر طه حسین بود. سید قطب با شجاعت و بدون واهمه، از اوضاع علمی و فرهنگی دانشگاه انتقاد می کرد. و با وجود اینکه جوان بود، وقتی دید نظریات وی مورد بی توجهی قرار می گرد، به طه حسین گفت: اداره ی دانشگاه را به من واگذار کنید؛ آن گاه من اقدامات مهمی در جهت ارتقای سطح علمی دانشگاه انجام می دهم. به عنوان نمونه، درس عربی و علوم دینی را توسعه می دهم، مدت تحصیل را از چهار سال به شش سال تبدیل می کنم، و آموزش زبان انگلیسی را برای همه ی دانشجویان اجباری می کنم؛ زیرا معتقدم در دنیای امروز اگر دانشجویی زبان انگلیسی بلد نباشد، از بحث روز عقب می ماند.
او مثل برخی دانشجویان افسرده و سر به زیر نبود بلکه با نشاط و آگاه بود و از بحث با اساتید در زمینه های علمی، اقتصادی، اجتماعی و غیره واهمه ای نداشت. استادان دانشگاه هم از موقعیت، پشتکار و استعداد سید قطب متعجب و در عین حال خوشحال بودند.
در سال 1311هـ.ش. که سید قطب دانشجوی سال سوم بود، ریاست دانشگاه کنفرانسی ترتیب داد که سید قطب در آن سخنرانی کند. سید در این کنفرانس مقاله ای ادبی تحت عنوان «مهمة الشاعر فی الحیاة، شعر الجیل الحاضر» قرائت کرد. پس از اتمام سخنرانی سید، استاد محمد مهدی علّام گفت:«اگر دانشجویی جز او نداشتم، خوشحال و قانع بودم و مطمئن بودم که او امانت علم و ادب را حمل می کند. جزأت، تهور و شجاعتش مرا به حیرت و تعجب وا داشته، و همین جرأت و استقلالش باعث شده که او محبوب دلمان باشد. من سید قطب را از مفاخر دارالعلوم می دانم.»
سید قطب در دانشگاه با فعالیت های سیاسی و اجتماعی آشنا شد و با آشنایی قبلی که توسط دائی خود از حزب وفد داشت، به عضویت این حزب درآمد و مقالات خود را در نشریه ی ارگان این حزب، منتشر می کرد. او در سال 1312 هـ.ش. با مدرک لیسانس در رشته ادبیات عرب، از دانشکده دارالعلوم فارغ التحصیل شد و همان سال در تشکیل جماعتی به نام جماعت دارالعلوم مشارکت کرد. هدف این جماعت که از بین فارغ التحصیلان دارالعلوم انتخاب می شدند، دفاع از زبان و ادبیات عربی بود. این جماعت پس از مدتی مجله ای به نام دارالعلوم منتشر کرد.
سید قطب در سال 1312 هـ.ش. به استخدام وزارت تعلیم و تربیت مصر درآمد و همان سال در مدرسه ی داوودیه مصر به عنوان معلم ابتدایی به امر تدریس پرداخت. او سپس در مدارس دمیاط، بنی سویف و مدرسه ابتدایی حلوان به تدریس مشغول بود تا اینکه پس از شش سال تدریس در مدارس مختلف در سال 1318 هـ.ش. به عنوان کارمند به اداره ی مرکزی وزارت تعلیم و تربیت مصر منتقل شد و به تربیت در بخشهای روابط عمومی، آمار، و بازرس مدارس ابتدایی مشغول فعالیت گردید. وی در سال 1323 هـ.ش. مجدداً به بخش روابط عمومی برگشت و تا سال 1327 هـ.ش. در این قسمت مشغول به کار بود.

پی نوشت ها :

1- ترجمه و اقتباس از کتاب الطفل فی القریه، تألیف استاد سید قطب.

منبع: احمدی، علی، شهید سید قطب: آیت جهاد(طلایه داران تقریب 6)-مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، معاونت فرهنگی- سوم، 1389 ه.ش.