تلاش برای مشروطه
شاه کالسکه های سلطنتی را برای بازگرداندن آنها به تهران به شهر ری فرستاد. کاری نمادین به مثابه تسلیم و قبول خواسته های مردم.
روز 26 مرداد (27 جمادی الثانی 1324 ق) سران مشروطه خواه، علما، درباریان و وزیران در یکی از ساختمان های دربار که مدرسه نظام بود گرد هم آمدند تا نظامنامه انتخابات را بنویسند و مقدمات کار را برای بنیاد نهادن "دارالشورای ملی" فراهم کنند. کسروی تعداد اعضای این " مجلس موقت" را دو هزار تن نوشته است. (1)
ظرف پانزده روز نظام نامه را تهیه کردند و برای امضای شاه فرستادند اما شاه از امضای آن خودداری کرد. سردمداران استبداد شاه سست عنصر را پشیمان کرده بودند. خودداری شاه موجب خشم مردم شد و او ناچار به امضای آن شد.
تبریز تهران دوم
مردم با قوت وقدرت خود فرمان مشروطه را از شاه گرفته بودند، ولی استبدادیان هنوز امید خود را برای نابودی آن از دست نداده بودند. پس هنوز راه دشواری در پیش بود. در صفحات پیش از قول کسروی نوشتیم که حرکتی سریع و قاطع لازم بود که کار اجرای مشروطیت را سامان ببخشد و این حرکت را تبریز آغاز کرد.تبریز هم مانند دیگر شهرهای ایران از جنبش مشروطه، تکانی سخت خورده بود. این شهر ویژگی هایی متفاوت با شهرهای دیگر ایران داشت. می شد آن را "تهران دوم" گفت هم از این جهت که از زمان قاجارها "ولیعهدنشین" بود و روابطی بلاواسطه با مرکز مملکت داشت. هم از این نظر که با خاک عثمانی و قفقاز نزدیک بود، همواره آگاهی های تازه از این مناطق، از طریق این سرزمین به داخل ایران می رسید. هم چنین جزو اولین شهرهای ایران بود که در آن دبستان و پس از تهران، روزنامه تأسیس شد. گروههای مبارز سیاسی روسیه، خاصه قفقاز و باکو با آزادیخواهان ایران از این ناحیه ارتباط و مراوده داشتند.
انجمن حقیقت
با چنین پیشینیه ای بود که چون آوازه مشروطه خواهی در ایران بلند شد، اهل تبریز بی درنگ به تکاپو برخاستند. صف آرایی و تشکیل نیروها و فعالیت های گرم سیاسی آغاز شد. انجمن های متعددی، آشکار و پنهان در این شهر فعالیت می کردند که دو تای آنها یکی به "انجمن حقیقت" و دیگری به انجمن اسلامیه " شهرت دارند. انجمن حقیقت، همان انجمنی است که سرانجام مرکز عملیات ستارخان و یاران مجاهد او شد. (2) در این انجمن علاوه بر ستارخان، شماری از برجستگان مبارزان آزادیخواه گرد آمده بودند که ذکر نام همه آنها دشوار است.در این زمان چنانکه گفتیم مظفرالدین شاه فرمان مشروطه را امضاء کرده بودولی از امضای نظام نامه انتخابات طفره می رفت. یا مستبدان او را به این کار وا می داشتند. بنابراین دوباره مردم بازارها را بستند و به اعتراض و تظاهرات پرداختند.
عهد شکنی ها و دو روئی های حاکمیت استبداد، مبارزان تهرانی را دچار سرخوردگی و بلاتکلیفی کرده بود. مبارزان تبریزی به این حالت ایستا پایان دادند.
تحصن در کنسولگری
روز 28 شهریور (30 رجب 1324 هـ ق) مردم به سرگردگی یک روحانی به نام " میرهاشم در کنسولگری انگلیس در تبریز تحصن گزیدند و وضعی کمابیش مشابه تهران به وجود آوردند. به زودی جمعی از علمای مشهور به آنان پیوستند.کوششهای محمد علی میرزا ولیعهد و فرمانروای آذربایجان برای جلوگیری از گسترش اعتراض ها به جایی نرسید. مردم خواسته های خود را که اجرای فرمان مشروطه بود، با تلگراف به مظفرالدین شاه اطلاع دادند و او در پاسخی خطاب به محمد علی میرزا تشکیل شورای ملی و امضای نظام نامه انتخاب را " مرحمت فرمود" اما کوشندگان تبریزی منتظر وصول نظام نامه و دستور انتخابات از تهران نماندند و انجمن تبریز را فعال کردند. به نوشته ایوانف، مورخ معروف روسی: نفوذ و اعتبار " انجمن تبریز چنان بالا گرفت که در واقع به ارگان قدرت غیر رسمی انتخابی بدل شد تا حدی که محمد علی میرزا ولیعهد و حاکم آذربایجان ناچار به شناسایی آن شدند" (3).
در این وضعیت یک حکومت دوگانه در تبریز به وجود آمده بود. حکومت استبداد و حکومت انجمن تبریز. در این انجمن شخصیت های برجسته ای چون: علی موسیو، حاج رسول صدقیانی، حاج علی دوافروش، سید حسن شریف زاده، میرزا محمد علی خان تربیت، جعفر آقا گنجه ای و... که هر کدام مصدر جانفشانی ها و خدمات برجسته ای در راه آزادی بودند، فعالیت می کردند.
ستارخان در چنین محیطی پرورش یافت و زندگی او و خانواده اش ازگزند رخدادها و حوادث این مجموع بر کنار نماند.
انگیزه او نیز چون دیگر مردم رنج کشیده شهر و دیارش، در پیوستن به مشروطه خواهان در همین دانسته شده است که شاد روان امیرخیزی می نویسد:
ما به خوبی می دانیم که مرحوم ستارخان یا مشهدی ستارقره داغی هرگز قدم به مکتب نگذاشته و درس نخوانده بود، چنانکه الف از با نمی شناخت و از مزایای مشروطه چیزی نمی دانست... ولی با هوش و مستعد بود وهمین قدر می دانست که ظلم بد است و عدل خوب. پس چرا در صف آزادگان جای گزید و از سعی و کوشش و بذل مال و جان در پیشرفت مشروطه کوتاهی و دریغ نورزیده و با صمیمت فوق التصوری به جانفشانی پرداخت و کاری کرد که موجب حیرت عموم گردید؟ (4)
امیرخیزی سپس خود پاسخ می دهد که :
به عقیده نگارنده، محرک واقعی ستارخان، تعدّیات حق شکنانه و تجاوزات ظالمانه مأمورین خونخوار و دنی طبع و پول پرست دولت قاجار بود که به خود و خانواده ستارخان رسیده بود و خود ستارخان بارها مزه جانگزای مظالم عمال دولت را چشیده بود که این بنده چند فقره از آن مظالم را دیده و شنیده ام. (5)
وی آنگاه فقراتی را که خود شاهد بوده، بر می شمارد و از کشته شدن برادرش، زندانی شدن خودش در جریان درگیری و قتل صمدخان و احمد خان، گرفتاری اش در نارین قلعه، متواری شدنش در کوه و بیابان از بیم مأموران حکومتی یاد می کند و این عوامل بیداد را در پیوست ستارخان به صف مجاهدان مشروطه خواه مؤثر می داند.
نویسندگان کتاب «دو مبارز جنبش مشروطه» پیرامون انگیزه های اساسی ستارخان و علل گرایش او به نهضت مشروطه می نویسند:
تنها انگیزه همراهی ستارخان با مشروطه خواهان و جانبازیهای او در راه آزادی، کینه و انتقام شخصی نبوده است، بلکه باید عوامل اقتصادی و اجتماعی و سیاسی دورانی را هم که هزاران نفر امثال ستارخان را در کش و قوس مبارزه انداخت، از نظر دور نداریم. ستارخان هم مثل هزاران نفر دیگر، پایمال شدن حقوق سیاسی و اجتماعی مردم زحمتکش و خرده پا را بارها با چشم خود دیده بود. زورگویی هیئت حاکمه وقت و مأموران جیفه خوار آن، ستمگری مالکان و دارو دسته خون آشامشان، چپاولگری ایلات و سواران خوانین، همه و همه بالای سر مردم حکم شمشیر داموکلس را داشتند و نمی گذاشتند برای یکبار هم که شده، آب خوش از گلوی بیچارگان پائین رود. ستارخان هم مثل سایر مردم حساس و آزاده، تا مزه دهانش را فهمیده بود، مزه تلخ بیدادگری رژیم منفور استبداد را احساس کرده بود.
با این وصف چطور می توانست در مقابل فریادهای دادخواهی همزنجیران خود... گوش بسته و بی طرف باشد... ؟ (6)
آگاهی به جای سواد
بنابرآنچه امیرخیزی و دیگر کسانی که ستارخان و زندگی او را از نزدیک شاهد بوده اند، سردار ملی ایران به مکتب نرفته و درس نخوانده بود و سواد نداشت.این نقیصه را برخی از نویسندگان - پاره ای به عمد و از روی غرض و عده ای از سطحی نگری - بزرگ کرده اند و آن را تعمیم داده از نقاط ضعف نهضت مشروطه خواهی شمرده اند. نویسندگان کتاب «دو مبارز جنبش مشروطه» در زمینه بیسوادی ستارخان سخن جالبی دارند:
آنهایی که دانسته وندانسته ستارخان و دیگر مبارزان و مجاهدان راه آزادی را به جرم نداشتن سواد تخطئه می کنند و قلم بطلان بر تمام خدمات ارزنده آنها می کشند راه اشتباه می پیمایند. مردانی از این دست «توفیق با سواد شدن» را نداشته اند ولی با فهم و شعور و دریافتی که از نیک و بد روزگار داشتند، با شور و ایمانی که باعث اعجاب می شود پیکار می کردند. درمقابل این بیسوادان عامی، ولی صمیمی و یک رنگ، گروهی تحصیل کردگان و روشنفکران هم وجود داشته اند که سر سپرده لندن یا پطرزبورغ بودند و رنگ عوض می کردند... در ظاهر نماینده ملت بودند ولی در نهان سر در پیش بارگاه مستبدان خم می کردند... (7)
اشاره کردیم که انجمن تبریز و بخش فعال آن، یعنی مرکز غیبی به صورت بسیار آگاهانه ای به تربیت کادرهای رزمنده پرداخت و نام آنها را مجاهد نهاد و ستارخان یکی از این مجاهدان بود. به دستور انجمن او و باقریان به خدمت دولتی دعوت شدند و زیر نظر «جلال الملک » که از سوی انجمن به ریاست شهربانی تبریز برگزیده شده بود، به خدمت اشتغال ورزیدند.
سردسته فدائیان
ستارخان در این دوره از کادرهای فعال و با سواران خود آماده همکاری بود. نوشته اند که به زودی:او از سردستگان فدائیان گردید. در آغاز که کار صورت منظمی نداشت، به همراهی سایر سردستگان روزهای جمعه در بیرون شهر به آموختن رموز و فنون سپاهیگری به داوطلبان اشتغال داشت. بعدها در هر محله ای از شهر، یک مرکز آموزش مجاهدان برپا شد. ستارخان هم درمرکز آموزش کوی امیرخیز، همّ خود را صرف این کار می داشت. (8)
استقبال مردم از این مراکز آموزش نظامی چشمگیر بود. کسروی که خود آن زمان در تبریز بوده می گوید:
شهر یکباره دیگر گردیده وگفتگوی همه از تفنگ خریدن و مشق سربازی کردن و آماده جنگ و جانفشانی کردن شده بود. (9)
قاجاریه و شاهزادگان عظام از گرفتن ورقه انتخاب و تعیین منتخب در مجلس شورای ملی سرباز می پیچیدند و امتناع ایشان مورّث احداث مفاسد می گردید. قلوب حجج اسلام و دیگر طبقات ملت از ایشان منزجر و متنفر می نمود و بلکه آثار وعلائم قیل و قال در مجلس خاصه نیز پدیدار می شد. (10)
صدراعظم و شاه خیلی زود به حساسیت امر پی بردند. شاه این طبقات انگلی را که هنوز نمی خواستند دست از امتیازات خود بردارند، فرا خواند و حرفهای جالبی زد و در پایان گفت:
همه بدانید که ما به صرافت طبع این آزادی مشروع و مجلس شورای ملی را عنایت فرمودیم... این مجلس محترم، مجلس خودماست... اگر رضایت ما را منظور دارید، خیلی زود منتخبین خود را معین نمایئد. (11)
مشهدی باقربقال
مجلس شورای ملی روز 14 مهر ماه 1285 گشوده شد. مجلس اول در مجموع ترکیب جالبی داشت (12) برای اولین بار در تاریخ سیاسی کشور، مشهدی باقربقال وحاجی علی اکبر پلوپز در کنار امجدالسطان و معظم الملک و وثوق الدوله نشستند و به بحث در حل و فصل امور کشور پرداختند.برنامه افتتاح نیز جالب بود:
روز یکشنبه، هنگام پسین، همه وزیران و سفیران و کنسولها و بسیاری از اعیانها، با رخت های رسمی در کاخ گلستان گرد آمدند. دو سید [طباطبائی و بهبهانی] و دیگر مجتهدان تهران و همه نمایندگان برگزیده شده نیز بودند. شاه را چون درد پا می داشت در صندلی چرخدارش آوردند. گفتاری که برای گشایش آماده شده بود، نظام الملک به نام شاه خواند. در همان هنگام از میدان توپخانه یکصد و ده تیر توپ شلیک گردید. (13)
پی نوشت ها :
1. تاریخ مشروطه ایران، ص 123.
2. قیام آذربایجان و ستارخان، ص 30- 31.
3. انقلاب مشروطه ایران، ص 33، نقل از دو مبارزه جنبش مشروطه، ص 27. این انجمن فعالیتی آشکار داشت اما مبارزان دوراندیش برای چاره جویی در خطرهای احتمالی، یک انجمن پنهانی هم به نام "مرکز غیبی" به وجود آوردند. کار عمده مرکز غیبی پرورش و تربیت عده ای از جوانان و افراد ورزیده در امور جنگی و مبارزات مسلحانه بود. این افراد بعدها نقش عمده ای در نبرد با نیروهای استبداد ایفا کردند.
4. قیام آذربایجان و ستارخان، ص 25.
5. همان.
6. دو مبارزه جنبش مشروطه، ص 22.
7. دو مبارزه جنبش مشروطه، ص 17 - 18.
8. همان.
9. نقل از دو مبارزه همانجا.
10. تاریخ بیداری ایرانیان، ج 1، ص 628.
11. همان کتاب، ص 629- 630.
12. ترکیب مجلس اول بدینگونه بود: شاهزادگان و قاجاریان 4 نفر، علما و طلبه ها 4 نفر، بازرگانان 10 نفر، زمینداران و کشاورزان 10 نفر، پیشه وران 32 نفر.
13. تاریخ مشروطه ایران، ص 170.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}