نویسنده:هاجر زمانی



 

« نامه هایی از تهران» عنوان کتابی است از سر ریدر ویلیام بولارد سفیر کبیر انگلیس در ایران، این کتاب نامه ها، گزارش ها و خاطرات سفیر کبیر بریتانیا در تهران را درجنگ جهانی دوم در بر می گیرد.
اینکه بولارد را در حد سفیر کبیر یک دولت خارجی در ایران تصور کنیم راه به ناکجا آباد می برد.او تنها یک سفیر کبیر نبود بلکه کسی بود که نفوذ فوق العاده ای داشت و در کنار اینها نقشی اساسی در سیاست خاورمیانه ای انگلیس و نیز سیاست انگلیس در زمان جنگ جهانی دوم ایفا کرد.از این رو می توان او را بسیار فراتر از یک سفیر کبیر درنظر گرفت چون در صورت مقایسه او با سایر سفیرانی که در آن زمان در ایران حضور داشتند مخاطب امروزی ایران را دچار اشتباه خواهد کرد.او نقشی به غایت مهم تر از سایر سفیر کبیران دولت های دیگر در ایران داشت.
اما با این حال نوشته های بولارد هم دقیق و قابل توجه هستند.
بولارد شش سال در ایران سفیر بود.او در پاییز 1939 وارد ایران شد و تا پایان جنگ جهانی دوم در کشورمان ماند.در مدت حضور او در ایران رضاخان برای همیشه ایران را ترک کرده و محمد رضا، شاه شد.در همین زمان نیز ایران به عنوان پل پیروزی ، راهی شد برای عبور جنگ افزارهایی بیشتر آمریکایی برای شوروی، تا روس ها در جنگ با آلمان شکست نخورده بلکه پیروز شوند.در سیاست اروپایی آن زمان که بیشتر توسط چرچیل و روزولت رهبری می شد، شوروی باید از دستبرد المان در امان می ماند.راه رساندن سلاح به روسیه از کجا بود؟ بهترین و مطمئن ترین راه مسیر ایران بود.برای همین منظور بخش وسیعی از ایران به اشغال روسیه، آمریکا و انگلیس در آمد تا پل پیروزی ایجاد شود که شد.این سیاست را اگر از دریچه اروپایی بنگریم به طول کامل درست و دقیق بود؛ هر چند هزینه های ناخوشایندی را به ما تحمیل کرد.کسی که در آن زمان سیاست های اصلی را در ایران دنبال می کرد « سر ریدر ویلیام بولارد» بود.گزارش های او از تهران بر خلاف عرف معمول دیگر سفیر کبیران انگلیس در سراسر جهان، در کابینه بریتانیا خوانده می شد و بر همان اساس تصمیم هایی اساسی می گرفتند.
آنچه ریدر بولارد نوشته می تواند برای بسیاری از تاریخ نگاران و نیز بسیاری از ما درس آموز باشد تا وقتی در مورد آن دوره تاریخی صحبت می کنیم، حرف هایمان دقیق تر شود.بولارد در تاریخ 22 مارس 1942 می نویسد:« هفته نامه از خود راضی تایم در 29 سپتامبر با اطمینان کامل شرح نادرستی از کناره گیری شاه سابق ایران می دهد...شاه پیغامی برای سر ریدر بولارد وزیر مختار قلدر و زرنگ بریتانیا می فرستد که لب کلام آن این بود:حالا من چه باید بکنم؟ جواب مودبانه ولی خشن بولارد همان چیزی بود که شاه انتظار داشت.شاه سوار اتومبیل لیموزینش شد و به شهر آمد.در آنجا نامه ای برای نخست وزیر تازه منصور شده اش بر جای گذاشت.بعد عازم جنوب(اصفهان)شد...اما رضا شاه دنبال من نفرستاد و من از روز ورود نیروهای متفقین به ایران هرگز او را ندیدیم ولی نمایندگانی که بعد از برنامه های بی بی سی کمی جرات پیدا می کنند، تصمیم گرفتند از شاه بخواهند که کناره گیری کند و ظهر روز مقرر برای ملاقات نزد وی می روند...»
روایتی که بولارد از رفتن شاه می آورد البته مطابق چیزهایی است که خودش هم شنیده است؛ با این تفاوت که منابع او اغلب مستند و موثق هستند.این نشان می دهد که ارج و اعتبار او در آن زمان در تهران حتی از دربار هم بیشتر بود و این بیشتر به دلیل به هم ریختگی اوضاع و نابسامانی ناشی از جنگ بود که در پی آن کسی به درستی نمی دانست چه باید بکند و اختیار اصلی دست کیست؟
آنچه بولارد از رفتن شاه به اصفهان روایت می کند عبدالله انتظام هم در خاطرات خود نوشته است.انتظام می نویسد شاه به اصفهان رفت و در واقع گویی قصد داشت دولت و دربار را به آنجا منتقل کند چون شنیده بود روس ها در حال پیشروی هستند و به زودی به تهران می رسند؛ اما یک روز پس از انتقال همه چیز به اصفهان دوباره به تهران برگشت و فروغی را احضار کرد.رضاخان پس از مشاوره با فروغی که تازه نخست وزیر شده بود پذیرفت که استعفا دهد.بنابراین متنی را که فروغی نوشته بود قبل از اینکه پاکنویس یا ماشین کنند امضاء کرد و به جنوب رفت و با یک کشتی عازم آفریقای جنوبی شد.
اما با این حال نوشته های بولارد هم دقیق و قابل توجه هستند.
او سیاست انگلیس را در ایران با نخست وزیر جدید(فروغی)به پیش می برد و قرار و مدارها را با او می گذشت.تا مدت ها کسی شاه جدید را اصلا نمی دید.در واقع فروغی همه کاره بود.
در کتاب بولارد همچنین به نقشی که میس لمبتون ایفا می کرد اشاره هایی شده است.او وابسته مطبوعاتی سفارت بریتانیا بود.گزارش هایی را که لمبتون تنظیم می کرد رادیو بی بی سی منتشر کرده یا مجلات انگلیسی چاپ می کردند.این کتاب می تواند برای شناخت این زن نیز به کار آید؛ چرا که ما روایت های متفاوتی در مورد او از حد یک جاسوس کار کشته تا سطح اسناد درجه یک دانشگاه داریم که هر یک به فراخور علاقه خود لبتن یا حتی بولارد را نفی یا ستایش کرده اند.این کتاب شاید برای نقد صحیح و مستند تر سیاست انگلیس در ایران نیز به کار آید.
منبع:نشریه خردنامه همشهری(کتاب)، شماره 74