نویسنده:شکوفه صمدی



 

نگاهی به کتاب دائره المعارف « فرهنگ آسان»

در سال های تدریسم در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان همیشه حسرت می خوردم که چقدر جای فرهنگ ها و دایره المعارف های مخصوص کودکان و نوجوانان خالی است.هر بار که سر کلاس با کلمه ای مواجه می شدیم که اعضای کلاس معنی آن را نمی دانستند و می پرسیدند سعی می کردم آنها را با فرهنگ لغت آشنا کنم، اما برای همه بچه ها این تجربه خوشایند نبود.فرهنگ هایی قطور که حتی حمل آن برای کودکان سخت بود، با معناهایی گاه دشوارتر از خود کلمه، بدون اعراب گذاری با انواع فونتیک و ...یا لذت یافتن معنی کلمه را کم می کردند یا سبب می شدند بچه ها از یافتن معنی آن کلمه صرف نظر کنند.مشکل نبود فرهنگی مخصوص نوجوانان بود که به آسانی از آن استفاده کنند.این بود که با دیدن فرهنگ آسان بسیار خوشحال شدم.با اینکه دیگر مربی کانون پرورش فکری نیستم، احساس کردم این کتاب خلا بزرگی را در کتابخانه های ما پر می کند.می توان امیدوار بود همان طور که مصطفی رحماندوست در مقدمه می نویسد:«...بچه ها و بزرگترها را برای کشف معنی واژه و لذت جست و جو کنار هم بنشاند.حتی اگر بزرگترها حوصله شرکت در چنین فعالیت مهم آفرین و سازنده ای را هم نداشته باشند، خود بچه ها بتوانند با جست و جو در این کتاب روی پای خود ایستادن را تمرین کنند.»(ص دو).بچه ها از یادگیری به وجد می آیند و این از مزیت های این فرهنگ است که اگر در دسترس کودکان باشد بدون کمک بزرگترها می توانند با آن کار کنند.از سوی دیگر اینکه بچه ها حس کنند فرهنگی دارند که « مال خودشان است و برای آنها نوشته شده»(ص چهارم)هم به اعتماد به نفسشان می افزاید و هم در آموزششان موثر خواهد بود.با همه ویژگی های مثبت این کتاب نباید از اشکالات این فرهنگ نیز غافل بود.قطع بزرگ کتاب از ان جمله است که برای کودک کلاس چهارم بزرگ به نظر می رسد؛ اما جنس کاغذ باعث شده وزن کتاب در مقایسه با حجم آن کمتر باشد.البته سه جلدی بودن فرهنگ نیز به این امر کمک کرده است.
ویژگی دیگر فرهنگ نوع انتخاب مدخل هاست.معمول است که در ایران فرهنگی غیر فارسی را انتخاب می کنند و بر مبنای ترجمه آن، با افزودن و کاستن مدخل ها و گاه بومی سازی، فرهنگی را تهیه و تدوین می کنند.فرهنگ آسان راه دیگری در پیش گرفته است.15 سال پیش گروهی زیر نظر رحماندوست تمامی کلمات کتاب های درسی اول تا چهارم دبستان را در آورد؛ سپس « با بررسی کتاب های درسی سال های بعد» سراغ « روزنامه ها، مجله ها، خواندنی های غیر درسی و رسانه های صوتی و تصویری و فرهنگی های بزرگسالانه» رفت.نتیجه تلاش فرهنگ اسان است که می توان مطمئن بود همه واژگان درسی اول تا چهارم را دارد(که کاری در خور ستایش است)اما با 15-10 سال تاخیر! در این سال ها کتاب های درسی تغییر کرده اند و بچه های 10 تا 14 ساله آن زمان اکنون جوانانی 25 ساله به بالا هستند که بی تردید کمتر به این مراجعه خواهند کرد.اگر این فرهنگ در سال های آینده و با سرعت بسیار بالا به روز شود و واژه های کتاب های درسی جدید را در بر بگیرد اثری بی مانند خواهد شد.نکته ای که برایم عجیب است حضور مدخل هایی است که سنخیتی با هدف، نام فرهنگ و گروه مخاطب آن ندارد.« عرقوب:رگ عصبی ضخیمی در بالای پاشنه پا»(ص 1036)چرا در این فرهنگ آمده؟ یا چه لزومی دارد « اگزوفتالمی:برجسته تر شدن و پیش آمدگی کره چشم»(ص191)که مربوط به فرهنگ پزشکی می شود در فرهنگی عمومی بیاید، چه رسد به فرهنگی برای کودکان؟!
شیوه تنظیم فرهنگ الفبایی است.مدخل هر حرف در صفحه فرد قرار گرفته است.آ پیش از الف آمده و صفحات دو ستونه تنظیم شده اند.هر مدخل با حروف سیاه و یک سطر فاصله از مدخل بعدی جدا شده که به آسان خوانی و چشم نوازی فرهنگ کمک کرده است.حس دیگر فرهنگ آوردن هجاهای هر کلمه در پرانتز است.حسن دیگر اعراب گذاری کلمات است که صد حیف همه جا اعمال نشده است و بیم تلفظ نادرست می رود؛ مثلا در ص 811 تلفظ درست کلمات نا آشنایی مثل رغیب، رغیف، رفاغ، و رفاق را جز با مراجعه به فرهنگی دیگر می توان یافت؟ یا در ص 813 تلفظ صحیح رقوم و رقبه بدون اعراب گذاری چگونه مشخص می شود؟ یا در مدخل « رسالت مآب»(ص 804)وجود آ برای تلفظ وجود آ برای تلفظ درست کلمه کافی نیست، خوب بود حرکت فتحه روی میم می آمد.از سوی دیگر در رعایت نیم فاصله نیز یکدستی رعایت نشده است که شاید در کلمه ای مانند « رضایت بخش»(809)مشکل ساز نباشد اما وقتی به « روز کوری»(ص 825)می رسیم احتمال بدخوانی می رود؛ همچنین است « چشم سفید»(ص 570)و « چشم زخم»(همان).ضمنا برای رعایت یکدستی « روده بر» باید شبیه « رودل» باشد(ص 824).
رسم الخط نیز با آنچه اکنون در آموزش و پرورش متداول است اندکی تفاوت دارد، مثلا "ها" سرهم آمده است یا کلمه بها چرا به صورت « بهاء»(ص 314)ضبط شده است؟ یا چرا وقتی هیدروژن را مدخل اصلی گرفته در ص 304 « بمب ئیدروژنی » آورده؟ البته در کشور ما هیچ عجیب نیست چون هنوز قائل به یکسان سازی رسم الخط نیستیم چه در آموزش و پرورش، چه در فرهنگستان.
دیگر ویژگی مثبت فرهنگ امکان استفاده از دو کلمه ای است که در ابتدا و انتهای صفحه آمده است.این کلمات محدود کننده اند و اگر کودک یا هر شخص دیگری استفاده درست از آن بیاموزد(چنانچه در شیوه استفاده از فرهنگ آمده است)واژه مدنظرش را زودتر خواهد یافت.
معنی کلمات به ترتیب تداول با شماره از هم جدا شده است.یعنی معنی شماره یک رایج ترین معناست و بدین ترتیب هر چه پیش می رویم به معناهای دورتر می رسیم:مثال:دفتر:1-دسته ای کاغذ سفید و دوخته شده یا چسبانده شده به یکدیگر.2-محل کار، جای کارهای اداری یا خرید و فروش .3-کتاب، روزنامه.
شیوه آوردن مثال در این فرهنگ به دو گونه است؛ گاهی شاهد مثال از ادبیات کلاسیک آمده که درهمه فرهنگ های ایران رایج است.مثل « گفت چشم تنگ دنیادوست را /یا قناعت پر کند یا خاک گور»از سعدی ذیل مدخل «چشم تنگ»(ص 569).این مثال ها هم واضحند و هم به نوعی زمینه آشنایی با ادبیات کهن را برای کودک فراهم می کنند.اشکال در مواردی پیش می آید که فهم مثال ها برای مخاطب نوجوان دشوار است؛ مثل شاهدی که ذیل «چشم شور»از خاقانی آورده است:«این چشم شور، بخت تو را دید یک نظر/ چندین هزار فتنه از آن یک نظر رسید» بسیار ابیات دیگر درباره چشم زخم داریم که استفاده از آنها بهتر بود.
در برخی موارد هم مثال هایی آورده شده که احتمال می رود ساخته خود نویسندگان یا ویراستاران کتاب باشد چون نه در مقدمه و نه در کتاب به منبعی اشاره نشده است.و به نظر می رسد از جمله های عادی و روزمره کمک گرفته باشند.مانند مدخل منگنه در ص 1544 که این جمله به عنوان شاهد آن آمده است:« برای انجام این کار مرا در منگنه قرار داده است.»
حس دیگر فرهنگ آسان این است که نمونه های کار قبل از چاپ به دست مخاطبان داده شده و خطاهای احتمالی رفع شده است.با وجود این، هنوز هم مواردی دیده می شود که نیاز به تصحیح دارد مثلا ارجاع ناقص در ذیل مدخل ماله که فقط آمده به آن مالج هم گفته می شود(ص1409)ولی در مالج= مالچ= مالق و ماله(ص 1407)گفته شده است.از طرفی چرا باید این کلمات که معنای یکسانی دارند دوباره و در دو محل تعریف شود؟ آیا این کار بیهوده به حجم فرهنگ نمی افزاید؟ مثلا بهتر نبود معنای اول گردنه(ص 1285)به ورنه(ص 1722)ارجاع می شد؟ ضمن اینکه تفاوت را ببینید:
گردنه:1-وردنه، چوبی که دو سر آن باریک و سطحش کلفت تر است و از آن برای پهن کردن خمیر استفاده می شود.
وردنه:1-چوبی استوانه ای شکل که با آن خمیر پهن و صاف می کنند.به آن نورد هم گفته می شود.
تفاوت این دو معنا را چگونه می توان توجیه کرد؟ وقتی که به نورد(ص 1678)مراجعه می کنیم آمده:3-چوب گرد و بلندی که خمیر نان را با آن پهن و سپس نازک می کنند و تا از آن نان درست کنند.
البته منظور این نیست که فقط خمیر نان بلکه خمیر هر نوع شیرینی را با وردنه نازک و پهن می کنند.در هر حال معنا هر چه باشد وقتی در این فرهنگ از ارجاع به کلمه دیگر با علامت فلش استفاده شده، آوردن این توضیحات ذیل هر مدخل صحیح و روش مند نیست.این موضوع در تفاوت توضیحی ای که برای تاب و گواچو آمده بیشتر مشخص می شود.تاب را وسیله بازی برای بچه ها می نامد که در واقع چنین نیست؛ یعنی همان که در گواچو گفته درست تر به نظر می رسد.
داشتن تصویر از ویژگی های مثبت فرهنگ آسان است.استفاده از تصویر تیغی دو لبه است.می تواند مدخلی را که با توضیح خوب جا نمی افتد به روشنی برساند یا با تصویرگری نادرست ذهن را از معنی اصلی دور کند.در هر دو صورت تصویر سبب می شود متن از یکنواختی و سردی به درآید.تصویرهای گرافیکی این فرهنگ به طنز گرایش دارد.این کار هر چند به لطف ورق زدن فرهنگ افزوده است، در بعضی موارد سبب دور شدن ازمعنی شده است.کارکرد تصویر در فرهنگ جا انداختن معنی دقیق کلمه است و این امر وقتی اتفاق می افتد که همه اجزا به درستی در کنار هم نشسته باشند.در بعضی مدخل ها طنز موجود اشکالی ندارد.مثل:«کاکتوس»(ص 1195).یا وقتی ذیل مدخل «والور»(ص 1715)مرغ دارد از توی دیگ فرار می کند تداخلی با معنای چراغ خوراک پزی پیدا نمی کند.حالا فرض کنید در دنیای امروزی که خبری از « مردنگی» نیست نوجوان متوجه می شود که مردنگی تا این اندازه بزرگ نبوده است؟ یا بچه های امروزه که کوکتل مولوتف را نمی شناسند احتمالا اندازه آن را به قد آدمی فرض خواهند کرد.متناسب نبودن اندازه تصویر در فرهنگ آسان بسیار دیده می شود:نارگیلی که از میمون بزرگ تر است!(ص 1598)هاونی که از شخص بزرگ تر است!(ص 1744)و اگر صفحه 1762 را ببینید از هندل به آن بزرگی خنده تان می گیرد.البته منی که هندل واقعی دیده ام می خندم و نوجوان احتمالا یا از اندازه هندل تعجب خواهد کرد یا آن را به همان شکل خواهد پذیرفت.همین طور است منگال(ص 1544).
بعضی تصاویر هم شبهه برانگیز است مثل یوزپلنگی که سواری می دهد(ص 1785)که شاید بر خلاف طبیعت، شائبه رام شدنی بودن یوز را به ذهن متبادر کند.تصویر مدخل مینیاتور اصلا گویا نیست(ص 1578)چون کاملا شبیه تصاویر دیگر کتاب از تکنیکی شبیه حکاکی استفاده کرده فرق مینیاتور را با تصاویر دیگر متوجه نمی شویم.تصویر سرنا(ص 902)چه تناسبی با آن کاسه و آن قطره های آب دارد؟ و از تصویر صفحه 886 سایه بازی چه کمکی به فهم معنی می کند؟ اما تصاویری هست که واقعا به فهم معنا کمک می کند.در همین کتاب مدخل دیاپازون بسیار خوب تصویر شده است(ص 768)و باید آفرین گفت.
در ضمن استفاده از یک کاراکتر ثابت نه چندان دلچسب برای همه تصاویر، خوشایند و در خدمت معنا نیست.تصاویر باید در چنین کتاب مرجعی، بیش از زیبایی و ظنز، در خدمت معنا باشند.تصویر کردن دیو در این فرهنگ تخیل را نسبت به این پدیده محدود می کند.ضمن اینکه سم های این دیو شبیه همان کفش های پاشنه بلندی است که در تصاویر به پای همه است! اما از همه بدتر تصاویری است که گویی نه طراح و نه نویسندگان و نه ویراستاران به تناسب تصویر و مفهوم توجهی نشان نداده اند.مثل نیزه ماهی که به نهنگ بیشتر شبیه است تا نیزه ماهی و دندان نیشش که ویژگی منحصر به فرد اوست، تصویر نشده است.اینکه در کنار کلمه مفتاح(ص 1529)عکس کلید بیاید چندان ضرورتی ندارد؛ بلکه بهتر بود در همان صفحه مدخل مفتول تصویر می شد.
در پایان باید گفت نگارش چنین فرهنگی با ویژگی های منحصر به فرد آن برای مخاطب و نوجوان ایرانی فارسی زبان امروز بسیار ضروری و لازم و حتی خیلی دیر بود.اما بالاخره این اتفاق افتاد.به همت گروهی که جزو ویراستاران و تصویرگر و سر گروه آن از کسی اسمی برده نشده است، کاش حداقل اسامی افرادی ذکر می شد که در این 15 سال با این فرهنگ همکاری داشتند.باشد که این حرکت ادامه یابد و در سال های آینده شاهد ویراست جدید این فرهنگ باشیم.
منبع:نشریه خردنامه همشهری(کتاب)، شماره 74