نهضت مشروطه، محمد علی میرزا و بمباران مجلس (1)
(بازشناسی نقش جریان های غرب گرا در سقوط مشروطه اول)
در پی پیروزی نهضت مشروطه و به سلطنت رسیدن محمد علی میرزا، از جریان های دامنه دار و ناهنجار، درگیری ها و کشمکش هایی بود که میان او و مشروطه خواهان پدید آمد که به بمباران مجلس و سرکوبی خونین مجلسیان کشیده شد و دومین توطئه ی پشت پرده ی بریتانیا را برای به بیراهه کشانیدن نهضت عدالت خواهی ملت ایران به پایان برد. تاریخ نویسان، علت و انگیزه ی اصلی این ماجرا را مخالفت و دشمنی محمدعلی میرزا با نظام مشروطه دانسته و چنین وانمود کرده اند که چون دولت تزار از برقراری نظام مشروطه در ایران ناخشنود بود، کوشید به دست او آن نظام را براندازد و رژیم استبدادی را بار دیگر در ایران حاکم کند یا نوشته اند که اصولاً نظام پارلمانی و قانون مداری با خوی استبدادی محمدعلی شاه همخوانی و سازگاری نداشت و او بر آن بود با براندازی نظام مشروطه، خودکامگی خود را در کشور گسترش دهد.اسناد و مدارک و وقایع تاریخی نشان می دهد که هیچ یک از این دو دیدگاه با واقعیت همخوانی ندارد، زیرا اولاً دولت روسیه این گونه نبود که با نظام مشروطه از پایه مخالف باشد و در راه براندازی آن به توطئه دست بزند. اسناد و مدارک موجود، نه تنها چنین ادعایی را تأیید نمی کند، بلکه از همکاری روس ها با انگلیسیان برای برقراری نظامی دلخواه که سیاست هر دو دولت را پاس دارد، نشان دارد.
انگلیسیان از بیم پیروزی مشروطه ی مشروعه و حاکمیت نظام قانون و عدالت در ایران با رقیب یکصد و پنجاه ساله ی خود (روسیه) کنار آمدند و قرارداد 1907 را (مبنی بر تقسیم ایران) امضا کردند. به دنبال این قرارداد، روس ها از شمال و انگلیسی ها از جنوب، به سرکوبی مشروطه خواهان دست زدند. تانیاً این درست است که شاهان و درباریان و اصولاً خودکامگان با نظام پارلمانی و برقراری قانون سر سازش نداشته و با هر نهادی که در برابر استبداد و خودسری های آنان مانع تراشی کند، مخالفت می کردند، لیکن آنگاه که در برابر واقعیت ها و جو حاکم و غالب قرار می گرفتند، ناگزیر بودند برای حفظ مقام و موقعیت و تاج و تخت خود تسلیم شوند و خود را با خواسته های مردم همراه بنمایانند. چنانکه تن دردادن مظفرالدین شاه به نظام مشروطه و فرمان تاریخی 14 مرداد 1285 نه از روی خشنودی و دلبستگی او به قانون و حقوق مردم، بلکه از روی ناگزیری و پس روی در برابر خواست و خروش مردم بود.
محمدعلی میرزا نیز در آغاز سلطنت نه تنها نقشه و توطئه ی براندازی نظام مشروطه را در سر نداشت، بلکه آن را به عنوان یک واقعیت گریزناپذیر پذیرفته بود. او همانند دیگر قلدران و زورمداران بر آن بود که با مجلس و ملت و روحانیت، زیرکانه و ریاکارانه همراهی و همگامی از خود نشان دهد و به پاسداری از قانون و حقوق مردم تظاهر کند.
کسروی می نویسد محمدعلی میرزا با مشروطه خواهان همراهی نشان می داد «ولی این نشان پاکدلی او نبود.» (2) لیکن به این نکته نمی پردازد که کدام یک از شاهان و درباریان، مشروطه را از روی راستی، آراستگی و صفای دل پذیرا بودند؟ آیا صدور فرمان مشروطه از سوی مظفرالدین شاه «نشان پاکدلی او بود» یا از روی ناچاری و فشار به آن تن داد؟ آیا ظل السلطان ها، امین السلطان ها، شعاع السلطنه ها و عین الدوله ها با خواست قلبی نظام مشروطه را پذیرفتند یا از روی ناگزیری؟
نکته ی درخور توجه اینکه کسروی اعتراف می کند که شعاع السلطنه که محمدعلی میرزا را مخالف مشروطه می خواند، خود از بدخواهان مشروطه بوده است. او می نویسد:
... در همان روزها (دوران ولایتعهدی محمدعلی میرزا) بدخواهی او با مشروطه در تهران و دیگر جاها به زبان ها افتاده بود... می توان پنداشت که شعاع السلطنه و کارکنان او این سخن را رواج می دادند، در جایی که خود شعاع السلطنه به بدخواهی مشروطه شناخته تر از این می بود... (3)
به نظر می رسد جار و جنجال ها و جوسازی ها بر ضد محمدعلی میرزا، ریشه در چند جریان داشت:
1. محمدعلی میرزا از چهره ها و مهره های دلبسته به روسیه ی تزاری، محسوب می شد و استعمار انگلیس در پی برقراری نظام مشروطه نمی خواست شاهی بر تخت سلطنت بنشیند که دل در گرو رقیب سرسخت و خطرناکش داشته و طبق سیاست آن دولت حرکت کند.
انگلیسیان به درستی دریافته بودند که با تداوم سلطنت محمدعلی میرزا، چیرگی بر نظام مشروطه و راهبری آن بر پایه ی سیاست دولت بریتانیا با دشواری ها و کارشکنی هایی روبرو خواهد شد و چه بسا کنترل به کلی از دست برود و نظام مشروطه طبق دلخواه انگلستان پیش نرفته و رقیب بر موج سوار شود یا زمینه برای چیرگی ملت ایران بر سرنوشت خویش فراهم گردد. از این رو، انگلستان پیش از مرگ مظفرالدین شاه و نشستن محمدعلی میرزا به تخت سلطنت، تلاش هایی کرد که او را از ولایتعهدی کنار زند و یکی دیگر از فرزندان مظفرالدین شاه را که به انگلیسیان گرایش داشت به مقام ولایت عهدی بنشاند، لیکن کامیاب نشد.
در دوران ولایت عهدی محمدعلی میرزا، یک باره بر سر زبان ها افتاد که ولیعهد، مجلس و قانون را قبول ندارد و از نظام استبدادی هواداری می کند، تا او را در میان مشروطه خواهان ساقط کنند و رهبران مشروطه را به رویارویی با او وادارند، این سخن تا آن پایه گسترش یافت که محمدعلی میرزا در نامه ای از تبریز به سید عبداله بهبهانی به رد و تکذیب آن پرداخت و نوشت:
از قراری که شنیده ام از تبریز کاغذی به جنابعالی نوشته اند که ولیعهد مخالف با عقاید ملت است و مجلس را که بندگان اقدس همایونی ارواحنا فداه داده است ولیعهد قبول ندارد. اولاً به ذات مقدس پروردگار قسم است که این مطلب به کلی خلاف و بی اصل است و من از خدا می خواهم که انشاءا... این دولت و ملت ترقی کرده و رفع این مذلت ها بشود. ثانیاً به سر جدت قسم که اگر آدمی به عتبات فرستاده باشم. اگر من آدم به عتبات فرستاده باشم در پرده نخواهد ماند و آشکار خواهد شد. برای چه؟ چرا باید من مخالف این عقیده و منکر آبادی مملکت باشم؟ ثالثاً از شخص شما تعجب دارم چرا این خیال و تصور را نسبت به من نموده اید و چرا این کاغذ را باور کرده اید؟ مگر خودتان آن اشخاص مغرض را نمی دانید؟ این سهلست هزاران از این اقدام علیه من می نمایند. شما چرا باید باور کنید؟... (4)
در پی رسیدن محمدعلی میرزا به سلطنت نیز کارشکنی، دروغ پراکنی و جنجال آفرینی برضد او از هر سو ادامه یافت. عناصری که از مهره ها و سرسپرده های دولت بریتانیا بودند، به هر بهانه ای بر ضد محمدعلی میرزا به جوسازی دست می زدند و می کوشیدند مردم را بر ضد او بشورانند که به آن خواهیم پرداخت.
2. دست های مرموزی از سوی دولت روسیه در کار بود تا با تضعیف دولت مرکزی و پدید آوردن کشمکش میان شاه و مجلس و در واقع میان دولت و ملت، زمینه ی جدا کردن آذربایجان از مام میهن و اعلام جمهوری در آن منطقه را هموار سازند. این نغمه در آغاز سلطنت محمدعلی میرزا از عناصری که از قفقاز به تبریز آمده بودند شنیده شد، آنها زمزمه ی براندازی محمدعلی میرزا را در میان انجمن های تبریز که بسیارشان از فراماسون ها بودند، مطرح کردند. (5) با آنکه در آن مقطع هنوز هیچگونه حرکتی از سوی نامبرده بر ضد مشروطه دیده نشده بود.
دیری نپایید که توطئه ی تجزیه ی آذربایجان کشف شد و حاج سید عبدا... بهبهانی و سید محمد طباطبایی، با نگرانی نامه ای به علمای تبریز نوشتند و در این باره هشدار دادند:
... آذربایجان رکن رکین ایران است، هر نیک و بدی از آنجا طلوع نماید در تامین و تخریب سعادت ایران اثر کلی دارد و به مناسبت اهمیت سرحدی مخصوصاً، پاره ای مذاکره در افواه آذربایجانی در حقیقت استقلال ایران را سم قاتل است و با فرط وطن پرستی و غیرت و ملیت که از خصایص اهل آذربایجانیست، چنان تباین دارد که ابداً نمی توان باور کرد که هر کس مختصر اطلاعی از پولتیک دول و اوضاع ملل دارد با داشتن درد وطن، راضی شود که از اسباب تنصیف ایران ذره ای به اذهان خطور کند... (6)
3. در پی بست نشینی عده ای در سفارت انگلستان، ضربه ی سنگینی بر جایگاه و پایگاه رهبران مشروطه وارد آمد، به گونه ای که رهبری نهضت از دست آنان بیرون رفت و سفارت انگلستان توانست هدایت نهضت را در دست گیرد و آن نهضت را به بیراهه بکشاند. دولت بریتانیا می دید به رغم آن ضربه ی سنگین، بار دیگر عالمان دینی و پیشوایان روحانی رهبری را - به ویژه در مجلس شورای ملی - در دست گرفته اند و با آنکه نماینده نیستند پیوسته در مجلس حضور دارند و بر مذاکرات و مصوبات نظارت می کنند و قانون اساسی که به دست فراماسون ها و مهره های وابسته به انگلیس تدوین و در واقع ترجمه شده است، باید از زیر دید آنها بگذرد و با موازین اسلامی همخوانی بیابد و محمدعلی میرزا نیز توانسته است با این رهبران ارتباط گرم و نزدیکی برقرار کند و هواخواهی و خوش گمانی آنان را به دست آورد، این شیوه را برای سیاست و منافع خود خطرناک دید و بر آن شد با آن رویارویی کند.
دولت انگلیس برای پیاده سازی نقشه خود بر آن شد میان شاه و مشروطه خواهان راستین و پیشروان نهضت عدالت خواهی، دشمنی و درگیری پدید آورد و به دست او رهبران و پیشروان مشروطه را سرکوب و پراکنده کند.
4. محمدعلی شاه خواهان مشروطه ی اروپایی و وارداتی نبود و به پیروی از علما به قوانینی احترام می گذاشت که «مطابق شرع محمد صلی ا... علیه و آله» باشد. او در نامه ای که در پشتیبانی از مشروطه نگاشته، به این نکته اشاره کرده که در صفحات آینده خواهد آمد. در پیامی که برای مجلس فرستاد نیز پیشنهاد داد که لفظ مشروطه را مشروعه کنند و یادآور شد: «ما دولت اسلامی هستیم و سلطنت باید مشروعه باشد...
کسروی درباره ی او آورده است:
... محمدعلی میرزا به کیش شیعی و به کار بی معنی آن از روضه خوانی و زیارت و عاشورا و شمع به مسجدها بردن و مانند اینها، دلبستگی بسیار می داشت و زنش ملکه در این باره ازو کمتر نمی بود و همیشه کسانی از ملایان رویه کار به دربار و اندرون راه می داشتند... (7)
بی تردید چنین پادشاهی با این روحیه و اندیشه برای دولت انگلیس که نقشه ی کنار زدن پیشروان مشروطه و به بیراه کشاندن آن را به شدت دنبال می کرد، نمی توانست پسندیده و پذیرفته باشد. (8)
انگلستان طبق سیاست دیرینه ی خود: «تفرقه بینداز و حکومت کن» بر آن شد به دست مهره های خود میان محمدعلی میرزا و مشروطه خواهان – به ویژه عالمان اسلامی – بدبینی، دشمنی و درگیری پدید آورد. به عالمان دینی و رهبران مشروطه بباوراند که محمدعلی میرزا اندیشه ی براندازی دارد و بر آن است بر ضد نظام مشروطه به کودتا دست بزند و از آن سو برای نام برده نیز جا بیندازد که مشروطه خواهان با تاج و تخت او سر ستیز دارند و برای از میان برداشتن او به توطئه نشسته اند. این مأموریت را انجمنی ها که از فراماسون ها و دیگر مهره های انگلیسی بودند بر دوش گرفتند.
سرکرده ی این توطئه گرها نیز تقی زاده بود که با تحریک انجمن تبریز و خط دهی های پشت پرده ی سفارت انگلستان، آتش بیار معرکه به شمار می رفت و پیوسته با انجمن تبریز در ارتباط بود و نقشه ها و برنامه ها و به گفته ی کسروی «آگاهی ها را به تبریز می داد». (9)
در پی درگذشت مظفرالدین شاه در 18 دیماه 1285 (24 ذیقعده 1324)، محمدعلی میرزا بر تخت سلطنت نشست و در تاریخ 28 دیماه 1285 (4 ذیحجه 1324)، تاجگذاری کرد. هنوز بیش از دو هفته ای از سلطنت او نگذشته بود که انجمن تبریز یکباره جار و جنجالی به راه انداخت که طبق خبر رسیده از تهران، محمدعلی میرزا با مشروطه ناسازگاری دارد و در اندیشه ی براندازی است! با این شگرد مردم کوچه و بازار را بشورانیدند و در روز چهارشنبه 16 بهمن 1285 (22 ذیحجه 1324) کسبه و پیشه وران را وادار کردند که بازارها را ببندند، از کسب و کار دست بکشند و در تلگرافخانه گرد هم آیند. در آن گردهمایی، انجمنی ها بر ضد محمدعلی شاه داد سخن دادند، تندی ها کردند و ناسزاها گفتند و طی تلگرام هایی به مجلس و بهبهانی و طباطبایی، اعلام کردند:
... پاره ی مکاتیب از تهران به جمعی از اهالی تبریز رسیده که... اعلی حضرت همایونی را موافق نمی دانند و به این واسطه اهالی تبریز تماماً مشوش و بازار بسته و هنگامه است...
سید محمد طباطبایی و سید عبدا... بهبهانی در دو تلگرام جداگانه به رد این پندار برخاستند و آشکارا نوشتند:
... آنچه از تهران برای شما نوشته اند، خلاف محض و کذب صرف است اعلی حضرت همایونی شاهنشاهی خلد ا... ملکه و دولته، نسبت به مجلس مشاوره ی ملی، کمال مساعدت و همراهی را دارند... خیالات شما تماماً بی ماخذ است... و مخصوصاً با فرط مساعدت در پیشرفت امور مجلس ملی توجهات کامله مبذول می فرمایند... (10)
لیکن انجمنی ها آرام نشدند و درخواست هایی را مطرح کردند که نخستین آن این بود که؛
شخص همایونی باید دستخطی برای اسکات عامه صادر نمایند که دولت ایران مشروطه ی تامه است.!!
و برای واداشتن محمدعلی میرزا به اجرای این درخواست ها پای فشردند تا سرانجام محمدعلی شاه با دستخط خود نگاشت:
... جناب اشرف صدر اعظم! سابق هم دستخط فرموده بودیم که نیات مقدسه ی ما در توجه به اجرای اصول قوانین اساسی که امضای آن را خودمان از شاهنشاه مرحوم انار الله برهانه گرفتیم، بیش از آن است که ملت بتواند تصور کند و این بدیهی است. از همان روز که فرمان شاهنشاه سرور انار الله برهانه شرف صدور یافت، امر به تاسیس مجلس شورای ملی شد. دولت ایران در عداد دول صاحب کنستیستوسیون به شمار می آید منتهی ملاحظه[ای] که دولت داشته این بوده است که قوانین لازم برای انتظام وزارتخانه و دوایر حکومتی و مجالس بلدی مطابق شرع محمدی صلی الله علیه و آله نوشته آن وقت به موقع اجرا گذارده شود... 27 ذیحجه الحرام 1324 (11)
محمدعلی شاه در این هنگام هرچه بیشتر تلاش می کرد که با مجلس شورای ملی همراهی نشان دهد، لیکن در برابر، فراماسون ها که زیر نام «انجمن» به فتنه گری سرگرم بودند، تلاش می کردند جو را ناآرام سازند و میان او و رهبران و پیشروان مشروطه آزردگی و آشفتگی پدید آورند. کسروی در این مورد آورده است:
... اگرچه محمدعلی میرزا سپر انداخته و این زمان جز همراهی با مجلس نشان نمی داد، لیکن راز درون او را همگی می دانستند...! (12)
«راز درون» اشاره به این است که محمدعلی شاه خواهان مشروطه ی اروپایی نبود و به پیروی از علما به قوانینی احترام می گذاشت که «مطابق شرع محمد صلی الله علیه و آله» باشد (چنانکه در نامه ی خود که در بالا آمد، آورده است). در پیامی که مشیرالدوله برای مجلس فرستاد نیز دیدگاه محمدعلی میرزا را چنین واگو کرد:
... شاه می فرماید با همه ی محذورات عزل میسیونوز و پریم، آنها را معزول کردیم. لفظ مشروطه را هم «مشروعه» می کنم. ما دولت اسلامی هستیم و سلطنت مشروعه باشد... (13)
این در هنگامی بود که انگلیسیان و فراماسون ها دنبال پیاده کردن قوانین اروپایی و برقراری نظامی منهای اسلام بودند و نمی توانستند این گونه دیدگاه ها و موضع گیری های شاه را بر خود هموار کنند و طبیعی است که کارشکنی و جوسازی بر ضد او را دنبال می کردند.
در آن هنگام که متمم قانون اساسی در مجلس شورای ملی مورد بررسی و مطالعه ی مقامات روحانی قرار داشت، انجمنی ها در تبریز بار دیگر مردم کوچه و بازار را بشورانیدند که «چرا نشسته اید؟ قانون اساسی دیر زمانیست به پایان رسیده است لیکن محمدعلی شاه از امضای آن خودداری می ورزد» و بدین گونه بار دیگر جو را ناآرام و کشمکش هایی پدید آوردند.
انجمنی ها در تهران نیز طی نامه ای به شاه، رسماً از او خواستند که چند تن از درباری ها و مقامات دولتی مانند: امیر بهادر جنگ، علاءالدوله و سعدالدوله و ... را از کار برکنار و از تهران بیرون کند، بدون آنکه از خود بپرسند «انجمن» در قانون اساسی کشور چه جایگاهی دارد که می تواند فرمان عزل و تبعید شماره را از شاه بخواهد و روی آن پای فشارد؟
پی نوشت ها :
1. مورخ انقلاب اسلامی.
2. کسروی، احمد. تاریخ مشروطه، چاپ چهارم، انتشارات امیرکبیر، تهران: بی تا. ص 174.
3. پیشین، ص 186.
4. پیشین، ص 185.
5. پیشین، ص 330.
6. پیشین، ص 390.
7. تاریخ مشروطه ایران، ص 577.
8. نگارنده هرگز بر این باور نیست که محمدعلی شاه اسلام خواه و قلباً هوادار مشروطه ی مشروعه و پیرو علمای اسلامی و پیشوایان روحانی بود. او برای مقابله با انگلیسیان و عوامل و ایادی آنان در ایران که توطئه ی واژگونی او را در دست اجرا داشتند، نیز با آگاهی از پایگاه مردمی علما و روحانیان، از اسلام و مشروطه ی مشروعه دم می زد و با این شیوه گمان می کرد می تواند بر رقیبان چیره شود.
9. پیشین، ص 210.
10. پیشین، ص 214.
11. پیشین، ص 223.
12. پیشین، ص 225.
13. پیشین، ص 221
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}