کتابخانه ی مطالعات ایرانی لندن و جعل سند پیرامون انقلاب اسلامی

اخیراً نسخه ی خطی (!) دیگری از انبار جعل اسناد انگلستان پیرامون انقلاب اسلامی خارج شد. در این سند که تحت عنوان قسم نامه نوشته شده، آمده است:
فی لیله ی بیستم بهمن ماه 1357 هجری شمسی در محضر مهر مظاهر حضرت آیت الله العظمی خمینی موسوی قائد عظیم انقلاب اسلامی با حضور جمعی از علمای اعلام و رئیس حکومت موقت با انجام آداب و تکالیف اسلامی نسبت به پیشوای جهان تشیع تجدید بیعت نموده و به کلام الله مجید قسم یاد می کنیم که تا آخر عمر خادم و مجری اوامر رهبر بزرگ انقلاب اسلامی باشیم و برای تحکیم حکومت اسلامی و امحای آثار ستم شاهی در ایران از ایثار و فداکاری کوتاهی نکنیم و فرماندهان ارتش و قوای انتظامی را وادار به تسلیم نماییم. و الله یحب الصادقین.
کاتب: حجت الاسلام اشراقی
محل امضا: ارتشبد قره باغی، ارتشبد فردوست
در ذیل این قسم نامه نیز سولیوان سفیر آمریکا در ایران نوشته:
من اطلاع داشتم که بین رهبران نیروهای انقلابی و نظامیان، مذاکراتی در جریان است.
(سولیوان)
این قسم نامه ی جعلی که اخیراً در پاره ای از نوشته هایی که مأموریت تطهیر مهره های شناخته شده ی رژیم پهلوی را به عهده داشته(1)، بدون ارجاع به مأخذ اصلی و بدون ربط به مباحث کتاب آمده است، در حقیقت مبتنی بر همان توهم توطئه است که از ابتدای شکست رژیم مشروطه ی سلطنتی و سقوط حکومت پهلوی، سلطنت طلبان شکست خورده در انواع و اقسام خاطراتی که نوشته اند، تلاش کرده اند که اثبات کنند علت اصلی شکست رژیم شاهنشاهی، خیانت افسران رده بالا علی الخصوص تیمسار قره باغی و تیمسار فردوست با هماهنگی امریکا بوده است.
اثبات جعلی بودن قسم نامه ی مذکور نیاز به ادله ی کافی ندارد، زیرا:
1. کسی که آگاهی مختصری از سیره و سنت روحانیت، آن هم زمانی که در کنار امام خمینی (س) مشغول فعالیت علیه رژیم شاه بودند، داشته باشد، می داند که اولاً دأب علما نیست که نام خود را به عنوان کاتب در زیر نامه ها قید کنند، چه برسد به نامه هایی که ربطی به آنها ندارد. ثانیاً علما در ذکر نام خود هیچ گاه از عناوینی مثل حجت الاسلام و غیره استفاده نمی کنند، ثالثاً الفاظی چون «مهر مظاهر» و این گونه اصطلاحات سلطنتی در ادبیات علما جایی ندارد، رابعاً کسی مثل مرحوم آقای اشراقی داماد حضرت امام می داند که اسم امام موسوی خمینی است نه خمینی موسوی! خامساً در مکاتبات و نوشتجات دور و نزدیک مقامات روحانی شاید موردی نتوان یافت که همراه نام امام، «موسوی» نیز ذکر شده باشد. سادساً در آن روز- همانند امروز- روحانیان و حتی مردم کوچه و بازار نام بنیانگذار جمهوری اسلامی را با پیشوند «امام» ذکر می کردند(2)
چگونه می توان باور کرد که آقای اشراقی از این عنوان مشهور و متداول غفلت کرده باشد. سابعاً طبق نظر خانواده و نزدکیان مرحوم اشراقی و کارشناسان مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام متن قسم نامه، کوچکترین شباهتی به دستخط آقای اشراقی ندارد.
2. چگونه سولیوان سفیر(3) امریکا که ظاهراً نوشته ی او را زیر سند تایپ کرده اند در خاطرات خود چیزی مطرح نمی کند؟ چگونه ارتشبد قره باغی که در سال 1362 خاطرات(4) خود را نوشته، تیمسار فردوست که او هم در همان دوران خاطرات(5) خود را نوشته است و رئیس حکومت وقت، مهندس بازرگان و جمع علمایی که طبق ادعاهای سند مجعول، در جلسه حضور داشتند و خلاصه هیچ کدام از دست اندرکاران داخلی و خارجی، هیچ جا اسمی از چنین قسم نامه ای نیاوردند؟(6)
اما در سال 1383 در یک اثر کم مایه و سفارش داده شده برای هویدا، چنین سندی بدون هیچ گونه ارجاعی آورده می شود؟!
3. در این سند جعلی تاریخ ملاقات و قسم نامه را «لیله ی بیستم بهمن 1357» ذکر کرده است. باید دانست که در تاریخ مزبور امام در مدرسه ی علوی اقامت داشتند و صدها نفر از یاران، علاقه مندان و خبرنگاران، شبانه روز در اقامت گاه امام حضور داشتند و کلیه ی رفت و آمدها و دید و بازدیدها را زیر نظر داشتند، در چنین شرایطی چگونه امکان داشت که دو چهره ی شناخته شده ی رژیم شاه در آن محل حضور یابند و با امام دیدار خصوصی داشته باشند و هیچ چشم بیداری آنان را نمی بیند و نشناسد و خبر آن دیدار و نشست هرگز به بیرون درز نکند؟
4. ارتشبد قره باغی اگر به حضور امام راه یافته و چنین قسم نامه ای را امضا کرده و ارتش منظم و مجهزی را که در آستین داشته به امام تسلیم کرده است، چرا و چگونه پس از این همه خدمت از ایران گریخته است؟ آیا امریکا نمی خواست در ارتش اسلامی ایران یک مهره ی نفوذی بلندپایه داشته باشد؟!
پس از شکایت مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره) مبنی بر جعلی بودن سند و تقاضای پیگیری قانونی، نویسنده ادعا کرده که قسم نامه ی مذکور را در انگلستان از آرشیو کتابخانه ی مطالعات ایرانی کپی گرفته است. در این زمینه ذکر چند نکته برای آگاهی ملت ایران و کسانی که به جعل این گونه اسناد حساسیت داشته و آنها را نیز حواله به توهم توطئه نمی کنند، ضروری است:
1. کپی سندی را که نویسنده به عنوان منبع ارائه داده و ذیل آن ممهور به کتابخانه ی مطالعات ایرانی است، فاقد یادداشت سولیوان سفیر امریکا است درحالی که در سند چاپی صفحه 172 اثر مذکور در ذیل تایپ ماشینی، جمله ای به این مضمون که: «من اطلاع داشتم که بین رهبران نیروهای انقلابی و نظامیان مذاکراتی در جریان است، سولیوان» آورده شده است. به نظر می رسد که نویسنده در اثبات ادعاهای بیست و چند ساله ی سلطنت طلبان مبنی بر همسازی امریکا و سران ارتش برای سقوط رژیم شاهنشاهی پهلوی، این متن را با درخواست سفارش دهندگان کتاب در زیر قسم نامه آورده است، در حالی که چنین جمله ای در متن اصلی دیده نمی شود.
2. درخور توجه است که در متن سندی که در کتاب به چاپ رسیده است عنوان «کتابخانه ی مطالعات ایرانی» و شماره ی ثبت ذیل آن دیده نمی شود، باید دید چه سر مگویی اقتضا کرده است که نویسنده ی محترم مهر کتابخانه و شماره ی ثبتی سند را که موجب اعتبار آن است در نسخه ی چاپی امحا کند و سند را از اعتبار بیندازد؟
آیا این تفاوت در نسخه ی چاپ شده در کتاب و نسخه ی ارائه شده در مرحله ی بعدی این گمان را تقویت نمی کند که این سند ساختگی پیش از شکایت و تعقیب مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام (س) اصولاً در کتابخانه ی مزبور بایگانی نبوده و وجود خارجی نداشته و هنگام چاپ کتاب ساخته و پرداخته شده است و به دنبال پیگیری قانونی مؤسسه، سندسازان برای فرار از چنگ عدالت و قانون اقدام به بایگانی آن در کتابخانه ی مزبور کرده اند؟
3. صرف نظر از سابقه ی طولانی انگلستان در جعل این گونه اسناد، کسانی که آشنایی با کتابخانه ی مطالعات ایرانی در لندن داشته باشند، می دانند که این کتابخانه رسماً از تاریخ 16 نوامبر 1991 (25 آبان 1370) یعنی سیزده سال پس از انقلاب اسلامی تأسیس گردید.(7) بنابراین چگونه امکان دارد چنین سندی (اگر پذیرفتیم که در ایران یک نسخه از آن تهیه شده بود و کپی نداشت) تا آن زمان اسمی و رسمی از آن نباشد و ناگهان پس از سیزده سال سر از یک کتابخانه ی تازه تأسیس در لندن بیرون آورد و باز هم کسی از آن حرفی نزد و اطلاعی به دست نیاورد تا سیزده سال بعد یک فردی که برای معالجه به انگلستان رفته به این کتابخانه رجوع و با این سند آشنا شود و آن را در کتاب خود در سال 83 چاپ کند. به راستی کدام عقل سلیمی این توجیهات را می پذیرد؟ آیا این حقایق توهم توطئه است؟
موضوع وقتی جالب تر می شود که خواننده بداند هیأت مؤسس و هیأت امنای کتابخانه ی مطالعات ایرانی لندن کسانی مثل: دکتر همایون کاتوزیان، دکتر ماشاءاله آجودانی، یداله جوربندی، محمود کیاوش، فرزانه محلوجی، فرزانه قائمی، خلیل محلوجی و چند نفر دیگر می باشند. کاتوزیان و مشاءاله آجودانی و جریاناتی که همساز با اینها در تحریف تاریخ ایران فعالیت می کنند، همان هایی هستند که پیوسته تلاش می کنند هرگونه دخالت بیگانگان و وابستگان داخلی آنها را در غارت سرمایه های ملی، عقب ماندگی ایران و خیانتی که در طول حاکمیت رژیم مشروطه ی سلطنتی انجام داده اند، با حواله به توهم توطئه بی اثر سازند. بنابراین دور از تعجب نیست که اسنادی مثل قسم نامه ی مذکور از کشکول کسانی خارج شود که علی رغم تئوریزه کردن توهم توطئه، برای نشان دادن اسرار روابط پشت پرده ی امریکاییان با افسران رژیم شاه و رهبران انقلاب اسلامی، سقوط نظام مشروطه ی سلطنتی را توطئه ی امریکا، افسران شاه و رهبران انقلاب اسلامی قلمداد کنند!!
در پایان یادآوری این نکته ضروری است که جاعلان این سند، ناشیانه عمل کرده و به اصطلاح معروف به «کاه دون» زده اند و با این سندسازی نمی توانند توطئه ی دیرینه ی خود را مبنی بر همدستی ارتش و امریکا برای سرنگونی شاه به کرسی بنشانند، زیرا کیست که نداند در بیستم بهمن ماه 57 اصولاً شیرازه ی ارتش از هم پاشیده بود. بسیاری از افسران، درجه داران و سربازان از پادگان ها و دیگر پایگاه های نظامی و انتظامی گریخته و به ملت پیوسته بودند. رجال دربار، مقامات ساواک و بسیاری از صاحب منصبان ارتش از ایران گریخته بودند، در چنین شرایطی ارتشبد قره باغی و تیمسار فردوست نیرویی در اختیار نداشتند تا با عهد و قسم آنان را به تسلیم در برابر امام وادارند، مگر اینکه بخواهند «روغن ریخته را نذر امامزاده کنند»!
«و مکروا و مکرالله و الله خیر الماکرین»

پی نوشت ها :

1. این قسم نامه ی جعلی برای اولین بار در کتاب نخست وزیر سه دقیقه قبل درگذشت، نوشته ی محمود تربتی سنجابی یکمی از روزنامه نگاران رژیم پهلوی در روزنامه ی اطلاعات، بدون ارجاع مأخذ اصلی سند چاپ گردید. محمود تربتی سنجابی، نخست وزیر سه دقیقه قبل درگذشت، انتشارات عطایی، تهران: 1383. ص 172 .
2. در این باره به پنج جلد اسناد انقلاب اسلامی نگاه کنید.
3. مأموریت در ایران، به قلم ویلیام سولیوان سفیر سابق امریکا در ایران، ترجمه ی محمود مشرقی، انتشارات هفته، تهران: 1361 .
4. اعترافات ژنرال، خاطرات ارتشبد عباس قره باغی (مرداد - بهمن 57)، نشرنی، تهران: 1364.
5. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست (2 جلد)، مؤسسه ی مطالعات و پژوهش های سیاسی، انتشارات کیهان، چاپ پنجم، تهران: 1371 .
6. سرآنتونی پارسونز، غرور و سقوط، خاطرات سفیر سابق انگلیس در ایران، ترجمه ی منوچهر راستین، انتشارات هفته، تهران: 1363. همچنین هامیلتون جوردن، بحران، ترجمه ی محمود مشرقی، انتشارات هفته، تهران: 1362 .
7. برای آشنایی با تاریخچه ی کتابخانه ی مطالعات ایرانی در لندن، ر.ک: به پایگاه اینترنتی: http:/ /www.iranianlibrarg.org

منبع: ماهنامه 15 خرداد، شماره ی 4