تحولات سیاسی و اداری ایران در دوره سلوکی
توضیح این که: واپسین سال های حکومت سلاطین متأخر هخامنشی، مقارن ایامی بود که فیلفوس (فیلیپ) پادشاه مقتدر مقدونی (359- 336) یونانیان را مطیع خود ساخت و آماده جنگ با ایران گردید و یونانی ها را مجبور نمود که او را به سپه سالاری کل قشون یونان برای جنگ با ایران انتخاب نمایند (پیرنیا 1356: 109) «اردشیر سوم» یکی از اشخاصی بود که در موقع انحلال و متلاشی شدن مملکتی به تخت می نشیند، و از هیچ وسیله ای برای رسیدن به مقصود باکی ندارد. این شاه بعد از جلوس به تخت اَقربای خود را کشت تا کسی مدعی سلطنت او نشود. پس از آن، شورش هایی که به واسطه سلطنت طولانی اردشیر دوم، پادشاه ضعیف النفس و بی قید، تقریباً تمام ممالک ایران را فراگرفته و به واسطه این خودسری ها و طغیان ها، دولت هخامنشی رو به انحلال داشت، فرو نشاند. سپس سپاهیان خود را به سوریه اعزام و پس از قبرس، مصر را نیز مسخر خود گردانید. پیشرفت های اردشیر حاصل اراده قوی او و چند تن از یارانش از جمله «باگوُآس» خواجه، وزیر اردشیر و «مِن تور» و «مِم نُن» دو برادر یونانی بود. اردشیر در سال 388 ق.م، به دست «باگوُآس» خواجه مسموم شد و در گذشت. نوشته اند این خواجه اصلاً مصری بود و سفاکی های اردشیر نسبت به مصری ها، او را بدین اقدام واداشت. بعد از فوت اردشیر، اَرشَک پسر او به تخت نشست. وی نیز به دست خواجه مذکور در 336 ق.م، کشته شد. بعد از آن، این خواجه یکی از نوادگان داریوش سوم را به تخت نشانید و او موسوم به داریوش گردید. یونانی ها اسم او را کُدُمان (codomanne) نوشته اند که در تاریخ مشهور به داریوش سوم و در داستان های ما معروف به دارا، پسر داراب است. داریوش سوم در 336 ق.م به تخت نشست و چندی بعد باگوآس خواجه را کشت. در زمان این پادشاه، اسکندر به ایران حمله کرد و با کشته شدن داریوش سلسله هخامنشیان منقرض گردید (پیرنیا 1356 : 107- 108)
طرح لشکرکشی بر ضد شاهنشاهی هخامنشی را فیلیپ (فیلفوس یا فیلیپس)، سال ها پیش از آن که کشته شود ریخته بود و طبیعی می نمود که پسرش اسکندر، در اندیشه اجرای آن باشد. سپاه اسکندر که بایستی این طرح را اجرا می کرد، مرکب از دو گروه بود یکی اسپارتیان و یکی یونانیان وابسته به پیمان کرنت (corinth). این یگانگی به زور فیلیپ پدیدار شد و اسکندر از این پیمان برای فرمانروایی بر یونان بهره گرفت و پیکار با پارسیان را در زمره جنگ هایی به شمار آورد که برای تحقق پان هلینیسم لازم بود. (فرای 1373: 209 - 210) لازم به ذکر است که در آن روزگار یونانیان بسیاری در سرزمین های تحت تسلط پارسیان می زیستند. چنان که فرای می نویسد: از آن جا که کشور شهرهای یونان، رسمی عمومی داشتند که خطاکاران یا مخالفان سیاسی خود را نفی بلد می کردند، همواره گروه بزرگی از یونانیان در تبعید به سر می بردند. شاید همین کسان بودند که مانند سربازان لژیون خارجی فرانسه سپاهی مزدور می شدند و در واقع اینان پایه های نیروی جنگی جهان باستان شده بودند. لذا نوشته اند در سه جنگی که بین پارسیان و اسکندر در کنار رود گرانیک و ایسوس و گوگامل واقع شد، سربازان مزدور یونانی در سپاه داریوش، نقشی به عهده داشتند. (فرای 1373 : 211). پیرنیا در مورد تعداد سربازان مزدور یونانی در سپاه ایران می نویسد: در جنگ اول که در کنار رود گرانیک روی داد قشون ایران مرکب بود از بیست هزار سواره نظام ایرانی و بیست هزار پیاده نظام اجیر یونانی (پیرنیا 1356 : 110).
پس از پیروزی هایی که در جنگ های گرانیک [1] در سال 334 ق.م، و جنگ ایسوس در 333 ق.م، و جنگ گوگامل [2] در 331 ق.م، نصیب سپاهیان اسکندر شد، وی به شوش آمد و پنجاه هزار تالان طلا [3] که در خزانه شوش بود را تصرف کرد. بعد از راه بهبهان، به طرف پرس پلیس (تخت جمشید امروزی) و پاسارگاد (مشهد مرغاب کنونی) روانه شد. (پیرنیا 1356 : 115) اسکندر پس از تصرف تپورستان (طبرستان) و گرگان و پارت (خراسان حالیه) و هرات و زرنگ (سیستان) و رُخُّج (افغانستان جنوبی امروزی) و بلخ (در 328 ق. م) و مرگند (سمرقند کنونی) و ازدواج با «رکسانا» دختر «اکسیارتِس» یکی از امراء سغد در 327 ق.م، از راه هندوکش عازم تسخیر هندوستان شد (پیرنیا 1356: 133) اسکندر پی از فتوحاتی که در هندوستان داشت دوباره عازم ایران شد و در شوش مستقر شد. سپس عازم بابِل گردید. (پیرنیا 1356 :135) وی در 323 ق.م در بابل به مرض تب مبتلا شد و بعد از چند روز در سن 32 سالگی در گذشت. چون اسکندر ولیعهدی نداشت در این انتظار که روشنک (رکسانا یا رکسانه) وضع حمل نماید، جانشین هایی برای او از این قرار معین شدند: در اروپا «فیلیپ آری ده» برادر او جای وی را گرفت، و «پِردیکاس» که یکی از درباریان متنفذ بود نایب السلطنه ممالک آسیایی گردید. ایالات بین سرداران اسکندر تقسیم شد و در این وقت آذربایجان به آثروپات پارسی رسید. اما چون هیچ کدام از سرداران اسکندر نمی خواستند از حکومت مرکزی تمکین نمایند، به زودی شورش و طغیان در ممالک شروع شد و هر کدام از ولات مقدونی و یونانی مملکتی را تصاحب کردند و خود را جانشین اسکندر دانستند. ( از این جهت اینان را جانشینان نامند) نزاع و مجادله جانشینان تقریباً بیست سال به طول انجامید. رکسانه بعد از فوت اسکندر پسری به دنیا آورد که اسکندرش نامیدند ولی تفاوتی در اوضاع حاصل نشد «پریدیکاس» که می خواست وحدت را ایجاد کند از «بطلمیوس» والی مصر شکست خورده به دست سربازان خود کشته شد. ولات با یکدیگر در جنگ بودند و آن تیگون والی کیلیکیه در ابتدا فاتح به نظر می آمد، زیرا در شوش فتح نمایانی نموده بود. ولیکن «سِلوکوس» نامی از سرداران اسکندر بر آن تیگون فایق آمد و قسمت اعظم آسیای غربی را تصرف نموده سر سلسله دودمان سلوکی گردید. (پیرنیا 1356: 139) سلوکوس در 304/305 ق. م رسماً تاج بر سر نهاد و بیست و پنج سال فرمانروایی کرد و در سال 281 ق. م در یونان کشته شد. سلوکوس، پسرش «انتیوکوس» (Antiochus)را که مادر او از نژآدگان ایرانی بود، شهربان استان های مشرق فرات کرد، و شاید استواری فرمانروایی سلوکیان در مشرق بیشتر حاصل ابتکار و تدبیر «آنتیوکوس» بود تا پدرش سلوکوس. (فرای 1373: 221) سلطنت این سلسله از 312 ق. م، شروع شد. در ابتدا پایتخت این سلسله در بابِل بود، بعد در سلوکیه، که سلوکوس بنا کرد (خرابه های آن در کنار دجله در نزدیکی بغداد واقع است) و بعد از آن در انطاکیه سوریه. ایران در اوایل سلطنت این سلسله جزو دولت آن ها بود ولیکن طولی نکشید که آذربایجان از اطاعت سلوکی ها سرپیچید و در سلطنت «آنتیخوس دوم» نوه سلوکوس، باختر و پارت مستقل شدند. سلوکی ها هشتاد سال بر قسمتی از ایران سلطنت داشتند و نامی ترین پادشاه این سلسله «آنتیخوس سوم» بود که کبیرش خوانده اند. بعد از این پادشاه انحطاط دولت سلوکی ها شروع شد و ممالک تابعه به مرور جدا شدند تا بالاخره مملکت سلوکی ها منحصر به سوریه شد، آن هم در سال 64 ق.م جزو امپراتوری ورم گردید (پیرنیا 1356 :139- 140)
در مورد مشروعیت قدرت سلوکیان باید خاطرنشان ساخت که سلوکیان امپراتوری و مردمان بومی به نفع خود سرداران و سربازانشان، که ضامن اقتدارشان بود، بهره کشی می کردند. و بیشترین توجه را به رعایای یونانی خود داشتند و روی پشتیبانی رعایای یونانی خود حساب می کردند. قدرت ایشان اساساً به حسن نیت رعایای آنان اتکاء داشت، بنابراین قدرت آن ها «نه نهادی بلکه شخصی بود» برخلاف اشکانیان که مانند اسلاف و اخلاف شان (هخامنشیان و ساسانیان) مدعی بودند که قدرت آنان بر پایه حسن نیت رعایایشان نهاده نشده، بلکه سلطنتشان موهبت خداوندی است و به عبارتی ایشان نماینده ی وی در زمین هستند. بدین ترتیب «قدرتشان نهادی است نه شخصی». (یارشاطر 1368 : 34) هرچند ظاهراً منتسب کردن خود به خدایان در میان سلوکیان نیز معمول بوده است چرا که نوشته اند: فرهاد پسر مهرداد، به تقلید از پادشاهان سلوکی که خود را صاحل مقام الوهی فرا می نمودند، بر سکه هایی که نقش کرده خود را تئوپاتوروس (theopatoros) «فرزند خدا» خوانده است (یارشاطر 1368: 21)
شیوه اداره کشور در زمان اسکندر
پیرنیا در باب طرز رفتار اسکندر، پس از استقرار در ایران زمین می نویسد: اسکندر پس از تسخیر پایتخت ایران و مخصوصاً زمانی که در سیستان بود ترتیبات سابق خود را تغییر داد. توضیح این که حکومت پادشاه مقدونی حکومت مطلقه نبود و پادشاه در میان امراء و اشراف مملکت شخص اول محسوب می شد و در مجالس و جشن ها با هم می نشستند، و عده ای از آن ها که به پادشاه نزدیک تر بودند از دوستان او به شمار می رفتند. در امور دولتی پادشاه با مجلس مشورت که مرکب از رجال مجرب مملکت بود شور می کرد و رجال مزبور در اظهار عقیده آزاد بودند. ولیکن اسکندر پس از آمدن به ایران ترتیبات دربار ایران را پیش گرفت و از آن به بعد، یونانی ها و مقدونی ها به هنگام برگزاری مراسم درباری مجبور بودند بایستند و در موقع تکلم با اسکندر یک زانو به زمین بزنند [4]. یونانی ها و مقدونی ها از این رفتار اسکندر ناراضی گشته، دو بار بر ضد او کنکاش کردند، ولی موفق نشدند و چند نفر از ملازمان گرفتار شده به قتل رسیدند. اسکندر بعد از ورود به بابل آن جا را پایتخت خود قرار داد و از حیث تقسیمات اداری همان نقشه داریوش اول را تعقیب و وُلاتی با اختیارات زیاد معین کرد. این نوع ولات را یونانی ها ساتراپ [5] نامیده اند. دو نفر از این ولات ایرانی بودند، یکی آتروپات که در آذربایجان والی شد و دیگری والی بابل که در زمان داریوش سوم در مصر والی بود و چون مقاومت نکرد بدین سمت در بابل معین گردید. راجع به سایر امور نیز اسکندر همان تشکیلات داریوش اول را پیروی نمود، با این تفاوت که از دو نفر مأموری که از مرکز به ایالات می رفتند، یکی برای امور مالی و دیگری برای امور لشکری بود. اسکندر لباس شاهان ایران پوشیده مراسم درباری هخامنشی ها را اختیار کرد و دو زن ایرانی گرفت (استاتیرا دختر داریوش سوم و رکسانا دختر اکسیارتس یکی از امراء سغد) بعد امر کرد ده هزار نفر مقدونی و یونانی، از ایرانی ها و سایر ملل زن بگیرند [6] و از نظر سیاسی لازم دید تشکیلات جدیدی به قشون خود بدهد. با این مقصود ده هزار مرد جنگی کار آزموده مقدونی را مرخص نموده به جای آن ها از ایرانی ها و ملل دیگر قشون گرفت، و مقرر کرد که سی هزار طفل ایرانی در قسمت های قشونی داخل شوند تا فنون جنگی بیاموزند [7]. در این تشکیلات لشکری اسکندر دو مقصود داشت اول اینکه قشون تماماً از مقدونی ها و یونانی ها تشکیل نشده باشد زیرا عناصر ناراضی در میان آن ها زیاد بود و دیگر ایرانی ها با یونانی ها مخلوط شده به یکدیگر نزدیک شوند. (پیرنیا 1356 :136 - 137) فرای می نویسد نخستین هدف اسکندر، به هم پیوستن یونانیان و ایرانیان بود و اندیشیده بود که برای تحقق بخشیدن به این هدف ایرانیان و یونانیان را به شهربانی قلمرو خویش بگمارد. آتروپاتس (Atropates) شهربان ماد در زمان داریوش، هم چنان در مقام خویش ماند. فراتافرن (phrataphernes) شهربان پارت و گرگان نیز که تا مرگ داریوش به او وفادار ماند پایگاهش را هم چنان به دستور اسکندر در دست نگاه داشت. وی می افزاید ازدواج اسکندر با روشنک (رکسانه) دختر شهریار سغد و نیز زناشویی دسته جمعی گروهی از سربازان یونانی با زنان ایرانی در شوش پس از بازگشت او از هند، همه گام هایی در راه این پیوستگی بود. (فرای 1373: 213- 214) در زمینه اداره امور مالی نیز همان ترتیبات عصر هخامنشیان تداوم داشت. کارگاه های درم زنی گذشته، هم چنان به کار خود ادامه دادند و خزانه داری کشور هم چنان که در دوران هخامنشی بود بر جای ماند. (فرای 1373 : 215)اداره امور کشور در زمان سلوکیان
همان طور که بیکرمان خاطرنشان می سازد: متأسفانه شناخت ما از ایران دوران سلوکی ناقص و پراکنده است. منابع اندکی که درباره این دوره در دست است، عمدتاً به ضبط رویدادهایی نظیر لشکرکشی ها، بر تخت نشستن پادشاهان و مانند آن می پردازد و کمتر اطلاعاتی درباره مسائل اقتصادی و اجتماعی به دست می دهند (بیکرمان 1368: 101) یارشاطر نیز در مورد مشکل تاریخ نگاران، به این مسأله اشاره می کند و می نویسد: در برخی از ادوار، نخستین دشواریی که تاریخ نگار با آن مواجه می شود، بروز شکاف و فاصله های بزرگ و گاه فلج کننده ای است در اطلاعات ما وجود دارد و این، نقل منسجم و منظم رویدادها را بسیار دشوار می سازد. منابع کافی برای برخی دوره ها یا نواحی در دست نیست. از آن جمله است کمبود اطلاعات درباره سازمان دینی و تدبیر مدن ایرانیان در عهد سلوکیان (یارشاطر 1368: 14) لذا نمی توان اطلاعات جامعی از نظام اداری و مالی دوره سلوکیان ارائه نمود. در زمان سلوکیان، مرکز اداری کشور دربار بود که در آن همان سازمان های «بیوتات پادشاه» (oikos) زمان هخامنشیان با گروه «دوستان شاه» (philoi) که در زمان اسکندر بسیار مهم شمرده می شد، برقرار بود. دستگاه دربار از آن رو بزرگ و پهناور بود که در بیوتات سلطنتی خویشان شاه با خانواده های خویش و بندگان و خدمت کاران که گروهی انبوه می شدند، می زیستند. بحث پیرامون جایگاه صدارت عظمی یا وزیر بزرگ مشکل است. زیرا در زمان فرمانروایان نخستین این دودمان که همه پرکار و کوشش بودند، اثری از وجود چنین مقامی نمی توان یافت. در زمان آنتیوکوس سوم از گونه ای معاون شاه (vice -king) که بعضی از کارها به عهده وی بود و شاید هم مقامی لشکری بود و هم کشوری، پدیدار شد. چنین می نماید که دبیرخانه ای بزرگ وجود داشته است و نیز گفته اند که یک epistolograpos که شاید صدر دیوان رسایل یا رئیس منشیان باشد وجود داشته است. (فرای 1373 : 225- 226) در مورد تقسیمات کشوری، تارن می گوید: در مشرق فرانسه سه گونه تقسیم یعنی: شهربان و اپارخی و هیپارخی وجود داشته است [8]. اپارخی ها مهم ترین سازمان اداری شاهنشاهی سلوکی بودند و هنگامی که دولت سلوکیان رو به انحطاط گذاشت بسیاری از آن ها مستقل شدند. اصطلاح مزبور باز هم مبهم است، زیرا که شوش گویا اپارخی وابسته به شهربان فارس بوده یا دست کم اندک زمانی چنین بوده است. هم چنین عنوان strategos را که به فرمانداران اپارخی داده می شد گاهی با شهربان برابر نهاده اند. شاید strategos به معنی «سردار» تنها عنوان کاملاً نظامی بوده، و شاید وظایف شهربان و strategos به یک شخص واگذار می شده است. (فرای 1373: 227- 228) بیکرمان بر آن است که تشکیلات اداری قلمرو سلوکی در اصل ساده، اما در عمل پیچیده بود. اسکندر و سلوکیان تقسیم امپراتوری به شهربان نشین های متعددی که در دوره هخامنشیان مرسوم بود را حفظ کردند. شهربان نشین های ایرانی تحت حکومت یک نایب السلطنه، یعنی کسی که «مشرف بر همه شهربان نشین» بود و در اکباتان اقامت داشت، قرار داده شد. مقام شهربان بالاتر از فرمانده سپاه ولایت او بود. شهربان نشین به بخش هایی موسوم به جای ها تقسیم می شد، اما این بخش ها تنها می توانستند شهری یونانی، یا ناحیه ای نظامی یا گروهی از روستاهای محل باشند. شبکه ای از ماندگاه ها و شهرهای نظامی یونانی ایران را از «سیردریا» تا خلیج فارس پوشانده بود و قلمرو سلوکی را به هم پیوسته نگه می داشت. یک کوچ نشین معمولاً در اراضی شاهی و در محلی ساخته می شد که دفاع از آن آسان باشد. کوچ نشینان قطعه زمین هایی می گرفتند و در قبال آن ملزم به انجام خدمات نظامی بودند. یک شهربان یونانی (پولیس) رسماً خود گردان بود، اما در واقع مباشری از سوی پادشاه بر آن نظارت می کرد. پولیس قلمرو خاص خود را داشت که از حیث اقتصادی آن را کمابیش خود بسنده می ساخت. بدین ترتیب سنت های دیرینه پولیس های یونانی در شرق نیز ادامه یافت. در خور توجه است- گرچه توضیح روشنی ندارد- که هیچ یک از شهرهای یونانی ایران از امتیاز ضرب سکه (مسی) که پادشاهان آن را در چندین شهر سوریه و نیز نصیبین و الرها (ادسا) در بخش بالای بین النهرین اعطا کرده بودند برخوردار نبودند. (بیکرمان 1368 : 106- 107)تشکیلات مالی و منابع درآمد سلوکیان
تشکیلات مالی ایران در عهد سلوکی تقریباً ناشناخته است. در مورد چگونگی وصول مالیات، اگرچه اطلاعات دقیقی در دست نیست، اما می توان گفت یکی از عمده ترین منابع مالی سلوکیان نیز مانند بسیاری از دولت های حاکم بر جامعه کشاورزی ایران، مالیات اراضی بود. فرای می نویسد: وضع باج در عصر سلوکیان نیز مانند دیگر کارها پیچیده بود. اما به احتمال قوی آن نیز جز با چند تغییر جزئی بر پایه روش هخامنشیان استوار بود. شهربان های سلوکی وظیفه داشتند که باج زمین را از مالکان بزرگ گردآورند، و این باج نیز بر همان اساسی بود که داریوش گذارده بود و مبلغ مقطوعی به هر استان تعلق می گرفت. در شهرها، باج مقرر را میان تقسیمات کوچک تر قلمرو استان شهرشکن می کردند. بعدها در زمان رومیان، این باج قطعی در مغرب شاهنشاهی سلوکی به اجزای decima یا درصد محصول تقسیم شد. هم چنین باج های دیگری به دست گماشتگان شاهی، نه به دست شهربان ها، گردآوری می شد، و این رسم از زمان هخامنشیان رایج بود. خزانه مرکزی در استان ها، کسانی را گماشته بود تا عوارض و مالیات نمک و مالیات بندگان و مانند آن ها را گردآوری کنند. چنین می نماید که شهرها باج خود را، خود گرد می آوردند و به خزانه مرکزی می پرداختند. مالیات های محلی و عوارض خاص زمان جنگ نیز وجود داشت و عوارض معدن ها و کارخانه های شاهی بسیار هنگفت بود. غنیمت های جنگی و مصادره اموال، چنان که در منابع مختلف تاریخی آمده از منابع مهم درآمد حکومت به شمار می رفت. چنان که نوشته اند: آنتیوکوس سوم بر سر غارت پرستش گاهی در خوزستان کشته شد. هرچه حکومت رو به انحطاط می رفت این گونه مصادره ها و غارت ها بیشتر می شد و فرمانروایان بیشتر از این راه در پی گرد کردن مال بودند. (فرای 1373: 228- 229) سکه های سلوکی نشان می دهند که نظام پولی سلوکی در سراسر امپراتوری یکسان بوده است. تنها سکه های شاهی پول رایج و قانونی به شمار می رفت. نقره ی خارجی به صورت شمش در گردش بود. واحد اصلی سکه ی سیمین چهار دراخمی بود که حدود هفده گرم وزن داشت. در ایران چندین سکه خانه وجود داشت و هر یک از آن ها در انتخاب نوع و نقش سکه ها استقلال فراوان داشتند. چون عیار سکه های سلوکی با عیار مسکوکات آتنی که در قسمت اعظم جهان یونانی مآب به آن تأسی می شد یکسان بود، لذا از اقیانوس هند تا دریای آدریاتیک مبادلات بازرگانی بر پایه نظام پولی واحدی صورت می گرفت (بیکرمان 1368 : 110)جمع بندی
پس از پیروزی هایی که در جنگ های گرانیک در سال 334 ق.م، و جنگ ایسوس در 333 ق.م، و جنگ گوگامل در 331 ق.م، نصیب سپاهیان اسکندر شد، وی به شورش آمد و بعد از راه بهبهان، به طرف پرس پلیس (تخت جمشید امروزی) و پاسارگاد (مشهد مرغاب کنونی) روانه شد. اسکندر پس از تصرف تپورستان (طبرستان) و گرگان و پارت (خراسان حالیه) و هرات و زرنگ (سیستان) و رُخُّج (افغانستان امروز) و بلخ (در 328 ق.م) و مرگند (سمرقند کنونی) و فتح برخی از سرزمین هند در سال 323 ق.م در بابل به مرض تب مبتلا شد و بعد از چند روز در سن 32 سالگی درگذشت. پس از سال ها نبرد بین جانشیان اسکندر بلاخره «سِلوکوس» نامی از سرداران اسکندر قسمت اعظم آسیای غربی را تصرف نموده سرسلسله دودمان سلوکی گردید. سلوکوس، پسرش «انتیوکوس» (Antiochus) را که مادر او از نژادگان ایرانی بود، شهربان استان های مشرق فرات کرد. سلوکی ها هشتاد سال بر قسمتی از ایران سلطنت داشتند و نامی ترین پادشاه این سلسله «آنتیخوس سوم» بود که کبیرش خوانده اند. بعد از این پادشاه انحطاط دولت سلوکی ها شروع شد و ممالک تابعه به مرور جدا شدند تا بالاخره مملکت سلوکی ها منحصر به سوریه شد، آن هم در سال 64 ق. م جزو امپراتوری روم گردید.در مورد نظام اداری و مالی عصر سلوکیان اطلاعات کاملی در دست نیست، اما در مورد ساماندهی امور کشور در این دوره، آن چه می توان گفت این است که: اسکندر بعد از ورود به بابل آن جا را پایتخت خود قرار داد و از حیث تقسیمات اداری همان نقشه داریوش اول را تعقیب و وُلاتی با اختیارات زیاد معین کرد. این نوع ولات را یونانی ها ساتراپ نامیده اند. راجع به سایر امور نیز اسکندر همان تشکیلات داریوش اول را پیروی نمود، با این تفاوت که از دو نفر مأموری که از مرکز به ایالات می رفتند، یکی برای امور مالی و دیگری برای امور لشکری بود. اسکندر لباس شاهان ایران پوشیده مراسم درباری هخامنشی ها را اختیار کرد. در این دوره نیز مرکز اداری کشور دربار بود که در آن همان سازمان های «بیوتات پادشاه» زمان هخامنشیان با گروه «دوستان شاه» (philoi) که در زمان اسکندر بسیار مهم شمرده می شد برقرار بود. بحث پیرامون جایگاه صدارت عظمی یا وزیر بزرگ مشکل است. زیرا در زمان فرمانروایان نخستین این دودمان که همه پرکار و کوشش بودند، اثری از وجود چنین مقامی نمی توان یافت. در زمان آنتیوکوس سوم از گونه ای معاون شاه (vice- king) که بعضی از کارها به عهده وی بود و شاید هم مقامی لشکری بود و هم کشوری، پدیدار شد. چنین می نماید که دبیرخانه ای بزرگ وجود داشته است و نیز گفته اند که یک epistolographos که شاید صدر دیوان رسایل یا رئیس منشیان باشد وجود داشته است. در باب منابع درآمد سلوکی ها نیز نوشته اند: یکی از عمده ترین منابع مالی سلوکیان نیز مانند بسیاری از دولت های حاکم بر جامعه کشاورزی ایران، مالیات اراضی بود. فرای می نویسد: وضع باج در عصر سلوکیان نیز مانند دیگر کارها پیچیده بود. اما به احتمال قوی آن نیز جز با چند تغییر جزئی بر پایه روش هخامنشیان استوار بود. شهربان های سلوکی وظیفه داشتند که باج زمین را از مالکان بزرگ گردآوردند، و این باج نیز بر همان اساسی بود که داریوش گذارده بود و مبلغ قطوعی بود که هر استان تعلق می گرفت. در شهرها، باج مقرر را میان تقسیمات کوچکتر قلمرو استان سرشکن می کردند. هم چنین باج مقرر را میان تقسیمات کوچکتر قلمرو استان سرشکن می کردند. هم چنین باج های دیگری به دست گماشتگان شاهی، نه به دست شهربان ها، گردآوری می شد، و این رسم از زمان هخامنشیان رایج بود. خزانه مرکزی در استان ها، گردآوری می شد، و این رسم از زمان هخامنشیان رایج بود. خزانه مرکزی در استان ها، کسانی را گماشته بود تا عوارض و مالیات نمک و مالیات بندگان و مانند آن ها را گردآوری کنند. در مورد مشروعیت اقتدار سلوکیان آن چه باید گفت اینکه سلوکیان یا تغلب بر سرزمین ایران استیلا یافتند و متکی به نیروهای وفادار خود بودند.
پی نوشت ها :
1- رود گرانیک که به دریای مرمره می ریزد و امروزه موسوم به کجا سو است.
2- نزدیک نینوای سابق و آربِل «اَربیل» امروزی.
3- معادل 60 میلیون تومان در زمان تألیف کتاب توسط مرحوم پیرنیا.
4- به قول گیرشمن: اسکندر پرسکینس (proskynos) یعنی به سجده افتادن را به اتباع خود تحمیل کرد و آن از مراسم دربار هخامنشیان بود که طبق آن هر یک از تبعه ایرانی در حضور شاهنشاه بزرگ باید به جا می آورد (گیرشمن 1372: 250)
5- ساتراپ. (Satrap) این کلمه، یونانی شدهء خَشثرَپَون به معنی والی است که به پارسی کنونی باید شهربان گفت و کلمهء شهر را در آن زمان به معنی مملکت استعمال می کردند. داریوش شاهنشاهی ایران را به بیست قسمت تقسیم کرد و هر کدام را بیک خشثرپاون سپرد. ظن قوی این است که این کلمه را خشثرپاون می نوشتند ولی به دلیل این که در زبان یونانی به ساتراپ تبدیل شده آن را در محاوره شترپاون تلفظ می کردند. سلوکوس (312- 281 ق.م) سردار و جانشین اسکندر نیز مستملکاتش را به 72 بخش تقسیم کرد و برای هر کدام یک ساتراپ معین کرد. بنابراین ایالات او کوچک تر از ایالات هخامنشی و اسکندر بوده است. (دهخدا).
6- گیرشمن می نویسد: اسکندر در راستای تصمیم خود مبنی بر اتحاد دو جهان از روزی با دختر داریوش «ستاتیره» (Statira) ازدواج نمود، خواهر او را نیز به زوجیت هفستیون (aephaision) درآورد و هشتاد تن از فرماندهان و ده هزار سرباز یونانی خود را به ازدواج با دوشیزگان ایرانی واداشت و برای آنان جشن هایی منعقد ساخت که مدت پنج روز طول کشید (گیرشمن 1372: 248)
7- اسکندر برای این که اطمینان بیشتری از صمیمیت خود به ایرانیان نشان دهد، راه ورود به حلقه یاران خویش را به روی آنان باز کرد، وئدر آن حلقه برادر داریوش و چند تن از سروران ایرانی را پذیرفت. سی هزار جوان، از بهترین خانواده ها تحت نظر استادان یونانی- که زبان یونانی و فنون نظامی بدانان می آموختند- تربیت شدند (گیرشمن 1372: 250)
8- eparchy و hyparchy اجزاء تقسیمات استانی معمول در یونان بوده است.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}