الگوی تقسیم جنسیتی نقش ها در خانواده

نویسندگان: زهرا امین مجد(دانش آموخته خارج فقه و اصول جامعه الزهرا) / دکتر محمد تقی کرمی(استادیار دانشگاه علامه طباطبایی)

مسئله ی کارکردها

بنا به تعریف پارسونز، «کارکرد یک نظام زنده با مجموعه فعالیت هایی متناظر است که نیاز یا نیازهای نظام را به عنوان نظام برآورده می کنند.» (روشه، 1376، ص72) وی به چهار کارکرد اساسی برای نظام معتقد بوده، آنها را به عنوان ابعاد نظام کنش معرفی می نماید. (روشه، 1376، ص 76-78/هلتن، 1379، ص155)
اولین کارکرد، سازگاری و به معنای استفاده یک نظام کنش از منابع و یا مواد اولیه تولیدی در درون نظام یا بیرون از آن، و در عوض تولید فرآورده هایی با استفاده از آن منابع و داده هاست. سازگاری در نظام خانواده، به وسیله ی تفکیک نقش ها محقق می شود. مرد با عهده دار بودن نقش تامین معاش، و زن با تصدی نقش حمایت و مراقبت از فرزندان، بدون دخالت در وظایف یکدیگر، بنای سازگاری در نظام خانواده را می گذارند. هدف گزینی یا دستیابی به هدف ها، دومین کارکرد و به معنای بهره گیری سیاسی از منابع به منظور رسیدن به اهداف است. خانواده از منابع مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بهره می گیرد تا به اهداف خرد و کلان خویش دست یابد و بدین ترتیب، بقای جامعه را تضمین نماید. یکپارچگی و همبستگی، به معنای مراقبت از کجروی در واکنش ها، و سومین کارکرد نظام از نظر پارسونز است. یکپارچگی در خانواده به واسطه ی اعمال نظارت از سوی مرد، محقق می گردد. این نظارت جلوی کجروی های اعضا را در کنش هایشان می گیرد. علت آنکه پارسونز مرد را متصدی این کنترل و نظارت در خانواده می داند، در مدل سیبرنتیکی که وی ارائه می دهد قابل جست و جو است.
در نتیجه ی نظام سیبرنتیکی که از سوی پارسونز، در مورد نظام های مختلف کنش (از جمله خانواده)، مطرح می گردد، «در هر نظام کنش، یک سری نظارت های پی در پی و تجمعی و با نظم سلسله مراتبی برقرار است.» (روشه، 1376، ص 183) اجزای پر اطلاع تر در مرتبه ی بالای این سلسله مراتب – یعنی به عنوان عامل نظارت – قرار دارند و بقیه ی اعضا (یعنی اجزای پرانرژی تر) در ردیف پایین تر – یعنی مورد نظارت – هستند. در خانواده، پدر (مرد) به دلیل حضور بیشتر در خارج از منزل و ارتباط با گروه ها و نهادهای مختلف اجتماعی، پراطلاع ترین عضو نظام است. به همین دلیل نیز پارسونز وظیفه کنترل و نظارت بر اعمال، کنش ها و انجام وظایف اعضای خانواده را بر عهده ی پدر می داند. همین مسئله، علاوه بر ویژگی های برتر بیولوژیکی مرد – از لحاظ قدرت جسمانی و روحی – و همچنین لزوم عهده داری نقش رهبری در خانواده از سوی او، سلسله مراتب توزیع قدرت و نیز محور قدرت را در خانواده از دیدگاه پارسونز روشن می سازد.
به علاوه، مرد باید به واسطه ی اعمال قدرت، انسجام و نظم خانواده را حفظ نماید، پس اگر نسبت به موردی اطلاعی می دهد و یا تصحیح موردی را خواستار می شود، لازم است پیگیر حسن انجام آن و در نتیجه، تاثیر آن بر تعدیل نظام باشد. بنابراین نظارت او صرفا استطلاعی نیست، بلکه حتما نظارت او باید در نظام اعمال و پیگیری شود؛ چون اطلاع دادن صرفا ابزاری است برای حفظ و بقای نظام و برگرداندن نظم و انسجام به آن. همچنین از آن رو که مرد نان آور است، ابزار ضمانت اجرای نظارت را نیز داراست.
آخرین کارکرد، حفظ الگوی نهفته – فرهنگی – یعنی تامین انگیزه لازم برای کنش های اجتماعی از طریق توزیع انرژی موجود در گنجینه های فرهنگی نهفته هر جامعه است. الگوهای فرهنگی، از طریق پدر و مادر – در مراحل اولیه ی جامعه پذیری – و گروه های خارج از خانه (یعنی مدرسه، گروه های همسالان و دوستان)– در مراحل بعدی اجتماعی شدن – به فرزندان منتقل می گردد.

2-2-2.مسئله ی متغیرهای ساختی

ساخت از نظر پارسونز، به معنای چینش سازمانی است. به عقیده وی، در نظام کنش، متغیرهای ساختی موجب آن می شوند که نظام دارای ساخت و آرایش نظام مند گردد. کنشگر، با انتخاب یکی از دو سوی هر یک از متغیر های ساختی، ارتباط خود با سایرین را شکل داده، نظام کنش خویش را می سازد. این متغیرهای ساختی از نظر پارسونز عبارتند از: عام گرایی در مقابل خاص گرایی، قضاوت بر مبنای ایفا در مقابل نظارت بر اساس انتساب،؛ واکنش های عاطفی در مقابل بی طرفی؛ و انتخاب روابط اجتماعی خاص در مقابل انتخاب روابط اجتماعی به طور عام. (هلتن، 1379، ص157/ روشه، 1376، ص70-72)
1-2-2-2. در مرحله ی سوم از مراحل جامعه پذیری، پس از آنکه کودک فرق بین نقش های مختلف در خانواده را می فهمد، «با هنجارهای عام گرایی و ویژگی، که در نقش پدری نمادی شده، و هنجار های خاص گرایی و پخش، که به نقش مادری وابسته اند، آشنا می شود.» (روشه، 1376، ص183) این سرآغاز تشخیص کودک نسبت به امکان قضاوت های عام گروانه و یا خاص گروانه، درباره ی اشخاص و یا پدیده های پیرامونش است. البته کودک در خانواده و در مراحل بعدی جامعه پذیری، در اجتماع، با معیارهای قضاوت – از نوع عام گروانه و یا خاص گروانه – آشنا می شود.
2-2-2-2.طی روند جامعه پذیری، فرزند می آموزد که باید هر چه بیشتر از خانواده جدا شده، به اجتماع بپیوندد (در اینجا منظور، جنبه صرفا عاطفی این مسئله نیست.) به همین دلیل، او می فهمد در جامعه ی جدید (مدرن)، ارزش افراد به ارتباطات انتسابی و وراثتی آنها نیست، بلکه این مسئله به تلاش آنان برای ایفای نقش های اجتماعی بستگی دارد و به عبارتی، بسته به میزان لیاقتی که آنها از خود نشان می دهند، در موردشان داوری ارزشی می شود.
3-2-2-2. در همان روند جامعه پذیری – چنان که گفته شد – فرد در جامعه مدرن، بی طرفی را می آموزد. اساسا از نظر پارسونز خانواده های هسته ای، به دلیل آنکه از همان ابتدا، این بی طرفی را به طور قهری و طبیعی ایجاد می نمایند، روند جامعه پذیری را – دست کم در این بخش – سرعت می بخشند.
از نظر پارسونز و به طور کلی از نظر کارکردگرایان ساختاری، «عاطفه گرایی اگر از حد خود خارج شود، تهدیدی برای نظام اجتماعی به شمار می آید.» (ریتزر، 1374، ص 130) البته تعیین دقیق مرز میان مواضع و مواقعی که در آنها عاطفه ورزی ضروری است با مواضعی که عاطفه ورزی در آنها خطرناک و مضر به حساب می آید، کار دشواری است؛ اما دست کم در برخی مواضع می توان این مسئله را به راحتی تشخیص داد. مثلا، «عشق و وفاداری خانوادگی برای تضمین جمعیت کافی، ضرورت دارند.» (همان) در مقابل، وابستگی عاطفی زیاد فرزندان به والدین، عامل مخل و مضر بر سر راه جامعه پذیری آنها به حساب آمده، در نهایت، جامعه را متضرر می سازد. بنابراین، همواره باید عاطفه ورزی در خانواده کنترل گردد.
4-2-2-2. کودک و نوجوان در خانواده و سپس در اجتماع (به واسطه ی طی مسیر جامعه پذیری که از سوی خانواده، مدرسه و ... محقق می گردد)، دامنه ی ارتباط کنشگران مختلف(1) را با یکدیگر بر حسب نیازها و توقعاتی که آنها از یکدیگر دارند، می شناسد. به همین دلیل، بعدها می تواند انتخاب نماید که در هر شرایطی، چه رابطه ای را با نهادها یا افراد مختلف داشته باشد. به علاوه طی مراحل جامعه پذیری، کودک می آموزد که روابط عامش با اعضا به دلیل تغییر نیازهایش به آنها، تبدیل به روابطی خاص و موردی می گردد. (مثلا، رابطه ی عام و کلی کودک با مادر به رابطه ی محدود و خاصی با او مبدل می شود.)
جامعه ی معاصر – با ویژگی های مدرن خود – مسیر فرد و خانواده را در انتخاب هر یک از متغیرهای ساختی متقابل مشخص می سازد. مدرنیته با تأکید بر عام گرایی (به جای خاص گرایی)، ایفای نقش (به جای انتساب)، خاصگی (به جای پخشیدگی) و بی طرفی (به جای پرعاطفگی)، بایدهای تازه را بر سر مسیر تربیتی فرزندان در خانواده قرار می دهد. این همان مسیری است که پارسونز در بیان روند ایدئال جامعه پذیری پیشنهاد می دهد.

3-2-2.مسئله فرآیند در نظام کنش:

منظور از فرایند، زنجیره ی به هم پیوسته کنش و واکنش است. در مسیر جامعه پذیری، فرزند می آموزد که تمام مناسبات دو سویه و اجتماعی او از طریق کنش متقابل به افراد انسانی دیگر صورت می پذیرد. در حقیقت او به این ترتیب، فرآیندهای اجتماعی را که متشکل از کنش و واکنش های متقابل است، درک می کند. همچنین در همین روند جامعه پذیری است که فرد به تاثیر و نقش خود در حرکت نظام ها (بخصوص نظام کل) و رسیدن آنها به اهدافشان پی می برد. او می آموزد که به منظور رسیدن جامعه به اهداف کلان خود (مثل نظم) و همچنین تحقق برنامه های کوتاه مدت و خرد آن، باید به تحرک و پویایی نظامی جامعه کمک نماید؛ آنها هم از طریق انجام کارکردها و نقش های ویژه ی خود در نظام های خرد و در خود جامعه.

3.ملاحظاتی در اندیشه ی پارسونز نسبت به خانواده

1-3.پارسونز، بر خلاف رسالت و سبک تعیین شده در جامعه شناسی، دست به توصیه می زند. گرچه توصیه های او الزاما با لحن دستوری همراه نیستند، اما نتیجه تکرارها و تأکیدات، همچنین گزارش ها و نتیجه گیری های کلی او در زمینه ی خانواده و شکل خاص هسته ای آن، دست کم به التزام، توصیه به الگوی خاصی از زندگی است. وقتی پارسونز از تبدیل شدن الگوی خانواده به الگوی هسته ای خبر می دهد، خانواده های متفاوت از ضوابط خانواده هسته ای را ذیل موراد انحراف از نسخ تعریف می آورد و در حقیقت، با دخالت ندادن این الگوها در نظریه پردازی خود، به قضاوت در مورد آنها می پردازد. وی این خانواده ها را سازگار با شرایط جامعه مدرن – که مورد قبول اوست – نمی داند. پس در حقیقت، از نظر او خانواده باید اینگونه (هسته ای) باشد تا در روند مدرنیزاسیون مشکلی ایجاد نشود. اصل بر حفظ نظام مدرن است و خانواده باید خود را با آن وفق دهد.
در جای دیگر، پارسونز، انفصال فرد از خانواده ی پدر و مادری خود را نتیجه ی طبیعی و البته مثبت شکل هسته ای خانواده می داند. از نظر او، روابط عاطفی زن و مرد، آنقدر متمرکز در خانواده است که حتی اگر رفت و آمدی نیز با سایر خویشاوندان خود دارند، بیشتر جنبه ی رسمی و تشریفاتی دارد. (میشل، 1354، ص69) فرزندان هم می آموزند که با اجداد خود رابطه ای رسمی و به دور از دلبستگی های شدید عاطفی داشته باشند.
به طور کلی، پارسونز قرائتی تند و اغراق شده و گاهی دور از واقعیت ارائه می دهد. او همواره به این نکته پای می فشرد که این شکل از خانواده با این ویژگی ها، «پاسخگوی مقتضیات جدید اجتماع صنعتی است.» (همان، صفحه 70) «هولتن و ترنر بر این نظرند که نمایان ترین جنبه ی کار پارسونز ارائه نظریه ای درباره ی مدرنیت است که بر ارزش هایی تأکید می گذارد که ما باید بپذیریم تا مدرنیَت به جریان افتد.» (کرایب، 1385، ص81) به طور کلی، می توان گفت پارسونز مدرنیته را بدون انتقاد می پذیرد. (همان، ص84) شاید بتوان علت را در تعهد پارسونز به نظام اقتصادی – سیاسی آمریکا دانست که بر اثر به قدرت و مقام رسیدن او در این نظام ایجاد شده است. اساسا «پارسونز را باید به عنوان نظریه پرداز جوامع سرمایه داری مدرن بازخوانی کرد.» (همان، ص82) شاید یکی از علت های بازگشت جامعه شناسان جوان آمریکایی به نظریات او، همین تعهد او به نظام آمریکایی است.
یکی دیگر از علل پافشاری شدید پارسونز بر الگوی هسته را می توان در تحلیل آلکس کالینیکوس (1385) جست و جو کرد. وی معتقد است پارسونز در آثار خود به جای تدوین جامعه شناسی، به تولید ایدئولوژی می پردازد؛ «پس چندان جای شگفتی که جامعه شناسی پارسونزی چارچوبی مفهومی فراهم می آورد که بر پایه ی آن، نظریه پردازان آمریکایی مدرنیزاسیون می کوشند کشورهای تازه استقلال یافته را ترغیب کنند که الگوی غربی توسعه را بپذیرند.» (کالینیکوس، 1385، ص430)
البته اساسا «تحلیل کارکردی ویژگی هایی را به جامعه نسبت می دهد که فاقد آنهاست» (گیدنز، 1374، ص750) «الگوی پارسونز از زندگی اجتماعی ... چشم اندازی از یک جامعه ی کاملا خوب یا کاملا بد، دنیایی متوازن، [را ارائه می دهد که گویی] عاری از مفهوم تاریخ و بدون هرگونه منبع تغییر در درون جامعه [است]» (کرایب، 1385، ص66)؛ «این نظریه دارای یکسونگری محافظه کارانه ی ذاتی است.» (همان)
یکی از اشکالاتی که بر نظریه ی پارسونز وارد دانسته اند، انتقادی است که در اساس متوجه کارکردگرایان، به خصوص کارکردگرایان ساختاری است. گفته شده است که آنان به عللی مثل تشبیه نظام اجتماعی به ارگان زیستی، جنبه های تضاد و تغییر در جامعه را نادیده می گیرند و گویی شکل مطلوب خویش را فاقد تزاحم نظری معرفی می نمایند. (گیدنز، 1374، ص75/کرایب، 1385، ص83) گرچه در تشبیهات و استعارات، لازم است به تفاوت ها هم التفات گردد، ولی به نظر می رسد دست کم پارسونز نمی خواهد این التفات حاصل شود. او درصدد است تا الگوی مورد نظر خویش را جهانی سازد.
2-3.در اندیشه ی پارسونز، وظیفه فرزندان فقط پذیرش الگوهای پدر و مادر و نهادهای متصدی آموزش و پرورش، در امر جامعه پذیری است. این تفکر حداقلی در شرح وظایف فرزندان، علاوه بر آنکه خلاف واقع و اقتضائات طبیعی زندگی خانوادگی است، آنان را به موجوداتی بی مسئولیت و پر توقع تبدیل می سازد که حتی نمی توانند به درستی نقش های اجتماعی را متصدی شوند، و این دقیقا نقطه مقابل آرمان پارسونز از شکل گیری اجتماع جامعه ای است.
3-3. پارسونز، دخالت اعضا در نقش های یکدیگر را مخل می داند. باید بررسی نمود که آیا این دخالت، واقعاً و ضرورتاً مخل است؟ آیا نمی توان نحوه ای از دخالت مثبت را تصور نمود؟ به نظر می رسد این قرائت، به دور از واقعیت است. مشارکت در انجام نقش ها و زمینه سازی برای ایفای بهتر مسئولیت ها از راه هایی مثل مشورت دادن، امری معقول و حتی ضروری است. اگر مشارکت را دخالت تلقی ننماییم، آنگاه وضعیت بیماری، دیگر شرایط استثنایی برای کمک به دیگران در ایفای نقش های آنها به حساب نمی آید.
4-3.در روند شکل گیری شخصیت فرزندان در خانواده ی هسته ای، طبق نظر پارسونز، فرزند پسر از پدر خود الگوبرداری می کند. پارسونز در اینجا گویی بی توجه به شرایط طبیعی جامعه ی مورد تأیید او، یعنی جامعه ی مدرن، که حضور حداکثری مرد را در خارج از خانه می طلبد، هیچ بدیلی برای نقش پدر معرفی نمی کند. پس این شرایط طبیعی جامعه و انتخاب فرزند است که الگوی جایگزین را برای او معرفی می نماید. الگوی فرزند پسر نظام مدرن، سوپراستارهای سینمایی مثل بت من هستند که طبیعتا شکل جامعه پذیری کودک را هم تعیین می نمایند.(2) پس آنچه در تربیت اجتماعی فرزند موضوعیت دارد، انطباق او با جامعه مدرن است، نه دیگر کارکردهای حضور پدر، از جمله تامین نیازهای عاطفی و تثبیت ویژگی های جنسیتی مردانه.
5-3.نکته دیگری که در رابطه با اندیشه پارسونز در مورد خانواده، قابل بررسی است، مقایسه ی دیدگاه او با اندیشه ی اسلامی است که به نظر می رسد تا حدی با آن قرابت دارد. گرچه اسلام هم بر تقسیم جنسیتی مسئولیت ها و نقش ها تأکید می ورزد، نظام مدیریتی در خانواده را پلکانی می داند، رابطه ی زن و شوهر را دارای جنبه های قوی عاطفی معرفی می نماید (حر عاملی، 1416، ج20، صص167 - 169/و ص 158) و ...؛ اما تفاوت های عمده ای را در این میان با اندیشه ی پارسونز دارد.
اسلام نقش های ابرازی را تنها بر عهده ی زن نمی گذارد و مرد را هم در این میان سهیم می داند. تحلیلی که اسلام از مدیریت مرد در خانواده ارائه می دهد، تنها با استفاده از عنصر نان آوری نیست (دهقان، 1389، ص18)، تا این ایراد وارد گردد که اگر زنان طبق جریان عادی نظام سرمایه داری مدرن، مجبور به کار بیرون از خانه شدند و حتی به تنها نان آور خانواده تبدیل گردیدند، آنگاه مدیریت هم بر عهده آنان است. اسلام شرح متفاوتی از مدیریت و علت واگذاری آن به مرد ارائه می دهد. مدیریت مردان در خانواده تنها مدیریت اقتصادی نیست، بلکه آنها مسئول محافظت و نگه داری جسمی، روحی و عاطفی از همسر و فرزندان خود هستند، و حتی در امر تربیت دینی، مسئولیت اصلی متوجه آنهاست. (تحریم: 66، 6) علت قوامیت، علاوه بر مسئله نان آوری، توجه به ویژگی های طبیعی جسمی و روحی مردان به منظور احراز این مسئولیت و همچنین توجه به منافعی است که خانواده و به خصوص زن از این قضیه می برند.
اسلام مسئولیت ها را تنها متوجه زن و شوهر نمی داند، بلکه فرزندان را نیز دارای وظایفی نسبت به پدر و مادر می داند. (حرعاملی، 1416، ج21، ص487) البته از سوی دیگر، حقوق اعضا و به خصوص فرزندان هم در تامین نیازهای اقتصادی و عاطفی و همچنین جامعه پذیر شدن، خلاصه نمی شود. در این میان نظارت و ارشاد هم فقط در راستای پذیرش شرایط جامعه مدرن در مکانیزم جامعه پذیری نیست، بلکه اعضای خانواده، حق دارند از فضائل اخلاقی و کمالات معنوی مطلع و بهره مند گردند.
انتخاب همسر نیز در تفکر اسلامی، به واسطه ی عشق رومانتیک و معیارهای صرفا عاطفی محقق نمی گردد، بلکه ملاکات برتر معنوی و اخلاقی در این میان تاثیر گذارند. (حر عاملی، 1416، ج20، ص50) اساسا عشق به همسر در اندیشه ی اسلامی پس از ازدواج معنا و مصداق پیدا می کند. و این برای برقراری خانواده ای مستحکم و پایدار ضروری است؛ خانواده ای که پایداری آن از راه عقل و منطق و البته عاطفه، ضروری به نظر رسد و تنها توجیه ماندگاری آن عشق نباشد؛ عشقی که ممکن است هر لحظه، در اثر اقتضائات طبیعی دنیای مدرن از بین برود.

نتیجه

در این مقاله، دو غرض عمده دنبال شده است: یکی تفهیم معنای خانواده ی هسته ای؛ و دیگری، بررسی چیستی دیدگاه پارسونز – به عنوان یکی از اصلی ترین طراحان مبحث خانواده ی هسته ای – در این موضوع، و نیز واکاوی سازوکار رسیدن وی به این دیدگاه ها. اگر از خانواده ی هسته ای سخن به میان آمده است تنها به دلیل شیوع این الگو از خانواده در قرن بیستم در غرب، و در حال حاضر در شرق نیست تا تغییر این الگو در سال های اخیر در برخی از جوامع، به دلیل ناکارآمدی پژوهش در این زمینه مطرح گردد. خانواده ی هسته ای در این مقاله واکاوی شده است تا از یک سو، الگوی قابل انطباق با شرایط جدید در غرب (و با برخی اصلاحات در شرق) معرفی گردد که قابلیت حفظ بسیاری از کارکردها و ثمرات خانواده را داراست؛ از سوی دیگر الگویی مشابه مدل اسلامی خانواده – یعنی الگوی مبتنی بر تقسیم جنسیتی نقش ها – برای پژوهشگران حوزه مطالعات اسلامی زن و خانواده معرفی شود.
از نظر پارسونز، خانواده ی هسته ای کارکرد تولید نسل، اجتماعی کردن اولیه ی فرزندان، اعطای هویت اجتماعی به آنان؛ و حفظ و تقویت شخصیت بزرگسالان را بر عهده دارد. این خانواده که بخشی بسیار مهم و اثرگذار از جامعه است؛ به سازگاری جغرافیایی، مستقل از خانواده های پدر و مادری زن و شوهر است تا بتواند در هر جا که فرصت شغلی داشت زندگی کند. نیز بر اساس الگوی تقسیم جنسیتی نقش ها اداره شده، در آن، برآوردن نیازهای اقتصادی بر دوش مرد و تأمین احتیاجات عاطفی بر عهده زن است تا بهره وری خانواده در تامین این دو نیاز اساسی، یعنی نیاز ابزاری و نیاز ابرازی، بالا رود. به این ترتیب، خانواده ی هسته ای به نظامی تخصصی تبدیل می شود که مانند خانواده ی گسترده دارای کارکردهای پیچیده و متنوع، نظیر کارکرد سیاسی یا اقتصادی نبوده، در عوض، با تمرکز بر همان چند کارکرد خاص، نهادی عمیقا اثرگذار و حیاتی است.
دغدغه ی اصلی پارسونز در پژوهش های جامعه شناختی رسیدن به سازوکار حفظ نظم در جامعه است. (اندرو ادگار و پیتر سج ویک، 1388، ص55) بر همین اساس، به تبیین مسئله ی نظام ها و ارتباط میان خرده نظام ها با یکدیگر در نظام کل اهتمام می ورزد. او همواره در تلاش است تا از طریق نشاندن هر چیز در جای خود، مسئله ی نظم در جامعه را به لحاظ نظری حل کند. اگر بر ساختار خاصی از خانواده تاکید می ورزد، دقیقا برای حفظ همین عنصر اساسی است. از نظر او، خانواده، تنها در صورتی می تواند انسجام درونی خود، و مهمتر از آن، نظم جامعه پیرامونی را حفظ کند که بر اساس الگوی هسته ای اداره شود. در این الگو، خانواده رئیسی دارد که بر اعمال همه نظارت و از تخلف و کوتاهی اعضا در انجام مسئولیت ها جلوگیری می کند. همچنین، اعضای جدید اجتماع، یعنی فرزندان، مطابق با شرایط جامعه پیرامونی تربیت می شوند، زیرا فرآیند جامعه پذیری بر اساس ویژگی های جامعه ی محل زندگی صورت می پذیرد.
خانواده ی هسته ای، هم به صورت یک طرح و ایده و با توصیه های متخصصانی همچون پارسونز، و البته با مساعدت دستگاه های تبلیغاتی و حکومت های مدرن، و هم به صورت یک فرایند و در اثر انقلاب صنعتی و مدرنیزاسیون، به نظام اصلی خانواده ی زن و شوهری در بیشتر جوامع بشری تبدیل شده است. خانواده ی اسلامی و خانواده امروز ایرانی هر کدام الگوی متفاوتی از زندگی خانوادگی را نسبت به الگوی مرسوم هسته ای دارا هستند. خانواده ی امروز ایرانی را می توان به تعبیری نیمه هسته ای دانست؛ زیرا تطبیق کامل با ویژگی های معهود و مورد قبول خانواده ی هسته ای – در ادبیات علمی – ندارد. این خانواده، با خانواده ی مورد نظر اسلام هم تفاوت هایی دارد. البته نه به معناداری تفاوت خانواده ی هسته ای غربی با الگوی اسلامی خانواده. به نظر می رسد به منظور حفظ بنیان خانواده، که کارکردها و ضرورت وجود آن در حوزه ی علم به اثبات رسیده است، لازم است الگوی اسلامی خانواده استخراج و ترویج گردد.

1.آزاد ارمکی، تقی؛ نظریه های جامعه شناسی؛ تهران: سروش (انتشارات صدا و سیما)، 1383.
2.ادگار، اندرو و پیتر سج ویک؛ متفکران برجسته ی نظریه ی فرهنگی؛ ترجمه مسعود خیرخواه؛ تهران: آگه، 1388.
3.اسکیدمور، ویلیام؛ تفکر نظری در جامعه شناسی؛ ترجمه جمعی از مترجمان؛ قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1385.
4.اعزازی، شهلا؛ جامعه شناسی خانواده: با تاکید بر نقش، ساختار و کارکرد خانواده در دوران معاصر؛ تهران: روشنگران و مطالعات زنان، 1376.
5.بستان (نجفی)، حسین؛ اسلام و جامعه شناسی خانواده؛ قم: پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1383.
6.پارسونز، تالکوت؛ «ساختار اجتماعی خانواده»، در: جزف، حییم آبراهام؛ مبانی و رشد جامعه شناسی؛ ترجمه ی حسن پویان؛ تهران: چاپخش، 1363.
7.توسلی، غلام عباس؛ نظریه های جامعه شناسی. تهران: سازمان مطالعات و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها (سمت)، 1376.
8.حرعاملی، محمد بن الحسن؛ تفصیل وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه؛ ج20؛ بیروت: موسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1416ق.
9.حرعاملی، محمد بن الحسن؛ نفصیل وسائل الشیعه الی تخصیل مسائل الشریعه؛ ج 21؛ بیروت: موسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1416ق.
10.دهقان، مجید؛ ماهیت قوامیت شوهر، در: حوراء، شماره 38 (13 – 19)
11.روشه، گی؛ جامعه شناسی تالکوت پارسونز؛ ترجمه عبدالحسین نیگ گهر، تهران: موسسه ی فرهنگی انتشاراتی تبیان، 1376.
12.ریتزر، جورج؛ نظریه ی جامعه شناسی در دوران معاصر؛ ترجمه ی محسن ثلاثی؛ تهران: علمی، 1374.
13.روزن باوم، هایدی؛ خانواده به منزله ی ساختاری در مقابل جامعه؛ ترجمه ی محمد صادق مهدوی؛ تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1367.
14.عضدانلو، حمید؛ آشنایی با مفاهیم اساسی جامعه شناسی؛ تهران: نی، 1384.
15.کالینیکوس، آلکس؛ درآمدی تاریخی بر نظریه ی اجتماعی؛ ترجمه اکبر معصوم بیگی؛ تهران: موسسه انتشارات آگاه، 1385.
16.کرایب، یان؛ نظریه ی اجتماعی مدرن: از پارسونز تا هابرماس؛ ترجمه ی عباس مخبر؛ تهران: آگه، 1385.
17.گیدنز، آنتونی؛ جامعه شناسی؛ ترجمه منوچهر صبوری؛ تهران: نی، 1374.
18.مک کلانگ لی، آلفرد و همکاران؛ مبانی جامعه شناسی؛ ترجمه ی محمد حسین فرجاد و هما بهروش؛ تهران: ققنوس، 1372.
19.میشل، آندره؛ جامعه شناسی خانواده و ازدواج؛ ترجمه ی جمشید بهنام؛ تهران: دانشکده علوم اجتماعی و تعاون، 1354.
20.میلز، چارلز رایت؛ بینش جامعه شناختی: نقدی بر جامعه شناسی آمریکایی؛ ترجمه عبدالمعبود انصاری؛ تهران: شرکت سهامی انتشار، 1389.
21.هلتن، رابرت؛ تالکوت پارسونز؛ در: راب استونز؛ متفکران بزرگ جامعه شناسی؛ ترجمه مهرداد میردامادی (149-167)؛ تهران: نشر مرکز، 1379.
22.همیلتون، پیتر؛ تالکوت پارسونز؛ ترجمه احمد تدین؛ تهران: هرمس، 1379.
23.Parsons.Talcott,Social System.Brayan S.Turner (Editor).London: Routledge, 1991.
24.Parsons. Talcott, The Kinship System of the Contemporary United States. In Essays in Sociological Theory (pp.189-194). New York: Free Press, 1954.
25.Parsons. Talcott, and Robert F. Bales, Family: Socialization and Interaction Process. London: Routledge and Kegan Paul, 1956.
26.Parsons. Talcott, and Shills, E. A, (eds), Toward a General Theory of Action. U. S. A: Harvard University Press, 1952.
27.Rodman, Hyman, Marriage, Family and Society. New York: Random House, 1966.

پی نوشت ها :

1.از حیث کلی یا موردی بودن آن.
2.به علاوه، از آن رو که پارسونز، دست کم در این موارد تحت تأثیر اندیشه ی روانکاوانه فروید است، همان انتقادهایی که متوجه فروید است بر او نیز وارد می شود.

منبع: فصلنامه علمی-ترویجی بانوان شیعه - شماره 23