مصر در عصر محمد عبده

قبل از این که به مبارزات شیخ محمد عبده – که غالباً به همراه سید جمال بوده – بپردازیم. جامعه آن روز مصر را مرور می کنیم.
مصریان آن روز به پادشاه آن کشور « خدیو» می گفتند. در زمان شیخ محمد عبده، چندین خدیو حکومت کردند. اولین آن ها که بخشی از مبارزات شیخ محمد عبده در عصر وی صورت گرفت، اسماعیل پاشا بود. وی فرزند ابراهیم پاشا و نوه محمد علی پاشای بزرگ بود و مدت زیادی را در پاریس به سر برده و در آنجا تحصیل کرده بود. وی پس از برادر زاده خود سعید پاشا به عنوان خدیو مصر، بر مردم حاکم شد. و در طول حکومتش تلاش کرد فرهنگ مصری را به فرنگ فرانسوی مبدّل سازد. او شانزده سال حکومت کرد و سلطنت را در خانواده خود موروثی نمود.
نخستین مجلس مشورتی مصر که شامل 75 نفر بود، به دستور خدیو اسماعیل و در پی فشارهایی که سید جمال وارد کرد. تحقق پذیرفت. (1)
وی اگر چه تمایلات غربی داشت، اما سرانجام به خاطر فشارهایی که از سوی مردم به او وارد می شد، در مقابل غربی ها ایستاد و تن به خواسته های اقتصادی انگلیس نداد. وی پس از مدتی در اثر فشار اقتصادی دول اروپایی، با موافقت دولت عثمانی از سلطنت بر کنار شد.
پس از اسماعیل، فرزندش توفیق پاشا بر مسند حکومت نشست که به مراتب بدتر از پدر خود عمل کرد. وی ابتدا با سید جمال از در دوستی وارد شد، اما پس از اندکی در مقابل وی موضع گرفت.

شخصیت دوم حزب وطنی

سید جمال الدین اسدآبادی عقیده داشت باید مصلحین اجتماعی گرد هم آمده و در قالب یک سازمان و تشکیلات به فعالیت بپردازند تا بتوانند با نیروی استعمار که آن روز به شدت در مصر نفوذ کرده بود، مبارزه کنند.
سید جمال برای این کار دست به تأسیس یک تشکّل سیاسی به نام حزب وطنی زد و از دانشجویان زبده و خوش فکر خود عده ای را که بیش از سیصد تن شدند، جمع کرد. سید شاگردان را به تمرین سخنرانی وا می داشت و اصول و اسلوب سخنوری را به آنان آموزش می داد و درضمن، هدف مبارزات را تبیین و احساسات میهنی را در آنان زنده می کرد.
هدف عمده این حزب این بود که از نفوذ بیگانه جلوگیری کند و مصر را از دست عناصر ناشایست که در ارکان نظام نفوذ کرده بودند و همه چیز را برای خود می خواستند، نجات دهد و کشور را از سلطه یک نفر درآورد و مقید به قانون کند. (2)
این حزب به سرعت موفقیت های زیادی به دست آورد و وظیفه خود را که اعلان خطر نفوذ بیگانگان بود، به خوبی انجام داد.
شیخ محمد عبده نیز به عنوان شخصیت دوم این حزب فعالیت های زیادی انجام داد. وی در جلساتی که پیرامون برنامه های مفید این حزب در جامعه تشکیل می شد، هفده مادّه مهم را تصویب کرد که باعث انقلابی در مصر شد. در این جلسات همچنین مقرّر گردید هر یک از اعضاء گام ایی را که در راه این هفده ماده برداشته است، یادداشت و سپس گزارش کند. آن هفده ماده به شرح ذیل بود:
1- اعضاء انجمن در شبانه روز حداقل یک حزب قرآن مجید را با دقت و تفکر بخوانند.
2- نمازهای واجب خود را با جماعت بخوانند.
3- امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنند.
4- مردم غیر مسلمان را دعوت به اسلام نمایند.
5- با مبلغین نصاری به بهترین وجه مباحثه نمایند.
6- نسبت به فقرا در حد امکان احسان کنند.
7- هر عمل مشروعی که از آن ها خواسته شد، انجام دهند و یا اگر آن ها خود از احتیاج کسی مطلع شدند، بدون درخواست او اقدام نمایند.
8- بخشش و نیکی به خویشاوندان یا احوالپرسی کردن از آن ها را فراموش نکنند.
9- مریض ها را عیادت کنند.
10- اگر یکی از نمازگزاران را در مسجد محل ندیدند، علت غیبت او را جستجو نمایند تا اگر غیبت او به دلیل داشتن مشکلی بوده، در رفع آن بکوشند.
11- از کسانی که از مسافرت مشروع برگشتند، دیدار واحوالپرسی کنند.
12- حق و حقوقی را که باید به نیازمندان بدهند، به آن ها بپردازند.
13- افرادی را که از قوانین شرعی و اجتماعی بی خبرند، راهنمایی کنند.
14- صفات رذیله مخصوصاً کبر و خودخواهی و خودپسندی و ریاست طلبی را از خویشتن دور نمایند.
15- از لغزش ها و خطاهای برادران مسلمان خود (آنجا که موجب طغیان آن ها نمی شود) بگذرند.
16- با مردم، تند خو و غضبناک نباشند.
17- از انجام عمل و گفتن سخنی که نفعی برای آنان و یا دیگر مسلمین از نظر مادی و معنوی ندارد، خودداری کنند.
چون اجرای بعضی از این مواد، احتیاج به پیشتوانه مالی داشت، چهل نفر از اعضا در مرحله اول تصمیم گرفتند تجملات زندگی خود را عموماً بفروشند و با حداقل ضروریات زندگی به سر برند؛ لذا آن ها مجموع حاصل از فروش تجملات زندگی و پس انداز خود را به صندوق این حزب تحویل دادند تا در موقع نیاز از آن استفاده کنند.
این حزب در مدت اندک یک ماه که پا بر جا بود توانست به موفقیت های کم نظیری دست یابد. کارهای انجام شده به شرح ذیل است:
1- هزار و پانصد مریض را عیادت نمودند.
2- دو هزار و هفتصد نفر از مسافرین را دیدن کردند.
3- پانصد نفر از مسلمانان را که برای نماز به مسجد نرفته بودند، از حال آن ها جویا شدند.
4- دوازده هزار حاجت نیازمندان را برآورد کردند.
5- هشتصد نفر معتاد به مشروبات الکلی را توبه دادند.
6- هزار و سیصد نفر از مسلمانانی را که نماز نمی خواندند، به خواندن نماز واداشتند.
7- چهارصد نفراز زنان بدکاره را وادار به توبه نمودند.
8- هشتاد نفر از مستخدمین ادارات انگلیسی را وادار به استعفا کردند.
9- پانصد نفر از ثروتمندان مصر را از خریدن اشیاء لوکس و تجملات زندگی که از ممالک بیگانه و مخصوصاً انگلستان وارد می شد، منصرف کردند.
10- به هفتاد و پنج نفر ورشکسته سرمایه دادند.
11- دویست و شش نفر از فقرای حقیقی را برای مدت یک سال تأمین کردند.
12- سی و پنج نصرانی و پانزده یهودی و هفتاد نفر بت پرست را مسلمان کردند.
13- با مبلغین نصاری که تحت حمایت دولت انگلیس در مصر مشغول فعالیت بودند، 44 مجلس بحث تشکیل دادند و 120 اشکال و ایراد که از دادن جواب به آن ها عاجز ماندند، مطرح ساختند.
پس از فعالیت یک ماهه این حزب، لرد کرومر مستشار مالی انگلیس در مصر، دید یکباره 45% از نفوذ دولت انگلیس در مصر کاسته شد و تجارت انگلستان 35% تنزل یافت. هشتاد نفر از مستخدمین با تجربه مسلمان که در ادارات انگلیسی مشغول کار بودند از شغل خود استعفا دادند و دیگر کسی حاضر نیست در ادارات انگلیسی مشغول به کار شود. لردکرومر با کمال تعجب دید که نمایندگان شرکت های انگلیس مخصوصاً کارخانه های اشیاء تجملی و لوکس از عدم مراجعه مشتریان فریادشان بلند است و می گویند ما به اندازه مخارج مغازه و حقوق کارکنان آن هم فروش نمی کنیم. همچنین برخی از مأمورین دولت مصر که مأمور وصول مالیات مشروبات الکلی و زنان روسپی و سینماها و تئاترها بودند، از شغل خود استعفا دادند. لرد کرومر دید که فعالیت های 35 ساله مبلغین نصارا در مصر نسبت به عملیات یک ماهه حزب وطنی مصر یک به شانزده است. او در یکی از گزارشات خود می نویسد: «بدین وسیله به زمامداران انگلستان اعلام خطر می کنم که اگر یک سال دیگر حزب وطنی تحت رهبری سید جمال الدین اسدآبادی ادامه پیدا کند، نه تنها سیاست و تجارت دولت انگلیس در آسیا و آفریقا یکسره نابود خواهد شد، بلکه ترس آن است که نفوذ کشورهای اروپایی یکباره در سراسر جهان به خطر افتد.» وی در گزارش دیگری می نویسد: « انجمن وطنی مصر بهترین شاهد است بر استیلای محیرالعقول مسلمین در سیزده قرن قبل که در مدت کوتاهی بر ثلث کشورهای جهان تسلط یافتند. » (3)
این اعترافات نشانگر این است که شیخ محمد عبده به درستی تشخیص داده بود که باید به اسلام راستین بازگشت؛ چنانکه گفته است: « اروپا از آن روزی که مذهب( انحرافی) خویش را رها کرد جلو رفت و ما از روزی که مذهب خویش را رها کردیم عقب رفتیم. » (4)
خدیو مصر (توفیق پاشا) که از ادامه ی فعالیت این حزب نگران شده بود از سید دعوت کرد و کوشید تا او را از ادامه ی کار بازدارد. وی به سید جمال گفت: «بسیار شادمان میشوم که ببینم شهرها و شهرنشینان در بالاترین درجات پیشرفت قرار گرفته اند. اما متأسفانه اکثر مردم این کشور کودن و نادانند و مصلحت نیست که درس ها و گفته های هیجان انگیز شما را بشنوند و مملکت را در معرض هلاکت افکنند!» سید در پاسخ ابراز داشت: «توده ی مصری مانند سایر توده ها، از افراد کودن و نادان خالی نیست. ولی مردم دانا و عاقل نیز زیاد دارد. و شما با هر نظری که به مردم مصر نگاه کنید آنان نیز همان گونه به شما خواهند نگریست. اگر نصیحت این مخلص را می شنوید به زودی مردم را از راه ایجاد شوری در اداره ی امور شهرها سهیم کنید. این کار بیش از هر چیز دیگر موجب پایداری حکومت و سلطنت شما خواهد شد.
عدم توجّه سید جمال به سخنان خدیو از یک سو و فشار سفیر بریتانیا برای اخراج وی از سوی دیگر، باعث شد که سید جمال به عنوان «ریاست جمعیتی سرّی که باعث فساد در دین و دنیای مردم اند» شناخته شود و در سال 1296 ه.ق. محکوم به اخراج از مصر گردد. (5)
شیخ محمد عبده که تا آن زمان در مدرسه ی دارالعلوم و مدرسه الالسن به تدریس مشغول بود، از استادی برکنار گردید و در اواسط رمضان سال 1296 ه.ق. مجبور شد به دهکده ی خود بازگردد. (6)
هنگامی که سید جمال از مصر بیرون می رفت این جمله را برزبان آورد: انی ترکتُ الشیخ محمد عبده، و کفاهُ لمصرَ عالماً «من شیخ محمد عبده را در مصر گذاشتم و برای کشور مصر دانشمندی چون او کافی است.» (7)
بعد از تبعید سید جمال، در میان شاگردان او سه گرایش پدید آمد؛
1. گروه مبارزی که عقیده داشتند برای رسیدن به مقاصد خود باید از اسلحه نیز استفاده کرد. از این گروه، احمد عرابی، و عبدالعال حلمی را می توان نام آورد.
2. گروه دوم همان افکار سید جمال را داشتند و تأکید آنان بر استفاده از قدرت مردم بود.
3. گروهی که ریاست آن را عبده بر عهده داشت؛ این گروه عقیده ای به اصلاح از طریق جنگ نداشتند و بیشترین تأکید آن ها بر اصلاح تدریجی مردم بود تا به این بلوغ برسند که باید از حضور بیگانه در ارکان کشور جلوگیری شود. (8)

مبارزه از طریق مطبوعات

شیخ محمد عبده اگر چه به دهکده ی خود تبعید شده بود، ولی به دهکده ی خود نرفت؛ بلکه در اطراف قاهره مخفی شد تا در فرصتی مناسب به فعالیت های علمی خود برگردد. (9)
ریاض پاشا به ادبیات و فعالیت های ادبی در کشور علاقه ی وافری داشت. هنگامی که وی به ریاست الوزرایی مصر برگزیده شد، از نویسندگان برجسته حمایت کرد؛ به طوری که با حمایت وی دائره المعارف بستانی نوشته شد.
شیخ محمد عبده با وی تماس گرفت و از طریق وی مورد عفو خدیو واقع شد و توانست بار دیگر به عرصه ی فعالیت های دینی و ادبی خود بازگردد. وی در سال 1297 ه.ق. اداره ی روزنامه ی « الوقائع المصریه» را پذیرفت و دوستان خود از قبیل سعد زغلول و ابراهیم هلباوی را به همکاری دعوت کرد و به نگارش روزنامه مشغول شد.
دوران سردبیری محمد عبده برای این روزنامه هیجده ماه به طول انجامید و وی در همین مدت کوتاه، مقالات متعدد دینی، ادبی، و اجتماعی ارزشمند عرضه نمود. او در ضمن این مقالات از نحوه ی اداره ی حکومت انتقاد می کرد و پیشنهادات خود را مبنی بر ساماندهی اوضاع کشور از طریق تقویت مجلس ارائه می داد. وی از عملکرد هر کس و با مؤسسه و وزارتخانه ای که در مسیر الهی قدم بر نمی داشت، انتقاد می نمود. او از این موقعیت برای اصلاح دین و دنیای مردم ستمدیده ی مصر بهره جست. عناوین برخی از مقالات وی بدین شرح است:
ما اکثر القول و اقلّ العمل؟(10)
ما هو الفقر الحقیقی فی البلاد؟
تأثیر التعلیم فی الدین و العقیده
الشوری و القانون (11)
مصر و اسماعیل باشا
الشوری
الشوری و الاستبداد(12)
مقالات متعدد شیخ محمد عبده در زمینه ی ضرورت وجود مجلس اعلای تصمیم گیر، باعث شد مجلس اعلای مصر تشکیل شود و وی نیز به عضویت آن نائل آید. (13)

قیام عرابی پاشا

احمد عرابی پاشا یکی از افسران ارتش مصر بود. در سال 1275 ه.ق. اختلاف او با فرمانده ی چریکی اش خسرو پاشا موجب اخراج او از ارتش شد که با عفو خدیو مصر «اسماعیل پاشا» به منصب خود بازگشت.
در سال 1298 ه. ق. رفقی پاشا که ترک زبان بود، قانونی وضع کرد که به موجب آن، ارتقاء به مقامات عالی ارتشی منحصر به فارغ التحصیلان دانشگاه جنگ می شد. و فارغ التحصیلان این دانشگاه همه غیر مصری بودند.
در سال 1298 ه. ق. روز شانزدهم ژانویه 1881م. عده ای از افسران مصری در خانه ی عرابی پاشاگرد آمدند، او را رهبر خود خطاب کردند و ضمن بیانیه ای خواستار برکناری رفقی پاشا که وزیر جنگ بود، شدند. پس از رسیدن به این هدف، خواستار استعفای ریاض پاشا که در آن موقع نخست وزیر بود، شدند. ریاض پاشا به ناچار استعفا داد. پس از وی شریف پاشا نخست وزیر پیشین و یکی از هواخواهان مجلس ملی نخست وزیر شد. ولی او نیز نتوانست کاری از پیش برد.
پس از وی سامی البارودی که از دوستان افسران انقلابی بود به سمت نخست وزیری رسید.
خدیو توفیق پاشا که از این تحولات نگران شده بود، نخست وزیر را برکنار کرد و وزیران جدیدی منصوب نمود. عرابی پاشا و یارانش کاخ خدیو را محاصره، و از طرف مردم دو درخواست را مطرح کردند: 1. همه ی وزیران را عزل و مجلس ملّی برپا کند؛ 2. شماره ی نفرات ارتش را به هجده هزار نفر افزایش دهد.
خدیو که چاره ای نداشت تسلیم شد و شریف پاشا بار دیگر به نخست وزیری انتخاب گردید و مجلس ملّی آغاز به کارکرد. انگلستان و فرانسه که چنین تغییراتی را معارض با منافع خود در مصر می دیدند، با بیانیه ی مشترکی حمایت خود را از خدیو اعلام داشتند.
اختلافاتی بر سر بودجه ی مملکت بین مجلس و خدیو به وجود آمده بود که در نتیجه، شریف پاشا استعفا داد و بار دیگر بارودی به نخست وزیری رسید و وزارت جنگ را به عرابی پاشا تفویض کرد.
انگلستان که راهی جز جنگ در برابر عرابی پاشا نمی دید، دست به حمله ی نظامی زد و یازدهم ژوئیه 1882م/ 1299ه.ق. ناوگان انگلستان، اسکندریه را بمباران کرد و روز چهاردهم سپتامبر همان سال پس از شکست نیروهای عرابی پاشا از انگلستان در تل الکبیر، عرابی دست از مقاومت برداشت. سپس خدیو مصر که مورد حمایت انگلستان بود، وی را به کشور سیلان تبعید کرد. (14)
شیخ محمد عبده عقیده داشت برای اصلاحات نیازی به این گونه برخوردها نیست؛ بلکه با تربیت جامعه و بالا بردن روحیه ی اجتماعی در مردم می توان به نتایج دلخواه رسید. وی می گفت: «عرابی پاشا در سخن گفتن با شهامت ولی در رزمندگی ناتوان است. و به جای این که به حکم عقل تن دهد، تحت تأثیر آرزوها و خیالات تصمیم می گیرد. » (15) و در سخنرانی های دیگر خود اذعان کرده بود که: « انقلاب نظامی عرابی پاشا صحیح نیست. او با روش خود، مصر را در دامان بیگانه می افکند و قدرت و نفوذ اجانب را در این کشور توسعه می دهد. » (16)
اما با وجود این، وقتی مصر را در خطر دید، دست در دست عرابی پاشا گذاشت و از او حمایت کرد. چون با توجه به شرایط موجود، برای ممانعت از نفوذ فیزیکی انگلستان در مصر چاره ای جز این نداشت.
پس از این که عرابی پاشا شکست خورد و تبعید شد، شیخ محمد عبده نیز به علت همکاری با او سه ماه به زندان رفت و سپس از مصر اخراج و تبعید شد.

در زندان

محمد عبده مدتی را که در زندان بود قیام عرابی پاشا و نظرات خود پیرامون این قیام و نقش خود در این قیام را به رشته تحریر درآورد. وی که در برابر انگلیس سمبل مقاومت محسوب می شد، در نوشته ای که در زندان نگاشت، تصریح کرد که مقاومت در برابر انگلیس باید در قیام عرابی پاشا ادامه می یافت. اما افسوس که عده ای مثل سلطان پاشا خیانت کردند. (17) محمد عبده در مدتی که در زندان به سر می برد سختی های زیادی را تحمل کرد. وی در نامه ای که از زندان برای یکی از دوستانش نوشت این سختی ها را بیشتر فشارهای روحی بیان کرده است.(18)

شیخ محمد عبده در غرب

شیخ محمد عبده که هنگام تبعید 33 ساله بود. به بیروت مسافرت کرد و در آن جا اقامت گزید. سید جمال که در پاریس بود طی نامه ای از وی دعوت کرد به او بپیوندد تا در کنار هم و با کمک هم فعالیت های سیاسی خود را از سر گیرند. وقتی شیخ محمد عبده به پاریس رفت، در کنار سید جمال دست به انتشار مجله-ای به نام «العروه الوثقی» زدند که باعث آگاهی امّت اسلامی شد و استعمارگران را نگران ساخت.
مدیر مسئول این مجله سید جمال و سردبیر آن شیخ محمد عبده بود. شماری از مقالاتی که در این مجله به چاپ می رسید، لبه ی تیز خود را متوجه استعمار کهنه ی انگلیس کرده بود. فهرست برخی از آن مقالات به شرح ذیل است:
- الجبن
- زلزال الانجلیز فی السودان
- اضطراب سیاسه انکلترا فی مصر
- برلمان انکلترا
- مقاصد انکلترا فی مصر
- انکلترا و الجیش
- الانجلیز و الاسلام
برخی از مقالات نیز پیرامون وحدت اسلامی و ادیان آسمانی بود؛ از قبیل:
- النصرانیه و الاسلام و اهلهما
- الوحده الاسلامیه
- دعوه الفُرس الی الاتحاد مع الافغان(19)

توزیع جهانی

مجله ی پرشور العروه الوثقی در سرزمین های مختلف نمایندگی ایجاد نمود و به طور مخفیانه چاپ و منتشر شد؛ زیرا دولت های اسلامی از ترس انگلستان اجازه ی پخش علنی آن را نمی دادند و حتی در برخی کشورها مثل هند و مصر برای خوانندگان این مجله جریمه تعیین کردند. از طرف دیگر، شیخ محمد عبده برای یافتن نمایندگی انتشار و پخش این مجله، مخفیانه سفرهایی به کشورهای تونس و مصر نمود تا زمینه ی پخش آن را در این کشورها فراهم سازد.(20)

عبده در لندن

در آن ایام، سیاستمداران انگلیس به چند دلیل از سید جمال دعوت کردند که به لندن سفر کند و با آنان مذاکره نماید:
1-شخصی به نام محمد احمد متمهدی (معروف به مهدی سودانی) در سودان ادعای مهدویّت می نمود و با نمایندگان انگلستان در آن جا به شدت مبارزه می کرد و مشکلاتی برای آنان پدید آورده بود و از طرفی به سید جمال ارادت می ورزید. انگلیس ها با دعوت از سید جمال می خواستند از وجود وی در ساکت کردن محمد احمد متمهدی استفاده کنند.
-مقالات مجله ی سید جمال آنان را به وحشت انداخته بود؛ به همین خاطر می خواستند با دعوت وی به لندن موجبات تعدیل مقالات آن مجله را فراهم آورند. سید جمال که به شیخ محمد عبده از هر جهت اطمینان و به هوش سرشار و ذکاوت کم نظیر او اذعان داشت و شجاعت او را هم امتحان کرده بود، وی را به نمایندگی از خود به لندن فرستاد. شیخ محمد عبده در این سفر، خواسته های مصری ها و سودانی ها را به پارلمان انگلستان ابلاغ کرد تا شاید در رفتار خود با این کشورها تجدید نظر کنند. وی در لندن با سیاستمداران آنجا درباره ی دخالت های ناروای انگلستان در سرزمین های اسلامی نیز سخن گفت. بخشی از این مذاکرات را که در مجله ی العروه الوثقی تحت عنوان «هولاء رجال الانجلیز و هذه افکارهم» به چاپ رسید، در اینجا می آوریم:
وزیر جنگ انگلیس پرسید «آیا مصری ها راضی نیستند که با امنیّت و آسودگی زیر سلطه ی انگلستان به سر ببرند؟! و آیا حکومت ما را بهتر از حکومت ترکان عثمانی و فلان پاشا نمی دانند؟»
شیخ پاسخ داد «هرگز! مصرها، قومی عرب هستند و همگی- جز اندکی – مسلمانند و همان گونه که در میان انگلیسی ها وطن دوستانی وجود دارد. در میان ایشان نیز کسانی هستند که سرزمین های خود را دوست دارند؛ و به ذهن احدی از آنان این فکر راه نمی یابد که در برابر سلطه ی کسانی که با دین و نژاد آن ها بیگانه اند، خضوع و فروتنی کنند! و درست نیست که حضرت لرد با آگاهی از طبایع اُمم چنین تصوّر کنند که در مردم مصر این تمایل وجود دارد.»
وزیر گفت «شما قبول ندارید که جهالت و بی سوادی در سرزمین های مصر عمومیت دارد و توده ی مردم میان فرمانده ی بیگانه و فرمانده ی وطنی فرقی نمی گذارند؟! و این که گفتید مصریان از تسلّط اجانب نفرت دارند، این روحیه در ملت هایی است که تهذیب شده و تربیت شده باشند...»
در این هنگام، خشم تمام وجود شیخ محمد عبده را فراگرفت؛ خشمی که شایسته ی هر فرد مسلمان غیرتمند است... و پاسخ داد:
«اولاً، نفرت از حکومت بیگانه و نپذیرفتن سلطه ی او، از جمله حالاتی است که در طبیعت بشر به ودیعه نهاده شده و نیاز به درس و مطالعه ندارد و مولود شعور انسانی است که در وحشی ترین امت ها نیز با قوت ظهور دارد! مانند قبایل زولو که فراموش نکرده اید در دفاع از وطنشان شما را چگونه به زحمت انداختند!
ثانیاً، مسلمانان در هر سرزمینی که باشند و بر هر درجه ای که بتوان آنان را یافت، به آن مرتبه از نادانی که وزیر تصور می کند نمی رسند! زیرا بی سوادان مسلمین و نیز آن هایی که نمی توانند بنویسند ولی می خوانند نیز معمولاً علم به ضروریات دین را از دست نمی دهند و از جمله ی آشکارترین و بارزترین ضروریات دینی نیز ایشان آن است که مطیع مخالفین خود نباشند. و در خطبه های نماز جمعه و اندرزهای واعظان مساجد، آموزش هایی هست که لااقل جانشین معلومات ابتدایی می شود و تمام اندرزهای دینی که آنان فرا می گیرند، ایشان را از خضوع در برابر مخالفان دین برحذر می دارد و احساسات شریف انسانی را در آن ها پدید می-آورد؛ به گونه ای که با وجود احساسات مزبور، از سایر امم عقب نمانند؛ به ویژه مصریان که به زبان عربی سخن می گویند و دقایقی را که در این زبان نهاده شده می فهمند و زبان عربی، زبان دین ایشان است.
ثالثاً، از زمان محمد علی، (محمد علی پاشا خدیو بزرگ مصر) علوم و فنون جدید همان گونه که در کشورهای اروپا رواج دارد، در سرزمین مصر نیز انتشار یافته و هر مصری به اندازه ی خودش نصیبی از آن ها گرفته است و هیچ دهکده ای از دهکده های کوچک مصر از کسانی که بتوانند بخوانند و بنویسند، خالی نیست و روزنامه های عربی، اخبار عمومی را به ایشان می رسانند و کسانی که روزنامه نمی خوانند اخبار را از دیگران که می خوانند، جویا می شوند و از این راه وطن دوستی را بر شعور طبیعی و اطاعت دینی می-افزایند...»(21)
وی در پاسخ به سؤال دیگری درباره ی توفیق پاشا خدیو مصر این گونه پاسخ داد: «توفیق پاشا بدترین رفتار را درباره ی ما مصرها معمول داشت! زیرا او زمینه را برای ورود شما (انگلیسی ها) به سرزمین ما مهیّا ساخت و برای مردی چون او- که در روزهای جنگ به دشمنان ما پیوست – ممکن نیست که ما کمترین احترامی در خود احساس کنیم. با وجود این، اگر از زیاده روی ها و تجاوزات خود پشیمان گردد و برای رهایی مصر از چنگ شما به کار و تلاش برخیزد، شاید گناه او ببخشیم! ما خیانتکارانی را که چهره های مصری و قلب های انگلیسی دارند نمی خواهیم. » (22)
سرانجام انگلیسی ها از شیخ محمد عبده و سید جمال مأیوس شدند و دانستند که نمی توانند از آن ها به نفع خود استفاده کنند. از طرف دیگر، شیخ محمد عبده می دانست که آنان در سیاست های خود علیه کشورهای اسلامی تجدید نظر نمی کنند. به همین دلیل به پاریس بازگشت و به فعالیت های مطبوعاتی خود در کنار سید جمال ادامه داد؛ هر چند این فعالیت ها به دلیل ممنوعیت چاپ و سخت گیری های گوناگون در سال 1302 ه. ق. تعطیل شد. این ممنوعیت پس از هجده ماه از عمر این مجله و پس از مسافرت شیخ محمد عبده به لندن بود.

بازگشت به بیروت

پس از تعطیلی مجله ی العروه الوثقی، سید جمال برای ادامه ی مبارزات خود به ایران سفر کرد. شیخ محمد عبده نیز از استاد خود جدا شد و به بیروت بازگشت؛ زیرا از رفتن به مصر محروم بود. این آخرین دیدار این دو مرد بزرگ و الهی بود. محمد عبده در بیروت بیش تر از طریق نوشتن کتاب و مقالات بیدارگرانه به کارهای اصلاحی پرداخت و عملاً از شرکت در مسائل سیاسی دوری کرد. وی در بیروت با نهج البلاغه آشنا شد و شرحی بر آن نوشت. او همچنین در روزنامه ی «ثمرات الفون» که در بیروت به چاپ می رسید مقالاتی نوشت. (23)
اصلاح برنامه های مدارس اسلامی
شیخ محمد عبده که شاگرد سید جمال بود همانند او روحیه ی اصلاح طلبی و مبارزاتی فراتر از محدوده ی جغرافیایی خود داشت؛ او به تمام دنیای اسلام می اندیشید. هنگامی که در بیروت به سر می برد، از سوی سلطان عبدالحمید، پادشاه عثمانی، دستوری صادر شد که طی آن هیئتی با ریاست شیخ الاسلام عثمانی به اصلاح برنامه های مدارس اسلامی بپردازد. شیخ محمد عبده لایحه ای در این باره نوشت و آن را برای شیخ الاسلام عثمانی فرستاد و با این کار، در اصلاح مدارس اسلامی شریک شد.
وی در این لایحه پیشنهاداتی در مورد هر یک از دوره های تحصیلی و حتی معلمان ارائه داد. متن کامل این لایحه در کتاب الاعمال الکامله الامام الشیخ محمد عبده، ج 1، ص 75 به بعد موجود است.

جمعیت مقاصد خیریه ی بیروت

شیخ محمد عبده در بیروت احساس کرد فرانسه و انگلیس با نفوذ فراوان خود در مراکز قدرت لبنان، تهاجم فرهنگی گسترده ای برای انحراف فکری نسل جوان جامعه ترتیب داده اند. به همین دلیل، جمعیت خیریه ای ایجاد کرد که در آن برای تربیت فرزندان مسلمانان و تحت پوشش آموزشی گرفتن آن ها و برای زنده کردن عقاید دینی در دلهایشان و برای جلوگیری از نفوذ افکار بیگانه در اذهانشان تلاش می شد.
برخی مسیحیان وابسته که ادامه ی کار این جمعیت را به زبان خود می دانستند، با شایعه پراکنی که این جمعیت، آموزشی نیست و سیاسی عمل می کند، باعث شدند که این جمعیت ملغی شود و به حد مجالس عادی کاهش یابد و سپس به مرور زمان از بین برود. (24)

بازگشت به مصر

در سال 1306 ه.ق . اوضاع سیاسی مصر کمی دگرگون شد و ریاض پاشا دوباره به قدرت رسید و وزیر کشور شد و زمینه برای بازگشت شیخ به مصر فراهم گردید.
از طرف دیگر، نام شیخ محمد عبده زبانزد مردم شده بود و موقعیت وی از لحاظ سیاسی اجازه نمی داد که بیش از این در تبعید به سر برد. از این رو برخی از دوستان شیخ مثل سعد زغلول و غازی مختار کوشیدند تا با واسطه های گوناگون از خدیو اجازه ی بازگشت شیخ را بگیرند. خدیو توفیق پاشا با وجود این که بسیار از دست شیخ ناراحت بود، اجازه داد به شرطی که در مسائل سیاسی دخالت نکند به مصر بازگردد. (25)
شیخ با پذیرفتن این شرط به مصر بازگشت. دلیل پذیرفتن شرط این بود که وی از روش های سیاسی محض ناامید شده و تصمیم گرفته بود از طریق بالا بردن معلومات عمومی مردم و فهم و درک آنان، جامعه را اصلاح کند.

تألیف کتاب الاسلام و النصرانیه

در اوایل سال 1279 ه.ش. هاناتو (وزیر خارجه ی فرانسه) در یکی از نشریات پاریس مقاله ای به مناسبت استعمار ممالک اسلامی توسط فرانسه به چاپ رسانید. وی در این مقاله دو عقیده ی مسلمانان را باعث عقب ماندگی ذکر کرد: اول این که به الله عقیده دارند و خدا را یکی می دانند و دوم اینکه به قضا و قدر عقیده دارند. وی در مقاله ی خود تأکید می کند که عقیده ی مسیحیت به تثلیت باعث می شود مرتبه ی انسان بالا رود؛ اما مسلمانان با تنزیه خدا از شریک و یکی خواندن او، این حس ترفیع را در خود از بین برده اند. از سوی دیگر، مسیحیت با عقیده به حریّت انسان، زمینه های پیشرفت او را فراهم می سازد؛ در حالی که مسلمانان با عقیده به قضا و قدر، آزادی انسان را از او سلب می کنند.
شیخ محمد عبده پس از دیدن این مقاله، شب را نخوابید و در ردّ این ادعاهای واهی مقاله ای نگاشت. عبده در مقاله ی خود یادآورشد که اسلام قائل به جبری که هاناتو فهمیده نیست؛ بلکه در قرآن 64 آیه، آزادی اراده ی انسان را گواهی می دهد.
همین موضوع باعث شد که شیخ محمد عبده تصمیم به تألیف کتاب « الاسلام و النصرانیه» بگیرد.(26)

پاسخ به کشیش

سؤالی که گاهی درباره ی تمدن غرب و اسلام مطرح می شود این است که چرا مسلمانان عقب مانده تر از غربی ها هستند؟ بعضی سعی کرده اند دلیل این عقب ماندگی را در دین معرفی کنند و می گویند: ما چه کار داریم که متن و محتوای اسلام یا مسیحیت چیست. ما به میوه ی آن ها نگاه می کنیم. کشورهای مسیحی پیشرفته اند، هم در فرهنگ و هم در تمدن مادی و معنوی؛ اما مسلمانان عقب مانده اند. شیخ محمد عبده در جواب کشیشی که به همین شکل استدلال کرده بود ، گفت:
بسیار استدلال صحیحی است که می گویید هر درختی را از روی میوه اش باید شناخت. ما هم این مطلب را قبول داریم؛ ولی به شرط این که بدانیم این میوه مال همین درخت است. پس باید میوه ای را ببینیم که صد در صد مال این درخت است؛ نه این که ما خیال کنیم مال این درخت است و در واقع مال جای دیگری است... ما تا آن روزی که به اسلام و لو به طور نسبی عمل می کردیم، پیشرفته ترین ملت های دنیا بودیم. به اتفاق تمام اهل تحقیق، از ابتدای ظهور اسلام تا قرن پنجم و بلکه قرن ششم هجری، مشعلدار تمدن و فرهنگ جهان، اسلام بوده است... و در آن وقت، دنیای مسیحیت در نهایت توحش و بربریت زندگی می کرد. (27)

جمعیت خیریه ی اسلامی

در سال 1310 ه.ق. عبده برای اصلاح تفکر آموزگاران و استادان مدارس مختلف مصر، در تأسیس مرکزی به نام «جمعیت خیریه ی اسلامی» مشارکت نمود و در سال 1318 ه.ق. ریاست این جمعیت را به عهده گرفت. (28) او ضمن فعالیت های عام المنفعه، جلسات تفسیری زیادی در این مرکز برگزار کرد و توانست انقلاب فکری بزرگی ایجاد کند. زیرا کلاس های تفسیر برای آموزگاران برقرار می شد و از طریق آن ها به ذهن جوانان منتقل می گردید. (29)

در مسند قضاوت

عبده پس از ورود به مصر خواست، در مدرسه ی دارالعلوم تدریس کند؛ اما خدیو«توفیق پاشا» موافقت نکرد، و به جای آن، پیشنهاد داد شیخ محمد عبده به عنوان قاضی در محاکم مصر مشغول به کار شود. او پس از دو سال فعالیت قضایی، به عنوان مستشار (رایزن) در محکمه ی استیناف تعیین گردید. رؤسای دادگاه ها با حقوق قضایی فرانسه آشنا بودند. از این رو شیخ محمد عبده برای درک بهتر قواعد و احکام قضایی فرانسه تصمیم گرفت زبان فرانسه را یاد بگیرد. دکتر عثمان امین در کتاب «محمد عبده» که پیرامون زندگی وی تألیف کرده می نویسد: « تمام کسانی که با استاد محمد عبده مصاحبت داشتند و نیز خواص او اتفاق نظر دارند که وی زبان فرانسه را به خوبی فراگرفته بود؛ به طوری که می توانست به این زبان سخن بگوید و بخواند و نیک بفهمد! با آن که از آغاز فراگرفتن این زبان تا وقتی چنین تسلطی پیدا کرد، مدت زیادی نمی گذشت....»
هدف شیخ از یادگیری زبان فرانسه و فهمیدن حقوق قضایی فرانسه آن نبود که آن حقوق را بفهمد و طبق آن عمل کند؛ زیرا او می دانست از احکام نورانی اسلام بهتر نیست. هدف وی استفاده از این زبان برای شناساندن عظمت دین اسلام و احکام آن بود. شیخ طبق نظریه ی اسلام عمل می کرد؛ تا آن جا که عده ای از قضّات اعتراض کردند که شیخ طبق قوانین قضایی فرانسه عمل نمی کند. (30)

اصلاح الازهر

در سال 1309 ه.ق. خدیو« توفیق پاشا» فوت نمود و پسرش عباس، خدیو مصر شد. در آن زمان، شیخ محمد عبده هنوز کارهای قضاوت را انجام می داد.
مشی سیاسی عباس برخلاف پدر بود. وی حتی عده ای از افراد نزدیک به عرابی پاشا را به کارگمارد و از آن پس به جای انگلیس، فرانسه و دولت عثمانی از مصر حمایت می کردند. شیخ محمد عبده فرصت را غنیمت شمرد و به عباس پاشا، خدیو مصر، نزدیک شد و به وی پیشنهاد داد که یکی از شیوخ الازهر شود تا بتواند در دانشگاه معروف الازهر دست به اصلاحاتی بزند. و تأکید کرد که این کار اصولاً سیاسی به حساب نمی-آید و یک کار فرهنگی دینی است. خدیو این پیشنهاد را پذیرفت و دستور داد شورایی برای اداره و تنظیم برنامه های الازهر تشکیل شود. شیخ حسونه به عنوان ریاست آن شورا و شیخ محمد عبده به عنوان یکی از اعضای آن برگزیده شدند.
عبده توانست از این موقعیت خود بهره بگیرد و به اصلاحاتی دست بزند. ابتدا به تنظیم برنامه های طلاب و وضع بهداشتی آنان پرداخت و سپس تصمیم گرفت به اصلاحاتی در زمینه ی امور درسی آنان دست بزند که فریاد اعتراض از گوشه و کنار بلند شد. شیخ تصمیم گرفته بود کتاب های سودمندی برای دانشجویان انتخاب کند و از آنان امتحاناتی بگیرد.
یکی از شیوخ مصر در نامه ای به شیخ نوشت: « فراگرفتن حساب به روش عملی، عقل را تباه می کند و افراد را از دین باز می دارد. و امتحان طلاب از بزرگترین موانع تحصیل است. » (31)
شیخ محمد عبده پس از مدتی در سال 1313 ه. ق. به عنوان ریاست دانشگاه الازهر برگزیده شد و توانست به اقداماتی از جمله تغییر برخی متون درسی دست بزند. او به رغم کارشکنی مخالفان، با ایراد سخنرانی های متعدد و تطبیق آیات قرآنی با بسیاری از کشفیات جدید علمی، دانش آموختگان الازهر را به تألیف مقالات تحقیقی تشویق کرد و آنان را در مسیر بهره گیری از دانش های نوین و آموزش های سودمند قرار داد. (32)

دیگر فعالیت ها

شیخ محمد عبده که در 24 محرم سال 1317 ه.ق. به عنوان مفتی اعظم مصر برگزیده شد، (33) توانست از این موقعیت استفاده کند و دامنه ی اصلاحات خود را وسعت بخشد. از همان تاریخ به بعد، دروس تفسیر خود را در الازهر آغاز کرد. در 18 صفر سال 1317 ه. ق. عضو مجلس شورای قوانین شد. و در سال 1318، جمعیتی به نام «جمعیه احیاء العلوم العربیه» را تأسیس کرد که تحقیق و نشر آثار اسلامی را بر عهده داشت. (34)

پی نوشت ها :

1- تاریخ مصر و خاندان محمد علی بزرگ، ص 96.
2- الامام محمد عبده، عبدالحلیم الجندی، ص 24؛ شیخ محمد عبده: مصلح بزرگ مصر، ص 47.
3- مناظره ی دکتر و پیر، شهید سید عبدالکریم هاشمی نژاد، ص 404 تا 410.
4- سیری در سیره ی نبوی، شهید مرتضی مطهری، ص 22.
5- الامام محمد عبده، عبدالحلیم الجندی، ص 36؛ شیخ محمد عبده: مصلح بزرگ مصر، ص 49 و 50.
6- الامام محمد عبده امام التجدید و الاصلاح الدینی، ص 45؛ شیخ محمد عبده مصلح بزرگ مصر، ص 51 و 52.
7- تاریخ الاستاذ الامام، ج 3، ص 2.
8- الاعمال الکامله لامام الشیخ محمد عبده، ج1، ص 46 و 47.
9- تاریخ الاستاذ الامام، ج3، ص 126.
10- الاعمال الکامله لامام الشیخ محمد عبده، ج2، ص 33-37.
11- تاریخ الاستاذ الامام، ج 2 ، ص 74.
12- الاعمال الکامله لامام الشیخ محمد عبده، ج 1، ص 231 و 232.
13- شیخ محمد عبده: مصلح بزرگ مصر، ص 54 و 55.
14- سیری در اندیشه ی سیاسی عرب، حمید عنایت، ص 120-122.
15- شیخ محمد عبده: مصلح بزرگ مصر، ص 59.
16- عبقری الاصلاح و التعلیم، ص 117.
17- الاعمال الکامله لامام الشیخ محمد عبده، ج 1، ص 501-503.
18-همان، ج1، ص 493.
19- شیخ محمد عبده: مصلح بزرگ مصر، ص 62.
20- همان، ص 65 و 70.
21- الاعمال الکامله لامام الشیخ محمد عبده، ج 1، ص 713؛ الامام محمد عبده، عبد الحلیم الجندی، ص 41؛ شیخ محمد عبده: مصلح بزرگ مصر، ص 66.
22- همان، ص 716؛ الامام محمد عبده، عبد الحلیم الجندی، ص 40.
23- شیخ محمد عبده: مصلح بزرگ مصر، ص 76.
24- الاعمال الکامله لامام الشیخ محمد عبده، ج 3، ص 102.
25- الامام محمد عبده، عبد الحلیم الجندی، ص 49؛ شیخ محمد عبده: مصلح بزرگ مصر، ص 82.
26- الامام محمد عبده و منهجه فی التفسیر، ص 53 و 81.
27- مسأله شناخت، شهید مطهری، ص 230.
28- الامام محمد عبده رائد الاجتهاد و التجدید فی العصر الحدیث، ص 27.
29- الامام محمد عبده، عبد الحلیم الجندی، ص 58؛ شیخ محمد عبده: مصلح بزرگ مصر، ص 92.
30- شیخ محمد عبده: مصلح بزرگ مصر، ص 86.
31- تاریخ الاستاذ الامام، ج 3، ص 128.
32- دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج 8، ص 65- 69.
33- محمد عبده، ص 218.
34- الامام محمد عبده را ئد الاجتهاد و التجدید فی العصر الحدیث، ص 27.

منبع: شیخ محمد عبده