نویسنده: هانری کوربن با همکاری سید حسین نصر و عثمان یحیی
مترجم: سید اسد الله مبشری


 
اگر مسلم باشد که حقیقت تشیع عقیده به باطنی بودن دین اسلام است، این استنباط پیش از هر امراز نص تعالیم امامان سرچشمه می گیرد. مثلاً آیه ی 72 سوره ی 33 قرآن که متن آن چنین است: ما ودیعه ی اسرار، ( امانت) (1)، خود را به آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم، همه از پذیرفتن آن سرباز زدند و از دریافت آن بیمناک گردیدند اما انسان به آن ودیعه خیانت ورزید، همانا که او بیدادگر و ناآگاه است.

آیه ای است پرمهابت، که موضوع عظمت بشر را در تفکر اسلامی بنیان گذاری می کند. از نظر مفسران اسلامی، در مسلم بودن این نکته تردید نیست که آیه ی مزبور اشارتی به «اسرار الهی» یعنی به باطن نبوت است که ائمه ی معصومین به پیروان خود ابلاغ کرده اند. این تفسیر، اظهار صریح امام ششم ( علیه السلام) را در تأیید این معنی که غرض از آیه ی مزبور، «ولایت» است، که امام منشأ و منبع آن است بیاد می آورد. تفاسیر شیعی ( از حیدر آملی تا ملافتح الله در قرن اخیر) به این معنی تمسک جسته اند که ظلوم و جهول بودن در این مورد، هرگز مفهوم توبیخ و سرزنش ندارد بلکه در معنای تمجید و شایستگی انسان بکار رفته است چه برای حمل این امانت الهی، بی پرواییی رفیع و گرانمایه لازم است. بشر، از هنگامی که بصورت آدم ممثل شد، تا وقتی که جز پروردگار، موجودی دیگر نمی شناخت، نیروی حمل این بارگران را داشت، اما همینکه ضمیرش تسلیم این معنی شد که جز خدا، دیگری وجود دارد به امانت خیانت کرد: به بیان دیگر، امانت را از دست داد و به ناشایستگان سپرد و بعبارت ساده تر، وجود آن را انکار نمود.
در حال دوم همه ی امور را به ظاهر عبارات و احکام برگردانید. در حال اول تقیه (2) و کتمانی را که امامان طبق حکم قرآن دستور داده بودند نقض کرد. این حکم در آیه ی 61 سوره ی 4 آمده است:

منطوق این حکم چنین است که خداوند به شما فرمان می دهد تا امانت الهی را که عرفان است جز به آنکس که شایسته ی آن است یعنی جز به آنکس که «وارث» آن می باشد منتقل مسازید. پس کلیه مفهوم آن علمی که ارثیه ی روحانی است ( برای توضیح علم ارثی، ذیلا مراجعه شود به شق 4 همین فصل- قسمت الف) قبلا در این آیه معلوم شده است. به این دلیل، امام پنجم چنین اعلام کرد ( و پس از آن امام، همه ی ائمه تکرار نمودند) که: امر ما دشوار است و کوششی سخت تحمیل می کند، و آن را جز ملکی مقرب یا پیمبری مرسل، یا گرونده ای پایدار که خداوند دلش را به ایمان آزمایش کرده باشد تحمل نمی تواند کرد [15]. امام ششم [علیه السلام] نیز تأیید می کرد که: « امر ما» سری است در سری، سر مطلبی که محجوب خواهد ماند، سری که فقط سری دیگر می تواند آن را تعلیم دهد؛ این سری است بر سری که نیازی به سری ندارد.» یا این سخن آن امام : « امر ما» (3) حق است و حق الحق است: و ظاهر است و باطن ظاهر و باطن باطن. آن امر، سر است، سری که سری دیگر بر آن پرده پوشانیده است، سری که در پرده ی سری دیگر است، سری بی نیاز از سری [16] حد معنای این گفتارها را، ابیاتی از منظومه ی امام چهارم [ علیه السلام] « رحلت به سال 714/95»، قبلا بیان کرده است: « من گوهر های معرفت خود را پنهان می دارم مبادا جاهلی با دیدن آن، ارزش ما را بشکند... پروردگارا! اگر من مرواریدی از عرفان خود آشکار کنم- مرا خواهند گفت که تو پرستنده ی اصنامی و مردمی از مسلمانان خون مرا حلال خواهند شمرد. زیباترین چیز را که به چنین مردمان عرضه شود بس ناپسند می شمارند.» [17]
2. نقل گفتگوهای مشابه را می توان به این سخنان افزود. این مکالمات خصوصیت و سیمای تشیع و شعور وجدانی شیعه را که عبارت است از باطن گرایی در اسلام، به خوبی نشان می دهد و از نظر تاریخی با هیچ کوشش ممکن نیست برای وصول به اصول اسلام باطنی، بالاتر از تعالیم ائمه منبعی یافت.
بنابراین، شیعیان به معنی واقعی کلمه، کسانی هستند که به ادراک اسرار امامان نایل شده اند. در مقابل این دسته، کلیه اشخاصی که ادعا کرده اند یا ادعا می کنند تعالیم ائمه به ظاهر دین، یعنی به مسائل حقوقی و اجرای تشریفات دینی محدود است، حقیقت تشیع را مثله کرده اند. قبول باطنی بودن احکام اسلام، با حذف بی قید و شرط شریعت و چشم پوشی از ظاهر دین ملازمه ندارد. منظور از قبول باطن این است که شریعت اگر متضمن حقیقت و باطن نباشد تیرگی و غلامی است، و به جای اینکه پذیرای ظهور معانی جدید و پیش بینی نشده باشد، فهرستی از عقاید جزمی و شرعیات خواهد بود. به این دلیل است که بنابر یکی از خطبه های امام اول [علیه السلام]، مردمان به طور کلی بر سه دسته اند:
1. عالمان ربانی و آن پیمبر و امامان معصومند.
2. کسانی که به طریقة النجاب آنان دل نهاده، در پی آنند تا دیگران را نیز دل به آنسو کشانند و این دسته از مردم در همه ی نسلها نادرند.
3. گروهی انبوه که تعالیم پیمبر و ائمه را بر دلشان راه نیست.« ما امامان حکیمانی هستیم که تعلیم می دهیم و شیعیان ما به وسیله ی ما تعلیم می گیرند. اما باقی مردم، فسوسا! کفی هستند در سیلابی غلتان.»[18]
باطن گرایی، گرد دو کانون می چرخد و آن دو عبارتست از شریعت و حقیقت یعنی مذهب قانونی و اجتماعی، و مذهب تصوف که در جهت معنای روحانی وحی قرآنی هدایت می شود. از این روست که حقیقت این مذهب متضمن معرفة النبوه و معرفة الامامه می باشد.

پی نوشت ها :

1. Dignitate hominis، امانت را اغلب مفسران به معنای تکلیف دانسته اند.
2. Discipline de l arcane.
3. «امر ما» را، «مقام ما» ترجمه کرده اند.
$ حواشی
[15] صفحه ی 58-... عن جابر قال قال ابوجعفر قال رسول الله ان حدیث آل محمد صعب مستصعب لایؤمن به الا ملک مقرب او نبی مرسل او عبد امتحن الله قلبه لایمان فما ورد علیکم من حدیث آل محمد فلانت له قلوبکم و عرفتموه فاقبلوه و مشمئزت منه قلوبکم وانکر تموه فردوه الی الله والی الرسول الی العالم من آل محمد و انها الهالک ان یحدث احدکم به شیء منه لا یحتمله و یقول والله ما کان هذا و الله ما کان هذا فانکار هوالکفر.( کافی، جلد اول. باب فی ماجاء ان حدیثهم صعب مستصعب).
[16] صفحه ی 58- شرح الزیارة شیخ احمد احسایی در شرح: « ...حتی یبقی ملک مقرب و لا نبی مرسل...»:
و هذا هوالوصف الظاهر من سلطانهم و امرهم ( مرجع ضمیر ائمه علیهم السلام می باشد.-.م) اما سمعت ما قدمنا من قول الصادق (ع) ان امرنا هوالحق، و حق الحق و هوالظاهر و باطن الظاهر، و باطن الباطن، وهو السرو سرالسر، وسرالمستستر، وسرمقنع بالسر.
[17] صفحه ی 58
انی لاکتم من علمی جواهره
کیلا یری العلم ذو جهل فیفتتنا
وقد تقدم فی هذا ابوحسن
علی الحسین واوصی بعده الحسنا
یارب جوهر علم لوابرح به
لقیل لی انت ممن یعبد الوثنا
و لاستحیل رجال مسلمون دمی
یرون اقبح ما یاتونه حسنا
من گوهرهای دانش خود را پنهان می دارم تا نادانان به دیدن آن گمراه نگردند. در این خصلت ابوحسن بر همه مقدم بود و آن را به حسن و حسین نیز توصیه فرمود. اگر حقیقت علم خود را آشکار سازم بسا که مرا از بت پرستان پندارند. آنگاه، بی شک، رجال مسلمان خون مرا حلال می شمارند و زشتترین کاری که انجام می دهند ( یعنی خون ریختن مرا) در نظرشان پسندیده می نماید.
[18] صفحه ی 59- عبارات متن ترجمه ی قسمتی از سخنان معروف مولا امیرالمومنین (ع) است به کمیل بن زیاد. اینک عبارات را از «قسم حکم و امثال نهج البلاغه شماره ی 147» در اینجا می آوریم:
قال کمیل بن زیاد اخذ بیدی امیرالمومنین علیه السلام فاخرجنی الی الجبان فلما اصحر تنفس الصعداء ثم قال یا کمیل بن زیاد ان هذه القلوب اوعیته فخیرها اوعاها فاحفظ عنی ما اقول لک. الناس ثلثه فعالم ربانی و متعلم علی سبیل النجاة وهمج رعاع اتباع کل ناعق یمیلون مع کل ریح لم یستضیئوا بنورالعلم و لم یلجوا الی رکن وثیق.
یا کمیل، العلم خیر من المال؛ العلم یحرسک و انت تحرس المال؛ و المال تنقصه النفقه والعلم یزکوا علی الانفاق و صنیع المال یزول بزواله. یا کمیل بن زیاد معرفة العلم دین یدان به یکسب الانسان الطاعه فی حیوته وجمیل الاحدوثه بعد وفاته والعلم حاکم والمال محکوم علیه. یا کمیل هلک خزان الاموال و هم احیاء والعلما باقون ما بقی الدهراعیانهم مفقوده و امثالهم موجودة ها ان هیهنا لعلما جما واشارالی صدره علیه السلام لواصبت له حملة بلی اصیب لقنا غیر مامون علیه مستعملا آلة الدین للدنیا و مستظهرا بنعم الله علی عباده و بحججه علی اولیائه او منقادا لحملة الحق لابصیرة له فی احنایه ینقدح الشک فی قلبه لاول عارض من شبهه الا لاذاولا ذلک او منهوما باللذة سلس القیاد للشهوة اومغرما بالجمع و الادخار لیسا من رعاة الدین فی شیء اقرب شیء شبها بهما الانعام السائمة کذلک یموت العلم بموت حاملیه. اللهم بلی لاتخلوا الارض من قائم لله بحجة اما ظاهراً مشهودا او خائفا مغمورا لئلا تبطل حجج الله و بیناته وکم ذا و این اولئک والله الاقلون عددا والاعظمون قدرا یحفظ الله بهم حججه وبیتاته بهم حتی یودعوها نظراء هم ویزرعوها فی قلوب اشباههم هجم بهم العلم علی حقیقة البصیره وباشر و اروح الیقین واستلانواما استوعره المترفون وانسوا بما استوحش منه الجاهلون صحبوا الدنیا بابدان ارواحها معلقة بالمحل الاعلی اولئک خلفاء الله فی ارضه والدعاة الی دینه.
آه آه شوقا الی رویتهم. انصرف یا کمیل اذاشئت. ( نهج البلاغه)

منبع: کوربن، هانری، (1371)، تاریخ فلسفه ی اسلامی، با همکاری سید حسین نصر و عثمان یحیی، دکتر اسدالله مبشری، تهران، امیرکبیر، پنجم /1389.