تاریخ آدمکشان
در این مبحث، موضوع « افسانه ی سیاه» را که روزگاری دراز، نام اسماعیلیه بخصوص خاطره ی الموت را، به علت نبودن متون مسلم تاریخی تیره کرده بود، تفصیل نمی دهیم.
نویسنده: هانری کوربن با همکاری سید حسین نصر و عثمان یحیی
مترجم: سید اسد الله مبشری
مترجم: سید اسد الله مبشری
در این مبحث، موضوع « افسانه ی سیاه» را که روزگاری دراز، نام اسماعیلیه بخصوص خاطره ی الموت را، به علت نبودن متون مسلم تاریخی تیره کرده بود، تفصیل نمی دهیم. همانا که در بادی امر تصورات جنگجویان صلیبی و توهمات مارکوپولو (1) مسؤول اینگونه توهمات بوده است. در قرن نوزدهم نیز، نویسنده و مستشرق اتریشی، «فون هامر پورگشتال» (2) بدگمانیها و وسوسه های خیالی خود را در موضوع «محافل سری» نثار اسماعیلیان کرد و انواع جنایاتی را که در اروپا، بعضی از مردم به فراماسونها (3) نسبت می دادند و بعضی دیگر به ژزوئیتها می بستند، به آنان نسبت داد، و در نتیجه، تاریخ آدمکشان (4) (1818) را نوشت که مدتی مدید واقعی و جدی تلقی می شد. «س. دوساسی» (5) نیز به نوبه، در کتاب خود موسوم به تفصیل مذهب دروزها (6) (1838) کلمه ی «Assassins» را از روی هوی و هوس، صورتی از اشتقاق «حشاشین» ( یعنی کسانی که حشیش استعمال می کنند) دانست. همه ی این مسائل که ناشی از تعصب معمول به بود موجب شد که یک اقلیت مذهبی یا فلسفی را به زشت ترین فساد اخلاقی متهم سازند. حیرت آورترین نکته این است که حتی تا روزگار ما مستشرقان یا نویسندگان کتابهای سیاسی که آزمندان و گرسنگانی برای تحریک احساس و عواطف مردم بوده اند، در تبلیغات ضد اسماعیلی که شیوه ی خلفای عباسی بغداد می بود همکاری کرده اند. از وقتی که بوسیله ی و.ایوانف (7) و جمعیت اسماعیلیه ی کراچی ( که در قدیم در بمبئی بود)، برای مطالعه و تعمق در مذهب اسماعیلیه جنبشی حاصل شد. پس دیگر، اینگونه تصورات و توهمات راجع به اسماعیلیان معذور و موجه نیست. اینک برای روشن شدن مطلب، نمونه ای ذکر می کنیم:
دعوت اسماعیلیه بعنوان « بهشت بالقوه» بعمل می آمد و تأویلات اسماعیلی راجع به «حدیث قبر» آشکار ساخت که چگونه دخول به حوزه ی دعوت اسماعیلیه، در حقیقت دخول به «بهشت بالقوه» یا دخول به جنب محسوب بود، پس دیگر ضرورتی نداشت مخالفان اسماعیلیه با تبلیغات ناروا، تصور کنند در باغهای الموت « دنیای شهوترانی و افراط در عیاشی» برقرار بوده است. مسأله ی اسماعیلیان عبارت بود از پدیده ی مقاومت ضد ترکی که در اوضاع و احوالی دشوار بوسیله ی اسماعیلیان نبردی سخت برپا کرد. پس فلسفه و اصول عقاید اسماعیلیان با « تواریخ آدمکشان » هیچگونه ارتباط ندارد.
2. خلیفه ی فاطمی قاهره، مستنصربالله منصب امامت را از فرزند ارشد خود نزار به پسر جوان خود مستعلی وا گذاشت، چنین شد که پس از مرگ مستنصر(487 هجری/ 1094 میلادی) عده ای دل به مستعلی خوش کردند و دعوت فاطمی را ادامه دادند و «مستعلیان » نامیده شدند. اما جمعی دیگر به امام نزار ( که به سال 489 هجری/ 1096 میلادی در قاهره با پسرش به قتل رسید) وفادار ماندند، و به «نزاری» معروف شدند. اینان، اسماعیلیان شرقی یا اسماعیلیان ایران می باشند. اینجا نیز موجبات اصلی حادثه و موضوع روحانیت، تحت تأثیر واقعیت تاریخ و مسائل مربوط به اشخاص قرار گرفت؛ در واقع جلوس سلسله ی فاطمی قاهره که یک پیروزی سیاسی بشمار می رفت امری طرفه بود. اما باید دید فلسفه ی باطنی، با تشکیل دولت رسمی چگونه سازگاری داشت؟
همان علت، که در اوان کار موجب تجزیه ی قرمطیان شد، بعدها از نو باز در اعلامیه ی اصلاح شده ی الموت ظاهر گردید. بطوری که از آثار و متون موجود معلوم است افکار نخستین اسماعیلیان موجب آن شد که پس از بازی سیاسی فاطمیان، این واکنش اصلاحی به منصه ی بروز درآید. ازطرفی، شخصیت نیرومندی چون حسن صباح ( متوفی به سال 518 هجری/1124 میلادی) پیدا شد که باید او را از نوشته ها و آثار خود اسماعیلیان شناخت زیرا در آثار و نوشته ها شخصیت او را بسی تغییر صورت داده اند. نقش حسن صباح در فرماندهی و تشکیلات اسماعیلیه ی ایران نقشی موفق بود. خواه پیروان و مریدان، نوه ی امام نزار را به قلعه ی استوار الموت ( که در کوهستانهای جنوب غربی دریای خزر واقع است) برده باشند یا نه، به هر صورت دعوی با این مسأله ختم نشد. زیرا در هر حال کاری صورت گرفت که دارای اهمیت استثنائی روحانی بود.
3. این عمل موفق، ابتکاری بود از طرف امام حسن، علی ذکره السلام ( اسماعیلیان پیوسته پس از ذکر نام حسن به منظور تمایز او از دیگران این جمله ی تحیت آمیز را بر زبان می آوردند)(8) که «خداوند» جدید الموت بود ( در سال 520 هجری/ 1126 میلادی متولد گردید، و در سال 557 هجری/1162 میلادی به مرتبه ی پیشوائی رسید و در سال 561 هجری/ 1166 میلادی فوت کرد.) او در تاریخ 17 رمضان-8-559 هجری مطابق هشتم اوت سال 1164 میلادی که امام بود، حلول رستاخیز بزرگ یا قیامة القیامه را، در ایوان بلند الموت و در مقابل همه ی پیروان که بر آن ایوان فراهم آمده بودند اعلام نمود. این مقاوله نامه، همچنان محفوظ مانده و به ما رسیده است. مطلبی که اعلامیه ی حسن متضمن آن بود بعثت اسلام روحانی محض، آزاد از هر گونه تشریع و از هرگونه تعبد قانونی در همان هنگام بود. مذهب رستاخیز تولد روحانی بود زیرا معانی مکتوم الهامات و منزلات نبوی را زنده و آشکار ساخت.
قلعه ی مستحکم الموت مانند سایر قلعه ها که در ایران مقر فرماندهی اسماعیلیان بود به دست مغول ویران گردید ( سال 654 هجری/ 1265 میلادی). اما معنی این واقعه آن نیست که مذهب اسماعیلیه ی متجدد الموت با این واقعه پایان یافت بلکه اسماعیلیه با قبول خرقه ی تصوف، وارد مرحله ای پنهانی گردید.
تأثیر این مسلک در تصوف و بطور کلی در روحانیت ایرانی موجب یک ارتباط و توافق نظری شد که مسأله ی مبادی و معانی تصوف را از دریچه ای نو مورد توجه قرار داد. بهمین دلیل، اسماعیلیان، بسیاری از معاریف و سرشناسان تصوف را از خود می دانند منجمله سنایی ( در حدود 545 هجری/ 1151 میلادی) و عطار ( در حدود سال 627 هجری/1230 میلادی) و جلال الدین رومی ( 672 هجری/ 1273 میلادی) را، و معتقدند شمس تبریزی در مورد جلال الدین نقش حجت را بر عهده داشته است. عزیز نسفی ( قرن هفتم هجری/ سیزدهم میلادی)، قاسم انوار (837 هجری/1434 میلادی) و غیره را نیز اسماعیلی پنداشته اند.
گاهی با مراجعه به یک اثر، مردد می شویم که آیا این اثر از صوفیی است که در عقاید اسماعیلی مستغرق شده یا از اسماعیلی است که در تصوف مندک گردیده است. هنوز چندانکه باید گفته نشده است که کتاب منظوم فارسی گلشن راز (9) که کتاب جیبی تصوف ایرانی است و گوینده ی آن محمود شبستری ( متوفی به سال 720 هجری/1317 میلادی) می باشد طبق تعلیمات اسماعیلی تفسیر گردیده و شرح و بسط داده شده است. مطالبی که در آن آثار مطرح شده همه نو و حاصل افکاری است که از باقیمانده ی نوشته ها و آثار فارسی الموت بجا مانده و در سایه ی سخت کوشی و. ایوانف فراهم آمده و منتشر گردیده است ( می دانیم که کتابخانه ی الموت بوسیله ی مغولان بکلی ویران گردید.) باید به این آثار فارسی، آثار اسماعیلیان سوریه را که به زبان عربی نوشته شده است افزود. اسماعیلیان شام بعلت شخصیت مقتدر رشید الدین سنان ( 1192/1140 میلادی) رئیس اسماعیلیان سوریه، با الموت رابطه ای مستقیم داشتند. ( نیز می دانیم که تحقیر شوم و بدفرجامی که به فدائیان معبد اسلامی (10) رفت، مانع آن گردید تا قرارداد توافقی که قبلا بین آن متولیان با پادشاه بیت المقدس منعقد شده بود ادامه یابد.)
راجع به آثار فارسی که منشأ آن الموت بوده است، باید کتاب ارزشمند تصورات منسوب به نصیر طوسی ( متوفی به سال 672 هجری/1273 میلادی) را نام برد و دلیلی نیست که این کتاب را از او ندانیم. آثار قرون 15 و 16 عبارت است از آثار سید سهراب والی بدخشانی، و ابواسحاق قهستانی، و خیرخواه هراتی، که مؤلف آثار بیشمار بوده است. این آثار، قطعات بسیار قدیمی منجمله فصول اربعه اثر حسن صباح را محفوظ نگاهداشته است. نیز این آثار، یک تجدد و تهذیب فکری اسماعیلی را که بطور کلی مقارن با نهضت فکری شیعه بود و بسا که یکی از عوامل آن نهضت فکری بوده است نشان می دهد. در حقیقت در جریان همین دوران است که تشیع اثناعشری ( با حیدر آملی و منجمله با ابن ابی جمهور) با تحلیل آثار ابن عربی و روابط آن با تصوف، و بالنتیجه با مذهب اسماعیلیه، به «تجدید تفکر» هدایت شد.
5. این مسأله قابل توجه است که چگونه نویسنده ای شیعه ی اثناعشری مانند حیدرآملی (قرن هشتم هجری/ چهاردهم میلادی) با آن قدرت فکری، بدون مجادله، به اختلاف اساسی که او را از اسماعیلیان جدا ساخت وقوف یافت. او آن اختلاف را با عبارت و الفاظی بیان کرده است که جز آثار و نتایج قیامة القیامه که در الموت اعلام شد چیزی را تصریح نمی کند. عرفان شیعه ی اثناعشری به اقتران و تعادل ظاهر و باطن شرع معتقد است اما عرفان اسماعیلی، همه ی احکام ظاهری را دارای معانی مکتوم و حقیقت باطنی می داند. پس چون این معانی باطنی برتر از معانی ظاهری احکام است و ترقی روحانی پیروان به درک آن معانی وابسته است، بنابراین، ظاهر شرع به منزله ی قشری است که باید یک بار بطور قطع آن را در هم شکست. این کار همان است که «تأویل» اسماعیلی آن را انجام داد به این طریق که احکام «شریعت» را به حقیقت آن احکام «بازگردانید» یعنی به ادراک معنی حقیقی «تنزیل» (11) یا شریعت رسانید. بنابرعقیده ی آنان تکالیف و احکام «شریعت» برای معتقد پابرجایی که بر مبنای معانی روحانی و باطنی رفتار کند محذوف است. این مفهوم با معنی فلسفه ای که قبلا در بیان «حدیث قبر» گفتیم کاملا متوافق است.
باری، مرشد و رهبر به این معنای روحانی، آن کس است که شخص او «حقیقت» این معنی باشد، زیرا، چنین شخصی مظهر زمینی ظهور اول است، چنین شخصی امام است. نتیجه ی این عقیده، برتری امامت است بر رسول و رسالت، چه امامت امری است ابدی، حال آنکه پیمبر و وظیفه ی پیمبری مربوط به زمان خاص است. به عقیده ی شیعه ی اثناعشری تفوق ولایت بر نبوت باید در خود شخص پیمبر ملحوظ گردد. این تفوق متضمن این معنی نیست که شخص ولی بالاتر از نبی مرسل باشد اما، اسماعیلیان از این مسأله یک نتیجه ی اصلی استنتاج می کنند و آن این است که چون امر ولایت که اساس نبوت است از نبوت بالاتر است، بالنتیجه شخص ولی یعنی امام، بر شخص نبی مزیت دارد زیرا امامت پیوسته و جاودانه از وظیفه ی نبوت برتر است. امری را که شیعه ی اثناعشری بعنوان پایان امید به معاد معتقد است اسماعیلی الموت آن را بوسیله ی سبق معاد « در زمان حال»- که عبارت است از رستاخیز فکری در مقابل هر گونه انقیاد و عبودیت منجز و به ثمر رسیده می شمارد.
دعوت اسماعیلیه بعنوان « بهشت بالقوه» بعمل می آمد و تأویلات اسماعیلی راجع به «حدیث قبر» آشکار ساخت که چگونه دخول به حوزه ی دعوت اسماعیلیه، در حقیقت دخول به «بهشت بالقوه» یا دخول به جنب محسوب بود، پس دیگر ضرورتی نداشت مخالفان اسماعیلیه با تبلیغات ناروا، تصور کنند در باغهای الموت « دنیای شهوترانی و افراط در عیاشی» برقرار بوده است. مسأله ی اسماعیلیان عبارت بود از پدیده ی مقاومت ضد ترکی که در اوضاع و احوالی دشوار بوسیله ی اسماعیلیان نبردی سخت برپا کرد. پس فلسفه و اصول عقاید اسماعیلیان با « تواریخ آدمکشان » هیچگونه ارتباط ندارد.
2. خلیفه ی فاطمی قاهره، مستنصربالله منصب امامت را از فرزند ارشد خود نزار به پسر جوان خود مستعلی وا گذاشت، چنین شد که پس از مرگ مستنصر(487 هجری/ 1094 میلادی) عده ای دل به مستعلی خوش کردند و دعوت فاطمی را ادامه دادند و «مستعلیان » نامیده شدند. اما جمعی دیگر به امام نزار ( که به سال 489 هجری/ 1096 میلادی در قاهره با پسرش به قتل رسید) وفادار ماندند، و به «نزاری» معروف شدند. اینان، اسماعیلیان شرقی یا اسماعیلیان ایران می باشند. اینجا نیز موجبات اصلی حادثه و موضوع روحانیت، تحت تأثیر واقعیت تاریخ و مسائل مربوط به اشخاص قرار گرفت؛ در واقع جلوس سلسله ی فاطمی قاهره که یک پیروزی سیاسی بشمار می رفت امری طرفه بود. اما باید دید فلسفه ی باطنی، با تشکیل دولت رسمی چگونه سازگاری داشت؟
همان علت، که در اوان کار موجب تجزیه ی قرمطیان شد، بعدها از نو باز در اعلامیه ی اصلاح شده ی الموت ظاهر گردید. بطوری که از آثار و متون موجود معلوم است افکار نخستین اسماعیلیان موجب آن شد که پس از بازی سیاسی فاطمیان، این واکنش اصلاحی به منصه ی بروز درآید. ازطرفی، شخصیت نیرومندی چون حسن صباح ( متوفی به سال 518 هجری/1124 میلادی) پیدا شد که باید او را از نوشته ها و آثار خود اسماعیلیان شناخت زیرا در آثار و نوشته ها شخصیت او را بسی تغییر صورت داده اند. نقش حسن صباح در فرماندهی و تشکیلات اسماعیلیه ی ایران نقشی موفق بود. خواه پیروان و مریدان، نوه ی امام نزار را به قلعه ی استوار الموت ( که در کوهستانهای جنوب غربی دریای خزر واقع است) برده باشند یا نه، به هر صورت دعوی با این مسأله ختم نشد. زیرا در هر حال کاری صورت گرفت که دارای اهمیت استثنائی روحانی بود.
3. این عمل موفق، ابتکاری بود از طرف امام حسن، علی ذکره السلام ( اسماعیلیان پیوسته پس از ذکر نام حسن به منظور تمایز او از دیگران این جمله ی تحیت آمیز را بر زبان می آوردند)(8) که «خداوند» جدید الموت بود ( در سال 520 هجری/ 1126 میلادی متولد گردید، و در سال 557 هجری/1162 میلادی به مرتبه ی پیشوائی رسید و در سال 561 هجری/ 1166 میلادی فوت کرد.) او در تاریخ 17 رمضان-8-559 هجری مطابق هشتم اوت سال 1164 میلادی که امام بود، حلول رستاخیز بزرگ یا قیامة القیامه را، در ایوان بلند الموت و در مقابل همه ی پیروان که بر آن ایوان فراهم آمده بودند اعلام نمود. این مقاوله نامه، همچنان محفوظ مانده و به ما رسیده است. مطلبی که اعلامیه ی حسن متضمن آن بود بعثت اسلام روحانی محض، آزاد از هر گونه تشریع و از هرگونه تعبد قانونی در همان هنگام بود. مذهب رستاخیز تولد روحانی بود زیرا معانی مکتوم الهامات و منزلات نبوی را زنده و آشکار ساخت.
قلعه ی مستحکم الموت مانند سایر قلعه ها که در ایران مقر فرماندهی اسماعیلیان بود به دست مغول ویران گردید ( سال 654 هجری/ 1265 میلادی). اما معنی این واقعه آن نیست که مذهب اسماعیلیه ی متجدد الموت با این واقعه پایان یافت بلکه اسماعیلیه با قبول خرقه ی تصوف، وارد مرحله ای پنهانی گردید.
تأثیر این مسلک در تصوف و بطور کلی در روحانیت ایرانی موجب یک ارتباط و توافق نظری شد که مسأله ی مبادی و معانی تصوف را از دریچه ای نو مورد توجه قرار داد. بهمین دلیل، اسماعیلیان، بسیاری از معاریف و سرشناسان تصوف را از خود می دانند منجمله سنایی ( در حدود 545 هجری/ 1151 میلادی) و عطار ( در حدود سال 627 هجری/1230 میلادی) و جلال الدین رومی ( 672 هجری/ 1273 میلادی) را، و معتقدند شمس تبریزی در مورد جلال الدین نقش حجت را بر عهده داشته است. عزیز نسفی ( قرن هفتم هجری/ سیزدهم میلادی)، قاسم انوار (837 هجری/1434 میلادی) و غیره را نیز اسماعیلی پنداشته اند.
گاهی با مراجعه به یک اثر، مردد می شویم که آیا این اثر از صوفیی است که در عقاید اسماعیلی مستغرق شده یا از اسماعیلی است که در تصوف مندک گردیده است. هنوز چندانکه باید گفته نشده است که کتاب منظوم فارسی گلشن راز (9) که کتاب جیبی تصوف ایرانی است و گوینده ی آن محمود شبستری ( متوفی به سال 720 هجری/1317 میلادی) می باشد طبق تعلیمات اسماعیلی تفسیر گردیده و شرح و بسط داده شده است. مطالبی که در آن آثار مطرح شده همه نو و حاصل افکاری است که از باقیمانده ی نوشته ها و آثار فارسی الموت بجا مانده و در سایه ی سخت کوشی و. ایوانف فراهم آمده و منتشر گردیده است ( می دانیم که کتابخانه ی الموت بوسیله ی مغولان بکلی ویران گردید.) باید به این آثار فارسی، آثار اسماعیلیان سوریه را که به زبان عربی نوشته شده است افزود. اسماعیلیان شام بعلت شخصیت مقتدر رشید الدین سنان ( 1192/1140 میلادی) رئیس اسماعیلیان سوریه، با الموت رابطه ای مستقیم داشتند. ( نیز می دانیم که تحقیر شوم و بدفرجامی که به فدائیان معبد اسلامی (10) رفت، مانع آن گردید تا قرارداد توافقی که قبلا بین آن متولیان با پادشاه بیت المقدس منعقد شده بود ادامه یابد.)
راجع به آثار فارسی که منشأ آن الموت بوده است، باید کتاب ارزشمند تصورات منسوب به نصیر طوسی ( متوفی به سال 672 هجری/1273 میلادی) را نام برد و دلیلی نیست که این کتاب را از او ندانیم. آثار قرون 15 و 16 عبارت است از آثار سید سهراب والی بدخشانی، و ابواسحاق قهستانی، و خیرخواه هراتی، که مؤلف آثار بیشمار بوده است. این آثار، قطعات بسیار قدیمی منجمله فصول اربعه اثر حسن صباح را محفوظ نگاهداشته است. نیز این آثار، یک تجدد و تهذیب فکری اسماعیلی را که بطور کلی مقارن با نهضت فکری شیعه بود و بسا که یکی از عوامل آن نهضت فکری بوده است نشان می دهد. در حقیقت در جریان همین دوران است که تشیع اثناعشری ( با حیدر آملی و منجمله با ابن ابی جمهور) با تحلیل آثار ابن عربی و روابط آن با تصوف، و بالنتیجه با مذهب اسماعیلیه، به «تجدید تفکر» هدایت شد.
5. این مسأله قابل توجه است که چگونه نویسنده ای شیعه ی اثناعشری مانند حیدرآملی (قرن هشتم هجری/ چهاردهم میلادی) با آن قدرت فکری، بدون مجادله، به اختلاف اساسی که او را از اسماعیلیان جدا ساخت وقوف یافت. او آن اختلاف را با عبارت و الفاظی بیان کرده است که جز آثار و نتایج قیامة القیامه که در الموت اعلام شد چیزی را تصریح نمی کند. عرفان شیعه ی اثناعشری به اقتران و تعادل ظاهر و باطن شرع معتقد است اما عرفان اسماعیلی، همه ی احکام ظاهری را دارای معانی مکتوم و حقیقت باطنی می داند. پس چون این معانی باطنی برتر از معانی ظاهری احکام است و ترقی روحانی پیروان به درک آن معانی وابسته است، بنابراین، ظاهر شرع به منزله ی قشری است که باید یک بار بطور قطع آن را در هم شکست. این کار همان است که «تأویل» اسماعیلی آن را انجام داد به این طریق که احکام «شریعت» را به حقیقت آن احکام «بازگردانید» یعنی به ادراک معنی حقیقی «تنزیل» (11) یا شریعت رسانید. بنابرعقیده ی آنان تکالیف و احکام «شریعت» برای معتقد پابرجایی که بر مبنای معانی روحانی و باطنی رفتار کند محذوف است. این مفهوم با معنی فلسفه ای که قبلا در بیان «حدیث قبر» گفتیم کاملا متوافق است.
باری، مرشد و رهبر به این معنای روحانی، آن کس است که شخص او «حقیقت» این معنی باشد، زیرا، چنین شخصی مظهر زمینی ظهور اول است، چنین شخصی امام است. نتیجه ی این عقیده، برتری امامت است بر رسول و رسالت، چه امامت امری است ابدی، حال آنکه پیمبر و وظیفه ی پیمبری مربوط به زمان خاص است. به عقیده ی شیعه ی اثناعشری تفوق ولایت بر نبوت باید در خود شخص پیمبر ملحوظ گردد. این تفوق متضمن این معنی نیست که شخص ولی بالاتر از نبی مرسل باشد اما، اسماعیلیان از این مسأله یک نتیجه ی اصلی استنتاج می کنند و آن این است که چون امر ولایت که اساس نبوت است از نبوت بالاتر است، بالنتیجه شخص ولی یعنی امام، بر شخص نبی مزیت دارد زیرا امامت پیوسته و جاودانه از وظیفه ی نبوت برتر است. امری را که شیعه ی اثناعشری بعنوان پایان امید به معاد معتقد است اسماعیلی الموت آن را بوسیله ی سبق معاد « در زمان حال»- که عبارت است از رستاخیز فکری در مقابل هر گونه انقیاد و عبودیت منجز و به ثمر رسیده می شمارد.
پی نوشت ها :
1. Marco Polo.
2. Von Hammer-Purgstall.
3. Francs-Macons.
4. Geschichte der Assassinen.
5. de Sacy.
6. Expose de religion des Druzes دروزها فرقه ای از منشعبات شیعه در اسلام می باشند و این فرقه در قرن یازدهم در جنوب لکیان تشکیل یافت. دروزها بخصوص در قرن 16 و 17 نقشی مهم داشتند و در قرن 18 به سوریه مهاجرت نمودند و در ناحیه ای که فعلا موسوم به جبل دروز می باشد اقامت کردند و در سالهای 1926-1925 دولت فرانسه طغیان شدید آنان را سرکوب کرد.
7. W. Ivanow.
8. جمله «علی ذکره السلام » مربوط به حسن دوم است.
9. Ia Roseraie du mysteres.
10. Templiers de I' Islam.
11. Revelation Litterale.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}