عارف بر سر دار
1. حلاج، بی شک از مهمترین شخصیتهای عالم تصوف است. واقعه ی تأثر آور زندانی شدن و محاکمه ی او در بغداد، و پس از آن، قربانی شدن و شهادت وی بعلت اعتراف
نویسنده: هانری کوربن با همکاری سید حسین نصر و عثمان یحیی
مترجم: سید اسد الله مبشری
مترجم: سید اسد الله مبشری
1. حلاج، بی شک از مهمترین شخصیتهای عالم تصوف است. واقعه ی تأثر آور زندانی شدن و محاکمه ی او در بغداد، و پس از آن، قربانی شدن و شهادت وی بعلت اعتراف به اسلام صوفیانه چنان انعکاسی یافت که بعد از آن، نام و شهرتش از چنبره ی محصور نخبگان روحانی مسلمانان در گذشت. این داستان در ادبیات و آثار همه ی زبانهای اسلامی شایان توجه فراوان قرار گرفت. دیری است که در غرب، صیت شهرت او، در اثر مساعی ل.ماسینیون (1) که آثار حلاج را ترجمه نمود و تفسیر کرد و منتشر ساخت، بالا گرفته است، اینک برای خودداری از اطناب، فقط به شرح حالی که به منزله ی تعلیمات اوست بس می کنیم و بر خواننده ای است که در این موضوع به آثار ل.ماسینیون مراجعه کند.
2. ابوعبدالله الحسین بن منصور الحلاج، نیز نواده ی مردی زرتشتی مذهب بود که در طور (2) واقع در استان فارس ( جنوب غربی ایران) در حوالی بیضا در سال 244 هجری/857 میلادی متولد گردید. هنوز بسی جوان بود که تعلیمات صوفی معروف سهل التستری را کسب کرد و پس از آن وی را در تبعید به بصره همراهی نمود. در سال 262 هجری/976 میلادی حلاج عازم بغداد شد و در آنجا شاگردی عمروبن عثمان المکی را که از استادان بزرگ روحانی عصر بود اختیار کرد و نزدیک به هجده ماه نزد او اقامت گزید و در آن هنگام با دختر یکی از شاگردان خود ازدواج کرد. در سال 264 هجری/977 میلادی به آشنایی با جنید نایل آمد و مراحل سلوک و تمرینهای حیات روحانی را حسب تعالیم او عمل کرد. جنید به دست خود بر او خرقه، ( خرقه ی صوفیان)، پوشانید اما حلاج در سال 282 هجری/896 میلادی در بازگشت از نخستین زیارت خویش از مکه، رشته ی ارتباط را با جنید و اغلب مشایخ صوفیه ی بغداد گسیخت. سپس به تستر ( واقع در جنوب غربی ایران) رفت و مدت چهار سال در آنجا اقامت گزید. این دوره از زندگانی او بعلت ناهماهنگی روز افزون با اخباریان و فقیهان، دوره ای مشخص است.
روابط او با دسته های مزبور بطوری گسیخته گردید که تقریباً تا چهار سال بعد از آن، حلاج جامه ی صوفیانه بدور افکند تا با توده ی مردم در آمیزد و حیات معنوی و روحانی را بر مردمان موعظه کند. می گویند او با فیلسوف و پزشک مشهور، رازی، و با مصلح اجتماعی ابوسعید جنایی روابط دوستی محفوظ می داشت و با بعضی از صاحبان مقامات رسمی مانند شاهزاده حسن بن علی التودی ملاقات می کرد. حلاج در ایالات ایران به سیر و سفر پرداخت. از خوزستان (جنوب غربی)، به خراسان ( شمال شرقی) رفت، و به ریاضت نفس پرداخت و بدون توجه به مقررات معمولی، پیوسته توده ی مردم را به پیروی از حیات درونی تشویق می نمود. پس از پنج سال، در 291 هجری/905 میلادی، دومین بار به زیارت خانه ی کعبه توفیق یافت و سپس به اقالیم دوردست رفت: در هند و ترکستان یعنی به سر حدات چین. او موفق شد توجه همه ی مردم را جلب کند. به او لقب شفیع یا وسیط دادند و بسیاری از مردم در پرتو نور وجود او به اسلام گرویدند.
3. در سال 294 هجری/ 908 میلادی، حلاج برای سومین بار به مکه رفت و دو سال در آنجا اقامت کرد. سپس به منظور اینکه در بغداد مستقر گردد و عمر را به موعظه ی مردم تخصیص دهد از آنجا بازگشت. او پیوسته مطالبی را که دارای زمینه ی وسیع الهی و روحانی بود انتخاب می کرد، و اصول عقاید خود را عرضه می داشت و این مطلب را تأیید می نمود که نه فقط برای صوفی، بلکه پایان و نهایت همه ی موجودات اتحاد با خداوند است، اتحادی که با عشق محقق می گردد، عشقی که مقتضی فعل الهی است که موجود را دگرگون می سازد و به مقام اعلای وجود عروج می دهد. دیری نپایید که این افکار بلند، مخالفتهای گوناگون، مخالفت فقیهان و سیاستمداران را، پیرامون او برانگیخت و بعضی از صوفیان، خود را از ارتباط با او تحفظ کردند. علمای شرع، اصول عقاید او را مبنی بر اتحاد صوفیانه مردود دانستند و گفتند عقیده به اتحاد الهی و بشری به نوعی شرک منتهی می گردد. سیاستمداران او را متهم ساختند که در افکار مردم تخم آشفتگی و اختلال می کارد لذا با او، همانند با آشوبگران رفتار کردند. اما صوفیان راجع به او سکوت اختیار نمودند و چنین می انگاشتند که حلاج با انتشار اسرار الهی و پرده برانداختن از آن رموز نزد مردمی که نه برای اخذ آن آماده اند نه برای درک آن، مرتکب بی احتیاطی شده است. داوری شیعیان و بطور کلی باطنیان نیز درباره ی او چنین بود که حلاج مرتکب این خطا شد که علناً رشته ی تقیه را از هم گسیخت.
به فرجام، فقیهان و سیاستمداران همت گماشتند تا فتوای قتل او را بدست آورند و آن فتوا را قاضی بزرگ بغداد، ابن داود اصفهانی صادر کرد و مفاد حکم حاکی از این بود که اصول عقاید حلاج ناصواب است و عقیده ی اسلام را به خطر در انداخته است از این رو قانوناً محکوم به مرگ است.
2. حلاج دوبار از طرف محتسب دولت عباسی بازداشت گردید و در سال 301 هجری/915میلادی زندانی شد و او را نزد ابن عیسی وزیر بردند. آن مرد که پارسایی آزاده بود با قتل او مخالفت ورزید. اما این مهلت، موقت بود. حلاج را بمدت هشت سال و هفت ماه در زندان بازداشتند. وقتی حامد که دشمن خونی حلاج و پیروانش بود وزارت یافت کارها سرعت گرفت. دشمنان حلاج و مریدانش دعوی اتهام را از سر گرفتند و از قاضی ابوعمر بن یوسف که به تقاضای آن تسلیم شد، محکومیت او را به مرگ، فتوایی نو، بدست آوردند. این بار حکم اجرا شد و حلاج را در تاریخ 24 ذوالقعده ی سال 309 هجری مطابق 27 مارس 922 بقتل رسانیدند.
2. ابوعبدالله الحسین بن منصور الحلاج، نیز نواده ی مردی زرتشتی مذهب بود که در طور (2) واقع در استان فارس ( جنوب غربی ایران) در حوالی بیضا در سال 244 هجری/857 میلادی متولد گردید. هنوز بسی جوان بود که تعلیمات صوفی معروف سهل التستری را کسب کرد و پس از آن وی را در تبعید به بصره همراهی نمود. در سال 262 هجری/976 میلادی حلاج عازم بغداد شد و در آنجا شاگردی عمروبن عثمان المکی را که از استادان بزرگ روحانی عصر بود اختیار کرد و نزدیک به هجده ماه نزد او اقامت گزید و در آن هنگام با دختر یکی از شاگردان خود ازدواج کرد. در سال 264 هجری/977 میلادی به آشنایی با جنید نایل آمد و مراحل سلوک و تمرینهای حیات روحانی را حسب تعالیم او عمل کرد. جنید به دست خود بر او خرقه، ( خرقه ی صوفیان)، پوشانید اما حلاج در سال 282 هجری/896 میلادی در بازگشت از نخستین زیارت خویش از مکه، رشته ی ارتباط را با جنید و اغلب مشایخ صوفیه ی بغداد گسیخت. سپس به تستر ( واقع در جنوب غربی ایران) رفت و مدت چهار سال در آنجا اقامت گزید. این دوره از زندگانی او بعلت ناهماهنگی روز افزون با اخباریان و فقیهان، دوره ای مشخص است.
روابط او با دسته های مزبور بطوری گسیخته گردید که تقریباً تا چهار سال بعد از آن، حلاج جامه ی صوفیانه بدور افکند تا با توده ی مردم در آمیزد و حیات معنوی و روحانی را بر مردمان موعظه کند. می گویند او با فیلسوف و پزشک مشهور، رازی، و با مصلح اجتماعی ابوسعید جنایی روابط دوستی محفوظ می داشت و با بعضی از صاحبان مقامات رسمی مانند شاهزاده حسن بن علی التودی ملاقات می کرد. حلاج در ایالات ایران به سیر و سفر پرداخت. از خوزستان (جنوب غربی)، به خراسان ( شمال شرقی) رفت، و به ریاضت نفس پرداخت و بدون توجه به مقررات معمولی، پیوسته توده ی مردم را به پیروی از حیات درونی تشویق می نمود. پس از پنج سال، در 291 هجری/905 میلادی، دومین بار به زیارت خانه ی کعبه توفیق یافت و سپس به اقالیم دوردست رفت: در هند و ترکستان یعنی به سر حدات چین. او موفق شد توجه همه ی مردم را جلب کند. به او لقب شفیع یا وسیط دادند و بسیاری از مردم در پرتو نور وجود او به اسلام گرویدند.
3. در سال 294 هجری/ 908 میلادی، حلاج برای سومین بار به مکه رفت و دو سال در آنجا اقامت کرد. سپس به منظور اینکه در بغداد مستقر گردد و عمر را به موعظه ی مردم تخصیص دهد از آنجا بازگشت. او پیوسته مطالبی را که دارای زمینه ی وسیع الهی و روحانی بود انتخاب می کرد، و اصول عقاید خود را عرضه می داشت و این مطلب را تأیید می نمود که نه فقط برای صوفی، بلکه پایان و نهایت همه ی موجودات اتحاد با خداوند است، اتحادی که با عشق محقق می گردد، عشقی که مقتضی فعل الهی است که موجود را دگرگون می سازد و به مقام اعلای وجود عروج می دهد. دیری نپایید که این افکار بلند، مخالفتهای گوناگون، مخالفت فقیهان و سیاستمداران را، پیرامون او برانگیخت و بعضی از صوفیان، خود را از ارتباط با او تحفظ کردند. علمای شرع، اصول عقاید او را مبنی بر اتحاد صوفیانه مردود دانستند و گفتند عقیده به اتحاد الهی و بشری به نوعی شرک منتهی می گردد. سیاستمداران او را متهم ساختند که در افکار مردم تخم آشفتگی و اختلال می کارد لذا با او، همانند با آشوبگران رفتار کردند. اما صوفیان راجع به او سکوت اختیار نمودند و چنین می انگاشتند که حلاج با انتشار اسرار الهی و پرده برانداختن از آن رموز نزد مردمی که نه برای اخذ آن آماده اند نه برای درک آن، مرتکب بی احتیاطی شده است. داوری شیعیان و بطور کلی باطنیان نیز درباره ی او چنین بود که حلاج مرتکب این خطا شد که علناً رشته ی تقیه را از هم گسیخت.
به فرجام، فقیهان و سیاستمداران همت گماشتند تا فتوای قتل او را بدست آورند و آن فتوا را قاضی بزرگ بغداد، ابن داود اصفهانی صادر کرد و مفاد حکم حاکی از این بود که اصول عقاید حلاج ناصواب است و عقیده ی اسلام را به خطر در انداخته است از این رو قانوناً محکوم به مرگ است.
2. حلاج دوبار از طرف محتسب دولت عباسی بازداشت گردید و در سال 301 هجری/915میلادی زندانی شد و او را نزد ابن عیسی وزیر بردند. آن مرد که پارسایی آزاده بود با قتل او مخالفت ورزید. اما این مهلت، موقت بود. حلاج را بمدت هشت سال و هفت ماه در زندان بازداشتند. وقتی حامد که دشمن خونی حلاج و پیروانش بود وزارت یافت کارها سرعت گرفت. دشمنان حلاج و مریدانش دعوی اتهام را از سر گرفتند و از قاضی ابوعمر بن یوسف که به تقاضای آن تسلیم شد، محکومیت او را به مرگ، فتوایی نو، بدست آوردند. این بار حکم اجرا شد و حلاج را در تاریخ 24 ذوالقعده ی سال 309 هجری مطابق 27 مارس 922 بقتل رسانیدند.
پی نوشت ها :
1. L. Massignon.
2. Tur.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}