لارستان در مشروطیت
برای اینکه تصویر روشنی از اوضاع ایران در اواخر دوره ی حکومت ناصرالدین شاه به دست آوریم به نظر ما هیچ کتابی جالب تر از سیاحتنامه ی ابراهیم بیگ نیست. این کتاب نوشته ی حاج زین العابدین مراغه ای است. جلد اول این کتاب در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه چاپ و منتشر گردید. ابراهیم بیگ، شخصیت اصلی این داستان که همان زین العابدین مراغه ای است یک ایرانی است که سال ها از میهن دور بوده است. او پس از چندی به میهن عزیز خود که بدان سخت عشق می ورزد پای می گذارد تا در شهر های آن سیاحتی بکند و بازگردد. اما آنچه که ابراهیم بیگ در میهن خود می بیند وحشتناک و باور نکردنی است. مناظری هولناک از فقر، جهل و خرافه و از همه بدتر گسترش عجیب بیماری های واگیر. آن هم در سرزمینی که هیچ نشانه ای از بهداشت و مراکز پیشرفته معالجه ی بیماران به چشم نمی خورد.
ابراهیم بیگ (زین العابدین مراغه ای) در جای جای کتاب خود عامل اصلی آن همه فلاکت را با ذکر دلیل به خواننده می شناساند و نشان می دهد که استبداد ام الفساد است. او در کتاب خویش از همکاری روحانی نمایان با دربار فاسد سخن می گوید. مراغه ای بارها از قساوت و خشونت مأموران حکومت سخن می گوید و از زندان های هولناک حاکمان و والیان، اختلاف عظیم طبقاتی و مرگ گروه گروه از مردم محروم در اثر گرسنگی و شیوع بیماری های گوناگون داستان ها دارد. وی آنگاه از وزیران و حاکمان که تنها در اندیشه منافع خویش اند می پرسد:
«اگر رسول خدا از شما بپرسد که ای وزیران ایران و ای رؤسای ملت، کو شریعت من؟ کو اسباب جهاد شما. کو مجاهدین شما که من حب وطن را در ردیف آن قرار دادم. چه جواب عرض خواهید کرد و چه عذر خواهید آورد؟(1)»
وحشتناکترین گزارش از زندان های عصر ناصرالدین شاه گزارشی از کارلا سرنا بانوی جهانگرد ایتالیایی است که در آن دوره به ایران آمده و به شهرهای مختلف ایران سفر کرده است. وی ضمن برشمردن شکنجه های هولناک زندانیان برای گرفتن اقرار می نویسد:
«در این کشور که مردم آن ملت های متمدن را قایل نمی دانند بلکه حقیر می شمارند، هنوز بردگی و شکنجه همچون دوران تفتیش عقاید رواج دارد.(2) اهتمامی که نمایندگان سیاسی دول اروپا در این گونه امور به خرج می دهند و تذکرات آنان به دولت ایران که اغلب اوقات در موقعیت های بی ارزش و هنگام عقد قراردادها یا حدوث حادثه مهمی در مشرق زمین است، به ندرت سودمند افتاده است. و به نظر می آید که آنان نیز با سکوت در برابر اجحاف و ستم های وحشتناکی که روزمره در این کشور اعمال می شود مشوق دولتیانند.(3)»
پس از قتل ناصرالدین در سال 1313هـ.ق اگرچه از شکنجه و آزار زندانیان در زندان ها کاسته شد اما غارت ثروت های ملی به وسیله شاه، شاهزادگان، درباریان و مالکان و والیان ادامه یافت و ادامه ی آن مظالم سرانجام نهضت مشروطیت را به دنبال داشت.
سید محمد تقی آیت اللهی در کتاب سیری در افکار و مبارزات سید عبدالحسین لاری، درباره ی علل پدید آمدن نهضت مشروطیت می نویسد:
«پیش آمدهای دوران قاجار، ناخشنودی مردم از مظفرالدین شاه دایر بر اسراف بیهوده، عشق مسافرت به خارجه، احاطه مأمورین بلژیکی، تعرفه جدید گمرکی و استثمار کشور به توسط بیگانگان دارنده امتیاز، رو به افزایش می گذاشت و ستمگری عین الدوله و رفتار سبکسرانه او که از رفتار نابخردانه امین السلطان هم تجاوز کرده بود، او را منفور همگان می ساخت.
با این همه ناملایمات و موجبات نارضایتی مردم شکوه های دیگری از خودسری مطلق و رفتار ستمگرانه مسیو نوز سربار شد و دعاوی حقه ای، به ویژه از محافل روحانیون از اینکه او با لباس روحانیت عکس برداشته بود، برخاست. در سال 1316-1317 هجری قمری
(1278 هجری شمسی/1899 میلادی)، در زمان سلطنت مظفرالدین و صدارت امین الدوله کار گمرک ایران را به سه تن بلژیکی سپردند که رئیس آنان مسیو نوز بود وی نخست عنوان "مدیر کل گمرکات" را داشت و می بایست در زیر دست صدراعظم کارهای گمرکی را پیش برد، ولی در سال بعد به هنگامی که شاه آهنگ سفر اروپا نمود، به دستاویز آنکه صدراعظم همراه او خواهد رفت، مسیو نوز را "وزیر کل گمرکات" گردانیده و به یک باره در کارهایش خودسر ساختند.
در بوشهر و شیراز و یزد و اصفهان و تهران، بازرگانان و روحانیون اظهار ناخشنودی می نمودند و دستاویز آنان دو چیز بود: اول آنکه بودن یک بیگانه ای را بر سر کارهای کشور روا نمی دانستند و علما هم با این اندیشه همراه بودند. دوم تعرفه گمرکی را، که بلژیکیان نوشته بودند، به زیان خود می شمردند. در سال 1317 هجری قمری (1379 هجری شمسی/1900میلادی) که مظفرالدین شاه در سفر اروپا بود، در همه آن شهرها شورش هایی از سوی بازرگانان برخاسته بود و با دولت در گله و گفت و گو می بودند، ولی به نتیجه ای نرسیدند و دامنه ی گفت و گو تا پس از بازگشت شاه کشید.
دولت به این دادخواهی ها گوش نمی داد، و از آن سوی بلژیکیان به بدرفتاری می افزودند، و آشکارا میانه بازرگانان ایرانی و بیگانگان و حتی میان مسیحیان ایرانی با مسلمانان جدایی می گذاردند و با مسلمانان بسیار سخت می گرفتند. این رنجش ها چون با ناخشنودی هایی که از رهگذر وام گرفتن و به گردش اروپا رفتن در میان بود توأم می گردید یک سر و صدایی هویدا می شد و علما نقش بسیج مردم را در دست می داشتند.
در فارس حکومت شعاع السلطنه (که یک بار در نتیجه بلوای مردم ناراضی از آنجا رانده شده)، برای دومین بار در شوال 1320 هجری قمری (شهریور 1282 هجری شمسی سپتامبر 1903 میلادی بر آن استان مهم تحمیل شده بود) بار سنگینی بر مردم بود که یک باره منفجر شد.
در مشهد حکومت ظالمانه آصف الدوله اوج گرفته، مردم به ستوه آمده بنا به عقیده عمومی جمعیتی انبوه به صحن مقدس امام رضا(ع) ریخته و بست نشسته و به مظام و ستمگری های او اعتراض کرده بودند. او هم به سربازان خود فرمان شلیک به مردم را داده بود. در کرمان ظفرالسلطنه، حاجی میرزا مجتهد بزرگ را به چوب بست. در قزوین وزیر اکرم همین معامله را با یک نفر روحانی محترم کرده بود. در تهران نیز علاء الدوله حاکم تهران چند نفر از بازرگانان محترم را به چوب بسته بود.
در نتیجه ی این جور و جفاها فریاد اعتراض برخاست و به ویژه کار مسیو نوز، که با لباس روحانیت عکس انداخته بود، احساسات مذهبی مردم را جریحه دار نمود و مردم از کسبه و بازاری گرفته تا دیگر افرادی که از اوضاع ناراضی بودند به منزل علما و روحانیون رفتند. گروهی از بازرگانان در مسجد تهران بست نشستند و کار از منازل به مساجد کشیده شد. زمانی نگذشت که بسیاری از علمای روحانی به آنها پیوستند.
بر عده شاکیان روز به روز افزوده می شد، و بر منابر از عین الدوله انتقاد می گردید. عین الدوله دست به کار می شود تا برای پراکنده ساختن مردم اقداماتی نماید. بالاخره قراول ها می ریزند و دست به شلیک گذاشته و بی مضایقه بر روی مردم آتش می گشایند. سید عبدالحمید نامی از طلاب مقتول می شود و علما راه قم را در پیش می گیرند.(4)»
در فارس نیز شورش هایی به وقوع پیوست که مهمترین آنها مبارزه مردم ستمدیده بر ضد شعاع السلطنه والی فارس بود.
نبرد دلیرانه ی مردم شیراز
در عصر قاجاریه، شاهزادگان از قدرت بسیار برخوردار بودند. بیشتر آنان تلاش می کردند که با پرداخت رشوه به شاه و یا صدراعظم، والی یا استاندار یکی از شهرهای بزرگ شوند. بیشتر این درباریان بی آرزم پس از آنکه در یکی از قصرهای بزرگ جای می گرفتند ظلم و ستم را آغاز می کردند و سعی داشتند که با گرفتن مالیات از مردم بینوا ثروت قابل توجهی به دست آورند در آن دوران شاهزادگان و درباریان شهرهای اصفهان، شیراز، مشهد، تبریز و چند شهر دیگر را «شهرهای پردرآمد» می نامیدند. یعنی اینکه والی یا حاکم شهر می توانست در مدت چندین سال ثروت های عظیم فراهم آورد.یکی از این شاهزادگان حریص، در عصر سلطنت مظفرالدین شاه، ملک منصور میرزا شعاع السلطنه پسر دوم شاه بود که در دوران سلطنت پدرش، دو بار در سال های 1318 و 1322 هجری قمری والی فارس شد. وی نه تنها مالیات های تازه ای را برقرار ساخت، بلکه بسیاری از املاک مردم را نیز به نفع خود ضبط کرد.
ظلم و ستم مأموران شعاع السلطنه در دوره ی دوم حکومت بر فارس جان مردم را به لب رساند و مبارزه برای سرنگون کردن و اخراج وی ابتدا به صورت مخفی و سپس یه صورت علنی آغاز گردید.
مردم شیراز ابتدا نامه هایی را به مرکز فرستادند و در آن نامه ها به بخشی از مظالم شعاع السلطنه اشاره کردند. اما این نامه ها اثر چندانی نداشت. دولتیان در پایتخت خود با اوج گرفتن نهضت مشروطیت روبرو بودند و فرصت آن را نداشتند که به درخواست مردم شیراز برای رسیدگی به مظالم والی ستمگر بپردازند. سرانجام مردم شیراز قیام تاریخی خود را آغاز کردند. بسیاری از علما و مردم در صحن شاه چراغ متحصن شدند. تعدادی از آنها که مسلح بودند در بیرون شاه چراغ به گشت زنی پرداختند تا مانع حمله مأموران والی شوند.
شعاع السلطنه ابتدا قصد داشت که فرمان حمله به شاه چراغ را صادر نماید، اما مأموران مخفی به وی اطلاع دادند که بیشتر شورشیان سلاح گرم دارند. روز بعد والی حریص و ترسو مخفیانه از شیراز به سوی تهران گریخت و اداره ی کامل شهر را به عبدالله خان سردار اکرم قراگوزلو نایب الایاله (معاون استانداری) سپرد.
مردمی که در «شاه چراغ» تحصن کرده بودند با شنیدن خبر فرار والی به تحصن خود پایان داده و با شعار مرگ بر ستمگران به سوی ارک دولتی حرکت کردند. یک ساعت بعد ارک دولتی کاملاً به محاصره ی مردمی افتاد که از ظلم و ستم حاکم بی رحم به جان آمده بودند. سردار اکرم ابتدا سعی کرد که با وعده های بی پایان مردم را متفرق سازد، اما محاصره ارک دولتی برای دو روز دیگر ادامه یافت. دو روز بعد سردار اکرم فرمان تیراندازی داد. ناظم الاسلام کرمانی در کتاب تاریخ بیداری ایرانیان ماجرای قیام مردم شیراز و نبرد خونین آنان با مأموران دولتی را بدین گونه شرح می دهد:
«شاهزاده ی حاکم (شعاع السلطنه) [پس از رسیدن به تهران به بهانه) و عزم معالجه مرض، مسافرت به فرنگستان نمود. نایب الحکومه (سردار اکرم) بنای بد سلوکی را گذارده، مردم از شدت فشار ظلم به "شاه چراغ" که محل بست و پناه مظلومان بود متحصن گردیده اند. سردار اکرم نایب الحکومه به بهانه ی نظم شهر، حکم شلیک داده، متجاوز از بیست نفر از اطفال و مردم بیچاره به هدف گلوله ی ظلم به خاک هلاک افتاده اند...»
پس از این کشتار بی رحمانه، علمای شیراز تلگرافی را به تهران برای محمدعلی میرزای ولیعهد مخابره کردند و تلگراف دیگری هم به همان مضمون به توسط آیت الله آقا سید محمد طباطبایی برای شاه فرستادند و در آن از اعمال وقیحانه مأموران و کشته شدن مردم بی گناه سخن گفتند. متن تلگراف مردم شیراز در تهران منتشر گردید و آزادی خواهان تهران و شهرستان ها آن را نمونه ای از کارهای شاهزادگان مغرور قاجار دانسته و خود را برای مبارزه بیشتر با عوامل استبداد آماده ساختند. در استان فارس اعتراض و شورش ها بالا گرفت و بنا بر نوشته تاریخ نگاران نهضت مشروطیت شورش های مردمی به زودی شهرهای کازرون، لار، فسا و بوشهر را در بر گرفت. دولت برای خاموش کردن فریاد اعتراض، غلامحسین خان وزیر مخصوص را به حکمرانی شیراز فرستاد. وزیر مخصوص تا دو سال بعد همچنان والی شیراز بود و تا حدودی توانست از شورش های مردمی بکاهد.
قیام دلیرانه مردم شیراز و شهرهای دیگر فارس، شاه و درباریان را متوجه ساخت که با مردمی مصمم روبرو هستند به طوری که پس از بازگشت شعاع السلطنه از اروپا و شایعه ی بازگشت او به عنوان والی به شیراز، عین الدوله صدر اعظم شاه تلگرافی برای علمای شیراز فرستاد و بازگشت او را به فارس تکذیب کرد.
در اینجا لازم است به مواضع اجتماعی خاندان قوام الملک نیز اشاره ای کنیم.
یکی از خاندان های قدرتمند فارس خاندان قوام الملک از ایل خمسه بودند. آنان مدت دویست سال در فارس از قدرت زیاد برخوردار بودند. این خاندان بزرگ سنتی از مجموعه ای از افراد تشکیل شده بود که برخی از آنان انساندوست و برخی خود بزرگ بین و مغرور بودند.
در هنگام مبارزات مردم شیراز بر ضد شعاع السلطنه، خاندان قدرتمند قوام الملک در راستای منافع اقتصادی و سیاسی خویش، مردم را یاری نمودند. شعاع السلطنه در اوج مبارزات مردم فارس، محمدرضا قوام الملک بزرگ خاندان قوام الملک را به تهران تبعید کرد. پس از پیروزی مشروطه خواهان فارس، او به شیراز بازگشت. اکنون مردم آزاد شده از استبداد توقعات بسیار از وی داشتند، اما او نمی توانست با افکار انقلابی مشروطه خواهان هماهنگی داشته باشد. او مشروطه را تا زمانی دوست داشت که بتواند رقیب خود را با آن از صحنه ی رقابت دور سازد. اما اکنون که رقیب شیراز را ترک کرده بود او نمی توانست همچنان با مشروطه طلبان همراه باشد. او یک بار به رهبر ایل قشقایی، که همچنان از مشروطه طلبان حمایت می کرد گفت:
«مشروطه یعنی من و تو نباشیم، یعنی اینکه ما با فلان بقال فرق و امتیاز نداشته باشیم.(5)»
با این نگرش اجتماعی، قوام الملک و خانواده اش اگرچه در نهضت ضد شعاع السلطنه شرکت کردند، اما به علت ماهیت سلطه گرایانه شان نتوانستند با مشروطه خواهان تا پایان کار همراهی کنند. آنان روز به روز از مردم فاصله گرفتند و سرانجام در دوران مبارزات مردم فارس برای کسب آزادی، جانب حامیان استبداد را گرفتند.
آنچه که موجب پدید آمدن بحران های بزرگ در جامعه ایران شد اختلاف نظری بود که میان مراجع تقلید و عالمان دینی درباره ی مفهوم مشروطیت، آزادی و مساوات پیش آمد و محمدعلی شاه پادشاه خودکامه قاجار از این اختلاف نظر نهایت استفاده را برد و برای فریب توده های عوام و ناآگاه از آموزه های اسلام جانب مخالفان مشروطه را گرفت.
پی نوشت ها :
1.حاج زین العابدین مراغه ای، سیاحتنامه ی ابراهیم بیگ، نشر سپیده، تهران، 1357، ص 101. برای آگاهی بیشتر از نتایج استبداد قجری بر زندگی ایرانیان ر.ک: ایران در عصر ناصرالدین شاه، تالیف محمود حکیمی تهران: انتشارات قلم، 1371).
2.برای آگاهی از دوران قرون وسطی در اروپا ر.ک: تاریخ یا داستان زندگی انسان ویژه نوجوانان و جوانان، جلد 6 و 7(تهران: شرکت سهامی انتشار، 1382).
3.سفرنامه ی کارلا سرنا، مردم و دیدنی های ایران، ترجمه غلامرضا سمیعی، (تهران: نشر نو، تهران، 1363)، ص 136.
4.سید محمد تقی آیت اللهی، سیری در افکار و مبارزات سید عبدالحسین لاری، (تهران: انتشارات امیرکبیر، 1362)، ص46. برای آگاهی بیشتر از تاریخ مشروطیت رجوع کنید به تاریخ تمدن یا داستان زندگی انسان ویژه نوجوانان و جوانان، تألیف نگارنده، جلد 14، 15، 17 و 19، (تهران: شرکت سهامی انتشار، 1382).
5.لارستان و جنبش مشروطیت، ص102.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}