نویسنده: احمد برصان(1)
ترجمه سیدابراهیم ربانى(2)


 
 
 

مقدمه

یکى از برجسته ترین فراخوانندگان به اسلام در سده بیستم، شیخ محمد غزالى (1996-1997)(3) بود. وى از جمله شناخته شده ترین احیاگران اندیشه اسلامى در تاریخ معاصر اسلامى به شمار مى رود، که پیرو مکتب اصلاح گرایانه رشید رضا و حسن بنا بود. بیش از نیم قرن، به تبلیغ اشتغال داشت. در زمانه اى به تبلیغ مشغول بود که اندیشه سکولار و سرمایه دارى، اندیشه مارکسیستى و سوسیالیستى و اندیشه ملى گرایى عربى، عرصه را بر اندیشه اسلامى تنگ کرده بودند.
پژوهش در اندیشه غزالى از آن جهت اهمیت دارد که وى نسلى از روشنفکران وابسته به جنبش هاى اسلامى در جهان عرب - به گونه اى خاص - و در جهان اسلام - به گونه اى عام - از خود به یادگار گذاشته است. اندیشه هاى وى از میان نوشته هاى فراوانش گسترش یافت. بیشتر نوشته هایش درباره فراخواندن به اسلام و نقد جریان هاى اندیشه اى مخالف اسلام است.
نگارش ساده و روشن وى سبب روى آوردن مردم به نوشته هاى غزالى شد، اما غزالى تنها با نگارش بر مردم تاثیر نگذاشت، بلکه رفتار وى به عنوان واعظ و مدرس در کشورهاى گوناگون عربى نیز در روى آورى مردم به وى موثر بود. میانه روى و شیوه ویژه غزالى در فراخواندن دیگران به اسلام، سبب نفوذ وى در دل مردم کشورهاى عربى - به رغم وجود اختلاف هاى گوناگون سیاسى- شد؛ مردمى با رویکردهاى گوناگون سیاسى و اندیشه اى در آن هنگام که پست هاى دینى مصر بدو روى مى آورند، وى راهى عربستان سعودى شده و مبلغ سلفى گرى مى شود. سپس به الجزائر سوسیالیست رادیکال مى رود و این همه بدان جهت بود که وى بر شنوندگان خویش قدرت تاثیرگذارى داشت.
غزالى متعصب نبود و بسته نمى اندیشید و در روشنفکرى و احیاگرى، ویژه بود. همگان شیفته وى بودند. دکتر محمد عماره وى را چنین توصیف مى کند:" غزالى، خرد فقیه مجدد آگاه به دانش روز را با تبلیغ جمع کرد."(4) بدین جهت از وى فراوان تقدیر شد.
نوشته هاى غزالى و یادگارهاى به جاى مانده از وى در زمینه اندیشه، فرهنگ، روشنگرى و ظهور جریان هاى اسلامى - از راستى ترین تا چپى ترین - و تلاش براى مشارکت سیاسى - مسالمت آمیز و خشونت آمیز - ضرورت پژوهش در اندیشه سیاسى وى از سوى علاقه مندان به اندیشه سیاسى معاصر اسلامى را توجیه مى کند.

شیوه پژوهش

این پژوهش برپایه منابع دست اول - نوشته هاى شیخ محمد غزالى - است. نوشته هاى وى، بیش از 50 تالیف در زمینه هاى گوناگون اسلامى است.

هدف پژوهش

پژوهش حاضر، بررسى دیدگاه هاى غزالى درباره موضوع هاى گوناگون را خواستار است. این موضوع ها، از آغاز سده بیستم میلادى، در اندیشه سیاسى عربى و اسلامى به شدت تاثیر گذاشت. این پژوهش دیدگاه هاى غزالى درباره پاره اى از مسایل سیاسى را دربر مى گیرد.

ملى گرایى و اقلیت هاى قومى و دینى از دیدگاه غزالى

غزالى از دیدگاهى اسلامى به ملى گرایى توجه مى کند. وى بر این باور است که عرب گرایى با اسلام پیوستگى دارد. عرب گرایى، کالبد و اسلام روح آن است. به باور وى، گسستگى عرب گرایى و دین - چونان که جریان ملى گرا و احزاب وابسته به آنها خواستار آن هستند - فتنه مبلغین مسیحى است. غزالى مى گوید:" از ظهور اندیشه ملى گرایى در اروپا بیش از دو قرن نمى گذرد. استعمار فرهنگى سبب ورود چنین اندیشه اى به سرزمین ما شد. برخى بر این باور پوچ هستند که پیشتر عرب چنین اندیشه اى را شناخته بود و تحت تاثیر چنین اندیشه اى با روم و ایران رفتار مى کرد."(5)
شیخ بر این باور است که اسلام جایگاه و منزلت عرب را بالا برد و آنها را عزیز کرد و اگر عرب به سیره پدران مسلمان خویش تاسى نکند، شرفى ندارد. غزالى چنین تعبیر مى کند:" آیا عرب - بدون اسلام - براى کارى صلاحیت دارد و آیا خدمتى به بشر کرده است؟"(6) در حالیکه احزاب ملى گرا مخالف اندیشه غزالى مى اندیشند.
غزالى بر این باور است، که ملى گرایى اى که عرب پیشتر آنرا شناخته، با اسلام پیوستگى دارد و نژادپرستانه - چونان ملى گرایى نازى ها در آلمان و صهیونیست ها در فلسطین اشغالى - نیست. عدالت و تسامح از ویژگى هاى آن است. فتوحات اسلامى و پیوند عرب با غیر عرب، نژاد خالصى را برجاى نگذاشته تا کسى به آن افتخار کند و پژوهش هاى امروزه، این موضوع را تایید مى کنند. غزالى اشاره مى کند:" ادعاى خالص بودن نژاد و جنس، افسانه هاى بیش نیست. مردم با یکدیگر پیوند برقرار مى کنند و نژادها و خون ها با یکدیگر آمیخته مى شوند."(7)
غزالى به شدت دیدگاه هایى که اندیشه ملى گرایى را پایه و اساس فتوحات اسلامى مى داند، رد مى کند و عرب عراق را بدترین دشمن اسلام مى داند. به باور غزالى، ملى گرایى به جنس و نژاد نیست، به زبان - زبان قرآن - است. زبان عربى با اسلام پیوستگى دارد. عرب گرایى به زبان است و هر سخنگوى به زبان عربى، عرب است. و پیغمبر (ص) که سلمان و صهیب را، اهل بیت معرفى کرد، به همه سلمان فارسى ها و صهیب رومى ها نظر داشت. غزالى درباه خود مى گوید:" من مصرى عرب مسلمان هستم، و اگر زبان وحى نبود، میان من و عرب و زبان عربى پیوندى نبود. خون، نژاد و پوست نمى توانستند مرا به زبان وحى پیوند دهند.هاشمى بودن شادم نمى کند. در نزد من اسلام، شرف و بزرگى است."(8)
به باور غزالى ، اگر ملى گرایى با آموزه هاى اسلام تعارضى داشته باشد، وارداتى از غرب است؛ زیرا عرب خود را پیام رسان رسالت اسلامى مى داند و با نژادگرایى بیگانه است.
درباره مسئله اقلیت ها، غزالى راه میانه و معتدلى برگزیده است. وى میان قومیت و اسلام پیوند برقرار مى کند و مى گوید:" دیدگاهى که راه افراط رفته، پایه و اساس قومیت را منکر است."(9) وى بر این باور است، جهت جذب قومیت هاى گوناگون که عربى سخن مى گویند، اما مسلمان نیستند، به اعتبار زبان با مسلمان ها - که پایه و اساس آنها زبانى است - ادغام شوند.
بدین شیوه، غزالى موضوع اقلیت ها و پیامدهاى سیاسى آنها را درمان مى کند. وى دین را اساس و پایه قرار مى دهد و اقلیت هاى دینى دیگر را استثنا مى کند. غزالى بر این باور است، که استعمارگران از موضوع اقلیت ها سوءاستفاده و علیه مسلمان ها استفاده کرده اند و آنها را - علیه مصالح عربى - برجسته مى کنند. غزالى در پاسخ به جریان ملى گرایى افراطى مى گوید:" اگر نژادگرایى عربى را برپا کنید با اقلیت ها چه مى کنید؟"(10)
غزالى بر این باور است، که استعمار پشت پرده فریادهاى فرقه گرایى دینى است و مى گوید:" استعمار ... از ظلم اکثریت به اقلیت دینى داستان هاى بیپایه و اساسى ساخته ...."(11)
غزالى به دو شیوه، اقلیت ها را به اکثریت پیوند مى دهد. نخست، اقلیتى که زبان آنها با اکثریت مشترک است؛ پس، از راه زبان به اکثریت مى پیوندند و دوم، اقلیتى که دین مشترک با اکثریت دارند؛ پس، از راه دین به اکثریت مى پیوندند. بدین شیوه، غزالى تلاش دارد کوشش بیگانگان جهت ایجاد اختلاف میان یک جامعه را جلوگیرى کرده یا به کم ترین برساند.
غزالى اتحادیه عرب را اتحاد ملت عرب مسلمان مى داند. غزالى مى گوید:" دشمنان، اتحادیه عرب مخالف اسلام مى خواهند و ما، موافق اسلام مى خواهیم."(12) از این سخن، جهت سیاسى و استراتژیک دیدگاه وى آشکار مى شود. وى تلاش مى کند کوشش انگلیسى ها جهت محلى و منطقه اى کردن اتحادیه عرب و رو در رو قراردادن آن با جریان اسلامى را خنثى کند.
غزالى درباره اقوام دیگر گرویده به اسلام، واقع بینانه و بیطرفانه داورى مى کند. اکثر آبادانى ها و دستاوردهاى اندیشه اى و مادى جهان عرب و اسلام، حاصل تلاش و کوشش مسلمان هاى غیر عرب بوده است. مسلمان هاى غیر عرب، اکثر مسجدهاى مصر را ساخته اند و اکثر ادیب ها، مسلمان هاى غیر عرب بودند، اما از جهت فرهنگى، زبانى و دینى، عرب بودند.(13) به دیگر سخن، این اسلام است که انسان را منزلت و کرامت بخشید.
غزالى باور دارد که ملى گرایى - اگر از خاستگاهش جدا شود - نژادپرستى است و جهان اسلام را نابود خواهد کرد.

دموکراسى و تکثرگرایى حزبى از دیدگاه غزالى

غزالى، تکثرگرایى سیاسى را ستایش و تایید مى کند؛ زیرا منافع و مصالح همگان را برآورده مى کند.(14) وى دموکراسى غربى و تکثرگرایى سیاسى را - از جهت رعایت منافع و مصالح همگان - ستایش مى کند. در این نظام ها، حزب ها، منافع بیشترى خواستار هستند و انحراف از منافع و مصالح و نادیده گرفتن حقوق مردم، سرنگونى دولت را سبب مى شود. سپس دیگر حزب ها با انتخابات آزاد و کسب اکثریت، دولت را بدست خواهند گرفت.
غزالى بر این باور است، که مخالف هاى تکثرگرایى سیاسى و حزبى، توجیه گران نظام هاى وراثتى در کشورهاى عربى و اسلامى هستند، و از دیدگاه غزالى چنین نظام هایى مخالف شریعت اسلامى است.
از دیدگاه غزالى، تکثرگرایى سیاسى به شرط رعایت ثوابت قطعى شریعت اسلامى جایز است. وى در موضوع منافع و مصالح همگانى، اجتهاد را جایز مى داند و لذا وجود و حضور احزاب سیاسى - پایبند به ثوابت اسلامى و منافع همگانى - جایز است.(15)
غزالى رسیدن به حکومت از راه تقلب را محکوم مى کند. چونانکه سکوت برخى دینباوران را درباره تقلب در انتخابات به شدت محکوم کرد. به باور وى، حکومت اقلیت سیاسى متقلب، حکومتى غیر شرعى است. غزالى مشروعیت سیاسى نظام را برخواسته از انتخابات آزاد منصفانه مى داند.(16) هر کسى از راه هاى غیر شرعى به قدرت برسد مورد انتقاد جدى غزالى است؛ راه شرعى، از دیدگاه غزالى، راه ملت است. راهى که ملت با مشارکت در انتخابات از میان حزب هاى گوناگون پایبند به ثوابت اسلامى رهبران سیاسى خود را انتخاب مى کند.
تاکید غزالى بر وجه مثبت و ایجابى دموکراسى است و براین باور است که غصب قدرت، غصب اراده ملت است. غاصب قدرت با مردم مشورت نخواهد کرد و در تصمیم گیرى ها مستبد خواهد بود. غاصب قدرت، مشروعیت ندارد. غزالى این غصب را بت پرستى سیاسى مى داند و اعلام مى کند: اسلام به شدت از آن بیزار است.(17)
چنان که گفته شد، غزالى مشروعیت حکومت را برخاسته از اراده ملت مى داند و حکومت رویگردان از مشورت با خردمندان - که همان اهل حل و عقد هستند - مشروعیت ندارد. غزالى اشاره مى کند:" حکومتى که بازتاباننده امینى براى اراده و خواسته ملت باشد مقبول است. حاکمى مشروعیت دارد که مردم وى را وکیل، امین و دوستدار خود بدانند. مشهور است که زبان خلق، قلم هاى حق است. باید این سخن در شأن ملت و حاکم اسلامى باشد."(18)
برگزارى انتخابات آزاد جهت انتخاب رییس دولت یا خلیفه، مورد تأیید غزالى است. وى بر این باور است که انتخابات شیوه درست بیعت است.
غزالى با دیدگاه دموکراسى غربى درباره سرچشمه قدرت سلطان همراهى مى کند و باور دارد که تنها ملت، سرچشمه و منبع قدرت سلطان است. عمل به خواسته ملت، واجب است و عدم عمل به خواسته ملت، تمرد و نافرمانى است.(19) در نظام دموکراسى، ملت، خاستگاه قواى سه گانه است، اما در اسلام، ملت، خاستگاه قدرت سلطنت است و شرع حاکمیت دارد. به دیگر سخن، ملت صلاحیت اختیار حاکم را دارد و خداوند قانونگذار است.
از دیدگاه غزالى، رییس دولت در برابر شورا باید پاسخگو باشد.(20) به باور وى، حاکم - همانند نظام دموکراسى - باید تابع رأى اکثریت باشد. باید توجه داشت که قوه مقننه در قوه مجریه دخالت نکند، اما محاسبه و نظارت بر رفتار و کردار حاکم - جهت اصلاح امور ملت - ضرورى است. اگر شورا در برابر حاکم هیچ مسئولیتى نداشته باشد و بر رفتار و کردار وى نظارت نکند؛ حاکمى با اختیارات فراوان خواهیم داشت و این دیکتاتورى و استبداد است. از دیدگاه غزالى، امروزه - متاسفانه - جهان اسلام گرفتار این مساله است. وى بر این باور است که چنین حکومت تک نفره اى در فقه اسلامى پایه و اساسى ندارد.(21) وى براین باور است که 90 درصد قوانین اساسى گرته بردارى شده از غرب - به جهت توجه به شورا، تضمین آزادى ها و منافع همگانى - اهداف اسلامى را دربردارد؛ در صورتیکه قوانین اساسى اسلامى تنها 10 درصد با اهداف اسلامى هماهنگى دارد.
غزالى به شدت نگران است که برخى از فقها، دموکراسى را نظام کفر تلقى مى کنند(22) و به نظر مى رسد که سرمنشا نگاه مثبت غزالى به غرب به جهت سفرهاى فراوان و آگاهى و دانش وى درباره غرب است. در این سفرها وى نظام دموکراسى و آزادى اندیشه و سیاسى را لمس کرد.
غزالى دیدگاه خود درباره دموکراسى را توضیح مى دهد. از دیدگاه وى، دموکراسى، دین نیست تا جایگزین اسلام شود؛ بلکه تنظیم کننده روابط میان حاکم و محکوم است. نگاه غزالى به دموکراسى از جهت انتشار کرامت و شأن انسانى است. از نگاه وى، دموکراسى با برپا ساختن دیوارهاى قانونى، از طغیان و ظلم حاکم جلوگیرى کرده است. از دیدگاه وى، شجاعت نقد دولت و رییس دولت بدون هیچ ترسى از مخالفت، ارمغان دموکراسى است. این آزادى را قانون تضمین کرده است.(23)
به باور غزالى، انتخاب رییس دولت براى زمانى معین از مصالح مرسله است. لذا زمان مندى و بیزمانى دوره حکومت حاکم را تایید مى کند، و چنین تصمیمى را شان ملت مى داند.(24) از دیدگاه وى، مصلحت ملت در زمانمند بودن دوره زمامدارى است. وى آشکارا با نظام هاى وراثتى پادشاهى خانوادگى و خاندانى مخالفت مى کند و انحطاط و زوال جهان اسلام را برپایى نظام وراثت خلیفه مى داند. از دیدگاه وى، اسلامى که وراثت در امور مالى را پذیرفته، به شدت وراثت در امور روحانى یا مدنى و ... را رد کرده است. به باور وى، بدعت معاویه در غصب قدرت و موروثى کردن و گماردن بیکفایتى در آن، از جمله عوامل زوال تمدن اسلامى در سده هاى آینده بود(25) و چنین رخدادهایى پیامدهاى دیگرى نیز خواهند داشت.
غزالى، نماینده مکتب اسلام متجدد است. وى نافى مسئله وراثت در قدرت است و حکومت موروثى را کشنده و نابود کننده ملت مى داند. در تعیین رییس دولت بر انتخابات آزاد تاکید مى کند. تفکیک قوا را خواستار است و حاکم پاسخگو به شورا را طلب مى کند.
غزالى، در جبهه مخالفان سیاسى - هر حکومت ناپایبند به روش هاى اسلامى - است. ایستادگى در برابر دیکتاتورى و ظلم را خواستار است. وى ملت هایى را که حاکم و دولت منحرف خود را تربیت مى کنند، مى ستاید؛ لذا تصمیم گیرى فرانسوى ها درباره محاکمه و اعدام لوییس شانزدهم را ستایش مى کند.(26) چنین موضع گیرى اى نشان از آن دارد که غزالى ایستادگى در برابر دیکتاتور - حتى اگر لازم باشد از خشونت و زور استفاده شود - را تایید مى کند. غزالى هشدار مى دهد که هیچ کس نباید اراده ملت یا اکثریت را کم شمارد.(27) شاهد مثال وى ترور رزم آرا در ایران است. وى ترور رهبران دیکتاتور را پدیده مثبتى مى داند؛ زیرا دست ظالم را کوتاه مى کند.(28) با دقت در آراى غزالى، وى از ایستادگان در برابر ظلم با جلالت و بزرگى یاد مى کند.(29) غزالى تغییرات مسالمت آمیز را خواستار است، اما بر این باور است که ملت مى تواند تربیت، محاکمه و مجازات حاکم ظالم را انجام دهد.
غزالى تمایل دارد تا خلافت میان عرب ها باشد،(30) اما مخالف تصدى خلافت از سوى دیگر اقوام و نژادها نیست. و لذا گاهى از عرب ها انتقاد مى کند. وى در نوشته هاى واپسینش آشکارا به حق ملت در انتخاب خلیفه - بى توجه به عرب یا غیر عرب بودن - اشاره کرده است. به نظر مى رسد که دیدگاه وى درباره تصدى خلافت از سوى عرب ها از باب استحباب است، نه واجب، چونان که برخى فرقه هاى اسلامى بدان باور دارند.(31)
غزالى با حمایت هاى نژادى - قبیله اى براى رسیدن به قدرت و حکومت مخالف است.(32) غزالى آشکارا دموکراسى هاى غربى معاصر را براى گردش قدرت و انتخاب حاکم از سوى ملت مى ستود و باور داشت که ریاست یا خلیفگى، حق هر مسلمانى است که داراى شرایط آن باشد.(33)
غزالى براین باور است که با غاصبان قدرت باید برخورد کرد و اسلام براى مسلمان ها پذیرش خوارى و ذلت همانند شرب خمر و دیگر پلیدى ها و زشتى ها را حرام کرده است.

وابستگى سیاسى - اقتصادى از دیدگاه غزالى

غزالى وابستگى اقتصادى را پیشدرآمد وابستگى سیاسى مى داند و کمک هاى امریکا و کشورهاى صنعتى و سرمایه دارى به کشورهاى جهان سوم را کسب منافع سیاسى و اقتصادى معرفى مى کند.(34)
غزالى پیشرفت صنعتى را خواستار است و معتقد است که جهت تامین امینت کشور باید تولیدات نظامى داشت. عدم وابستگى اقتصادى - از دیدگاه غزالى - استقلال واقعى است.(35) چگونه ادعا کنیم در کشورى مستقل زندگى مى کنیم، در صورتى که وابسته به بیرون هستیم؟ غزالى به تجربه صنعتى شدن ژاپن بسیار علاقهمند بود. به باور وى، ژاپن از غرب تکنولوژى گرفت و فرهنگ و سنت خود را پاسداشت و به ثبات سیاسى رسید. غزالى درباره پیوند ملت و دولت در ژاپن مى گوید:" دولت، جسم و ملت، روح آن بود و بالعکس. در عزم و اراده هیچ شکافى نبود. در هدف هیچ اختلافى نبود. به پست و منصب هیچ حسادتى نبود."(36)
غزالى وابستگى سیاسى و اقتصادى و مسایل درونى جهان اسلام را وابسته به یکدیگر مى داند. به باور وى، پیامد اختلاف هاى مذهبى، اختلاف هاى سیاسى است. بنابر این، وى خواستار غربالگرى و بازنگرى در اندیشه ها، مذهب ها و عرف هاى حاکم است. بدین جهت، به دیدگاه ابن قیم جوزى استناد مى کند که فتوا، به جهت زمان و مکان و نیت ها و حالت ها تغییر مى کند.(37) غزالى مى گوید:" به دلیل اختلاف هاى کوچک فقهى، برپایى بیش از یکبار نماز در یک مسجد را شاهد هستیم. هیچ گروهى به گروه دیگر اقتدا نمى کند."(38) به باور وى، اختلاف هاى مذهبى از سوى غرب و مستشرقین، مورد سو استفاده قرار گرفت و میان کشورهاى اسلامى را برهم زدند.
غزالى، دولت و ملت را مسئول نادانى و تعصب مى داند. نادانى و تعصب، وابستگى به کافر را سبب مى شود، لذا عالم، فقیه و حاکم باید به مذاهب دیگر توانا باشد.(39)

حقوق بشر از دیدگاه غزالى

اتخاذ سیاست بیطرفى مثبت از سوى کشورهاى بیطرف در دوره جنگ سرد مورد تایید غزالى است. وى باور داشت که چنین اندیشه اى، راه رهایى از وابستگى به بیگانگان است. تلاش هاى سازمان ملل متحد در جهت یارى رساندن به کشورهاى ضعیف را نکوهش مى کرد؛ زیرا چنین تلاش هایى در راستاى تسلط بر کشورهاى ضعیف است. غزالى برپایى حقوق بشر اسلامى را خواستار بود،(40) تا انسانى بودن تمدن اسلامى را نمایش دهد. وى رفتار سازمان ملل متحد در موضوع حقوق بشر را دلبخواهى مى دانست و برخورد با این مساله را خواستار بود؛ لذا تاسیس دفترى در وزارتخانه هاى امور خارجه کشورهاى عربى جهت توجه و مراقبت درباره اقلیت هاى اسلامى را پى گیرى مى کرد.(41)
از دیدگاه غزالى، اسلام، در رفتار با دیگران، بر تسامح تاکید کرده است. اسلام پیشتر از تمدن غرب و میثاق حقوق بشر، حق و حقوقى براى انسان ها قایل بوده است. ماده یک اعلامیه جهانى حقوق بشر مى گوید: تمام افراد بشر آزاد و با شأن و حقوق برابر به دنیا مى آیند. همه از موهبت عقل و وجدان برخوردارند و باید نسبت به یکدیگر با روحیه برادرگونه رفتار کنند. و این، متن سخنى است که پیشتر عمر بن خطاب گفته بود:" کى مردم را به بردگى گرفتید؟ در حالى که مادرانشان آنها را آزاد آفریدند."(42)
درباره حقوق سیاسى، دیدگاه غزالى پى گیرى اشتباه هاى حاکم از راه نقد است. نقد، حقى الهى است و عدم نقد، کوتاهى است.(43)
دیدگاه غزالى درباره ارتداد این است که، مجازات آن هزینه خیانت است. یهود و نصارى جبرى در پذیرش اسلام نداشتند، اما هر زمان به اسلام گرویدند باید به اسلام پایبند باشند. ارتداد، جنگ روانى و توهین به اسلام است. اسلام جهت تامین حقوق مردم و امنیت دولت و پاکیزه نگاهداشتن جامعه اسلامى، عدم حضور مرتدین را خواستار است.(44)
درباره بردگى، باور دارد، اسلام بردگى را بوجود نیاورده است؛ بلکه اسلام آزادى را خواستار است و در آیه هاى فراوان قرآن کریم بر آزاد کردن برده ها تاکید شده است.(45)

زنان و مشارکت سیاسى آنان از دیدگاه غزالى

غزالى در موضوع زنان و مشارکت سیاسى، راهى میانه غرب و مسلمان هاى افراطى را اخذ کرده است. از دیدگاه وى، خروج زن از خانه براى نماز جایز است. نیز جهت مشارکت در ساختن جامعه بى اشکال است و استناد وى به دوره نبوى (ص) است و بر این باور است که دوره هاى جاهلى که مانع مشارکت اجتماعى زنان بودند با آن قابل قیاس نیست.(46)
درباره حقوق سیاسى و مشارکت زنان در سیاست بر این باور است، که آنها همانند مردان حقوق سیاسى دارند. به دیگر سخن، بیعت، انتخاب و تایید دولت، حق آنهاست. زنان حق مخالفت سیاسى دارند.(47) به باور غزالى اگر برخى بیخردان، زنان را محدود کردهاند به جهت سطحى و کمى دانش و فقهشان است. غزالى مى گوید:" کمى علم چون کمى خون است. هیچ کمکى به نشاط و شادابى نمى کند و از آن نتیجه اى حاصل نمى شود."(48)
درباره تصدى پست هاى عمومى در قواى سه گانه از سوى زنان، غزالى، اشکالى نمى بیند. پا فراتر گذاشته و اعلام مى کند: زن - اگر شرطها را داشته باشد - مى تواند رییس دولت هم بشود؛ البته از راه درست سیاسى و راه درست سیاسى، اراده و تمایل مردم است. تمایل مردم از راى هاى قرارگرفته در صندوق هاى راى آشکار مى شود. به باور غزالى، مسئله ولایت مرد بر زن، به درون خانه و خانواده مربوط است و ارتباطى به فعالیت هاى بیرون از خانه ندارد.(49) غزالى به برخى زنان موفق اشاره نکرده و مى گوید:" روزگار زمامدارى ملکه ویکتوریا در قرن نوزدهم میلادى دوره طلایى انگلستان بود."(50)
غزالى مى افزاید:" اگر اجازه دادند زنان حاکم باشند، قاضى باشند، وزیر باشند، سفیر باشند ... از دیدگاه فقهى اشکالى ندارد. ... بهتر است آنان که ناآشنا به فقه هستند دهان بندند و به اسلام آسیب نزنند."(51)

پی نوشت ها :

1. استاد علوم سیاسى دانشگاه حسین بن طلال اردن
2. دانش آموخته حوزه علمیه و دانشگاه آزاد اسلامى قم
3. 5 ذیحجه 1335 - 20 شوال 1416 ه.ق. (م)
4. محمد عماره، الشیخ الغزالى، مجدد العصر الذى نعیشه، مجله التصوف الاسلامى، سال 18، شماره 11، آوریل 1996، ص 15. جعفر عبدالسلام، جانشین رییس دانشگاه الازهر، مى گوید: غزالى مصداق سخن رسول خدا (ص) است که فرمود: در آغاز هر صد سال، براى امتم فرستاده اى خواهد آمد تا ایمانشان را احیا کند، همان، ص 19.
5. محمد غزالى، مائه سوال عن الاسلام، چاپ چهارم، قاهره: دار ثابت للنشر و التوزیع، 1989، ص 334.
6. همان، ص 384.
7. محمد غزالى، حقیقه القومیه العربیه و اسطوره البعث العربى، چاپ سوم، قاهره: دار الکتب الحدیثه، 1977، ص 25.
8. محمد غزالى، مائه سوال عن الاسلام، ص 335.
9. محمد غزالى، حقیقه القومیه العربیه و اسطوره البعث العربى، ص 11.
10. همان، ص 12.
11. محمد غزالى، علل و ادویه: دراسات فى امراض امتنا و وسائل الاستشفاء منها مع تصحیح لما وجه فى التاریخ الاسلامى من اخطاء، چاپ دوم، قاهره: دار الدعوه للطبع و النشر والتوزیع، بیتا.
12. محمد غزالى، حقیقه القومیه العربیه و اسطوره البعث العربى، ص 125.
13. همان، ص 113.
14. محمد غزالى، علل و ادویه، ص 212.
15. همان، ص 189.
16. همان، ص 189.
17. محمد غزالى، الاسلام فى وجه الزحف الاحمر، قاهره: دار الکتب الاسلامیه، 1966، ص 147 و 148.
18. همان، ص 150.
19. محمد غزالى، الاسلام و الاستبداد السیاسى، چاپ سوم، قاهره: دار الکتب الاسلامیه، 1984، ص 54.
20. همان، ص55.
21. محمد غزالى، دستور الوحده الثقافیه بین المسلمین، چاپ دوم، کویت: دارالقلم، 1983، ص 170.
22. همان، ص 192.
23، همان، ص 170.
24. همان، ص 45.
25. محمد غزالى، حقیقه القومیه العربیه، ص 237.
26. محمد غزالى، تاملات الدین و الحیاه، قاهره: دار الدعوه للطبع والنشر والتوزیع، 1990، ص 22.
27. همان، ص 23.
28. همان، ص 24.
29. همان، ص 35.
30. محمد غزالى، حقیقه القومیه العربیه، ص 256.
31. درباره فرق اسلامى و خلافت، بنگرید احمد محمد صبحى، النظریات السیاسیه لدى الفروق الاسلامیه، مجله عالم الفکر، جلد 22، اکتوبر 1993، ص 134، 175.
32. محمد غزالى، سر تاخر العرب و المسلمین، قاهره: دار الریان للتراث، 1987، ص 36.
33. محمد غزالى، مائه سوال، ص 268.
34. درباره وابستگى و استعمار، بنگرید عصام الخفاجى، التبعیه فى عالم متغیر، دمشق: موسسه عیبال للدراسات والنشر، 1992.
35. محمد غزالى، دستور الوحده الثقافیه، ص 97.
36. به نقل از نعمات احمد فواد، الامام الغزالى: حین یکون علم الدین علامه العصر، نشریه اللواء، 24/4/1996.
37. محمد غزالى، دستور الوحده الثقافیه، ص 126.
38. همان، ص 83.
39. همان، ص 187.
40. نعمات احمد فواد، 1996.
41. همان.
42. عثمان خلیل عثمان، تطور مفهوم حقوق الانسان، مجله عالم الفکر، جلد اول، شماره 4، 1971، ص 3843، 11.
43. محمد غزالى، حقوق الانسان بین تعالیم الاسلام و اعلان الامم المتحده، چاپ اول، اسکندریه: دار الدعوه للطباعه و النشر و التوزیع، 1993، ص 97
44. همان، ص 91-94.
45. همان، ص 112و 113.
46. محمد غزالى، قضایا المراه بین التقالید الراکده والوافده، چاپ سوم، قاهره: دار الشروق، 1991، ص 6-10،
47. محمد غزالى، دستور الوحده الثقافیه، ص 164.
48. همان، ص 99.
49. محمد غزالى، السنه النبویه بین اهل الفقه و اهل الحدیث، چاپ دهم، قاهره: دار الشروق، 1992، ص 55 و 56.
50. همان، ص 58.
51. همان، ص 60.

منبع ماهنامه پگاه حوزه شماره 318