مطبوعات در ایران سابقه سیاهی دارند. در مدتی طولانی سعی داشتند اعمال رژیم را توجیه کنند، از مخالفین و حوادث و جریانات واقعی سیاسی حتی اسم نبرند و گاهی در حدی که شاه اسم می‌برد به مخالفین اشاره نمایند. مثلا وقتی که شاه از مرتجعین سیاه و سرخ نام می برد هدفش کوبیدن شخص اول روحانیت بود. مطبوعات نیز بلافاصله به طرق مختلف و بدون اینکه نام کسی را ببرند به تحقیر می پرداختند. شاید احساس می‌کردند چاره‌ای ندارند. آنها خود سانسوری را پذیرفته بودند و حق نداشتند از خواسته های رژیم حاکم منحرف شوند.
محتوای روزنامه ها از چند قسمت تشکیل می‌شد: یک قسمت که به اخبار خاندان سلطنت و عکس های شاه و اعوان و انصار او اختصاص داشت، مسافرت ها را قلم فرسایی می‌کرد و از « میهمانان عالیقدر شاهنشاه » داد سخن می‌راند. در دوران شاه مسافرت ها هم زیاد بود و میهمانان از شرق و غرب، از آسیا و آفریقا و آمریکا و اروپا بی حساب و کتاب به سوی ایران روان بودند. زمانی هم که کاخ های متعدد گلستان و مرمر و سعدآباد و نیاوران و ... کافی نبود و از هتل ها استفاده می‌شد مطبوعات می بایست همه این گزارش ها و سخنرانی های تشریفاتی را با آب و تاب و عکس های رنگی و غیر رنگی انتشار می دادند.
قسمت دیگر مربوط به آگهی‌های تسلیت و اعلانات ترحیم و از همه مهم تر و زیادتر آگهی های تبریک پست و مقام و شادباش ها به شاهنشاه در مورد ابتکارات و اعمال متکی به نبوغ ایشان که گاهی در این خصوص ایجاب می‌کرد صفحات خاصی از جراید اطلاعات و کیهان به این قبیل کلیشه های تبریک اختصاص یابد. مثلاً زمانی مشاهده می شد تمام دبستان ها با یک عبارت به پدر تاجدار خود تبریک می‌گفتند یا این که دیده می‌شد گاهی چهار صفحه بزرگ به تبریک شرکت های بازرگانی در سالگرد تولد ولیعهد اختصاص یافته و گمان این بود که این صفحات یک قسمت از منبع درآمد روزنامه محسوب می‌شد و هدف هم مشخص بود.
قسمت سوم رپرتاژ ها را به همراه داشت. هریک از مسئولین مملکت گزارش مفصلی از اقدامات انجام شده و موجود در برنامه می‌دادند که این گزارش با تفصیل هدف ها تشریح می‌شد. برنامه زمان بندی شده نقل و نتیجه این برنامه ها که می‌بایست انجام شود هم با عظمت بسیار پیش بینی می‌گردید. مثلاً گفته می شد مترویی که متخصصین ژاپنی و فرانسوی برای احداث آن در تهران مشغول مطالعه هستند روزانه چه جمعیتی را در شهر نقل مکان می دهد، چه تسهیلاتی فراهم خواهد ساخت، چه هزینه هایی صرفه جویی خواهد شد، چه تعداد کارگر به کار گرفته خواهند شد ، چه میزان سرمایه گذاری خواهد شد، و نظایر اینها ... سردبیران روزنامه ها سعی داشتند چیزی نوشته شود که تولید اشکال ننماید. دولت به روزنامه های کوچک طرفدار دولت مبلغی پرداخت می‌کرد و همین دسته در سال 1352 تعطیل شدند. یک بار 50 روزنامه و مجله به دلیل کمی تیراژ تعطیل شدند. البته تعطیلی آنها بهتر از وجودشان بود. با این تعطیلی برخی نشریات از دولت غرامت گرفتند. خبرنگاران روزنامه های خارجی هم غالبا در اختیار رژیم قرار داشتند و روی بسیاری از جنایات رژیم سرپوش می‌گذاشتند. یک بار گروه موسوم به « آزادی کتاب و اندیشه » در گزارشی به معرفی خبرنگارانی پرداخت که عضو شبکه های فراماسونری بودند.
در دوره پهلوی مساله سانسور قدرت گرفت و تراوشات فکری متوقف شد. نویسنده و خواننده و گوینده و شنونده مستقیما در معرض این وضعیت خاص قرار داشتند. پنجه سانسور اجازه نمی داد تبادل فکری صورت گیرد و محیط را با خفقان کامل حفظ می کرد. شهربانی و سازمان امنیت تا سال 1345 به جمع آوری کتبی که مناسب تشخیص داده نمی شد می پرداختند و عنداللزوم نویسنده و ناشر را بازداشت و یا تبعید می‌کردند و برای اطلاع از چنین کتاب هایی از مامورین خود به عنوان کارگر در چاپخانه ها استفاده می‌شد. مدیران چاپخانه ها موظف بودند در صورت مراجعه نویسندگان و ناشران ناباب گزارش دهند و از چاپ آثار آنها خودداری کنند. دستگاه اختناق در سال 1345 رسما رژیم سانسور را اعلام داشت. هر کتاب قبل از انتشار می‌بایست از نظر مأمورین سانسور بگذرد و وزارت فرهنگ و هنر مامور این کار شد. ساواک کم کم روش سختگیرانه تری را در پیش گرفت. بدین معنی که در کشف کتب سانسور نشده خشونت به کار برد و قسمتی از حبس و شکنجه را به داشتن و رد و بدل کردن کتب ممنوعه اختصاص داد. آزادی اندیشه و بیان که پایه و اساس رشد و شکوفایی اجتماع است چنان مورد تهاجم قرار گرفت که سکوت جای آن را گرفت و مردم را از فکر خلاق و سازنده دور نمود و مظاهر پلیدی و تباهی را قدرت بخشید.
در رژیم پهلوی ، سانسور عمدتاً جهت گیری سیاسی داشته نه اخلاقی. کتاب ، فیلم ، روزنامه ، رادیو و تلویزیون ، همه تحت رژیم سانسور قرار داشتند. برای کتاب های ممنوعه لیستی تهیه کرده بودند که انتشار مجدد آنها امکان نداشت. حتی نگهداری و خواندن آنها جرم محسوب می شد و قابل مجازات بود. اساساً تعدادی از زندانیان سیاسی فقط به همین دلیل محکومیت یافته بودند که یکی از کتب ممنوعه را در اختیار داشتند و یا آن را به دیگری به امانت داده بودند. معلوم است که فرهنگ و اندیشه در چنین فضایی تا چه درجه قابلیت رشد دارد. مجریان سانسور حساسیت خاصی نسبت به بعضی کلمات و عبارات و عناوین و ترکیبات داشتند و سختگیری ها چنان مولفان را در تنگنا قرار داده بود که رغبتی به تالیف جدید از خود نشان نمی‌دادند. هرچه سانسور شدیدتر می شد کتاب های کمتری منتشر می‌گردید. در سال 1349 تعداد 3760 عنوان کتاب منتشر شد. این رقم در سال 1357 به 1750 عنوان رسید یعنی 2000 عنوان کمتر شد و این سیر نزولی همواره وجود داشت. کتاب هایی هم که منتشر می‌شد از لحاظ مسایل ایران بی محتوی بود. با این که اصل بیستم متمم قانون اساسی مشروطه می‌گفت « عامه مطبوعات غیر از کتب ضاله و مواد مضره به دین مبین ، آزاد و ممیزی در آنها ممنوع است ولی هرگاه چیزی مخالف قانون مطبوعات در آنها مشاهده شود نشر دهنده یا نویسنده بر طبق قانون مطبوعات مجازات می‌شود. اگر نویسنده معروف و مقیم ایران باشد ناشر و طابع و موزع مصون هستند » دولت سانسور را برقرار کرده بود و به بررسی واژه به واژه آثار مختلف با کمک اداره عرض و طویلی می‌پرداخت. گاهی دولت نسبت به اسامی مولفین حساسیت داشت. آثار آنها را اجازه انتشار نمی‌داد. هرچند مسایل حاد سیاسی هم در بر نداشت. بعضی عناوین ممنوع شناخته می‌شد و کافی بر مخالفت بود و نیازی به محتوای کتاب نبود. اگر در اسم مولف و موضوع نوشته ایرادی نبود نوبت به جملات و محتویات آن می‌رسید. نسبت به مقدمه و پیشگفتار توجه بیشتری بود.
منبع: دکتر سید جلال الدین مدنی ، تاریخ سیاسی معاصر ایران ، دفتر انتشارات اسلامی ، ج 2 ، ص 179- 176