نویسنده : علامه مصباح یزدی



 
نخستین و مهم ترین وسیله تبادل اطلاعات در بین انسان ها، سخن گفتن است. سخن گفتن، یکی از ویژگی های مهم انسان است که در قرآن کریم نیز بر آن تکیه شده است:
خَلَقَ الإِنسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَیَانَ؛ (1) [خداوند] انسان را بیافرید و به وی، بیان و سخن گفتن آموخت.
در قرآن کریم برای سخن گفتن، ارزش های مختلفی طرح شده که گاهی ناظر به ماهیت سخن است و گاهی با عناوین عَرَضی آن ارتباط می یابد و ما در این جا به بعضی ازآن ها اشاره می کنیم:

صراحت

صراحت در سخن گفتن، نقطه مقابلِ گنگی، ابهام و دوپهلو بودن سخن است. در بعضی موارد، صراحت در کلام لازم است. جایی که پای مصالح اساسی انسان و اجتماع در میان باشد، ناگزیر باید با صراحت سخن گفت تا از تفسیرها و تحلیل های دلخواهانه و نادرست، که منطبق بر منافع گروهی یا شخصی است، جلوگیری شود.

ملایمت

یکی دیگر از اوصاف و ارزش های مثبت در سخن گفتن، نرمی و ملایمت است، در برابر تندی و خشونت که می توان گفت این دو صفت متضاد، دو جنبه دارند:
نخست، جنبه عمقیِ روحی و روانی که در کیفیت معنوی گفتار و انتخاب جمله ها و طرز مواجه شدن با شنونده اثر می گذارد.
دوم، جنبه شکلی و ظاهری گفتار که در تُن صدا و کوتاهی یا بلندی سخن اثر می گذارد.
درباره جنبه نخست باید گفت که انبیاء حتی به هنگام روبه رو شدن با دشمنان خدا و مشرکان و فراعنه نیز موظف بودند که سخن به نرمی بگویند تا در دل سخت آنان نفوذ کند. هنگامی که به حضرت موسی و برادرش هارون (علیهما السلام) خطاب شد که به سوی فرعون بشتابند و او را به پرستش خدای یگانه فرا بخوانند، خداوند به آن دو حضرت چنین سفارش کرد:
فَقُولَا لَهُ قَوْلاً لَّیَّناً لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أوْ یَخْشَی؛ (2) پس با او (فرعون) به نرمی سخن بگویید، باشد که پند پذیرد یا بترسد.
صفت ملایمت، نرمی و انعطاف، جز در موارد استثنایی همه جا مطلوب است. خداوند در ستایش پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللهِ لَنتَ لَهُمْ وَلَوْ کَنتَ فَظًّا الْقَلْبِ لَاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ؛ (3) پس به [برکت] رحمت خداست که در برابر آنان نرم خو شدی، و اگر تندخو و سخت دل بودی، قطعاً از پیرامون تو پراکنده می شدند.

فروتنی و ادب

یکی دیگر از ارزش های اخلاقی فروتنی و ادب در گفتار است که قرآن به ویژه در موارد خاصی مانند گفت و گو با والدین بر آن تأکید کرده است:
وَقُل لَّهُمَا قَوْلاً کَرِیماً؛ (4) منظور از قرآن کریم در این آیه، همان سخن مؤدبانه است. تواضع و ادب در همه جا، در رفتار و گفتار، مطلوب است. پس گفتار انسان، به ویژه با کسانی که حقی بر انسان دارند و به خصوص با پدر و مادر، باید فروتنانه باشد؛ زیرا مصالح اجتماعی و حقوق افراد جامعه از این بهره تأمین می شود.

صداقت و راستگویی

سخن گفتن در واقع ابزاری است برای کشف یک امر واقعی مجهول و هنگامی انسان ها در سخن گفتن از یکدیگر استفاده می کنند که سخن، واقع نما و کاشف از حقیقت و راست باشد. حال اگر سخن به جای کشف حقایق، وسیله ای شد برای کتمان حقایق یا با آن حقیقتی را وارونه نشان دادند، در این صورت سخن از مسیر واقعی و فلسفه وجودی خود منحرف شده و نقض غرض می شود.
در آیه خداوند در وصف ستایش آمیز بندگان شایسته خود می فرماید:
اَلصَّابِرِینَ وَالصَّادِقِینَ وَالْقَانِتِینَ وَالْمُنفِقِینَ وَالْمُسْتَغْفِرِینَ بِالأسْحَارِ؛ (5) [اینان اند] شکیبایان و راستگویان و فرمانبرداران [دستورهای الهی] و انفاق کنندگان [به نیازمندان] و آمرزش خواهان در سحرگاهان.

اظهارحق و کتمان نکردن آن

یکی دیگر از ارزش های مثبت در سخن گفتن، اظهار حق و کتمان نکردن آن است. دراین باره در قرآن آیات بسیاری هست که دراین جا به بعضی از آن ها اشاره می کنیم:
وَلَا تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُواْ الْحَقَّ وَأنْتُمْ تَعْلَمُونَ؛ (6) و حق را در [لباس و پوشش] باطل درنیامیزید تا بِدان وسیله حقیقت را کتمان کنید در حالی که می دانید. أفَتَطْمَعُونَ أن یُؤْمِنُواْ لَکُمْ وَقَدْ کَانَ فَرِیقٌ مِّنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلَامَ اللهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ یَعْلَمُونَ؛ (7) آیا طمع دارید که [اینان] به شما ایمان بیاورند، در حالی که گروهی از ایشان سخنان خدا را می شنوند، سپس آن را بعد از فهمیدنش تحریف می کنند و حال آنکه خود نیز می دانند.
اهل کتاب، کلام خدا را می شنیدند و سپس حقایق را از مسیر اصلی خود، چه در لفظ و چه در معنا، منحرف می ساختند و به اصطلاح، کلام خدا را تحریف می کردند.
آنان آیات و حقایق الهی را برای دفع ضرری از خود یا جلب نفعی برای خویش کتمان می کردند و نمی گذاشتند به گوش مردم برسد. از این جاست که در روایات آمده است:
اِذا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فی اُمَّتی فَلْیَظْهَرِ الْعالِمُ عِلْمَهُ فَمَنْ لَمْ یَفْعَلْ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللهِ؛ (8) هنگامی که بدعت ها در امّت من ظاهر شود و خلاف حقایق دین در اجتماع رایج گردد، بر عالِم است که حقیقت را آشکار سازد و دانش خود را بازگوید و اگر نکند از رحمت خدا دور و مشمول لعن و نفرین خدا می شود.

امر به معروف و نهی از منکر

از مواردی که باید سخن حق را گفت، امر به معروف و نهی از منکر است. امر به معروف و نهی از منکر از ضروریات اسلام است و آیات فراوانی در این زمینه هست؛ از جمله:
وَلْتَکُن مِّنکُمْ اُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَأوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ (9) و باید از میان شما جماعتی باشند که به نیکی فرا بخوانند و به کار معروف و شایسته وادارند و از زشتی و منکر بازدارند و آن ها همان رستگاران اند.
کُنتُمْ خَیْرَ أمَّةٍ أخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَونَ عَنِ الْمُنکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللهِ؛ (10) شما بهترین امتی هستید که برای مردم تحقق یافتید: امر به معروف و نهی از منکر می کنید و به خدا ایمان دارید.
یُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَیَأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهُونَ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَأوْلَئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ؛ (11) به خدا و روز جزا ایمان دارند و امر به معروف و نهی از منکر می کنند و در کارهای نیک شتاب می کنند و آنان از شایستگان اند.
وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أوْلِیَاء بَعْضٍ یَأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَونَ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَیُطِعُونَ اللهَ وَرَسُولَهُ أوْلَئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللهُ إِنَّ اللهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ؛ (12) و مردان و زنان مؤمن دوستان یکدیگرند که امر به معروف و نهی از منکر می کنند و نماز را برپا می دارند و زکات می دهند و خدا و پیامبرش را اطاعت می کنند. خداوند اینان را به زودی مورد لطف و رحمت خود قرار می دهد که خداوند مقتدر و حکیم است.
در آیه دیگر پس از آنکه وعده مؤکّد می دهد و به یاری کردن آن کس که به خدا یاری رساند، در توضیح و معرفی کسانی که خدا را یاری می کنند، می فرماید:
الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی الأرْضِ أقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُالزَّکَاةَ وَأمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَواْ عَنِ الْمُنکَرِ وَللهِ عَاقِبَةُ الأُمُورِ؛ (13) همان کسانی که هرگاه به آنان در زمین قدرت و مکنت دهیم، نماز را برپا دارند و زکات دهند و امر به معروف و نهی از منکر کنند و سرانجامِ همه کارها از آنِ خداست.
امر به معروف و نهی از منکر دارای ابعاد، جوانب و مسائلی هستند که باید در علم فقه بررسی شوند؛ ولی دراین جا نیز لازم است به برخی از این مسائل اشاره کنیم.

مراتب امر به معروف

بر پایه بعضی روایات امر به معروف و نهی از منکر درجات و مراتب مختلفی دارد. مرتبه اول آن از دل آغاز می شود و هر کس ارتکاب منکَری یا ترک معروفی را دید، به مقتضای ایمانش باید در دل خود، از آن منزجر باشد. نخستین آثار انزجار و ناخرسندی قلبی در چهره انسان آشکار می شود؛ یعنی مؤمن با دیدن منکر و ترک معروف، در دل ناراحت می شود و قیافه اش را در هم می کشد و رویش را ترش می کند. در روایات آمده است: کسی که برای خدا با دیدن منکر و ترک معروف، چهره اش را در هم نکشد، آتش جهنم چهره او را در هم خواهد کشید.
مرتبه دوم به زبان مربوط می شود. در این مرحله مؤمن باید با زبان ناخرسندی خود را از عامل به منکر و تارک معروف آشکار کند و او را امر به معروف و نهی از منکر و موعظه و ارشاد کند و به هر حال، وی را به راه راست بکشاند.
مرتبه سوم به عمل مربوط می شود. در این مرحله مؤمن، با قدرت و به طور فیزیکی جلوِ منکرات را می گیرد. این مضمون در روایات بسیاری آمده است و درباره اش بحث ها و پرسش هایی طرح می شود؛ مانند اینکه آیا هر سه مرتبه قلبی، زبانی و عملی بر همه مکلفان واجب است یا بعضی مراتب آن، مانند مرتبه عملی و پیشگیری از منکرات با قدرت، به حکومت مربوط می شود و به قوه قهریه دولت اختصاص دارد و مردم معمولی، برای جلوگیری از منکرات نباید به قهر و خشونت متوسل شوند؟
شاید بتوان گفت در صورتی که امر به معروف و نهی از منکر به گونه عملی سبب اخلال در نظم اجتماعی شود، باید با اجازه حاکمان دولت اسلامی صورت گیرد و در فرضِ توانمند نبودن حاکم عدل، با اجازه فقیه جامع الشرایط و آگاه به مصالح جامعه اجرا شود.

نهی از منکر و قیام بر ضد فساد

در مواردی از نظر شرعی قیام بر ضد فساد و مبارزه با ظلم لازم است تا بنیاد دین حفظ شود. اگر کسانی بخواهند مقدسات دین را از بین ببرند، به یقین لازم است که با آنان مبارزه کرد. با توجه به هدف بعثت انبیاء، شکی در لزوم مبارزه با فساد برای ما باقی نمی ماند و حتی اگر دلیل شرعی بر لزوم چنین مبارزه ای نداشتیم، وقتی اساس اسلام در خطر باشد، مبارزه به هر قیمتی لازم است و باید دراین راه با هر خطری روبه رو شد؛ چه عنوان امر به معروف و نهی از منکر بر آن صادق باشد، چه نباشد. در این گونه موارد، نه باید در انتظار یافتن دلیل تعبدی بمانیم و نه باید در گرو عناوین و تطبیق عناوینی باشیم؛ زیرا راه روشن است و هدفْ مشخص و وظیفه ما مبارزه خواهد بود.
مرحوم کاشف الغطاء در چنین مواردی می فرماید: «فقیه باید ادّله ظنّی را برای موارد مشکوک ذخیره کند». (14) پس مبارزه با فساد را در جامعه اسلامی، وقتی کیان اسلام در خطر است، به هیچ وجه نباید مسئله ای مشکوک تلقی کنیم تا لازم باشد از راه ادلّه ظنّی به فکر اثبات آن باشیم. البته در بعضی روایات بر این گونه اعمال امر به معروف و نهی از منکر اطلاق شده است. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در حالی که هدف خود را از قیام کربلا بیان می کند، می فرماید:
انَّما خَرَجْتُ لطلب الاصلاح فی امة جدی (صلی الله علیه و آله و سلم)، أرید أن آمر بالْمَعْرُوفِ وَاَنْهی عَنِ الْمُنکَرِ؛ (15) تنها و تنها به این دلیل قیام کردم تا امت جدم (صلی الله علیه و آله و سلم) را اصلاح و امر به معروف و نهی از منکر کنم.
در چنین روایاتی قیام امام حسین (علیه السلام) از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر شمرده شده است؛ با این که به جنگ و شهید شدن عزیزترین عزیزان اسلام انجامید.

امر به معروف و اقتدار و آمریّت

آیا امر به معروف، مشروط به آمریّت و استعلاست یا به صورت موعظه و نصیحت و درخواست هم عملی خواهد بود؟
در پاسخ این پرسش می توان گفت که از موارد کاربرد امر به معروف و نهی از منکر در آیات و روایات به این نتیجه می رسیم که هدف اصلی شارع مقدس این است که اعضای جامعه بتوانند در کسانی که ترک معروف می کنند یا مرتکب گناهی می شوند، مؤثر باشند و ایشان را به هر صورت ممکن از گناه بازدارند و به ادای وظیفه خود وادارند. طبیعی است که این کار مراحلی دارد:
مرحله اول در مورد کسی است که نمی داند و از سرِجهل مرتکب گناه می شود. در این صورت کافی است که وی را ارشاد کنند و وظیفه شرعی او را به وی بیاموزند، باشد که وقتی فهمید آن کارْ گناه است ترکش کند، یا هنگامی که فهمید کاری بر او واجب است، به وظیفه شرعی خود عمل کند.
مرحله دوم در جایی است که شخص وظیفه خود را می داند و در عین حال مرتکب گناه می شود یا واجبش را ترک می کند. اینجا جای یادآوری است و باید با موعظه و نصیحت و انذار و تبشیر، پیام های ناگواری را که به سبب ترک واجب یا فعل حرام در انتظاراوست، به او یادآوری کرد، تا انگیزه اش برای ترک گناه و انجام دادن وظیفه واجب تقویت شود و خود به خود گناه را ترک کند و وظیفه اش را انجام دهد.
در مرحله سوم نوبت به شدّت و آمریّت می رسد که اگر مؤثر باشد، باید با استعلا و آمریّت وی را از گناه بازدارند یا به ادای وظیفه اش وادارند.
بنابراین، مهم آن است که او را به هر شکل، از گناه بازدارند یا به واجب وادارند و باید دید کدام راه تأثیر مثبت بیشتری دارد و کدام بهتراست. بر ماست که بکوشیم که از بهترین و کم زیان ترین راه به این مطلوب دست یابیم، که در شرایط مختلف فرق می کند؛ گاه با ارشاد و تعلیم یا موعظه و نصیحت انجام شدنی است و گاه با برخورد آمرانه و مقتدرانه.

پی نوشت ها :

1.الرحمن (55)، 3 و 4. ر. ک: سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 19، ص 106.
2.(طه، 44) ر. ک: سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 14، ص 174؛ عبد علی العروسی الحویزی، نورالثقلین، ج 3، ص 380.
3.آل عمران (3)، 159.
4.اسراء (17)، 23.
5.آل عمران (3)، 17.
6.بقره (2)، 42. ر. ک: حسین بن علی الخزاعی النیشابوری، روض الجنان و روح الجنان، ج 1، ص 236؛ ملا فتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج 1، ص 191؛ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 1، ص 152.
7.بقره (2)، 75.
8.شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج 6، باب 40، ص 269، روایت 21538.
9.آل عمران (3)، 104.
10.آل عمران (3)، 110.
11.آل عمران (3)، 114.
12.توبه (9)، 71. ر. ک: سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 9، ص 353.
13.حج (22)، 41.
14.شیخ جعفر کاشف الغطاء، کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء، ج 1، ص 39.
15.محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 44، باب 37، ص 329.

منبع : کتاب انسان سازی در قرآن