راه تحصیل ارزش های اخلاقی (2)
چنان که پیشتر گفتیم، نخست لازم است علم صحیح را کسب کنیم؛ ولی علم به تنهایی برای تحصیل ایمان کافی نیست، بلکه علاوه بر آن، شرایط روانی ما نیز باید برای پذیرش حق
نویسنده : علامه مصباح یزدی
شرایط ایمان
چنان که پیشتر گفتیم، نخست لازم است علم صحیح را کسب کنیم؛ ولی علم به تنهایی برای تحصیل ایمان کافی نیست، بلکه علاوه بر آن، شرایط روانی ما نیز باید برای پذیرش حق مساعد باشد؛ چون اعمال اختیاری انسان در واقع از دو مایه سرچشمه می گیرد: یکی شناخت و بینش، دیگری میل و گرایش، که این ها از دو مقوله متفاوت اند.بنابراین، بر ماست که برای فراهم آوردن ایمان در دو زمینه تلاش کنیم: نخست: در زمینه تقویت شناخت خویش، دوم در زمینه انگیزش میل فطری خویش به ایمان آوردن و اجرای کارهای ناشایست.
البته بین شناخت و میل نیز یک نحو ترتّب وجود دارد؛ چرا که برانگیخته شدن امیال مسبوق به نوعی شناخت است؛ چون انسان تا چیزی را نشناسد، نمی تواند به آن شوق پیدا کند. پس در واقع علم، متمّم علت شوق است؛ زیرا اصل انگیزه فطری نسبت به متعلّق شوق و میل هایی بالقوه چه در لذایذ مادّی و چه در امور معنوی و حتی لقاءالله تعالی در نهاد انسان وجود دارد؛ البته شکوفا و برانگیخته شدنش مشروط به علم است. پس در واقع، علم دو نقش را بازی می کند: نخست آنکه حقیقت را برای ما روشن می کند و حق و باطل را به ما می شناساند، دوم آنکه میل هایی که به طور فطری در ما هست پس از علم و آگاهی، مصداق خود را پیدا می کند و بدین ترتیب، علمْ به شکوفایی آن میل ها و تأثیر عملی آن ها کمک خواهد کرد.
ایمان، منشأ تقوا
تاکنون دریافته ایم که ایمان مقتضی عمل صالح است و ما را به آن وامی دارد. اکنون این نکته را یادآوری می کنیم که ایمان در صورتی می تواند منشأ تقوا شود که زنده و فعّال باشد و در غیر این صورت بود و نبودش یکی خواهد بود و نمی تواند انگیزه نیرومندی در ما برای انجام دادن کارهای خوب و ترک کارهای زشت پدید آورد و به دست غفلت سپرده خواهد شد. آگاهی و تنبّه همواره باید زنده باشد تا منشأ اثرشود. اگر توجه به مسائل مادی بیش از حدّ لازم باشد، توجه به معنویات فراموش و از ذهن خارج می شود و در این صورت است که ایمان به بار نمی نشیند و آثار مطلوب از آن به دست نمی آید. چنین انسانی به مصلحت و مفسده کار خویش نمی اندیشد؛ بلکه ماهیّت وی مسخ و از انسانیت خارج می شود و به تعبیر قرآن، در زمره چارپایان قرار می گیرد:أوْلَئِکَ کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أضَلُّ؛ (9) آن ها همچون چارپایان اند، بلکه گمراه تر.
حقیقت مسخ انسانی همین است که کمالات انسانی خویش را فراموش کند. چون ممکن است انسان درباره منافع مادی خویش خوب بیندیشد و دقت کند، ولی از سرانجام کارخویش و از خدا و قیامت غفلت ورزد و در حقیقت خود را فراموش کند که خداوند درباره اینان فرموده است:
نَسُوا اللهَ فَآنسَاهُمْ أنفُسَهُمْ؛ (10) خدا را فراموش کردند و خدا نیز آن ها را به «خود فراموشی» گرفتار کرد.
فراموشی خدا و غفلت از مبادی ایمان سبب می شود که انسان خود را فراموش کند و در واقع به حیوان تبدیل شود. سیر در آفاق و انفس و مطالعه تاریخ زندگی گذشتگان، انسان را از چنین غفلتی خارج و بینا و شنوا می کند؛ چنان که قرآن می فرماید:
أفَلَمْ یَسِیُروا فِی الأرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبُ یَعْقِلُونَ بِهَا أوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَی الأبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ؛ (11) آیا در زمین گردش نکرده اند تا دل هایی داشته باشند که حقیقت را با آن درک کنند، یا گوش هایی که با آن [ندای حق را] بشنوند؟ چرا که چشم های ظاهر نابینا نمی شود؛ بلکه دل هایی که در سینه هاست کور می شود.
آری، اگر انسان در پیِ شهوات خود باشد، چنان که قرآن فرموده است:
یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأکُلُونَ کَمَا تأکُلُ الأنْعَامُ؛ (12) کام می جویند و می خورند، آن گونه که چارپایان می خورند.
یعنی پیوسته دراین فکر باشد که چه بخورد، چه بپوشد، چه بنوشد و چه لذّتی کسب کند؛ چنین شخصی چشم و گوش انسانی ندارد و دل انسانی برایش باقی نمانده است. قرآن در توبیخ اینان می گوید:ذَرْهُمْ یَأکُلُواْ وَیَتَمَتَّعُواْ وَیُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوفَ یَعْلَمُونَ؛ (13) بگذارشان بخورند و کام جویند و آرزوها [ی بلند] مشغولشان دارد که به زودی [بدی کار خویش را] می فهمند.
برای آنکه چنین کسی بتواند دل خویش را انسانی کند، باید از این لذت پرستی و کامجوییِ افراطی خارج شود، به خود برگردد و درباره زندگی و آینده اش در اندیشه فرو رود تا راه درست زندگی را باز یابد. بنابراین، معنای گردش در زمین – که در قرآن بسیار تکرار و بر آن تأکید شده – صرفاً گردش جسمانی و حرکت با خودرو و هواپیما نیست؛ بلکه خواسته قرآن از انسان، رهسپاری و گردشی است که همراه اندیشه ورزی، عبرت گیری و پندآموزی باشد تا دلِ رفته باز آید، گوش شنوا، چشم بینا و زنگار از جان زدوده شود؛ که خداوند خود در این باره فرموده است:
فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإنَّهَا لَا تَعْمَی الأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی القُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ؛ (14) تا دل هایی داشته باشند که حقیقت را با آن درک کنند، یا گوش هایی که با آن [ندای حق را] بشنوند؟ چرا که چشم های ظاهر نابینا نمی شود، بلکه دل هایی که در سینه هاست کور می شود.
از این رو، قرآن پیوسته ما را هشدار می دهد تا به خود آییم و به جای فرو رفتن و غرق شدن دررخدادها و اشخاص و اشیاء، قدری هم درباره خویش بیندیشیم (علیکم انفسکم) (15)؛ اندیشه ای که ما را به والاترین قله های تعالی و معرفت پرواز دهد، بر بلندترین شاخه های توحید بنشاند، و از حیوانیت بِرَهاند.
افکار علمی و نتایج کارها
در پاسخ به این پرسش که «در مقام عمل به چه چیزی باید بیندیشیم؟» می گوییم یک مرحله از اندیشه عملی عبارت است از دقت برای تشخیص کار «خوب» از کار «بد» تا آن چه را در این زمینه عقل می فهمد از عقل، و آن چه را نمی فهمد از شرع دریافت کنیم و بدانیم چه کاری را باید انجام دهیم و کدام را باید ترک کنیم. افزون بر این، لازم است درباره آثار فعل و ترک کارهای نیک و بد نیز به دقت بیندیشیم – چنان که درباره آثار ایمان و کفر لازم بود بیندیشیم – و آثار دنیایی و آخرتی کارهای خوب و بد را با دقت بررسی کنیم.قرآن درباره برخی از آثار دنیایی کارها، برای نمونه، به انسان آگاهی هایی می دهد که البته آثار اعمال انسان منحصر در آن ها نیست؛ بلکه ظهور آن ها از الطاف الهی است و سبب هشیاری و بیداری وی می شود تا خود را از آثار زیانبارتر برهاند و به آثاری شیرین تر و چشم گیرتر نزدیک کند:
-ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْض الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ؛ (16) به دلیل کارهایی که دست های مردم انجام داده اند، فساد در روی زمین و دریا ظاهر شد تا [خداوند، آثار] بعضی از کارهایشان را به آنان بچشاند، باشد که آنان [به راه راست] بازگردند.
-وَمَا أصَابَکُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أیْدِیکُمْ وَ یَعْفُو عَن کَثِیرٍ؛ (17) آن چه از مصیبت به شما می رسد، به سبب کاری است که دستانتان انجام داده است و [خداوند] از بسیاری [دیگر از آن ها می گذرد و آن ها را] می بخشد.
-وَلَوْ أنَّ أهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ وَلَکِن کَذَّبُواْ فَأخَذْنَاهُم بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ؛ (18) و اگر مردم آبادی ها ایمان آورده و تقوا [پیشه] کرده بودند، برکاتی از آسمان و زمین بر [روی] ایشان گشوده بودیم، ولکن تکذیب کردند، پس آنان را به سبب آن چه کرده بودند [بر] گرفتیم.
-وَعَدَاللهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلَفَنَّهُم فِی الأَرْضِ؛ (19) خداوند کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دهند، وعده داده است که آنان را جانشین خود در روی زمین قرار دهد.
-قَالَ مُوسَی لِقَوْمِهِ اِسْتَعِینُوا بِاللهِ وَاصْبِرُوا إِنَّ الأرْضَ لِلهِ یُورِثُهَا مَن یَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ؛ (20) موسی به قوم خود گفت: از خدا یاری بجویید و شکیبا باشید که زمین از آنِ خداوند است و آن را به هر که از بندگانش بخواهد ارث می دهد و سرانجام از آنِ پروا پیشگان خواهد بود.
در این جا لازم است به مقایسه نعمت ها و نقمت های دنیایی و آخرتی و سنجش لذایذ و آلام مادی و معنوی بپردازیم و شدت و ضعف و کمال و نقص آن ها را بشناسیم؛ زیرا در زندگی عملی ما تأثیری عمیق خواهد داشت و زشتی ها و آلودگی ها را از رفتار ما خواهد زدود.
نیرومندترین انگیزه ی کار شایسته
زمینه های دیگر نیز برای اندیشه وجود دارد و برانسان هایی که در پی تعالی هستند لازم است درباره آن ها بیندیشند. کسانی که معرفتشان کامل تر و روحشان لطیف تر است باید به حضور خداوند و این حقیقت بیندیشند که او ناظر و به همه کارهای ما آگاه است؛ چنان که او خود فرموده است:وَاللهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ؛ (21) خدا به آن چه می کنید، آگاه است.
همچنین لازم است درباره نعمت های بزرگ و بی شمار خداوند بیندیشیم تا محبّت خود را در دل هایمان ایجاد کند و بر آن بیفزاید.
محبّت خدا و اولیای خدا نیرومندترین انگیزه ای است که در برابر همه گناهان و جاذبه های انحرافی، به انسان شکیبایی و پایداری می دهد تا بر آن ها پیروز و مسلط شود. راه ساده دستیابی به این محبّت ها اندیشیدن درباره نعمت ها و لطف هاست. در حدیثی قدسی آمده است که خدای متعال خطاب به حضرت موسی فرمود:
«یا مُوسی حَبِّبْنی اِلی خَلْقی.» (22)
مرا در دل خلق محبوب و چنان کن که مرا دوست بدارند. موسی از خداوند پرسید چگونه؟ خداوند در پاسخ فرمود: نعمت های مرا یادآوریشان کن و مورد توجهشان قرار بده.
این فطری است که هر کس به انسان احسان کند، در دل خویش به او محبّت ورزد؛ زیرا انسان بنده احسان است و احسان فطرت انسان را بیدار می کند و محبّت خدا را – که در فطرت وی ریشه دارد – برمی انگیزد. انسان آن کس را که در وقت گرفتاری به داد او رسیده باشد هرگز فراموش نخواهد کرد و پیوسته خویش را مدیون او می داند؛ ولی با وجود نعمت های بی شمار و گوناگون که سراسر زندگی و پیرامون انسان را پر کرده – نعمت هایی که ازجهت کمّی و کیفی قابل مقایسه با کمک ها و هدایای کوچک انسانی نیستند – چرا انسان خدا را فراموش می کند و توجه چندانی به ولیّ نعمت خود، خدای مهربان، ندارد؟ در پاسخ باید گفت که این فراموشی و بی توجهی به سبب غفلت از نعمت های بزرگ خداوند است و اگر درباره این همه نعمت در اندیشه فرو رویم و عمق و عظمت و نقش اساسی آن ها را درک کنیم، محبّت خدا که مالک اصلی آن هاست در دل ما زنده و انگیزه شکرگزاری خداوند در اطاعت از وی در ما فعّال خواهد شد و در این صورت است که بسیاری از مشکلات شخصی و اجتماعی انسان حل می شود.
پی نوشت ها :
9.اعراف (7)، 179.
10.حشر (59)، 19. ر. ک: ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج 5، ص 264؛ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 19، ص 253.
11.حج (22)، 46.
12.محمد (47)، 12.
13.حجر (15)، 3.
14.حج (22)، 46.
15.مائده (5)، 105.
16.روم (30)، 41. ر. ک: سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 16، ص 206.
17.شوری(42)،30.
18.اعراف (7)، 96.
19.نور (24)، 55.
20.اعراف (7)، 128.
21.آل عمران (3)، 53.
22.میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج 17، ص 319؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 2، ص 4.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}