نویسنده : کرد فیروزجایى یارعلى



 

طرح مسأله

کانت در کتاب نقد عقل محض در مقام فراهم آوردن تبیینی برای احکام تألیفی پیشینی، پای مفاهیم محض فاهمه را به میان می‌کشد و محل بحث درباره آن مفاهیم و چگونگی اعمال و اعتبار آنها و احکام دیگرشان را منطق استعلائی می‌نامد. لذا طبیعی است که این پرسش مطرح شود که آیا مفاهیم محض فاهمه در فلسفه کانت، قرابتی با مفاهیم منطقی دارند؟ مقاله حاضر در صدد است تا معقولات ثانی منطق سنتی را با مفاهیم محض فاهمه در فلسفه کانت مقایسه کند تا از این رهگذر، تصور روشن‌تری از آنها به دست آید و نسبت آنها با یکدیگر آشکار شود. برای نیل به این مقصود، نخست معقولات ثانی منطقی مطرح می‌گردد و احکام آن بررسی می‌شود و سپس مفاهیم محض فاهمه در فلسفه کانت تحلیل می‌شود. بررسی تطبیقی این دو نیز فرجام بحث خواهد بود.

معقولات ثانی منطقی

انسان به نحوی از انحا با موجودات مواجه می‌شود و در این مواجهه، ادراکاتی درباره آنها کسب می‌کند که این ادراکات معمولاً حسی و جزئی هستند. هم زمان یا پس از حصول ادراکات جزئی در ذهن، ادراک دیگری از همان اشیا در ذهن ایجاد می‌شود که جزئی نیست؛ بلکه کلی است؛ مثلاً وقتی انسان با گلی مواجه می‌شود و آن را مشاهده می‌کند، رنگ و بوی آن را احساس می‌کند و ادراک یا ادراکاتی حسی از آن گل در ذهن او نقش می‌بندد؛ این ادراکات که از طریق حواس برای او حاصل می‌شوند، جزئی هستند و از امور خاص و مشخصی حکایت می‌کنند؛ اما ذهن او غیر از احساسات و تصورات جزئی که از گل مشهود به دست آورده است، ادراکات دیگری نیز از آن کسب می‌کند که جزئی نیستند؛ بلکه کلی‌اند و از امر کثیر حکایت می‌کنند؛ مثلاً علاوه بر ادراک حسی آن گل، برگ سبزش و بوی مطبوعش که به ترتیب از شخص آن گل، برگ سبز و بوی آن حکایت می‌کنند و چیز دیگری یعنی گل، رنگ سبز و بوی دیگری را نشان نمی‌دهند، تصورات گل، برگ سبز و بوی مطبوع نیز در ذهن شکل می‌گیرد که فقط از آن گل حکایت نمی‌کنند؛ بلکه می‌توانند حاکی از بی‌نهایت کل یا بی‌نهایت برگ سبز و یا بی‌نهایت بو باشند. این مفاهیم که مفاهیمی کلی هستند و معمولاً هم زمان یا بعد از احساس جزئی مربوط در ذهن شکل می‌گیرند، «مفاهیم ماهوی» و «معقولات اولی» نامیده می‌شوند.
روند تکوّن معرفت بشری و تکامل آن به اینجا ختم نمی‌شود؛ بلکه مرحله دیگری وجود دارد که ذهن با ورود به آن، دسته دیگری از مفاهیم و ادراکات را به دست می‌آورد. در مرحله قبل که ادراکات حسی و مفاهیم کلی ماهوی تشکیل شده بود، نگاه ذهن به اشیای خارجی معطوف بود و آن مفاهیم ـ‌ اعم از حسی جزئی و عقلی کلی ـ از اشیای نفس‌الامری و خارجی حکایت می‌کردند. در مرحله جدید، ذهن به جای اینکه به اشیای خارجی نظر کند و از آن مفهومی را به دست آورد، به قلمرو خودش توجه می‌کند و مرتبه‌ای از آن، مرتبه دیگری را متعلق تأمل خود قرار می‌دهد و اوصافی از آن را می‌فهمد و به آن اسناد می‌دهد. ذهن در این مرحله به آن تصورات، مفاهیم و ادراکات که قبلاً از اشیای خارجی فهمیده بود، توجه می‌کند و اوصاف و احکامی را درباره آنها می‌فهمد؛ مثلاً تصور «این گل» را متعلق نظر خود قرار می‌دهد و در می‌یابد که این تصور فقط از یک گل حکایت می‌کند و جزئی است؛ به عبارت دیگر، به جزئی بودن این تصور پی می‌برد. همچنین در نگاه به تصور ماهوی (معقول اول) گل در می‌یابد که این تصور قابل صدق بر کثیرین و کلی است؛ به عبارت دیگر، کلیت این تصور را در می‌یابد.
مفاهیم جزئی و کلی مفاهیمی هستند که خود، مفاهیم دیگری را توصیف می‌کنند و احکام آن را بیان می‌نمایند. محکی این مفاهیم از سنخ اشیای خارجی نیست؛ بلکه مفاهیم و تصورات دیگری هستند. نکته مهم این است که متعلق اینگونه مفاهیم و محکی آنها حیثیت وجود مفاهیم و ادراکات دیگر نیست؛ بلکه حیثیت حکایت‌گری و کاشفیت آنهاست. اگر درباره وجود و تحقق مفاهیم در ذهن و وعای نفس تأمل شود و اوصافی درباره آن فهمیده شود و مفاهیم تازه‌ای به دست آید، این دستاوردها از قبیل مفاهیم ماهوی و معقولات اولی خواهند بود؛ زیرا متعلق آنها وجود چیزی بوده است، نه مفهوم چیزی.
در هر حال، مفاهیمی مانند کلیت، جزئیت، نوعیت، جنسیت، فصلیت، عرضیت، حد، قیاس و... که خود درباره مفاهیمی دیگر هستند و اوصاف آنها را بیان می‌کنند. «معقول ثانی منطقی» یا «مفهوم منطقی» نامیده می‌شوند. این مفاهیم از این لحاظ که در وعای ذهن بر چیزی عارض می‌شوند، عروض‌شان در ذهن است و از این لحاظ که ظرف اتصاف معروض به آنها در ذهن می‌باشد، اتصاف‌شان در ذهن است. به عبارت گویاتر، معقول ثانی منطقی فقط بر مفاهیم ذهنی حمل می‌شود و فقط در ذهن مصداق دارد. (مطهری، 1374: 362 ـ 366؛ مصباح یزدی، 1370 : 1/ 198 ـ 200).
معقول اول یا مفهوم ماهوی بر اشیای خارجی حمل می‌شود و مصداق آن در خارج است. گذشته از معقولات اولی که ماهیت اشیای خارجی را بیان می‌کنند و از اشیای خارجی حکایت می‌کنند و معقولات ثانی منطقی که اوصاف و احکام مفاهیم ذهنی را از آن جهت که مفهوم هستند، بیان می‌کنند و فقط بر مفاهیم ذهنی صدق می‌کنند و به هیچ وجه بر اشیای خارجی صدق نمی‌کنند، دسته دیگری از مفاهیم وجود دارند که «معقولات ثانی فلسفی» یا «مفاهیم فلسفی» نامیده می‌شوند؛ این مفاهیم ـ مانند وجوب و امکان، وحدت و کثرت، خارجی و ذهنی، بالقوه و بالفعل، علیت و معلولیت و ... ـ اشیای خارجی را توصیف می‌کنند؛ اما مانند مفاهیم ماهوی، اشیای خارجی را تنویع و طبقه‌بندی نمی‌کنند؛ بلکه از جهت صدق بر اشیای خارجی، عمومیت بیشتری نسبت به مفاهیم ماهوی دارند و بر انواع مختلفی صدق می‌کنند. گذشته از این، معقولات ثانی فلسفی، حاصل کندوکاو و تأمل ذهنی و نیز مقایسه اشیا با یکدیگر است. (مطهری، همان: 366 ـ 369) بحث تفصیلی درباره معقولات ثانی فلسفی مجال دیگری را می‌طلبد و خارج از مقصود مقاله حاضر است و لذا از آن می‌گذریم.
معقول ثانی منطقی از آن جهت مفهومی مترتب بر معقول (یا معرفت) دیگر و ناظر بر آن است، «ثانی» نامیده می‌شود؛ یعنی اگر هیچ معرفتی وجود نداشت، معقول ثانی منطقی هم وجود پیدا نمی‌کرد؛ زیرا این دسته از مفاهیم، اوصاف مفاهیم دیگر و متفرع بر آنها و مبتنی بر آنها هستند. همچنین از آن جهت که این مفاهیم در منطق بررسی می‌شوند و در واقع موضوع علم منطق را تشکیل می‌دهند، «منطقی» نامیده می‌شوند. نکته دقیقی که در اینجا قابل تذکر است، اینکه موضوع منطق، معرف و حجت است؛ اما نه به حمل اولی! در منطق از عنوان معرف و حجت و احکام و خواص مفهوم این دو بحث نمی‌شود؛ بلکه معرف و حجت به حمل شایع، موضوع علم منطق هستند و همواره از مصادیق معرف و حجت و شرایط آنها بحث می‌شود؛ مصادیق معرف، تصورات مرکبی از جنس و فصل یا جنس و عرض خاص هستند که از سنخ معقولات اولی می‌باشند. مصادیق حجت نیز قضایایی هستند که معمولاً درجه اول و ناظر به خارج می‌باشند. بنابراین معرف و حجت که در منطق از احکام، عوارض و شرائط آنها بحث می‌شود، معرف و حجت به حمل شایع هستند و مقصود اصلی، خود عنوان و مفهوم معرف و حجت نیست؛ اما در سیر بحث از آنها اوصافی به آنها نسبت داده می‌شود و محمولاتی بر آنها حمل می‌گردد که درجه دوم، ثانوی و ناظر به معقولات ذهنی هستند، نه واقعیات خارج از ذهن. در نتیجه احکام و محمولات مسایل منطق از سنخ معقول ثانی منطقی است؛ اما موضوعات مسایل منطق در وهله نخست، معرف و حجت به حمل شایع است که معقول ثانی نیستند. در وهله ثانی در بعضی از موارد که نیاز می‌شود تا از معقولات ثانی مانند مفاهیم نوع، جنس، فصل، کلی و ... بحث گردد و درباره آنها حکمی صادر شود، معقول ثانی منطقی است و همین نکته، وجه تسمیه این دسته از معقولات ثانی به منطقی خواهد بود.
این نکته نیز قابل توجه است که تا آن اندازه که نگارنده خبر دارد، در طول تاریخ تفکر بشری، برای اولین بار ابن‌سینا بین معقول اول و معقول ثانی تفکیک و بر آن تأکید کرده است و در آثار گوناگون خود به آن تصریح نموده است. (1405 الف: 10 و 11؛ 1973: 167 ـ 169؛ 1405 ب: 1/15)
اخلاف ابن‌سینا نیز در آثار گوناگون خود، همین سنت را ادامه دادند؛ اما در این مدت، منظور از معقولی ثانی، معقول ثانی منطقی بوده و شامل معقول ثانی فلسفی نمی‌شده است. ظاهراً اولین بار سهروردی به مفاهیم فلسفی مانند قوه و فعل، علیت و معلولیت، وحدت و کثرت و... معقول ثانی اطلاق کرده است؛ اما او این مفاهیم را از مفاهیم منطقی تفکیک نکرده است. (1372: 340 ـ 347 و 361) محقق طوسی نیز بر مفاهیم فلسفی، معقول ثانی اطلاق کرده است؛ اما در موردی (1407: 110، 116، 134 و 144) آنها را همراه با مفاهیم منطقی، معقول ثانی خوانده است و در جای دیگری (1375: 298) مفاهیم ماهوی و مفاهیم فلسفی را با هم معقول اول نامیده و در مقابل مفاهیم منطقی (معقول ثانی) قرار داده است. بعد از محقق طوسی مخصوصاً با مباحث شارحان افکار او و ملاصدرا و اخلاف او بود که معقول ثانی منطقی از معقول ثانی فلسفی صریحاً تمایز یافت.
با توجه به مباحث فشرده‌ای که درباره معقول ثانی منطقی تا اینجا مطرح شد، می‌توان چنین جمع‌بندی کرد:
1. معقولات ثانی منطقی به اعیان اشیا، اعم از اعیان خارجی و اعیان ذهنی تعلق ندارند؛ یعنی چیزی در خارج وجود ندارد که مستقیماً محکی و مطابَق آنها باشد؛ بلکه معقولات ثانی منطقی فقط از مفاهیم و به عبارت دیگر، از حکایت‌ها حکایت می‌کنند.
2. چون، معقولات ثانی منطقی حاکی از حکایت‌ها و مفهومِ مفهوم می‌باشند، ثانی، درجه دوم و سطح عالی‌تر خوانده می‌شوند و در عین حال، درجه عالی‌تری از فهم و معرفت بشری را تشکیل می‌دهند.
3. معقولات ثانی منطقی، نه عوارض وجود خارجی هستند و نه عوارض و لوازم ماهیات؛ بلکه از عوارض وجود ذهنی می‌باشند.
4. چون، معقولات ثانی منطقی عوارض وجود ذهنی و فرع بر مفاهیم و معقولات دیگر هستند، فطری، پیش‌ساخته و ذاتی ذهن نیستند؛ یعنی مفاهیم منطقی نه تنها متقدم و سابق بر معارف دیگر نیستند، متفرع بر معارف قبلی‌اند و پیش‌شرط و پیش‌نیاز وجود معقولات منطقی، مفاهیم و معقولات دیگر است.
5. معقولات ثانی منطقی از لحاظ معروض و موصوف گوناگون هستند. برخی بر تصورات عارض می‌شوند، مانند تصور، جزئی، کلی، نوع، جنس، فصل، حدّ و... و برخی بر تصدیقات عارض می‌شوند، مانند تصدیق، حکم، استدلال، تناقض و... . معقولات ثانی منطقی عارض بر تصورات می‌توانند بر تصور جزئی و حسی عارض شوند، مانند مفهوم جزئیت یا بر معقول اوّل عارض شوند، مانند مفهوم نوع، جنس و...، یا بر هر دو قسم عارض شوند، مانند مفهوم تصور و مفهوم، یا بر معقول ثانی فلسفی عارض شوند و نیز اقسام مختلف دیگر که نه چندان در آثار منطق‌دانان به آنها پرداخته شده است و نه بحث حاضر به آن وابستگی حیاتی دارد.

پی نوشت ها :

1. استادیار دانشگاه باقرالعلوم ˜

منبع: فصلنامه آیین حکمت، شماره 2