نقد و بررسی دلایل مشائیان بر ابطال تناسخ(1)
بحث تناسخ یکی از مباحث قدیمی فلسفی علمالنفس است؛ موضوعی که در طول تاریخ، فکر بشر را به خود معطوف داشته است؛ به گونهای که اعتقاد به تناسخ در میان ملل و اقوام زیادی از
نویسنده : محمدتقی یوسفی
تناسخ آموزهای است که از دیرباز، فکر اندیشمندان را به خود معطوف داشته است؛ بحثی که هم در فلسفه نفس، بازتابهای درخور توجهی دارد و هم در دیگر مباحث فلسفی. علاوه بر اینکه نمیتوان از بازتابهای کلامی آن نیز غافل شد؛ از اینرو اندیشمندان مسلمان به فراخور توان فکری خویش به بررسی آن پرداخته و عمدتاً به امتناع عقلی آن گرایش نشان دادهاند. فیلسوفان مشائی نیز بر امتناع عقلی تناسخ تأکید کردهاند و گاه تقریرهای جدیدی از دلایل گذشتگان ارائه نموده و گاه به دلایل جدیدی دست یافتهاند. در این مقاله، تلاش شده تا دیدگاه مشائیان دربارة تناسخ ارائه شود. ابتدا نگاهی به تاریخچه آموزه تناسخ، گرایشهای گوناگون در اینباره، اصطلاحات تناسخ و انواع آن میشود و در نهایت مبانی انکار تناسخ طرح میگردد. بررسی دلایل ایشان، تعیین مقدار دلالت آنها و نقد و بررسی هر یک از آنها محور بحثهای بعدی است.
واژههای کلیدی: تناسخ، تناسخ ملکی، تناسخ ملکوتی، تناسخ صعودی، تناسخ متشابه، تناسخ نزولی، نسخ، مسخ، فسخ، رسخ.
تناسخ آموزهای است که به سرنوشت انسانها بستگی دارد و دین و فلسفه به آن پرداختهاند از این رو اندیشمندان مسلمان با براهین عقلی بر امتناع آن پافشاری کردند. در این میان، فیلسوفان مشائی نه تنها وقوع آن را انکار کردند، که امکان آن را نیز با چالش مواجه کردهاند.
در این مقاله تلاش ما بر آن است که با بررسی دقیق آثار فیلسوفان مشائی به ویژه ابنسینا، دلایل آنان بر امتناع تناسخ را گردآوری کنیم و با ارائه تقریرهای جدید، صحت و سقم هر یک از آنها را بررسی کنیم.
پیش از پرداختن به اصل بحث، نگاه اجمالی به چند نکته خواهیم داشت.
به دیگر سخن، اعتقاد به تناسخ از دیرباز در میان ملل و اقوام گوناگون مطرح بوده است. و برخی، آن را از اعتقاداتی دانستهاند که علاوه بر جنوب شرق آسیا در اروپا نیز رواج داد. (عثمان یک، 1423: 9) تا جایی که برخی حتی آن را به همه مذاهب فکری نسبت داده، چنین گفتهاند: «ما من مذهب الا و للتناسخ فیه قدم راسخ؛ فرقهای نیست که در آن تناسخ جایگاه محکمی نداشته باشد». (شهرستانی، 1395: 2/255؛ صدرالدین شیرازی، 1360: 232؛ مجلسی، 1404: 7/49)
جان بیناس نیز در اینباره میگوید:
همه مذاهب عالم از بدویان وحشی تا امم متقدم که دارای فرهنگ متعالی هستند، همه بیش و کم، قدمی در راه عقیده به تناسخ برداشتهاند. (1373: 155)
بررسی بیشتر سیر تاریخی تناسخ، مجالی وسیعتر میطلبد. (ر. ک: یوسفی، 1388: 54 ـ 62)
بیتردید تناسخ یکی از نشانههای بودیسم نیز به حساب میآید. (ناس، همان: 189) البته پیروان مکتب بودا به تبعیت از بودا که بدن انسان را اولین منزل نفس و بابالابواب همه بدنهای حیوانی و نباتی میدانست، به تناسخ اعتقاد راسخ دارند؛ (کازرونی شیرازی، 1380: 459) هر چند آنان بین اهل سعادت و دیگران فرق میگذارند. نفوس سعادتمندان به جای اینکه در بدنی قرار گیرند، پس از مرگ به عالم عقل نائل میشوند و به سعادتی میرسند که نه چشمی دیده، نه گوشی شنیده و نه به ذهن بشری خطور کرده است؛ ولی نفوس متوسطین، بازماندگان از کمال و اهل شقاوت به ابدان دیگر وارد میشوند. البته در اینکه وارد بدن انسانهای دیگر یا ابدان غیر انسانی شوند، اختلافنظر وجود دارد؛ برخی آن را به اختلاف مراتب نفوس در نیل به کمال دانسته، ورود به ابدان حیوانات را نیز جایز میدانند و برخی ورود به جسم نبات را هم ممکن میشمارند. (ر. ک: همان: 457؛ صدرالدین شیرازی، 1379: 9/8؛ بستانی، بیتا: 6/224)
یک. تناسخ نزولی: انتقال روح از بدن اشرف به بدنی أخس؛ مثلاً روحی که در بدن یک انسان بوده است، وارد بدن حیوان، نبات و یا جماد شود.
دو. تناسخ صعودی: انتقال روح از بدنی أخس به بدنی اشرف؛ مانند اینکه روح حیوانی وارد بدن انسان شود.
سه. تناسخ مشابه: انتقال روح از بدنی به بدن همعرض دیگر؛ مثلاً روح از بدن انسانی به بدن انسان دیگری یا از بدن حیوانی به بدن حیوان دیگر انتقال باید. (صدرالدین شیرازی، همان: 9/4 و 8)
مقسم این تقسیم روحی است که به بدن دیگر منتقل میشود؛ خواه روح حیوان باشد یا انسان، در حالی که گاهی در تناسخ، تنها به روح انسان توجه دارند؛ از این رو تقسیم دیگری شکل میگیرد که در ذیل عنوان بعدی به آن اشاره میکنیم.
دو. مسخ / تماسخ: انتقال روح انسان از بدن انسانی به بدن یک حیوان؛ این معنا زمانی روی میدهد که انسان کارهایی غیر انسانی و مناسب با حیوان انجام دهد.
سه. فسخ / تفاسخ: انتقال روح انسان از بدن انسانی به یک گیاه؛ این معنا زمانی رخ میدهد که تنها همّت انسان، ارضای شکم و شهوتش باشد.
چهار. رسخ / تراسخ: انتقال روح انسان به یک جماد. (همان: 4؛ حسنزاده آملی، 1379: 813؛ فیاض لاهیجی، 1372: 2، 7 و 172).
واژههای کلیدی: تناسخ، تناسخ ملکی، تناسخ ملکوتی، تناسخ صعودی، تناسخ متشابه، تناسخ نزولی، نسخ، مسخ، فسخ، رسخ.
طرح مسأله
بحث تناسخ یکی از مباحث قدیمی فلسفی علمالنفس است؛ موضوعی که در طول تاریخ، فکر بشر را به خود معطوف داشته است؛ به گونهای که اعتقاد به تناسخ در میان ملل و اقوام زیادی از مسلمات شمرده میشود؛ تناسخ در مغربزمین، جزء اعتقادات مردم و دانشمندان یونان باستان بوده است و امروزه نیز در مشرقزمین نحلههای زیادی از جمله هندوها و بوداییها به آن اعتقاد راسخ دارند.تناسخ آموزهای است که به سرنوشت انسانها بستگی دارد و دین و فلسفه به آن پرداختهاند از این رو اندیشمندان مسلمان با براهین عقلی بر امتناع آن پافشاری کردند. در این میان، فیلسوفان مشائی نه تنها وقوع آن را انکار کردند، که امکان آن را نیز با چالش مواجه کردهاند.
در این مقاله تلاش ما بر آن است که با بررسی دقیق آثار فیلسوفان مشائی به ویژه ابنسینا، دلایل آنان بر امتناع تناسخ را گردآوری کنیم و با ارائه تقریرهای جدید، صحت و سقم هر یک از آنها را بررسی کنیم.
پیش از پرداختن به اصل بحث، نگاه اجمالی به چند نکته خواهیم داشت.
1. نگاه تاریخی به تناسخ
تناسخ [1] که تعبیر دیگری از آموزه انتقال[2] روح است، به عنوان یک عقیده عمومی در بسیاری از نظامهای اندیشه فلسفی و باورهای مذهبی در فضاهای وسیع جغرافیایی و تاریخی مطرح است. هر چند در زمان کنونی، این باور را مختص برخی از جوامع مطرح میکنند، شواهدی وجود دارد که این آموزه در برخی از دورهها در همه بخشهای مختلف جهان رشد کرده است و به صورتهای گوناگون در میان طوایف وحشی که در دورترین نقاط کره خاکی ساکن بودهاند، رواج یافته است.به دیگر سخن، اعتقاد به تناسخ از دیرباز در میان ملل و اقوام گوناگون مطرح بوده است. و برخی، آن را از اعتقاداتی دانستهاند که علاوه بر جنوب شرق آسیا در اروپا نیز رواج داد. (عثمان یک، 1423: 9) تا جایی که برخی حتی آن را به همه مذاهب فکری نسبت داده، چنین گفتهاند: «ما من مذهب الا و للتناسخ فیه قدم راسخ؛ فرقهای نیست که در آن تناسخ جایگاه محکمی نداشته باشد». (شهرستانی، 1395: 2/255؛ صدرالدین شیرازی، 1360: 232؛ مجلسی، 1404: 7/49)
جان بیناس نیز در اینباره میگوید:
همه مذاهب عالم از بدویان وحشی تا امم متقدم که دارای فرهنگ متعالی هستند، همه بیش و کم، قدمی در راه عقیده به تناسخ برداشتهاند. (1373: 155)
بررسی بیشتر سیر تاریخی تناسخ، مجالی وسیعتر میطلبد. (ر. ک: یوسفی، 1388: 54 ـ 62)
تناسخ در هندوئیسم و بودیسم
بخش مهمی از آموزههای مکتب هندو به تناسخ اختصاص دارد و محققان، آن را عمدهترین ویژگی مذهب هندوان میدانند. (زرینکوب، 1369: 118) آموزهای که نشانه نحله هندی دانسته شده و اهمیت آن به حدی است که اگر کسی به آن اعتقاد نورزد، از زمره هندوان به شمار نمیآید. (بیرونی، 1418: 38) هندوان معتقدند آدمی همواره در گردونه تناسخ و تولدهای متکرر در جهان پر رنج گرفتار است.بیتردید تناسخ یکی از نشانههای بودیسم نیز به حساب میآید. (ناس، همان: 189) البته پیروان مکتب بودا به تبعیت از بودا که بدن انسان را اولین منزل نفس و بابالابواب همه بدنهای حیوانی و نباتی میدانست، به تناسخ اعتقاد راسخ دارند؛ (کازرونی شیرازی، 1380: 459) هر چند آنان بین اهل سعادت و دیگران فرق میگذارند. نفوس سعادتمندان به جای اینکه در بدنی قرار گیرند، پس از مرگ به عالم عقل نائل میشوند و به سعادتی میرسند که نه چشمی دیده، نه گوشی شنیده و نه به ذهن بشری خطور کرده است؛ ولی نفوس متوسطین، بازماندگان از کمال و اهل شقاوت به ابدان دیگر وارد میشوند. البته در اینکه وارد بدن انسانهای دیگر یا ابدان غیر انسانی شوند، اختلافنظر وجود دارد؛ برخی آن را به اختلاف مراتب نفوس در نیل به کمال دانسته، ورود به ابدان حیوانات را نیز جایز میدانند و برخی ورود به جسم نبات را هم ممکن میشمارند. (ر. ک: همان: 457؛ صدرالدین شیرازی، 1379: 9/8؛ بستانی، بیتا: 6/224)
2. تعریف تناسخ
تناسخ دارای دو اصطلاح ملکی و ملکوتی است که دیدگاه مشائیان ناظر به تناسخ ملکی است که به آن تناسخ منفصل، انفصالی، ظاهری و انتقالی نیز میگویند و در زبان انگلیسی با واژهها? "Transmigration" ، "Metempsychosis" و "Reincarnation" به آن اشاره میشود. تعریفهای متفاوتی از تناسخ ارائه شده که جامع همه آنها به طور اجمالی چنین است که روح پس از جدا شدن از یک بدن به بدن دیگر برگردد؛ از اینرو میتوان با کمی مسامحه، قدر جامع تعریفهای متفاوت را چنین دانست: «انتقال النفس من بدن الی بدن آخر؛ انتقال روح انسان از یک بدن به بدن دیگر». (بستانی، همان).3. انواع تناسخ
تناسخ در یک تقسیم، سه گونه است:یک. تناسخ نزولی: انتقال روح از بدن اشرف به بدنی أخس؛ مثلاً روحی که در بدن یک انسان بوده است، وارد بدن حیوان، نبات و یا جماد شود.
دو. تناسخ صعودی: انتقال روح از بدنی أخس به بدنی اشرف؛ مانند اینکه روح حیوانی وارد بدن انسان شود.
سه. تناسخ مشابه: انتقال روح از بدنی به بدن همعرض دیگر؛ مثلاً روح از بدن انسانی به بدن انسان دیگری یا از بدن حیوانی به بدن حیوان دیگر انتقال باید. (صدرالدین شیرازی، همان: 9/4 و 8)
مقسم این تقسیم روحی است که به بدن دیگر منتقل میشود؛ خواه روح حیوان باشد یا انسان، در حالی که گاهی در تناسخ، تنها به روح انسان توجه دارند؛ از این رو تقسیم دیگری شکل میگیرد که در ذیل عنوان بعدی به آن اشاره میکنیم.
انواع تناسخ نفس انسانی
یک. نسخ / تناسخ: انتقال روح انسان از بدن انسانی به بدن انسان دیگر؛ مانند اعتقاد بوداییها و برخی از اقوام که روح بزرگ معبدشان را پس از مرگ در بدن نوزادی جستجو میکردند.دو. مسخ / تماسخ: انتقال روح انسان از بدن انسانی به بدن یک حیوان؛ این معنا زمانی روی میدهد که انسان کارهایی غیر انسانی و مناسب با حیوان انجام دهد.
سه. فسخ / تفاسخ: انتقال روح انسان از بدن انسانی به یک گیاه؛ این معنا زمانی رخ میدهد که تنها همّت انسان، ارضای شکم و شهوتش باشد.
چهار. رسخ / تراسخ: انتقال روح انسان به یک جماد. (همان: 4؛ حسنزاده آملی، 1379: 813؛ فیاض لاهیجی، 1372: 2، 7 و 172).
پی نوشت ها :
عضو هیأت علمی جامعة المصطفی العالمیة
[1]. Metempsychosis
[2]. Transmigration
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}