نویسنده: حمید وثیق زاده انصاری
منبع: راسخون



 
آشتی بین صنعت و علم بحثی مزمن در ایران و یا شاید در همه‌ی کشورهای در حال توسعه است. سمینارها و نشست‌ها و تحقیقات مختلفی برای یافتن راه‌های تحقق این امر ترتیب داده می‌شود و قریب به اتفاق آنها بدون نتیجه پایان می‌پذیرند و همچنان جدایی دانشگاه و صنعت وجود دارد. قبل از پرداختن به ریشه‌ی این مسئله به چند قرینه اشاره می‌شود:
- هنگامی که دانشجو بودم برای انجام بازدیدی علمی (که به ندرت انجام می‌شد) ما را به یکی از سردخانه‌های محل نگهداری مواد غذایی و میوه‌جات بردند. فردی در آنجا کل سیستم برودتی را از لحاظ فنی و کارایی آن با جزئیات برایمان توضیح داد و حتی جهت بهبود عملکرد سیستم سؤالاتی علمی از استاد همراهمان پرسید (که تصور می‌کنم نتوانست بالاخره پاسخ قانع کننده‌ای دریافت کند). اطلاعات علمی و فنی این فرد (در زمینه‌ی کاری خود) چندان زیاد بود که او را متخصصی دانشگاهی با مدارج بالا انگاشتیم که اکنون مسئولیت فنی این سردخانه‌ی بزرگ را به عهده دارد. اما این چنین نبود و خودش گفت که اصلاً سواد حتی خواندن و نوشتن ندارد. ولی شوق فنی و عمل گرایی در این زمینه‌های مورد علاقه‌اش او را به متخصصی تمام عیار و کارآمد و مفید در عمل بدل کرده بود.
- ادیسون، بزرگ‌ترین و پرکارترین مخترعی که جهان علم و صنعت به خود دیده است، حتی تحصیلات ابتدایی خود را تکمیل نکرده بود.
- ماشین بخار را در سال 1712 میلادی، آهنگری به نام تامس نیوکامن ساخت بدون این که تحصیلات علمی داشته باشد و از دانشمندان معاصرش مثل نیوتون، هوک و یانگ مکانیک و گرانش و نظریات کشسانی را آموخته باشد. به همین خاطر، این نظرِ عجولانه که ماشین بخار یکی از باشکوه‌ترین هدایای علم به بشریت است رد شد. ماشین‌های بخار او تا حدود صد سال کار می‌کردند.
- خانواده‌ی داربی که ریخته‌گر بودند و نه دانشمند بودند و نه تحصیلات دانشگاهی داشتند نقش بسیار مهمی در پیدایش و بسط صنایع فولاد داشتند.
- صنایع نساجی، راه آهن، پل‌سازی و کانال سازی توسط مردانی به وجود آمد و گسترش پیدا کرد که نه تحصیلات آکادمیک داشتند و نه دانشمند محسوب می‌شدند، بلکه عمل‌گرا بودند و تنها به همین دلیل مهندس خطاب می‌شدند.
- حتی رادیو و دیناموی صنعتی که بیشتر دارای جنبه‌های علمی هستند نه توسط دانشمندان که توسط مخترعان صنعتگری مثل مارکنی و گرام (تکنسین بلژیکی) ساخته شدند که تنها آشنایی کلی و صوری با تحقیقات و کشفیات فیزیکی داشتند. ژنراتور را نخستین بار یک نجار ساخت نه یک دانشمند.
- مهندسِ دانشگاه ندیده، تامس تلفورد، با حفر کانال کالدونیا، دریای شمال را به دریای ایرلند وصل کرد و در اوایل قرن نوزدهم اولین پل معلق را با استفاده از کابل‌های فلزی طراحی کرد.
- خیامی، تراشکارِ دانشگاه نرفته‌ی مشهدی، صنعت اتومبیل سازی را در کشور ما ایجاد کرد.
- صنایع فلز و پروفیل نیمه سبک و لوله سازی در ایران توسط مهندس فتحی، بدون این‌که هیچ دوره‌ی مهندسی‌ای را گذرانده باشد، پایه گذاری شد.
مثال‌هایی از این دست در سطح جهان و در سطح کشور خودمان بسیار است. مسلماً صنعتگرانی که شور و شوق آفرینش و نوآوری دارند این‌گونه نیست که از علوم نظری بیزار باشند بلکه اگر نیک بنگریم آنها دوست دارند هر چه زودتر و بدون معطلی، در محدوده‌ی زمانی‌ای که به عنوان عمر مفید برای آنها تعریف شده است، استعدادهای خود را به عمل درآورند و از قِبَل آن خود و جامعه‌اشان را از نظر مادی و معنوی منتفَع سازند. هم‌ایشان هستند که اگر عرصه‌ی عمل داشته باشند و توسط علمِ دانشمندان نیز حمایت شوند می‌توانند انقلاب‌های صنعتی ایجاد کنند، کاری که پس از رنسانس در اروپا انجام دادند. اما به راستی چه تفاوت اساسی‌ای بین این صنعتگران عمل‌گرا و دانشمندان آکادمیک وجود دارد و چگونه این دو بیشتر می‌توانند با یک‌دیگر در تعامل قرار گیرند؟ برای بررسی این امر، لازم است خودِ فرایند کسب علوم دانشگاهی، بیشتر کالبد شکافی شود.
مقدمتاً باید بگوییم استعدادهای علمی در بسیاری از افراد وجود دارد. این استعدادها در یک جامعه هنگامی به منصه‌ی ظهور می‌رسند و امکان پرورش و بالندگی دارند که از جانب سیستم حکومتی جامعه به آنها بها داده شود. یعنی به زبان ساده، زندگی یک دانشمند به خاطر فکر کردن، آزمایش کردن، و تحقیق کردنش، ولو این‌که زود بازده نباشند یا همواره در جهت خاصی موفقیت آمیز نباشند، به نحو مطلوب تأمین باشد. این که چنین باشد به استراتژی حکومتی حاکمان و جهان بینی و آینده نگری آنان بستگی دارد. ممکن است در دوره‌هایی حکومت‌هایی با حاکمان بی‌سواد و نزدیک بین و وابسته، یا دیکتاتور و متعصب و خودنگر نتوانند ارزش اتخاذ چنین استراتژی‌ای را درک کنند که نتیجه این خواهد شد که این استعدادها منکوب می‌شوند و مستعدین برای درآوردن لفمه نانی جهت حفظ بقا به کارهایی عادی و پیش پا افتاده به اجبار تن می‌دهند و استعداد خود را به همراه عمر خود تلف می‌کنند، یا اگر بتوانند از این شرایط می‌گریزند و به جاهایی می‌روند که به آنها بها می‌دهند. این وضعیتی است که متأسفانه بسیاری از کشورهای عقب نگاه داشته شده و تحت استعمار و استثمار و استبداد تا دهه‌های پیش داشته‌اند و اکنون، البته به میزانِ کمتری، هنوز کمابیش چنین است. اما ممکن است در دوره‌هایی، حکومت‌ها استراتژی فوق الذکر را اتخاذ کنند که نتیجه آن خواهد شد که استعدادها امکان رشد و نمو و بالندگی خواهند یافت و جامعه به طور کلی از نظر علمی و عملی پیشرفت خواهد کرد. نمونه‌ی این مورد دوران طلایی تمدن هفتصد هشتصد ساله‌ی تمدن اسلامی و نیز اروپای پس از رنسانس است. همچنین شکوفایی بیشترِ علم در سال‌های اخیر در کشورمان به خاطر بهای بیشتری است که به آن داده می‌شود.
پس با فرض این که محیط سیاسی و اداری جامعه در جهت حمایت از شکوفایی استعدادهای جامعه باشد اکنون لازم می‌شود که به کالبد شکافیِ خودِ استعدادها بپردازیم. شاید تا حدودی بتوانیم استعداد را به نظرگرا و عمل‌گرا تقسیم بندی کنیم. این البته به هیچ وجه به این معنا نیست که مرز تاریک روشنِ تیزی بین نظر و عمل وجود دارد که اصلاً ندارد، بلکه به این معناست که در مرکز ثقل، استعدادها متمایل به یکی از این دو است در حالی که امکان ندارد تعامل صد در صدی با دیگری نداشته باشد. یک فکرِ خلاقِ صنعت‌گرا حوصله‌ی خواندن حساب دیفرانسیل و انتگرال و ریاضیات و حتی حل نظری مسائل پیچیده‌ی مربوط به فن خود را ندارد. می‌گوید شما آزمایش‌ها و تجربه‌های مختلفِ انجام شده را به من ارائه کنید تا بتوانم از آنها ایده بگیرم و با تجربیات و وسایل خود، آنها را به گونه‌ای نوآورانه تکرار کنم و حتی در این راه دست به اختراعاتی بزنم. از جانب دیگر، یک دانشمند از مطالعه‌ی تجربیات علمی، از مطالعه‌ی مشاهداتِ انجام شده و نتیجه‌گیری‌های قبلیِ صورت گرفته، از تجسم‌های فکری و خلاق، از ریاضیات و از حل مسائل و امثالهم در کنار کارهای آزمایشگاهی لذت می‌برد و این‌ها حس کنجکاوی او را ارضا می‌کنند. بسیار می‌شود که با تحقیقات نظری و آزمایشی یا مشاهده‌ایِ یک دانشمند یا یک دانشگاهی پدیده‌ای کشف می‌شود که خود انگیزه‌ای قوی به صنعتگران برای انجام نوآوری‌های صنعتی و اختراعات جدید می‌دهد. از جانب دیگر، ریزه‌کاری‌های فنی و عملی و مشکلات کوچک و بزرگی که صنعتگر باید بر آنها غلبه کند تا صنعتی را پیش ببرد خود سرنخ‌هایی به دست دانشمندان جهت تحقیقات علمی بیشتر می‌دهد. البته این احتمال وجود دارد که فردی هر دو جنبه را هم‌زمان داشته باشد و کاشفی مخترع یا دانشمندی مهندس و صنعتگر باشد اما عموماً این‌گونه نیست.
در دهه‌های اخیر سعی شده است این‌گونه القا شود که چنین تقسیم‌بندی نظرگرا-عمل‌گرایی بین خودِ گروه دانشمندان نیز وجود دارد و مثلاً گروه‌هایی از فیزیک‌دانان هستند که تنها پشت میزشان می‌نشینند و فکر می‌کنند و نظریه‌پردازی، و از داده‌های فیزیک‌دانان عمل‌گرا و آزمایش‌گر و مشاهده‌گر جهت نظریه‌پردازی‌های خود استفاده می‌کنند. گروهی را عقیده بر این است که این تقسیم‌بندی جعلی است، البته نه به این معنا که این‌گونه نیست و واقعاً چنین گروه‌هایی، که رسالتی جز فکر کردن و نظریه‌پردازی برای خود قائل نیستند و سعی می‌کنند دستشان به آزمایش‌های دون شأنشان آلوده نشود، وجود ندارند بلکه به این معنا که چنین گروه‌هایی به معنای واقعی دانشمند نیستند و. شاید بیشتر خیال‌پرداز باشند. و البته این باز به این معنا نیست که آنان که مثلاً در ریاضیاتِ محض غور می‌کنند نیز خیال‌پردازند که چنین نیست و آنان بر مبنای منطق و استدلال و پذیرفته شده‌های همگانی به استنتاجات نظری که شکی نمی‌توان در آنها نمود می‌پردازند و نتیجه‌ی این همه فکر کردنشان محصولاتی متناقض و تردیدآمیز و شبهه برانگیز نخواهد بود. دانشمند واقعی مشاهدات و آزمایشات گوناگونِ انجام شده را مطالعه می‌کند و به صحت آنها، به هر طریق از جمله با تکرار مستقیم آنها، اطمینان حاصل می‌کند و خود مشاهدات جدیدی انجام می‌دهد و از نتایج این همه به استنتاجات منطقی که همان نظریه‌پردازی واقعی است می‌پردازد. نتایج نظریه‌پردازی‌های او احتمالاً کشف قانونی خواهد بود یا سرنخی است برای یک اختراع یا پیشرفت تکنولوژیک که مهندسی را راضی می‌کند. بد نیست در همین رابطه‌ی غلط انداز، مثالی بزنیم. در نظر عوام چنین جا انداخته شده است که مخترع و سازنده‌ی بمب اتمی اینشتین، که یک فیزیک‌دان نظری بود، می‌باشد و متأسفانه تبلیغات نیز با عدم صراحت در این مورد در واقع به ترویج این فکر دامن می‌زند. و این در حالی است که فرایند مربوط به فیزیک عملی و مهندسی ساخت بمب اتمی ربطی به نظریه‌ی اینشتین نداشته است و خود او نیز در این زمینه دخیل نبوده است. به عبارت ساده‌تر، دانستن فرمول E=mc2 برای سازندگان این بمب امر لازمی نبوده است.
برای شکوفایی علم و فن در کشور، دولت باید به صنعتگرانِ دارای فکر و ابتکار بها دهد و آنان را از نظر مادی و معنوی حمایت کند، و همین کار را نیز باید با دانشمندان جامعه به طور جداگانه انجام دهد. این که تصور شود این دو قشر یکی از دیگری زاده و منتج می‌گردد اشتباه است. باید محیط برای هر دو باز باشد و آزادی عمل برای هر دو قشر فراهم باشد، آن‌گاه آنها خود هم‌دیگر را خواهند یافت و با هم پیوند برقرار خواهند کرد. اما تا هنگامی که مهندس ما نه آن صنعتگر عمل‌گرا و نوآور ما که صرفاً صاحب مدرک مهندسی از دانشگاهی باشد که قاعدتاً باید بیشتر محل دانشمندان باشد هیچ‌گاه صورت مسئله‌ای به نام قهر دانشگاه و صنعت پاک نخواهد شد. این صورت مسئله برای کشورهای پیشرفته‌ی صنعتی وجود ندارد و مهندس آنها همان صنعتگرِ عمل‌گرایشان می‌باشد که تحصیلات دانشگاهیش بیشتر روی آموزش‌های مربوط فنی و عملی جهت راهنمایی و کمک به عملگرایی ذاتی خود متمرکز است، و مسلماً در این کشورها، برخلاف ما، به صاحب مدرک مهندسی در یک رشته که در همان رشته به کار عملی مشغول نیست لفظ مهندس خطاب نمی‌شود.