سیلان روح پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در دست حضرت علی (علیه السلام)«1»
تبیین فرازی دشوار از نهج البلاغه؛
چکیده :
حضرت علی (علیه السلام) در نهج البلاغه می فرماید: «هنگام فوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، روح وی در دستم جاری شد و آن را به چهره خود مالیدم». عالمان اسلامی، در طول تاریخ، در ترجمه و شرح این عبارت با این معضل مواجه بوده اند که چگونه می توان روح را- که اکثر علمای مسلمان آن را موجودی غیرمادی دانسته اند- به دست گرفته، آن را به چهره مالید؟ هر یک از این عالمان، سخن حضرت امیر (علیه السلام) را به گونه ای ترجمه یا تفسیر کرده اند. در این مقاله، بعد از معرفی این ترجمه ها و تفسیر ها و نقد و بررسی آنها، بر اساس احادیث معصومان (علیهم السّلام) و آن بخش از دیدگاه های حکیمان مسلمان (فیلسوفان و متکلمان) که با روایات اسلامی هماهنگ و سازگار است، تفسیری خود را از سخن امیرالمؤمنین (علیه السلام) ارائه می شود.کلید واژه ها:
شرح نهج البلاغه، روح، روح حیوانی، نفس ناطقه، تجرد روح، یا جسمانیت روح.درآمد
در یکی از خطبه های نهج البلاغه، (2) عبارتی وجود دارد که درک مراد واقعی آن را برای شارحان نهج البلاغه و حتی ترجمه تحت اللفظی آن را برای مترجمان آن دشوار ساخته است. در این خطبه، حضرت علی (علیه السلام) ضمن برشمردن پاره ای از فضایل خود و برای نشان دادن میزان قُرب معنوی خود به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)می فرماید:لقد قُبض رسول لله (صلی الله علیه و آله و سلم)، و اِنّ رأسه لَعلی صدری، ولقد سالَت نفسُه فی کفّی، (3) فَاَمْرَرْتُها علی وجهی؛ (4)
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حالی قبض روح گردید که سرش بر سینه من بود و نَفْسش (جانش) در کف دست من سرازیر شد و من آن را بر صورت خود کشیدم.
آنچه فهم این عبارت را برای افراد دشوار ساخته، این است که بنا بر قول مشهور، نفس یا
روح انسان امری مادی و محسوس و ملموس نیست. پس چگونه امیرالمؤمنین (علیه السّلام) نفس پیامبر را در دستان خویش گرفته و آن را بر چهره خود کشیده است؟
از این رو، بسیاری از مترجمان ناگزیر، این عبارت را به گونه دیگری ترجمه کرده اند و اغلب شارحان هم آن را از معنای ظاهری اش خارج کرده و به توجیهاتی نادرست روی آورده اند. ابتدا، به تفکیک، این ترجمه ها و شرح های درست و نادرست را معرفی کرده (5) و در بخش پایانی مقاله، نظر خود را در شرح این عبارت، به گونه ای که هم با ظاهر آن سازگار باشد و هم موافق عقل و نقل باشد و بتواند دشواری و پیچیدگی آن را برطرف کند، خواهم آورد. (6)
ترجمه ها (درست و نادرست و مبهم)
ترجمه های درست
افراد زیر در ترجمه های خود این فراز را درست ترجمه کرده اند و با الفاظ و عبارات گوناگون، خروج یا روان شدن نفْس (یا روح و جان) پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را در دست یا دستان حضرت علی (علیه السلام) و این که وی نفس و جان حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) را بر چهره خود کشیدند یا مالیدند، در ترجمه خود آورده اند:آقا میرزایی، آیتی، افتخارزاده، انصاریان، محمدمهدی جعفری، خوانساری، دشتی، رسولی محلاتی، شرقی، شهیدی،شیرازی، فولادوند، قرشی بنابی، قزوینی روغنی، محمدی مقدم (و نوایی
یحیی زاده)، مدرس وحید، مکارم شیرازی، مهدوی دامغانی.
ترجمه های نادرست و مبهم
اما مترجمان زیر، برای آن که سیلان نفس و حیات رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در دستان حضرت علی (علیه السلام) و مالیدن آن را بر چهره، ناممکن یا بی معنا تلقی کرده اند و یا پذیرش و توجیه آن را بسیار دشوار یافته اند، جمله «سالت نفسه فی کفّی» را شبیه مضمون «پیامبر بر روی دست من جان سپرد» ترجمه کرده و نیز در جمله «فامررتها علی وجهی»، ضمیر «ها» را به جای «نفس» به «کف دست» برگردانده و آن را به این مضمون ترجمه کرده اند: «آن دست را- که بدن پیامبر را لمس کرده بود، برای تیمن و تبرک- به صورت خود کشیدم»:انصاری قمی، ایراندوست، بهشتی، محمدتقی جعفری (7)، سپهر خراسانی، شاهین، شریعت، عابدینی مطلق، فیض الاسلام، مبشری، مجد؛ مقیمی. بعضی دیگر، مانند معادیخواه، جمله اوّل را درست و مطابق ظاهر آن، به «سیلان جان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در دستان علی (علیه السلام)» ترجمه کرده، ولی جمله دوّم را به «کشیدن دست بر چهره» ترجمه کرده اند.
گروهی دیگر، بر خلاف دسته قبل، جمله اوّل را نادرست و بر خلاف ظاهر آن، به «جان سپردن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در دستان علی (علیه السلام)» ترجمه نموده، ولی جمله دوم را به
مضمون «آن را به چهره کشیدم» ترجمه کرده اند که هر چند از نظر ترجمه تحت اللفظی درست است، امّا معنای آن مبهم است و مشخص نیست که ضمیر «آن» به «نفس» برمی گردد یا به «کف دست»؛ یعنی «نفس پیامبر را بر چهره کشیدم» یا «دست خود را بر چهره کشیدم»؟ هر چند به نظر می رسد که مرادشان کشیدن دست بر چهره است؛ زیرا ترجمه آنان از جمله اوّل نشان می دهد که معتقد به جاری شدن روح پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در دستان حضرت امیر (علیه السلام) نبوده اند. این مترجمان عبارت اند از: احمدزاده، اولیایی، دین پرور و مترجم (ناشناس) قرن پنجم و ششم.
اما بعضی دیگر، بویژه جمله دوم را کاملاً نادرست و بر خلاف ظاهر آن ترجمه کرده اند. عمادزاده در ترجمه خود آورده است: «جان قدسی اش از کالبد آسمانی اش جدا شد و آخرین دست عطوفتش بر سر و صورت من کشیده شد». ارفع هم ترجمه کرده است: «... بر روی دست من جان داد. دست بر صورتش کشیدم».
ترجمه اوّل، مرجع ضمیر را به «دست پیامبر» برگردانده است، در حالی که در عبارت نهج البلاغه هیچ سخنی از دست پیامبر نیامده است و در ترجمه دوم هم، صورت پیامبر ذکر شده است؛ در حالی که حضرت علی (علیه السلام) کلمه «وجهی؛ صورت من» را به کار برده است.
فارسی و منصوری هم جمله اوّل را به همان مضمون نادرست «پیامبر روی دست من جان سپرد» ترجمه کرده اند، اما ترجیح داده اند که جمله دوم را اصلاً ترجمه نکنند و از کنار آن بگذرند.
اما گروهی دیگر، به دلیلی که در ادامه بحث خواهد آمد، واژه «نفس» را در جمله اوّل به «خون» ترجمه کرده و عبارت حضرت علی (علیه السلام) را به این مضمون برگردانده اند: «[هنگام جان دادن پیامبر] خونی از دهان وی بر کف دست من جاری شد و من [به جهت تبرک] آن را به صورت خود مالیدم». این ترجمه هم نادرست است و نقد و بررسی آن خواهد آمد. مترجمان زیر همین گونه ترجمه کرده اند:
اردبیلی، زمانی، سلطانی لرگانی، فقیهی، کاسب، کاشانی و نواب لاهیجانی.
شرح ها و تفسیرها
جدا از ترجمه، شارحان این عبارت، دیدگاه های گوناگونی در شرح و توضیح آن آورده اند و محور مهم این دیدگاه های، شرح و تفسیر واژه «نفس» است و هر یک از این شارحان تفسیر خاصی از «نفس پیامبر» در آن عبارت ارائه کرده اند.یکایک این دیدگاه ها را نقل و نقد و بررسی خواهیم کرد.
1. تفسیر نفس به خون
اکثر شارحان، واژه «نفس» را در جمله اوّل به «خون» تفسیر کرده اند که هم از نظر لغت و دیگر قراین، پذیرفتنی ترین تأویل می نماید و هم پذیرش جمله بعد را بر اساس آن (مالیدن خون بر چهره) ساده تر می کند. افراد زیر چنین تفسیری را برگزیده اند:ابن ابی الحدید، ابن میثم بحرانی، خوانساری، خویی، ابراهیم بن حسین، سرخسی، عبده، قزوینی روغنی، مجلسی (8)، مدرس وحید، مغنیه، موسوی و نواب لاهیجانی.
کسانی که این نظر را پذیرفته اند، دلایل و شواهد گوناگونی برای اثبات این که منظور از نفس در این عبارت، خون است، آورده اند که به آنها اشاره می کنیم: شواهد ادبی: برخی شواهد ادبی حاکی از این است که گاهی نفس به معنای خون به کار رفته است و شاهد آن هم این شعر سموئل بن عاد (9) است:
تسیل علی حدّ الظُّبات (10) نفوسنا
و لیست علی غیر الظّبات تسیل (11)
همچنین وقتی گفته می شود «دفق نفسه، نفس او را ریخت»، ای دمه (یعنی خون او را ریخت) (12). شواهد حدیثی و فقهی:
در کتب روایی و فقهی نیز اصطلاح «نفس سائله» به کار رفته است و منظور از آن «خون جهنده یا خون روان شونده» است. (13)
شواهد تاریخی: بعضی از مورخان و دانشمندان اسلامی گفته اند که از دهان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگام مرگ، اندکی خون بیرون آمد و حضرت علی (علیه السلام) آن خون را به دست گرفت و برای تبرک، بر چهره خود مالید. (14)
نقد و بررسی
با آن که اغلب شارحان، این تفسیر را اختیار کرده اند، ولی تفسیر نفس به خون در عبارت حضرت علی (علیه السلام) صحیح به نظر نمی رسد؛ زیرا:اولاً. هر چند، بنابر شواهد یاد شده، گاهی واژه نفس بر خون هم اطلاق می شود، اما همان طور
که دانشمندان بزرگ لغت و ادبیات هم گفته اند، معنای حقیقی و اوّلیه نفس، همان روح است و به صورت مجازی به معنای خون، و حتی گاهی به معنای بدن، به کار رفته است و به خون هم از این جهت، نفس گفته شده است که با خروج کامل خون از بدن، نفس هم از بدن خارج می شود و مرگ رخ می دهد. (15) بنابراین، خارج کردن واژه نفس از معنای اوّلی و حقیقی آن و ترجمه یا تفسیر آن به خون به قرینه نیاز دارد و همان گونه که برخی محققان اشاره کرده اند، «نفس بیش از یک صد بار در سخنان امام (علی ) آمده و در هیچ مورد به معنای خون نیست». (16)
علاوه بر این، مباحثی که در طرح تفسیر صحیح خواهد آمد، نادرست بودن این نظریه را روشن تر خواهد ساخت و مشخص خواهد شد که اتخاذ این نظریه، فقط به علت در نیافتن تفسیر صحیح و یا انتخاب تفسیری آسان و بی درد سر
است.
ثانیاً. دست کم، تا آن جا که من دیده ام، هیچ یک از شارحان نهج البلاغه، چه شیعه و چه سنّی، برای اثبات ماجرای خونْ قی کردنِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگام فوت، هیچ گونه مدرک معتبر تاریخی یا روایی ارائه نمی دهند. ابن ابی الحدید، ابن میثم، و علامه مجلسی و بسیاری از شارحان دیگر در این جا فقط به ذکر «یقال» (چنین گفته شده است) بسنده کرده اند؛ بی آن که به هیچ متن تاریخی یا حدیثی ارجاع دهند. ابن ابی الحدید می گوید:
نقل شده است که هنگام وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اندکی خون از دهان وی بیرون آمد و کسی که این سخن را گفته، تصور کرده است که بیماری پیامبر ذات الجنب بوده است و زخمی که بین پرده درونی دنده ها قرارداشته، هنگام مرگ ترکیده است. (17)
اما در روایات متعددی پیامبر اکرم، به صراحت، بیماری ذات الجنب را از خود نفی کرده است. (18)
2. تفسیر نَفْس به نَفَس
بعضی دیگر از شارحان واژه «نَفْس» را در عبارت حضرت امیر (علیه السلام)، «نَفَس»خوانده اند و یا آن را به «نَفَس» تفسیر کرده اند. علی محمد علی دخیل در شرح آن عبارت می گوید: «منظور، آخرین نَفَس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است». (19)
ابن ابی الحدید هم در شرح خود آورده است:
کسانی که بیماری پیامبر را ذات الجنب ندانسته اند، سخن علی (علیه السلام) را- که گفته است: «فاضت بین نحری وصدری نفسک؛ (20) جان تو بین گلو و سینه من خارج شد»- تأویل کرده و گفته اند منظور آن حضرت، آخرین نَفَس هایی است که از مرده خارج می شود و دیگر نمی تواند به جای آن هوایی را وارد ریه خود کند و هر مرده ای ناگزیر نَفَسی از او بیرون می آید که آخرین حرکات اوست. (21)
نقد و بررسی
واضح است که این تفسیر هم صحیح و رضایت بخش نیست؛ زیرا بدون هیچ دلیل وقرینه ای واژه «نَفْس» را از معنای اوّلیه و حقیقی خود خارج کرده و آن را به «نَفَس» تفسیر کرده است. همچنین قرائت «نَفَس» هم به جای «نَفْس» در آن عبارت، بر خلاف ثبت و قرائت همگان است. علاوه بر آن، ضمایری که در عبارت امیرالمؤمنین به کار رفته است، مؤنث است و فقط می تواند به «نَفْس»- که مؤنث است- برگردد؛ در حالی که واژه «نَفَس» مذکر است.
3. تفسیر نفس به نفس ناطقه
برخی دیگر از شارحان، بر خلاف تفاسیر نادرست قبل، واژه نفس را به درستی به معنای روح تفسیر کرده، ولی مراد از آن را روح یا نفس ناطقه دانسته اند.استاد ناصر مکارم شیرازی در توضیح عبارت می نویسد:
تفسیر دیگر این که نفس همان روح مقدس انسانی است که در قرآن مجید بارها به آن اشاره شده است:
«الله یَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا؛ خداوند روح انسان ها را در هنگام مرگ می گیرد» (22) بنا بر این، مفهوم جمله این می شود که روح مقدس و پاک پیامبر به هنگام جدا شدن از بدن بر دست علی (علیه السلام) قرار گرفت و آن حضرت، آن را به صورت خود کشید. (23)
هاشمی خویی نیز در شرح خود آورده است:
تفسیر نفس به خون در عبارت امام (علیه السلام) که فرمود: و لقد سالت نفسه، تفسیری بعید و بلکه ضعیف است و تفسیر قوی تر از نظر من، این است که منظوراز نفس، نفس ناطق قدسی است که منشاء فکر و ذکر و علم و حلم و آگاهی است و ویژگی های حکمت و پاکی را داراست. بنا بر این، مقصود حضرت علی (علیه السلام) از آن عبارت، به طور خلاصه، این است که روح پاک کامل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)- که مصداق حقیقی آیه «قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی» و مراد اصلی آیه «وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی » است- هنگام جدا شدن از بدن طاهر وی در دست من جاری شد و آن را به چهره ام کشیدم. شاید منظور آن کسی هم که گفته است «مراد از سیلان نفس، خروج نفس هنگام قطع شدن نَفَس هاست»، همین مطلب باشد و حضرت علی (علیه السلام) هم که آن را بر چهره خود کشیده است، به دلیل تبرک یا حکمت بزرگ دیگری است که نمی دانیم. حضرت علی (علیه السلام) این کار را به وصیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) انجام داد. (24)
از عبارات علامه شوشتری نیز برمی آید که تفسیر نفس به روح را بر دیگر تفاسیر ترجیح می دهد و مراد او هم ظاهراً همان روح ناطق انسانی است. وی پس از نقل وصیت پیامبر (صلی الله
علیه و آله و سلم) به حضرت علی (علیه السلام) (25)، مراد از آن را «خروج روح پیامبر» می داند. (26)
نقد و بررسی
نقطه قوت این تفسیر همان است که به جای تأویل های نابجا و غیرضروری، واژه «نفس» را به درستی به روح تفسیر کرده است، اما اشکال بزرگ این تفسیر، آن است که بر اساس دلایل عقلی و نقلی، روح یا نفس ناطق انسانی، موجودی مجرد است؛ (27) حال، چگونه ممکن است موجود مجرد را به دست گرفت و آن را بر چهره مالید؟ هاشمی خویی در شرح خود هیچ پاسخی به این اشکال نداده و گویا هیچ اشکالی در این تفسیر ندیده و از این رو، اصلاً متعرض آن نشده است، اما مکارم شیرازی به این اشکال توجه کرده است:در این جا جمله ای که برای بسیاری از شارحان یا مترجمان مبهم مانده، تعبیر «امررتها علی وجهی» است؛می گویند: مگر روح چیزی است که بتوان آن را بر صورت مالید؟ (28)
وی برای حل این اشکال، ضمیر «ها» را در آن عبارت، به جای «نفس»، به «کف دست» برگردانده و گفته است که حضرت علی (علیه السلام)، نه روح پیامبر، بلکه دست خود را که با آن روح تماس یافته است، بر چهره کشیده است: بنا بر این، معنای جمله این است که دست من با روح مقدس پیامبر تماس گرفت. سپس دست را به عنوان تبرک به صورت کشیدم. به این ترتیب مشکل تفسیر جمله بالا حل می شود. (29)
علامه شوشتری هم کوشیده است تا اشکال را به همین نحو حل کند: ممکن است منظور از آن عبارت، کشیدن دستی بر چهره است که از خروج روح پیامبر در آن، اثر پذیرفته است. (30)
اما این پاسخ ها هم مشکل را حل نمی کند؛ زیرا اگر محال است که نفس ناطق به دلیل تجردش با صورت تماس یابد، به همین جهت، تماس یافتن آن با دست هم محال است و اگر تماس آن با دست مادی ممکن باشد، تماس آن با چهره هم ممکن است و در این صورت، نیازی به توجیهات یاد شده نیست. بنا بر این، این سخن، یا نظایر آن - که دست حضرت علی (علیه السلام) روح پیامبر را لمس کرد و حضرت آن دست را بر چهره کشید- مشکل گشای معضل یاد شده نیست. (31)
4. اقرار به عجز از فهم و تفسیر درست و کامل
برخی دیگر از شارحان، تفاسیر یاد شده را قانع کننده نیافته اند، اما خود نیز نتوانسته اند تفسیر دیگری عرضه کنند. از این رو، از تفسیر واقعی عبارت، اظهار عجز کرده اند؛ از جمله سید جعفر شهیدی در نقد تفسیر نفس به خون می نویسد:مشکل این جاست که نفس بیش از یکصد بار در سخنان امام آمده و در هیچ مورد به معنای خون نیست همچنین وی در انتقاد از تفسیر نفس به نفس ناطق آورده است:
بعضی مترجمان فارسی، «سالت نفسه» را روان شدن روح معنا کرده اند و متوجه نشده اند که با
این گونه ترجمه، جمله «فامررتها علی وجهی» بی معنا می ماند... اما با این تفسیر، نفس ناطق را چگونه می توان بر چهره مالید، خود مشکلی است... و در عبارت «و فاضت بین نحری و صدری نفسک»- که هنگام به خاک سپردن فاطمه (علیها السلام) فرمود- و عبارت آن، نزدیک به عبارت مورد بحث است، از نفس، روح مقصود است. در این صورت، جمله «فامررتها علی وجهی» همچنان مبهم می ماند. (32)
عابدینی مطلق هم درباره ی آن عبارت می گوید:
این جمله را تفسیرهای مختلف کرده اند؛ بعضی نفس را به معنای خون گرفته اند و بعضی به معنای روح و... به هر حال، با توجه به تمامی احتمالات نمی توان نظر قاطعی در معنای جمله یاد شده، ابراز داشت. (33)
حاج شیخ عباسی قمی هم بعد از طرح بعضی از دیدگاه ها، نظر خاصی را برنمی گزیند و به ذکر «خدا بهتر می داند» (والله العالم) بسنده می کند. (34)
پی نوشت ها :
1) دانشیار مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران.
2) این خطبه با عبارت «و لقد عَلم المستحفظون من اصحاب محمد صلی الله علیه و آله و سلم» آغاز می شود. شماره خطبه در منابع استفاده شده در این مقاله به شرح زیر متفاوت است: خطبه 110: شرقی (خطبه الجاده). شماره این خطبه در نرم افزار دانش نامه علوی، 110 است، ولی در دیگر نرم افزارها، 188 است. خطبه 170: بیهقی فرید خراسان، خطبه 180: ابن میثم بحرانی (در اختیار مصباح السالکین)، خطبه 185: ابراهیم خویی، خطبه 187: بیهقی کیذری، خطبه 188: آیتی، ابراهیم، ابن میثم بحرانی (در المصباح)، اردبیلی، ارفع، افتخارزاده، انصاریان، قمی، ایراندوست، بنیاد نهج البلاغه، سید محمد مهدی جعفری، دین پرور، راوندی، زمانی نجف آبادی، سرخسی، شاهین، شریعت، شیرازی، عابدینی مطلق، عمادزاده، فقیهی، فولادوند، فیض الاسلام، قزوینی روغنی، کاسب، مجد، معادیخواه، مقیمی، منصوری، نواب لاهیجانی، خطبه 190: ابن ابی الحدید، مدرس وحید، خطبه 192: عبده، خطبه 193: دخیل، فارسی، خطبه 195: اولیایی، سپهر خراسانی، شوشتری، مغنیه، خطبه 196: حسینی شیرازی، هاشمی خویی، خطبه 197: آقامیرزایی، احمدزاده، بهشتی، محمد تقی جعفری، دشتی، شهیدی، صبحی صالح، مبشری، علامه مجلسی، مکارم شیرازی، موسوی، مترجم ناشناس (قرن پنجم و ششم) خطبه 225: کاشانی. همچنین این خطبه در غرر الحکم و دررالکم، (7 جلدی)، ج6، ص3-252، حدیث 10145 آمده است.
3) ابن ابی الحدید می گوید: در روایتی دیگر هم آمده است: «فاضت نفسه فی یدی؛ جان او در دستم جاری شد»؛ (شرح نهج البلاغه، ج1، ص267).
4) در خطبه 193 نهج البلاغه (فیض الاسلام) نیز عبارتی نزدیک به مضمون عبارت یاد شده وجود دارد. حضرت علی (علیه السلام) در این خطبه نیز هنگام نجوا با رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم )در کنار قبر وی، به قبض روح شدن او چنین اشاره می کند: «فاضت بین نحری و صدری نفسک؛ روح تو بین گلو و سینه من از بدنت خارج شد».
5) در معرفی این ترجمه ها و شرح ها به ذکر اسامی مؤلفان آنها، به تربیت الفبایی و بدون ذکر القاب خاص، بسنده می کنم. در فهرست منابعی که در پایان مقاله آمده است، مشخصات کامل آثار آنها را آورده ام. همچنین غیر از متونی که به ترجمه یا شرح عبارت مورد نظر پرداخته اند، و حتی الامکان، همه آنها را در این مقاله گرد آورده ام، به منابع دیگری نیز درباره ی نهج البلاغه مراجعه کردم، اما ترجمه یا شرح بعضی از آنها ناتمام مانده و به خطبه مورد بحث نرسیده اند؛ برخی دیگر در کتاب خود از این خطبه یا عبارت یاد شده گذشته اند و ذکری از آن نکرده اند و بعضی دیگر نیز عبارات نهج البلاغه را به صورت موضوعی دسته بندی و شرح کرده اند، اما عبارت مورد بحث را ذیل موضوعات خود نیاورده اند؛ اینان عبارت اند از: کسانی که ترجمه و شرح آنها ناتمام مانده و به خطبه یاد شده نرسیده اند: آملی (تا خطبه 16 را شرح کرده است)، محمدتقی جعفری (تا خطبه 185 را تفسیر کرده است)، خاکیاسری (فقط حکمت ها را ترجمه کرده است)، (طالقانی فقط تا خطبه 81 را شرح کرده است)، شارح ناشناس قرن هشتم (فقط تا خطبه 81 را شرح کرده)، قزوینی حایری (تا خطبه 35 را شرح کرده است)، نقوی قاینی (فقط تا خطبه 64 را شرح کرده است)، شیخ عباس قمی (فقط حکمت ها را شرح کرده است)؛ کسانی که از خطبه گذشته اند: اسماعیلی (از خطبه 182 به خطبه 227 رفته و خطبه مورد بحث را نیاورده است)؛ کسانی که خطبه را آورده اند، ولی عبارت یاد شده را ترجمه یا شرح نکرده اند:ابراهیم، بیهقی فرید خراسان ، بیهقی کیذری، راوندی، زمانی (عبارت را ترجمه کرده، ولی شرح نکرده است)، سرخسی و شیخ الاسلامی ؛ کسانی که عبارت یاد شده را در شرح موضوعی خود نیاورده اند: صوفی تبریزی، فاضل، کمپانی.
6) در تألیف این مقاله به حدود هشتاد ترجمه و شرح نهج البلاغه مراجعه کرده ام و علاوه بر آن چه در فهرست منابع آورده ا،م به آثار دیگری نیز مراجعه کرده ام که اسامی آنها در این فهرست نیامده است. به این ترتیب، منابعی که برای این مقاله به آنها مراجعه کرده ام، افزون بر یکصد و سی منبع است. ترجمه تمام عبارات عربی در این مقاله از نگارنده است. برخی از احادیث و یا عبارات دیگر متون را با تلخیص و حذف کلمات و جملات میانی، به صورت عبارتی متصل و یکپارچه آورده ام.
7) تفسیر (27جلدی) مرحوم علامه جعفری در خطبه 185 به پایان رسیده و خطبه مورد بحث را شرح نکرده است، امّا در یکی از مجلدات این تفسیر، ضمن بر شمردن فضایل علی (علیه السلام)، عبارت یاد شده را ذکر و این طور ترجمه می کند: «روح او در حالی که من او را در دست داشتم، برای پرواز به حرکت درآمد. من آن را به صورتم کشیدم» (ج9، ص150). در این ترجمه مشخص نیست که منظور از ضمیر «آن»، روح پیامبر است یا دست علی (علیه السلام). اما در ترجمه تک جلدی وی از تمام نهج البلاغه- که به اهتمام فرزند ایشان آقای علی جعفری به چاپ رسیده است- مراد از آن را دست علی (علیه السلام) ذکر می کند: «نفس مبارک او در دست من (رو به ملکوت الهی) به جریان افتاد. در این هنگام، دستم را برای تبرک به صورتم کشیدم» (ص677).
8) بحار الأنوار، ج34، ص109. تمام شرح و توضیحات علامه مجلسی در بحار الأنوار درباره ی نهج البلاغه در کتاب شرح نهج البلاغه المقتطف من بحار الأنوار گردآوری شده است. علامه مجلسی از بین همه تفاسیر، تنها همین تفسیر نفس به خون را مطرح می کند و ایرادی هم آن نمی گیرد.
9) شاعر بزرگ یهودی عصر جاهلی (م حدود 65 ق.)، ساکن خیبر (شمال مدینه) که در وفای به عهد ضرب المثل بوده است و دیوان شعر کوچکی هم دارد (الاعلام، ج3، ص140).
10) ظُبات، جمع «ظُبه» به معنای لبه تیز شمشیر.
11) ترجمه شعر: خون ما بر لبه تیز شمشیرها جاری می شود و جز بر لبه شمشیرهاجاری نمی شود.
12) تاج العروس، ماده «نفس».
13) از جمله، ر.ک : الکافی، ج3، ص5، ح4؛ من لایحضره الفقیه، ج1، ص7، ح3؛ تهذیب الاحکام، ج1، ص229، ح46؛ الاستبصار، ج1، ص26، باب ما لیس له نفس سائله؛ وسائل الشیعه، ج1، ص241، باب طهاره سُؤْرِ ما لیس له نفس سائله، و نیز ج3، ص406، باب 8؛ وص461، باب 34 و ص463، باب 35 و ص527، باب 82؛ بحار الأنوار، ج59 ص293 و ج77، ص23، ح14 و ص70 باب 4 و ص76، ح3 و ص81، ح9.
14) از جمله، ر.ک : المصباح شرح کبیر نهج البلاغه (ابن میثم بحرانی)، شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید) و شرح نهج البلاغه، ج2، ص378، (مجلسی). درباره ی این که این عمل علی (علیه السلام) چگونه با نجاست خون سازگار است، شارحان دیدگاه های گوناگونی داده اند؛ مانند این که به دلیل طهارت کامل معنوی پیامبر و عظمت مقام وی، خون او استثنائاً نجس نیست، و یا هر چند خون پیامبر هم نجس است، ولی حضرت علی (علیه السلام) برای تبرک و تیمن این کار را کرده است و با شستشو و طهارت هم مشکل نجاست آن بر طرف می شود. شارحان برای این دیدگاه ها، شواهدی هم ذکر کرده اند. برای اطلاع از برخی از این دیدگاه ها و شواهد آن، از جمله، ر.ک : منهاج البراعه، شرح خطبه مزبور، ج12، ص240 به بعد.
15) نفس: الروح... و انما سمی الدم نفساً لانّ النفس تخرج بخروجه (لسان العرب، ماده نفس). و من المجاز النفس الدم... و انما سمی الدم نفساً لانّ النفس تخرج بخروجه (تاج العروس، ماده نفس).
16) ترجمه نهج البلاغه، سید جعفر شهیدی، ص505.
17) شرح نهج البلاغه، ج10، ص266.
18) همان، ج13، ص32- 33و نیز: منهاج البراعه، ج15، ص86 به بعد، به نقل از سیره ابن هشام و سیره حلبی.
19) شرح نهج البلاغه، ذیل خطبه.
20) همان طور که قبلاً هم اشاره شد، حضرت علی (علیه السلام) این جمله را در خطبه دیگری، به مناسبت دفن حضرت زهرا علیها السلام، خطاب به رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)بیان کرده است و ابن ابی الحدید هم شرح بالا را در توضیح همین خطبه (ج10، ص265، خطبه195) آورده است.
21) شرح نهج البلاغه، ج 10، ص 267
22) سوره زمر، آیه 42.
23) پیام امام، ج7، ص661.
24) منهاج البراعه، ج12، ص241.
25) علامه شوشتری این وصیت را از کتاب الارشاد شیخ مفید نقل می کند. در ادامه مطلب، این وصیت را ذکر خواهیم کرد.
26) بهج الصباغه، ج4، ص105.
27) برای اطلاع از دلایل نقلی اثبات تجرد نفس ناطق انسانی، ر.ک : «مجردات از نظر فلسفه و کلام و وحی».
28) پیام امام، ج7، ص661.
29) همان.
30) بهج الصباغه، ج4، ص105.
31) ترجمه نهج البلاغه، تعلیقات بر خطبه 197، ص505
32) همان، ص 404- 405
33) ترجمه نهج البلاغه پی نوشت خطبه 197، ص 903
34) الانوار البهیه، ص50.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}