روش شناسی شرح فی ظلال نهج البلاغه «3»
2. گزاره به لحاظ محتوا (مؤلفه های موجود در ضمن شرح)
شارح با استفاده و از این گزاره سعی دارد محتوای خود را پربارتر و غنی ترکند. این گزاره ها عبارت اند از:1. تقسیم بندی موضوعی مطالب در شرح برخی از سخنان امام
شارح در برخی خطبه ها، نامه ها و یا حکمت ها که به نظر خود نیاز به توضیحی مجزا و مفصل دارد، با الهام از سخن امام و با عنوانی مناسب، کوشیده سخنانامام را دسته بندی کند و سپس به نتیجه گیری بپردازد. برای روشن تر شدن مطلب می توان عهد نامه مالک اشتر را مثال زد. این نکته در این عهدنامه نمود بیشتری دارد. در فقرات 10 (2) و 15 (3) ذیل القضاء، قضاوت و وظایف قاضی را طبق گفتار امام تقسیم بندی کرده و آنها را محدد و مرزبندی نموده است. و یا شروط وزیر و مشاور (در فقره 18) (4) و همچنین شروط فرماندهی و رهبری (در فقره 27) (5) را می توان از نمونه هایی در عهدنامه مالک اشتر دانست. یا در حکمت 112 جمله به جمله امام را به ترتیب شماره تقسیم بندی کرده و در ادامه آنها را شرح نموده است.
2. استفاده از آیات قرآن
چنان که می دانیم رابطه نهج البلاغه با قرآن رابطه ای تنگاتنگ و سخت نزدیک است. به همین دلیل است که نهج البلاغه هرگز طراوت و تازگی و جلوه گری خود را در تبیین معارف دین از دست نمی دهد. شیخ محمد جواد مغنیه آنجا که در جهت انتساب نهج البلاغه به امام مطالبی بیان نموده، بر این اعتقاد راسخ است که ظهور روح قرآنی در مفاهیم نهج البلاغه نهفته است؛ چرا که گفتار امام با قرآن توافق دارد، لذا او با قرآن و قرآن با اوست. (6)از آنجایی که شیخ محمدجواد مغنیه (طبق گفتار خود در مقدمه) پیش از شروع به شرح نهج البلاغه، قرآن را با عنوان تفسیر الکاشف تفسیر کرده، لذا در شرح نهج البلاغه نیز سعی کرده بسیاری از سخنان امام را با استشهاد به آیات قرآن، شرح و تفسیر کند؛ به طوری که با تصفح و تورق فی ظلال، آیات قرآن را می توان دید که جلوه گری
می کند. استشهاد از آیات از سخنان کلامی و توحیدی گرفته تا اثبات خلافت
امیرمؤمنان (علیه السلام) و ولایت ائمه اطهار (علیهم السّلام). این بهره گیری ها
را می توان به چند دسته تقسیم نمود:
الف. شارح در توضیح لغات از آیات نیز کمک گرفته است؛ همچون شرح واژه «عبر» در خطبه 20 می نویسد:
و العبر جمع عبره و هی الموعظه و المراد بها هنا الاعتبار، قال سبحانه «إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِمَن یَخْشَى» (7)
و یا در خطبه 23 در توضیح واژه «حاشیه» در عبارت «ومن تلن حاشیته یستدم من قومه الموده» می نویسد:
و الحاشیه هنا: الجانب والجناح، قال سبحانه: «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ ».
و یا در خطبه 27در بیان کلمه «الذل» در عبارت «فمن ترکه رغبه عنه ألبسه الله ثوب الذّلّ و
شمله البلاء» می نویسد:
ذلل أی صار سهلاً ذلولاً، و منه قوله تعالی: «وَذُلِّلَتْقُطُوفُهَا تَذْلِیلاً».
ب. اما آیات را در شرح عبارات جمله به جمله ای سخنان امام نیز به وفور می توان ملاحظه کرد. این بهره جویی ها گاه برای رد اقوال دیگران است؛ همچون خطبه 210 آنجا که امام
می فرمایند: «فإنّا نستشهدک علیه بأکبر الشّاهدین شهاده» می نویسد:
ضمیر علیه یعود الی من نکص عن دعوه الإمام، و قال الشیخ محمد عبده: «أکبر الشاهدین هو
النبی و القرآن». و الحق انه الله تعالی لقوله: «قُلْ أَی شَی ءٍ أَکْبَرُ شَهادَةًقُلِ الله شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ»
ج. یا برای تأیید گفته خود آیات را ذکر می کند که این نکته را در این شرح به کرات می توان یافت؛ مثل خطبه212 که می فرماید: «و اشهد انه عدل». وی در شرح این جمله می نویسد:
ما من شیء إلاوراءه قضاء و تدبیر، و هذا هو الدلیل: «إنْ هُوَ. أی القرآن. إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعَالَمِینَ لِمَن شَاءَ مِنکُمْ أَن یَسْتَقِیمَ وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن یَشَاءَ الله رَبُّ الْعَالَمِینَ».
د. یا حتی گاهی برای تأیید گفته دیگران آیه ای را نقل می کند؛ همچون حکمت 60 که می فرماید: «المرأه عقرب حلوه اللّبسه» می گوید:
قال بعض الشارحین: المراد باللبسه اللسعه. و قال الشیخ محمد عبده: اللبسه هنا من اللباس سوی ان المرأه تلبس دون العقرب. و هذا القول أقرب الی الآیه من سوره البقره: «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ».
از آنجا که امام در نهج البلاغه به 122 است. آیه از آیات قرآن استناد و استشهاد کرده ، لذا
مغنیه نیز در شرح خود در موارد متعددی از آیات قرآن استفاده کرده است.شمارش این آیات به همراه آیاتی که حضرت در گفتار خود به کار برده، حدود نهصد و سی آیه است،که بیشتر آنها مربوط به بخش خطبه ها و پس از آن به حکمت ها و در آخر، شامل نامه هاست.
3. شرح، تنها با استفاده از آیه (8)
مؤلف گاهی به جای شرح کلمات امام، فقط با استشهاد به آیات جملات امام راشرح می کند. گر چه این مورد عمومیت ندارد، ولی به هر جهت نمود آن در شرح ایشان کم نیست؛ نمونه: در شرح این جمله امام که می فرماید: «فصار مثابهلمنتجع أسفارهم» می نویسد: إشاره الی قوله تعالی فی الآیه 125 من سوره البقره: «وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْناً ». و منتجع إشاره الی المنافع التی ذکرها سبحانه فی الآیه 28 من سوره الحج: «لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ». (9)
و یا این عبارت «تهوی الیهم ثمار الأفئده» که وی می گوید: إشاره الی الآیه 37 من سوره ابراهیم: «رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتی بِوَادٍ».
4. شرح روایی و بهره گیری از احادیث و روایات
شیخ مغنیه در شرح خود با سیطره بر روایات به گونه ای، شاکله ی شرح خود را از روایت تشکیل داده است. نقش روایات در این شرح به گونه ای است که اغلب موضوعات وبخشها را در نظر گرفته؛ حتی موضوعاتی که در برداشت ابتدایی روایت ندارد. از جمله بحث های توحیدی، تاریخی و حتی عمومی چو اوصاف حیوانات و... در یک دسته بندی کلی به کار گیری روایات در این شرح به چند صورت است:1. بهره گیری از روایات معصومان (به جز خود امام) که این مورد نیز به دو دسته تقسیم می شود:
الف. استفاده از روایت معصومین به جای شرح روایت امام؛ همچون خطبه 141 آنجا که می گوید:
«نشکوا الیک ما لا یخفی علیک»، در شرح این عبارت تنها این روایت را بیان می کند:
و عن الامام الصادق (علیه السلام) ان الله یعلم حاجتک و ما ترید، و لکنه یجب ان ثبت الیه الحوائج. (10)
و یا خطبه 158 در شرح این عبارت امام «یدعی بزعمه انه یرجو الله»، می نویسد:
و خیر تفسیر لهذه الجمله ما روی عن الامام جعفر الصادق (علیه السلام) فقد سئل عن قوم یعملون بالمعاصی.... (11)
ب. استفاده از روایات معصومان در ضمن شرح؛ مثلاً در شرح این عبارت «لا تشرف نفسه علی الطمع»، می نویسد:
ان یکون عفیفا لا یقضی بالهوی، و لا یقبل الرشی، و بقول الامام جعفر الصادق(علیه السلام):ان یکون صائنا لنفسه، حافظا لدینه، مخالفا لهواه، مطیعا لامر مولاه. (12)
و یا در ضمن شرح خطبه 197 می نویسد:
قال الامام زین العابدین (علیه السلام): و الذی بعث محمدا بالحق لو ان قاتل ابی الحسین ائتمننی علی السیف الذی قتله به لأدیته الیه.... (13)
به طور کلی روایاتی که از ائمّه ی اطهار (علیه السلام) در شرح خود به کار گرفته، جدای از احادیث رسیده از پیامبر، حدود صد روایت را شامل می شود. البته در مین روایات از سخنان گهربار امام جواد، امام هادی، امام حسن عسکری، و حضرت صاحب(علیهم السلام) استفاده نشده است.
2. بهره گیری از روایات امام علی (علیه السلام) این مؤلفه نیز در این شرح به وفور دیده می شود که سبب شده شرح، جلوه زیباتری به خود گیرد. این نکته به دو دسته تقسیم می شود:
الف. بهره گیری از روایات امام علی(علیه السلام) در غیر از نهج البلاغه
شارح در ضمن شرح خود، از سخنان امام علی (علیه السلام) در غیر از نهج البلاغه استفاده کرده است؛ برای مثال:
در حکمت 46- که به شرح قدر الرجل علی قدر همته می رسد-، امام را
نمونه اعلای این سخن معرفی می کند و سپس با ارائه روایاتی از پیامبر و خود
امام از غیر از نهج البلاغه شرح را پی می گیرد. (14) و یا در عبارتی دیگر از خطبه 58 می نویسد:
قال الامام: لقد خلقنی الله من غیر ان یشاور اباطالب... (15)
ب. بهره گیری از روایات امام علی با ذکر اشتراکات و تشابهات روایی در خود نهج البلاغه
مؤلف گاهی برای بیان عبارت امام- که به نظرش شبیه سخن دیگر امام در نهج البلاغه است- متذکر می شود که عبارت، شبیه سخن دیگر امام در خطبه، نامه و یا حکمت ها است؛ مثلاً می نویسد: و قوله هنا: «بحرا لا یدرک قعره»، کقوله هناک: «ینابیع غزرت عیونها»، أی عیون دعائم الإسلام. و قوله: «لا ینضبها الماتحون»، نظیر «أتأق الحیاض بمواتحه». (16)
5. استفاده از علوم مختلف
الف. استفاده از مباحث فقهی در صورت لزوم
در برخی از خطبه ها مباحثی اندک از فقه به بحث گذارده شده است. شیخ محمد جواد مغنیه نیز از این مباحث غافل نشده و تا حد ممکن و به دور از تفصیل و تطویل درباره ی آن بحث کرده، اما در آنجایی که دیده در کتب فقهی خود، این مباحث را به طور کامل بحث کرده، خواننده را به آن کتاب ارجاع داده است؛ نمونه این مطلب را می توان در نامه 66 ملاحظه کرد. امام در فرازی از ایننامه خطاب به قثم بن عباس دستور می دهد که مردم نباید از هیچ زایری در ایام حج اجرت بابت مسکن بگیرند، طبق این آیه از قرآن که می فرماید: «سَوَاءً الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ». مؤلف بابی ذیل این بخش با عنوان«بیوت مکه و بیعها و ایجارها» باز کرده و بحث فقهی خود را با استفاده از اقوال عامه (مالک، شافعی، ابوحنیفه و...) و شیعه (شهید ثانی، شیخ طوسی، صاحب جواهر و...) شرح داده است. (17) یا در نامه 52 خطاب به مالک اشتر درباره ی تجارت و احتکار و... بحث کرده و حکم فقهی را درباره ی آن جاری نموده است. (18)
ب. استفاده از مباحث فلسفی و منطقی
شیخ محمد جواد مغنیه در شرح خود از گفته های فیلسوفان نیز بهره گرفته است. البته باید گفت که این بهره گیری با توجه به بحث مورد نظر است. به علاوه، در برخی موارد اقوال فلاسفه را به نقد کشیده و در صدد است تا با گفتار امام نظر آنان را رد کند. اضافه بر این، این چنین مباحث در خطبه های توحیدی، بویژه خطبه اول- که سراسر بحث های توحیدی است- بیشتر به چشم می آید؛ برای نمونه می توان به این عبارت توجه نمود که می نویسد:أما أقوال الفلاسفه و أدلتهم فی مسأله العلم بالکلیات دون الجزئیات أو العلم بهما معاً فهو تکثیر
کلام لا یهتدی به أحد فی حیاته العملیه، و لا یحل مشکله من مشکلاته. (19)
گفتنی است در موارد متعددی از اصطلاحات فلسفی، همچون واجب الوجود (20)، ممکن الوجود (21)، و از اصطلاحات منطقی، همانند تناقض (22)، قیاس (23) و... یاد کرده و آنها را توضیح و بسط نموده است.
ج. به کارگیری مباحث کلامی
گر چه شیخ محمد جواد مغنیه در مباحث کلامی و یا فلسفی، بسیار مسلط، متبحر و پر اطلاع است و تأیید این گفته کتب مکتوب ایشان، از جمله الله و العقل، معالم الفلسفه الاسلامیه، فلسفه المبدأ و المعاد و حتی کتبی همچون مع الشیعه الامامیه و یا امامه علی و العقل و... (24) است، ولی این نکته در شرح ایشان نمود کمتری دارد؛ به طوری که وی در شرح خطبه اول- که می توان گفتمباحث ابتدایی آن کارآمدترین و بحث انگیزترین مباحث فلسفی کلامی نهج البلاغه است- پس از اندک توضیحی خواننده را به کتاب کلامی خود، یعنی فلسفه التوحید و الولایه ارجاع می دهد. ناگفته نماند، نه این که از مباحث کلامی سخن نگوید که در بعضی موارد به طور کامل سخن گفته، ولی در برخی موارد دیگر که بحث توضیح بیشتری می طلبد، در صدد شده خواننده را به کتاب
خود ارجاع دهد.
د. استفاده از آموزه های صوفی و عرفانی
گر چه این مورد از حجم کمتری برخوردار است، ولی به هر حال شیخ مغنیه سعی کرده اقوال صوفیان را در شرح خود به نقد بکشد؛ چرا که هر جا یکی از اقوال صوفیان را نقل می کند و در ادامه، برداشت خود را با نقد اقوال آنها بیان می دارد؛ نمونه:در شرح عبارتی از امام در خطبه 169 می نویسد:
أطال الشارحون الکلام حول هذه الجمله، و فسروها بأقوال الصوفیه فی مجاهده النفس و ترویضها. و الذی نفهمه نحن ان الذی یجمع بین العلم و التقوی تتکشف له مسالک الهدی الی الحق و العدل. (25)
ناگفته نماند، گاهی مؤلف از اقوال عرفا بهره برده است؛ مثلاً در بخشی می نویسد:
قال بعض العارفین. (26)
و یا در خطبه 122 می گوید: فیقول العارفون. (27)
ه. بهره گیری از علوم طبیعی (جانورشناسی)
مؤلف در مواردی که در صدد است قدرت خداوند را به فراخور بحث از سخنان امام، به گونه ای تبیین کند، از شگفتی های دنیای جانداران سخن می گوید. البته این نکته را با مثال در دنیای امروز تشریح می کند؛ همچون در تشریح خطبه 153 می نویسد:یوجد فی القاره الجنوبیه نوع من الطیور یسمی «البانجوین» تضع الأنثی بیضها فی أشهر الشتاء حیث تتلبد الثلوج فی الأرض، تضعه فی جیب جلدی فی رجلها، و تبقی الصغار فیه حتی تقوی و تشتد. و فی خلقه تعالی عجائب لا تدرکها العقول. (28)
و یا در خطبه 163 از پرندگان نیز به عنوان نمونه ای از عجایب خلقت با توضیحات اضافی درباره ی خلقت این مخلوقات یاد می کند:
و أکبر الطیور حجماً النعامه، و یبلغ علوها قرابه مترین و نصف المتر، و وزنها 150 کیلو غراماً... و أصغر الطیور الطنان، طوله خمسه سنتیمترات، یطیر بسرعه فائقه، فیضرب بجناحیه من خمسین الی مئتی ضربه فی الثانیه، و تبلغ سرعه طیرانه فی الساعه 80 أو 90 کیلومتراً.... (29)
و. استفاده از رویدادهای تاریخی
هر چند روش مؤلف در شرح خود استفاده دقیق از تاریخ و رویدادهای تاریخی نیست، چه این که خود در مقدمه این نکته را متذکر می شود و می گوید:اگر شیوه من تاریخی بود، همچون شرح ابن ابی الحدید، پس اقوال من تکرار مکررات می شد و پیروی از مورخان، شیوه شرح من قرار می گرفت. (30)
ولی با این حال، به فراخور بحث، هر چند اندک، به تاریخ تمثل می جوید؛ به عنوان نمونه از جمله بهره گیری های تاریخی مغنیه می توان به گزارش گزیده هایی از جریان فدک (31)، ماجراهای عثمان (32)، جنگ جمل (33)، صفین و ماجرای حکمیت (34)، خوارج (35) و... اشاره کرد.
پی نوشت ها :
1) دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه تهران(پردیس قم).
2) همان، ج 4، ص63- 65.
3) همان، ج 4، ص75- 78.
4) همان، ج 4، ص91.
5) همان، ج 4، ص 119- 120.
6) همان، ج 1، ص9.
7) همان، ج 1، ص155.
8) این گزاره را می توان جزء مورد قبلی برشمرد، ولی به این دلیل در گزاره ای مجزا مطرح کردیم که این مورد، در شرح ایشان نمود کمی ندارد و در بی شمار مواردی استفاده شده است.
9) همان، ج 3، ص130.
10) همان، ج 4، ص91.
11) همان، ج 4، ص 119- 120.
12) همان، ج 1، ص9.
13) همان، ج 1، ص155.
14) همان، 4، ص246.
15) همان، ج1، ص134.
16) همان، ج 3، ص 202.
17) همان، ج4، ص173- 174.
18) همان، ج4، 96.
19) همان، ج 1، ص 423.
20) همان، ج 3، ص 54.
21) همان، ج 1، ص22.
22) همان، ج 1، ص280.
23) همان، ج 4، 441- 442. البته در این مورد این نکته را باید متذکر شد که مغنیه در این باره قیاس را هم از لحاظ منطقی و هم از لحاظ اصولی بحث کرده است؛ چرا که سخن بیشتر بر سر استعمال رأی و قیاس کردن برای حکم دادن است. در جایی دیگر می نویسد: و تکلمنا عن القیاس بنحو من التفصیل فی کتاب من هنا و هناک، و عند تفسیر الآیه 59 من سوره النساء فی الکاشف (فی ظلال نهج البلاغه، ج 1 ص 441).
24) الشیعه و الحاکمون، ص21- 22.
25) همان، ج 3، ص284- 285.
26) همان، ج 1، ص 379.
27) همان، ج 2، ص 231.
28) همان، ج 2،ص 397.
29) همان، ج 2، ص467.
30) همان، ج 1، ص13.
31) همان، ج 3، ص 219- 221، ج 4، ص 16.
32) همان، ج1، 92.
33) همان، ج 1، ص96- 97.
34) همان، ج 1، ص232- 233، ج 1، ص235- 236، ج 2، ص 222- 223، ج 2، ص244- 250).
35) همان، ج 2، ص 244- 250).
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}