نویسنده: اسعد نظامی تالش



 
امروز شاید کمتر کسی باشد که جامه ی کعبه را لا اقل به صورت تصویر و یا بر صفحه ی تلویزیون و سینما ندیده باشد.این پرده ی سیاهرنگ ابهام آمیز که با تشریفات خاص همه ساله بر پیکر «بیت عتیق»فروهشته می شود، مستقل از خود کعبه و دیگر جنبه های آن، تاریخچه ی خاص و جالبی دارد.این که اولین جامه پوشی بر کعبه کی و بوسیله ی که بوده؟ این جامه در طول تاریخ از چه تهیه می شده، چه رنگی و شکلی داشته؟ که از چه ماده و چه رنگی استفاده کرده؟ در چه فواصلی آن را عوض می کردند؟ و بالاخره هنگام تجدید با جامه ی پیشین چه می کردند؟ اینها بخش مهم پرسشهایی هستند که این تاریخچه را تشکیل می دهند.متأسفانه پاسخ به این سوالها همیشه روشن نیست و مخصوصاً در مورد دوره های پیشین بسیار ناقص و گاهی متناقض است.و آنچه در سطرهای زیر از نظر خوانندگان می گذرد گذرایی است به این تاریخچه که مناسبتی جالب آن را باعث بوده است(1).
در روایتها اولین جامه کعبه اسماعیل (حدود 1900 سال ق.م.)و به روزهای بنای آن به دست او و پدرش ابراهیم خلیل نسبت داده می شود (2)ولی آنچه مورخان را پذیرفتنی تر می نماید این است که بانی این کار اسعد ابوکرب (3)پادشاه یمن بود که حدود دو قرن پیش از هجرت پیامبر اکرم به قصد حمله یا زیارت وارد مکه شد (4)و برای اولین بار کعبه را با جامه ای از «برد یمانی»(5)راه راه و قرمز رنگ پوشاند و برای در آن «قفل فارسی»تعبیه کرد (6).این رسم از آن پس ادامه یافت و جانشینان اسعد و مردم ثروتمند جامه هایی را که معمولاً از قباطی (7)و گاهی از پارچه ها و رنگهای مختلف و یا از چرم بود برای متولیان کعبه می فرستادند و آنان آن ها را به موقع به جای جامه های فرسوده به کار می بردند.(8)

در صدر اسلام

(1-40/ 622- 661)
دوران اسلامی تاریخ جامه ی کعبه از زمان فتح مکه (سال 8 هجری/ 630 میلادی)آغاز می شود.آن سال گویا جرقه ای از مجمر زنی که بر کعبه عود دود می کرد، در جامه گرفت و آن را سوزاند (9).آن گاه به دستور پیامبر اکرم جامه ای نو از برد یمانی برای «بیت الله الحرام»پرداختند و این کار در سالهای نهم و دهم هجری (سال حجه الوداع)نیز تکرار شد.(10)این آیین که تا امروز بی وقفه و با عشق و علاقه ای خاص دنبال شده در طول تاریخ فراز و نشیبها و دگرگونیهای زیادی دیده است.ابوبکر صدیق (11- 13/ 632- 634)روش پیامبر را ادامه داد و نوشته اند جامه ای را که او تهیه دید از قباطی بود(11).در زمان عمر بن خطاب (23/ 643)که اسلام به یک امپراطوری بزرگ تبدیل شد در وضع مکه نیز به مقتضای وضع جدید تحولی ایجاد گردید.از جمله این که در سال (17) هجری به دستور ایشان خانه های اطراف کعبه که تقریباً با آن مماس بودند از صاحبانشان گرفته شد و ضمن توسعه ی مسجدالحرام اطراف آن برای اولین بار با دیواری به ارتفاع تقریباً یک و نیم محصور و بر روی آن چراغهایی نصب گردید (12).عمر همچنین ضمن تنظیمات اداری نوینی که در امپراطوری جدید اسلام برقرار کرد، برای تهیه ی جامه ی کعبه نیز مقرری خاصی از بیت المال تعیین نمود و آن را به عنوان یک وظیفه ی رسمی به عهده والی یا نماینده ی خود در مصر.گذاشت (13).این جامه که مانند گذشته از قباطی می بود درایام حج هر سال بر کعبه پوشانده می شد و جامه ی کهن به دستور عمر بین حجاج تقسیم می گردید تا از آن در زیر آفتاب سوزان مکه برای خود سایبان کنند (14).در زمان عثمان بن عفان (35/ 655)حرم کعبه یک بار دیگر به روش عمر توسعه داده شد (سال 26هجری)و او علاوه بر جامه ی قباطی سالانه، یک سال نیز جامه ای از برد یمانی از طریق والی خود در یمن تهیه کرد، و لذا اولین تهیه کننده ی دو جامه ی مختلف برای کعبه شد (15).علی بن ابی طالب (40/ 660)ظاهراً به سبب گرفتاریهایی که در دوران خلافت خود داشت مجال پرداختن به این مسائل را نیافت و به هر حال از ایشان گزارشی در این مورد در دست نیست.ولی در این دوره گویا عبدالله بن عمر (73/ 692)نیز یک (یا چند بار)به متولیان کعبه برد یمانی و قباطی داد و آنان از آن در تهیه ی جامه برای کعبه استفاده کردند (16).

در دوره ی بنی امیه

(40- 132/ 660- 749)
توسعه ی سریع اسلام و افزایش روزافزون حاجیان، متولیان کعبه را با مشکلی روبرو ساخت و آن این بود که هیچ پارچه ای تاب تحمل بوسه و جبین سایی و دستمالی امواج دلباختگانی را که سالانه به طور فزاینده از گوشه و کنار این امپراطوری بزرگ به سوی مکه سرازیر می شدند نداشت و جامه ها در مدت کوتاهی مندرس می شدند.این بود که در زمان معاویه بن ابی سفیان (60/ 680)ضمن کندن جامه های قبلی که ظاهراً از زمان عمر روی هم جمع شده بود (17)، تغییراتی که متناسب با وضع جدید از دیبا (18)بر جامه ی قباطی پیشین بود به این ترتیب که نخست در روز ترویه (8 ذی حجه)قسمتی از جامه ی حریر جدید را، برای این که از دسترس حاجیان دور باشد، به صورت «پیراهن»بر نیمه ی بالای کعبه می پوشاندند و سپس قسمت دوم آن یا «شلوار»را در روز عاشورا (19)و پس از این که حاجیان مکه را ترک کرده بودند بر دامن «قمیص»می دوختند و بدین وسیله جامه ی اول تکمیل می شد.این جامه بر کعبه می ماند تا این که دو روز پیش از عید فطر(27 رمضان)جامه ی قباطی معمول سابق را نیز بر آن فرو می هشتند.علاوه بر افزودن جامه، معاویه تطییب یا عطرپاشی کعبه را نیز که تا امروز مانده است بر مراسم تعویض جامه بیفزود و برای اولین بار چند برده را به عنوان خادم مخصوص بر بیت الله بگماشت و این رویه تا الغای برده داری در دوره های اخیر ادامه داشت (20)و در زمان یزید بن معاویه (64/ 683)دیبای خراسانی (یا خسروانی) جانشین دیبای یمنی (یا مصری)در تهیه ی جامه ی اول گردید (21).
این البته تنها رویداد دوران یزید در امر کعبه نبود.در محرم سال (64)(سپتامبر683)و پس از این که مردم حجاز با عبدالله بن زبیر بیعت کردند، لشکریان یزید بر مکه حمله بردند.در جریان این برخورد جامه ی کعبه سوخت (22)و خود خانه نیز آسیب دید.پس از ختم غائله ابن زبیر خانه را منهدم کرد و آن را کمی بزرگ تر از پیش و بر پایه ای که گفته می شد طرح اصلی خانه در زمان ابراهیم پیامبر بود از نو ساخت و در رجب سال (65)(ژانویه 685)از آن فارغ گردید.سپس خانه را از درون و بیرون تطییب نمود و جامه ی آن را نیز از دیبا و به قولی از قباطی بود نو کرد و این برنمه را به روش سابق (در روز عاشورا و 27 رمضان)تا پایان عمر خود یعنی محرم (73) (مه 692)ادامه داد (23).در این سال حجاج بن یوسف ثقفی از طرف عبدالملک بن مروان (پنجمین خلیفه ی اموی 86/ 705) دوباره بر مکه حمله کرد.ابن زبیر کشته شد و از ساختمان کعبه آنچه افزوده ی ابن زبیر بود تخریب و بقیه ابقاء گردید، و این بنا تا سال (1039)(1629)که متعاقب فروریختن آن در اثر باران و سیلی کم سابقه به دستور سلطان مراد عثمانی تجدید گردید بر جای بود (24).دو سال پس از سقوط حکومت زودگذر ابن زبیر عبدالملک تغییراتی جزئی در مسجدالحرام انجام داد و در آئین جامه پوشی کعبه بدعتی نو گذاشت به این معنی که جامه همراه عطر و گلاب ویژه ی حرمین با تشریفات خاصی نخست به مدینه حمل می شد و پس از گشودن و نمودن آن در حرم پیامبر اکرم به مکه حمل می گردید (25).

در زمان بنی عباس

(132- 656/ 749- 1258)
پس از سقوط امویان موضوع جامه ی کعبه حالت تشریفاتی بیشتری یافت و با تأثر از اختلافات و انشعابات روزافزون جهان اسلام تغییراتی در آن صورت گرفت.یکی از مهم ترین این تغییرات مربوط به مسأله ی رنگ جامه بود که اصلاً تا آن زمان مطرح نبود و از آن پس یک معنای «سمبولیک»یافت و بسته به این که جامه بوسیله ی کدام یک از سلسله ها یا گروههای سیاسی تهیه می شد، رنگ آن نیز بین سیاه و سفید و قرمز و زرد و سبز تغییر می کرد.
خلفای عباسی که «اسلامیزه»کردن کامل جهان اسلام (26)در رأس برنامه هاشان بود از همان آغاز توجه ویژه ای به پاسداری از حرمین شریفین داشتند که تهیه ی جامه ی کعبه نیز طبعاً جزئی از آن بود.برای این منظور، آنان پس از بررسیهایی که درباره ی مراکز بافندگی در امپراطوری پهناور خود انجام دادند، تهیه جامه ی را به عهده یکی از شهرهای مصر بنام «تنیس»که در بافتن پارچه های فاخر شهرت داشت گذاشتند و از آن پس جز در مواقع استثنایی جامه از حریر ناب بافته شده در آن شهر که طبعاً به رنگ رسمی عباسیان، سیاه بود، دوخته می شد(27)و ظاهراًسالی دو بار نیز (طبق برنامه ی قبلی)تجدید می گردید.
قدیمی ترین گزارشی که از جامه ی ساخت تنیس در دوره ی عباسیان حکایت دارد مربوط به سال (159)(776)یعنی دومین سال خلافت المهدی (سومین خلیفه:169/ 785)است که گزارشگر، خود آن را دیده است (28).سال بعد هم که مهدی خود به حج رفت او به احتمال نزدیک به یقین باز جامه ای نو و ساخت همین شهر را با خود برد، چه در این سفر او بنای مسجد الحرام را توسعه داد، و به علاوه، جامه های سالهای پیش که ظاهراٌ پس از زمان معاویه دیگر کنده نشده بودند، باعث نگرانی متولیان شده بودند که مبادا در اثر سنگینی متزاید، باعث فروریختن خانه ی کعبه شوند، این بود که آنان موضوع را با خلیفه در میان گذاشته و به دستور او کعبه را از تمام جامه های پیشین عاری کردند (29).و سالهای بعد نیز کار تهیه ی جامه از شهر تنیس همچنان ادامه یافت (30).
اولین تحول سیاسی زمان عباسیان درامر جامه کعبه در سال (199)(814)یعنی یک سال پس از به خلافت رسیدن مأمون (هفتمین خلیفه:218/ 833)اتفاق افتاد.در دهم جمادی الثانی این سال (26 ژانویه ی 815)محمد بن ابراهیم، از سادات حسنی معروف به ابن طباطبا، در کوفه بر علیه عباسیان قیام کرد.وزیر و فرمانده سپاه او، ابوالسرایا سری بن منصور شیبانی از دعاه آل محمد، نمایندگی به مکه و مدینه گسیل داشت.نماینده ی مکه حسین افطس علوی از اعقاب حسین بن علی بن الی طالب همراه (10)نفر از همراهان خود در موسم حج وارد مکه شد و بی مقاومتی بر آن مسلط گردید (31).از جمله کارهایی که او کرد یکی این بود که جامه های پیشین کعبه را کند و به جای آن ها دو جامه ی ارسالی ابوالسرایا را بر آن پوشاند.این جامه ها که از دیبا بودند یکی به رنگ زرد بود و دیگری سفید و بر آن ها پس از بسمله و صلوات بر پیامبر و آل بیت او این جمله نگاشته شده بود:تهیه شده به دستور ابوالسرایا... تا به جای جامه ی ستم پیشگان عباسی پوشانده شده و خانه ی خدا تطهیر گردد»(32).این امر البته دیری نپایید و لشکریان حکومت بغداد کنترل اوضاع را پس از چند ماه دوباره در دست گرفتند (33)و هر چند از سرنوشت جامه ی ابوالسرایا چیزی معلوم نیست ولی نمی توان تصور کرد که آن را (با عباراتی که در آن بود)به جای خود گذاشته باشند.در هر حال در این دوره مأمون روی مصالح سیاسی خود روش آشتی جویانه ای با علویان در پیش گرفته بود.او کمی بعد از این ماجرا علی بن موسی الرضا را به ولایتعهدی خود برگزید (2 رمضان 201/ 24 مارس 817)و رنگ سبز علویان را با رنگ رسمی خانواده ی خود عوض کرد، «خود و تمام لشکریانش جامه ی سبز پوشیدند و به تمام اقالیم و آفاق بخشنامه کرد که چنین کنند»(34).در سال (204)(819)هنگامی که او با دبدبه و جلال ار خراسان وارد بغداد شد هر چند به توصیه ی طاهر (ذوالیمینین)رنگ سیاه را به عنوان رنگ رسمی امپراطوری خود دوباره احیا کرد ولی مع ذلک جامه ی کعبه را از این تغییر مستثنی داشت، چه مقارن همین احوال به او گزارش شد که جامه ی دیبایی که (روز ترویه و عاشورا)بر کعبه پوشانیده می شود تا عید فطر دوام نمی آورد و در اثر دستمالی زائران فرسوده و پاره می شود.او موضوع را با مبارک طبری یکی از کارگزاران خود که عازم مکه بود به مشورت گذاشت و به پیشنهاد او دستور داد که جامه ی دیگر (و سومی )از ابریشم سفید بر جامه های دوگانه ی پیشین بیفزایند و تغییری در برنامه ی جامه پوشی به وجود آورند.این برنامه ی جدید که از سال (206)(821)به موقع اجرا در آمد عبارت بود از:اول پوشاندن جامه ای از دیبای قرمز در روز ترویه و عاشورا(35).دوم جامه ای از قباطی در اول رجب، و سوم جامه ی ابریشم سفید ابداعی مأمون در روز (27)رمضان(36).این تغییر، هر چند در حل مشکل فرسایش جامه مؤثر بود ولی کافی نبود، چه از اواخر دوره ی خود مأمون و سپس از دوره ی متوکل (دهمین خلیفه: 247/ 861)گزارشی شده است که «ازار»یا جامه ی «پایین تنه»کعبه را که روز عاشورا بر «قمیص»آن دوختهت می شد و مورد لمس زائران قرار می گرفت در فواصل کوتاه تر (دو ماهه و سپس سه ماهه)تجدید می کردند (37).
در این زمان ظاهراً جامه ها از سال (199)یعنی از واقعه ی افطس علوی ببعد کنده نشده بودند و کسی که آن ها را از جامه ی سال (200)ببعد شمرده، شماره ی آن ها را در سال (244)(858)یک صد و هفتاد ثوب (کمی کمتر از 4 جامه در سال)ذکر کرده است (38).و به هر حال در سال (263)(876)الموفق بالله (ولیعهد المعتمد بالله پانزدهمین خلیفه ی عباسی)نامه ای برای تجرید کعبه به امیر مکه نوشت و او در روز (23)ذی حجه (6 سپتامبر)پس از خواندن نامه در حضور اعیان و تجار مکه، جامه های پیشین را کند و آن ها را بالتساوی بین قریشی ها و حاجیان مکه و دوستان مکی خود تقسیم نمود (39).
اگر حوادثی مانند ماجرای حسین افطس علوی را نادیده بگیریم و چند حادثه ی هجوم و قتل و غارت مکه را در این دوره رویدادهایی غیر سیاسی و صرفاً دارای مقاصد اقتصادی به حساب آوریم (40)، می توانیم بگوییم که قرن دوم و سوم هجری از نظر سیاسی آرام ترین بخش تاریخ حج در دوره ی عباسیان بود.با آغاز قرن چهارم که سلسله های خرد و کلان در امپراطوری پهناور اسلامی شروع به روییدن کردند، انحصار بیش از یک قرن و نیمه ی عباسیان بر امور مکه نیز به پایان آمد.از این پس به مدت تقریباً سه قرن و نیم یعنی تا پایان خلافت عباسیان امور حج و کعبه نیز مانند دیگر مسایل جهان اسلام میدان رقابتها و کشمکشهای بی پایان بود.حاجیان مناطق مختلف مخصوصاً عراقی ها و مصری ها، به طرفداری از حکومتهای خود، کمتر سالی بود که مراسم حج را بی جنگ و کشتار تمام کنند.این که خطبه در مکه به نام کدام یک از خلفای متنازع خوانده شود دردسری بود بی پایان و رویدادی مرتب در حال تغیر.نا امنی راهها و راهزنیهای بی امان « حرامیان»که به تعبیر خافانی شروانی «نه زایزد شرم و نه از کعبه آزرم»داشتند (42)خود داستانی بود ورای گرفتاریهای سیاسی و چه بسا سالهای متوالی که حجاج جوامع مختلف اسلامی مخصوصاً عراقی ها وخراسانی ها از ترس جان و یا در اثر بسته بودن راهها از انجام مراسم حج محروم می شدند (43).
دراین مدت هر چند امور کعبه و از جمله تهیه ی جامه ی آن مانند گذشته رسماً و در بیشتر موارد عملاً به عهده عباسیان بود ولی آن ها هیچگاه در این کار بی رقیب و بی منازع نبودند.سر سخت ترین این منارعان فاطمیان بودند (297- 567/ 909- 1171)که سلسله شان به دست عبیدالله المهدی (322/ 933)در اندلس بنیانگذاری شد (44)و بیرون کردن حجاز و اماکن مقدس آن از زیر سلطه ی عباسیان یکی از بزرگ ترین آمال او و سیزده جانشینش بود.او در ضدیت با بنی اعمام رقیب خود که رنگ رسمیشان سیاه بود، رنگ سفید را به عنوان رنگ رسمی خود برگزید و بطوری که گزارش شده است برای کعبه جامه فرستاد (45)که طبعاًٌ سفید بود.این که او چه سالی و چند بار در دوره ی حکومت (25)ساله ی خود این کار را انجام داد بر نویسنده روشن نیست، ولی آنچه مسلم است این است که این کار در یکی از خونین ترین دوره های تاریخ حج و مکه و حتی احتمالاً در ارتباط با حوادث آن انجام گرفت.منشأ اصلی این حوادث قرمطیان بودند که پس از آشکار کردن قیام خود در بحرین در سال (285)(898)به سرعت سلطه ی خود را در قلمرو عباسیان گسترش دادند و از محرم سال (312)(آوریل 924)راهزنی و حادثه آفرینی های آنان در امور حج آغاز گردید.معروف ترین و خونین ترین این حوادث در مراسم حج سال (317)(ژانویه 930)به وقوع پیوست.چه در(7 یا 8)ذی حجه ی آن سال در حالی که حاجیان مشغول انجام مناسک حج بودند، ناگهان ابوطاهر سلیمان قرمطی با نهصد سوار به مکه ریخت و مدت یک هفته آنجا را به خاک و خون کشید.او فقط در داخل حرم که مملو از حجاج بود یک هزار و هفتصد (و به روایتی 13 هزار)نفر را قتل عام کرد، حجر الاسود را با پتک شکست و آن را با جامه های کعبه و در آن از جا کند و همه ی اینها را با تمامی اشیاء گرانبهای داخل کعبه به یغما برد (46).این عمل هر چند مورد تقبیح و لعن متعاقب عبیدالله المهدی قرار گرفت (47)ولی به هر حال او از این که آن یک شورش لااقل به ظاهر ضد سیاسی بود و در جریان آن نام او به دستور ابوطاهر به جای نام خلیفه ی عباسی در خطبه ی بیت الله الحرام خوانده شده بود (48)نمی توانست حداقل به طور ضمنی خشنود نباشد. به هر حال ظاهراً در همین حیص و بیص بود که او به ارسال جامه برای کعبه اقدام کرد.چه متعاقب حمله ی قرمطیان چند سالی خلفای عباسی نتوانستند به امور کعبه و حج بپردازند، و این فرصت مناسبی بود که عبیدالله هم جای خالی رقبای خود را پر کند، و هم خود را از هر گونه توهمی در مورد ارتباط احتمالیش با قرمطیان دور نگهدارد.
نوزده سال پس از مرگ عبیدالله المهدی چهارمین و یکی از مقتدرترین خلفای فاطمی، المعزالدین الله (365/ 975)روی کار آمد (49).در شعبان (358)(ژوئن 969)سپهسالار با کفایت او، جوهر، مصر را فتح کرد (50)و درست چهار سال بعد خود او با دبدبه و جلال کم نظیر وارد مصر گردید (23 شعبان 362/ 29 مه 973)(51).یکی از نخستین کارهای او اقدام به تهیه ی « شمسه»یا پرده ی تزیینی منقش برای کعبه بود که چند ماه بعد آماده گردید.متن این کار دستی افسانه ای، بطوری که نوشته اند، پارچه ای بود چهارگوش از حریر ناب قرمز رنگ به اندازه حدود هفت متر ونیم مربع که بر کناره های آن به صورت دایره ای و به شکل آفتاب «دوازده هلال زرین و در دهانه ی هر هلالی، ترنجی کار گذاشته بود از یاقوتهای قرمز وآبی به اضافه پنجاه عدد دُرشاهوار هر یک به درشتی یک تخم کبوتر».دور تا دور این نقش آفتاب گونه و به موازات ماهکهای زرین آن «آیات قرآنی مربوط به حج تطریز شده و این نوشتار با زمردهای سبز رنگ و یک الماس درشت که نظیرش را کسی ندیده بود تزیین یافته بود.»(52)روزعرفه ی (نهم ذی الحجه)همان سال، این کار دستی زیبا پس از آغشته شدن با مشک تر، «در قصر سلطانی به نمایش گذاشته شد و فردای آن روز پس از گزاردن نماز عید که عامه ی مردم از مصر و شام و عراق با رعام یافتند همه از دیدن آن در شگفت شدند، چه آن، علاوه بر این که یک شاهکار بس گرانبها بود، از نظر اندازه نیز چهار برابر شمسه ی عباسیان و غیر قابل مقایسه با آن چیزی بود که پیش از آن به دستور کافور برای أنوجود، تهیه شده... و بوسیله ی جوهر ضبط گردیده بود.» (53)
این که این هدیه در این زمان به نمایش گذاشته شد به این معنی است که آن سال بعد(363/ 973)به مکه ارسال شده است و اتفاقاً قرائن دیگری نیز هست که این نکته را تأیید می کند.مثلاً می دانیم که در این سال المعزالدین الله در جریان تلاش خود برای بسط نفوذ فاطمیان، راه را با تحریک و همکاری «بنی هلال»و دیگر قبایل شبه جزیره ی عربستان بر کاروان حجاج عراق بست، عده ی بیشماری از حجاج کشته شده و اموالشان به یغما رفت و نام المعز درخطبه ی جایگزین نام خلیفه ی عباسی گردید (54)و به احتمال قریب به یقین در همین جریان هم بود که او هدیه ی زینتی خود را برای کعبه ارسال نمود.
دوره ی المعز تا حدود یک قرن بعد از آن دوره ی شکوفایی و توسعه ی حکومت فاطمیان بود و از سه جانشین اول او، العزیز و الحاکم و الظاهر(427/ 1035)، گزارشی داریم که آن ها حداقل در چهار نوبت یعنی در سالهای (381)(991)، (384)(994)، (397)(1006)و (423)(1031)متناوباً برای کعبه جامه فرستادند که طبعاً به رنگ رسمی آنان سفید بود (55).
از زمان المستنصربالله (هشتمین خلیفه ی فاطمی: 487/ 1094)اطلاعات جامع تر و جالب تری داریم . ناصر خسرو قبادیانی (481/ 1088)که از صفر (439)(ژوییه 1047)نزدیک سه سال و نیم در دربار المستنصر گذرانید، از اولین سال ورودش به مصر گزارش می کند که آن سال «هر چند به علت قحطی و تنگی شدید در مکه»رفتن حجاج مصری به مکه صلاح دیده نشد ولی «سلطان مصر جامه ی کعبه را مانند همیشه»ارسال داشت، و اضافه می کند که سلطان سالی دو بار برای کعبه جامه می فرستد و خود او نیز آن سال همراه هیأت جامه که روز اول ذی قعده (19 آوریل 1048)به راه افتاده است (برای بار دوم)به حج رفته است (56).پس از چهارمین (و آخرین)زیارت خود از مکه در سال (442)که پس از ترک نهایی مصر انجام گرفته و در جریان آن نزدیک (6)ماه (1 رجب- 20 ذی حجه/ 10 نوامبر 1050- 3 مه 1051)مجاور مکه بوده ناصر خسرو ضمن وصف مفصل کعبه و مسجد الحرام می نویسد که جامه ی داخل کعبه از دیبای قرمز بوده و جامه بیرون آن سفید و مطرز که هر یک از چهار طرف آن چهار محراب زربافی شده بوده است (57).
در زمان السمتنصر جامه ی کعبه تنوع و غنای بی سابقه ای یافت، چه علاوه بر خود او که ذکرش رفت، از چند نفر دیگر در این رابطه نام برده شده است.یکی از اینها علی بن محمد صلیحی، (473/ 1080)از طرفداران و پیروان سرسخت فاطمیان، بود که در سال (454)(1062)سلسله ی صلیحی ها را در یمن بنیانگذاری کرد (58)، و سال بعد که به عنوان سرپرست امور حرمین شریفین از طرف المستنصر به حج رفت، برای کعبه نیز جامه ی سفید رنگ زیبایی بهمراه برد (59).دیگری ابراهیم بن محمد بن علی معروف به «ابونصر فارسی استرابادی»بود که به سال (466/ 1073)به حج رفت.«کعبه را دید که از سالهای پیش عریان مانده...جامه ی سفید رنگی را که برای کعبه آورده بود بر آن فروهشت و با صرف سیصد هزار دینار در حرم تعمیراتی نیکو انجام داد.(60)»در همین سال کعبه صاحب جامه ای از دیبای زرد شد که سرنوشتی جالب داشت.این جامه که نام سلطان محمود غزنوی بر آن تطریز شده بود گویا در زمان آن پادشاه تهیه شده و سالها در نیشابور نزد مردی بنام ابوالقاسم دهقان به ودیعت بوده تا این که نظام الملک وزیر با قدرت سلجوقی آن را از شخص مزبور گرفته و با پیک مخصوص به مکه فرستاده بود وآن سال آن را نیز بر کعبه فروهشتند.(61)
در این کشاکشهای سیاسی همان طور که کعبه گاهی دارای دو جامه در یک موسم می شد، طبیعی است که گاهی هم به جامه می ماند.از نمونه های این امر رویدادی است که در سال (532)(1137)اتفاق افتاد.«در آن سال خلیفه ی عباسی به علت درگیری در جنگ با سلجوقیان قادر به ارسال جامه برای کعبه نشد و در نتیجه بازرگانی ایرانی بنام ابوالقاسم رامشت بن حسین شیرویه ی فارسی به این کار همت گماشت و با صرف هجده هزار دینار از جیب خود برای کعبه جامه تهیه نمود.(62)»هر چند در مورد جنس و رنگ این جامه چیزی گفته نشده است ولی به احتمال زیاد آن، با توجه به این که تهیه اش ظاهراً از ملاحظات سیاسی روز بدور بوده، به رنگ اصلی اسلام یعنی سبز بوده که چند سال بعد از آن واقعه خاقانی گزارش شده است.
خاقانی، بطوری که می دانیم، دو بار، یکی در اواخر خلافت المقتفی (سی و یکمین خلیفه عباسی: 555/ 1160)و دیگری در اوایل دوره ی المستضی (سی و سومین خلیفه: 575/ 1179)به زیارت بیت الله نایل آمد و قصائدی در دیوانش در وصف کعبه و مشاعر حج و مشت خاکی که از آرامگاه پیامبر اکرم برداشته بود دارد.این قصائد، جز یکی که در آن از المستضی یاد می کند، (63)اشاره ی روشنی به این که در چه تاریخ و یا حداقل در جریان کدام یک ازاین دو زیارت سروده شده اند ندارند (64).و در نتیجه می توان آن ها را به هر یک از دو سفر که به هر حال فاصله ی آن ها بیش از (15-16)سال از آغاز نیمه ی دوم قرن ششم هجری نبوده است مرتبط دانست.در یکی از قصائد به مطلع:
شبروان چون رخ صبح آینه سیما بینند
کعبه را چهره در آن آینه پیدا بینند
خاقانی رنگ و جنس جامه ی کعبه را چنین توصیف می کند:
«محرمان چون ردأ صبح در آرند به کتف
کعبه را سبز لباسی فلک آسا بینند
خود فلک شقه ی دیبای تن کعبه شود
هم ز صبحش علم شقه ی دیبا بینند
شقه ای کز بر کعبه فلکش می خوانند
سایه ی جامه ی کعبه ست که بالا بینند
روز و شب را که به اصل از حبش و روم آرند
پیش خاتون عرب جوهر و لالا بینند
حبشی زلف و یمانی رخ و زنگی خال است
که چو ترکانش تتق رومی خضرا بینند »(65)
هر چند خاقانی چیزی از فرستنده ی جامه ها نمی گوید، ولی خوشبختانه گزارش دیگری که مقارن دومین سفر خاقانی، و به عبارت دقیق تر به سال (561)(1165)نگاشته شده، ضمن تأیید مشاهدات خاقانی و تصریح به این که جامه در این زمان از طرف عباسی ها می آمده، تعبیر جالبی هم در این مورد دارد:« تمام کعبه جز در و محل حجرالاسود پوشیده است و جامه ی کعبه از دیبای سبز رنگ و منقوش با شکل محرابها است و بر آن طرازی از حریر سفید تعبیه شده، و به خطی درشت که ازدور قابل خواندن است.این نوشته ها بر آن دیده می شوند:بسمله و آیه ی «ان اول بیت...و (عبارت)«ساخته شده به دستور فلان بن فلان به سال فلان»که منظور حاکم بغدادست و او همه ساله جامه را با دیگر لوازم کعبه ارسال می دارد.(66)»
با این گزارش هر چند ابهام مربوط به تهیه کننده ی جامه در این دوره برطرف می گردد ولی این سوال پیش می آید که چرا عباسیان رنگ رسمی خود را در این زمان ترک کرده و رنگ سبز را پذیرفته بودند.البته همان طور که در دوره ی مأمون گفتیم این بار نیز می توان به فرضیه ی «امتیاز دادن به رقبای سیاسی»متوسل شد ولی این کار، بطوری که خواهیم دید، خالی از اشکال نخواهد بود و به هر حال آنچه مسلم است این است که جامه ی کعبه را در این دوره عباسیان و به رنگ سبز می فرستادند و این سیاست که ظاهراً سالها پیش از سقوط رقبای سر سخت آنان یعنی فاطمیان آغاز شده بود، سالها بعد از آن نیز ادامه یافت.مؤید این نظریه گزارشهای صریحی است که از دوره ی جانشین المستضی یعنی الناصر الدین الله (سی و چهارمین خلیفه ی عباسی 622/ 1225)در دست است.
یکی از این گزارشها از ابن جبیر جهانگرد اندلسی است که در جمادی الاول (579)(اوت 1183)یعنی حدود (5)سال پس از جلوس این خلیفه به مکه رفته و مشاهدات خود را چنین می نویسد:«... بیرون کعبه را از هر چهار طرف جامه ای از حریر سبز رنگ با تارهای پنبه پوشانده است.بر قسمت بالای جامه آیه ی «ان اول بیت...»و نام الامام الناصر الدین الله با حریر قرمز رنگ تطریز شده است.(67)»و در گزارشی دیگر که سالها بعد از ابن جبیر نگاشته شده می خوانیم که الناصر «در آغاز خلافت خود برای کعبه جامهای سبز رنگ (با طراز سفید)فرستاد و به نظر می آید که پیش از آن نیز رنگ جامه چنین بوده.(68)»
در گزارش اخیر به نکته ی مهمی اشاره شده است که نقطه ی عطفی در تاریخ جامه و یا به عبارت دقیقتر در تاریخ رنگ جامه ی کعبه به حساب می آید و آن این است که سیاست رنگ سبز در دوره ی الناصر برای همیشه ادامه نیافت و بطوری که مورخان امور کعبه تقریباً بالاتفاق نوشته اند ابن خلیفه رنگ سیاه رسمی عباسیان را بعدها احیا کرد و از آن بعد تا امروز این رنگ ثابت مانده است (69).
این که این تغییر در چه سالی انجام گرفت به درستی روشن نیست ولی آنچه مسلم است این است که آن در فاصله ی (43)ساله ی بین زیارت ابن جبیر از مکه و مرگ الناصر اتفاق افتاده و وقوع آن نیز ظاهراً بی ارتباط به تحولات سیاسی آن دوره نبوده است.چه بطوری که در صفحات گذشته اشاره شد سر سخت ترین رقیبانی که عباسیان در مسایل حج و مکه در طول قرن چهارم و پنجم با آن روبرو بودند فاطمیان مصر بودند.و هر چند که این سلسله از نیمه های قرن پنجم رو به انحطاط گذارده بود، ولی خود عباسیان نیز که به هر حال رسماً و عملاً عهده دار امور حرمین بودند.در این مدت وضع بهتری نداشتند و هیچ مستعبد نیست که اختیار رنگ سبز از طرف آنان بر جامه ی کعبه در این مدت، معلول ملاحظات سیاسی ناشی از ضعف سیاسی آنان بوده باشد.ولی این فرضیه زیاد هم قابل تأیید نیست، چه در نیمه ی قرن ششم حکومت فاطمیان در مصر بواقع آخرین روزهای احتضار خود را می گذراند که بالاخره در محرم (567)(سپتامبر 1171) بکلی پایان یافت.و بطوری که می دانیم صلاح الدین ایوبی (589/ 1193)، قهرمان بعدی جنگهای صلیبی و برادرش که سلسله ی ایوبیان را در همان زمان در مصر و دو سال بعد در یمن به وجود آوردند هوادار و علناً پذیرای سیادت و خلافت بغداد بودند (70)و با این واقعیت این سوال باقی می ماند که چرا عباسیان حداقل (12)سال پس از سقوط فاطمیان به ارسال جامه ی سبز ادامه دادند.
درهر حال پس از برافتادن فاطمیان در مصر و مهدیون یمن(71)به دست ایوبی ها بطوری که ذکرش رفت، هر چند مسائل حج و کعبه از منازعات و رقابتهای سیاسی دیرین کاملاً آزاد نشد ولی عباسیان تا پایان کار خود یعنی نزدیک یک قرن دیگر همچنان – البته با تغییری که در زمان الناصر در رنگ جامه ایجاد شد-این مسئوولیت را عهده دار بودند و وقتی که در سال (644)(1246)جامه ی کعبه در اثر طوفان کنده و پاره شد و الملک المنصور حاکم رسولی یمن برای تجدید آن پیشقدم گردید، شیخ حرم (عفیف الدین منصور بن منعه)به این دلیل که تهیه ی جامه از وظایف «دیوان»بغدادست از قبول آن سر باز زد، و در عوض خودش «سیصد مثقال (طلا)قرض کرد و مقداری پارچه ی کتان خرید، آن را به رنگ سیاه بیالود و پس از دوختن جامه طراز جامه ی پیشین را بر آن فرو دوخت و آن را بر کعبه فروهشت. (72)» دوازده سال بعد از این واقعه، هلاکو وارد بغداد شد و خلافت عباسیان به پایان آمد (565/ 1258).

پی نوشت ها :

1-خاقانی شروانی قصائدی در دیوانش درباره مشاعر مقدس مکه و مدینه، و از جمله مشت خاکی که افتخار برداشت آن را از درون ضریح پیامبر اکرم داشته دارد.در یکی از این قصائد او جامه کعبه را به رنگ سبز دیده و توصیف کرده است و هموطنی که با خاقانی آشنایی و به نویسنده این سطور حسن ظن داشته، پرسیده بود این جامه کی و چگونه به رنگ کنونیش سیاه تغییر یافته است.نوشته زیر صورت گسترش یافته و پاسخ این سوال است که از یادداشت های تحقیقی دیگر مرتبط به این موضوع فراهم آمده است.
چند نکته درباره روش 1- تاریخ ها چه در متن و چه پاورقی ها همه هجری قمری است، مگر آن که غیر آن صریحاً ذکر شود و یا به طور آشکار میلادی باشد. برای اکثر تواریخ هجری معادل میلادی آن ها به اعتبار آغاز سال یا ماه هجری مورد بحث داده شده است ( در داخل پرانتز و یا پس از خط ممیز/)، و تاریخ پس از نام افراد تاریخ مرگ و یا – در مورد حکام و سلاطین- تاریخ پایان زمامداری آن ها است. 2-هر گاه نویسنده ای برای اولین بار مورد استناد قرار گیرد طریقه معرفی او در پاورقی این است:نخست نام رسمی مؤلف ( نام معروف یا خانوادگی)سپس دیگر نام های او، سپس در مورد نویسندگان کلاسیک، تاریخ مرگ او و سپس اطلاعات کامل مربوط به اثر مورد استناد. 3-در پاورقی های بعدی فقط نام رسمی مؤلف و عنوان اختصاری کتاب ذکر می شود و خواننده می تواند برای اطلاعات کامل مربوط به هر پاورقی به اولین پاورقی مربوط به آن مرجع و یا به فهرست منابع هجائی پایان مؤلف تحت نام رسمی مؤلف مراجعه کند.
2-و اما این که اولین بانی کعبه ابراهیم خیلی بوده یا نه، علمای اسلامی با توجه به تفسیرهای گوناگون که، بر اساس روایات مختلف از آیات مربوط به قصه ابراهیم ( آل عمران: 96-97، بقره: 127، ابراهیم:37، حج:26) دارند در آن متفق القول نیستند، پاره ای از روایات بنای کعبه را همزمان با خلق زمین و آسمان و به فرشتگان و بعضی به آدم ابوالبشر نسبت می دهند و به هر حال این از موضوعاتی است که خیالبافی و افسانه سرایی راویان در آن حدی نشناخته است. رک. مثلاً الازرقی ابوالولید محمد بن عبدالله بن احمد (حدود 265/ 878)، اخبار مکه و ما جاء فیها من الاثار، ویراسته رشدی صالح ملحسن (دو جزء در 1 جلد، چاپ دوم، (بیروت)دارالاندلس (19651385/ ) ج1ص 31- 42، 51- 52، 6558/ 355؛ الطبری، ابوجعفر محمد بن جریر (310/ 922)تاریخ الطبری:تاریخ الرسل و الملوک، ویراسته محمد ابوالفضل ابراهیم (10جلد قاهره، دارالمعارف بمصر 1960- 1969)ج2 ص 283- 290؛ السهیلی، عبدالرحمن (581/ 1175)، الروض الانف فی شرح السیره النبویه لابن هشام ویراسته عبدالرحمن الوکیل (7 جلد چاپ اول، قاهره دار النصر، 1378/ 1964) ج2ص259- 282؛ العمری شهاب الدین احمد زکی پاشا، قاهره مطبعه دار الکتب المصریه (1342/ 1924) ص 92- 94.
3-تبان اسعد ابوکرب بن کلیکرب (یا مللیکرب)ملقب به تبع بطوری که از لقبش پیداست از تبایعه یمن بوده که پس از ملوک سبا به حکومت رسیدند و حدود 26 نفر از آنان تا قرن ششم میلادی بر آن حکومت کردند. برای شرح حالی مختصر از او رک: البستانی، بطرس، دائره المعارف ماده «اسعد ابوکرب» ج3 ( چاپ بیروت، مطبعه دارالمعارف، 1878) ص 512-514. رک همچنین تقی زاده، سید حسن از پرویز تا چنگیز (تهران، کتابفروشی فروغی، 1349 شمسی) ص 86 و پاورقی شماره 2 در آن.
4-این تاریخ و داستان رفتن «اسعد ابوکرب» را به مکه بیش تر نویسندگان قدیم و جدید نوشته اند و از آن جمله است رفعت پادشا، مراه الحرمین و او الرحلات الحجازیه و الحج و مشاعره الدینیه (2 ج قاهره، مطبعه دار لکتب المصریه، 1344/ 1925) ج1 ص 281 که کاملترین عدد ابیاتی را نیز که گویا اسعد یا یارانش به این مناسبت سروده اند دارد. بعضی از این اشعار که در یکی از آن ها نکته جالبی در مورد تاریخ این واقعه وجود دارد چنین است:
اذ جببنا جیادنا من ظفار ثم سرنا بها مسیراً بعیدا
...آن گاه که اسبان تیزروی خود را از ظفار تاختیم و
فــــــاستجبنا بـــالخیل مـــــلک قــــباد راه سرزمین های دور را با آن ها سپری کردیم: با این ستوران به سرزمین قباد دست یافتیم ( و آن را غارت کردیم)
و ابن اقلود جاءنا مصفودا
و «ابن اقلود» (ظاهراً یکی از عمال روم) دست بسته پیش ما آمد(آورده شد) و سپس بر بیت الله الحرام جامه پوشاندیم جامه های محکم (آستردار) و مزین از پارچه های فاخر «برد»
فکسونا البیت الذی حرم الله
ملائاً مقصبا و برودا
نکته مورد نظر در بیت دوم است که در آن از ایران به عنوان سرزمین قباد یاد شده است. مسلماً این قباد، پسر انوشیروان (شیرویه که سلطنتش بیش از هشت ماه طول نکشید)، نیست بلکه قباد اول پدر انوشیروان است که هم معروفیت بیشتری داشت و هم مدت بیشتری (488- 531 میلادی) سلطنت کرد. و به هر حال تاریخ سرودن این ابیات از اواخر قرن پنجم میلادی عقب تر نمی رود و با این گفته مورخان که قصه مورد بحث اسعد را دویست (و در بعضی دویست و بیست)سال پیش از هجرت پیامبر (یعنی حدود 400 میلادی) دانسته اند درست در نمی آید. پس با اولین جامه پوشی کعبه یک قرن دیرتر از آنچه که گفته شد صورت گرفته و یا این اشعار بعدها ساخته شده است.
5- برد، به ضم اول (بر وزن دزد)پارچه ای بوده راه راه که از آن جامه های بلند (مانند قبا و پیراهن)می دوختند.و وجه تمسیه قصیده معروف «برده» (و به مطلع: امن تذکر جیران بذی سلم مزجت دمعاً جری من مقله بدم) که بوسیله شرف الدین بوصیری (696/ 1397) در ستایش پیامبر سروده شده است نیز از همین معناست.
6-در ازرقی ( اخبار مکه...ج1ص 1پ 34) عبارت خبر چنین است:
«... و جعل له باباً یغلق بضبه فارسیه... فکساها الوصایل ثیاب حبره من غصب الیمن.» رک همچنین، مسعودی، ابولحسن علی بن الحسین (396/ 957) مروج الذهب و معادن الجوهر، ویراسته یوسف اسعد داغر (4 جزء در 2ج، چاپ سوم، بیروت، دارالاندلس، 1978م) ج1 جزء 2 ص 51. لازم به تذکر است که مسعودی ضمن نقل خبر مذکور، ورود این شخص به مکه و جامه پوشی آن. نام او را تبع بن حسان بن کلیکرب ذکر کرده که درست نیست چه این حسان پسر قهرمان داستان مورد نظرست و نه پدر او، و به عبارت دیگر پوشاننده جامه کعبه پدر حسان بوده است و نه فرزند او.برای تفصیل بیش تر و صورت درست نام ها، رک ابن اثیر، عزالدین ابولحسن علی بن محمد (630/ 1233)الکامل فی التارخ (13 ج بیروت، دارصادر للطباعه و النشر و دار بیروت للطباعه و النشر1965م) ج1، ص 416- 417 و همچنین ص 341- 342 و 415.این جا بد نیست اضافه شود که خانه کعبه در این زمان و مدتها بعد از آن سقف نداشت و فقط یک چهاردیواری روباز بود. اولین باری که سقف آن را (با برگ خرما) پوشاندند در جریان بنای آن پنج سال پیش از بعثت پیامبر و به گفته ای در زمان قصی نیای چهارم ایشان بود.رک ازرقی، اخبار مکه...، ج1 ص 159؛ عمر بن فهد، محمد بن محمد بن محمد (855/ 1470) اتحاف الوری با خبارام القری، ویراسته فهیم قطب الدین (990/ 1582) تاریخ القطبی المسمی باکتاب الاعلام باعلام بیت الله الحرام ویراسته محمد طاهر کردی، (تألیف 985/ 1577) چاپ مکه، المکتبه العلمیه، 1370/ 1950) ص 49 ( از این کتاب اقتباس و تلخیص هم وجود دارد به قلم برادر زاده مؤلف عبدالکریم القطبی (1014/ 1605) و به نام دارالرفاعی، 1403/ 1983) مطلب مشارالیه در این کتاب در ص 47 است.
7-قباطی، منسوب به قبط (به وزن و معنی مصر) دو تلفظ و دو معنی دارد. با کسر قاف یعنی «انسان مصری» و به ضم قاف به کتان یا پارچه ی سفید رنگی اطلاق می شود که در قدیم در مصر یافته می شده و لذا به آن نام نامیده می شده. در زمان های بعد این معنی و عنصر جغرافیایی البته در آن ملحوظ نمانده و در کتب فراوان از قباطی یمنی و شامی و مصری و عراقی سخن به میان آمده است.
غیر از قباطی که در گذشته ظاهراً رایجترین جامه ما مورد استفاده برای کعبه بوده، جامه های دیگری نیز به کار می رفته که بر اساس جنس یا رنگ و یا طرح آن ها اسامی مختلفی داشته اند مثلاً:1-برد ( جمع برود)، که ذکرش رفت ( پاورقی5)، 2-خصف ( با وزن هدف) جامه ای زبر و کلفت، 3- وصایل ( بر وزن وسایل) جامه ای یمنی راه راه، 4 عصب ( بر وزن اسب) نوعی برد یمانی دو رنگ، 5- مسوح جمع مسح ( بر وزن کسوف و مصر) به معنی پلاس یا جامه ای زبر از مو(ی بز)، 6-نطع، جامه ای از چرم 7- بسط ( بر وزن پشت) نوعی پلاس 8- البته انواع جامه های ابریشمی که در دوره های متأخر اسلامی رواج بیشتری داشته.
8-ازرقی، اخبار مکه...، ج1ص 249- 252
9-الفاکهی، ابوعبدالله محمد بن اسحاق (276/ 889)اخبارمکه المشرفه، منقول در ابن حجر عسقلانی، شهاب الدین ابوالفضل (852/ 1448) فتح الباری بشرح البخاری (17ج، مصر، مطبعه عیسی البابی الحلبی و اولاده، 1378/ 1959) ج4 ص 204. سوختن جامه کعبه در اثر جرقه خاسته از بخوردان البته با توجه به آب و هوای خشک مکه و طبیعت ساختمانی کعبه (که از چوب و شاخ خرما بوده)امری طبیعی بوده و در موارد مختلفی نیز- من جمله در واقعه حمله یزیدیان بر مکه که در پاورقی شماره 22 ذیل بیاید- گزارش شده است.اما این که این امر در سال فتح مکه نیز اتفاق افتاده باشد آن فقط در منبع فوق ذکر شده و مراجع قدیمی و کتابهای معتبر تاریخی ذکری از آن به میان نیاورده اند. رک مثلاً ازرقی، اخبار مکه... ج174- 179؛ طبری، تاریخ الرسل...ج3ص42- 66؛ مسعودی مروج... ج1ص290؛ابن اثیر، الکامل...ج2ص 239- 273.
10-ابن هشام، عبدالملک الحمیری ( حدود 218/ 833) السیره النبویه ویراسته مصطفی شفا و دیگران (چاپ سوم، 4 جلد، دارالاحیاء التراث العربی. 1391/ 1971) ج1ص 211؛ ازرقی، اخبار مکه...ج1،ص 253
11-ازرقی، اخبار مکه...ج1ص523؛ عطار، احمدعبدالغفور، الکعبه و الکسوه (چاپ اول، مکه 1397/ 1977) ص 137
12-ازرقی، اخبار مکه...، ج2 ص 68-69؛ طبری، تاریخ الرسل...، ج2ص68-69؛ ابن اثیر، الکامل...، ج2 ص 537؛ به گفته این نویسندگان عده ای از فروختن منازل خود سرباز زدند ولی عمر منازل آن ها را به هر حال خراب کرد و قیمت خانه ها را درخزانه کعبه گذاشت و بعد صاحبانشان به ناچار آن ها را گرفتند.
13-ازرقی، اخبار مکه...، ج1 ص 253
14-همان مرجع ص 259 ( رک همچنین پاورقی 17 ذیل)
15-ازرقی، اخبار مکه...، ج1 ص 260، ج2 ص 69؛ طبری، تاریخ الرسل...، ج4 ص 251 و ابن اثیر، الکامل...، ج3ص 87
16-به گفته ازرقی، اخبار مکه...، ج1ص253،254-255 این قصه چنین بوده است که عبدالله بن عمر، ظاهراً به پیروی از سنتی رایج، قربانی (یا قربانی های )پروار را که پوشانده با پارچه های اعلا (برد و قباطی)بودند به خانه کعبه هدیه می کرد، و پس از ذبح آن ها از پارچه های مزبور در تهیه جامه برای کعبه استفاده می کردند.نوشته یک نویسنده معاصر (عطار، الکعبه...، ص 138) که «ابن عمر از جیب خود برای کعبه جامه تهیه می کرد...»ظاهراً بزرگ شده همین ورایت است که ا لبته مؤلف اشاره ای به منبع خبر خود نمی کند.
17-ازرقی، اخبار مکه...، (ج1 ص 260).به گفته این نویسنده شیبه بن عثمان، حاجب کعبه، از معاویه اجازه خواست جامه های پیشین کعبه را بر کند تا خانه هم سبکبار شود و هم آنچه دست مشکران (قبل از فتح مکه)به آن خورده است پاک گردد.این خبر را نویسندگان بعدی هم نقل کرده اند ولی آن با خبر نقل شده در سطر پیش از آن (ص 259 کتاب)که عمر جامه های قدیم را کند درست در نمی آید.
18-این که اولین پارچه کسی دیبا در جامه کعبه به کار برد روایات مختلف است.روایتی آن را به خالد نواده پنجمین جد پیامبر (کلاب)نسبت می دهد، دیگری به نتیله زن عبدالمطلب (جد پیامبر)و روایات دیگر به معاویه و پسرش یزید و عبدالله بن زبیر و بالاخره به حجاج بن یوسف و حتی یک نویسنده معاصر (عطار، الکعبه...، ص 138)به این ها بس نکرده و عثمان بن عفان را نیز به این لیست افزوده است. رک ابن هشام. السیره النبویه...، ج1 ص 211؛ ازرقی، اخبار مکه...، (ج1 ص 253-255)؛ الفاسی، تقی الدین احمد بن علی (833/ 1428) شفاء الغرام باخبار البلد الحرام، ویراسته جمعی از علما (2 ج، مصر، مطبعه عیسی البابی الحلبی و اولاده، 1956) ج1 ص 121. برای جمع بندی و تحلیل روایت های مختلف فوق، رک. بن حجر عسقلانی، فتح الباری...، ج4 ص 205
19-به نظر می آید که پوشاندن جامه در روز عاشورا شیوه ای دیرین بوده باشد چه بر اساس آن چه که اکثر نویسندگان روایت کرده اند پیامبر اکرم در سخنرانی (یا خطبه )ای که در یک روز عاشورا ایراد کرده اند گفته اند «هذا یوم عاشوراء یوم تنقضی فیه السنه و تستر فیه الکعبه و ترفع فیه الاعمال و لم یکتب علیکم صیامه و انا صائم فمن احب منکم آن یصوم فلیصم»(یعنی امروز روز عاشورا است. روزی که در آن سال به پایان می رسد و بر کعبه جامه پوشانده می شود و اعمال بندگان فرا گزارش می شوند. روزه این روز بر شما مقرر نشد.ولی من روزه ام و هر که هم از شما خواست می تواند روزه بگیرد) ازرقی، اخبار مکه...، ج1ص252.
20-همان مرجع ص 254-255
21-همان مرجع ص 254
22-معروف است که سوختن جامه در اثر آتش منجنیق لشکریان یزید بود. ولی در معتبرترین و قریب العهدترین منابع این واقعه یعنی ازرقی (مرگ در حدود 265)و بلاذری (م 279) و در دو روایت از سه روایت طبری (امام المورخین م 310) این امر به افراد ابن زبیر که در مقابل لشکر مهاجم یزید از مکه دفاع می کردند نسبت داده شده. رک ازرقی، اخبار مکه...(ج1ص 196- 200)؛ ابلاذری، ابوالعباس احمد بن یحیی بن جابر (279/ 892) فتوح البلدان ویراسته M.J.de Goeje، چاپ اول 1866، چاپ افست به وسیله E.J.Brill1968) (ص 46- 47)؛ طبری، تاریخ الرسل...، ج5 ص 498- 499. و برای یک تحلیل محققانه از این واقعه و منابع قدیم و معاصر مربوط به آن رک الدکتور محمد العرینان، «اباحه المدینه الکعبه فی عهد یزید بن معاویه بین المصادر در القدیمه و الحدیثه» مجله کلیه الاداب (لجامه الریاض) ج5 (1977- 1978) ص 79-99
23-اطرقی، اخبار مکه...، ج1 ص 254؛ الجزیری الانصاری عبدالقادر بن محمد بن عبدالقادر (حدود 980/ 1572)، الدر الفرائد منظمه فی اخبار الحاج و طریق مکه المعظمه ویراسته حمد الجاسر (پایان تالیف حدود 976/ 1568)، جاپ اول، دو جلد، دارالیمامه للبحث و الشنر و الریاض، 1403/ 1983) ج1ص430
24-برای شرح و تفصیل روزانه این رویداد رک حاشیه مصحح (رشدی صالح ملحسن) در ازرقی، اخبار مکه...، ج1ص 355-373
25-ازرقی، اخبارمکه...، (ج1ص255)؛ جزیری، الدرر...، (ج1ص446)؛ نظیر این مراسم را در سال (91/ 790)از ولید بن عبدالملک بن مروان گزارش می کند و این به معنی آن است که این شیوه ادامه یافته است.
26-می دانیم که توسعه بی سابقه اسلام در آغاز و تقریباً تا پایان دوره بنی امیه (137/ 757) بیش تر جنبه سیاسی و نظامی داشت و از نظر اجتماعی و فرهنگی و حتی قضایی زندگی در متصرفات این امپراطوری بزرگ نه فقط بر همان روال سابق بود، بلکه آن تأثیر اولیه ای که اسلام بر جنبه های معنوی این اقوام گذاشته بود نیز در اثر سیاست و روش بنی امیه در حال زوال بود. مقابله با این مشکل که به طور جدی، از پایان قرن اول هجری مورد توجه قرار گرفت با پیدایش مکاتب فقهی باوج رسید و زیربنای سیاست خلفای عباسی قرار گرفت برای جالبترین تحلیل این موضوع رک مثلاً:
Joseph Schacht,"pre-Islamic Background and Early Development of Jurisprudence"in Majid khadduri.et.at.ed., Law in the Middle East:Vol.1: origin (Richmond: William PP.34-38; and Development of Islamic law Byrd Press,1995) Claude Cahen. " Tribes cities and Social Organization" in R.N.Frye,ed.,the Gambridge Hisory of Iran: vol 4: The period from the Arab Invasion to the Seliugs (Cambridge: The University Press ,1975), p.307; Noel J.Coulson,A History of Islamic Law (Edinburgh:At the University Press,1964)pp.21-35
27-تنیس بکسره تاء و تشدید نون (بر وزن قدیس)شهری بوده ساحلی در شمال دمیاط و در نزدیکی شهر مطریه کنونی که به قول یعقوبی ( احمد بن واضح 284/ 897)، البلدان، ترجمه دکتر محمد ابراهیم آیتی (بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران 1356 شمسی، ص 116):«دریای اعظم شور و دریاچه ای که آب آن از نیل می آید بدان محیط است و آن شهری است کهن که جامه های گران قیمت سفت باف و نازک از دبیقی (نسبت به شهر دبیق) و کتان تنک و نرم و پارچه های خط دار و مخمل و پارچه های نگاری و انواع پارچه ها در آن ساخته می شود و لنگرگاه کشتی هایی که از شام و مغرب می رسد در آن واقع شده.»
موقعیت سوق الجیشی این شهر برای آن همیشه مایه دردسر بوده، چه آن در سال (101/ 719)یک بار برای مدت کوتاهی به وسیله رومی ها از دست مسلمانان خارج گردید و در جریان جنگ های صلیبی چون دفاع از آن مشکل بود نخست در سال (588/ 1192)به دستور الناصر صلاح الدین اولین حاکم ایوبی مصر از سکنه تخلیه و سپس در سال (624/ 1226)به دستور الملک الکامل (پنجمین حاکم این سلسله ) به کلی تخریب گردید و خرابه های آن هنوز هم در نزدیکی شهر مطریه موجودست.برای تاریخچه این شهر و تحولات آن رک: المقریزی، تقی الدین ابوالعباس احمد بن علی (845/ 1441) کتاب الخطط المقریزیه المسماه ب: المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الاثار (3ج، بیروت، مکتبه احیاء العلوم، 1959م) (ج1 ص 309- 318)؛ یاقوت حموی ، شهاب الدین ابی عبدالله (627/ 1229) معجم البلدان (5ج، بیروت، دارصادر و دار بیروت للطباعه، 1399/ 1979) ج2 ص 51-54.
28-فاکهی (27/ 889 و مولف اخبار مکه المشرقه) می گوید:«و دیدم جامه ای از قباطی مصر را که بر آن نوشته شده بود: ساخته شده در تنیس به امر عبدالله المهدی امیرالمومنین... به سال 159.» نقل از مقریزی، کتاب الخطط، ج1ص317
29-ارزقی، اخبار مکه...ج1ص262- 263؛ طبری، تاریخ الرسل...،ج8ص132-133؛ المقریزی، تقی الدین (ابوالعباس) احمد بن علی (845/ 1441)، الذهب المسبوک فی ذکر من حج من الخلفاء و الملوک ویراسته دکتور جمال الدین اشیال (قاهره، لجنه التالیف و النشر، 1955م) ص 42-47.
این تالیف اخیر مقریزی رساله است کوچک (122 صفحه با حواشی مفید ویراستار)و تالیف شده در (1437:841)که اطلاعات جالبی درباره حج خلفا وسلاتین دارد .به گفته آن (ص 12-24)سه جانشین اول پیامبر ولع خاصی برای انجام فریضه حج داشتند:ابوبکر در سال دوم (و آخر)خلافت خود، عمر در تمام ده سال خلافتش، جز سال اول، به روایتی، و عثمان در تمام یازده سال خود، جز سال اول و آخر، مراسم حج را انجام دادند.علی بن ابیطالب «به علت گرفتاری های جنگ جمل و صفین»(ص 24)در زمان خلافت خود قادر به انجام حج نشد.از خلفای سیزده گانه اموی فقط پنج نفر حج کردند که از اینان معاویه و عبدالملک بن مروان هر یک بیش از یک بار و بقیه هر یک فقط یک بار این کار را انجام دادند (ص 24-36). از سی و هفت خلیفه عباسی فقط سه نفر از شش خلیفه دوره اول به زیارت مکه رفتند:ابوجعفر منصور شش بار در بیست و دو سال خلافت، مهدی یک بار در یازده سال، و هارون الرشید نه بار در بیش از بیست و سه سال.بعد ازهارون دیگر کسی از (31)جانشین او به حج نرفت.(ص 36-48)و به قول ویراستار کتاب (مقدمه ص 11)خوشگذرانیها و دیگر مشغله های زندگی به آنان مجال این کار را نداد.
آمارهای مذکور هر چند گوشه های جالبی از زندگی شخصی و احتمالاً اعتقاد دینی خلفا و سلاطین اسلامی را نشان می دهند، شاید بتوان گفت که جالب ترین بازگویی کتاب در ارتباط با سلسله ها و حکامی است که درباره آنها چیزی نمی گوید و این امر البته با توجه به تبحر مؤلف تردیدی نمی گذارد که از این ها حتی یک نفر هم در دوران حکومت خود به قول حافظ «در بیابان به شوق کعبه قدم»نزده است.مهم ترین این سلسله ها عبارتند از:1-امویان اندلس:شانزده نفر که از سال( 138/ 756)به مدت 285 سال قمری در مغرب حکومت کردند، 2-فاطمیان: با چهارده نفر (سه نفر ا ول در مغرب و بقیه در مصر)که از سال (297/ 909)مدت 271 سال حکومت کردند و بالاخره .3.ایوبی های مصر،8نفر که پس از سقوط فاطمی ها به مدت 80 سال یعنی تا (648/ 1250)در آن کشور حکمرانی کردند. از این سه گروه اگر عذر امویان اندلس و ایوبیان مصر را- به دلیل این که مثلاً گروه اول را رقبا و دشمنان نیرومندترشان راه به مشرق و اماکن مقدس حجاز نمی دادند وایوبیان هم گرفتار جنگ باصلیبی ها بودند -بپذیریم ،در باره فاطمیان نیرومند که بر حجازتسلط داشتند، دلیل موجهی نداریم جز این که برای توجیه یا به آیین اسماعیلیان بنگریم- که چیزی بر علیه حج در آن وجود ندارد–و یا این که آن را به حساب بی اعتقادی یا کم اعتقادی آنان بگذاریم. اتفاقاً مقریزی در تالیف خود، کتاب الخطط...، ج(2ص387-388)( رک ایضاً ج 633- 64)خبری دارد که تا حدی به حل این معما کمک می کند.او می گوید المستنصر (هشتمین خلیفه فاطمی )هر سال یک سفر حج نمایشی ترتیب می داد به این معنی که نزدیکی های موسم حج در موکبی با شکوه از زنان و حشم خود به عنوان ظاهری عزیمت به مکه از شهر خارج می شد ولی در عوض به «جب عمیره»که نزهتگاهی در حومه قاهره بود می رفت.در این «پیک نیک»های شاهانه چه بسا که در کوزه های آب، شراب حمل می کردند تا در بزم خلیفه مورد استفاده او وهمراهان گردد.در یکی از این برنامه ها که مصادف با روز عرفه (نهم ذی الحجه)بود، شریف ابوالحسن ظاهراً یکی از شعرای حضور شعری ساخت که بعضی از ابیات آن چنین است:
قم فانحر الراح یوم النحر بالماء
و لا تضح ضحی الابصهباء
عید قربان است برخیز و آن باده تلخ را با آب ذبح کن (تلخی آن را با آب بگیر)
(چه)هیچ قربانی و عیدی بر پا نمی شود مگر با باده و صهبا و ادراک حجیج الندامی قبل نفرهم دریاب معاشران ندیم و این «حاجیان» همدم خود را قبل از حرکتشان.
الی منی قصفهم مع کل هیفاء
به «منا»ی بزم و غنا و دست افشانی با سمن بویان خوش اندام.
و عج علی مکه الروحاء مبتکراء
کج کن ره خود را سحر گاه زود به «مکه شراب»(در آن تفرجگاه)
فطف بها حول رکن العود و النای
و در آنجا (به جای ارکان کعبه)طواف «رکن»نی و عود کن
و از یاد نمی بریم، این المستنصر همان کسی است که ناصر خسرو قبادیانی. به طوری که در همین مقاله ذکرش بیاید، سه سال در دربارش مقیم بود، (در سفرنامه خود)از حرمت شرب خمر در دوران حکومتش سخن می گوید، از کرامات نیای اکبرش خبر می دهد که چگونه در جریان فتح مصر سگی سیاه رنگ در گذشتن از نیل او را یاری کرد، ( و در آن قصیده معروف) عنصری بی چاره را ملامت می کند که چرا با زهد عمار و بوذر مدح سلطان محمود می کرد و سپس ما را ره می نماید که قامت عرعری خود را به سجده برای چه کسی خم کنیم- که به هر حال اگر المستنصر خود این کس نبوده سایه و وارث بر حقش بوده:
ببین گرت باید ببینی به ظاهر
از او صورت و سیرت حیدری را
30-به گفته فاکهی (مؤلف اخبار مکه المشرفه) او جامه های سال های زیر را به چشم خود دیده است:جامه سال 162 ساخت تنیس به نام المهدی، جامه سال های (190 و 192)ساخت تونه و شطا (از قراء مجاور تنیس)به نام هارون الرشید،و جامه های 197 به نام فضل بن سهل برمکی و دیگران و 206 به نام مامون همه ساخت تنیس.منقول در مقریزی، کتاب الخطط...، (ج1ص 317- 318)(و برای سال 1919)ص 397. همچنین مقریزی در ص 317 مذکور در گزارش دیگری از مسبحی ( مورخ و ادیب مصری 420/ 1029)می گوید که به گفته او جامه سال (384/ 944)ساخت شهر تنیس بوده است.
31-طبری، تاریخ الرسل...، (ج8 ص 528- 533)؛ ابن کثیر ابوالفداء الحافظ (774/ 1372)البدایه و النهایه (چاپ اول، 14ج، بیروت، مکتبه المعارف، 1966) ج(10 ص 244-245)؛ ازرقی، اخبار مکه...، ج1ص 263-264؛ ابن اثیر، الکامل...، ج6 ص 307-302؛ جزیری، الدرر...، ج1 ص 477-479
32-طبری، تاریخ لرسل...، ج8 ص 536؛ رک ایضا ابن کثیر، البدایه...، ج10 ص 245
33-به نوشته مورخان، حسین افطس در مکه فجایع بسیار کرد. او علاوه بر اموال غارت طرفداران عباسی ها و راندن آنان از خانه هاشان، کعبه را از هر چه اشیاء نفیس بود خالی کرد و حتی یارانش طلای گلدسته ها و سر ستون ها را کندند و فروختند. مردم که در آغاز از او استقبال کرده بودند بالکل از او برگشتند. وقتی که خبر شکست قیام محمد در کوفه و قتل ابوالسرایا به مکه رسید، حسین کوشید که برای محمد بن جعفر (بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب)که مردی سالخورده و ساکن مکه بود بیعت بگیرد. محمد مردی بود وارسته و دانشمند و بسیار مردم احترام مکیان و بیزار از کارهای زشت بعضی از افراد خاندان خود.او نخست زیر بار تقاضای حسین افطس نرفت ولی زیر فشار پسرش علی که با او همداستان بود تسلیم شد و در ششم ربیع الثانی سال 200 مردم با او بیعت کردند. ولی از این ماجرا یک ماه بیش نگذشت و در این مدت نیز از او فقط اسماء مصدر کار بود. در اوایل جمادی الاول کار حسین افطس بطوری که نوشته اند متعاقب تجاوز به زنی از بنی مخزوم به صورت فجیعی پایان یافت و لشکریان مامون درماه جمادی الثانی وارد مکه شدند. رک: طبری، تاریخ الرسل...، (ج8 ص 536-540)؛ ابن کثیر، البدایه...، (ج10 ص 256)؛ ابن اثیر، الکامل...، (ج6ص311-313).جزیری، الدرر...، (ج1 ص 479)
34-ابن کثیر، البدایه...، (ج10ص247)
35-این جا در ازرقی تناقضی وجود دارد چه او در یک جا ( اخبار مکه...، ج1 ص 255) تاریخ پوشاندن جامه اول را روز ترویه (8 ذی الحجه)می نویسد و در ص بعد روز عاشورا.این به نظر می آید که به علت «دو تیکه» بودن جامه دیبا (مثل سابق)است و لذا او (قمیص)را در روز ترویه و «ازار» را روز عاشورا گزارش کرده است.
36-ازرقی، اخبار مکه...و ج 1 ص 255-265
37-همان مرجع ص 255-256
38-همان مرجع ص 264
39-همان مرجع ص 265؛ جزیری، الدرر... ،ج1ص498
40-از موارد این رویداد می توان حادثه سال دویست و پنجاه و یک (251ه) را ذکر کرد که طبری ( تاریخ الرسل...، ج9 346- 347) آن را چنین بیان کرده است: در این سال قبیله بنی عقیل به راه جده- مکه حمله کرده و آن را بستند. والی مکه، جعفر بن فضل بن مقابله برخاست و در جنگی که درگرفت سیصد تن از مکیان کشته شدند. بیت زیر از زبان مهاجمان بنی عقیل در این ماجرا به یادگار مانده است:
علیک ثوبان و امی عاریه فالق لی ثوبیک یا ابن الزانیه
(سزاوار است- ای مکی و یا احتمالاً ای کعبه- که بر تن تو دو جامه و مادر من عریان باشد؟ «رد کن لباسهایت را بیابند»ای مادر بخطا)متعاقب این ماجراگرانی سختی در مکه به وجود آمد و اعراب قرای اطراف را غارت کردند.سپس طبری اضافه می کند:و در این میان اسماعیل بن یوسف از نواده های حسن بن علی بن ابی طالب بر مکه حمله و والی مکه فرار کرد.اسماعیل منزل او و دیگر کارگزاران را غارت کرد و کعبه را از مال و جامه و عود و هر چه در آن بود خالی نمود و از مردم نزدیک دویست هزار دینار گرفت و پس از 50 روز اقامت در مکه از آنجا به مدینه رفت و والی آن نیز فرار کرد و ولی اسماعیل شهر را محاصره کرد تا بسیاری از مردم در اثر تشنگی و گرسنگی جان دادند و پس از حدود دو ماه قتل و غارت به جده رفت و همین فجایع را آنجا تکرار کرد.خلیفه(عباسی المعتزبالله)سوارانی برای مقابله و دفع فتنه فرستاد و در جنگی که بین دو گروه درگرفت، و اتفاقاً موسم حج و روز عرفه هم بود حدود هزار و پانصد (1500)نفر از حجاج به قتل رسیدند و جمع کثیری از آنان بدون انجام مناسک حج به مکه گریختند (پایان قصه طبری).و برای یکی دیگر از ده ها ماجرای مشابه، رک جزیری، الدرر...،(ج1ص 499)
41-گفتگوی شیخ اجل سعدی را با شتربانش به یاد داریم که:«شبی در بیابان مکه از بی خوابی پای رفتنم نماند.سر بنهادم و شتربان را گفتم دست از دامنم بردار.» ولی شتربان کارآزموده با این کار مخالفت می کند که «ای برادر، حرم در پیش است و حرامی در پس.اگر رفتی رستی و اگر خفتی مردی.» گلستان از حکایات بابا دوم (در اخلاق درویشان)
42-داستان خاقانی کمی بعد در متن مقاله بیابد. عبارت نقل شده از بیتی است که از یکی از قصیده هایی که او در سفر اول یا دومش به حج سروده است:
شبروان در صبح صادق کعبه جان دیده اند
صبح را چون محرمان کعبه عریان دیده اند...
کعبه در دست سیاهان عرب دیده چنان
چشمه حیوان به تاریکی گروگان دیده اند....
بهترین جایی به دست بدترین قومی گرو
مهره جان دارو اندر مغز ثعبان دیده اند....
نه زایزد شرم و نه از کعبه آزرم ای دریغ
جان شیران را سگان مورسکان دیده اند...
43-برای ذکر فهرست وار پاره ای از این وقایع در سال های مختلف رک جزیری، الدرر...، (ج1ص499-914)
44-رک: نعمان بن حیون (363/ 973) رساله افتتاح الدعوه ویراسته دکتور فرحات الدشراوی (تونس.الشرکه التونسیه للنشر و التوزیع، 1975)؛ دکتور حسن، حسن ابراهیم، تاریخ الدوله الفاطمیه (چاپ چهارم)، مکتبه النهضه المصریه، 1981) ص 82-89؛ و هاجنسن، مارشال گ س. ( Marshall G.S Hodgson). فرقه اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدره ای، (چاپ دوم، تبریز، کتابفروشی تهران، 1346 شمسی) به ویژه ص 46-93.
45-فاسی، شفاء الغرام...، ج1ص122
46-جزیری، الدرر...، ج1 ص 508-511
47-همان مرجع ص 511
48-همان مرجع
49-حسن، حسن ابراهیم، تاریخ...، ص 93-97
50- همان مرجع ص (140-142).این جوهر یک ماه بعد (17 شعبان 358/ 6 ژوییه969)بنای شهر قاهره را آغاز کرد ( ص 526-527)و برای این که همکیشانش «مزاحم سنیان در مساجد آنان نشوند» مقدمات ساختن یک مسجد ویژه فاطمیان را نیز آغاز نمود.و اولین کلنگ این مسجد که «جامع الازهر»نامیده شد در 14 رمضان 359(21 ژوییه 970)به زمین خورد و در 7 رمضان 361(24 ژوئن 972) اولین نماز جماعت در آن برپا گردید ص (534-535).
51-همان مرجع ص 149-150
52-المقریزی، تقی الدین احمد بن علی (845/ 1441)اتعاظ الخفاء باخبار الائمه الفاطمین الخلفاء ویراسته دکتری جمال الدین اشیال (چاپ دوم، قاهره لجنه الاحیاء التراث الاسلامی، 1387/ 1967) ص 140-141. رک ایضاً، ابن مسیر، ابوعبدالله محمد بن علی بن یوسف (677/ 1278)(الجزء الثانی)اخبار مصر تصحیح هنری ماسیه (قاهره المعهد العلمی الفرنس للعادیات الشرقیه، 1919م)ص 44
توضیح:«شمسه»در زبان تازی نوعی «گردن بند»را گویند و در فارسی معانی متعددی دارد از جمله «تصویر آفتاب»، «بت و صنم»، «نقش و نگار»،«تصویر مدور و منقش» و «قرص منقش و زراندودی که در مساجد بالای عماری و کنگره ها و جز آن نصب کنند»(رک. دهخدا، لغت نامه، کلمه «شمسه») و به طوری که روشن است وجه مشترک تمام این معانی، چه در عربی و چه در پارسی همان شباهت شی ء به آفتاب از نظر گردی و تلالو زیبایی است. و به این معانی، در ادب فارسی شواهد فراوانی می توان یافت:
یاد باد آن شب کان شمسه خوبان طراز
به طرب داشت تا به گه بانگ نماز
(فرخی سیستانی)
مزین در او صفه های مربع
منقش در او شمسه های مدور
(ازرقی)
دهان پر شکرت را مثل به نقطه زنند
که روی چون قمرت شمسه ای است پرگاری
(سعدی)
و روشن است که «شمسه»مورد ذکر در متن همان نقش مدور بوده که بر پارچه حریر به کار رفته و برای آویختن بر دیوار کعبه به صورت چیزی تزیینی تهیه شده است.با این حساب این چیز گرانبها به معنی واقعی کلمه «جامه»نبود بلکه آن را باید جزء «تزئینات»ارسالی برای کعبه به حساب آورد که خود مقوله ای دیگرست و تاریخچه ای خاص دارد و اتفاقاً مقریزی ضمن گزارش شمسه مورد بحث المعز اضافه می کند (ص 141)که «اول کسی که برای کعبه شمسه فرستاد امیرالمومنین جعفر المتوکل (دهمین خلیفه عباسی 232- 247/ 847- 861)بود»ولی این که این موضوع به ذکر در این مقاله اختصاص یافته به علت تاریخچه و بگومگوهایی است که آن در دوره های اخیر به دنبال داشته است.در گزارش ابن میسرفوق الذکر، که ظاهراً قدیمی ترین گزارش این قصه است و همچنین ظاهراً- با تاثر از ابن میسر- در بیش تر نوشته ه ای مقریزی، از جمله چاپ اول کتاب اتعاظ الحنفاء (367/ 1948 از همان ویراستار، ص 193- 194) کلمه مزبور «شمسیه» ضبط شده و تقریباً تمام نویسندگان دوره های اخیر با توجه به تفسیر کترمیر (Etien M.Quatremere) مترجم فرانسوی کتاب السلوک الفاطمیه ص 541-542)و حال این که چند نکته مهم این تفسیر را در محل تردید قرار می دهد: اول اندازه این «شمسه»یا «شمسیه»است که در تمام گزارش ها «12 رجب در 12 وجب» ذکر شده و با توجه به این که هر وجبی حدود 23 سانتی مترست کل می شود نزدیک (7/5)متر مربع و حال این که مساحت دیوارهای کعبه در آن زمان (5-6)برابر بوده است.نکته دوم این که باز در این گزارش ضمن مقایسه آن به نمونه های سابق آن که به دستور رهبران پیش از المعز تهیه می شوند، این مساله صریحاً ذکر شده است که آن چیزی بوده که سال های متوالی افراد مختلف آن رادر سفر مکه با خود حمل می کرده اند، و روشن است که آن چیزی تشریفاتی و تزیینی بوده و نه جامه. نکته سوم خود کلمه «شمسیه»است. این کلمه در زمان المعز و قرن ها پس از آن به معنی «نورگیر» بوده یعنی دریچه ی منفذه ای که برای ورود نور (و یا هوا)به داخل ساختمان ها در سقف یا دیوار ساختمان باز کرده وبر آن شیشه و یا سنگ مرمر جاسازی می کردند: ذکر این گونه نورگیرها- که در پاره ای از مساجد قدیمی ما هنوز هم نمونه هاشان باقی اند- در بسیاری از نوشته ها آمده که از آن جمله است مثلاً توصیف جامع دمشق در سفرنامه ابن بطوطه.امروزه این کلمه به «چتر»و «سایبان»هم اطلاق می شود که البته این یک معنای جدید و تداول یافته از قرن 19 به بعد است و به هر حال هیچ یک از این دو معنی با جامه سازگاری ندارد.با توجه به این ملاحظات، بوده اند کسانی که در گذشته جامه بودن «شمسیه»ارسالی المعز را محل تردید قرار داده اند (رک، احمد، یوسف.المحمل و الحج:الجزء الاول، قاهره، مطبعه حجازی، 1356/ 1937، ص 219- 223) و آن چه به پایان یافتن مساله و رفع ابهام کمک کرده است این است که کلمه مورد بحث در چاپ دوم انعاظ الحنفای مقریزی، که به گفته ویراستار بر اساس دست نوشته ای قدیمی تر چاپ شده است به جای « شمسیه»«شمسه»آمده و روشن می کند که تبدیل آن به شمسیه نتیجه اشتباه کاتبان بوده و به هر حال آن همان «گردن بند»مانندی بوده است که جواهرات مذکور در متن به شکل آفتاب در آن ترصیع شده و به عنوان چیزی زینتی بر کعبه آویخته می شده است.
53-ابن میسر، اخبار مصر...، ص 44؛ مقریزی، اتعاظ الحنفاء ص 142. این «انوجود»که در متن نامش آمده است ابوالقاسم انوجود بن اخشید، دومین حاکم از سلسله ایرانی الاصل اخشیدیان است که از(324/ 935)مدت سی و پنج سال بر مصر و سوریه حکومت کردند. انوجود ( که معنی لغوی نامش را محمود نوشته اند) خردسال بود که درسال (335/ 946)به قیمت یکی از خواجگان حرمسرای پدرش به نام کافور به حکومت رسید و در سال (349/ 960)مرد.ضمناً بد نیست اضافه شود که این کافور تا افتادن مصر به دست فاطمیان همه کاره مصر بود سیاهی بود حبشی که از بردگی به وزیری پادشاه رسیده و نام «کافور»را به طنزبر او نهاده بود. و اگر ضرب المثل معروف ما «بر عکس نهند نام زنگی کافور»از این رویداد سرچشمه نگرفته باشد، از همچو آنی نشأت گرفته که، به طوری که از اشعار فراوان در این مورد بر می آید- مثلاً:
خاد مانند نامشان کافور
لیک رخشان سیه تر از عنبر
(سنائی)
عملی رایج بوده است.
54-جزیری، الدرر...، (ج1ص526)گفتنی است که سابقه تلاش المعزالدین لله برای تسلط بر حجاز به سال ها پیش از فتح مصر می رسد.او وقتی که هنوز در مغرب بود از فرصت نزاعی که بین بنی اعمام طالبی او در مکه بر سر امارت بر آن وجود داشت استفاده کرده و کوشش فراوانی با ارسال پول و میانجی به عمل آورد تا بین آنان آشتی داد. به پاس این عمل خیر حسن بن جعفرامیرمکه در سال 358(سال فتح مصر به وسیله جوهر فرمانده المعز) نام المعز را در خطبه جایگزین نام خلیفه عباسی کرد و چون این خبر به المعز رسید امیر را صله و پاداش داد و در سال (359)کاروان مفصلی سوار مسلح و 20 بار شتر از کالا برای حرمین شریفین و چندین بار دیگر انعام برای اشراف مکه فرستاد و بدین وسیله نفوذ خود را بر حجاز گردانید و تا آخر عمر او (365/ 975)خطبه به نام او قراءت گردید. مقریزی، اتعاظ الحنفاء...، (ص 101و 102)؛ جزیری، الدرر...، (ج1ص524-528)؛ سرور، محمد جمال الدین، نفوذ الفاطمیین فی جزیره العرب (قاهره 1950) ص 14 وغیره.
55-رک: قلقشندی، ابوالعباس احمد بن علی بن احمد (820/ 1418) صبح الاعشی فی صناعه الانشاء (14 ج، قاهره، مطبعه الامیریه، 1331- 1338/ 1913- 1919) (ج4ص281)(برای سال 381)؛ مقریزی، کتاب الخطط ج1ص317(برای سال 384)، احمد، المحلمل و الحج...، ص 241(برای سال 397و423).
56-متاسفانه اصل سفرنامه ناصرخسرو در دسترس نویسنده نیست و این اطلاعات از ترجمه عربی آن به وسیله دکتر یحیی الخشاب ( سفرنامه: رحله ناصرخسرو... فی القرن الخامس الهجری، بیروت، دارالکتاب، الحدیث1970 م) ص 110 گرفته شده است.
57-همان مرجع ص 131
58-صلیحی ها (454- 532/ 1062- 1137)
در یمن بواقع دست نشاندگان فاطمیان مصر بودند. علی محمد بنیانگذار این سلسله فرزند یک قاضی سنی مذهب در یمن بود که در آغازجوانی به آیین اسماعیلیان گروید ودر تبلیغ این کیش کوشید. از سال 439(1047) بخش هایی از یمن به تصرف او در آمد و این امر ادامه یافت تا این که سلسله او به اشغال صنعاء پانزده سال بعد رسماً آغاز گردید و همان سال هم المستنصربالله حاکم مصر زعامت امور مکه و مدینه را به عهده او گذاشت. علی محمد با قدرت کامل سلطه فاطمیان را در حجاز تحکیم بخشید و در سال 459 (1066) که پس از کسب اجازه از المستنصر عازم حج بود در راه کشته شد و پسرش المکرم جانشین او گردید. با این واقعه هر چند خللی در ارتباط دو سلسله به وجود نیامد ولی آن دیگر هیچگاه از استحکام سابق برخوردار نشد. رک. حسن، تاریخ الدوله الفاطمیه...، ص 239- 243 و برای تفصیل ارتباط بین این دو سلسله رک: الهمدانی، دکتور حسین فضل الله و دیگری، الصلیحیون و الحرکه الفاطمیه فی الیمن: 268- 626 ( قاهره مکتبه مصر، 1955)
59-رک: ابن تغزی بردی، جمال الدین ابوالمحاسن یوسف (871/ 1469) النجوم الزهراه فی ملوک مصر و القاهره (12ج، قاهره دارالکتب المصریه، 1348- 1375/ 1929- 1956)ج5، ص 72؛ ابن اثیر، الکامل...، ج10ص30؛ فاسی، شفاء الغرام...، ج1ص122
60-این که این شخص که بوده متأسفانه، با امکانات محدودی که در دست است برای نویسنده به درستی روشن نشد. ظاهراً منبع اصلی این خبر محمد بن هلال بن محسن بن ابراهیم صابی است که معاصر واقعه بوده و به گفته سبط بن الجوزی (در ص 266-247 کتاب مرآه الزمان... که ذیلا معرفی می شود)کار پدرش را پس از مرگ او به سال 448 (1056) گرفته و وقایع (مربوط به دوره سلجوقیان)را به مدت سی و یک سال یعنی تا 479(1086)در کتابی به نام عیون التواریخ ثبت کرده است.این کتاب متاسفانه در دست نیست و منبعی که خبر مزبور در آن است دوتاست.اول کتاب سبط بن الجوزی شمس الدین ابوالمظفر یوسف بن قراوغلی (645/ 1256)به نام مرآه الزمان فی تاریخ الاعیان شامل همان دوره 31 سال فوق و اکثراً با نقل قول از همان محمدبن هلال صابی که متاسفانه با اغلاط زیاد و به ویراستاری علی سویم به وسیله دانشگاه آنکارا در سال (1968)چاپ شده است. در این کتاب ضمن وقایع سال 466 خبر مورد بحث نیز به نقل از محمد بن (هلال)صابی در ص (170) ذکر و آورنده جامه مزبور «انسانی از فارس به نام ابونضیر( کذا) استرآبادی» معرفی شده است. و آنگاه پس از برشمردن کارهای نیک انجام شده او در مکه و صرف سیصد هزار دینار در این راه می نویسد:«و گفته می شد که این کارهای خیر از طرف سلطانشاه بن قاوت بک بوده که آن ها را زمان زندانی بودنش در همدان (به وسیله ملکشاه بشرحی که در ص 162- 163 آمده است)برای رهایی خود و برادرانش ... نذر کرده بود.»دوم فاسی (تقی الدین...) است که در العقد الثمین فی اخبار البلد الامین (ویراسته محمد فواد سید، 8ج، قاهره، المطبعه السنه المحمدیه، 88- 1378/ 69/ 1958)(ج3 ص 261- 262)واقعه مزبور را به تفصیل زیر نام «ابراهیم بن محمد بن علی، ابونصر فاسی استرآبادی»آورده و عبارت سنگ نوشته ای را که گویا به یاد بود خدمات او بر دیوار یک مسجد تعمیر شده او نصب شده بود و تاریخ رجب (466)را داشته نقل می کند که در آن نام او به همان صورتی که ذکر شد بدون لقب ولی به عنوان «الرئیس الاجل السید، فخرالروساء»و نام برادرش به عنوان « الرئیس الاجل ذی المحاسن ابی مسعود علی بن محمد ابن علی» ذکر شده بود.و آنگاه فاسی عین عبارات سبط ابن الجوزی فوق الذکر را نقل می کند که در آن هم نام شخص مزبور (ابونصر)و هم نکته مربوط به «سلطانشاه»است لقب دانسته و این شخص را با ملکشاه اشتباه کرده است). پس از سبط بن الجوزی و فاسی، مؤلفان دیگر خبر مزبور را به همان نام مذکور در فاسی ذکر کرده اند که از آن جمله اند عمر بن فهد، اتحاف الوری،...، (ج2ص 475- 476)؛ جزیری، الدرر...، (ج1 ص550).
بر اساس آنچه که گفته شد می توان گفت که اولاً نام این شخص همان است که فاسی ذکر کرده و در متن مقاله آمده. و ثانیاً او احتمالاً از رجال دستگاه سلجوقیان کرمان (قاوردیان)بوده که سومین عضو آن سلطانشاه بن قاورد از(467 تا 490)(1074- 1096)حکومت کرد (رک:مثلاً زاوباور، معجم الانساب و الاسرات الحاکمه فی التاریخ الاسلامی ترجمه و ویراسته دکتور زکی محمد حسن بک، (جامعه الفواد الاول، 1951،ص335) این که به فرض درست بودن نام به همان صورتی که ذکر شده، نامی از او در منابع نیست می تواند دو سبب داشته باشد اول بدشناسی او که از وزرای سلسله مخدومش (سلاجقه کرمان)ذکری در منابع مهم مانند زامبارو فوق الذکر و عباس اقبال (وزارت در عهد سلاطین بزرگ سلجوقی 1325)، نیست و دوم امکان این که او از رجال درجه اول آن دستگاه نبوده و جالب است که فاسی با وجود ذکر نام و کارهای او به طوری که گفته شد، درج 8 همان کتاب او را جزء افراد «ناشناخته»ذکر کرده است و به هر حال ابن اثیر در ذکر وقایع سال 494 (الکامل...، ج10 ص 340)سخن از یک «ابراهیم اسدآبادی»(نسخه بدل در پاورقی: استرآبادی) می گوید که بعید نیست خود این شخص بوده باشد.
61-ابن تغری بردی، النجوم الزاهره...، (ج5، ص 95)؛ فاسی، شفاء الغرام...، (ج1 ص 122)؛ جزیری، الدرر...، (ج1ص550)، ابن ظهیره القرسی، محمد جارالله، الجامع اللطیف فی فضل مکه و الهلها و بناء البیت الشریف (تاریخ تالیف، طبق (ص 250-324)خود کتاب، (950/ 1543)، چاپ دوم، قاهره، عیسی البابی و الحلبی 1357/ 1938)(ص 106- 107)لازم به تذکرست که اینجا فاسی و ظاهراً به پیروی از او ابن ظهیره و جزیری و دیگر نویسندگان اشتباهی مرتکب شده اند به این معنی که فاسی نام فرستنده این جامه را «محمد بن سبکتکین»ذکر کرده و ابن ظهیره و جزیری هر چند نام فرستنده را درست (سلطان محمود)نوشته اند ولی مانند فاسی وانمود کرده اند که فرستنده آن زمان در حال حیات و براریکه حکم بوده که می دانیم چنین نیست چه در آن سال حکومت خاندان سبکتکین در دست سلطان ابراهیم محمد غزنوی به ترتیب چهل و سی و سه سال پیش از آن پایان یافته بود.
62- ابن کثیر، البدایه...، (ج 12 ص 212).در گزارش این واقعه، فاسی در العقد الثمین ...، (ج4 ص 385/ 386)می نویسد:این مرد «از اعیان تجار عجم و از نیکان آن ها» بوده که در کعبه و حرم آثار نیکی از او به جا مانده . یکی از اینها کاروانسرا (رباط)معروف اوست که آن را در سال 529(1125)وقف تمام گروه های صوفیه حجره ای که برای امام حنبلیان ساخته و ابن جبیر آن را در سفرنامه خود گزارش کرده است.این نویسنده سپس اضافه می کند که بر اساس آن چه که بر سنگ قبر او دیده، رامشت در شعبان 534(آوریل 1140)فوت کرده و جنازه او در سال 537 یعنی سه سال پس از مرگ به مکه آورده شد و در معلا دفن گردید.و به گفته ابن ظهیره در کتاب جامع اللطیف (ص107) که آن را چهار صد و اندی سال پس از مرگ رامشت تالیف کرده، در زمان تالیف کتاب کاروانسرای رامشت در ضلع جنوبی غربی حرم هنوز وجود داشته و به رباط «ناظر الخاص» معروف بوده. رک: همچنین عمر بن فهد، اتحاف الوری...، (ج2 ص 505-506)؛ جزیری، الدرر...، (ج1 ص 559- 560)و ابن اثیر، الکامل...، (ج11 ص 27).
63-مطلع این قصیده و بیت شاهد آن این است:
شبروان در صبح صادق کعبه جان دیده اند
صبح را چون محرمان کعبه عریان دیده اند
پس به عهد مستضی امسال دیدم در تموز
کز تیممگاه صد نیلفرستان دیده اند
64-نگارنده را دسترسی به دیوان خاقانی نیست و اگر این قصیده ها و تحفه العراقین شاعر از نقطه نظر این موضوع مورد بررسی و تدقیق قرار گیرد شاید اطلاعات بیشتری به دست آید.
65-کلمه «رومی»(کنایه از سفید)که در بیت اخیر به کلمه «خضرا»افزوده شده ظاهراً اشاره به سفیدی رنگ تراز تتق (چادر، کنایه از جامه)است که مورخان نیز بدان تصریح کرده اند «خال زنگی»نیز ظاهراً اشاره به حجرالاسودست و تعبیرات دیگر مربوط به آذین های جامه.
66-ابلوی، ابوالحاج یوسف بن محمد (604/ 1207)الف باء، ویراسته مصطفی وهبی (ج، قاهره، المطبعه الوهبیه، 1287/ 1870)(ج1، ص 385)
67-ابن جبیر، ابوالحسن محمد بن احمد (614/ 1217)رحله ابن جبیر(بیروت، دارالتراث، 1388/ 1968)ص 54، رک همچنین (ص 140-141 و 62)
68-فاسی، شفاء الغرام...، (ج1ص122)؛ نهروالی تاریخ ...، ص 156؛ این نویسنده اخیر اضافه می کند که جامه از زمان مامون سفید بوده که البته درست نیست.
69-فاسی، شفاءالغرام...، ج1ص122؛عطار الکعبه...، ص 147
70-ابن اثیر، الکامل...،(ج11 ص 368-369)
71-از این سلسله فقط سه نفر به مدت چهارده سال (از 554/ 1159) در زبید (یمن)حکومت کردند و آخرین آنان، عبدالنبی بن علی، به دست توران شاه برادر صلاح الدین ایوبی بر افتاد که خود بر اخلاقش از (569/ 1173)مدت 59 سال بر یمن حکومت کردند.
72-فاسی، شفاء الغرام...، (ج1 ص 122)؛ جزیری الدرر...، (ج1 ص 596/ 595)؛ مقریزی، الذهب المسبوک...،

منبع: نشریه فکر و نظر شماره 1