ترجمه: رقیه فاضل



 

شهید «رنتیسی» به نقل از مجلة «المنار»، شمارة 82، جمادی‌الاول 1425 هجری قمری

امروز ما در دوران فرهنگی زندگی می‌کنیم که باید بیش‌ترین فضای ذهن، قلب، نگرش‌ها و رفتار‌های ما را تسخیر کند. این فرهنگ، فرهنگ مقاومت است و آن‌چه که از آن ریشه گرفته است، تفکر جهادی است که شهادت را بالاترین آرمان در زندگی می‌بیند. چراکه این آرمان تنها چیزی است که اعراب و مسلمانان را به‌سوی آزاد کردن سرزمین‌هایشان از اشغال‌گری که در بسیاری از کشورها به‌صورت آشکار وجود دارد، رهبری می‌کند و ما را از این نکبت رها نخواهد کرد؛ مگر صلای شهادت و جهاد، با همة آن‌چه در توان داریم. ما غیر از این راه، راهی به سوی نجات نداریم؛ هرچند که برخی شکست‌خوردگان داخلی و خارجی، علیه آن فلسفه‌بافی‌هایی می‌کنند.
فرمانده شهید «عبدالعزیز الرنتیسی» یکی از صدهاهزار نفری است که در این راه قدم گذاشتند تا این‌که به «احدی الحسنیین» برسند و سالکان این طریق به درجة شهادت یا پیروزی خواهند رسید.

زندگی

دکتر عبدالعزیز الرنتیسی(ره) در تاریخ 23/10/1947 در روستای «یبنا»، واقع در شرق شهر یافا، در نزدیکی عسقلان به‌دنیا آمد. چند ماهی از ولادتش نگذشته بود که ارتش صهیونیستی خانواده‌اش را به غزه تبعید کرد و این خانواده در اردوگاه «خان یونس» سکنی گزید. کلاس دوم دبیرستان بود که پدرش فوت کرد و هشت برادر و دو خواهر برای او به امانت گذاشت. خانواده در فقر، تنگ‌دستی و سختی به سر می‌برد. او فقط یک‌بار روستای زادگاهش را دید؛ در حالی‌که خانواد‌های یهودی ـ که آژانس یهود آن‌ها را آورده بود. ـ در خان‌های که او به‌دنیا آمده بود، ساکن بودند. جوانان فلسطینی سختی و حسرت بسیاری از این اشغال‌گری‌ها می‌چشیدند و در جان‌هایشان انقلابی شکل می‌گرفت که بعدها به شکل حرکتی بزرگ، شکل‌یافته و منسجم در آمد و او رسالت و تکلیفش را در این زندگی به خوبی درک می‌کرد.

تحصیلات

عبدالعزیز در مدارس اردوگاه به مدرسه رفت و یکی از ده نفری بود که توانست در سراسر غزه موفق به اخذ دیپلم شود و از سازمان پناهندگان فلسطینی در سال 1965 برای تحصیل در رشتة پزشکی در مصر، بورس تحصیلی بگیرد. وی در سال 1970 مدرک پزشکی عمومی خود را گرفت و برای مشغول شدن به حرفة پزشکی و به قصد خدمت، بازگشت.
به سبب این‌که ادارة بهداشت اجازه ادامة تحصیل به کارکنان خود نمی‌داد، با عد‌های از همکارانش اعتراض و اعتصاب کرد و سرانجام موفق شد برای ادامة تحصیل به اسکندریه بازگردد و در رشتة پزشکی اطفال، تخصص بگیرد. رنتیسی در سال ۱۹۸۷ در دانشگاه اسلامی غزه در رشته‌‌‌های علوم پایه، ژنتیک و انگل‌شناسی به تدریس مشغول شد.

از مؤسسان حرکت حماس

او یکی از هفت نفری بود که در سال 1987حرکت مقاومت اسلامی (حماس) را پس از قیام انتفاضه اول، همراه «شیخ احمد یاسین، عبدالفتاح دخان، محمد شمعه، ابراهیم الیازوری، صلاح شحاده و عیسى النشار» تأسیس کرد. وی نخستی بیانیة حماس را قرائت کرد. با صدور اولین بیانیه این تشکیلات، مبارزات از مساجد آغاز و مرحل‌های جدید از حیات جهادی آغاز شد.
پس از شهادت شیخ احمد یاسین(ره) در تاریخ 23/3/2004، رنتیسی با اجماع کامل به‌عنوان رهبر جنبش حماس در غزه انتخاب شد. رنتیسی در جواب خبرنگاری که از او در مورد منازعات داخلی حماس بر سر جانشینی شیخ احمد یاسین پرسیده بود، گفت: «ما بر سر رهبری رقابت نمی‌کنیم؛ بلکه در شهادت بر یک‌دیگر سبقت می‌گیریم.»
دکتر رنتیسی در برابر ترور رژیم صهیونیستی چنین می‌گفت: «برای اطمینان به شما اعلام می‌کنم که شهادت رنتیسی، زهار، هنیه، نزار ریان، سعید صیام و دیگران، جز بر عشق و هم‌بستگی ما نمی‌افزاید.»

شخصیت شهید رنتیسی

شهید رنتیسی رهبری سیاستمدار و فرماند‌های شجاع بود که در ابراز عقیدة حق، ترس به خود راه نمی‌داد. او هیچ‌گاه از عملیات‌‌‌های سری تروری که صهیونیست‌‌های یهودی و غیر یهودی برایش تدارک می‌دیدند، نمی‌ترسید و در برابر سلاح‌‌‌های مخوفی که ارتش اسرائیل در برخورد با او و برادرانش به کار می‌برد، ضعفی به خود راه نمی‌داد. او خودش را برای شهادت آماده می‌کرد، تحققش را انتظار می‌کشید و برای وصال به این آرزو مجاهدت می‌کرد.
شخصیتی باوقار، و منطقی حکیم داشت که در گفت‌وگو‌ها مخاطب را قانع می‌ساخت و مردم را مجهز می‌کرد. شخصیت باصلابت و بدون انحراف او در برابر دشمن، صهیونیست‌ها و دست‌نشانده‌‌‌های آنان را دیوانه می‌کرد.

تنش با صهیونیست‌ها

نخستین مواجهة او با اشغالگران صهیونیست در سال 1981 هنگام اقامت اجباری اتفاق افتاد. پس از آن بود که به علت سر باز زدن از پرداخت مالیات به اشغالگران و رهبری حرکت مردمی که از پرداخت مالیات امتناع می‌ورزیدند، دستگیر و زندانی شد. سپس پنج بار دیگر نیز توسط رژیم صهیونیستی دست‌گیر شد. دکتر رنتیسی مدت هفت سال از زندگی‌اش را در زندان‌‌های رژیم صهیونیستی به‌سر برد. او در سال 1992 نیز به همراه 147 تن از برادران حماس و جهاد اسلامی‌اش به مدت یک سال در مرج الزهور در جنوب لبنان در تبعید به‌سر برد.
او نخستین فرمانده حماس بود که نیرو‌‌های اشغالگر در سال 1987 دست‌گیرش کردند. او در این زندان، شش روز از خواب محروم بود، چهارده ساعت در سردخانه به‌سر برد و شکنجه‌‌‌های وحشیانة مختلفی را که 21 روز به طول انجامید، تحمل کرد؛ تا آن‌جا که نتوانستند هیچ اعترافی از او بگیرند و پرونده اتهامات او نه با اعتراف خودش، بلکه با اعتراف دیگران مختومه شد.
هنگامی که او در زندان انفرادی به سر می‌برد، طی مدت 27 ماه، قرآن کریم را حفظ کرد و با تلاوت آن شب‌ها را سحر می‌کرد و اگر هنگام خواب کوتاه شبانه‌اش، پشه ای او را نیش می‌زد، نماز می‌خواند و از پش‌های که بیدارش کرده بود، تشکر می‌کرد؛ چرا که عقیده داشت: «سزاوار نیست مجاهد چیزی از وقتش را در جایی صرف کند که فاید‌های برایش ندارد و باید وقتش به عمل خیر بگذراند.»

نقشه‌‌‌های ترور

دکتر «عزیز دویک» می‌گوید: «نخستین نقشة ترور او در مرج الزهور، در چادر تبلیغات، روز اول ماه رمضان بود. روزی که شخصی که عربی صحبت می‌کرد و ادعا می‌کرد که مترجم روزنام‌های ژاپنی است، داخل چادر شد و کیفش را جا گذاشت، به لطف خداوند همة ما بیرون چادر بر سفرة افطار بودیم که صدای انفجاری را شنیدیم و برای خاموش کردن آتش شتافتیم. به‌دنبال روزنامه‌نگار و دوستش گشتیم، ولی اثری از آن‌ها نیافتیم.
در تاریخ 10/6/2003 طی نقشة ترور دیگری مورد تهاجم قرار گرفت که در آن دو نفر از همراهانش شهید شده و پسرش «احمد» به شدت مجروح شد. در ماه ایلول (از ماه‌‌های عبری) در سال 2003 نیز در معرض ترور نافرجام دیگری قرار گرفت.
ترور دیگر سه روز پس از شهادت شیخ احمد یاسین بود که به‌طور معجزه‌آسایی نجات یافت. حماس از این جریان باخبر نشد؛ مگر به‌واسطة تجهیزات امنیتی اسرائیل!
پیش از شهادت او، به مدت دو هفته، چهار هواپیمای جاسوسی بدون سرنشین در آسمان غزه به‌دنبال او می‌گشتند و این بدان معناست که احتیاط‌‌های امنیتی کافی برای رویارویی با نقشه‌‌‌های ترور او موجود بوده است، اما صهیونیست‌ها تمام نیرو‌‌های خود را برای پیدا کردن او بسیج کرده بودند.»

ترور

مقابله با این فرمانده قهرمان، در عصر شنبه 17/4/2004 مقارن با 28 فروردین 1383 با سه موشکی که از یک بالگرد آپاچی شلیک شد، پایان یافت.

تشییع جنازه

روز یک‌شنبه 18/4/2004 تنها در غزه بیش از نیم‌میلیون نفر فلسطینی در تشییع شهید رنتیسی و یاران همراهش شرکت کردند.
جماعت تشییع‌کننده، خون‌خواه و غم‌زده از بیمارستان «شفا» غزه حرکت کردند و در پیشاپیش آن‌ها عد‌های از رهبران همة اقوام فلسطینی و هزاران نفر از گروه‌‌‌های مسلح با نمایش ارتشی بزرگ قرار داشتند. آن‌ها برای آخرین وداع به سوی خانه شهید روان شدند و سپس برای نماز به سوی مسجد «العمری الکبیر» (مسجد جامع غزه) به راه افتادند.
خیابان‌هایی که جنازة شهید در آن روان بود، مملو از فوج‌فوج مردم فلسطینی بود که موج انسانی گسترد‌های را شکل می‌دادند و بیش‌تر مردم نماز میت را در خیابان‌‌های انبوه از آدم به‌جا آوردند.
در بیروت نیز راه‌پیمایی خودجوش و منسجمی شکل گرفت که دانش‌جویان از هر سو به آن می‌پیوستند. هم‌چنین تظاهرات‌هایی در سایر کشور‌‌های عربی، اسلامی و خارجی برپاشد.
او در جواب کسی که از موضع حرکت حماس در برابر آمریکا و اسرائیل پرسیده بود، گفت: «من پس از تجربة اشتباه و تلخی که در سال 96، سالی که در صلح به‌سر می‌بردیم، کسب کردم، به این نتیجه رسیدم که بازگشت به آن تجربه بسیار خطرناک است. هم‌چنین معتقدم که وضع امروز بسیار متفاوت با سال 96 است، مردم به این طرح که تسویة سیاسی نامیده می‌شد، پشت کرده‌اند و تنها راه موجود در برابر فلسطینی‌ها مقاومت است.»
منبع : ماهنامه امتداد شماره 64