نویسنده: حمید وثیق زاده انصاری
منبع:راسخون


 
مقوله‌ی زبان مادری و نقش آن در تفکر همواره مورد بحث دانشمندان بوده است. در جامعه‌ای انسانی که به یک زبان مادری تکلم می‌کنند به تدریج برای بیان جنبه‌های مختلف افکار و آرای متفکرین آن جامعه نشانه‌هایی در زبان مادری به وجود آمده است به گونه‌ای که تنها با ابراز آن نشانه‌ها مفهوم فکری مورد نظر بلافاصله در ذهن شنونده می‌نشیند. گاهی ممکن است برای بیان آن مفهوم به زبانی بیگانه، لازم باشد چندین جمله به کار رود و آخر سر هم معلوم نیست دقیقاً همان مفهوم منتقل شده باشد. زبان مادری هم از نظر فراگیری جامعه‌ی متکلمین به آن زبان اهمیت دارد (که باعث ارتباط عمیق درونی و بیرونی آحاد آن جامعه با یک‌دیگر می‌شود) و هم از لحاظ پیوند امروز آن جامعه با سابقه‌ی گاه طولانی‌اش و بهره‌گیری از تجارب گذشتگانش اهمیت دارد.
زبان مادری، علمی است که افراد از زمان طفولیت خود و در تمام لحظات بیداری و حتی خواب خود با آموزش‌های مداوم و اجباری و اضطراری محیطی در حال فراگرفتن هستند و در سنین بلوغ خواهی نخواهی در آن کمابیش کارآزموده و ماهرند. چنین وضعیتی برای یک زبان دوم وجود ندارد و به همین خاطر عموماً زبان دوم نمی‌تواند کاملاً رساننده‌ی همه‌ی پیام‌هایی باشد که با زبان مادری به راحتی بیان می‌گردد. به همین لحاظ منطقی نیست انتظار داشته باشیم تمام افرادی از جامعه که بالقوه به دلیل استعدادهای خود می‌توانند نقش مهمی در پیشرفت فرهنگی و علمی جامعه بازی کنند زبان دوم را باید به خوبی بیاموزند تا بتوانند از فرهنگ و علم بین المللی مستقیاً بهره گیرند و به جامعه‌ی خود با جوشش‌های متعاقبشان بهره برسانند. اگر چنین بیاندیشیم و بر همین مبنا بخواهیم سیاست‌گذاری کنیم درواقع ناخواسته نقض غرض کرده‌ایم و استعداهای زیادی را معطل زبان آموزی کرده‌ایم به جای این که از لحظه لحظه‌ی تمام استعدادهای جامعه برای پیشرفت استفاده کنیم. دلیل ندارد که یک ریاضی دان یا شاعر یا مخترع عالی، زبان آموز خوبی هم باشد. سیاست گذاری جامعه‌ای که بر مبنای اندیشه‌‌ای درست اداره می‌شود باید بومی کردن تمام معارف و دانش‌های بیگانه از طریق نهضت‌های ترجمه یا پذیرا شدن دانش جهانی در داخل و تحول مناسب آن باشد. وضعیت باید به گونه‌ای باشد که یک صاحب فکرِ کنجکاو در جامعه اولاً به اندازه‌ی کافی منبع به زبان بومی خود لااقل تا آن حد در اختیار داشته باشد که به او اجازه‌ی تحلیل و اظهار نظر یا لااقل اظهار سؤال را بدهد و درثانی این امکان وجود داشته باشد که برای دریافت مطالبِ بیشتر از منابع بیگانه به کسانی که می‌توانند ترجمان مطالب اصلی باشند رجوع نماید. این کار عمدتاً با بسط ترجمه و دارالترجمه‌ها ممکن است. اگر این سیاستِ بومی نمودن دانش پیگیری شود و در جایی که لازم است در مقابل بیگانه گرایی‌های بی‌مورد و غیر لازم ایستادگی شود فرایند گسترش دانش به زبان بومی و در این راه، علمی شدن آن زبانِ بومی خیلی به درازا نخواهد کشید.
به عنوان مثال می‌توان به کشور ژاپن اشاره کرد که ظرفیت زبان خود را در جهت بومی سازیِ کلیه‌ی معارف علمی و فرهنگی به حد قابل ملاحظه‌ای ارتقا داد و در حالی که یکی از کشورهای پیش رفته‌ی صنعتی است زبان انگلیسی، زبان دوم و نه خیلی مهم آنها تلقی می‌شود و حتی تحصیلات دانشگاهیِ عالی آنها نیز با زبان بومی انجام می‌شود بدون این که کوچکترین مانعی را در این که در دنیا حرف نخست را در صنعت و علم بزنند بر سر راه آنها ایجاد نماید. آنها از این که دانشمندان طراز اولشان در مجامع جهانی و در سخنرانی‌هایشان به زبان انگلیسی گاه دچار اشکال زبانی می‌شوند به هیچ وجه احساس سرافکندگی نمی‌کنند چون خوب می‌دانند این امر هیچ اشکالی در این که تمام معارف جهانی را جذب و بومی نمایند ایجاد نمی‌کند. غرب زدگانی وجود دارند که کوته بینانه ادعا می‌نمایند علم، اختراع اروپاست و لذا باید به همان زبان اروپاییان نشر و توسعه یابد. گرچه علم و صنعت امروزی عمدتاً با تلاش غربیان پس از رنسانس گسترش پیدا کرد اما علم میراث همه‌جهانیان است و تمدن‌های چین، هند، ایران، یونان، مصر، اعراب و مسلمانان و دیگر تمدن‌ها سهم بزرگی در پایه گذاری، تکامل بخشی و انتقال علوم داشته‌اند و همان‌گونه که اروپاییان با جذب این معارف از این تمدن‌ها و بومی سازی و توسعه‌ی آنها (مشابهِ کاری که ژاپنی‌ها در این دوره کردند) طلیعه دار پیشرفت‌های علمی و صنعتی شدند ما نیز بدون هیچ خودباختگی و با اعتماد به نفس کامل و با برنامه ریزی‌های حساب شده باید دست به بومی سازی وسیع کلیه‌ی معارف بشری بزنیم. باید گفت خوشبختانه در این زمینه قدم‌های اولیه برداشته شده است و همین قدم‌ها کافی بوده است که رتبه‌ی علمی ایران در بین کشورهای جهان صعود چشم‌گیری داشته باشد، اما این کافی نیست و همت‌های بیشتری برای تعالی درخور ملتمان را می‌طلبد.