نویسنده: اکبر اسدعلی زاده

 

 

1.نسبت دین و سیاست

در اسلام رابطه ی دین و سیاست یک رابطه ی منطقی و ماهوی است؛ این دو لازم و ملزوم یکدیگرند، بلکه یک چیزند در دو عنوان. سیاست در نهاد دین و دین در نهاد سیاست است و قابل تفکیک نیستند. در اندیشه سیاسی اسلام، ولایت و حاکمیت مطلق از آن خداوند است که این حاکمیت با اجازه ی الهی، به پیامبران و جانشینان خاص و عام او منتقل می شود و این، به معنای حضور دین در همه ی عرصه های زندگی بشری است. اندیشه ی سیاسی اسلام با مفاهیم اعتقادی و کلامی به هم تنیده است. مباحث اساسی مطرح شده از سوی متکلمین اسلامی در خصوص نبوت ، امامت و ولایت، مسأله ی جبر و اختیار، حسن و قبح عقلی و ذاتی، عدل و حکمت و ... نمونه های بارزی از مباحث مرتبط با مفاهیم سیاسی است. در چنین جایگاهی، در واقع، ماهیت قدرت سیاسی در علم کلام مورد بحث و بررسی قرار می گیرد؛ چرا که از دیدگاه اسلام، نبوت و امامت و ولایت، صرف نظر از مقام معنوی( واسطه ی فیض بودن)، نقش اساسی در رهبری سیاسی بر عهده دارد. در اندیشه ی کلامی و اعتقادی اسلام، پیوندی ناگسستنی میان شریعت و سیاست وجود دارد. متون دینی ما ( کتاب و سنت) همراه با طرح و مبانی اندیشه های سیاسی اسلام، باور داشتن و عمل به این مبانی و اندیشه ها را جزیی از قلمرو ایمان و بخشی از مجموعه آموزه های اسلام و زندگی مسلمانان می شمارند به گونه ای که در اندیشه ی قرآنی جدا سازی اندیشه و عمل سیاسی از ایمان، اسلام و زندگی اجتماعی مسلمانان امکان پذیر نیست.
قرآن کریم و احادیث معصومین علیه السلام، جدایی ناپذیری دین و سیاست را به دو گونه تبیین می کنند. بخشی از آیات و روایات، اصل حکومت و نوع حاکمیت در اسلام را تبیین می کنند، مانند:
(إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ): (1) حکم، تنها، از آن خداوند است. دستور داد که جز او را نپرستید. این، همان دین استوار است.
( وَ هُوَ اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولَى وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُکْمُ )؛(2) و او خدایی است که معبودی جز او نیست. ستایش برای او است در این جهان و در جهان دیگر. حاکمیت از آن اوست.
در برخی آیات، خطاب به پیامبر اکرم علیه السلام می فرماید: (إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ )؛(3) ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم تا بر اساس آن چه خدا به تو آموخته است، میان مردم داوری کنی.
و در بعضی آیات نیز از حکومت، رهبری و دادن حکومت و فرمانروای به برخی از پیامبران، مانند داوود، سلیمان، ابراهیم و لوط سخن گفته شده است:
(یَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ )؛(4) ای داود! ما تو را خلیفه ی [ خود] در زمین قرار دادیم. پس میان مردم به حق داوری کن.
(فَقَدْ آتَیْنَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْنَاهُمْ مُلْکاً عَظِیماً)؛ (5)ما به فرزندان ابراهیم، کتاب و حکمت عطا کردیم و حکومت بزرگی را در اختیار آنها قرار دادیم.
امام امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:
بر اساس حکم خدا و اسلام، بر مسلمانان واجب است پس از آن که امام و پیشوایی از دنیا می رود یا کشته می شود به هیچ کاری دست نزنند، گامی بر ندارند و چیزی را آغاز نکنند تا آن که برای خودشان، امام و رهبری پاکدامن، عالم، پارسا، آگاه به مسایل قضایی و سنت پیامبر برگزینند، تا کارهای آنها را سامان بخشد و میان آنها حکومت کند. (6)
بخشی دیگر از آیات و روایات، به احکام و حدودی اشاره دارند که اجرای آنها جز با وجود حکومت و رهبری اسلامی میسر نیست مانند احکام مربوط به جنگ و جهاد و تشکیل نیروی نظامی و تقویت آن جهت آمادگی کامل برای مبارزه با کفر و طاغوت و هر گونه تجاوز گری، و نیز احکام جزایی، مانند حدود، دیات و قصاص، و هم چنین احکام مالی، مانند خمس، زکات، انفال، خراج و جزیه.
از طرف دیگر، فلسفه ی بعثت و ارسال رسل، فلسفه امامت و ولایت و بررسی سیره ی علمی و عملی معصومین علیه السلام دلیل روشنی برآمیختگی دین و سیاست است. (7)

2. ضرورت اصل حکومت

بشر از آغاز آفرینش، در مسیر زندگی طبیعی خویش، برای دستیابی به حقوق فردی و اجتماعی و اداره ی امور مادی، پیوسته در پی یک نظام حکومتی بوده است. از این رو، در تمام جوامع بشری، تا آن جا که تاریخ نشان می دهد، مردم به یکی از انواع حکومت، مانند حکومت قبیله ای، سلطنتی، استبدادی، اشرافی و یا مانند سرانجام حکومت های کنونی متکی بوده اند. این امر بیانگر آن است که بشر در هر مرحله از دانش، فرهنگ و تمدن، به ضرورت وجود حکومت پی می برد و می داند که زندگی اجتماعی، بدون وجود نظم، قانون و حاکمیت، حتی در کوتاه مدت نیز امکان پذیر نیست. به همین دلیل، از زمان فرو پاشی یک حکومت تا شکل گرفتن حاکمیت جدید، هرج و مرج، نا امنی، آشفتگی، دزدی و قتل و غارت، جامعه را فرا می گیرد.
از دیدگاه اسلام، حکومت، و رهبری و فلسفه ی آن گفته های فراوانی دارند که به نمونه هایی از آن ها اشاره می کنیم:
رسول خدا علیه السلام فرمود:
لابد للناس من أماره بره أو فاجره، فأما البره فتعدل فی القسم و تقسم بینکم( فیکم) بالسویه و أما الفاجره فیها المؤمن و الاماره خیر من الهرج. قیل یا رسول الله و ما الهرج؟ قال:القتل و الکذب؛(8)
مردم چاره ای جز داشتن حکومت ندارند؛ نیکوکار باشد یا بدکار. حاکم نیکوکار در تقسیم[دارایی ها] به عدالت رفتار می کند و [اموال عمومی و بیت المال را] به طور مساوی [و عادلانه] میان شما تقسیم می کند، ولی [در حکومت] فاجر، مؤمن مورد آزمایش قرار می گیرد، و حکومت، بهتر از هرج و مرج است. گفته شد: ای رسول خدا! هرج و مرج چیست؟ فرمود: کشتار و دروغ گویی.
روزی امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام در میان جمعی از مردم در مسجد نشسته بود. شخصی وارد شد و با صدای بلند فریاد زد:(لا حکم الا لله). امام با خونسردی، در آغاز، متن آیه را به عنوان تأکید تکرار کرد. سپس آیه ی 60 سوره ی روم(9) را خواند و فرمود:
«کلمه حق یراد بها الباطل!؛ سخنی حق است که از آن برداشت باطل می شود!»
سپس خطاب به مردم مسجد فرمود:
فما تدرون ما یقول هؤلاء؟ یقولون: لا إماره ایها الناس! انه لا یصلحکم الا امیر بر او فاجر؛ می دانید اینان (خوارج) چه می گویند: امارت[و فرماندهی و رهبری] باطل است. هان، ای مردم! بدانید که مصالح شما را جز امیر نیکوکار یا بدکار برآورده نمی کند.
مردم که نیاز جامعه به حکومت و رهبری، حتی رهبری امام بدکار- آن هم از زبان امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام برایشان بسیار تازگی داشت، با شگفتی پرسیدند: «هذا البرقد عرفناه فما بال الفاجر؟» پیداست که جامعه به رهبر نیکوکار نیاز دارد، ولی چگونه مردم از امام بدکار نیز بی نیاز نیستند؟
امام در پاسخ فرمود:
یعمل فی إمرته المومن، و یستمتع فیها الکافر، و یبلغ الله فیها الاجل، و یجمع به الفی ء، و یقاتل به العدو، به السبل، و یؤخذ به للضعیف من القوی حتی یستریح بر و یستراح من فاجر؛ (10) مؤمن در حکومت او کار می کند و کافر در آن، بهره ی خویش را می یابد؛ خداوند در آن، اجل [سرنوشت هر کس] را می رساند و به وسیله ی او، اموال بیت المال گردآوری شده و به کمک او، با دشمنان مبارزه می شود. جاده ها امن می شود و حق زیر دستان از زورمندان گرفته می شود تا مردم نیکوکار در رفاه، از دست بدکاران در امان بمانند.
روشن است که معنی «لابد للناس من أمیر بر أو فاجر» این نیست که این دو یکسانند، بلکه منظور امام این است که در درجه ی اول باید زمامداری عادل و نیکوکار پیدا کرد و اگر نشد، وجود زمامدار ستمگر از هرج و مرج بهتر است.
امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام در روایت دیگری می فرماید:
والٍ ظلوم خشوم خیر من فتنه تدوم: (11) زمامدار ستمگر بهتر از این است که در جامعه پیوسته فتنه [و هرج و مرج] وجود داشته باشد.
این امر به دلیل آن است که اگر دسترسی به حکومت عادل نباشد، دست کم، حاکم ستمگر برای نگه داری حکومت خویش نیز مجبور است امنیت کشور را پاس دارد و مرزهای آن را از تجاوز دشمنان پاک سازد، در حالی که اگر قید و بند حکومت برداشته شود، همه چیز از هم می پاشد و افراد فاسد، دارایی های مردم را به تاراج می برند، خون بی گناهان ریخته می شود، دشمنان به آسانی در قلمرو آن کشور نفوذ می کنند و آن ها را به زیر سلطه خویش می کشند.
همه ی این روایات بیانگر اهمیت و ضرورت حکومت و رهبری است؛ زیرا نبود حکومت در جامعه، به هرج و مرج، نا امنی، فساد و قتل و غارت می انجامد و آرامش و ثبات از جامعه رخت می بندد.

3. ضرورت تشکیل حکومت اسلامی

پس از بیان اصل حکومت، اکنون درباره ی ضرورت تشکیل حکومت اسلامی و دلایل اثبات آن، مطالبی را بازگو می کنیم:

الف) جامعیت، کمال و جاودانگی دین اسلام

بنابر آیات و روایات گوناگون، اسلام، دین جامعه ی کامل، پسندیده و آخرین دین آسمانی است که همگان باید از آن پیروی کنند؛ چنان که خداوند متعال می فرماید:
« وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ »؛ (12) ما این کتاب را بر تو فرو فرستادیم که بیانگر همه چیز است.
این آیه شریفه، دلیل بر جامع و کامل بودن دین اسلام است و جمله ی «تبیاناً لکل شی ء» این حقیقت را ثابت می کند.
امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید:
ان الله تبارک و تعالی أنزل فی القرآن تبیاناً لکل شیء، حتی و الله ما ترک الله شیئاً یحتاج إلیه العباد حتی لا یستطیع عبد یقول لو کان هذا أنزل فی القرآن الا و قد أنزله الله فیه؛(13) خدای تبارک و تعالی، هر چیز را در قرآن فرو فرستاد تا آنجا که به خدا سوگند، چیزی از نیازهای بندگان را فرو گذار نکرده که بنده نتواند بگوید کاش همان گونه که خدا در قرآن بیان فرموده است، این نیز در قرآن آمده بود.
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می نویسد:
خداوند در این آیه شریفه، قرآن کریم را با صفات برجسته اش که بیان کننده ی همه چیز است، توصیف می کند؛ زیرا شأن قرآن، هدایت کردن عموم مردم است. از این رو، مراد از « کل شی ء» همه آن چیزهایی است که برگشتش به هدایت باشد، از قبیل معارف حقیقی مربوط به مبدأ، معاد، اخلاق فاضله، شرایع الهی، قصص و مواعظی که مردم در هدایتشان به آن محتاجند. در روایات آمده است که علم «ما کان و ما یکون و ما هو کائن» (آنچه بوده، هست و تا روز قیامت خواهد بود)، همه در قرآن است.(14)
بنابراین، اسلام با این ویژگی ها، قوانین و مقرراتی دارد که یک نظام کلی اجتماعی می سازد و در آن، همه ی نیازهای بشر را فراهم کرده است. این نیازها، نیازمندی های روحی و جسمی، مانند دانش، زیبایی، احترام، پرورش، خوراک، پوشاک، مسکن و ... تا نیازمندی های اجتماعی، مانند آداب معاشرت، قوانین زناشویی، تجارت، مبادله، تعاون و... را در بر می گیرد.
به عبارت دیگر، اسلام در بردارنده ی قوانینی است که چگونگی رفت و آمد با همسایه، فرزندان، عشیره، خویشاوندان و شهروندان، امور خصوصی، زندگی زناشویی، مقررات مربوط به جنگ و صلح، ارتباط با دیگر کشورها، قوانین جزایی و حقوق، تجارت، صنعت و کشاورزی را تعیین کرده است. دستور می دهد که نکاح چگونه صورت بگیرد و خوراک انسان هنگام انعقاد نطفه چه باشد، در دوره ی شیرخوارگی چه وظایفی بر دوش پدر و مادر است، کودک چگونه باید پرورش یابد و سلوک مرد و زن با یکدیگر و با فرزندانشان چگونه باشد. برای همه ی این مراحل، دستور و قانون هایی وجود دارد تا انسانی کامل و فاضل پرورش دهد. اسلام، به اندازه ای به حکومت و روابط سیاسی و اقتصادی جامعه می پردازد که همه ی شرایط برای پرورش انسان برتر و با فضیلت فراهم آید. قرآن مجید و سنت معصومین علیه السلام در بر دارنده همه ی دستورها و احکامی است که بشر برای سعادت و کمال خود به آنها نیاز دارد. (15)
پس با توجه به قوانین جامع و دقیق اسلام، تنها این دین، توانایی حکومت را دارد؛ زیرا انسان با اجرای قوانین نجات بخش و دادگستر آن، می تواند در آسایش و امنیت معقول، به زندگی دنیوی و سیر کمال معنوی خویش بپردازد. پس، از آنجا که بشر تنها با اجرای قوانین اسلام می تواند به حق طبیعی خود برسد، تشکیل حکومت اسلامی امری ضروری و لازم است.

ب) نفی سلطه کفر و طاغوت

در بسیاری از آیه ها، هرگونه سلطه پذیری نفی گردیده و بر مبارزه با کفر و طاغوت پافشاری شده است:
« وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً »؛ (16) و خداوند هرگز برای کافران نسبت به مؤمنان، چیرگی قرار نداده است.
در این آیه، هر گونه سلطه پذیری، (سلطه ی فرهنگی، سیاسی، نظامی، اقتصادی و ...) نفی شده است:
« یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ»؛(17) ای کسانی که ایمان آورده اید! کافران را به جای مؤمنان، حاکم و تکیه گاه خود قرار ندهید.
« یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ »؛(18) ای پیامبر! با کافران منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر.
نفی سلطه ی بیگانگان، جهاد در راه خدا و مبارزه با کفر و بیداد گری نیازمند سپاهی سازماندهی شده و نیرومند است و تشکیل چنین نیرویی نیازمند وجود فرمانده و رهبری حاذق و شجاع است. وجود چنین رهبری بدون پشتیبان مالی و اقتصادی قابل قبول که بتواند هم هزینه ی جنگ و هم مخارج خانواده های رزمندگان را تأمین کند، امکان پذیر نیست. وجود چنین اقتصادی نیز به برنامه های معقول و سنجیده نیاز دارد و این بدون وجود یک دولت متفکر و قوی ناممکن است. هم چنین ایجاد امنیت، جلوگیری از هرج و مرج و فروپاشی اجتماع و امثال این ها بدون وجود حکومت مقتدر ناممکن خواهد بود.

ج) نفی حاکمیت و قانون گزاری غیر خدا

در آیات بسیار، قرآن کریم هرگونه حکمرانی، قانون گزاری و ولایت غیر خدا را نفی کرده و مرجع داوری، قانون گزاری و حکمرانی را منحصر به باری تعالی می داند. در ذیل به نمونه های آن اشاره می کنیم:
« إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفَاصِلِینَ‌ »؛ (19)حکم و داوری، تنها، از آن خداست، حق را از باطل جدا می کند؛ و او بهترین جدا کننده ی [حق از باطل] است.
«أَلاَ لَهُ الْحُکْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِینَ‌ »؛ (20) بدانید که حکم و داوری، مخصوص او است و او سریع ترین حسابگران است.
آیاتی که مرجع داوری در اختلافات را خداوند قرار می دهد؛ از جمله:
«إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ‌ »(21) ؛ در حقیقت، پروردگار تو طبق حکم خود، میان آنان داوری می کند، و اوست شکست ناپذیر دانا.
«و ما اختلفتم فیه من شی ء فحکمه الی الله ذلکم الله ربی علیه وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ فَحُکْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ‌ »؛(22) و درباره ی هر چیزی [که] اختلاف پیدا کردید، داوری اش با خدا است. چنین خدایی پروردگار من است؛ بر او توکل کردم و به سوی از باز می گردم.
«أَ فَغَیْرَ اللَّهِ أَبْتَغِی حَکَماً وَ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتَابَ مُفَصَّلاً وَ الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ »؛(23) پس، آیا داوری جز خدا جویم، با این که اوست که این کتاب را به تفصیل به سوی شما نازل کرده است؟ و کسانی که کتاب [آسمانی] بدیشان داده ایم، می دانند که آن از جانب پروردگارت به حق فرو فرستاده شده است.
از آیات بالا استفاده می شود که حق حاکمیت مطلقه و قانون گزاری، تنها، از آن خداوند متعال است و هیچ فرد یا گروهی حق حاکمیت بر مردم و قانون گزاری را ندارد، مگر این که خداوند حاکمیت کسی را امضا کند؛ که این خود مقامی بسیار عالی و در عین حال پر مسؤولیت است. روشن است که از نظر عقل، فقط دارندگان حق حاکمیت کامل(پیامبران و امامان معصوم علیه السلام) یا اشخاصی که در زمان غیبت امام از سوی امام معصوم با بیان معیار و اوصاف خاصی تعیین می گردند، حق حکومت بر مردم را دارند. در نتیجه، تشکیل حکومت اسلامی امری واجب و ضروری است، زیرا حکومت های دیگر مشروعیت الهی ندارند و مردم را به بی راه سوق می دهند.

روایات

درباره ی ضرورت تشکیل حکومت اسلامی روایات فراوانی وارد شده است. به جهت اختصار به دو مورد اشاره می کنیم:
1- امام علی علیه السلام در یکی از نامه های خود می فرمایند: در حکم خدا و حکم اسلام، بعد از آن که امام و پیشوایی از دنیا می رود یا کشته می شود، خواه گمراه باشد یا اهل هدایت، مظلوم باشد یا ظالم، خونش مباح باشد یا حرام، بر مسلمین واجب است که هیچ کاری نکنند و دست به برنامه ی جدیدی نزنند و گامی بر ندارند و چیزی را آغاز نکنند، پیش از آن که برای خودشان امام و پیشوای پاکدامن، عالم، پارسا، آگاه به مسایل قضایی و سنت پیامبر علیه السلام برگزینند، تا کارهای آنها را جمع و جور کند و در میان آنها حکومت نماید و حق مظلوم را از ظالم بگیرد و مرزها را نگهبانی کند و اموال بیت المال را جمع آوری نماید و حج را [به طور منظم] بر پا دارد، و زکات را جمع نماید.(24)
2- در تفسیر نعمانی، بعد از ذکر آیاتی از قرآن کریم، مانند آیه ی «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ»؛ (25) ای کسانی که ایمان آورده اید، اجابت کنید دعوت خدا و پیامبر را هنگامی که شما را دعوت کنند به سوی چیزی که شما را زنده می سازد. و آیه ی «وَ لَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ »؛(26) و بعضی آیات دیگر، روایتی را از امام امیر المؤمنین علی علیه السلام در تفسیر این آیه نقل می کند که حضرت می فرماید: در این آیات دلیل بسیار روشنی است بر این که امت باید امام و پیشوایی داشته باشد که به کارهای آنها قیام کند، به آنها امر و نهی نماید، و حدود الهی را در میان آنها برپا دارد، با دشمن پیکار کند، و غنایم را عادلانه تقسیم نماید، واجبات را تحقق بخشد، و ابواب صلاح آنها را به آنان نشان دهد، و از آن چه برای آنان زیانبخش است بر حذر دارد؛ زیرا امر و نهی یکی از اسباب بقای خلق است، و گرنه تشویق و ترس از بین می رود و هیچ کس از گناه باز نمی ایستد، نظام جامعه فاسد می شود و این سبب هلاکت بندگان خداست.(27)

4- فلسفه ی حکومت دینی

فلسفه ی حکومت دینی، اجرای احکام الهی ، پاسداری از دین و حفظ آن از هرگونه تحریف و بدعتی است که از سوی کج اندیشان به وجود می آید. حکومت اسلامی ضامن اجرای قوانین اسلام بوده و اساس تمام ارزش های آن خدا و سوق دادن به سوی اوست. حکومت اسلامی، یعنی حکومت قانون و ارزش های الهی.(28)
در مکتب اسلام حکومت کردن به خودی خود هیچ ارزش و اصالتی ندارد. حکومت وسیله و ابزاری برای ایجاد جامعه ی توحیدی و اجرای احکام و برقراری نظام عادلانه ی اسلامی است.(29)
به عبارت دیگر، حکومت اسلامی، تنها، مقدمه و زمینه و فرصتی برای اجرای احکام اسلامی به جهت رشد معنوی و فکری اقشار جامعه برای رسیدن به کمال معنوی و دینی است. سعی حکومت دینی هموار ساختن راه ها و برطرف کردن موانع عبودیت و تقرب به خداوند است؛ همان راهی که پیامبران و امامان علیه السلام پیوسته در تحقق آن تلاش می کردند. دریک کلمه، فلسفه ی وجودی حکومت اسلامی و هدف نهایی آن، راهنمایی و هدایت انسان به سوی خلیفه ی الهی شدن و فراهم ساختن مقدمات سیر و سلوک آنان است.
قرآن کریم وظایف انبیا را عمدتاً برقراری جامعه ی توحیدی و سالم نمودن ارتباط انسان با خدا و بر حذر داشتن مردم از شرک و بت پرستی قلمداد می کند. چنان که می فرماید:
« وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ ...» (30)؛ما در هر امتی پیامبری برانگیختیم که: خدای یکتا را بپرستید، و از طاغوت اجتناب کنید.
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ ...»(31)؛ ما نوح را به سوی قومش فرستادیم. او به آنان گفت: ای قوم من! [تنها] خداوند یگانه را بپرستید، که معبودی جز او برای شما نیست.
«وَ إِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ ...»(32)؛ ما نوح را به سوی قومش فرستادیم. او به آنان گفت: ای قوم من! [تنها] خدا را پرستش کنید که جز او معبودی برای شما نیست.
«وَ إِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ...»(33)؛ و به سوی [قوم] ثمود، برادرشان صالح را [فرستادیم]. گفت: ای قوم من! [تنها] خدا را بپرستید، که جز او معبودی برای شما نیست.
« وَ إِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْباً قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ ...»(34)؛ و به سوی مدین، برادرشان شعیب را [فرستادیم]. گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید، که جز او معبودی ندارید.
«وَ قَالَ الْمَسِیحُ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ إِنَّهُ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْوَاهُ النَّارُ ...»(35)؛ مسیح گفت: ای بنی اسراییل! خداوند یگانه را، که پروردگار من و شماست، بپرستید؛ زیرا هر کس شریکی برای خدا قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام کرده و جایگاه او دوزخ است.
همه ی این آیات نشان می دهد که تمام تلاش انبیا برای برپایی جامعه ی توحیدی بوده است.
حکومت، تنها، ابزاری برای تحقق اهداف انبیا است.
امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید:
اللهم إنک تعلم أنه لم یکن الذی کان منا منافسه فی سلطان، و لا التماس شیء من فضول الحطام، و لکن، لنرد المعالم من دینک؛ (36)
پروردگارا! تو می دانی آن چه انجام دادیم، نه برای این بود که ملک و سلطنتی به دست آوریم، و نه برای این که از متاع پست دنیا چیزی تهیه کنیم، بلکه به خاطر این بود که نشانه های از بین رفته دینت را باز گردانیم.
امام علیه السلام در این سخن، هدف از تشکیل حکومت را احیای نشانه های دین الهی قلمداد می کنند.
امام رضا علیه السلام درباره فلسفه ی وجود امام و اولی الامر و تشکیل حکومت دینی می فرمایند:
فإن قال قائل و لم جعل أولی الأمر و أمر بطاعتهم؟ قیل لعلل کثیره. منها: أن الخلق لما وقفوا علی حد محدود و أمروا أن یتعدو تلک الحدود- لما فیه من فسادهم- لم یکن یثبت ذلک و لا یقوم إلا بأن یجعل علیهم فیها أمینا یأخذهم بالوقف عند ما أبیح لهم و یمنعهم من التعدی علی ما خطر علیهم قیم یمنعهم من الفساد، و یقیم فیهم الحدود و الاحکام.
و منها: أنه لو لم یجعل لهم إماما قیماً أمیناً حافظاً مستودعاً، لدرست المله و ذهب الدین و غیرت السنن و الاحکام، و لزاد فیه المبتدعون و نقص منه الملحدون و شبهوا ذلک علی المسلمین. إذ قد وجدنا الخلق منقوصین محتاجین غیرکاملین، مع إختلافهم وإختلاف أحوایهم و تشتت حالاتهم، فلو لم یجعل قیماً حافظاً لما جاء الرسول الاول. لفسدوا علی نحو ما بیناه و غیرت الشرایع و السنن و الاحکام و الایمان، و کان فی ذلک فساد الخلق أجمعین؛(37)
اگر کسی بپرسد: چرا خداوند اولی الامر(امام و رهبر) نهاده و به پیروی از آنان دستور داده است؟ در پاسخ گفته می شود: خداوند به دلیل های فراوان، اولی الامر را برگزیده و پیروی از آن را واجب دانسته است.
[دلیل اول] این که: مردم به راه مشخص و معینی نگه داشته شده و دستور یافته اند که از این راه تجاوز نکنند و از حدود و قوانین مقرر در نگذرند؛ زیرا با این تجاوز و گناه، دچار فساد خواهند شد. این امر ضرورت نمی پذیرد، مگر این که فرد[یا قدرت] امین و پاسداری بر ایشان گماشته شود که عهده دار این امر باشد و نگذارد پا را از دایره ی حقشان بیرون نهند یا حقوق دیگران را پایمال کنند؛ [زیرا اگر چنین نباشد و شخص یا قدرت بازدارنده ای گماشته نشده باشد، هیچ کس لذت و سود خویش را که با فساد دیگران همراه است، فرو نمی گذارد و درراه تأمین و سود شخصی به ستم و تباهی دیگران می پردازد.]
[دلیل دوم] یکی از علت های تعیین امام و رهبر آن است که اگر خداوند برای ملت، امام و رهبری امین و نگهبان پاسدار و امانت داری برنگزیند، دین و احکام الهی دگرگون می شود و بدعت گذاران چیزهایی را بر دین خواهند افزود و بی دینان چیزهایی را از آن خواهند داد؛ زیرا می بینیم که مردم، ناقص، ناکام و نیازمند کمالند. افزون بر این، با یکدیگر اختلاف دارند و دل بستگی گوناگون و حالت های پراکنده ای دارند. بنابراین، اگر خداوند کسی را که برپا دارنده ی نظم و قانون و پاسدار آن چه پیامبر آورده است، بر مردم نگماشته بود، آن گونه که شرح دادیم، فاسد می شدند و نظام، قانون، سنت ها، احکام اسلام، پیمان و سوگندها دگرگون می شد. این دگرگونی نیز به فساد همه افراد جامعه می انجامید.
خلاصه ی مطالبی که امام رضا علیه السلام درباره فلسفه حکومت دینی بیان فرمودند چنین است:
الف) اجرای قوانین و حدود الهی و برپایی دین و پاسداری از آن؛
ب) حفظ دین از تحریف و بدعت های کج اندیشان؛
ج) حمایت از مظلومان و مبارزه با ظالم؛
د) پاسداری از جامعه ی اسلامی در برابر هجوم دشمنان؛
هـ) تقسیم سرمایه های عمومی میان افراد جامعه؛
و) ایجاد وحدت و همدلی میان اقشار مختلف جامعه ی اسلامی؛
ز) احیای سنت پیامبر اکرم علیه السلام.

پی نوشت ها :

1.یوسف:40.
2. قصص: 70.
3. نساء: 105.
4. ص: 26.
5.نساء: 54.
6. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج11، ص7.
7.ر. ک: اکبر اسد علیزاده، اسلام چالش های فکری معاصر (سکولاریسم)، ص 83-119.
8. علی المتقی بن حسام الدین الهندی، کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، ج6،ص39، کتاب الاماره، باب 1، ح 4755.
9.«إن الحکم الا لله».
10. نهج البلاغه،خطبه 40؛ ابن ابی شیبه الکوفی، المصنف، تحقیق: سید محمد اللحام، ج8،ص741، ح 51؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، ج2، ص 310-311؛ جلال الدین سیوطی، در المنثور، ص178.
11. غرر الحکم و دررالکلم، ج2، ص784، ح50، باب واو.
12. نحل:89.
13. اصول کافی، ج1، ص77، کتاب«الفضل العلم» باب الرد الی الکتاب و السنه، ح 1.
14. محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج12، ص168-169.
15.نک: ولایت فقیه، ص21.
16.نساء: 141.
17. نساء:144.
18.توبه:73.
19. انعام: 57.
20.انعام:62.
21. نمل: 78.
22. شوری: 10.
23. انعام:114.
24. «و الواجب فی حکم الله و حکم الإسلام علی المسلمین بعد ما یموت إمامهم أو یتقل، ضالا أو مهدیاً، مظلوماً کان أو ظالماً، حلال الدم أو حرام الدم، أن لا یعلموا عملاً و لا یحدثوا حدثاً و لا یقدموا یداً و لا رجلاً و لا یبدؤ لا بشی ء قبل أن یختاروا لأنفسهم إماما عفیفاً عالماً و رعاً بالقضاء و السنه، یجمع أمرهم و یحکم بینهم و یأخذ للمظلوم من الظالم حقه و یحفظ أطرافهم و یجبی فیئهم و یقیم حجتهم و یجبی صدقاتهم.» ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج11،ص7.
25. انفال:24.
26. بقره:179.
27. «و فی هذا أوضح دلیل علی أنه لابد للأمه من إمام یقومه بأمرهم فیأمرهم و ینهأهم، و یقیم فیهم الحدود و یجاهد العدو، و یقسم الغنایم و یفرض الفرایض و یعرفهم أبواب ما فیه صلاحهم و یحذرهم و ما فیه مضارهم، إذ کان الأمر و النهی أحد أسباب بقاء الخلق، و إلا سقطت الرغبه و الرهبه، و لم یرتدع، و لفسد التدبیر و کان ذلک سببا لهلاک العباد.» محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج90،ص41، باب 128.
28. ر. ک: امام خمینی، کتاب البیع، ج2، ص464.
29. ر. ک: امام خمینی، ولایت فقیه، ص44.
30. نحل:36.
31 اعراف:59.
32. اعراف:65.
33. اعراف:73.
34. اعراف:85.
35. مائده: 72.
36. نهج البلاغه، خطبه 131.
37. علل الشرایع، ج1، ص 251، باب 182، ح9.
منبع: اسدعلی زاده، اکبر؛ (1391)، تبلیغات دینی در حکومت دینی (کارکردها، آسیب ها و چالش ها)، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، شعبه اصفهان؛ چاپ اول: بهار 1391.

منبع: کتاب تبلیغات دینی در حکومت دینی.