وظایف دینی و فرهنگی حکومت دینی
1. کتاب و سنت، پایه ی حکومت دینی
وقتی می توان یک حکومت را اسلامی نامید که اصول و مبانی فکری و شیوه ها و راه و رسم و عمل کردن آن بر اساس دین باشد؛ زیرا ما بر این باوریم که خداوند مدبر و حاکم علی الاطلاق جهان است و قانونی بالاتر از قانون خدا نیست و ما در تمام اعمال خود وابسته به او هستیم. اگر حکومتی بر اساس این فکر و عقیده طراحی شود، حکومت اسلامی است. بنابراین، تنها، در چنین حکومتی قانونی می تواند تکیه گاه حکومت باشد که از طرف خداوند وضع شده باشد. حاکم دینی در واقع مجری قوانین شرعی است و حکومت ضامن اجرای آن است و اجرای قانون الهی بدون توجه به کتاب و سنت بی معنی است. به همین جهت، خداوند می فرماید:«وَ أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ ...»(1)؛ و این کتاب [قرآن] را به حق بر تو نازل کردیم. پس طبق احکامی که خدا نازل کرده در میان آنها حکم کن.
و در همین سوره، در آیات44 و 45 و 47 می فرماید:«هر کس طبق ما انزل الله حکم نکند، کافر، ظالم و فاسق است.» به همین جهت، امیرالمؤمنین می فرماید:
فلما أفضت إلی نظرت إلی کتاب الله و ما وضع لنا و أمرنا بالحکم به فاتبعته، و ما استن النبی علیه السلام فاقتدیته؛(2) وقتی که این مسؤولیت رهبری و حکومت بر دوش من افتاد به کتاب خدا نگریستم و آن چه را که خدا بر ما مقرر داشته و ما را به حکومت بر طبق آن دستور داده، دیدم و از آن پیروی نمودم و سنت پیامبر علیه السلام را هم به دقت در نظر گرفتم و به آن اقتدا کردم.
از این بیانات به روشنی استفاده می شود که حضرت، حکومت اسلامی را بر پایه ی کتاب قرآن و سنت رسول الله علیه السلام می داند و در نظر گرفتن غیر این در حکومت اسلامی بی معنی و دور از هدف حکومت اسلامی است.
امام علیه السلام در یکی از توصیه های خود به کارگزاران می فرمایند:
فالله لا تشرکوا به شیئاً و محمد صلی الله علیه و آله و سلم فلا تضیعوا سنته، أقیموا هذین العمودین، و أوقدوا هذین المصباحین؛ (3)
هیچ چیز را برای خدا شریک قرار ندهید و اما درباره ی محمد علیه السلام سنت و روش او را ضایع نکنید. این دو ستون را بر پا و این دو چراغ را فروزان نگه دارید.
و در فرمان تاریخی خود به مالک اشتر توصیه و تأکید می کند که مبنا و اساس حکومت را کتاب و سنت قرار بدهد؛ چنانکه می فرماید:
أمره بتقوی الله، و إیثار طاعته و اتباع ما أمر به فی کتابه، می فرایضه و سننه، التی لا یسعد أحد إلا باتباعها، و لا یشقی إلا مع جحودها و اضاعتها، و أن ینصر الله سبحانه بقلبه و یده و لسانه، فإنه جل اسمه قد تکفل بنصر من نصره، و إعزاز من أعزه؛ (4)
نخست او را به تقوا و ترس از خداوند، ایثار و فداکاری در راه اطاعتش و تبعیت از آن چه در کتاب قرآن به آن امر شده است، اعم از واجبات و مستحبات، فرمان می دهد؛ همان دستوراتی که هیچ کس جز با متابعت آنها روی سعادت نمی بیند و جز با انکار و ضایع ساختن آنها در شقاوت و بدبختی واقع نمی شود. به او فرمان می دهد که [آیین] خدا را با قلب و دست و زبان یاری کند؛ چرا که خداوند متکفل یاری کسی شده که او را یاری نماید و عزت کسی که او را عزیز دارد.
و در فرازی دیگر می فرماید:
و الواجب علیک أن تتذکر ما مضی لمن تقدمک من حکومه عادله، أو سنه فاضله أو أثر عن نبینا علیه السلام أو فریضه فی کتاب الله فتقتدی بما شاهدت مما عملنا به فیها؛(5)
بر تو واجب است که همواره به یاد حکومت های عادلانه ی پیش از خود باشی. هم چنین توجه خود را به روش های خوب یا اثری و سیره ای که از پیامبر علیه السلام رسیده یا فریضه ای که در کتاب خداوند است معطوف داری، تا به خطوطی از حکومت که در روش من مشاهده کرده ای اقتدا کنی.
امام علیه السلام در بخش دیگری از نامه ی 53 خطاب به مالک اشتر سفارش می کند که قرآن و سنت پیامبر اکرم علیه السلام را رهنمود خویش قرار دهد و در این محدوده به انجام وظایف خود بپردازد و در هر مشکلی پیش می آید به این دو مراجعه کند:
واردد إلی الله و رسوله ما یضلعک من الخطوب و یتشبه علیک من الأمور، فقد قال الله تعالی لقوم أحب إرشادهم:«یا أیها الذین آمنوا أطیعوا الله و أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم فإن تنازعتم فی شیء فردوه إلی الله و الرسول» فالرد إلی الله: الأخذ بمحکم کتابه، و الرد إلی الرسول: الأخذ بسنته الجامعه غیر المفرقه؛(6)
و اموری که بر تو مشتبه می شود به خدا و پیامبرش ارجاع بده؛ چرا که خداوند بزرگ به گروهی که علاقه داشته ارشادشان کند فرموده:«ای کسانی که ایمان آورده اید اطاعت خداوند کنید و اطاعت پیامبرش و اطاعت اولی الامری که از خود شما هستند و اگر در چیزی نزاع کردید آن را به خدا و رسولش بازگردانید.»
بازگرداندن چیزی به خداوند، متمسک شدن به قرآن کریم و یافتن دستور از آیات محکم آن است، و بازگرداندن به پیامبر علیه السلام همان تمسک به سنت قطعی و مورد اتفاق آن حضرت است.
و در نامه ی خود به حارث همدانی می نویسد:
و تمسک بحبل القران واستنصحه، و أحل حلاله، و حرم حرامه... و أطع الله فی جمیع أمورک، فان طاعه الله فاضله علی ما سواها؛ (7)
به رشته ی پیوند قرآن چنگ بزن و پند آن را بشنو و حلال آن را حلال و حرام آن را حرام بدان... و در همه ی کارها مطیع فرمان خداوند باش؛ زیرا اطاعت خدا بر همه چیز برتری دارد.
و در روایتی دیگر می فرماید:
حق علی الإمام اأن یحکم بما أنزل الله و أن یؤدی الأمانه فاذا فعل ذلک فحق علی الناس ان یسمعوا له و أن یطیعوا و أن یجیبوا إذ دعوا؛ (8)
بر امام و رهبر مسلمین لازم است که مطابق آن چه خداوند نازل کرده است حکومت کند و امانت را ادا نماید. هنگامی که اینکار را انجام دهد ، بر مردم لازم است به سخنان او گوش فرا دهند و اطاعتش کنند و هرگاه آن ها را فرا خواند به دعوت او پاسخ مثبت بدهند.
نتیجه
از مطالب گذشته استفاده می شود که بر حاکم اسلامی لازم است طبق دستورات قرآن کریم و سنت رسول خدا علیه السلام حکومت کند؛ زیرا دوری از این دو محور اساسی با اسلامی بودن حکومت منافات دارد.2. تبلیغ و احیای فرهنگ دینی
از نظر حکومت دینی، حاکم واقعی خدا است(9) و اوست که با وضع قوانین و مقررات و برانگیختن پیامبران و راهنمایان صالح و معصوم، سعادت واقعی بشر را تأمین می نماید. برای این منظور، نه تنها پیامبرانش را مبلغ رسالت الهی معرفی می کند،(10) بلکه آنان را موظف می کند با تشکیل حکومت به عنوان یک ضرورت انکار ناپذیر، زندگی اجتماعی بشر را سامان بخشند و در جهت هدایت و راهنمایی مردم و دفاع و تبلیغ دین الهی و اجرای احکام خدا هر چه در توان دارند به کار گیرند. در واقع، احیا، اصلاح و اجرای احکام الهی محور فعالیت حکومت دینی است. لذا امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام درباره ی علت اصرار خویش بر حکومت چنین می فرماید:اللهم إنک تعلم أنه لم یکن الذی کان منا منافسهً فی سلطان، و لا التماس شیء من فضول الحطام ،و لکن لنرد المعالم من دینک، و نظهر الإصلاح فی بلادک، فیأمن المظلومون عبادک و تقام المعطله من حدودک؛ (11)
پروردگارا! تو می دانی آن چه ما انجام دادیم، نه برای این بود که ملک و سلطنتی به دست آوریم و نه برای این که از متاع پست دنیا چیزی تهیه کنیم، بلکه تنها هدف ما احیای نشانه های دین تو و آشکار ساختن صلح و آرامش در شهرهایت می باشد، تا بندگان ستمدیده ات در ایمنی قرار گیرند و قوانینی که به دست فراموشی سپرده شده بار دیگر عملی گردد.
و امام حسین علیه السلام نیز که خود را برای قیام و مبارزه با حکومت بنی امیه آماده می کرد، در سرزمین منا، برای گروهی از بزرگان قوم سخن گفت و از این که بر اثر سستی آنان، اداره ی امور جامعه در دست افراد نالایق قرار گرفته گلایه کرد و در پایان سخنانش همان مطالب پدر بزرگوارش را به درگاه خداوند عرضه داشت. (12)
برای امام امیرالمؤمنین و سیدالشهدا علیه السلام هرگز حکومت هدف نبوده، بلکه وسیله ای برای احقاق حق بوده است. وتنها ملاک و هدف، خدا و اجرای حدود الهی است که اجرای آن بدون تبیین و تبلیغ و زمینه سازی، کار دشواری است.
با توجه به مطالب فوق می توان گفت از اهم وظایف حکومت دینی تبلیغ، اصلاح، احیا و گسترش فرهنگ دینی است.
3. تعلیم و تربیت دینی
یکی از وظایف مهم و اساسی حکومت دینی تعلیم و تربیت افراد جامعه است. دولت اسلامی وظیفه دارد زمینه را برای تعلیم و تربیت شهروندان مساعد کند، و بر مراکز آموزشی و پرورشی و نهادهای فرهنگی و تبلیغی و هر نهاد دیگری که در این عرصه نقش ایفا می کند نظارت کامل داشته باشد و آنها را تحت حمایت خود قرار دهد. بدون تردید، رشد و پیشرفت همه جانبه ی یک کشور، در پرتو علم و آگاهی و رشد اخلاقی و معنوی مردم میسر می شود ملتی که از رشد و آگاهی لازم برخوردار باشد و از نظر اخلاقی و معنوی به ارزش های والا رسیده باشد، ملتی که موفق و رشد یافته خواهد بود و می تواند الگوی ملت های دیگر باشد. لذا تعلیم و تربیت به جهت اهمیت فراوان، در رأس تعلیم انبیای الهی بوده است، چنان که در قرآن کریم آمده است:«لقد من الله علی المؤمنین إذ بعث فیهم رسولاً من أنفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه»(13)؛
خداوند بر مؤمنان منت نهاد هنگامی که در میان آنها پیامبری از خودشان برانگیخت، که آیات او را بر آنها بخواند و آنها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد. (14)
پیامبر اکرم علیه السلام در مدینه تدابیر مختلفی برای ارتقای سطح علمی و فرهنگی و اخلاقی و معنوی مردم اتخاذ کردند. تعلیم خواندن و نوشتن برای بی سوادان و آموزش قرآن و معارف دینی از برنامه های آن حضرت بود. ایشان، برخی از صحابه ی خود را به عنوان مسؤول تعلیم قرآن و معارف دینی انتصاب می نمودند. (15) هم چنین در دستوری به کارگزاران خود در یمن فرمود:؟«حاکم باید قرآن را به مردم بیاموزد و آنان را نسبت به معارف قرآن دانا سازد... مردم را از حقوق وظایفشان آگاه گرداند... واجبات و آداب حج را به ایشان بیاموزد و آنها را در امر دین بصیر و فقیه گرداند.»(16)
و امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام در خطبه ی 34 از جمله حقوق مردم بر حکومت را تعلیم و تربیت آنها دانسته و می فرماید: حقکم علی فالنصیحه لکم و توقیر فیئکم علیکم و تعلیمکم کیلا تجهلوا، و تأدیبکم کیما تعلموا؛
حق شما بر من آن است که از خیر خواهی شما دریغ نورزم و بیت المال شما را در راه شما صرف کنم، و شما را تعلیم دهم تا از جهل و نادانی نجات یابید و تربیتتان کنم، تا فرا گیرید.
4. مبارزه با انحرافات و بدعت ها
یکی دیگر از وظایف حاکم اسلامی در حوزه ی دین و فرهنگ، مبارزه با هرگونه بدعت، انحراف و تحریف است. مبارزه با بدعت ها و انحرافات از مسایلی بوده که ائمه ی معصومین علیه السلام به عنوان حاکم اسلامی به هیچ وجه از آن چشم پوشی نمی کردند، بلکه تا پای شهادت به مبارزه ی خود ادامه می دادند. جنگ جمل، صفین، و نهروان در دوران حکومت امام امیر المؤمنین علی علیه السلام و قیام امام حسین علیه السلام در برابر انحرافات ائمه ی معصومین علیه السلام علیه بدعت ها و خرافه گرایی و تحریفات در دین بوده است.امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید:
فإن هذا الدین قد کان أسیراً فی أیدی الأشرار، یعمل فیه بالهوی، و تطلب به الدنیا؛ (17)
این دین در دست اشرار اسیر بود که در آن به هوس می راندند و به نام دین دنیا را می خوردند.
نیز فرموده اند:
و لکنا إنما أصبحنا نقاتل إخواننا فی السلام علی ما دخل فیه من الزیع و الاعوجاج و الشبهه و التأویل؛(18)
ولی امروز از آن جهت با برادران اسلامی خویش وارد جنگ شده ایم که انحراف، شبهه و تأویل در اسلام وارد شده است.
امام امیرالمؤمنین علیه السلام هنگامی که خوارج در مخالفت خود در مسأله ی حکمیت پافشاری داشتند، به لشکرگاه آنان آمد و این خطبه را برای حاضرین خواند:
فاعلم أن أفضل عباد الله عندالله إمام عادل، هدی و هدی، فأقام سنه معلومه، و أمات بدعه مجهوله؛ (19)
بدان، برترین بندگان خدا در نزد پروردگارم امام و رهبر عادلی است که خود هدایت یافته و هدایتگر دیگران باشد و روش ها و سنت های شناخته شده را در جامعه برپا دارد و بدعت ها و جریان های انحرافی ناشناخته را در جامعه نابود سازد.
و امام حسین علیه السلام پس از ورود به مکه نامه هایی به سران قبایل بصره فرستاد و طی آن پس از اشاره به دوران خلفای گذشته که در آن وصی پیامبر و رهبران واقعی اسلام را از صحنه ی سیاست کنار گذاشتند، و آنان برای جلوگیری از اختلاف و تفرقه و به خاطر مصالح عالی اسلام این وضع را تحمل کردند، چنین نوشت:
اینک پیک خود را با این نامه به سوی شما می فرستم. شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر دعوت می کنم؛ زیرا در شرایطی قرار گرفته ایم که سنت پیامبر به کلی از بین رفته و بدعت ها زنده شده است. اگر سخن مرا بشنوید، شما را به راه راست هدایت خواهم کرد. (20)
امام حسین علیه السلام در این نامه به طور تلویحی علت قیام خویش را از بین رفتن سنت های پیامبر اکرم علیه السلام و رواج بدعت ها بیان نموده است.
5. موازنه میان مادیات و معنویات
از جمله وظایف حکومت اسلامی آن است که تدابیر مناسبی را برای ایجاد موازنه میان مادیات و معنویات (دنیا و آخرت) بیندیشد. حکومت اسلامی حق ندارد تنها یکی از امور را مورد توجه قرار دهد و دیگری را رها سازد، بلکه لازم است به هر دو بپردازد، لکن در این حکومت، دنیا، هدف نیست؛ دنیا فقط وسیله و مزرعه برای کسب معنویات است، لذا امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام در خطبه ها و نامه ها و موارد دیگر، دنیا و آخرت را توأمان توصیه نموده و می فرمایند:إنما الدنیا دار مجاز و الاخره قرارٍ فخذوا ممرکم لمقرکم؛ (21)
دنیا خانه ی بین راه است، نه خانه ی اصلی و قرارگاه دائمی. پس، از گذرگاه خویش برای قرارگاه خود توشه اخذ کنید.
و در آیات قرآن نیز به این مسأله اشاره شده است:
« و ابتغ فیما اتاک الله الدار الاخره و لا تنس نصیبک من الدنیا»(22)؛
و در آنچه خدا به تو داده سرای آخرت را جستجو کن، و بهره ات را از دنیا فراموش مکن.
امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام در وصف دنیا می فرمایند:
و من أبصربها بصرته و من أبصر إلیها أعمته؛(23)
آن کس که از دید وسیله به آن بنگرد، دنیا به او درس آگاهی و بینایی می آموزد و کسی که با دیده ی اشتیاق و به عنوان هدف به آن نظاره کند چشم و دل او را نابینا می سازد.
هر کس دنیا را وسیله ی زندگی و راهی به سوی آخرت قرار دهد و همان طور که انسان از آیینه برای مشاهده ی وضع خویش استفاده می کند، از آن استفاده نماید، در اینصورت، دنیا او را بینا می سازد، ولی اگر کسی دنیا را هدف خود قرار ندهد و خود را با آن مشغول نسازد، از نظر این که ذاتاً مطلوب است، نه وسیله ی چیز دیگر، در این صورت، بصیرت و بینایی دل را از دیدن هر چیز خوب از دست می دهد.
امام علیه السلام در یک عبارت کوتاه ولی بسیار عمیق و پر معنا می فرمایند:
و بالدنیا تحرز الآخره؛(24)
و به وسیله ی دنیا می توان مقامات آخرت را به دست آورد.
از این جمله ی بسیار والا و ارزشمند مولا علیه السلام استفاده می شود که بدون دنیا و استفاده ی معقول از دنیا نمی توان آخرت را به دست آورد.
امام علیه السلام در خطبه ی 232 درباره ی توازن بین دنیا و آخرت می فرماید:
و لنعم دار من یرض بها داراً، و محل من لم یوطنها، و إن السعداء بالدنیا غدا ًهم الهاربون منها الیوم؛
[دنیا] چه خوب سرایی است، اما برای آنها که آن را خانه ی همیشگی ندانند، و چه خوب مکانی است برای کسی که آن را وطن برنگزیند، سعادتمندان به وسیله ی دنیا در قیامت کسانی هستند که امروز از زرق و برق آن فرار می کنند.
امام در خطبه ی 23 می فرماید:
المرء المسلم البریء من الخیانه ینتظر من الله إحدی الحسنیین، إما داعی الله فما عندالله خیر له و أما رزق الله فإذا هوذ و أهل و قال و معه دینه و حسبه و إن المال و البنین حرث الدنیا و العمل الصالح حرث الآخره وقد یجمعهما الله تعالی لأقوام؛
مرد مسلمان که از خیانت پاک است، یکی از دو پاداش را از خداوند انتظار دارد: یا خداوند او را نزد خود می خواند، که آن چه نزد خداست، برای او بهتر است؛ یا روزی اش را می رساند که آن که دارای فرزند و مال و دین و شرف است، همانا مال و فرزند، پاداش این دنیا و کار نیک، پاداش آخرت، که خداوند گاهی این دو را برای قومی فراهم سازد.
نتیجه این که :
1. دنیا از نظر اسلام وقتی ارزش دارد که وسیله ی تحصیل آخرت و وسیله ی کارهای نیک باشد و به اصطلاح، مثل دنیا، مانند مرکبی است که انسان را به مقصد می رساند. و پیامبرگرامی علیه السلام به این مطلب تصریح کرده است، آن جا که فرمود:«الدنیا مطیه المؤمن؛(25) دنیا مرکب مؤمن است.» برای همین است که امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام مکرر به این حقیقت اشاره می کند که دنیا جای خوبی است اما برای کسانی که بدانند این دنیا قرارگاه نیست، بلکه گذرگاه است.
2. بر حکومت دینی لازم است به همان مقداری که به امور دنیوی می رسد، به امور دینی نیز برسد و بالعکس، و این فرهنگ ر ا در میان عامه ی مردم ایجاد کند و نباید به یکی بپردازد و دیگری را رها کند.
پی نوشت ها :
1. مائده:48.
2. نهج البلاغه، خطبه205.
3. نهج البلاغه،خطبه 149.
4. نهج البلاغه،نامه 53.
5. همان.
6. همان.
7. نهج البلاغه، نامه 69.
8. جلال الدین سیوطی، تفسیر در المنثور،ج2،ص175.
9.«إن الحکم إلا لله.» یوسف:40.
10.«أبلغکم رسالات ربی و أنا لکم ناصح أمین»؛«رسالت های پروردگارم را به شما ابلاغ می کنم و من خیرخواه امینی برای شما هستم.» اعراف:68.
11.نهج البلاغه، خطبه 131.
12. ر.ک.موسوعه کلمات الامام الحسین علیه السلام،ص276.
13. آل عمران:164.
14. در این باره آیات دیگری نیز وارد شده است. برای مطالعه ی بیشتر ر. ک: بقره:151 ،129 و جمعه:2.
15. ر. ک: ابن هشام، السیره،ج4، ص143.
16. علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج2،ص519.
17. نهج البلاغه، نامه53.
18. نهج البلاغه، خطبه 122.
19. نهج البلاغه، خطبه 164.
20. ابو مخنف، مقتل الحسین، ص 86، محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج6، ص200.
21. نهج البلاغه، خطبه 203.
22. قصص:77
23. نهج البلاغه،خطبه82.
24. نهج البلاغه، خطبه 156.
25. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه،ج20،ص317،ح شماره640.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}