نویسنده: سید تقی واحدی



 

طبقات اولیاء نزد صوفیه

صوفیه همانطور که بر خلاف شیعه برای پدیده ولایت بی امامت ارزش قائل است برای «ولی» نیز اهمیت خاص الخاصی قائل بوده گفته اند که «بنی علم وحی دارد و ولی علم سرّ» و خلاصه اینکه ولی در صوفیه «به علم سر چیزها داند که بنی را از آن خبر نیست» به اعتقاد صوفیه فرق میان«نبی» و «ولی» همان است که بین خضر بود و موسی، از آنکه خضر ولی بود و موسی نبی، خضر داننده ی علم لدنی است و موسی از آن بی بهره بود.
تعداد اینگونه اولیاء به عقیده صوفیه در هر عصر سیصد و پنجاه و شش کس است که
چون از ایشان یکی از دنیا برود، دیگری به جای او می آید اما این اولیاء مراتب و طبقات دارند. سیصد تنان، چهل تنان، هفت تنان، پنج تنان، سه تنان، یک تنان این یکی قطب است که به عقیده صوفیه عالم به وجود او می گردد و او قطب عالم است.»(1)
در فصلنامه فرقه گنابادی می خوانیم: «اعتقاد به وجود امام به عنوان قطب عالم امکان با مفهوم قطب در تصوف تقریباً یکسان است»(2) «قطب و امام هر دو مظهر یک حقیقت و دارای یک معنا و اشاره به یک شخص است».(3) همانجا آمده «نظریه انسان کامل ابن عربی خیلی شبیه به نظریه شبعی قطب و امام و همانند نظریه مهدی است».(4) در صورتی که به زمان ما به عقیده شیعه قطب عالم حجه ابن الحسن العسگری است و در عصر امامت هر امام علیه السلام «قطب عالم» بوده است.
ولی امثال دکتر احمد امین که تحت تأثیر صوفیان یا حمایت کنندگان تصوف قرار می گیرند(5) به وحدت نظریه مهدویت شیعه و قطبیت صوفیه اصرار می ورزند و این از صوفی سرشناس سرچشمه می گیرد که قطبیت و ولایت را با مهدویت گره زده است.(6) و امروز صوفیان چنین اعتقادی دارند بل به آن اصرار می ورزند مخصوصاً در فرقه نعمه اللهی گنابادی.
به عقیده صوفیه «اولیاء کسانی هستند که مقام قدس دارند و به خدا نزدیکترند و نشانه نزدیکی آنها این است که قادر بر اعمال فوق الطبیعه هستند یعنی کرامات و خوارق عادت دارند اولیاء مصداق «الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون»(7)هستند. آنچه از کتب صوفیه مستفاد می شود این است که «ولی» به واسطه ارتباط نزدیک به خدا به مقامی می رسد که حجاب بین او و عالم غیب مکشوف می شود و در حال خلسه و جذبه به مقام نوبت و اخبار از مغیبات می رسند.»(8)
این مشخصات را بر خلاف شیعه که مخصوص کملین اسلام ناب محمدی می داند، صوفیه برای رؤسای خودقائل شده اند چنان که محیی الدین عربی: «شافعی را از اوتاد، ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه و عمر بن عبدالعزیز و متوکل را از طبقات اولیاء
می داند».(9)روی این حساب اگر محیی الدین در این عصر زندگی می کرد خیلی از اشقیاء در زمره ی اولیاء قرار می گرفتند.
در حالی که جلال الدین سیوطی عالم متعصب اهل تسنن خود درباره ی متوکل تصریح نموده که او در سال 236 فرمان ویران ساختن قبر امام حسین علیه السلام و ساختمانهای اطراف آن را صادره کرد و دستور داد آنجا را مرزعه کنند و مردم را از زیارت آن حضرت منع نمود و آنجا را شخم زد و صحرائی باقی ماند.(10)

کشف و شهود درباره ی شیعه

گروهی از مسلمانان خاصه صحابه که زمان حیات رسول الله به علیه السلام گرایش داشتند و از جانب پیامبر نام شیعه علی بر آنها اطلاق شده مانند، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقدادبن اسود گنابادی، عماربن یاسر که پس از رحلت پیامبر هم به علی وفادار ماندند و او را امام واجب الاطاعه از جانب خدا و پیامبر می دانستند و معتقد بودند مخالفت با علی مرتضی علیه السلام مخالفت با خدا و رسول خدا می باشد.
محیی الدین عربی این بزرگواران را نعوذ بالله به صورت خوک دیده است چنان که می نویسد: «دو مرد از عدول شافعیه که کسی ایشان را تهمت به رفض می کرد و مرشدی از اولیای ایشان را دید و من آن ولی را دیدم و با وی محبت داشتم پس به او دو مرد گفت: که من شما را به صورت خوک می بینم و این علامتی است من و خدا که رافضیان(11) را به صورت خوک به من می نماید».(12)
و یا نسبت به رجبیون طائفه ای از شیعیان که فضیلت ماه رجب را کسب کرده اند در کتاب «مسامرة الابرار» می نویسد که آنها را به شکل خوک دیده است و یا اینکه نسبت به عمر بن خطاب معتقد است دارای مقام عصمت می باشد.
با چنین جسارتهای علنی که به عنوان کشف و شهود از صوفیه در تمامی ادوار تاریخ صادر شده است چطور و چگونه می توان گفت تصوف همان تشیع است؟!
علاوه عالم ارزشمند و محدث عالیقدر مرحوم میرزا حسین نوری رضوان الله تعالی علیه درباره ابن عربی صاحب مطالبی که از نظر گذشت می نویسد: «در میان علماء عامه و ناصبی هایشان، ناصبی تر [یعنی دشمن تر نیست به علی و اولاد معصومن آن حضرت علیه السلام] از ابن عربی دیده نمی شود».(13)

نسبت کفر صوفیه به ابوطالب

یکی دیگر از نشانه های شیعی نبودن «تصوف» مسئله ایمان و کفر حضرت ابوطالب بن عبدالمطلب، عم بزرگوار رسول خدا و پدر عظیم القدر علی مرتضی علیه السلام است که در اغلب آثار صوفیه به مناسبتهائی با آن برخورد می نمائیم. چنان که محیی الدین عربی صوفی معروف اندلسی در کتاب فصوص الحکم خود می نویسد: «کسی کامل تر از رسول خدا و برتر و پر قدرت از او از نظر همت و تأثیر آن نبود در حالی که این همت در اسلام آوردن ابی طالب عمومی پیامبر اثری نبخشید...»(14) و عبدالرحمن جامی رجال شناس برجسته صوفیه هم در این زمینه سروده است.(15)

نسبت جان و دل چو باشد سست
نسبت آب و گل چه سود درست

بود بوطالب آن تهی ز طلب
مر نبی را عم و علی را اب

خویش نزدیک بود با ایشان
نسبت دین نیافت با خویشان

هیچ سود نداشت آن نسبش
شد مقر در سقر چو لهبش

مسئله ایمان حضرت ابوطالب علیه السلام نزد شیعیان و عده کثیری از کبار اهل سنت، مورد تائید و تاکید بوده است، البته این مسئله کم کم به لحاظ دشمنی با علی علیه السلام به صورت حادی در آمد و از شکل تاریخی بیرون آمده صورت کلامی و عقیدتی و سیاسی به خود گرفت.
ولی عده ای از اهل سنت چون احمد بن ذینی دحلان امام مسجد الحرام کتابی محققانه بر اثبات ایمان ابوطالب به نام«اسنی المطالب فی ایمان ابی طالب» تدوین نمود
که در ایران به وسیله مرحوم آیه الله العظمی حاج سید ابراهیم میلانی ترجمه گردید به نام «ابوطالب چهره درخشان قریش» منتشر شد.
اما علاوه بر کتاب فوق بهترین سند ایمان ابوطالب علیه السلام اشعاری است که از آن بزرگوار بازمانده و دلالت بر حمایت او از اسلام و رسول الله، در معنا مؤمن و موقن بودن آن بزرگوار دارد و طرح خصمانه بعضی از اهل سنت و صوفیان را شناسانده برآن خط بطلان می کشد.
جای سؤال دارد صوفیان که علی امیرالمؤمنین علیه السلام را سر حلقه خود می دانند چطور حاضر می شوند به پدر آن حضرت نسبت کفر و بی اعتقادی بدهند.
ای کاش صوفیان با تاریخ آشنائی داشتند می خواندند که به هنگام مراسم عقدکنان رسول خدا و ام المؤمنین خدیجه کبری سلام الله علیها، خطبه ای را که ابوطالب به عنوان ایجاب [از طرف خدیجه] خوانده اند، مورد بررسی و تحقیق قرار می دادند می فهمیدند که چگونه قبل از خواندن خطبه عقد شهادت به واحدانیت حق تعالی داده اند.
ای کاش صوفیان به جای حلقه ی سماع و شطح و طامات گفتن، بحث پیرامون کشف و شهود نمودن و خیالات خویش را تحت عنوان سیر و سیاحت باطنی به رخ این و آن کشیدن، تاریخ اسلام را مطالعه می کردند و آن همه تجلیل و تکریم رسول خدا را در رحلت ابوطالب می خواندند.
صوفیان و سنیان به این توجه نداشته اند وقتی می گوید ابوطالب کافر بوده است طرح این سؤال می شوند که چرا رسول خدا جنازه یک کافر را به سنت اهل قبله دفن کرده اند؟
از همه مهمتر اینکه علی ابن الحسین علیه السلام وقتی می شنوند به طور ناجوانمردانه به ساحت قدس جد اعلی ایشان تهمت کفر و بی ایمانی و بی اعتقادی می زنند می فرمایند: زن مسلمان نمی تواند در نکاح مرد کافر باشد، در صورتی که حضرت فاطمه بنت اسد از نخستین زنانی به شمار می رود که به رسول خدا ایمان آورده بود و تا آخرین روز حیات همسر ابوطالب علیه السلام بوده است.(16)
یا اینکه در اشعار بلیغش فرموده: اشخاص شریف و فهمیده بدانند که محمد بسان
موسی و مسیح پیامبر است همان نور آسمانی را که آن دو نفر در اختیار داشتند، او نیز دارد، تمام پیامبران به فرمان خداوند مردم را راهنمائی و از گناه باز می دارند «لَیلَم خیارُ النّاس انَّ محمّداً الخ»(17)
سران قریش تصور کرده اید که می توانید بر او دست بیابید در صورتی که آرزوئی را که در سر می پرورانید کمتر از خوابهای آشفته نیست او پیامبر است وحی از ناحیه خدا بر او نازل می گردد و کسی که بگوید نه، او انگشت پشیمانی به دندان خواهد گرفت «تَمنیتُم ان تَقتُلوه و انّما»(18)
قریش آیا نمی دایند که با محمد (ص) را مانند موسی پیامبر می دانیم و نام و نشان او در کتابهای آسمانی قید گردیده است و بندگان خدا محبت مخصوصی به وی دارد، و نباید درباره کسی که خدا محبت او را در دلها به ودیعت گذارده تأسف خورد«اَلم تعلموا الاّ وجدنا محمّداً»(19)
ای برادرزاده ام، هرگز قریش به تو دست نخواهند یافت و تا آن روزی که لحد را بستر کنم و در میان خاک بخوابم دست از یاری تو بر نخواهم داشت به آنچه مأموری آشکار کن، و از هیچ چیز مترس و بشارت ده و چشمانی را روشن ساز، مرا به آیین خود خواندی می دانم تو پند ده من هستی، و در دعوت خود امین و درستکاری، حقا که کیش «محمد» از بهترین آئین ها است «و الله لَن یصلوا الیک بِجَمعهِم».(20)
یا این که به قرآن سراپا عجیب و شگفتی ایمان بیاورید که بر پیامبری مانند موسی و یونس نازل گردیده است «اَوتؤمنوا بِکتابٍ مُنزلٍ عَجب»(21)......
آن دقت چطور صوفیه که مدعی طرح «تشیع تصوف» می باشند به چنین وجه اشتراک خود با دشمنان شیعه توجه نداشته اند؟!

سفینه ی نوح و صوفیه

در متون روائی اسلامی حدیثی از رسول خدا صلوات الله علیه وارد شده است که دلالت بر بلندی قدر و عظمت شأن اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام دارد
فرموده اند: «مثل اهل بیتی کمثل سفینة نوح من تمسک بهانجی و من تخلف عنها غرق»(22) در این فرمایش، پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله اهل بیت خویش را تشبیه به کشتی نوح کرده اند که هر کس در آن نشست نجات یافته و هر کس دوری گزید غرق خواهد شد. حتی شافعی این حدیث را به نظم در آورده است.

و لما رایت الناس قدر ذهب بهم
مذاهبهم فی البحر الغی و الجهل

رکبت علی اسم الله فی سفن النجا
و هم اهل بیت المصطفی خاتم الرسل

و امسک حبل الله و هم ولاؤهم
کما قدر امر نابالتمسک بالحبل

یعنی: «موقعی که دیدم مردم با روشهای مذهبی خود در دریاهایی از گمراهی نادانی غوطه ور شدند من به نام خداوند در کشتی های نجات که اهل بیت مصطفی، خاتم پیامبران هستند سوار شده و به حبل الهی که دوستی آنان است چنگ زدم».(23)
حال سروده ی جلال الدین مولوی با کلام رسول خدا تطبیق کرده جویا شوید چرا کلمه «اهل بیتی» در شعر به «اصحاب» تغییر پیدا کرده است.

بهر این فرمود پیغمبر که من
همچو کشتیم به طوفان ز من

ما و اصحابیم چون کشتی نوح
هر که دست اندر زند یابد فتوح

عزاداری امام حسین علیه السلام و صوفیه

در مسئله واقعه کربلا و علل نتایج آن حادثه بی نظیر، نه تنها هزاران کتاب از شیعیان و اهل تسنن بلکه از ناحیه غیر مسلمین نیز تدوین یافته که واقعه خونین کربلا را با اهمیت فوق العاده تلقی کرده اند، «حتی غیر امت اسلامی به هنگامی گرفتاریهای سخت دست نیاز به سوی شهداء کربلا برده حاجت روا شده اند.»(24) در باب عزا و ماتم سید الشهداء فرزند دلبند فاطمه زهرا و علی مرتضی روایت قابل توجهی از ناحیه رسول خدا و ائمه معصومین وارد شده که روز عاشورا، روز مصیبت و حزن ائمه اطهار و شیعیان ایشان می باشد. به اعتبار روایت که امام رضا علیه السلام به «ابن شبیب» خطاب فرموده اند«اگر دوست داری با ما باشی در درجه های بلند بهشت پس غمگین باش از برای غمگینی ما و
شادباش از برای شادمانی ما»(25) باید روز عاشورا غمگین و حزین بود. جای دیگر می فرمایند: «هر که یاد کند مصیبت ما را و بگرید و بگریاند مردم را با ما خواهد بود، در درجه های ما در روز قیامت و هر که یاد کند مصیبت ما را گریه کند، نگرید چشم او در روزی که چشمها همه بگریند و هر که در مجلسی بنشیند و احیاء نماید دین ما را نمیرد دل او در روزی که دلها همه بمیرند»(26)
یا ابوعمار می گوید امام صادق علیه السلام به من فرموده اند:«ای ابو عمار از برای من در مصیبت حضرت امام حسین علیه السلام شعری بخوان، من خواندم آن حضرت می گریست»(27) به همین لحاظ بزرگان دین فرموده اند: «در این روز مشغول کاری از کارهای دنیا نگردید واز برای خانه خود چیزی ذخیره نکنید، مشغول گریه و نوحه و مصیبت باشید و تعزیت حضرت امام حسین علیه السلام را اقامه نمائید و همه با ماتم اشتغال نمائید به نحوی که در ماتم عزیزترین اولاد و ارقاب خود اشتغال می نمائید.»(28)
حضرت رضا روز عاشورا که روز شهادت امام حسین علیه السلام است یوم عزای آل بیت معرفی نموده می فرماید: «ان یوم الحسین افرج جفوننا و اسئل دموعنا و اذل عزیزنا بارض کرب و بلا اورتنا الکرب و البلاء الی یوم النقضاء فعلی مثل الحسین فلیبک الباکون...»(29) یعنی «همانا روز قتل حسین مجروح کرد چشمهای ما را و روان ساخت اشکهای ما را و ذلیل کرد عزیز ما را در ارض کرب و بلا و ما به میراث گرفتیم محنت و بلا را تا روز جزاء پس واجب می کند که گریه کنندگان بر حسین بگریند.» در این صورت عاشورا روز حزن آل الرسول است و تمامی امامان از پس کربلا این ایام را حزین بوده اند. حضرت رضا سلام الله علیه می فرمایند چون ماه محرم می رسید هیچکس ابوعبدالله را خندان و شادان نمی دید چون ده روز از ماه سپری می شد و عاشورا فراز می آمد، آن روز هنگام شدت حزن و کثرت اندوه و طغیان گریه آن حضرت بود.(30)
علی امیرالمؤمنین سلام الله علیه نشانی شیعیان خویش را چنین می دهند که «برای شادی ما شادند و برای حزن و اندوه ما اندوهگین هستند»(31) در این صورت صوفیان
قادری یا حتی غیر از قادری تا قبل از اینکه عده ای حساسیت به تشیع آنها نشان بدهند اینگونه بودند که روز عاشورا حزین نبودند نه تنها مجالس عزاداری اقامه نمی کردند و مقتل نمی خواندند چون امثال غزالی گفته بودند: «یحرم علی الواعظه و غیره روایة مقتل الحسین و حکایه و ماجرای...»(32)
در صورتی که در زیارت شریفه عاشورا وارد شده است: «و هذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان بقتلهم الحسین صلوات الله علیه» یعنی «و این روزی است که خرسند شدند بدان خاندان زیاد و خاندان مروان به کشتن حسین صلوات الله علیه.»
حضرت صادق علیه السلام هم می فرمایند: «روز عاشورا روزی است که حسین و اصحاب او کشته شدند و برهنه به خاک درافتادند آیا رواست در چنین روزی روزه داشتن حاشا و کلاه، سوگند به خدای چنین روزی روزی صوم نیست بلکه روز حزن و مصیبتی است که اهل آسمان و زمین و تمامت مؤمنین را فرا گرفت و روز فرحه و شادمانی پسر مرجانه و فرزندان زیادابن ابیه و مردم شام است» حال کلام امام صادق و زیارت عاشورا را با نظریه عبدالقادر گیلانی صوفی سرشناس تطبیق کنید. عبدالقادر در کتاب الغینه علاوه بر اینکه دستور شادمانی و عید گرفتن روز عاشورا می دهد از پیرامون خود می خواهد: هدیه یا چیزی برای اهل خانه خود تهیه کنید حضرت در ادامه همین روایت فرموده اند«کسیکه در روز عاشورا چیزی در منزل خود ذخیره نهد خداوند باز می گدازد در قلب او نفاق را تا گاهی که به موقف حساب حاضر شود و برگیرد برکت را از او و فرزندان او و شریک فرماید شیطان را با او در جمله صنایع او».(33)
این نمونه ای بود از نشانه های غیر تشیع در تصوف فرقه ای که خانقاه دارد و شیخ خانقاه دارد و می کوشند تمام آداب و سنن خویش را در ممالک اسلامی با قوانین اسلامی و در محیط شیعه نشین با روش تشیع تطبیق دهند.

دوستداری دشمنان دوست

تولا که دوستداری خاندان رسول خدا می باشد و تبرا که بیزاری از دشمنان آل علی
محسوب می شود آخرین اصل فروع دین بوده که متأسفانه در تصوف اگر «تولا» [دوستداری] باشد در خیلی از موارد توام با «تبرا» [بیزاری] نیست و این از جمله انحرافات صوفیه به شمار می رود که لعن را طبق سنت اهلبیت علیهم السلام نپذیرفته بل نهی کرده اند: منحرفان از امامت و ولایت و دشمنان اذیت کننده ی خاندان رسالت لعن شوند زشت تر و بدتر اینکه آقای سید مصطفی آزمایش منتسب به فرقه گنابادی می نویسد: «در زمانهای گذشته برخی از متعصبین شیعه از روی نادانی و جهالت به خلفای ثلاثه راشدین بی حرمتی و توهین می کردند».(34)
نخست می باید به این توجه داشت که افراط در این جایگاه آدمی زاده را از صراط وظیفه اش دور می سازد ولی اگر شخصی از امت حضرت ختمی مرتبت بر اساس آنچه وظیفه اش می باشد عمل کند توهین و بی حرمتی به کسی نکرده است بلکه به وظیفه اش در قبال دوستداری اهلبیت و بیزاری از دشمنانشان عمل نموده و اگر دوستدار باشد لکن بیزاری از دشمنان البته بدون افراط و تفریط در کنارش قرار نگیرد سیره ی رسول خدا و امامان اهلبیت را مراعات ننموده زیرا ختمی مرتبت دشمنان ناصب و یاوه گوی علی و حسین و فاطمه سلام الله علیهم را چنین لعن کرده اند:«علیهم لعنة الله ولعنةالاعنین» (35) علاوه لعن و نفرین بر اساس سنت که شما در زیارت عاشورا می خوانید بر کسانی که به فاطمه ظلم و ستم روا داشته اند عین وظیفه است. زیرا بعد از رحلت پیامبر عده ای بر اساس گزارش منابع اهل سنت، با هجوم به منزل فاطمه و آتش زدن درب منزل و شکسته شدن پهلوی کوثر قرآن، و به شهادت رسیدن حضرت محسن و به زور وارد خانم امام شدن ثابت کردند برای (رسیدن به) حکومت و قدرت از چیری پروا ندارند، از خدا نمی ترسند(36) همان کسانی که عایشه می گوید: «... حدیث مکتوب (از رسول خدا) در منزل داشتیم که پدرم آنها را در داخل حیاط سوزاند».(37)
آیا این کلام رسول خدا را در خطبه غدیر نخوانده اید که فرموده اند : «فَلیُبلِّغ الحاضر الغائب و الوالد الولد الی یوم القیامة و سیجعلون الاء مامة بعدی ملکاً و اعتصاباً، الا لعن الله الغاصبین والمغتصبین...»(38)یعنی «باید حاضران به غائبان، پدران به فرزندان تا روز قیامت مسئله امامت علی و فرزندانش را بازگو نمایند، زیرا به زودی خلافت الهی را به پادشاهی تبدیل و آن را غضب خواهند کرد، آگاه باشید: خدا غصب کنندگان ولایت و طرفدارانشان را لعنت کرده...
از آقای دکتر مصطفی آزمایش که سعی دارند رضایت تصوف گنابادی را جلب کنند باید پرسید: آیا رسول خدا هم از «متعصبین شیعه هستند، که از روی نادانی و جهالت»(39)غاصبین خلافت را لعن کرده اند؟!
مصمم نیستم زمانی که دشمن مشترک امت اسلامی به چنین نوشته هائی دلشاد و مسرور می شود بیش از ضروریات آنهم برای آگاهی مردمی بی اطلاع که فریب «عرفان ایران» را می خورند چیزی به قید تحریر در آورم و الا با ارائه دادن شواهدی بی شمار از امامان شیعه که بر اساس وظیفه لعن و نفرین بر دشمنان خدا و رسول و علی امیرالمؤمنین کرده اند ارائه می دادم و آنگاه از شما سئوال می کردم آیا شما (آقای سید مصطفی آزمایش(40))امامان شیعه را از «متعصبین شیعه» (می دانید که) از روی نادانی و جهالت به خلفا ثلاثه راشدین بی حرمتی و توهین می کردند»(41) راستی جای بدبختی نیست که در مجله ای به نام«عرفان ایران» چنین بی حرمتی به قدیسین آسمانی شود که مستان باده ی معرفت ایشان عارفان می باشند؟!

پی نوشت ها :

1- انسان کامل نسفی ص 317 .
2- عرفان ایران: 33/7 .
3- همان مأخذ .
4- همان مأخذ پیشین .
5- مقدمه این خلدون: 333-331 .
6- فتوحات مکیه: 364/3-367 .
7-یونس: 62 .
8- تاریخ تصوف در اسلام ج 2 ص 241-242 .
9- فتوحات مکیه جزء ثانی ص 6.
10- تاریخ الخلفاء سیوطی .
11- دشمنان شیعه، ایشان را رافضی و روافض یا رافضیه خوانده اند و علت این نامگذاری را چنین بیان کرده اند که شیعیان چون خلافت ابوبکر و عمر را رد کرده اند آنها را رافضی خوانده اند (مقالات الاسلامیین ص 160 ) هفت اورنگ جامی ص 146. در صورتیکه بر اساس چنین استدلالی، قبل از اینکه بر اثر نپذیرفتن خلفای برگزیده قانون شورای سقیفه رافضی خوانده شوند آنهائی که غدیر و علی در حقیقت وصیت رسول و فرمان خدا را رد کرده اند رافضی می باشند.
12- فتوحات مکیه جزء دوم ص 8 .
13- مستدرک الوسائل ج 3 ص 422 .
14- فصوص الحکم: 373-296 .
15- هفت اورنگ جامی ص 151 .
16- ابوطالب چهره درخشان قریشه ترجمه اسنی المطالب فی نجات ابوطالب تالیف احمد بن زین دحلان امام مسجد الحرام در مقدمه.
17- مجمع البیان: ج7،الحجه: 57 مستدرک حاکم ج 2.
18- سیره ابن هاشم: 373/1 .
19- همان مأخذ .
20- تاریخ ابن کثیر: 42/2 .
21- شرح ابن ابی الحدید بر نهج البلاغه: 74/14 .
22- در الغدیر ج 2 ص 301 اسناد حدیث از طریق شیعه و سنی بیان گردیده.
23- شقه الصاوی ص 24 .
24- اسرار عاشورا از صفحه 155 به بعد.
25- وسائل الشیعه ج 10 ص 393 حدث 5
26- امالی صدوق ص 45 و عیون اخبار ص 162 .
27- ثواب الاعمال ص 47 کامل الزیارات ص 105 وسایل الشیعه ج 10 ص 445-446 .
28- مفاتیح الجنان چاپ اسلامی ص 494
29- ناسخ التواریخ امام حسین (ع) ج 3 ص 249 به نقل از امالی صدوق .
30- همان مأخذ: 295 .
31- بحارالانوار ج 44 ص 287 .
32- بحث مفصلی آن را در کتاب تحقیق درباره ی اربعین حضرت سید الشهداء تالیف آیت الله شهید سید محمد علی قاضی: 369 به بعد بخوانید.
33- ناسخ التواریخ امام حسین (ع) ج 3 ص 301 به نقل از کافی.
34- عرفان ایران مربوط به فرقه گنابادی: 24/13 .
35- آثار الصادقین: 375/10 بنقل از بحارالانوار: 106/23 .
36- مروج الذهب: 194/2 تاریخ یعقوبی 195/2 تاریخ طبری: 443/2 عقد الفرید: 12/5، انساب الاشراف: 586/1 .
37- به اسنادی که دانشمند محقق جناب محمد دشتی در صفحه 145 و 146 کتاب حماسه غدیر جمع آوری نموده اند توجه شود.
38-تمامی کسانی که از شیعه و سنی واقعه آسمانی غدیر را نقل کرده اند به این خطبه اشاره نموده اند: برای نمونه الغدیر و بعد حماسه غدیر: 175 و اسرار غدیر: دیده شود.
39- عرفان ایران، مربوط به فرقه گنابادی: 24/13.
40- مسئول فصلنامه ی نشریه فرقه تصوف گنابادی.
41- عرفان ایران: 24/13.

منبع: واحدی، سید تقی[صالح علیشاه]؛ (1384)، در کوی صوفیان، تهران: نخل دانش، چاپ پنجم(شهریور 1387).