نویسنده : دغشی محمداحمد



 
نبش حوثى، نخستین بار در سال 1990 به عنوان جنبش یا سازمانى فکرى سیاسى و مسلح ابراز وجود کرد. تا پیش از این، فعالیت اولیه این جنبش، محدود به ارائه آموزش هاى دینى به جوانان و تربیت و کادرسازى مى شد، طبعاً فعالیت هاى این جنبش مطابق مذهب زیدى بود که مذهب اکثریت مردم یمن است.
سازمان جوانان مؤمن (الشباب المؤمن) دو مرحله را پشت سر نهاد. مرحله تأسیس و شکل گیرى که از سال 1990 و کمى پس از اعلام وحدت دو یمن در برخى از مناطق استان صعده - در شمال پایتخت (صنعا) - آغاز شد. مراکز حوثى ها کعبه آمال بسیارى از جوانان شد که از نقاط مختلف و استان هاى مشهور به گرایش زیدى هادوى به صعده مى رفتند. رفته رفته دامنه فعالیت حوثى ها از استان صعده به استان ها و شهرستان هاى دیگرى کشید که صبغه زیدى اشان قوى بود. تا این که شمار دانشجویان این مرکز در استان صعده به پانزده هزار تن و بنا به اعلام بیانیه اى به نام شیعیان اثنى عشرى یمنى به هجده هزار تن رسید.
مرحله دوم، که مرحله رویارویى مسلحانه و یا سازمان دهى مسلحانه علنى - معروف به جامعة الحوثى - است، از سال 2004 آغاز شد. از این مقطع زمانى به بعد، جماعت حوثى به گروه ها یا میلیشیاهاى نظامى اى تبدیل شد که داراى بعد ایدئولوژیک بود. این گروه هاى نظامى طى 4 سال پنج جنگ مسلحانه را با ارتش یمن سامان دادند. آغاز این دوره چهار ساله 2004/6/18 و پایان آن 2008/7/17 بود. البته میان هر جنگ و جنگ بعدى، دوره استراحتى فاصله افکند.
دامنه عملیات جنگ پنجم البته گسترده تر بود و در مناطق صعده محدود نماند و به مناطقى کشیده شد که به طور سنتى، گرایش زیدى هادوى دارند. یکى از این مناطق، شهرستان بنى حشیش یکى از نزدیک ترین شهرها به صنعاء است. این جنگ به شدت ارتش یمن را به خود مشغول کرد.
با این که ارتش یمن اعلام کرده که وضعیت را در کنترل خود دارد، اما بعید به نظر مى رسد که این درگیرى ها در آینده تکرار نشود، چنان که در درگیرى هاى پیشین نیز هر بار بیانیه هاى ارتش حکایت از خواباندن نزاع را داشت. ریشه این درگیرى ها را باید به ریشه هاى ایدئولوژیک این جماعت و در هم تنیدگى عوامل ایدئولوژیک و مذهبى با عوامل سیاسى و اجتماعى و اقتصادى پیوند داد.

بستر تاریخى

براى درک پدیده جماعت حوثى باید به این دو حقیقت اشاره کرد:
نخست، این که دو مذهب اصلى مردم یمن یعنى شافعى و زیدى است که مردم یمن در سایه این دو مذهب تاکنون برادرانه زیسته اند.
اگرچه امام زید، نخستین مؤسس زیدیه در یمن است، اما وى شرط نسبى یا خانوادگى و حتى افضل بودن را براى انحصار خلافت در خاندان علوى مطرح نکرد و در امر خلافت، مصلحت مسلمانان و عدالت والى را شرط کرد؛ هرچند چنین چیزى را امامت مفضول با مراعات شرط کفایت و عدالت نامید و از فرض هاى اتوپیایى دورى جست. اما این شیوه نظرى، خلاف نظرى است که پس از آمدن امام هادى در سال 284 ق به یمن - براى بار دوم - شایع و رایج شده است. از آن زمان تاکنون، وى مؤسس نخستین دولت زیدیه در یمن شد و در ایام حکومت امام هادى، در پاره اى مناطق یمن، ایده انتساب به امام حسن و امام حسین(ع) شکل گرفت و به عنوان پیش شرط براى هر کسى که در خود شایستگى حکومت را مى دید مطرح شد.
دوم، این که امام زید نه تنها نسبت به بزرگان صحابه اهانت روا نمى داشت، بلکه خلافت شیخین را پذیرفته بود و از کسانى که به آنان اهانت مى کردند دورى مى جست و همین رفتارش سبب شد تا غالب سپاهیانش از او روى گردان شوند و در جنگ با ارتش هشام بن عبدالملک تنها 218 تن با او ماندند.

عوامل ظهور

عوامل ظهور جنبش حوثى را مى توان به عوامل درونى و عوامل خارجى تقسیم کرد. با؛ ّّ این حال باید اذعان کرد که نمى توان این دو دسته عوامل را کاملاً از هم تفکیک کرد، زیرا نوعى تداخل میان این دو دسته عوامل وجود دارد که در همین مقاله آشکار خواهد شد.
عامل نخست عامل داخلى و ریشه هاى سیاسى تشیع است. فرقه زیدیه یکى از فرقه هاى تشیع به شمار مى آید که میان دیگر فرق شیعه به تسنن نزدیک تر است. اگر از اختلافات مذهبى میان شیعه اثنى عشرى و شیعه زیدى - و از جمله هادوى - چشم بپوشیم و نگاه ها را به سمت واقعیت سیاسى موجود توجه دهیم، نزدیکى آشکارى میان فرقه زیدیه هادویه و زیدیه جارودیه از سویى و میان فرقه مشهورتر شیعه یعنى شیعه امامیه اثنى عشریه از سوى دیگر مشاهده خواهیم کرد. زمینه این تقریب، بستر تشیع است.
مى خواهیم نتیجه بگیریم که بستر تشیع که میان مذهب اثنى عشرى و زیدى هادوى مشترک است، به نزدیکى دیدگاه هاى دو مذهب در ابعاد سیاسى کمک کرده است.
با اینکه از شروع مقرر شده براى حاکم در اندیشه سیاسى زیدیه، منتسب بودن به امام حسن و امام حسین است اما برخى از شخصیت هاى جریان حوثى معتقدند که این مسئله، مسئله اى تاریخى است و اکنون، تنها قانون اساسى مى تواند مرجع رابطه میان حاکم و مردم باشد. این امر قابل توجه است، اما با سخنان صریح بالاترین مسئولان جنبش حوثى که مرجع اعلاى شیعه زیدى هماهنگ نیست. بدرالدین امیر الحوثى - پدر حسین - در پاسخ به روزنامه نگارى که از وى پرسیده بود: بنا به فتواى شما حکومت هر کس - هر چند از اهل بیت نباشد - جایز است؟ چنین گفته بود: ما دو نوع حکومت داریم که یک نوع آن، امامت است و این ویژه اهل بیت است نوع دیگر احتساب (حسبه) نامیده مى شود که هر مؤمن عادلى از این باب مى تواند حاکم شود، در صورتى که حساب دین خدا را بکند (حسبه) و از اسلام حمایت کند و به نیکى امر و از بدى نهى کند، اگرچه از سلاله امام حسن و امام حسین نباشد.
روزنامه نگار پرسید، چگونه این دو الگو را با هم آشتى مى دهید؟ حوثى پاسخ داد: تعارضى وجود ندارد؛ هرگاه امامت ممکن نباشد، احتساب (حسبه) خواهد بود.
این موضع گویاى آن است که در حقیقت، همان گونه که شیعه اثنى عشرى امامت را منحصر به دوازده امام مى داند، شیعه زیدى هادوى، امامت را منحصر به نسل امامین الحسنین - که از آن تعبیر به بطنین مى کنند - مى داند و این مطلب از این سخن بدرالدین حوثى برمى آید که: انتخاب و دموکراسى یک راه است، اما امامت راه دیگرى است.

تکوین علمى، فکرى و ایدئولوژیک

با توجه به این که در اندیشه سیاسى حوثى تعریف خاصى از مشروعیت سیاسى شده است، وى کوشیده تا پیروان خود را براساس مبانى نظرى اى تغذیه فکرى کند که بر بخشى از مفهوم سنتى مشروعیت متکى است. پارادوکس این جاست که حسین و پدرش بدرالدین حوثى، در برابر پاره اى اندیشه هاى افراطى که در بخش هایى از سنت بر آن تصریح شده، همداستان بوده اند، اما این موضعشان مورد نقد و تحفظ مرجع اعلاى شیعیان زیدى، مجدالدین المؤیدى قرار گرفته است و آن دو کوشیده اند تا وى را اقناع کنند که این نقد و تحفظ را پس از تأیید بدرالدین حوثى به کنارى نهد.
اما چیزى نگذشت که اختلافى دیگر میان دو طرف پدیدار گشت. سردسته یک طرف حسین حوثى و سردسته طرف دیگر محمد یحیى سالم عزان. یک دسته خواهان گشودگى به روى دیگران و گفت وگو و نواندیشى بود و دسته دیگر متمایل به تکرار دوباره موضوع فرهنگى و فکرى و تمرکز بر قضایاى سنتى قدیمى، و حسین حوثى از این گروه بود.

ریشه یابى روح انقلابى گفتمان حوثى

روح سرکش و انقلابى گفتمان حوثى به دو عامل اصلى برمى گردد:
نخست: این روح و روحیه، خروجى یا برون داد طبیعى تربیت زیدى - هادوى است. این تربیت، ارزش نظر و تفکر را بسیار بالا مى برد و به شخصى که به مرتبه اجتهاد دست یافته، حق اعمال نظر اجتهادى اش را مى دهد. گویا حسین حوثى در خود اهلیت اجتهاد را دیده که از برخى آراى حاکم و رایج در مذهب زیدى شانه خالى کرده است. این کار او، خشم بعضى از برجسته ترین علماى مذهب زیدى را برانگیخت.
عامل دوم به این نقطه برمى گردد که بخشى از تکوین فکرى و سیاسى حوثى، ریشه در مبانى اندیشه سیاسى زیدى دارد که اصل پنجم را امر به معروف و نهى از منکر برشمرده و لازمه ایمان به این اصل را رد و سرکشى و سرپیچى و شورش و محاربه و خونخواهى از هر حاکمى مى داند که به فسق و فساد او باور حاصل مى شود.
اختلافات درونى سبب شد تا سازمان شباب المؤمن زودهنگام اعلام موجودیت کند و تحولاتى نمایشى رخ دهد که یکى از دو طرف را به سطح برساند و سپس به گزینه فعالیت مسلحانه بکشاند. اوج این اختلافات شدید درونى، جدایى و انفصال طرفین بود و در پایان کار جناح حسین حوثى بر جریان مسلط شد. آغاز اختلاف، اجمالاً ابراز تحفظ و نقد برخى مراجع بزرگ تقلید مانند مجدالدین مؤیدى بود که اعلام کرد پاره اى از آنچه در جلسات و تجمعات حوثى بیان مى شود خلاف عرف و اندیشه مذهب زیدى است. این موضع گیرى سبب شد تا دروس حسین حوثى یک دوره متوقف شود، اما پس از وارد شدن بدرالدین حوثى و بازنگرى وى در مواد و محتواى این دروس و قانع کردن المؤیدى به درستى این دروس، بار دیگر از سر گرفته شد. با این حال اختلاف آنها آشکار شد و به گوش رییس جمهور هم رسید.
عزان که یار غار قدیمى حسین حوثى بود و سپس از وى برید، سال 1999 را نقطه آغاز ظهور اختلاف درونى این مؤسسه مى داند. گروه تحت تأثیر عزان اولویت را به توسعه ابعاد علمى و مطالعه جسورانه میراث فکرى و پاسخ به پرسش هاى دانشجویان پیرامون مسائل اختلافى، در فضایى آزادانه مى دادند، در حالى که گروه دیگر که محمد بدرالدین در رأس شان بود، به بعد روابط میان دانشجویان و تربیت معنوى و تقید آنان به میراث فکرى و تأکید بر نقاط جدایى و تمایز میان مذاهب اولویت مى دادند.
اما در اواخر سال 2000 م حسین بدرالدین حوثى به نفع برادرش محمد وارد ماجرا شد و از ترجیح ایده تقدیس سنت و خوددارى از نوسازى و گشودگى فکرى دفاع کرد و نوسازى فکرى را خطر و تباه کننده مذاهب شمرد.
اما از عوامل خارجى اى که به ظهور پدیده حوثى تا این حد کمک کرده است عبارتند از:
بزرگداشت روز غدیر؛ شیعیان اثنى عشرى روز هجدهم ذى الحجه هر سال را که به روز غدیرشناخته شده، جشن مى گیرند. ریشه این مناسبت به حدیثى برمى گردد که هم شیعه و هم اهل سنت آن را اساساً صحیح مى دانند و تنها بر سر کمى و زیادى برخى الفاظش اختلاف دارند. نسایى هم حدیث »من کنت مولاه فعلى مولاه« را نقل کرده است.
اما بحث بر سر این است که جشن روز غدیر در یمن از چه زمانى آغاز شده است؟ آیا این جشن، پدیده جدیدى است که حوثى ها در سال هاى اخیر باب کرده اند و یا از شعائر قدیمى است که زیدى هاى یمن در گذشته آن را بزرگ مى داشته اند؟ یکى از کارشناسان در این زمینه معتقد است که این شعایر در قرون گذشته با توجه به حضور زیدیه در یمن گرامى داشته مى شده است.
اما مسأله بزرگ داشت روز غدیر به یکى از نشانه ها و شعارهاى اساسى حوثى ها تبدیل شد و به شکلى درآمد که آنان هیچ انعطاف یا کوتاه آمدنى را در برابر آن از خود نشان ندادند و جالب توجه است که در ضمن هر گونه توافق نامه اى و یا مذاکره اى با دولت، بندى را به آزادى بزرگ داشت روز غدیر اختصاص مى دهند.
شعارهاى جدید؛ داستان شعار جدید حوثى ها شایسته درنگ و ژرف کاوى است: الله اکبر، الموت لامریکا، الموت لاسراییل، اللعنة على الیهود، النصر للاسلام.
تبار این شعار به آغاز انقلاب اسلامى ایران برمى گردد؛ به زمانى که امام خمینى، چنین شعارهایى را در برابر شاه سر داد و تأثیر شگرفى بر دل هاى مردم نهاد. این شعارها در ایران هم سن و سال خود انقلاب است و هنوز هم در مساجد سر داده مى شود و به لبنان هم به تناسب حضور پررنگ شیعیان انتقال یافته است.
در سال 2002 حسین حوثى از سالن مدرسه امام الهادى در مران صعده این شعارها را سر داد و در فضایى عاطفى و آمیخته با مطالبه اقدام به کارى در مقابل استکبار امریکایى، از حاضران خواست این شعارها را تکرار کنند.
در زمانى که حسین حوثى از پیروان خود مى خواست تا به فلسفه و برآیند و تأثیر این شعار بیندیشند، تأکید مى کرد که امریکایى ها از طرح چنین شعارهایى خشمگین شده و اقدام به پاک کردن شعارها از در و دیوار صعده و صنعا کرده اند و از سر دادن آن جلوگیرى مى کنند، زیرا با برنامه هایشان تناقض دارد و توطئه هایشان را کشف مى کند. اگرچه سفیر امریکا در صنعاء این اقدام را چنین توجیه کرد که امریکا نمى خواهد، نزاع دینى میان این کشور و جهان اسلام پدید آید.
از آن زمان تاکنون، این شعار به بخشى از مراسم اساسى حوثى در هرگونه فعالیت فرهنگى تبدیل شده است، زیرا در میانه سخنرانى ها و درس ها و گاه در پایان آنها و نماز جمعه سر داده مى شود.
این شعار براى حوثى ها شعارى مقدس است. پس از گذشته بیش از یک ماه از درگیرى میان ارتش و حوثى ها، حسین حوثى به یکى از رادیوهاى عرب زبان درباره عوامل و اسباب جنگ چنین گفت که این شعار برجسته ترین دلیل شعله ور شدن این جنگ است. وى اشاره کرد که رییس جمهور على عبدالله صالح حدود دو ماه پیش از شروع این جنگ به وى پیغام داده که این شعار را متوقف کنند. اما وى به دلیل وعده و وعیدهایى که همراه این هشدار طرح شده، آن را نپذیرفته است.
اگر منطق دولت یمن که به شعارى که شکل و درون مایه آن وارداتى است و از سوى جماعت حوثى شیوع یافته، حساسیت نشان مى دهد، قابل درک باشد، ادله حوثى هم که بر تداوم و تکرار شعار خود اصرار مى ورزد نیز قابل بحث و تأمل است. حوثى هم براى کار خود ادله اى دارد؛ از جمله این که این روش ساده ترین و بى زیان ترین روش و ابزار براى رویارویى با طغیان گرى امریکا و صهیونیسم است.
حوثى ها مى گویند همین آزردگى امریکا از این شعار و درخواستش از مقامات یمن براى متوقف کردن این شعار و دستگیرى سردهندگان آن دلیل تأثیر و نشانه قدرت آن است، در حالى که حرف هاى دیگران تنها مصرف داخلى دارد. اما مخالفان حوثى ها معتقدند که این شعارها، حقیقتاً ایالات متحده را آزار نداده است و استناد مى کنند به سخنان برادر حسین حوثى، یحیى که به یکى از پایگاه هاى عربى گفته است: حکومت یمن در آغاز کار برادرش حسین را به سر دادن شعارهایى ضد امریکایى تحریک کرد و کوشید فضاى مناسبى را در این زمینه فراهم آورد، تا توجه امریکا را به دشمنى فرضى در یمن جلب کند.
به هر روى حوثى تأکید مى کند که زیدى هاى یمن با هیچ کس سر عداوت ندارند و در طول تاریخ خود در یمن میان مسیحیان و یهودیان زیسته اند، بى آن که کوچک ترین آزارى به آنان برسانند.
آنچه در این نوشته آمد، بخشى از شرایط و اوضاع ظهور و تکوین پدیده حوثى ها در یمن و تحلیل ابعاد سیاسى و فکرى و سازمانى آن بود.
منبع ماهنامه پگاه حوزه شماره 270