نویسنده : محمدحسین کیانی



 
آرامش، حالتى است که همواره در نهان بندگان مخلص خدا یافت مى شود و آموزه هاى اسلام مشتمل بر تعالیمى است که اساس خواست و اراده خداوندى در آن تجلّى یافته است. ما معتقدیم که تعالیم اسلامى از یک سو ضامن آرامش و آسایشِ روحى هر انسان جویاى حقیقت است و از سوى دیگر، فقدان آرامش روحى به یکى از مهم ترین احتیاج هاى انسانِ امروزى بدل شده و این مسئله باعث برجسته شدن بررسى و مطالعه بیشتر و دقیق تر بر جریان شناسى آرامش در گزاره هاى اسلامى است.

ماهیت آرامش

بخش عمده سلامت، از جان و روانِ انسان سرچشمه مى گیرد و جسم آدمى، آسودگى و آرامش خود را زمانى مى یابد که اندیشه اى سرشار از آرامش و آسایش داشته باشد و لذا همان طور که انسان آرام، آرامش را به خانواده هدیه مى کند، آرامش و آسایشِ روحى را به جامعه، تزریق مى کند. ازاین رو، یکى از مهم ترین مؤلّفه هاى جامعه سالم و پویا وجود انسان هاى آرام با روحى شاداب و آسایشى پایدار است.
اما ارائه تعریفى خاص از واژگان رایج در حوزه ادبیات انسانى، از یک طرف ذهن متخصصان این علوم را به رنج و نگرانى انداخته و از طرف دیگر، ارائه هر تعریفى، منجر به ایجاد نقدها و اشکال گوناگون بر وجوه و جنبه هاى مختلف آن تعریف خواهد شد.
تبیین واژه آرامش در قالب کلمات، به همان اندازه سخت و مشکل است، که فهم آرامش براى هر انسان به صورت فطرى و روانى، آسان و رایج است، ضمن اینکه، هر کس در مقام تصور، آرامش را با در نظر گرفتن یک متعلّق معنا مى کند؛ دانش، فقر، ثروت، لذت، سکوت، تنهایى، بى توجهى و... آرامش در هر یک از این وجوه، معنا و منزلتى مخصوص به خود دارد و ممکن است هر انسانى در موقعیتى خاص به آرامش برسد، اگرچه ازمنظر بیرونى با تعریف آرامش منطبق نباشد، چرا که دست کم او چنین مى پندارد و به آرامش مى رسد.
در برخى موارد تعریف آرامش با بیان حالات اضداد آن، از جمله ترس، هیجان، اضطراب و... مطرح مى شود. از این رو، مى توان گفت که آرامش، نوعى آسایش، آرام گرفتن، آسودگى و راضى شدن جسمانى، عاطفى و ذهنى است.
در ادامه سعى نگارنده بر این نیست که لفظ آرامش را براساس آموزه هاى روان شناسى دامن زند، بلکه محور اصلى، تأثیر معنویت در ایجاد آرامش فردى است. به عبارت دیگر، تأثیر معنویت بر ایجاد هر حالتى که فرد آن حالت را براى خویشتن خویش نوعى آسودگى و در آغوش جهان آرام زندگى کردن بداند.

رابطه آرامش و تعالیم معنوى

وقتى رابطه آرامش و دین را مورد بحث و بررسى قرار مى دهیم، درباره چه چیزى سخن مى گوییم؟ یا اینکه در آموزه هاى معنوى تا چه اندازه به اهمیّت آرامش پرداخته شده و مفاهیم معنوى تا چه اندازه به آرامش افراد دامن مى زند؟ به عبارت دیگر، براى کسب آرامش، گزاره هاى معنوى تا چه اندازه تأثیر گذاراند؟ بنابراین، بحث بر سر این است که معنویت تا چه میزان به کسب آرامش کمک مى کند. البته بحث در مورد رابطه میزان آرامش در کسب معنویت نیز، معنادار است که این موضوع، مجال دیگرى را مى طلبد.
یکى از مؤلّفه هاى دین ورزى، کسب آرامشِ روانى است؛ یعنى انسان به واسطه پیروى از یک منش دینى- عرفانى نوعى از آرامش روحى را احساس مى کند. هر چند برخى افراد در بازشمارى فوائد دین ورزى اشاره اى به »تحصیل آرامش روانى« نکرده اند، اما به نظر مى رسد که این تفکر به علّت یقین ایشان در عدم وجود رابطه بین دین و کسب آرامش است و یا ممکن است کسب آرامش از دیباچه دین را بسیار کمرنگ و غیر قابل شمارش پنداشته اند، و یا اینکه فرآیند تمام فوائد دین ورزى را منشأ ظهور آرامش دانسته اند. در هر حال، در مباحث دینى- عرفانى، روان شناسى و جامعه شناسى، بسیارى از صاحب نظران در مورد جایگاه و اهمیّت دین در تحصیل آرامش روحى سخنان گوناگونى دارند که همه اینها نشان از فراگیر بودن واقعیت از رابطه معنویت و آرامش است.
چنانچه یکى از علل اساسى گسترش گرایشات معنوى-عرفانى در غرب اشاره به همین مطلب است. در بسیارى از کشورهاى مدرن اگر زمانى همه یک صدا معتقد به ناکارامد بودن دین و خدا بودند، اکنون بسیارى معتقدند که مى توان به خدا نزدیک شد و به طرق مختلف خداوند و اعتقاد به او را در زندگىِ مدرن جاى داد. البته در این میان، انواع گرایشات معنوىِ جدید چنان رواج پیدا کرده که بسیارى از مردم نمى دانند به کدام طریق معنوى روى آورند. (Robrt wuthnow، 2003: 90)
به نظر مى رسد در حوزه شمارش فوائد دین ورزى، رابطه آرامش و معنویت به دو گونه قابل شکل گیرى است: اول اینکه، سالک در ابتداى اتصاف به معنویت به طور مستقیم و بدون واسطه، به آرامشى روحى و روانى دست مى یابد و علت این آرامش، اتخاذ نفس دین و عرفانِ گزینشى اوست. در این رابطه، معیار، دین و آرامش است، بدون در نظر گرفتن هر معنایى براى دین، عرفان ، معنویت و آرامش روحى.
ویلیام جیمز معتقد است: اتصال به روح عالم خلقت یا جان جانان (آن را هر چه مى خواهى بگو، خدا، قانون، نظم کائنات و...) کارى است با اثر و نتیجه، که نتیجه آن اطمینان و آرامشى باطنى ایجاد مى کند، که آثار ظاهر آن نیکویى و احسان بى دریغ است.(دین و روان، 1343: 177)
دیگر اینکه، فرد به دلیل نوع دین و عرفانى که برگرفته است، مأمور به انجام اعمال و عبارتى مى شود که نتیجه این امور ایجاد آرامش روانى در شخص است.
سید حسین نصر مى گوید: »معرفت قدسى بر وظیفه قدسى عقل شهودى و قدرت نورانى کننده آن مبتنى است و تحصیل چنین معرفتى همان تحصیل یقین، همانا نجات یافتن از شک است؛ شکى که موجب انحراف ذهن مى شود و آرامش درون را به هم مى زند. معرفت قدسى بر یقین استوار است و به یقین مى انجامد، زیرا بر حدس و گمان یا مفاهیم ذهنى مبتنى است، بلکه کلّ وجود آدمى را دربر مى گیرد«.(معرفت و معنویت، 1381: 616)
ویلیام جیمز معتقد است: ما هر چه بگوییم و هر کارى بکنیم، بى کم و زیاد به طبیعت بستگى داریم. ما نمى توانیم به آرامشى دامنه دار برسیم مگر آنکه فداکارى و از خود گذشتگى را که از ما مى خواهند با جان و دل بپذیریم. در روحیه کسانى که به پایه احساسات مذهبى نرسیده اند این پذیرش»در کف شیر نر خون خواره اى/ غیرتسلیم و رضا کو چاره اى« است. در این حال، حداکثر کارى که مى توان کرد، لب از شکایت فرو بستن و ناله نکردن است. اما در زندگى مذهبى، بالعکس، فداکارى و از خود گذشتگى را با جان و دل قبول مى کند، حتى آنجایى که فداکارى و از خود گذشتگى هم ضرورى و لازم نباشد، باز هم آن را عمل مى کند، باشد که به حدّ اعلاى سعادت معنوى برسد. بنابراین مذهب، فداکارى و از خودگذشتگى ها و خویشتن دارى هایى را که در زندگى ضرورى و لازم است، آسان و دلنشین مى سازد و حتى پذیرفتن آنها را سعادت مى شمارد. البته اگر مذهب نتیجه دیگرى جز این امر در زندگى بشرى نداشته باشد، باز مذهب مهم ترین عامل زندگى بشر است و اگر امر دیگرى نتواند این نتیجه نیروبخش و آرامش دهنده را در زندگى ما ایجاد کند، مذاهب، چرخ اصلى زندگى ما به شمار خواهد آمد.(دین و روان، 1343: 30)
نظریه پردازى در باب کارکردهاى دین ورزى بسیار گوناگون و بعضاً پراکنده است، اما آن دسته از فوایدى که در فرآیند آرامش دینى نقش دارند عبارتند از:
1. سلامت جسم و جان، چنانچه على (ع) در مورد تقوا فرمود: »دواى بیمارى روحى و شفاى امراض جسمانى شماست«(1).
2. از بین بردن ترس،
3. شناساندن اشیاء سودمند و زیان آور به انسان؛
4. معنا بخشى به زندگى؛
5. راهنمایى به زندگى با آرامش؛
6. پاسخ به احساس تنهایى؛(2)
7. زندگى را در مجموعِ هستى ممکن و مطبوع براى زیستن و همّتى براى گذشت عطا مى کند؛
8. پاسخ به پرسش هاى نهایى انسان در باب جهان؛
9. پشتیبانى از اخلاق؛
10. دستگیرى از انسان در موضوعات و مسائلى که امکان کشف آنها برایش نیست و یا دیر هنگام است؛(3)
11. خشنودى و رضایت از زندگى؛
12. تفسیر خوش بینانه از مرگ؛
13. نوع دوستى و کمک به دیگران؛(4)
14. حمایت از جانب هم کیشان؛
15. افزایش عزت نفس حاصل از اعتقاد به اینکه انسان محبوب خدا و نیروى برتر است؛
16. خوشبتى و امیدوارى؛(5)
17. تعادل روحى؛
18. رها سازى انسان از اسارت هاى روحى و تعلّقات دنیوى؛
19. تقویت امنیت روانى و روحى؛
20. زدودن عقاید باطل و خرافى از انسان(6) و بسیارى از فوائد و کارکردهاى دیگر.
البته برخى از این موارد با هم دیگر شباهت هایى دارند و بعضاً به مرز یکدیگر تجاوز مى کنند، اما هر کدام به طور جداگانه قابل کنکاش و تأمل است؛ زیرا همه این شباهت ها گواهى بر ایجاد آرامشى نشأت گرفته از دین و عرفان است، اما نکته اساسى این است که هر آنچه نام دین و عرفان گرفته است، اگر دربردارنده ابتدایى ترین مراتب معنویت باشد به همان اندازه تولید آرامش روانى مى کند، مگر اینکه این آرامش روانى بر پایه اعتقاد کاذب آن مکتب باشد. به عبارت دیگر، همواره میان نوع اعتقادات و فرامین هر عرفان، با میزان آرامش بخشى آن، رابطه نزدیکى وجود دارد؛ یعنى به هر اندازه که یک مسلک عرفانى داراى مبانى و اعتقادات مستدل در جهت اثبات ارکان اساسى تشکیل دهنده مکتب باشد و نیز به هر اندازه که یک مسلک عرفانى داراى فرامین اصولى تر، حقیقى تر و منطقى تر باشد، به همان میزان در جهت تولید آرامش روانىِ سالک مؤثرتر و موفق تر خواهد بود. البته همواره معیار تشخیص واقعى و حقیقى بودن اعتقاداتِ یک مسلک نزد سالک، عقل و منطق مستدل نیست، بلکه گاهى اوقات احساسات، باورهاى پیشینیان، پیش داورى ها، مغالطات و خرافات باعث مى شود تا مسلکى حقیقى و واقعى مورد توجه قرار نگیرد و یا بالعکس. امّا درون مایه سخن، همان ایجاد عزم قطعى در راستین بودن یک مسلک است که به پیوست آن، افزایش آرامش روانى در فرد ایجاد مى شود.

رابطه آرامش و تعالیم اسلامى

آرامش و اطمینان روحى و روانى از مقولاتى است که از دیرباز در شاخص هاى انسانِ کامل و انسان سالم مورد توجه مکاتب و دیدگاه هاى مختلف بوده است و ردپاى این بحث، همواره در متون و ادیان الهى مشاهده مى شود. طبعاً وقتى به متون اسلامى مراجعه کنیم با تفاسیر و مفاهیم گوناگونى رو به رو مى شویم که در آن مقوله، آرامش روح و روان آدمى مورد اهتمام و توجه بوده است. »ایمان(7)« از کلیدى ترین این واژه هاست که در آن به نحوى مسئله امنیت و آرامش در نظر گرفته شده است.
همچنین بسیارى از واژه هاى دیگرى که به لحاظ لغوى با مسئله آرامشِ روان ارتباط دارند و یا اگر به لحاظ لغوى با هم ارتباط ندارند مى توان آنها را به نحوى تحلیل کرد که مجموعه اى از مفاهیم مرتبط با مسئله آرامش روان تشکیل شود. در واقع اگر مجموعه این مفاهیم اعتقادى، اخلاقى و دینى را در کنار هم بچینیم، یکى از محورهاى بنیادى در این مجموعه، مسئله »آرامشِ روان و روح« است که آشکار مى گردد.(جوان و آرامش روان، 1382: 318)
1. به تعبیرى، اگر اسلام به اعتقادات، فقه و اخلاق تقسیم شود، در اعتقادات با سه بخش خداشناسى، فرجام شناسى و راهنماشناسى رو به رو مى شویم، که در بخش خداشناسى همواره اشارات به سوى علت العلل عالم و اوصاف اوست. از این رو، کانون توجهات همواره به سوى ذات مقدس خداوند است و از مسلمات دین اسلام »الا به ذکر الله تطمئن القلوب، آگاه باشید تنها با یاد خدا دل ها آرامش مى یابد«(رعد/ 28) صادق و ثابت است.
بنابراین، به سوى خدا رفتن و دعا کردن، سه اصل روان شناسى را که همه؛ اعم از مشرک، دین دار و خداشناس به آن نیازمندند، در آنها زنده مى کند، که عبارتند از:
الف: دعا و نیایش به ما کمک مى کند تا ناراحتى ها و گرفتارى هاى خود را به زبان آوریم. بیشتر مشکلات ما در نتیجه نامعلوم بودن آن ها در نظر ما است و لذا به زبان جارى ساختن مشکلات، خود به خود مثل یادداشت آن ها بر صفحه کاغذ است حتى اگر این استمداد از خدا باشد.
ب: در اثر نیایش این احساس به ما دست مى دهد که شریک غمى پیدا کرده ایم و تنها نیستیم. تعداد محدودى از ما مى توانیم به تنهایى مشکلات سنگین خود را بر دوش کشیم. بعضى وقت ها به قدرى نگرانى در ما نفوذ مى کند و جنبه محرمانه دارد که نمى توانیم آن را براى بهترین دوستان و حتى بستگان خود در میان بگذاریم، اینجاست که به جانب خدا مى رویم و لذا همه روان شناسان معتقدند که بهترین راه سبک کردن آلام و رنج ها و نیز بازگفتن آن به دیگران است. هنگامى که کسى را نمى یابیم، که با وى درد دل کنیم، مى توانیم با خداى خویش نیایش نماییم.
ج: دعا و نیایش انسان را به کار و کوشش وا مى دارد و نخستین گام به سوى عمل است. ما نمى توانیم به خود بقبولانیم که کسى براى انجام منظور خود به درگاه خداوند نیایش کند، اما نتیجه نگیرد. به عبارت دیگر، در راه هدف خود گامى برندارد.(آیین زندگى، 1348: 193)
2. امام باقر (ع) فرمود:
إنّ القلب ینقلب من لدن موضعه إلى حنجرته ما لم یصب الحق، فإذا أصاب الحقّ قرّ. ثم ضمّ اصابعه، ثمّ قرأ هذه الآیة: فمن یرد الله إن یهدیه«. (تفسیر عیاشى، جلد1: 377)
دل تا زمانى که به حق نرسیده است پیوسته از جاى خود تا حنجره مى آید و بر مى گردد و چون به حق رسید قرار مى گیرد. سپس انگشتان خود را جمع کرد و آن گاه این آیه را خواند پس کسى را که خدا بخواهد هدایت مى کند.
3. و امام صادق (ع) چنین فرمود:
إنّ القلب یتجلجل فى الجوف یطلب الحقّ فإذا أصابه اطمأنّ وقرّ« (مشکاة الأنوار فى غرر الأخبار، 255)
همانا دل در درون آدمى به دنبال حق مى گردد و چون به آن رسید آرام و قرار مى گیرد.
چنانچه مولوى جان کلام خویش را چنین بیان کرد:
بشنو از نى چون حکایت مى کند،از جدایى ها شکایت مى کند
از نیستان تا مرا ببریده اند،از نفیرم مرد و زن نالیده اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق،تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسى کو دور ماند از اصل خویش،باز جوید روزگار وصل خویش(8)
4. در بخش فرجام شناسى که سخن اساسى، حول جهانى متفاوت است، ادلّه هاى گوناگونى در جهت به اثبات رساندن اصل معاد و متعلقات آن وجود دارد، که در این بخش با براهین ذیل و روبه رو هستیم که عبارتند از:
1. برهان حرکت (هدف دارى جهان سیّال طبیعت)؛ 2. برهان حکمت (از خداوند حکیم کار عبث صادر نمى شود)؛ 3. برهان رحمت (پروردگار رحیم کمال هر موجودى را به او عطا مى کند)؛ 4. برهان حقیقت (پروردگار که حق محض است هر گونه باطل را از بین مى برد)؛ 5. برهان عدالت (پروردگار به هر کارى پاداش یا کیفر مى دهد)؛ 6. تجرد روح انسان (حقیقت انسان هرگز از بین نمى رود و نابود نمى شود)؛ 7. اشتیاق به زندگى جاوید (در نهاد انسان محبت زندگى جاودانه نهفته است). (مبدأ و معاد، 1372: 281)
با کمى تأمل، واضح و روشن مى شود که همه این براهین به عنوان یکى از بزرگ ترین منابع تولید آرامش روانى براى هر انسان، بالاخص مسلمانان است.
در بخش راهنماشناسى، سخن از انسان هایى است که ما را به سوى خداشناسى و فرجام شناسى سوق مى دهند، به تعبیر دیگر، ایشان همواره روح انسانى را به سمت منبع آرامش روانى جذب مى کنند. ضمن این که منشأ ظهور ایدئولوژى هاى دینى نیز هستند. فقه در دین اسلام، انسان را به سوى اعمال خوب و اعمال بد راهنمایى مى کند. به تعبیر دیگر، در این حوزه، سالک در مسیر گزینش گناه و معصیت و یا بندگى و اطاعت است. از این رو، فقه منشأ بروز احکام فراوانى است.
5. اما اینکه چگونه عبادات در آرامش روح مؤثر است؟ پاسخ این است که اولاً: برخى یا بیشتر عبادت موجب تمرکز و تقویت اراده انسان مى شوند و تقویت اراده به انسان آرامش مى دهد؛ ثانیاً: در عبادت، توجه انسان به عالم بالا جلب مى شود و روح انسان تعالى مى یابد و هر چه روح تعالى یابد، آرامش بیشترى مى یابد؛ ثالثاً: خداوند در برابر این عبادات، آرامش را بر دل بنده نازل مى کند و به انسان اطمینان مى بخشد.(جوان وآرامش روان، 1382: 141)
اخلاق در جهت شناخت کرامات و رذائل و تمسک به کرامات، به مثابه اختیار در گزینش گناه و معصیت و یا بندگى و اطاعت فقهى است، امّا در عرفانِ اسلامى سخن به گونه اى دیگر است که در ادامه مى آید.

پی نوشت ها :

1. براى اطلاع بیشتر رجوع شود به بیست گفتار، 1378: 227.
2. براى اطلاع بیشتر رجوع شود به انتظار بشر از دین، 1380: 40.
3. آیین در آئینه، 1384: 70 براى اطلاع بیشتر رجوع شود به.
4. روان شناسى دین، 1385: 7 براى اطلاع بیشتر رجوع شود به.
5. روان شناسى دین و معنویت، 1385: 342 براى اطلاع بیشتر رجوع شود به.
6. براى اطلاع بیشتر رجوع شود به مبانى نظرى مقیاس هاى دینى: ص41.
.Faith .7
8. مثنوى معنوى، ابیات نخستین.

منبع ماهنامه پگاه حوزه شماره 282