ملاصدرا، بینش انتقادى و تاملات سیاسى
صدرالدین محمد بن ابراهیم قوام شیرازى، مشهور به صدرالمتألهین، با تألیف اثر بسیار مهم خود »الحکمة المتعالیة فى اسفار العقلیة الاربعة« و نظام و قوام بخشیدن به حکمت متعالیه،
نویسنده : شریف لک زایی
صدرالدین محمد بن ابراهیم قوام شیرازى، مشهور به صدرالمتألهین، با تألیف اثر بسیار مهم خود »الحکمة المتعالیة فى اسفار العقلیة الاربعة« و نظام و قوام بخشیدن به حکمت متعالیه، به اوج حیات پربار علمى خود دست یافت، که این مسئله نشان دهنده سعى و تلاش طاقت فرسایى است که او براى بسط دانش، به ویژه فلسفه از خود بر جاى گذارد. البته این سعى و تلاش مداوم ملاصدرا با تب و تاب ها و تبعید خودخواسته وى همراه شد، چرا که رقابت ها و حسادت هاى معمول میان عالمان ظاهربین و عالمان باطن بین از یک سو و شرایط اجتماعى، سیاسى و مذهبى زمانه از سوى دیگر و هم چنین وضعیت روحىِ جستجوگر، ناآرام و پرتلاطم صدرالمتألهین، از جمله دلایلى است که موجبات پذیرش تبعید خودخواسته از سوى وى را فراهم آورد.
البته از میان دلایل پیش گفته جهت تبعید خودخواسته صدراى شیرازى، وجود حسادت ها و رقابت ها در میان طیف هاى مختلفى از عالمان زمانه، در صدر قرار دارد؛ زیرا برجستگى هاى علمى صدرالدین در علوم مختلف سرآمد بودن در دانش هاى معمول، و به ویژه نوآورى ها و ابداعات او در مسائل فلسفى و الهیاتى و مشى متفاوت فلسفى وى در دوره صفویه، او را در معرض مخالفت ها و حسادت هایى قرار داد که در نهایت براى او دردسر ساز شد، چرا که او در آثار خود به نقل و نقد و تحلیلِ جریان هایى از عالمان پرداخته که در زمانه وى مى زیسته اند. در این میان ملاصدرا بیش از همه به دو جریان از عالمان ظاهربین و باطن بین مى پردازد: او، که به نظر مى رسد خود را در شمار عالمان باطن بین جاى مى دهد، نقدهاى تند و تیزى را متوجه عالمان به اصطلاح ظاهربین و حتى عارف نمایان کرده است. انتقادهاى صدراى شیرازى بر این جریان از عالمان زمانه، که طیف گسترده اى از عالمان، به ویژه فقها و صوفیان را نیز در بر مى گیرد، در شرایطى رخ داده که همزمان پدیده اخبارى گرى نیز در حال نشو و نما بوده است. در این میان، چون صدرا به خوبى دریافته بود که با حضور گسترده این طیف در حوزه هاى علمى و عمومى و به ویژه حضور رو به رشد عالمان اخبارى در دستگاه سلطانى، امکان تداوم حیات عقلى- فلسفى بسیار دشوار خواهد گشت، لذا این همه موجب شد تا نگاه ها و حساسیت ها به صدرالدین بیشتر و بیشتر شده و او در معرض اتهامات تازه تر قرار گیرد.
البته باید بر نکته فوق، شرایط، اوضاع زمانه و فشارهایى که از این ناحیه بر صدرالمتألهین وارد مى شد را نیز افزود. با وجود این فشارها و اوضاع اجتماعى، سیاسى و مذهبى نامساعد، دیگر زمینه اى براى فعالیت علمى آزاد، آرام و همراه با امنیت براى ملاصدرا باقى نمانده بود؛ زیرا از سویى با توجه به روحیه آزادمنش و آزاداندیش صدرا، که از نوع تربیت، تحصیل و منزلت اجتماعى خانواده وى حکایت مى کرد، هیچ گونه سنخیتى میان وى و نهاد سلطنت دیده نمى شد و از سوى دیگر، با توجه به مسلک و مرام فلسفى و عرفانى وى و هم چنین به دلیل نگاه غالباً متفاوت موجود در جامعه که متأثر از حضور گسترده تر علماى ظاهربین و رقابت آنان با عالمان باطن بین بوده است، عرصه حضور وى در جامعه علمى تنگ و تاریک گشته و دیگر امکان تداوم فعالیت علمى آزادانه براى وى باقى نمانده بود. از این رو، صدرا که به نظر مى رسد در پى آن بوده تا تغییرى در شرایط موجود فراهم آورد و با توجه به روحیه نازک اندیش خود، ترجیح داد تا از وضعیت موجود و جامعه و شهر پر هیاهوى اصفهان کناره گیرى کرده و به عزلت گزینى در کنج روستاى خوش آب و هوا و ساکت و آرام کهک قناعت نماید؛ و در پرتو آن، از گرم کردن آتش حسادت ها برکنار باشد و اندوخته ها و تجربه هاى عرفانى و باطنى را ذخیره سازد.
در نهایت، چنان که ذکر شد، صدرالمتألهین در مرحله اى دیگر در تلاش است تا افقى دیگر را در معرفت نفسانى بپیماید. این بار او بر آن است تا گام در راه پالایش نفس سرکش و درون خود بپردازد. البته این وضعیت در شرایطى رخ مى دهد که روح جستوجوگر صدرالمتألهین از همه آنچه گفته آمد، در تب و تاب و رنج و عذاب بود. و او در پى راهى است تا بتواند روح آزاده و سرکش خویش را بیش از گذشته در اختیار بگیرد. براى همین ترجیح مى دهد در این عزلت نشینى صرفاً به مصاف با نفس خویش همت گمارد و از هیاهوى معمول میان حوزه هاى علمى فاصله گیرد، که در نتیجه، در آخرین دوره حیات علمى خود، راهى تبعیدى خودخواسته مى گردد تا بلکه از تلاطم روحى خویش بکاهد و راه هاى معرفت را این بار از طریقى دیگر به تجربه بیاموزد. شاید بتوان گفت: روحیه جستوجوگر و نیز دشوارى ها و تلاطم هاى روحى ملاصدرا نقش اساسى و اصلى را در گزینش این تبعید خود خواسته داشته است.
گرچه به نظر مى رسد صدرا در مصاف با مشکلات و تب و تاب هاى حیات خویش با پذیرش تبعیدى خود خواسته، فضا را براى رقبا مهیا و رها کرده و با خالى کردن میدان به کنارى پناه برده، اما با توجه به تحولات درونى وى در این دوره و نگارش بخش هاى عمده اى از اسفار اربعة و آثار مهم دیگر مناسبترین و تأثیرگذارترین شیوه را براى بسط اندیشه متعالى خویش برگزیده است؛ اندیشه اى که تا به امروز جستوجوگرى ها و تب و تاب هایى را فراروى مشتاقان حیات عقلى - باطنى قرار داده و صدرالمتألهین را از تبعید خودخواسته خارج ساخته است، اما با این وصف، برخى برآن اند که ملاصدرا همچنان در تبعید باقى بماند و اندیشه وى طرح و بسط نیابد، رونق نگیرد و در محاق بماند. از این رو، یکى از پژوهشگران معاصر از منظرى خاص بحثى را مطرح کرده و مدعى شده که صدرالمتألهین اوج زوال اندیشه سیاسى است؛ چرا که صدرا همت خود را صرف پرداختن به معاد کرده و از پرداختن به معاش غفلت کرده است! محققان دیگرى هم به تبع و تقلید از او این گفته را ادامه داده و بر طبل ادعاى مذکور کوفتند. البته در این میان، مطالعات جدید و البته اندک اخیر نشان داد که مى توان نگاهى دیگر به آثار و آراى صدرالمتألهین شیرازى انداخت و خوانشى جدید در اندیشه سیاسى و فلسفه سیاسى از او به عمل آورد که در گذشته رخ ننموده است و این خوانش، چیزى نیست جز حکمت سیاسى متعالیه و به تبع، اندیشه سیاسى صدرالمتألهین و فلسفه سیاسى صدرالمتألهین.
با این حال، درباره امکان یا امتناع اندیشه سیاسى صدرالمتألهین سخنان گوناگونى گفته شده است، اما در پس همه این نوشته ها آنچه مورد توافق اجمالى محققان این بحث قرار گرفته این است که ملاصدرا داراى اندیشه سیاسى است و منازعه البته بر سر ادعاى فلسفه سیاسى صدرالمتألهین است. این سخن اگر درست باشد باید اندیشه سیاسى وى ناظر به فلسفه اى باشد که توسط او قوام و نظام یافته است، بنابراین اندیشه سیاسى او مبتنى بر فلسفه اوست و از آن سیراب شده و جان مى گیرد. از این رو، مى توان از فلسفه سیاسى صدرالمتألهین و فلسفه سیاسى متعالیه نیز یاد کرد، اگرچه خوشایند پاره اى از پژوهشگران نباشد.
اگرچه اندیشه سیاسى او حتى از جانب مخالفین هم تا اندازه اى پذیرفته شده و در عین حالى که برخى اندیشه سیاسى او را چیزى جز تکرار آنچه فارابى به قلم آورده است نمى دانند، اما با این وصف نگارنده بر طرح این ادعا تأکید دارد که صدرا نه تنها داراى اندیشه سیاسى است که فراتر از آن داراى فلسفه سیاسى است و مى توان و مى بایست در پى تدوین فلسفه سیاسى او بود، ولى این سخن از آن رو شایسته تأمل و توجه است که متأسفانه تا کنون رجوع تفصیلى به آثار صدرا صورت نگرفته و سنخ و روش شناسى مباحث او در این زمینه بر اساس حکمت متعالیه مورد تحلیل و توجه قرار نگرفته است. از این رو، غالب گفته هاى مخالفان درباره اندیشه سیاسى و فلسفه سیاسى صدرالمتألهین از موضع و منظرى خاص صادر شده و به جرأت مى توان گفت که مستند و مبتنى بر آثار و روش شناسى ملاصدرا نیست.(1)
ضمن این که این اظهار نظرها از تنوع شایسته اى برخوردار نیست و صرف تقلید و اقتباس از گفته تعداد معدودى از پژوهشگران است که گفته آنان نیز از دقت کافى برخوردار نیست و از موضعى خاص و به منظورى خاص مطرح شده است. به راستى که آنچه شایسته عنوان تقلید و تکرار است، سزاوار آنانى است که از فقدان اندیشه سیاسى و فلسفه سیاسى ملاصدرا سخن مى گویند، بى آن که اشرافى به مباحث حکمت متعالیه داشته باشند و یا رجوع مستقل و مبسوطى به آثار صدرا به عنوان یکى از حکماى حکمت متعالیه داشته باشند.
به هر حال باید گفت:
اولاً، طرح مسأله امتناع اندیشه سیاسى صدرالمتألهین ناصواب بوده و تأکید بر آن نشان دهنده عدم دقت و فقدان تأمل در آثار و آراى صدرا است. اندک رجوعى به آثار صدرالمتألهین نشان مى دهد آثار متعددى از ایشان سرشار از مباحث سیاسى و اجتماعى است و سایر آثار وى نیز مى بایست از سر دقت و تأمل و توجه به الزامات و اقتضائات دستگاه حکمت متعالیه در مسأله سیاست مورد بررسى و تأمل و مداقه قرار گیرد.
ثانیاً، به نظر مى رسد که بتوان در پى اثبات اندیشه سیاسى صدرا، از فلسفه سیاسى وى هم یاد کرده و آن را مستدل نمود، چه این که صدرا فیلسوفى است که به تأسیس و نظام بخشى دستگاهى فلسفى دست یازیده که نمى توان گفت این دستگاه فاقد فلسفه سیاسى و تأملات سیاسى فیلسوفانه است. به تعبیر برخى از اندیشمندان معاصر، در فلسفه، تمام فیلسوفانى »که با نظرگاه دینى و با توجه به مبدأ و معاد به بحث پرداخته اند، فلسفه تاریخ و حتى نوعى فلسفه سیاست و دولت، خواه ناخواه وجود دارد«.(2) از این رو، بنابر پاره اى از نظرات، مى توان از فلسفه سیاسى صدرا دفاع کرده و آن را مستدل کرد، چه این که صدرا فیلسوفى است که با نگاهى وحیانى و قرآنى نیز به مسائل مى نگرد و به طور کلى فلسفه وى محل تلاقى عرفان، برهان و قرآن است.
ثالثاً، حکمت متعالیه از ظرفیت شایسته اى براى سامان دادن به حیات سیاسى و اجتماعى برخوردار است و مى تواند مسائل عصر ما را در قالب امروزین پاسخ گوید، که متأسفانه این ظرفیت تاکنون کمتر شناخته و شناسانده شده است. از این رو، ضرورى است به این بحث بیشتر پرداخته شود و با توجه به مسائل سیاسى و اجتماعى امتداد یابد. این گونه است که مى توان صدرا را از تبعیدى خودخواسته خارج کرده و وارد متن و بطن اجتماع ساخت، چرا که خود وى نیز در آخر حیات خویش با خروج از روستاى کهک و ورود به شیراز به نظر در پى امتداد سیاسى و اجتماعى آن بود که عمر وى کفایت نکرد و در دوره حاضر این اتفاق رخ نموده است.
البته آنچه که مطرح شد، نیازمند بحث و استدلال است و »طرح پژوهشى حکمت سیاسى متعالیة، که توسط نگارنده دنبال مى شود، عهده دار انجام آن است. یادآورى این نکته ضرورى است که با توجه به خلأاى که در بخش اندیشه سیاسى و فلسفه سیاسى به چشم مى خورد متأسفانه با توجه به طرح زودهنگام زوال اندیشه سیاسى و تلقى منفى از اندیشه سیاسى اسلامى بیش از دیگر تلقى ها به نظر مى رسد، طرح حکمت سیاسى متعالیه جایگزین مناسبى است که در آن در کنار نگاه هاى منفى، نگره هاى ایجابى نیز طرح مى شود و امید مى رود که رونق بحث هاى اندیشه سیاسى و فلسفه سیاسى را در پى داشته باشد.
البته از میان دلایل پیش گفته جهت تبعید خودخواسته صدراى شیرازى، وجود حسادت ها و رقابت ها در میان طیف هاى مختلفى از عالمان زمانه، در صدر قرار دارد؛ زیرا برجستگى هاى علمى صدرالدین در علوم مختلف سرآمد بودن در دانش هاى معمول، و به ویژه نوآورى ها و ابداعات او در مسائل فلسفى و الهیاتى و مشى متفاوت فلسفى وى در دوره صفویه، او را در معرض مخالفت ها و حسادت هایى قرار داد که در نهایت براى او دردسر ساز شد، چرا که او در آثار خود به نقل و نقد و تحلیلِ جریان هایى از عالمان پرداخته که در زمانه وى مى زیسته اند. در این میان ملاصدرا بیش از همه به دو جریان از عالمان ظاهربین و باطن بین مى پردازد: او، که به نظر مى رسد خود را در شمار عالمان باطن بین جاى مى دهد، نقدهاى تند و تیزى را متوجه عالمان به اصطلاح ظاهربین و حتى عارف نمایان کرده است. انتقادهاى صدراى شیرازى بر این جریان از عالمان زمانه، که طیف گسترده اى از عالمان، به ویژه فقها و صوفیان را نیز در بر مى گیرد، در شرایطى رخ داده که همزمان پدیده اخبارى گرى نیز در حال نشو و نما بوده است. در این میان، چون صدرا به خوبى دریافته بود که با حضور گسترده این طیف در حوزه هاى علمى و عمومى و به ویژه حضور رو به رشد عالمان اخبارى در دستگاه سلطانى، امکان تداوم حیات عقلى- فلسفى بسیار دشوار خواهد گشت، لذا این همه موجب شد تا نگاه ها و حساسیت ها به صدرالدین بیشتر و بیشتر شده و او در معرض اتهامات تازه تر قرار گیرد.
البته باید بر نکته فوق، شرایط، اوضاع زمانه و فشارهایى که از این ناحیه بر صدرالمتألهین وارد مى شد را نیز افزود. با وجود این فشارها و اوضاع اجتماعى، سیاسى و مذهبى نامساعد، دیگر زمینه اى براى فعالیت علمى آزاد، آرام و همراه با امنیت براى ملاصدرا باقى نمانده بود؛ زیرا از سویى با توجه به روحیه آزادمنش و آزاداندیش صدرا، که از نوع تربیت، تحصیل و منزلت اجتماعى خانواده وى حکایت مى کرد، هیچ گونه سنخیتى میان وى و نهاد سلطنت دیده نمى شد و از سوى دیگر، با توجه به مسلک و مرام فلسفى و عرفانى وى و هم چنین به دلیل نگاه غالباً متفاوت موجود در جامعه که متأثر از حضور گسترده تر علماى ظاهربین و رقابت آنان با عالمان باطن بین بوده است، عرصه حضور وى در جامعه علمى تنگ و تاریک گشته و دیگر امکان تداوم فعالیت علمى آزادانه براى وى باقى نمانده بود. از این رو، صدرا که به نظر مى رسد در پى آن بوده تا تغییرى در شرایط موجود فراهم آورد و با توجه به روحیه نازک اندیش خود، ترجیح داد تا از وضعیت موجود و جامعه و شهر پر هیاهوى اصفهان کناره گیرى کرده و به عزلت گزینى در کنج روستاى خوش آب و هوا و ساکت و آرام کهک قناعت نماید؛ و در پرتو آن، از گرم کردن آتش حسادت ها برکنار باشد و اندوخته ها و تجربه هاى عرفانى و باطنى را ذخیره سازد.
در نهایت، چنان که ذکر شد، صدرالمتألهین در مرحله اى دیگر در تلاش است تا افقى دیگر را در معرفت نفسانى بپیماید. این بار او بر آن است تا گام در راه پالایش نفس سرکش و درون خود بپردازد. البته این وضعیت در شرایطى رخ مى دهد که روح جستوجوگر صدرالمتألهین از همه آنچه گفته آمد، در تب و تاب و رنج و عذاب بود. و او در پى راهى است تا بتواند روح آزاده و سرکش خویش را بیش از گذشته در اختیار بگیرد. براى همین ترجیح مى دهد در این عزلت نشینى صرفاً به مصاف با نفس خویش همت گمارد و از هیاهوى معمول میان حوزه هاى علمى فاصله گیرد، که در نتیجه، در آخرین دوره حیات علمى خود، راهى تبعیدى خودخواسته مى گردد تا بلکه از تلاطم روحى خویش بکاهد و راه هاى معرفت را این بار از طریقى دیگر به تجربه بیاموزد. شاید بتوان گفت: روحیه جستوجوگر و نیز دشوارى ها و تلاطم هاى روحى ملاصدرا نقش اساسى و اصلى را در گزینش این تبعید خود خواسته داشته است.
گرچه به نظر مى رسد صدرا در مصاف با مشکلات و تب و تاب هاى حیات خویش با پذیرش تبعیدى خود خواسته، فضا را براى رقبا مهیا و رها کرده و با خالى کردن میدان به کنارى پناه برده، اما با توجه به تحولات درونى وى در این دوره و نگارش بخش هاى عمده اى از اسفار اربعة و آثار مهم دیگر مناسبترین و تأثیرگذارترین شیوه را براى بسط اندیشه متعالى خویش برگزیده است؛ اندیشه اى که تا به امروز جستوجوگرى ها و تب و تاب هایى را فراروى مشتاقان حیات عقلى - باطنى قرار داده و صدرالمتألهین را از تبعید خودخواسته خارج ساخته است، اما با این وصف، برخى برآن اند که ملاصدرا همچنان در تبعید باقى بماند و اندیشه وى طرح و بسط نیابد، رونق نگیرد و در محاق بماند. از این رو، یکى از پژوهشگران معاصر از منظرى خاص بحثى را مطرح کرده و مدعى شده که صدرالمتألهین اوج زوال اندیشه سیاسى است؛ چرا که صدرا همت خود را صرف پرداختن به معاد کرده و از پرداختن به معاش غفلت کرده است! محققان دیگرى هم به تبع و تقلید از او این گفته را ادامه داده و بر طبل ادعاى مذکور کوفتند. البته در این میان، مطالعات جدید و البته اندک اخیر نشان داد که مى توان نگاهى دیگر به آثار و آراى صدرالمتألهین شیرازى انداخت و خوانشى جدید در اندیشه سیاسى و فلسفه سیاسى از او به عمل آورد که در گذشته رخ ننموده است و این خوانش، چیزى نیست جز حکمت سیاسى متعالیه و به تبع، اندیشه سیاسى صدرالمتألهین و فلسفه سیاسى صدرالمتألهین.
با این حال، درباره امکان یا امتناع اندیشه سیاسى صدرالمتألهین سخنان گوناگونى گفته شده است، اما در پس همه این نوشته ها آنچه مورد توافق اجمالى محققان این بحث قرار گرفته این است که ملاصدرا داراى اندیشه سیاسى است و منازعه البته بر سر ادعاى فلسفه سیاسى صدرالمتألهین است. این سخن اگر درست باشد باید اندیشه سیاسى وى ناظر به فلسفه اى باشد که توسط او قوام و نظام یافته است، بنابراین اندیشه سیاسى او مبتنى بر فلسفه اوست و از آن سیراب شده و جان مى گیرد. از این رو، مى توان از فلسفه سیاسى صدرالمتألهین و فلسفه سیاسى متعالیه نیز یاد کرد، اگرچه خوشایند پاره اى از پژوهشگران نباشد.
اگرچه اندیشه سیاسى او حتى از جانب مخالفین هم تا اندازه اى پذیرفته شده و در عین حالى که برخى اندیشه سیاسى او را چیزى جز تکرار آنچه فارابى به قلم آورده است نمى دانند، اما با این وصف نگارنده بر طرح این ادعا تأکید دارد که صدرا نه تنها داراى اندیشه سیاسى است که فراتر از آن داراى فلسفه سیاسى است و مى توان و مى بایست در پى تدوین فلسفه سیاسى او بود، ولى این سخن از آن رو شایسته تأمل و توجه است که متأسفانه تا کنون رجوع تفصیلى به آثار صدرا صورت نگرفته و سنخ و روش شناسى مباحث او در این زمینه بر اساس حکمت متعالیه مورد تحلیل و توجه قرار نگرفته است. از این رو، غالب گفته هاى مخالفان درباره اندیشه سیاسى و فلسفه سیاسى صدرالمتألهین از موضع و منظرى خاص صادر شده و به جرأت مى توان گفت که مستند و مبتنى بر آثار و روش شناسى ملاصدرا نیست.(1)
ضمن این که این اظهار نظرها از تنوع شایسته اى برخوردار نیست و صرف تقلید و اقتباس از گفته تعداد معدودى از پژوهشگران است که گفته آنان نیز از دقت کافى برخوردار نیست و از موضعى خاص و به منظورى خاص مطرح شده است. به راستى که آنچه شایسته عنوان تقلید و تکرار است، سزاوار آنانى است که از فقدان اندیشه سیاسى و فلسفه سیاسى ملاصدرا سخن مى گویند، بى آن که اشرافى به مباحث حکمت متعالیه داشته باشند و یا رجوع مستقل و مبسوطى به آثار صدرا به عنوان یکى از حکماى حکمت متعالیه داشته باشند.
به هر حال باید گفت:
اولاً، طرح مسأله امتناع اندیشه سیاسى صدرالمتألهین ناصواب بوده و تأکید بر آن نشان دهنده عدم دقت و فقدان تأمل در آثار و آراى صدرا است. اندک رجوعى به آثار صدرالمتألهین نشان مى دهد آثار متعددى از ایشان سرشار از مباحث سیاسى و اجتماعى است و سایر آثار وى نیز مى بایست از سر دقت و تأمل و توجه به الزامات و اقتضائات دستگاه حکمت متعالیه در مسأله سیاست مورد بررسى و تأمل و مداقه قرار گیرد.
ثانیاً، به نظر مى رسد که بتوان در پى اثبات اندیشه سیاسى صدرا، از فلسفه سیاسى وى هم یاد کرده و آن را مستدل نمود، چه این که صدرا فیلسوفى است که به تأسیس و نظام بخشى دستگاهى فلسفى دست یازیده که نمى توان گفت این دستگاه فاقد فلسفه سیاسى و تأملات سیاسى فیلسوفانه است. به تعبیر برخى از اندیشمندان معاصر، در فلسفه، تمام فیلسوفانى »که با نظرگاه دینى و با توجه به مبدأ و معاد به بحث پرداخته اند، فلسفه تاریخ و حتى نوعى فلسفه سیاست و دولت، خواه ناخواه وجود دارد«.(2) از این رو، بنابر پاره اى از نظرات، مى توان از فلسفه سیاسى صدرا دفاع کرده و آن را مستدل کرد، چه این که صدرا فیلسوفى است که با نگاهى وحیانى و قرآنى نیز به مسائل مى نگرد و به طور کلى فلسفه وى محل تلاقى عرفان، برهان و قرآن است.
ثالثاً، حکمت متعالیه از ظرفیت شایسته اى براى سامان دادن به حیات سیاسى و اجتماعى برخوردار است و مى تواند مسائل عصر ما را در قالب امروزین پاسخ گوید، که متأسفانه این ظرفیت تاکنون کمتر شناخته و شناسانده شده است. از این رو، ضرورى است به این بحث بیشتر پرداخته شود و با توجه به مسائل سیاسى و اجتماعى امتداد یابد. این گونه است که مى توان صدرا را از تبعیدى خودخواسته خارج کرده و وارد متن و بطن اجتماع ساخت، چرا که خود وى نیز در آخر حیات خویش با خروج از روستاى کهک و ورود به شیراز به نظر در پى امتداد سیاسى و اجتماعى آن بود که عمر وى کفایت نکرد و در دوره حاضر این اتفاق رخ نموده است.
البته آنچه که مطرح شد، نیازمند بحث و استدلال است و »طرح پژوهشى حکمت سیاسى متعالیة، که توسط نگارنده دنبال مى شود، عهده دار انجام آن است. یادآورى این نکته ضرورى است که با توجه به خلأاى که در بخش اندیشه سیاسى و فلسفه سیاسى به چشم مى خورد متأسفانه با توجه به طرح زودهنگام زوال اندیشه سیاسى و تلقى منفى از اندیشه سیاسى اسلامى بیش از دیگر تلقى ها به نظر مى رسد، طرح حکمت سیاسى متعالیه جایگزین مناسبى است که در آن در کنار نگاه هاى منفى، نگره هاى ایجابى نیز طرح مى شود و امید مى رود که رونق بحث هاى اندیشه سیاسى و فلسفه سیاسى را در پى داشته باشد.
پی نوشت ها :
1. یکى از پژوهشگران در اثرى که تازه به طبع رسیده است به بحث روش شناسى فلسفه صدرالمتألهین پرداخته و از چنین منظرى آرا و آثار صدرا را متمایز از مکاتب پیشین برشمرده است. بنگرید به: احد فرامرز قراملکى، روش شناسى فلسفه ملاصدرا، تهران، بنیاد حکمت اسلامى صدرا، 1388.
2. کریم مجتهدى، فلسفه در قرون وسطى، چاپ نخست، تهران، امیر کبیر، 1375، ص 80.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}