نویسندگان: مارگارت کِک (1) و کاترین سیکینک (2)
مترجم: علیرضا طیّب



 
اشاره: کِک و سیکینک بر اساس اندیشه های اخلاقی و ارزش های اصولی، شبکه های فرامرزی هواداری را به عنوان ویژگی کلیدی جهانی مشخص می سازند که در آن مناسبات فرامرزی رو به رشد است. چنین شبکه هایی دسترسی شهروندان به نظام بین الملل و امکان اظهارنظر آن ها را افزایش می دهند و می توانند در هر دو روند سیاسی بین المللی و داخلی منابعی را فراهم سازند. از آن جا که این شبکه ها مرزهای موجود میان سیاست داخلی و بین المللی را مبهم می سازند رویّه های حاکمیت ملی و بنابراین محوریت مراجع دولتی را در سیاست جهان به چالش می کشند.
‍[کِک و سیکینک نوشته خود را با مشخص ساختن نمودار رشد شبکه های فرامرزی هواداری و روابط آن ها با سایر جنبش های اجتماعی آغاز می کنند و سپس به ذکر ویژگی های اصلی این شبکه ها می پردازند.]

شبکه فرامرزی هواداری چیست؟

شبکه ها (3) نوعی از سازمان ها هستند که وجه مشخصه شان الگوهای داوطلبانه، متقابل و افقی ارتباط و مبادله است. والتر پاول، نظریه پرداز سازمان ها، آن ها را سومین شیوه سازمان دهی اقتصادی می خواند که تفاوت آشکاری با بازارها و سلسله مراتب (شرکت) دارند. «شبکه ها "چابک تر" از سلسله مراتب هستند» و «به ویژه مناسب شرایطی اند که در آن به اطلاعات نتیجه بخش و قابل اعتماد نیاز است.» [1] بینش های پاول درباره شبکه های اقتصادی برای شناخت شبکه های سیاسی فوق العاده الهام بخش است، زیرا این شبکه ها نیز حول موضوعاتی که اطلاعات نقش کلیدی در آن ها دارد و موضوعاتی که ارزش «کالا» در آن به راحتی قابل سنجش نیست شکل می گیرند.
به رغم تفاوت هایی که میان دو قلمرو داخلی و بین المللی وجود دارد، مفهوم شبکه را به خوبی می توان از حوزه داخلی به حوزه بین المللی تعمیم داد، زیرا این مفهوم بر مناسبات سیّال و باز میان بازیگران دلسوز و پرمعلوماتی تأکید دارد که در زمینه های موضوعیِ تخصصی فعالیت دارند. ما این شبکه ها را شبکه های هواداری (4) می خوانیم، زیرا هواداران از آرمان های دیگران حمایت یا از یک آرمان یا طرح پیشنهادی دفاع می کنند. وصف هواداری وجه بی مانند این شبکه های فرامرزی را به خوبی بیان می کند: این شبکه ها برای پیشبرد آرمان ها، اندیشه های اخلاقی، و هنجارها سازمان می یابند و اغلب دربرگیرنده افرادی هستند که از تغییراتی در سیاست ها هواداری می کنند که ربط سرراستی با برداشت خردباورانه از «منافع» شان ندارد.
برخی زمینه های موضوعی شبکه هایی از روابط فردی را در آن سوی مرزها بازتولید می کنند که در شکل گیری شبکه های داخلی نقشی تعیین کننده دارد. شبکه های هواداری به ویژه در بحث و جدل های ارزشی بر سر حقوق بشر، محیط زیست، زنان، بهداشت، نوزادان، و بومیان حایز اهمیت اند. اینها زمینه هایی است که در آن ها شمار زیادی از افراد با موقعیت های مختلف، طی دوره قابل ملاحظه ای از زمان با هم آشنا شده و جهان نگرش های مشابهی پیدا کرده اند. وقتی چهره های دوراندیش تر در میان این افراد، راهبردهایی برای اقدام سیاسی درباره مشکلات ظاهراً حل نشدنی پیشنهاد کنند این استعداد بالقوه به یک شبکه اقدام تبدیل می شود.
بازیگران اصلی در شبکه های هواداری می توانند شامل این ها باشند: 1. سازمان های پژوهشی و هواداری غیر حکومتی بین المللی و داخلی؛ 2. جنبش های اجتماعی محلی؛ 3. بنیادها؛ 4. رسانه ها؛ 5. کلیساها، اتحادیه های کارگری، سازمان های مصرف کنندگان و روشن فکران؛ 6. بخش هایی از سازمان های دولتی منطقه ای و بین المللی؛ و 7. بخش هایی از قوای مجریه و / یا مقننه حکومت ها. در هر شبکه هواداری لزوماً همه این مؤلفه ها وجود ندارند. اما پژوهش های اولیه حکایت از آن دارد که سازمان های غیردولتی بین المللی و داخلی نقشی محوری در تمامی شبکه های هواداری دارند و معمولاً اقداماتی را ابتکار می کنند و بازیگران قدرتمندتر را با فشار به موضع گیری وامی دارند. سازمان های غیردولتی اندیشه های تازه ای را به میان می آورند، اطلاعات را عرضه می دارند، و به نفع تغییر سیاست ها در پشت صحنه اعمال نفوذ می کنند.
گروه های موجود در یک شبکه ارزش های مشترکی دارند و اغلب با هم به تبادل اطلاعات و خدمات می پردازند. جریان اطلاعات میان بازیگران موجود در شبکه، رشته های متراکم و در هم تنیده ای از پیوندهای رسمی و غیررسمی را میان این گروه ها آشکار می سازد. جابه جایی اعتبارات و خدمات به ویژه میان سازمان های غیردولتی و بنیادها قابل ملاحظه است و برخی از سازمان های غیردولتی به دیگر سازمان های غیردولتی شبکه خودشان و گاه نیز سایر شبکه های هواداری خدماتی چون آموزش ارائه می کنند. افراد نیز در داخل و میان شبکه ها جابه جا می شوند همان گونه که بازیگران مهم به شیوه «دربِ گردان» از یکی به دیگری می روند.
مناسبات میان شبکه ها هم در داخل یک زمینه موضوعی و هم میان زمینه های موضوعی مختلف شبیه همان روابطی است که پژوهندگان جنبش های اجتماعی در مورد کوشندگان داخلی یافته اند. افراد و سرمایه های مالی میان آن ها رد و بدل می شود. هواداران محیط زیست و گروه های زنان برای پیدا کردن الگوهایی به منظور تشکیل نهادهای بین المللی مؤثر به تاریخ مبارزان حقوق بشر رجوع کرده اند. اسکان پناهندگان و حقوق بومیان به صورت مؤلفه هرچه محوری تر فعالیت های بین المللی زیست محیطی درآمده است و برعکس؛ سازمان های هوادار حقوق بشر به مبارزه به نفع حقوق زنان پیوسته اند. برخی فعالان، خودشان را جزئی از «جامعه سازمان های غیردولتی» می دانند.
جدای از به اشتراک گذاشتن اطلاعات، گروه های موجود در شبکه ها مقوله ها یا چارچوب هایی به وجود می آورند تا در دل آن ها اطلاعاتی را که قرار است شالوده مبارزاتشان را تشکیل دهد تولید و سازمان دهی کنند. توانایی آن ها برای تولید سریع و دقیق اطلاعات و به صحنه آوردن مؤثر آن، ارزشمندترین وجه رایج آن هاست؛ و برای هویت آن ها نیز اهمیت محوری دارد. سازمان دهندگان اصلی مبارزه باید تضمین کنند که افراد و سازمان هایی که به اطلاعات لازم دسترسی دارند قطعاً در شبکه حضور خواهند داشت؛ ممکن است شیوه های مختلف چارچوب بندی یک موضوع به انواع کاملاً متفاوتی از اطلاعات نیاز داشته باشد. به همین خاطر اختلاف نظر بر سر چارچوب ها یکی از سرچشمه های مهم دگرگونی در داخل شبکه هاست.

چرا و چگونه شبکه های فرامرزی هواداری سربرآورده اند؟

شبکه های هواداری چیز تازه ای نیستند. می توان نمونه هایی از آن ها را از همان مبارزه برای الغای بردگی در سده نوزدهم یافت. ولی تعداد، بزرگی و کاردانی و کارکشتگی آن ها، و سرعت، تراکم و پیچیدگی پیوندهای بین المللی میانشان در سه دهه گذشته به شکل بارزی افزایش یافته است. همان گونه که هیو هکلو درباره شبکه های موضوعی داخلی خاطرنشان می سازد «اگر بتوان یک تقاطع غیرهمسطح درهم تنیده شانزده گذره امروزی را شکل گسترش یافته تقاطع های همسطح یک روستا دانست می توان وضعیت فعلی [شبکه های موضوعی] را نیز صرفاً نتیجه طبیعی رشد گرایش های قدیمی دانست.» [2]
برای اندازه گیری دقیق رشد شبکه های فرامرزی هواداری نمی توان به شمارش تعداد آن ها اکتفا کرد، ولی افزایش تعداد سازمان های غیردولتی بین المللیِ پای بند دگرگونی اجتماعی می تواند یکی از نشانه های آن باشد. چون سازمان های غیردولتی بین المللی مؤلفه های اصلی هر شبکه هواداری هستند، این افزایش خبر از گرایش هایی می دهد که در رابطه با تعداد، بزرگی، و تراکم شبکه های هواداری به طور کلی وجود دارد. جدول 1 حاکی از آن است که تعداد گروه های غیردولتی بین المللیِ پای بند دگرگونی اجتماعی در زمینه تمام موضوعات افزایش یافته، البته میزان این افزایش در زمینه های موضوعی مختلف بوده است. در حال حاضر تعداد سازمان های فعال در زمینه حقوق بشر پنج برابر سال 1950 است، ولی نسبت گروه های طرفدار حقوق بشر تقریباً همان یک چهارم کل سازمان ها باقی مانده است. به همین ترتیب، گروه های فعال در زمینه حقوق زنان در 1953 و 1993 همان 9 درصد کل سازمان ها بود. تعداد سازمان های فرامرزی هوادار محیط زیست بارزترین میزان مطلق و نسبی رشد را داشته و از دو گروه در 1953 به نود گروه در 1993 یعنی از 1/8 درصد کل سازمان ها در 1953 به 14/3 درصد در 1993 افزایش یافته است. [...]
تشکیل شبکه های بین المللی پرهزینه است. باتوجه به بُعد جغرافیایی، نفوذ ملت گرایی، تعدد زبان ها و فرهنگ ها، و هزینه های نمابر، تلفن، پست، و سفر هوایی، افزایش شمار شبکه های بین المللی یک معمّاست که به توضیح نیاز دارد. تحت چه شرایطی تشکیل شبکه ها امکان پذیر و محتمل است و چه چیز موجب پیدایش آن ها می شود؟
ظاهراً احتمال تشکیل شبکه های فرامرزی هواداری حول موضوعاتی بیش از همه است که در آن ها 1. مجاری موجود میان گروه های داخلی و حکومتشان بسته یا مسدود باشد یا این گونه مجاری برای حل یک اختلاف کافی نباشد و موجب به جریان انداختن الگوی «پرانه خود بازگرد» نفوذ که وجه مشخصه این شبکه هاست (شکل 1) گردد؛ 2. فعالان یا «کارآفرینان سیاسی» معتقد باشند تشکیل شبکه موجب پیشرفت رسالت و مبارزاتشان خواهد شد و به همین دلیل فعالانه شبکه ها را ترویج کنند؛ و 3. همایش ها و دیگر شکل های تماس بین المللی، عرصه هایی برای شکل گیری و تقویت شبکه ها فراهم سازند. هرجا مجاری مشارکت مسدود باشد ممکن است عرصه بین المللی یگانه ابزار در دسترس فعالان داخلی برای جلب توجه دیگران به موضوعات مورد نظرشان باشد. راهبردهای خودبازگردی بیش از همه در مبارزاتی رواج دارد که هدفشان تغییردادن سیاست ها یا رفتارهای داخلی یک دولت باشد؛ هرجا مبارزه ای هدفش تغییردادن آیین عملی کلی باشد، که پای بازیگران گوناگونی در آن در میان باشد، از راهبردهای پرشاخ و برگ تری بهره گرفته می شود.

الگوی پرانه خودبازگرد

تصادفی نیست که این تعداد چشمگیر از شبکه های هواداری در مبارزاتشان به دعاوی مربوط به حق می پردازند. حکومت ها «تضمین کنندگان» اصلی حقوق و در عین حال نقض کنندگان اصلی آنند. وقتی حکومتی حقوقی را زیر پا می گذارند. یا از شناسایی آن حقوق سرباز می زند، غالباً افراد و گروه های داخلی در چارچوب صحنه های سیاسی یا قضایی داخلی هیچ راه چاره ای برای اصلاح این وضع ندارند. ممکن است آن ها در نهایت برای بیان نگرانی های خود و حتی برای حفاظت از جان خویش درصدد برقراری تماس های بین المللی برآیند.
وقتی مجاری موجود میان دولت و بازیگران داخلی مسدود باشد ممکن است الگوی «خودبازگردیِ» نفوذ که وجه مشخصه شبکه های فرامرزی است شکل گیرد: سازمان های غیردولتی داخلی دولت خودشان را دور می زنند و در تلاش برای اعمال فشار بر این دولت از خارج، با متحدان بین المللی شان ارتباط می گیرند. این الگو آشکارتر از همه در مبارزات حقوق بشر نمود دارد. همچنین در مبارزه به نفع حقوق بومیان و در مبارزات زیست محیطی که از خواست مردم محلی برای مشارکت در طرح های توسعه ای حمایت می کنند که آن ها را تحت تأثیر قرار می دهد همین نوع الگوی سه جانبه مشاهده می شود. برای هر دو طرف، پیوندها اهمیت دارد: برای بازیگران جهان سومی که قدرت کمتری دارند شبکه ها امکان دسترسی، اهرم نفوذ، و اطلاعات (و اغلب پول) که به طور مستقل نمی توانند انتظارش را داشته باشند فراهم می سازند؛ برای گروه های موجود در کشورهای شمال هم این ادعا را که آن ها مشغول مبارزه به نفع شرکای جنوبی شان نیستند، بلکه با آن ها مبارزه نیز می کنند باورپذیر می سازند. شگفت نیست که چنین روابطی می تواند تنش های قابل ملاحظه ای به وجود آورد.
در مورد موضوعات دیگری که حکومت ها گوششان بدهکار گروه هایی نباشد که شاید مدعیاتشان در خارج از کشور طنین انداز شود تماس های بین المللی می تواند تقاضاهای گروه های داخلی را تقویت کند، برای موضوعات جدید فضای تازه ای پدید آورد، و سپس این تقاضاها را از نو به صحنه داخلی بازگرداند. نمونه جمع کنندگان شیره درخت کائوچو که سعی در متوقف ساختن دست اندازی های مزرعه داران دامپرور به جنگل های غرب آمازون در برزیل داشتند و قبیله نشینانی که احداث سد بر روی رودخانه نارمادا در هند آن ها را در معرض تهدید قرار داده بود نمونه های خوبی از این حالت هستند.

کارآفرینان سیاسی

درست همان گونه که سرکوب و بی عدالتی به خودی خود جنبش و انقلاب به وجود نمی آورد، ادعاهای مطرح درباره موضوعاتی که مستعد اقدام بین المللی هستند به خودی خود به تشکیل شبکه های فرامرزی راه نمی برد. فعالان - «کسانی که آن اندازه به موضوعی اهمیت می دهند که آماده تحمل هزینه های قابل ملاحظه و دست به کار شدن برای نیل به اهدافشان باشند» [3] - این شبکه ها را به وجود می آورند. اینان وقتی اعتقاد یابند که شبکه های فرامرزی - با به اشتراک گذاشتن اطلاعات، نمود بیشتر بخشیدن به آن ها، تماس گرفتن با مجموعه وسیع تری از مردم، افزایش دادن مجاری دسترسی به نهادها، و غیره - پیشبرد رسالت سازمانشان خواهد شد دست به تشکیل چین شبکه هایی خواهند زد. برای نمونه، در مبارزه برای متوقف ساختن ترویج شیرخشک در میان زنان تهی دست کشورهای در حال توسعه، سازمان دهندگان به عنوان تاکتیک اصلی خودشان توافق کردند که شرکت نستله، بزرگ ترین تولید کننده شیرخشک، را تحریم کنند. چون شرکت نستله یک بازیگر فرامرزی بود فعالان، تشکیل یک شبکه فرامرزی را برای اعمال فشار بر شرکت ها و حکومت ها ضروری دانستند. در گذر زمان، در این گونه زمینه های موضوعی، مشارکت در شبکه های فرامرزی به صورت مؤلفه اساسی هویت جمعی فعالان درگیر درآمده و تشکیل این گونه شبکه ها بخشی از گنجینه مشترک تاکتیک های آن ها شده است. کارآفرینان سیاسی، که نقش اصلی را در ایجاد شبکه های تازه برای مبارزات جدید بر عهده دارند، اغلب در شبکه های پیشین کسب تجربه کرده اند.

رشد تماس های بین المللی

طی دو دهه گذشته فرصت های بیشتری برای فعالیت شبکه ها پدید آمده است. افزون بر تلاش های افراد پیشتاز، افزایش شمار سازمان ها و همایش های بین المللی، کانون هایی برای برقراری تماس فراهم ساخته است. ارزان شدن سفرهای هوایی و فناوری های ارتباطی الکترونیک جدید بر سرعت جریان اطلاعات می افزاید و برقراری تماس شخصی میان فعالان را آسان می سازد.
شالوده این گرایش ها به یک دگرگونی فرهنگی فراخ تر باز می گردد. شبکه های جدید بستگی به ایجاد نوع تازه ای از عموم مردم (یا جامعه مدنی) جهانی داشته است که به صورت میراث فرهنگی دهه 1960 رشد پیدا کرد. هم کنش باوری و کوشندگی، که طی آن دهه اروپای غربی، ایالات متحد، و بسیاری از بخش های جهان سوم را فراگرفته بود، و هم افزایش چشمگیر فرصت های موجود برای برقراری تماس های بین المللی، در این دگرگونی فرهنگی سهم داشت. با کاهش چشمگیر هزینه سفر هوایی، دیگر مسافرت های خارجی امتیاز انحصاری ثروتمندان نبود. دانشجویان در برنامه های مبادله دانشجو شرکت می کردند. سپاهیان صلح و برنامه های تبلیغات غیرمذهبی، هزاران جوان را برای زندگی و کار به جهان در حال توسعه می فرستادند. تبعیدیان سیاسی آمریکای لاتین در دانشگاه های ایالات متحد و اروپا سرگرم تحصیل بودند. کلیساها درهای خود را به روی پناهندگان و نیز به روی اندیشه ها و پای بندی های جدید گشودند.
روشن است که انترناسیونالیسم و گرایش های بین المللی، اختراع دهه 1960 نبود. سنّت های مذهبی و سیاسی از جمله امداد رسانی هیئت های تبشیری، سنّت های همبستگی ها کارگران و چپگرایان، انترناسیونالیسم لیبرال، مدت هاست افراد و گروه ها را در ورای مرزهای دولت خودشان به فعالیت واداشته است. گرچه بسیاری از فعالان دست اندرکار شبکه های هواداری از دل همین سنّت ها بیرون می آیند، ولی معمولاً خودشان را دیگر بر اساس این سنّت ها یا سازمان های حاملشان تعریف نمی کنند. این گفته بیش از همه در مورد فعالان چپگرایی صدق می کند که به واسطه امتناع گروه های خودشان از پرداختن جدّی به نگرانی های زنان، محیط زیست، یا نقض حقوق بشر در کشورهای اردوگاه شرق دچار سرخوردگی شده اند. در نبود مجموعه گزینه هایی که در دهه های پیش بر سر جلب پای بندی آنان با هم رقابت داشتند هواداری و کوشندگی از طریق سازمان های غیردولتی یا جنبش های مردمی به صورت محتمل ترین بدیل موجود برای آنان که درصدد «ایجاد تغییر» بودند درآمد.
گرچه کمیته های متعدد همبستگی و گروه های حقوق بشر بر ضد شکنجه و سر به نیست شدن افراد در رژیم های نظامی امریکای لاتین مبارزه می کردند، ولی آن ها حتی هنگامی که نمایندگی افراد واحدی را داشتند از شیوه ها، راهبردها و گفتمان های مختلفی استفاده می کردند و اهداف خودشان را در پرتو اصول متفاوتی می شناختند. جذابیت سازمان های همبستگی بر پای بندی های ایدئولوژیک مشترکی مبتنی بود - این برداشت که شکنجه یا کشته شدگان از همان آرمان کوشندگان دفاع می کرده اند. سازمان های حمایت کننده از حقوق، قطع نظر از قرابت ایدئولوژیکشان با اندیشه های قربانیان، در اصل متعهد به دفاع از حقوق افراد بودند. یکی از استثناهای این وضع آرمانی به کاربرد خشونت باز می گشت. برای نمونه، سازمان عفو بین الملل از همه زندانیان در برابر شکنجه، محاکمه فوری، یا مجازات اعدام دفاع می کرد، ولی تنها آن دسته افرادی را «زندانیان سیاسی» سوگلی خود می شناخت که از خشونت هواداری نکرده بودند.
گرچه انترناسیونالیسم کارگری بعد از افول جنبش چپ نیز داوم آورده است، ولی شالوده آن را عمدتاً اعضای پرشمار سازمان هایی تشکیل می دهند که (البته به شکل ناقص) نماینده حوزه های انتخابیه محدودند. هرجا شبکه های هواداری حول موضوعات کارگری تشکیل شده عمر گذرایی داشته و در پاسخ به سرکوب جنبش های کارگری داخلی شکل گرفته اند (مانند شبکه های حمایت از کارگران که در اوایل دهه 1980 در گرداگرد برزیل، آفریقای جنوبی و امریکای مرکزی پا گرفتند).
شبکه های هواداری در کشورهای شمال در محیطی فرهنگی فعالیت دارند که به طور کلی درباره نویدها و امکانات تشکیل شبکه های بین المللی خوشبین است. اما برای اعضای شبکه های موجود در کشورهای در حال توسعه توجیه مداخله یا اعمال فشار خارجی در امور داخلی کار به مراتب دشوارتری است مگر زمانی که جان انسان ها در خطر باشد. برقراری پیوند با شبکه های موجود در کشورهای شمال به سطح بالایی از اعتماد نیاز دارد زیرا توجیه مداخله به دلایل اخلاقی به ملت گرایی ریشه داری که بسیاری از گروه های سیاسی فعال در جهان در حال توسعه مبتلایش هستند و نیز خاطره روابط استعماری و نو استعماری تعارض دارد.

شبکه های فرامرزی هواداری چگونه عمل می کنند؟

شبکه های فرامرزی هواداری به بسیاری از همان شیوه های دیگر گروه های سیاسی یا جنبش های اجتماعی درصدد اعمال نفوذ برمی آیند. چون این شبکه ها به معنای سنّتی کلمه قدرتمند نیستند برای تغییر دادن چارچوب اطلاعات و ارزش هایی که دولت ها سیاست هایشان را در دل آن ها تنظیم می کنند باید از قدرت اطلاعات، اندیشه ها و راهبردهای خودشان بهره گیرند. بیشتر فعالیت های شبکه ها را می توان از مقوله مجاب سازی یا جامعه پذیری نیست، ولی هیچ یک از این دو روند بری از تعارض نیست. مجاب سازی و جامعه پذیری غالباً تنها متضمن دلیل آوردن برای مخالفان نیست، بلکه از آن گذشته به اعمال فشار، دست پیچاندن، مجازات های ترغیب کننده، و شرمنده سازی هم نیاز دارد. [...]
گونه شناسی ما از تاکتیک هایی که شبکه ها در تلاش های خودشان برای مجاب سازی، جامعه پذیری و اعمال فشار از آن ها بهره می جویند شامل این هاست: 1. سیاست اطلاعات (5) یا توانایی تولید سریع و قابل اعتماد اطلاعات مفید سیاسی و انتقال آن به هرجا که بیشترین تأثیر را به جا گذارد؛ 2. سیاست نمادین (6) یا توانایی استفاده از نمادها، اقدامات یا داستان هایی که یک وضعیت را برای مخاطبانی که اغلب فاصله بسیاری با آن دارند قابل درک سازد؛ 3. سیاست اهرم نفوذ (7) یا توانایی فراخواندن بازیگران قدرتمند برای تأثیرگذاری بر وضعیتی که اعضای ضعیف تر شبکه بعید است در مورد آن نفوذی داشته باشند؛ و 4. سیاست پاسخگویی (8) یا تلاش برای این که بازیگران قدرتمند بر همان سیاست ها یا اصول قبلی شان پابرجا بمانند.
ممکن است یک مبارزه واحد همزمان بسیاری از این عناصر را در خود داشته باشد. برای نمونه، شبکه حقوق بشر، اطلاعات مربوط به نقض حقوق بشر در آرژانتین در دوره 1976-1983 را منتشر می ساخت. مادران فرزندان سر به نیست شده در حالی که برای جلب توجه به شکایت خودشان در مورد سر به نیست شدن فرزندانشان دستمال سفید به سربسته بودند گرد میدان مرکزی شهر بوئنوس آیرس رژه رفتند. این شبکه افزون بر این کوشید با اعمال فشار بر ایالات متحد و دیگر دولت ها در جهت قطع کمک های نظامی و اقتصادی شان به رژیم آرژانتین و تلاش برای وادار ساختن سازمان ملل و کمیسیون حقوق بشرِ کشورهای قاره امریکا به محکوم ساختن عملکرد آرژانتین در زمینه حقوق بشر، از هر دو دسته اهرم های نفوذ مادی و معنوی بر علیه رژیم یاد شده استفاده کند. اعمال نظارت، شکلی از سیاست اطلاعات است که طی آن فعالان از اطلاعات برای پاسخگو ساختن مسئولان در ارتباط با اعلامیه های عمومی، قوانین موجود، و معیارهای بین المللی استفاده راهبردی می کنند.
ایجاد چارچوب های شناختی (9) یکی از مؤلفه های اصلی راهبردهای سیاسی شبکه هاست. دیوید اسنو این فعالیت راهبردی را چارچوب آرایی (10) خوانده است: «چارچوب ها با معنا بخشیدن به رویدادها و وقایع، تجربه ها را سازمان دهی و اقدامات را - اعم از فردی یا جمعی - هدایت می کنند.» [4] بازآوایی چارچوب (11) به رابطه میان فعالیت تفسیری سازمان یک جنبش و توانایی آن برای تأثیرگذاری بر برداشت های مجموعه گسترده تری از مردم باز می گردد. بازآوایی چارچوب هم مستلزم انسجام داخلی چارچوب است و هم همخوانی تجربی آن با یک فرهنگ سیاسی کلی تر. [5] اسنو و همکارانش و سیدنی تارو در آثار اخیرشان با پیوند برقرار کردن میان بازآوایی چارچوب و مفهوم چرخه های اعتراض، بُعدی تاریخی به بازآوایی چارچوب بخشیده اند. [6] کشمکش بر سرمعنا و تشکیل چارچوب های جدید معنایی در نخستین مراحل چرخه اعتراض رخ می دهد، ولی در گذر زمان «یک چارچوب مشخص برای اقدام جمعی به صورت بخشی از فرهنگ سیاسی در می آید - یعنی بخشی از گنجینه نمادهایی می شود که کارآفرینان جنبش های آینده می توانند از میانشان دست به انتخاب بزنند.» [7]
اعضای شبکه ها فعالانه درصدد یافتن راه هایی هستند تا با چارچوب بندی موضوعات به شیوه هایی بدیع و جست و جو به دنبال بسترهای مساعد، موضوعات مورد نظرشان را وارد دستور کار عمومی کنند. آن ها گاه با چارچوب بندی مسائل قدیمی به شیوه هایی نو، موضوعات تازه ای می آفرینند و گاه کمک می کنند تا برداشت سایر بازیگران از هویت و منافع خودشان دگرگون شود. برای نمونه، حقوق بهره برداری از زمین در آمازون نسبت به آنچه قبلاً در چارچوب عدالت اجتماعی یا توسعه منطقه ای وجود داشت در چارچوب جنگل زدایی سرشت کاملاً متفاوتی پیدا کرد و متحدانی کاملاً متفاوت به دست آورد. در دهه های 1970 و 1980 بسیاری از دولت ها تصمیم گرفتند برای نخستین بار پیشبرد حقوق بشر در سایر کشورها را هدف مشروعی برای سیاست خارجی و تجلی اصیل منافع ملی بشناسند. این تصمیم تا اندازه ای ناشی از تعامل با یک شبکه جهانی بالنده در زمینه حقوق بشر بود. به اعتقاد ما این پیروزی اخلاق بر نفع شخصی را نشان نمی دهد، بلکه صرفاً نمایانگر تغییر برداشت ها درباره منافع ملی است که تا حدودی به دلیل تعاملات ساختار یافته میان اجزای دولت ها و شبکه ها امکان پذیر شده است. این برداشت دگرگون نمی تواند صرفاً ناشی از تغییر شرایط جهانی و اقتصادی باشد، البته این شرایط تغییریافته بی ارتباط با تغییر برداشت ها نیز نبوده است.
شبکه های فرامرزی در حالت عادی دربرگیرنده شمار اندکی از فعالانِ سازمان ها و نهادهای درگیر در یک مبارزه یا نقش هواداری مشخص هستند. انواع فشارها و زدوبندهایی که شبکه های هواداری برای تعیین دستور کار مورد استفاده قرار می دهند جز در برهه های کلیدی به ندرت مستلزم بسیج توده هاست، البته مردمی که این شبکه ها هوادار آرمانشان هستند ممکن است دست به اعتراض توده ای بزنند (مانند آنان که با احداث سد نارمادا در هند زمین خودشان را از دست می دادند.) راهبردهای تحریم یک استثنای نسبی است. فعالان شبکه ها به جای بسیج توده ها دست به اقدامی می زنند که بامگارتنر و جونز با وام گرفتن از اصطلاحات حقوقی، آن را بسترگزینی (12) می نامند که «بیشتر بر راهبرد دوگانه ارائه یک تصویر و جست و جو برای یافتن یک بستر سیاسی پذیراتر» مبتنی است. [8] توأم شدن حقوق بومیان و مسائل زیست محیطی در سال های اخیر نمونه خوبی از یک تغییر بستر راهبردی توسط فعالان حقوق بومیان است که دریافته اند بستر محیط زیست برای طرح ادعاهایشان مناسب تر از بستر حقوق بشر است.

سیاست اطلاعات

اطلاعات، حلقه پیوند اعضای شبکه هاست و برای کارآیی و اثرگذاری آن ها اهمیت اساسی دارد. تبادل اطلاعات در بسیاری از موارد شکل غیررسمی دارد - تماس های تلفنی، پست الکترونیک و ارسال نمابر، و انتشار خبرنامه ها، جزوات و بولتن ها. این ها اطلاعاتی را که در غیر این صورت در دسترس نخواهد بود از منابعی که جز از این طریق راهی برای ابراز نظراتشان ندارند در اختیار می گذارند، ولی باید این اطلاعات برای فعالان مردمی که شاید از نظر جغرافیایی و / یا اجتماعی در فاصله دوری قرار داشته باشند قابل درک و مفید باشد.
بازیگران غیردولتی با ایفای نقش به عنوان منابع بدیل اطلاعات، نفوذ به دست می آورند.جریان اطلاعات در شبکه های هواداری تنها بیانگر واقعیات نیست، بلکه حاوی گواهی ها - داستان هایی از زبان مردمی که زندگی شان آسیب دیده است - نیز می شود. از این گذشته فعالان، واقعیت ها و گواهی ها را تفسیر و معمولاً موضوعات را به سادگی بر اساس درست یا نادرست بودنشان چارچوب بندی می کنند چرا که هدفشان متقاعد ساختن مردم و برانگیختن آن ها به اقدام است. این روند متقاعد سازی چگونه انجام می شود؟ یک چارچوب مؤثر باید نشان دهد که وضعیتی مشخص نه طبیعی است و نه تصادفی، طرف یا طرف های مسئول را مشخص سازد، و راه حل هایی باورپذیر پیشنهاد کند. این هدف ها مستلزم ارسال پیام های روشن و قدرتمندی با تسول به اصول مشترک است که اغلب بیش از توصیه کارشناسان فنی بر سیاست دولت ها تأثیر دارد. بخش مهمی از کشمکش سیاسی بر سر اطلاعات دقیقاً حول این دور می زند که یک موضوع اساساً موضوعی فنی شناخته شود - و بنابراین توسط کارشناسان «با صلاحیت» مورد بررسی قرار گیرد - یا موضوعی که به مجموعه گسترده تری از مخاطبان جهانی مربوط می شود.
در عین حال که اهمیت گواهی های مردمی را برجسته می سازیم اما باید میانجی های موجود را نیز بازشناسیم. در حالت عادی، روند کشف و ارائه گواهی از چندین لایه ترجمان می گذرد. ممکن است بازیگران فرامرزی مشخص کنند که چه نوع گواهی ارزشمند است و سپس از یک سازمان غیردولتی آن حوزه بخواهند درصدد یافتن کسانی برآید که بتوانند چنین داستان هایی را بازگو کنند. ممکن است از طریق آن ها که جلای وطن کرده اند، از طریق پژوهندگانی که مثل خود ما اهل سفر باشند یا از طریق رسانه ها، گواهی ها را از صافی بگذرانند. اغلب میان روایت اولیه داستان و بازگویی های بعدی آن - از لحاظ بافت اجتماعی و فرهنگی، معنای ابزاری آن، و حتی از نظر زبان - شکاف عظیمی وجود دارد. به دیگر سخن، گاهی مردم محلی کنترل ماجرای خودشان را در یک مبارزه فرامرزی از دست می دهند. این که چگونه این روند میانجی گری / ترجمان صورت می گیرد یکی از جنبه های بسیار جالب توجه سیاست شبکه هاست.
شبکه ها تلاش در برملاساختن مشکلات و تحقیق درباره آن ها دارند و مطبوعات و سیاست گذاران را متوجه خطر می سازند. [...] اطلاعات تولید و ارائه شده توسط شبکه ها برای آن که باورپذیر باشد باید مطمئن و مستند باشد. برای جلب توجه دیگران، اطلاعات باید به موقع و برجسته باشد. گاهی این هدف های چند گانه سیاست اطلاعات با هم تعارض پیدا می کند ولی به نظر می رسد که هم باورپذیری و هم برجستگی مؤلفه های اساسی راهبردی باشند که هدفش متقاعد ساختن مردم و سیاست گذاران به تغییر عقیده شان است.
مفهوم «گزارش واقعیت ها» کاملاً بیانگر نحوه استفاده راهبردی شبکه ها از اطلاعات برای چارچوب بندی موضوعات نیست. شبکه ها با به کارگرفتن زبانی که نگرانی هایشان را برجسته می سازد و توجه دیگران را به آن ها جلب می کند، برخی موضوعات را در کانون توجه مردم و سیاست گذاران قرار می دهند یا حتی موضوعات تازه ای به وجود می آورند. یک نمونه خوب، مبارزه اخیر با رویّه ختنه دختران است. پیش از 1976 روش رایج ختنه دختران در بسیاری از کشورهای آفریقایی و برخی کشورهای آسیا و خاورمیانه در خارج از این مناطق عمدتاً بر کارشناسان پزشکی و انسان شناسان مکشوف بود؛ اما مبارزه مناقشه برانگیزی که از 1974 توسط شبکه های از سازمان های زنان و هوادار حقوق بشر آغاز شد کم کم توجه مخاطبان گسترده تری را نسبت به این موضوع جلب کرد. [...] و آن را همچون نمونه ای از نقض حقوق بشر جلوه داد. این مبارزه سبب اتخاذ اقداماتی در بسیاری از کشورها از جمله فرانسه و انگلستان شد و سازمان ملل با بررسی این مشکل برای ریشه کن ساختن برخی رویّه های سنّتی، یک رشته توصیه ها را مطرح کرد.
ابهام، یکی از ابعاد موضوعات زیست محیطی است که بیش از همه مورد اشاره قرار گرفته است. نه تنها اطلاعات موثق درباره محیط زیست نادر است (البته این وضع در حال تغییر است) بلکه هرگونه داده مشخصی را می توان به شکل های مختلفی تفسیر کرد. در موضوع جنگل های استوایی ابهامات علمی زیادی درباره نقش جنگل ها در تنظیم آب و هوا، ظرفیت بازتولید آن ها، و ارزش منابع زیست شناختی کشف نشده یا دست نخورده وجود دارد. بعید است که هواداران محیط زیست بتوانند به این پرسش ها پاسخ گویند، ولی کاری که در برخی مبارزات اخیر کرده اند تغییر چارچوب بندی این موضوع با جلب توجه به تأثیرات جنگل زدایی بر جمعیت های انسانی خاص بوده است. آن ها بدین ترتیب خواستار اتخاذ اقداماتی مستقل از داده های علمی شده اند. فعالان حقوق بشر، مبارزان در زمینه غذای کودکان، و گروه های زنان نیز نقش مشابهی بازی می کنند و با برجسته ساختن وضعیت قربانیان و تبدیل واقعیت های بی روح به ماجراهایی انسانی سعی در به حرکت واداشتن مردم دارند. [...]
شبکه های غیردولتی کمک کرده اند تا کاربرد اطلاعات مبتنی بر گواهی ها در کنار اطلاعات فنی و آماری مشروعیت پیدا کند. پیوند این دو نوع اطلاعات اهمیت قاطع دارد، زیرا بدون نمونه های فردی، فعالان نمی توانند مردم را وادارند تا درصدد تغییر سیاست ها برآیند. در مبارزات بین المللی شبکه ها به شکل روزافزون از همین رویکرد دو سطحی در قبال اطلاعات استفاده می شود. در دهه 1980 حتی گروه صلح سبز هم که در آغاز از انجام تحقیقات دقیق ابا و بیشتر به ایجاد رویدادهای رسانه ای چشمگیر گرایش داشت شروع به توجه بیشتر به کسب اطلاعات درست نمود. هم اطلاعات فنی و هم گواهی های چشمگیر، به واقعی تر جلوه کردن لزوم اتخاذ عمل در چشم شهروندان معمولی کمک می کند.
وجود شبکه متراکمی از مبادلات شمال - جنوب برخوردار از کمک رایانه و نمابر بدین معنی است که حکومت ها دیگر نمی توانند مانند همین پنجاه سال پیش، جریان های اطلاعات را تحت انحصار خود داشته باشند. این فناوری ها تأثیر عظیمی بر جریان های اطلاعات به کشورهای جهان سوم و از این کشورها داشته است؛ کشورهایی که در آن ها خدمات پستی اغلب کُند و نامطمئن بوده است. از این گذشته مسلماً این فناوری ها به سازمان هایی که به آن ها دسترسی دارند برتری های ویژه ای می بخشد. نمونه خوب این نقش اطلاعاتی جدید شبکه ها اعمال فشار طرفداران محیط زیست در ایالات متحد بر جورج بوش رئیس جمهور آن کشور برای مطرح ساختن موضوع دست درازی کاوندگان معادن طلا به ذخایر بومیان یانومامی در جریان سفر فرناندو کوور دِملو رئیس جمهور برزیل به واشنگتن در 1991 بود. رئیس جمهور برزیل فکر می کرد با سر و صدا راه انداختن در رسانه ها پیرامون منفجر کردن باندهای فرود هواپیماهای مورد استفاده معدن کاوان یاد شده جلوی اعتراضات درباره مسئله یانومامی را گرفته است، ولی اعضای شبکه ها با ارسال اطلاعات جاری از طریق نمابر از برزیل، در برابر ادعاهای او شواهدی ارائه کردند که نشان می داد معدن کاوان باندهای فرود را از نو ساخته اند و مشغول دست درازی به مناطق مردمان یانومامی هستند.
نقش محوری اطلاعات در این مسائل به روشن شدن گرایش به سمت تشکیل شبکه ها کمک می کند. اطلاعات در این زمینه های موضوعی هم اهمیت اساسی دارد و هم پراکنده است. تبدیل شدن بازیگران غیردولتی به بازیگرانی مشروع، وابسته به دسترسی داشتن آن ها به اطلاعات است. تماس با گروه های همفکر وطنی و خارجی، اطلاعات لازم برای فعالیت آن ها را در اختیارشان می گذارد، دامنه مشروعیتشان را فراخ تر می سازد، و به بسیج و تجهیز اطلاعات حول سیاست های خاصی که آماج قرار گرفته اند کمک می کند. بیشتر سازمان های غیردولتی توانایی آن را ندارند که کارکنانی در کشورهای مختلف داشته باشند. در موارد استثنایی آن ها اعضای ستادی خودشان را برای مأموریت های تحقیقاتی گسیل می کنند، ولی این برای قرارگرفتن در جریان تحولات جاری نتیجه بخش نیست. پیوندهای خارجی با سازمان های محلی به گروه ها اجازه می دهد تا با هزینه اندکی، اطلاعات را از بسیاری کشورها دریافت کنند و زیر نظر داشته باشند. گروه های محلی هم به نوبه خود برای بیرون فرستادن اطلاعاتشان و حمایت از فعالیت خودشان وابسته به تماس های بین المللی هستند.
رسانه ها در سیاست اطلاعات شبکه ها، یک شریک اساسی هستند. شبکه ها برای دسترسی یافتن به مخاطبان گسترده تر سعی در جلب توجه مطبوعات دارند. ممکن است خبرنگاران دلسوز عضو شبکه ها شوند، ولی غالباً فعالان شبکه ها برای خودشان نزد مطبوعات اعتباری به هم می زنند و در زمان مناسب و به شیوه برجسته ای که توجه مطبوعات را جلب کند اطلاعات خودشان را عرضه می کنند.

سیاست نمادین

فعّالان شبکه ها با مشخص سازی و ارائه تبیین های قانع کننده ای برای رویدادهای نمادین اثرگذار که به نوبه خود رشد شبکه ها را تسهیل می کند موضوعات مورد نظرشان را چارچوب بندی می کنند. تفسیر نمادین بخشی از روند مجاب سازی است که شبکه ها به کمک آن ایجاد آگاهی می کنند و دامنه هواداران خود را گسترش می دهند. اعطای جایزه صلح نوبل سال 1992 به ریگوبرتا منچو از فعالان مایا و اعلام سال 1993 از سوی سازمان ملل به عنوان سال بومیان، آگاهی عمومی از وضع بومیان در قاره امریکا را تیزتر کرد. استفاده بومیان از سال 1992 که پانصدمین سالگرد سفر کریستف کلمب به قاره امریکا بود برای مطرح ساختن مجموعه ای از مسائل به خوبی نشان دهنده استفاده از رویدادهای نمادین برای تغییر برداشت هاست.
کودتای سال 1973 شیلی همین نوع نقش تسهیل کنندگی را برای جامعه هواداران حقوق بشر داشت. چون شیلی نماد مردم سالاری در امریکای لاتین بود این واقعیت که چنین کودتای وحشیانه ای در این کشور رخ داده بود از امکان وقوع آن در دیگر کشورها خبر می داد. از نظر فعّالان ایالات متحد نقشی که دولت خودشان در متزلزل ساختن حکومت آلنده داشت لزوم اتخاذ عمل را بیشتر می کرد. اغلب نه یک رویداد تنها، بلکه کنار هم قرار گرفتن رویدادهای پراکنده موجب تغییرعقیده و دست به کار شدن مردم می گردد. از دید بسیاری از امریکاییان، کنار هم قرار گرفتن کودتای شیلی، جنگ ویتنام، ماجرای واترگیت، و جنبش حقوق مدنی بود که سبب پاگرفتن جنبش حقوق بشر گردید. به همین سان، تماشای صحنه برجسته آتش سوزی جنگل های پرباران برزیل در تابستان داغ سال 1988 در ایالات متحد شاید بسیاری را متقاعد ساخته باشد که گرم شدن هوای زمین و قطع جنگل های استوایی دو موضوع جدی و مرتبط با هم است. با قتل چیکو مندز رهبر کارگران جمع کننده شیره درخت کائوچوی برزیل در پایان همان سال این باور شکل گرفت که در منطقه آمازون یک ناهنجاری عمیق وجود دارد.

سیاست اهرم نفوذ

فعالان شبکه های هواداری به اثربخشی سیاسی فعالیت هایشان توجه دارند. تعریف آن ها از اثربخشی غالباً شامل توعی تغییر سیاست توسط «بازیگران آماج» مانند حکومت ها، نهادهای مالی بین المللی چون بانک جهانی، یا بازیگران خصوصی چون شرکت های فرامرزی می شود. شبکه ها برای تغییر سیاست ها باید بازیگران قدرتمندتر را تحت فشار بگذارند و مجاب کنند. برای کسب نفوذ، شبکه ها درصدد یافتن اهرم نفوذی بر بازیگران قدرتمندتر برمی آیند (عبارت اهرم نفوذ اغلب در گفتمان سازمان های هوادار مطرح می شود). گروه های ضعیف با زیر فشار گذاشتن نهادهای قدرتمندتر، نفوذی به دست می آورند که از تأثیری که مستقیماً می توانستند بر رویّه های دولت بگذارند به مراتب بیشتر است. شناسایی اهرم های نفوذ مادی یا معنوی، از گام های راهبردی تعیین کننده در مبارزات شبکه هاست.
اهرم های نفوذ مادی معمولاً موضوع مورد نظر را به پول یا کالا (و نیز بالقوه به آرای داخلی سازمان های بین المللی، مناصب پر اعتبار، یا دیگر مزایا) گره می زنند. موضوع حقوق بشر از آن رو قابل مذاکره شد که حکومت ها یا نهادهای مالی، رویّه های دولت ها در زمینه حقوق بشر را با اعطای کمک نظامی و اقتصادی یا مناسبات دیپلماتیک دو جانبه مرتبط ساختند. در ایالات متحد، گروه های هوادار حقوق بشر با ارائه اطلاعاتی به سیاست گذاران که آن ها را به قطع کمک های نظامی و اقتصادی مجاب ساخت اهرم نفوذی یافتند. سازمان های غیردولتی برای قابل مذاکره کردن این موضوع نخست باید نمود یا برجستگی آن را با استفاده از سیاست اطلاعات و سیاست نمادین بالا می بردند. سپس اعضای قدرتمندتر شبکه باید همکاری را با چیز ارزشمند دیگری مرتبط می ساختند: پول، تجارت، یا حیثیت و اعتبار. به همین سان در مبارزه هواداران محیط زیست برای تشکیل بانک چند جانبه توسعه، ارتباط بسیار محکمی بین حفظ محیط زیست و دسترسی به وام ها ایجاد شد.
گرچه غالباً نفوذ سازمان های غیردولتی در گرو جلب متحدان قدرتمند است، در عین حال اعتبار آن ها تا حدودی بستگی به توانایی بسیج کردن اعضای خودشان و تأثیرگذاری بر افکار عمومی از طریق رسانه ها دارد. در مردم سالاری ها، توانایی بالقوه تأثیرگذاری بر آرا به سازمان هایی که اعضای پرشماری دارند نسبت به سازمان های بی عضو از حیث برقراری تماس های پشت پرده برای تغییر سیاست ها برتری می بخشد؛ سازمان های هوادار محیط زیست که شمار اعضای برخی از آن ها به میلیون ها تن می رسد نسبت به سازمان های حقوق بشر احتمال بیشتری دارد که از این نفوذ اضافی برخوردار باشند.
اهرم های نفوذ معنوی متضمن همان چیزی هستند که مفسّران از آن با عنوان «شرمنده سازی» یاد کرده اند: رفتار بازیگران آماج، زیر ذره بین افکار عمومی بین المللی قرار داده می شود. فعالان شبکه ها از اهرم های معنوی بر مبنای این فرض استفاده می کنند که حکومت ها برای حسن تلقی دیگران درباره خودشان ارزش قائلند؛ مادام که شبکه ها بتوانند نشان دهند که یک دولت در حال نقض تعهدات بین المللی است یا به ادعاهایش پای بند نیست می توانند امید داشته باشند که به اندازه ای اعتبار آن را به خطر اندازند که موجب شود دولت یاد شده سیاست یا رفتار خود را تغییر دهد. میزان آسیب پذیری دولت ها در برابر این نوع فشار متفاوت است و در ادامه درباره اش سخن خواهیم گفت.

سیاست پاسخگویی

شبکه های انرژی قابل ملاحظه ای را صرف مجاب ساختن حکومت ها و سایر بازیگران به اعلام علنی تغییر مواضع خودشان درباره موضوعات مورد نظر شبکه می کنند. غالباً این اعلام تغییر مواضع را بی اهمیت می دانند، زیرا حرف زدن خرجی ندارد و حکومت ها گاهی به امید منحرف ساختن توجه شبکه ها و مردم، موضع گیری های لفظی خود را تغییر می دهند. اما فعالان شبکه ها می کوشند همین گونه اعلام تغییر مواضع را به فرصت هایی برای سیاست پاسخگویی مبدل سازند. وقتی حکومتی خود را در برابر دیدگان مردم متعهد به یک اصل - برای نمونه هواداری از حقوق بشر یا مردم سالاری - کرد شبکه ها می توانند از این گونه موضع گیری ها، و تسلطی که بر اطلاعات دارند استفاده کنند و فاصله میان حرف و عمل آن حکومت را برملا سازند. چنین چیزی برای بسیاری از حکومت ها مایه شرمندگی است و ممکن است آن ها بکوشند تا با از بین بردن این فاصله، آبروی خود را حفظ کنند.
شاید بهترین نمونه استفاده شبکه ها از سیاست پاسخگویی، توانایی شبکه حقوق بشر برای استفاده از مقررات حقوق بشریِ توافقات 1975 هلسینکی برای تحت فشارگذاشتن اتحاد شوروی و حکومت های اروپای شرقی و وادار ساختنشان به پذیرش تغییر باشد. توافقات هلسینکی به احیای جنبش حقوق بشر در اتحاد شوروی کمک کرد، موجب تشکیل سازمان های جدیدی مانند گروه هلسینکیِ مسکو و کمیته دیدگان هلسینکی در ایالات متحد شد، و کمک کرد تا فعالان حقوق بشر از سرکوب در امان بمانند. [...]
ساختارهای داخلی که از طریق آن ها می توان دولت ها و بازیگران خصوصی را در مورد اعلامیه هایشان درباره قوانین، یا قراردادها پاسخگو ساخت حتی میان مردم سالاری ها هم از یک کشور به کشور دیگر بسیار با هم تفاوت دارند. محوریت دادگاه ها در صحنه سیاست ایالات متحد بستری در اختیار نمایندگان منافع گوناگون قرار می دهد که در بیشتر مردم سالاری های اروپایی مشابهش وجود ندارد. از این گذشته توضیح می دهد که چرا تعداد سازمان های هوادار متخصص اقامه دعوی در ایالات متحد زیاد است. اما وجود سازوکار حقوقی، آن ها را لزوماً به ابزارهایی عمل مبدل نمی سازد؛ برزیل هم قانونی برای منافع پراکنده دارد که از 1985 به سازمان های هوادار محیط زیست و مصرف کنندگان جایگاهی می دهد، ولی بی حالی قوه قضاییه برزیل آن ها را تا حد زیادی بی اثر می سازد.

تحت چه شرایطی شبکه های هواداری از نفوذ برخوردارند؟

برای ارزیابی نفوذ شبکه های هواداری باید به دستاوردهایی نگاه کنیم که در چندین سطح مختلف حاصل شده است. برای نفوذ شبکه ها انواع یا مراحل زیر را مشخص می سازیم: 1. ایجاد موضوع و تعیین دستور کار؛ 2. اعمال نفوذ بر مواضع گفتمانی دولت ها و سازمان های بین المللی؛ 3. اعمال نفوذ بر رویّه های نهادی؛ 4. اعمال نفوذ بر تغییر سیاست ها در «بازیگران آماج» که می توانند دولت ها باشند یا سازمان های بین المللی چون بانک جهانی یا بازیگران خصوصی مانند شرکت نستله؛ و 5. اعمال نفوذ بر رفتار دولت ها.
شبکه ها موضوعات تازه ای را در معرض توجه قرار می دهند و با جلب توجه رسانه ها، به راه انداختن بحث ها، جلسات رسیدگی، و نشست هایی درباره موضوعاتی که پیش از آن موضوع بحث عمومی نبوده اند به تعیین دستور کار می پردازند. چون ارزش ها گوهر شبکه های هواداری هستند این مرحله می تواند مستلزم جرح و تعدیل «چارچوب ارزش ها» یی باشد که بحث بر سر سیاست ها در دل آن صورت می گیرد. اعلام سال ها و دهه هایی از سوی سازمان ملل به نام های خاص مانند دهه بین المللی زنا و سال بومیان، رویدادهایی بین المللی بودند که شبکه هایی که آگاهی از این موضوعات را تیزتر کردند مروّجشان بودند.
شبکه ها وقتی کمک می کنند دولت ها و سازمان های بین المللی به پشتیبانی از اعلامیه های بین المللی یا تغییر مواضع سیاست گذارانه اعلام شده در داخل مجاب شوند بر مواضع گفتمانی اعمال نفوذ می کنند. نقشی که شبکه های هوادار محیط زیست در شکل دادن به مواضع دولت ها و اعلامیه های کنفرانس ها در «نشست سران زمین» که در 1992 در ریودوژانیرو برگزار شد ایفا کردند نمونه ای از همین نوع تأثیرگذاری است. آن ها همچنین دولت ها را تحت فشار می گذارند تا با امضای مقاوله نامه ها و رفتارنامه ها تعهدات الزام آورتری به گردن بگیرند.
آن ها که آماج مبارزات شبکه ها قرار می گیرند اغلب با ایجاد تغییراتی در رویّه ها (که می تواند بر سیاست هایی در آینده تأثیر بگذارد) به تقاضاهای مطرح شده برای تغییرسیاستشان پاسخ می گویند. ‍[...]
تغییر رویّه ها می تواند فرصت موجود برای سازمان های هوادار را جهت برقراری تماس منظم با دیگر بازیگران کلیدی یک موضوع تقویت کند و گاه فرصت آن را فراهم می سازد تا سازمان از راهبردهای اعمال فشار از بیرون متوجه راهبردهای اعمال فشار از درون شود.
ممکن است فعالیت های یک شبکه نه تنها در سیاست های دولت های آماج، بلکه همچنین سایر دولت ها و / یا نهادهای بین المللی تغییراتی پدید آورد. ظاهراً تغییر آشکار سیاست ها نشان دهنده کامیابی شبکه است، ولی حتی در این موارد هم علل و معانی تغییر می تواند اغفال کننده باشد. وقتی فشارهای شبکه هواداری از حقوق بشر موجب قطع کمک های نظامی به رژیم های سرکوبگر شده یا جلوی رویّه های سرکوبگرانه را گرفته باشد می توانیم با اطمینان نسبی به تأثیرگذاری شبکه قائل شویم. گاهی فعالیت به نفع حقوق بشر حتی بر ثبات رژیم ها اثر می گذارد؛ ولی باید مراقب باشیم و بین تغییر سیاست و تغییر رفتار فرق بگذاریم؛ برای نمونه، سیاست های رسمی در خصوص برداشت الوار در ساراواکِ مالزی ممکن است چندان چیزی در این باره به ما نگوید که در نبود قوانین انضباطی، شرکت های الوار باید چگونه رفتار کنند.
ما از مراحل تأثیرگذاری و نه صرفاً انواع تأثیرگذاری سخن می گوییم، زیرا معتقدیم افزایش توجه در پی آن تغییر مواضع گفتاری، حکومت ها را در برابر ادعاهای مطرح شده از سوی شبکه ها آسیب پذیرتر می سازد. (تغییرات گفتمانی می تواند خود شبکه ها را هم دچار چند دستگی کند و خودی ها را از بیرونی ها، و اصلاح طلبان را از تندروها جدا سازد). حکومتی که مدعی حمایت و حفظ مناطق بومی یا ذخایر زیست محیطی است بالقوه در برابر اتهام به خطر انداختن چنین مناطقی آسیب پذیرتر از حکومتی است که چنین ادعاهایی ندارد. در این حالت، تلاش ها متوجه وادار ساختن حکومت ها به تغییرمواضعشان نیست، بلکه در جهت متعهد ساختن آن ها به گفته هایشان است. بنابراین تغییر معنادار سیاست ها هنگامی احتمال بیشتری دارد که انواع یا مراحل سه گانه اولیه تأثیرگذاری را پشت سر گذاشته باشیم.
هم ویژگی های موضوع و هم ویژگی های بازیگران بخش مهمی از تبیین ما را در این خصوص تشکیل می دهد که چگونه شبکه ها بر نتایج سیاسی تأثیر می گذارند و تحت چه شرایطی شبکه ها می توانند تأثیرگذار باشند. ویژگی های موضوع مانند برجستگی و طنین انداز بودن آن در دستور کارهای موجود ملی یا نهادی می تواند برخی حقایق را در این باره که شبکه ها در کجا احتمال دارد قادر به تزریق اندیشه ها و گفتمان های تازه به بحث های سیاست گذاری باشند روشن سازد. توفیق در زمینه اعمال نفوذ بر سیاست ها نیز بستگی به قوّت و تراکم شبکه و توانایی آن برای دستیابی به اهرم های نفوذ دارد. گرچه بسیاری از ویژگی های موضوع و بازیگران در این جا موضوعیت دارد، ولی تأکید ما بر طنین انداز بودن موضوع، انبوهی و تراکم شبکه، و آسیب پذیری آماج است.

ویژگی های موضوع

موضوعاتی که پای درست یا نادرست بودنشان در میان است چون احساسات نیرومندی را بر می انگیزند، به شبکه ها امکان جذب داوطلبان و فعالان را می دهند، و این فعالیت های داوطلبانه را مشحون از معنا می کنند برای تشکیل شبکه های هواداری مناسب اند؛ ولی همه اندیشه های اخلاقی به تشکیل شبکه راه نمی برند و برخی موضوعات را راحت تر از برخی دیگر می توان به ترتیبی چارچوب بندی کرد که دل سیاست گذاران و مردم عادی را به دست آورد. به ویژه مشکلاتی که بتوان آن ها را ناشی از اقدامات عمدی افرادی مشخص دانست بیش از مشکلات ناشی از علل ساختاری چاره ناپذیر، پذیرای راهبردهای شبکه های هواداری هستند. خلاقیت راستین شبکه های هواداری در پیداکردن چارچوب های عمدی انگارانه ای بوده است تا در دل آن ها برخی عناصر مشکلات ساختاری را مطرح سازند. گرچه چارچوب خشونت علیه زنان موضوع ساختاری مرد سالاری را به طو کامل بیان نمی کند، ولی ممکن است برخی نتایج مرد سالاری را به مشکلاتی مبدل سازد که راه حل داشته باشند. تغییر چارچوب درگیری های پدید آمده بر سر بهره برداری از زمین و حق مالکیت آن و چارچوب بندی آن به عنوان موضوعاتی زیست محیطی مشکلات فقر و نابرابری را به طور کامل بازگو نمی کند، ولی ممکن است بخت برطرف ساختن برخی از این مشکلات را بهبود بخشد. بازیگران شبکه ها مدعی اند که با این گونه تغییر قالب بندی ها دستگاه ساختاری مرد سالاری، فقر، و نابرابری را تضعیف می کنند و بازیگران جدیدی را قدرت می بخشند تا در آینده برخورد بهتری با این مشکلات داشته باشند. چه حرف اینان درست باشد و چه نادرست، با افول احزاب چپ تقریباً در همه کشورها، دستور کارهای بدیل چندانی باقی نمی ماند تا بتوان در چارچوب آن ها به این موضوعات پرداخت.
با نگاه به موضوعاتی که حول آن ها شبکه های فرامرزی هواداری به مؤثرترین شکلی سازمان یافته اند به دو ویژگی می رسیم که بیشترین فراوانی را میان این موضوعات دارد: 1. موضوعاتی که متضمن صدمه بدنی به افراد آسیب پذیر باشد به ویژه زمانی که زنجیره (ماجرای) کوتاه و روشنی از علت ها و معلول ها مسئولان این آسیب ها را نشان دهد؛ و 2. موضوعاتی که حول برابری قانونی فرصت ها دور بزند. ویژگی نخست به منطق هنجاری و ویژگی دوم به منطق قضایی و نهادی باز می گردد.
موضوعاتی که متضمن صدمه بدنی به افراد آسیب پذیر یا بی گناه باشد ظاهراً به شکل خاصی مجاب کننده است. مسلماً این که صدمه بدنی چیست و چه کسی آسیب پذیر یا بی گناه است می تواند به شدت مورد اختلاف باشد. همان گونه که شکست اولیه مبارزه با ختنه کردن دختران نشان می دهد آنچه از دید یک نفر صدمه دیدن است از دید دیگری مناسک گذر است. همچنین مبارزات بر ضد رویّه هایی که متضمن وارد شدن صدمه بدنی به جمعیت هایی باشد که آسیب پذیر یا بی گناه شناخته شوند بیشترین احتمال را برای تأثیرگذاری فرامرزی دارد. شکنجه و سر به نیست کردن را بهتر از برخی دیگر از موضوعات حقوق بشر می توان کنترل کرد و اعتراض به شکنجه زندانیان سیاسی مؤثرتر از اعتراض به شکنجه مجرمان معمولی یا مجازات اعدام است. مبارزان هوادار محیط زیست، که بیشترین تأثیر فرامرزی را داشته اند، بر ارتباط میان حفظ محیط های طبیعی و حفاظت از آسیب پذیرترین افرادی تأکید داشته اند که در این محیط ها زندگی می کنند.
از این گذشته، به ادعای ما، برای مبارزه درباره یک موضوع باید آن را به یک «ماجرای علت و معلولی» تبدیل کرد که افراد مسئول یا مقصر را مشخص سازد، ولی زنجیره علت ها و معلول ها باید به حد کافی کوتاه و روشن باشد تا مبارزه متقاعد کننده باشد. مسئولیت شکنجه گری که گیره ای الکتریکی را به اندام تناسلی یک زندانی متصل می کند کاملاً روشن است. انداختن تقصیر اقدامات سربازان یا پاسداران زندان به گردن رهبران دولت، زنجیره علت و معلولی طولانی تری دارد، ولی با تصورات رایج درباره اصل زنجیره دقیق فرماندهی در رژیم های نظامی همخوانی دارد.
فعالان توانسته اند مردم را متقاعد کنند که بانک جهانی مسئولیت تأثیرات انسانی و زیست محیطی طرح هایی را به عهده دارد که مستقیماً اعتباراتشان را تأمین می کند، ولی مسئول جلوه دادن صندوق بین المللی پول به خاطر گرسنگی یا شورش های غذا در جهان در حال توسعه برای آنان دشوارتر بوده است. در حالت دوم، زنجیره علت و معلول ها طولانی تر، پیچیده تر و کمتر نمایان است، زیرا نه صندوق بین المللی پول و نه حکومت ها محتوای دقیق مذاکراتشان را آشکار نمی کنند.
نمونه ای از تحریم شرکت نستله به روشن شدن موضوع زنجیره های علت و معلولی کمک می کند. این تحریم از آن رو در زمینه پایان دادن به تبلیغ و ترویج مستقیم شیرخشک در میان مادران به موفقیت انجامید، که فعالان توانستند ثابت کنند این شرکت مستقیماً بر تصمیمات مربوط به تغذیه نوزادان اعمال نفوذ کرده و این بر سلامت نوزادان تأثیراتی منفی گذاشته است؛ ولی این تحریم نتوانست جلوی شرکت را بگیرد تا به بیمارستان ها شیرخشک هدیه نکند. گرچه این موفق ترین ابزار یگانه بازاریابی شرکت بود، ولی ماجرای طولانی تر و پیچیده تری که فعالان درباره مسئولیت شرکت در این زمینه مطرح می کردند شکست خورد، زیرا مردم اعتقاد داشتند که پزشکان و بیمارستان ها بیماران را از اعمال نفوذ شرکت در امان نگه خواهند داشت.
دومین موضوعی که ظاهراً مبارزات فرامرزی در مورد آن مؤثر بوده است افزایش برابری قانونی فرصت ها (جدای از نتیجه آن) است. بحث ما درباره بردگی و حق رأی زنان در فصل دوم مانند مبارزه با جدایی نژادی، که یکی از موفق ترین مبارزات فرامرزی بوده، همین ویژگی موضوع را نشان می دهد. آنچه جدایی نژادی را به چنان آماج روشنی مبدل ساخت انکار قانونی اساسی ترین جنبه های برابری فرصت ها بود. نقاط دیگری که لایه بندی نژادی در آن ها تقریباً به همان شدت آفریقای جنوبی است ولی این لایه بندی در آن قانونی نشده است. مانند برزیل و برخی شهرهای ایالات متحد همان نوع نگرانی را پدید نیاورده است.

ویژگی های بازیگران

هر اندازه هم که موضوعات خاصی مستعد پیام های نیرومند فرامرزی یا فرافرهنگی باشد باید هم بازیگرانی وجود داشته باشند که قادر به انتقال آن پیام ها باشند و هم آماج هایی که در برابر مجاب سازی یا اعمال نفوذ آسیب پذیر باشند. شبکه ها زمانی بهترین عملکرد را دارند که متراکم، با بازیگران پرشمار، دارای ارتباطات قوی میان گروه های موجود در شبکه، و جریان های قابل اعتماد اطلاعات باشند. (تراکم هم به منظم بودن و پراکندگی تبادل اطلاعات در داخل شبکه ها اشاره دارد و هم به تحت پوشش داشتن حوزه های کلیدی). شبکه های اثرگذار باید متضمن مبادله متقابل اطلاعات و دربرگیرنده فعالانی از کشورهای آماج و نیز کسانی باشند که توانایی به دست آوردن اهرم های نفوذ نهادی را داشته باشند. سنجش تراکم شبکه ها دشوار است؛ تراکم کافی احتمالاً متعلق به شبکه هایی است که حول مبارزه مشخصی تشکیل شده اند، و نه تنها تعداد «گره ها» ی موجود در شبکه، بلکه کیفیت آن ها - دسترسی به اطلاعات و توانایی انتشار آن، باورپذیری در چشم آماج ها، توانایی سخن گفتن با سایر شبکه های اجتماعی و به نفع آن ها - جنبه های بسیار مهم تراکم است.
بازیگرانی که آماج مبارزه شبکه ها قرار می گیرند باید در برابر مشوّق های مادی یا مجازات های وضع شده توسط بازیگران بیرونی آسیب پذیر باشند یا این که باید به دلیل شکاف هایی که میان تعهدات لفظی و عملشان وجود دارد نسبت به تحت فشار قرار گرفتن حساس باشند. آسیب پذیری هم ناشی از وجود اهرم های نفوذ است و هم زاده حساسیت آماج ها در برابر اعمال نفوذ؛ اگر یکی از این دو وجود نداشته باشد ممکن است مبارزه به شکست انجامد. کشورهایی به فشارهای شبکه بیش از همه پاسخ می دهند که سودای تعلق داشتن به نوعی جامعه هنجاری ملت ها را در سر دارند. این تمنّا دلالت بر نوعی تلقی از اولویت های دولت دارد که تعاملات دولت ها را گونه ای روند اجتماعی - و جامعه پذیری - می داند. بر این اساس، شاید استفاده از اهرم های معنوی در جایی بسیار مناسب باشد که دولت ها فعالانه می کوشند موقعیت خودشان را در نظام بین الملل بالا ببرند. برای نمونه، حکومت برزیل از 1988 شدیداً نگران تأثیرات موضوع آمازون بر تصویر بین المللی موجود از کشور برزیل بوده است. دعوتی که خوزه سارنی، رئیس جمهور آن کشور، برای برگزاری کنفرانس سال 1992 ملل متحد درباره محیط زیست و توسعه در برزیل به عمل آورد تلاشی برای بهبود بخشیدن به این تصویر بود. به همین سان، نگرانی دولت هایی که اخیراً در مکزیک روی کار آمده اند درباره اعتبار بین المللی آن کشور، مکزیک را در برابر فشارهای شبکه هواداری از حقوق بشر آسیب پذیرتر ساخته است. در مبارزه پیرامون غذای کودکان، فعالان شبکه برای متقاعد ساختن دولت ها به ین که به نفع رفتارنامه سازمان جهانی بهداشت / صندوق حمایت از کودکان ملل متحد رأی دهند از اهرم های نفوذ معنوی بهره گرفتند. در نتیجه، حتی هلند و سوئیس هم که هر دو از صادر کنندگان اصلی شیرخشک بودند به نفع این رفتارنامه رأی دادند.
[کِک و سیکینک در ادامه، شبکه های فرامرزی هواداری را با رشد مباحثات جاری درباره جهانی شدن و «جامعه مدنی جهانی»، و پیدایش هنجارها و اصول فرامرزی مرتبط می سازند.]

پی‌نوشت‌ها:

1. Margaret E.Keck
2. kathryn sikkink
3. networks
4. advocacy networks
5. information politics
6. symbolic politics
7. leverage politics
8. accountability politics
9. cognitive frames
10. frame alignment
11. frame resonance
12. venue shopping
یادداشت ها:
[1]. walter w. powell, "Neither Market Nor Hierarchy:Network Forms of organization" Research in organizational Behavior 12, 1990, pp. 295-96, 303-4.
[2]. Hugh Heclo,"Issue Networks and the Executive Establishment," in Anthony king (ed), The New American political system (American Enterprise Institute, washington ,DC, 1978), p. 97
[3]. pamela E. oliver and Gerald Maxwell, "Mobilizing Technologies for collective Action," in Aldon D.Morris and carol McClurg Mueller (eds.), Frontiers in social Movement Theory (Yale university press, New haven, 1992), p. 252.
[4]. David A. snow et al., "Frame Alignment processes, Micromobilization, and Movement participation," American sociological Review 51, 1986, p. 464.
[5]. David A. snow and Robert D.Benford, "Ideology , Frame Resonance, and participant Mobilization, " in Bert klandemans, Hanspeter kriesi , and sidney Tarrow (eds), From sturcture to Action: comparing social Movement Research Across cultures (JAI press, Greenwich, CT, 1998), pp. 197-217.
[6]. David A. snow and Robert D.Benford, "Master Frames and cycles of protest", in Frontiers in social Movement Theory (Note 3),pp. 133-55.
[7]. sidney Tarrow, Mentalities, political cultures, and collective Action Frames: constructing Meanings Thruogh Action, in Frontiers in social Movement Theory (Note 3), p. 184.
[8]. Frand Baumgartner and Bryan Jones, "Agenda Dynamics and policy subsystems," Journal of politics vol. 53(4), 1991, p. 1050.

منابع:
از: Activists beyond Borders: Transnational Advocacy Networks in politics International (cornell university press, Ithaca, NY, 1998), pp. 9-29.
دیدگاه هایی درباره سیاست جهان / گروهی از نویسندگان؛ با ویرایش ریچارد لیتل و مایکل اسمیت، 1389، علیرضا طیّب، تهران، 1389.