نویسنده: عبّاس رمضانی



 

ناصرالدّین شاه

مقام علمی و شهرت سیّد جمال الدّین اسدآبادی نزد بسیاری از بزرگان هم زمان خودش مورد تأیید بود و ناصرالدّین شاه هم این مسأله را به خوبی می دانست، اما هرگز نمی خواست این گونه افراد در سطح جامعه و افکار عمومی مطرح و مشهور شوند. عقیده ی ناپسندی که ناصرالدّین شاه و پادشاهان قبل و بعد او داشتند مانع رشد و ترقی ایران می شد و راه را برای هرگونه اصلاحات می بست. اگرچه در دوران پنجاه ساله ی سلطنت ناصرالدّین شاه از سوی بعضی رجال ایران نظیر میرزا تقی خان امیرکبیر اقداماتی برای اصلاح ساختار اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاست خارجی و سایر زمینه ها صورت گرفت و خود شاه نیز با این برنامه ها موافق بود، ولی به جرأت می توان گفت، که با گذشت اندک زمان و با دسیسه های خیانت کاران داخلی و خارجی، شاه یکی از مخالفان سرسخت رشد و اصلاح ایران و هم چنین بیداری و آگاهی مردم کشور بود و باقی ماندن در جهل و نادانی و عقب ماندگی مردم و کشور از علم و صنعت هدف اصلی او محسوب می شد. او به جای طرفداری از دانش و اندیشه های آزادی خواهانه و اصلاح گرایانه به سرکوب آن ها می پرداخت و خودش نیز در فساد و تباهی غرق بود. مؤلف کتاب تاریخ انقلاب و مشروطیت ایران می نویسد : « ناصرالدّین شاه به چهار چیز عشق و علاقه ی زیادی داشت، استبداد مطلق، عشق به زن، خوراک و شکار.» (1)
ناظم الاسلام کرمانی نیز درباره ی او می نویسد: «این پادشاه خودنمایی و تلوّن مزاج(2) به کمال داشت و به هر کاری دست زد، ناتمام گذاشت. مردمان آبرومند و دانا را ذلیل کرد و اشخاص پست و فرومایه را بر مردم مسلط ساخت. در ایران کارهای بد و ناشایست زیادی در عهد او معمول شد. دشمن علم و آزادی و افکار بود، خوش ظاهر و بدباطن بود و هزاران نفوس قابل و بی گناه را فدای هوای نفس و شهوت رانی خود نمود. خدمات صادقانه را منظور نداشت، مخلص کسانی بود که راه دخل برای او پیدا می کردند، الحق که در زمان این پادشاه همه چیز ایران بی جهت به باد رفت.» (3)
بررسی دوران طولانی سلطنت ناصرالدّین شاه نشان می دهد که او در همه ی سال های حکومت خود هرجا جوانه های امید و آرزو، پیشرفت و ترقّی، آزادی و آزادگی، افتخار و سربلندی و رهایی از وابستگی را مشاهده می کرد با بی رحمی تیشه به ریشه ی آن ها می زد. اگر زمانی همه ی آمال و آرزوهای خود را در امیرکبیر می دید و هر روز او را به لقبی مفتخر می ساخت، روز بعد با فشارهای حسودان و چپاول گران دربار و بیگانگان خون خوار او را از میان برداشت. اگر روزی شیفته و خواهان سیّد جمال الدّین اسدآبادی شد و او را به عنوان مصلح و شرق شناس بزرگ جهان اسلام به دربار خود فراخواند، روز بعد با بدترین وضع از وطن خودش دور کرد. معروف است که سیّد در اولین ملاقات خود با ناصرالدّین شاه با شجاعت و شهامت و از موضع بالا سخن گفت و در سخنان خود بر اصلاحات تأکید داشت و آمادگی خود را برای همه نوع همکاری که به پیشرفت کشور و رفاه حال مردم منجر شود و دست بیگانگان را کوتاه نماید، اعلام نمود و خطاب به شاه اظهار داشت: «من مانند شمشیری بُرنده هستم در دست شما. مرا عاطل و باطل مگذارید. مرا به هر کار عمده و بر ضدّ هر دولت بیندازید، زیاده از شمشیر برش دارم.» (4)
ناصرالدّین شاه با شنیدن سخنان سیّد، در اولین جلسه نسبت به او تغییر عقیده داد و او را محدود کرد و نه تنها در شهرهای ایران بلکه در دیگر کشورهای جهان نیز عرصه را بر او تنگ نمود. خود سیّد می نویسد: (5) «امین السلطان دستور داد، مرا در حالی که در حرم مقدس شاه عبدالعظیم علیه السلام بستری و متحصّن بودم، در حالت بیماری و اوضاع اسفناک، با بی احترامی، اهانت و خواری و در میان برف از بستر خارج کردند و پس از غارت مختصر وسایل، از هستی ساقط نمایند... آن گاه مأموران دون فطرت او بدون ملاحظه ی بیماری، مرا با زنجیر بر گردن روی پالان سوار کرده و در موسم زمستان و میان برف و بوران و یخبندان با یک دسته سوار اسکورت به خانقین(6)بردند... .» (7)
احساس خطر ناصرالدّین شاه و ناخرسندی او از سیّد جمال الدّین اسدآبادی یکی از مسایل مهم و اساسی زندگی شاه قاجار بود. گاهی عقیده اش تحت تأثیر شرایط زمانی و مکانی و افکار برخی از افراد قرار می گرفت و چنان چه روزنه ای برای استفاده از سیّد و بهره برداری از او می یافت، خود را دوستش معرفی می کرد و به محض آن که این روزنه از بین می رفت دشمن سرسخت وی می شد. به عبارت دیگر شاه نه تنها با سیّد بلکه با سایر رجال مشهور نیز همین گونه رفتار می کرد و در حقیقت به اقتضای منافع خود با آنان دوست یا دشمن می شد. سماجت و خیانت شاه نسبت به سیّد، آرامش و آسایش او را سلب می کرد. بی حرمتی ها، غارت اموال، تهدید، تبعید و زندان، شیوه هایی بود که پادشاه برای خسته کردن و آزار و اذیت وی به کار می گرفت و چون با این شیوه ها موفق به آرام کردن سیّد نشد، پادشاه عثمانی را مجبور کرد تا با ایجاد مسمومیّت، این شخصیت بزرگ تاریخ معاصر ایران را نابود کند.

انگلیس

تاریخ ایران در بسیاری از دوره ها شاهد حضور و دخالت مستقیم یا غیرمستقیم انگلیسی ها در حاکمیت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی بوده است. اساس دوستی این کشور در برقراری ارتباط با ایران و انعقاد معاهده های بزرگ و خفت بار با پادشاهان، منافع استعماری و اهداف مغرضانه و سودجویانه ای بوده که در همه ی آن ها حیثیّت و حاکمیّت ایران صدمه دیده و گاهی نابود شده است. در هیچ جای تاریخ نمی توان صداقت انگلیسی ها را مشاهده نمود و شواهدی یافت که این کشور برای تأمین منافع ایران و رفاه و آسایش مردم کشور ما قدمی برداشته باشد. اگر آن ها کوچک ترین قدمی برای منافع مردم برداشته اند، این قدم چندین برابر در تأمین خواسته های نامشروع و منافع آن ها مؤثّر بوده است.
انگلیسی ها با پرداخت رشوه های بزرگ به طرف های ایرانی معاهده ها و قراردادها، آنان را با اهداف خود هماهنگ کرده و به راحتی همه ی هست و نیست ایران را به یغما می بردند. تاریخ ایران پر از ناجوان مردی و خیانت و برنامه های استثماری و استعماری انگلیسی ها است و اگر مخالفت های مردمی و افشاگری های بعضی از علما، بزرگان، اندیشمندان، مصلحان و از جمله سیّد جمال الدّین اسدآبادی نبود، ملت ایران تاوان بیش تر از آن چه اتّفاق افتاده را باید پس می داد. لغو قرارداد معروف 1919 در زمان احمدشاه قاجار و نخست وزیری وثوق الدّوله، به هم خوردن معاهده ی انحصاری توتون و تنباکو، انحلال معاهده ی احداث راه آهن و تراموا بین ایران و بارون جولیوس دورویتر حاکی از تأثیر مخالفت های مذکور است.
غرور و خودبزرگ بینی انگلیسی ها یکی از خصلت های زشتی بود که زبان زد بسیای از کشورها و ملت ها می باشد. هرجا منافع این کشور اقتضا می کرد، دولت مردان آن خود را تا پایین ترین سطح نشان می دادند و جایی که منافعی برای آن ها نبوده حتی حاضر به گفت و گو با دیگران هم نمی شدند. این خصلت را می توان در سند زیر ملاحظه نمود.
وقتی میرزا علی اصغر خان امین السلطان در زمان ناصرالدّین شاه صدراعظم بود، وزیر مختار انگلیس(8) به ایران آمد. در همین رابطه محمد حسن خان اعتماد السلطنه می نویسد:
«انگلیس ها ملّتی مغرور، مدبّر، متمّول و متکبراند. امّا تکبّر آن ها تا وقتی است که خود را بی نیاز می بینند و به محض این که پای احتیاج به میان می آمد، سر عجز و مذلّت بر آستان خاکساری می گذارند و این خضوع و فروتنی را تدبیر و عقل می شمارند. بر هر فرومایه ای عبد نویسند و دست هر ناپاکی بوسند. در تسلیم و بندگی تا آن جا حاضرند که قوّادی (9) کنند... چه شرح دهم، انگلیس تا محتاج است، اول خدماتش تحفه و هدایای نفیس است و چون از عالم احتیاج بیرون آمد، زاید الوصف صرفه جو و خسیس است. تا کار دارد مثل شتربار می برد و خار می خورد. احتیاج که تمام شد شیر آفریقاست، برّ و بحر را زیر نگین دارد...» (10)
خان ملک ساسانی در کتاب «دست پنهان سیاست انگلیس در ایران» که با هدف معرفی برخی از ایرانیان سرسپرده و بیگانه پرست و وطن فروش و تبیین سیاست های خائنانه ی آن کشور تألیف کرده، می نویسد: «در زمان نخست وزیری وثوق الدوله برای جمع آوری اطلاعات مربوط به تاریخ ایران و هم چنین بررسی راه های لازم برای آزادی میرزا ابوالقاسم خان مهام الملک که در جنگ جهانی اول به جرم همکاری با آلمان ها توسط انگلیسی ها دستگیر و در تهران زندانی شده بود، در جست و جو بودم. روزی به سراغ یکی از خدمتگزاران درجه ی اول سفارت انگلیس رفتم و وقتی موضوع را با وی در میان گذاشتم، گفت: کسی که در ایران برخلاف سیادت انگلیس رفتار کند،‌ باید در زندان بمیرد.» (11)
سیّد جمال الدّین اسدآبادی در سفرهای خود، به لندن نیز مسافرت نمود. یکی از این سفرها به دعوت چرچیل، نخست وزیر وقت آن کشور بود. هدف چرچیل از دعوت سیّد به لندن برنامه ریزی برای خاموش کردن شورش مهدی سودانی بود. این شخص بر ضدّ منافع انگلیس در سودان دست به قیام زده بود و چون از شاگردان و مریدان سیّد محسوب می شد، انگلیس قصد داشت با بهره برداری از موقعیت او و دادن وعده ی حکومت سودان به اهداف خود برسد. سیّد جمال الدّین در پاسخ به دعوت انگلیس اظهار داشت: « من به لندن نمی آیم، مگر آن که برای مسلمانان سودی داشته باشد.» (12)
سفر سیّد به لندن انجام شد و انگلیسی ها فکر کردند با حضور او و مذاکراتی که بین آن ها صورت خواهد گرفت، بحران سودان خاتمه می یابد. اما سیّد با سخنان خود آب پاکی و ناامیدی را بر دست های انگلیسی ها ریخت و دخالت های ناروا و سودجویی های آنان را با بیانی صریح و قاطع گوش زد نمود و در پاسخ به پیشنهاد وزیر امور خارجه ی انگلیس (13) مبنی بر اعطای پادشاهی سودان گفت: « این کارها دلیل نادانی در امور سیاسی شما است... حضرت لرد اجازه دهید از شما سؤال کنم که آیا سودان را مالک شده اید که می خواهید مرا پادشاه آن جا کنید؟ مصر از آن مصریان و سودان هم جزء جدانشدنی آن است... اگر بریتانیا خواستار اصلاحات است می تواند به ایرلند که به انگلیس نزدیک تر است، توجّه کند.» (14)
پاسخ دندان شکن سیّد جمال الدّین اسدآبادی، شگفتی و تعجب زیاد لُرد را برانگیخت و از دست او خسته شد و سرانجام او را از لندن اخراج کرد. سیّد پس از اخراج از انگلیس در پاریس و کشورهای دیگر با سخنان و مقالات خود سیاست های ضدّ اسلامی و ضدّ مردمی انگلیس را افشا می کرد به نحوی که « عداوتش به دولت انگلیس در صحنه های مختلف زندگیش پیداست».(15) اقدامات سیّد در لندن و سایر کشورها که برخلاف جریان فکری انگلیس صورت می گرفت، ضربه های سهمگینی بر شئون سیاسی و اقتصادی آن کشور وارد ساخت. تحریم بسیاری از کالاهای انگلیسی در کشورهای اسلامی و تشویق مردم بر استفاده ی اجناس مشابه، کمپانی های تجاری آن کشور را در ورطه ی نابودی و سقوط قرار داد و انگلیسی ها را غافل گیر نمود. «لُرد کرومر» (16)، طی نامه ای به وزارت امور خارجه ی انگلیس سیّد جمال الدّین اسدآبادی و انجمن حزب الوطنی را عامل اصلی افت اقتصادی و کاهش فروش شرکت ها و کمپانی های انگلیس دانست و نوشت: «باید با کمال سرعت و عجله برای متفرق شدن اعضای انجمن دستور سریع و لازم الاجرا برسد.» (17)
سیّد که کاملاً از سیاست خائنانه ی دولت انگلیس آگاه بود و می دانست که هدف آنان فقط تأمین منافع اقتصادی کشورشان نیست، بلکه این کشور قصد دارد در کلیه ی شئون ایران اعم از فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و حتی مذهبی دخالت کند. حاکمان و سیاستمداران کهنه کار این کشور خوب می دانستند که اگر دین را از مردم ایران بگیرند و اعتقاد آن ها را سست نمایند، برای دست انداختن به سایر امور موفّق خواهند شد. آن ها در تحقیر ملت بزرگ ایران و کوبیدن ارزش های اسلامی و معنوی و ترویج روحیه مادی گری و لطمه زدن براساس مکتب ما کار را به جایی رساندند که نخست وزیر این کشور در اوج دشمنی و خباثت طی سخنانی اظهار داشت:
«تا وقتی این کتاب(قرآن) راهنما و پیشوای مسلمانان باشد، ممکن نیست پایه ی سیاست ما در سرزمین آنان استوار و برقرار باشد!» (18) وی در بخش دیگری از سخنان خود می گوید:
«پیشرفت سریع نفوذ بریتانیای کبیر در ایران و سایر ممالک اسلامی، تنها در صورتی ممکن و میسّر است که ما سعی کنیم با برنامه ها و تدارکات خاصّ و حساب شده، این کتاب(قرآن) را محو کنیم و اثرات آن را میان مسلمانان خنثی سازیم، وگرنه هرگز پیروز نمی شویم.» (19)

قرارداد تالبوت

انعقاد معاهده های خفّت بار پادشاهان دوره ی قاجار و برخورد نابخردانه ی آنان در چوب حراج زدن بر سرمایه های ایران، فجایع بزرگی است که لکه های ننگ آن بر صفحات تاریخ پرفراز و نشیب کشور ما باقی خواهد ماند. مطالعه ی شرح بذل و بخشش های فراوان شاهان قاجار و تأمل و اندیشه در آن ها قلب هر ایرانی را به درد خواهد آورد و این سؤال در ذهن او نقش خواهد بست که آیا می شود شخصی به عنوان زمامدار و مدافع حقوق و سرمایه های انسانی و اقتصادی یک جامعه و ملت آن تا این اندازه وطن فروش و پست باشد؟ عکس العمل اندیشمندان و اهل علم و مردم ستمدیده و رنج کشیده ی ایران در عرصه های حساس و سرنوشت ساز چه بوده است؟ چرا پادشاهان، شخصیت های بزرگ و اصلاح طلب و مردمی را برای حفظ منافع خود و اربابان بیگانه نابود کرده اند؟
با نگاهی به تاریخ امتیازات ایران به کشورهای دیگر و بررسی اجمالی هریک، این نتیجه حاصل می شود که سردمداران ایران در دوره ی قاجاریه و بسیاری از دوره های دیگر زیر سلطه ی مستقیم یا غیرمستقیم بیگانگان بوده اند و صرف نظر از تأمین منافع استعمارگران و پر کردن جیب های خود دغدغه ی دیگری نداشته اند و اگر در بعضی از بحران ها و نیز برای مبارزه با برخی از حیف و میل ها و معاهده های سنگین با کشورهای بیگانه، آزاده ای هم به پا خاسته است، صدای او را در گلو خفه کرده اند و با این اقدام، اوضاع را به نفع خود تغییر داده اند.
واگذاری انحصار توتون و تنباکوی ایران از سوی ناصرالدّین شاه قاجار که حکومت پنجاه ساله اش شاهد نمونه های زیادی از این نوع امتیازات و بذل و بخشش های کوچک و بزرگ است، خشم و نفرت علمای اسلام و ایران را نسبت به آن برافروخت و مردم نیز هم صدا با آنان خواستار لغو این امتیاز خانمان سوز شدند. این امتیاز در سال های پایانی حکومت شاه ایران یعنی سال 1306هـ.ق به انگلیسی ها واگذار شد و ناصرالدّین شاه در جریان سفر سوم خود به اروپا آن را به مدت پنجاه سال به شخصی به نام سرگرد «جرالد. اف تالبوت» مشاور نخست وزیر انگلیس اعطا نمود و شرکتی تحت عنوان « شرکت تنباکوی شاهنشاهی ایران» (20) تأسیس گردید. پس از آن عدّه ای از مبارزان مثل سیّد جمال الدّین اسدآبادی و بعضی از روزنامه ها(21) با انتشار مقاله و نوشتن نامه، دولت ایران را تحت فشار قرار دادند. یکی از نامه های سیّد خطاب به آیت الله میرزا محمدحسن شیرازی صادر شد و تأثیر زیادی در اعلام نظر میرزای شیرازی داشت و سبب شد تا این مرجع بزرگ با صدور فتوای خود، زمینه را برای مخالفت همگانی با قرارداد فراهم نماید و سرانجام وقتی امین السلطان و ناصرالدّین شاه با خشم و طغیان مردم مواجه شدند و حکم شرعی حاج میرزای شیرازی مبنی بر حرام بودن استفاده از توتون و تنباکو را خواندند، معاهده و امتیاز واگذار شده به انگلیس را در ماه جمادی الاول سال 1309هـ.ق(22) لغو کردند. بخشی از نامه ی سیّد که به آیت الله میرزای شیرازی نوشته چنین است:
«اگر به یاری ملت نشتابی و آن ها را جمع و متحّد نکنی و با قدرت خود کشور را از چنگ این گناهکاران بیرون نیاوری، چندان طول نمی کشد که مملکت اسلامی زیر نفوذ و اقتدار بیگانگان می افتد... . اگر این فرصت از دست برود و این معاهده در حیات تو صورت گیرد، در صفحه ی روزگار و صفحات تاریخ نام نیکی نخواهی داشت ...» (23)
اقدام سیّد جمال الدّین اسدآبادی و میرزای شیرازی در رابطه با امتیاز که به واقعه ی رژی نیز مشهور می باشد، نقش زیادی در بیداری مردم ایران و ملت مشرق زمین و آغاز جنبش های اسلامی و اصلاحی و «افزایش قدرت روحانیون» (24) داشت. با لغو امتیاز مذکور و عذرخواهی رسمی شاه و امین السلطان، مردم برای مبارزه با رژیم شاه شجاعت پیدا کردند. «نیکی. ر.کدی» (25) در این رابطه گفته است:
«اعتراض به امتیاز توتون و تنباکو، نخستین جنبش موفقیت آمیز مردم در تاریج جدید ایران بود که به شکست دولت و پیروزی اعتراض کنندگان منجر شد و به همه جسارت بخشید تا در مقابل سلطه ی بیگانه بایستند. »(26)

پی نوشت ها :

1. تاریخ انقلاب مشروطیّت ایران، ج1، ص 107.
2. تغییر عقیده، تغییر رنگ، رنگ به رنگ شدن.
3. همان، ص 109.
4. نقش روحانیّت پیشرو در جنبش مشروطیّت، ص 277.
5. سیّد این مطلب را در نامه ای که برای آیت الله میرزای شیرازی نوشته، ذکر کرده است.
6. یکی از شهرهای کنونی عراق.
7. شرح حال رجال ایران در قرن 12 تا 14 هجری قمری،‌صص 275 و 276.
8. سردرامادولف.
9. کشیدن افسار چهارپایان.
10. دست پنهان سیاست انگلیس در ایران، صص 55 و 56.
11. همان،‌ ص 78.
12. سیّد جمال الدّین اسدآبادی،پایه گذار نهضت های اسلامی، ص 120.
13. لُرد سالیسبوری.
14. سیّد جمال الدّین اسدآبادی و اندیشه های او، ص 64.
15. همان، ص 147.
16. مستشار مالیه ی انگلیس.
17. همان، ص 265.
18. یک صد سال مبارزه ی روحانیت مترقی، ج2،‌ص 36.
19. همان، ص 47.
20. تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ص 48.
21. روزنامه ی اختر چاپ استانبول، قبل از اعلام رسمی مفاد قرارداد، مذاکرات و متن قرارداد را منتشر کرد و از اقدام دولت ایران در واگذاری امتیاز توتون و تنباکو و دریافت سود بسیار مختصر توسط ایران، اظهار نگرانی نمود و آزادی خواهان و روحانیون ایران را به مبارزه فراخواند. «نقل از کتاب تبریز در نهضت تنباکو، صص 163 و 164» .
22. مطابق با سال 1270هـ.ش و 1891میلادی.
23. تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج1، ص 73.
24. نقش روحانیون پیشرو در جنبش مشروطیّت، ص 303.
25. نویسنده ی کتاب تحریم تنباکو در ایران.
26. تبریز در نهضت تنباکو، ص 164.

منبع: رمضانی،عباس،(1385)، ّسیّد جمال الدّین اسدآبادی، تهران، انتشارات ترفند، چاپ سوم 1385.