رابطه غیرت و حجاب
عدم غیرت ناموسی
می توان گفت دلیل بخشی از بی حجابی زنان در جامعه؛ عدم توجه مردان و رضایت آنها به بی حجابی ناموسشان است.از زاویه ی دید غیرت می توان این گونه نتیجه گرفت: اگر زنی بی حجاب است و خود را در جامعه نمایان می کند، علت آن را باید در بی غیرتی مردان جستجو کرد؛ چرا که چنین مردانی به گونه ای به بدحجابی بانوان خویش حساسیت لازم را نشان نداده و پذیرفته اند که زنانشان این گونه در معرض دید شکارچیان گرسنه قرار گیرند.
اگر مردی دارای غیرت باشد، در نگاهداری ناموس خود کوتاهی نمی کند و نمی پسندد ناموسش به عنوان طعمه و شکار شکارچیان آلوده قرار گیرد و همواره بیم آن دارد که تیر زهرآلود شیطان های دو پا، شریک زندگی او را زخمی کند.
غیرت یعنی رشک بردن، حمّیت، تعصّب، ناموس پرستی (ناموس دوستی) و غیرت به معنای کوتاهی نکردن و اهمال نکردن در حفظ و نگاهبانی آنچه لازم و ضروری است، غیرت یعنی دفاع از محبوب در مقابل متجاوز.
اقسام غیرت
1- غیرت در دینیک انسان غیرتمند وقتی دینی را پذیرفت، در ترویج احکام دین از هیچ تلاش و کوششی دریغ نمی ورزد و رخصت نمی دهد دین و احکام آن بازیچه ی دست اشخاص مغرض قرار گیرد و با کسانی که ضروری دین را انکار می کنند، مبارزه می کند، امر به معروف و نهی از منکر می کند و با کسانی که قصد بدعت گذاری در دین را دارند، به مقابله می ایستد.
2- غیرت مالی
پرواضح است که انسان برای زندگی کردن نیازمند غذا، پوشاک، محیط، مسکن و... می باشد و تا زمانی که در قید حیات است، برای به دست آوردن آن تلاش می کند. یک انسان غیرتمند نیک می داند دنیا مزرعه ی آخرت است. اگر در دنیا شرافتمندانه زندگی نکنی؛ قافیه ی آخرت را هم می بازی. بنابراین انسان باید نسبت به مال، ثروت و سرزمین و مملکت خویش حسّاس باشد و نگذارد بیگانگان به راحتی در آن دخل و تصرف کنند.
3- غیرت ناموسی
مرد تکیه گاه زن است، بر مرد لازم است که از حرمت و کرامت بانوی خویش دفاع کند و یک لحظه از ارزش و کرامت بانوی خویش غافل نشود.
غیرت ناموسی بدین معناست که مرد ناموس خود را از تیررس مردان نامحرم دور نگه دارد و نگذارد که گردش های بی موقع فرجامی ناگوار را برای همسر او رقم بزند.
اهمیت غیرت
دین مقدس اسلام غیرت را به عنوان یک پدیده ارزشمند مورد توجه قرار می دهد به گونه ای که پیامبراکرم (ص) می فرمایند:«انّ الغیرة من الایمانِ»(1)
«همانا غیرت نشانه ی ایمان است.»
غیرت، روح ایمان
پیامبر اسلام می فرمایند:«اگر مردی در خانه ی خود امری را مشاهده کند که منافی غیرت باشد و به غیرت نیاید، خدا مرغی و پرنده ای را می فرستد که آن را «قندر» گویند و چهل روز درب خانه ی او می نشیند و فریاد می زند: ان الله غیورٌ و یُحبُ کلّ غیورٍ، خداوند غیور است و غیرتمندان را دوست دارد.
اگر آن مرد به غیرت آمد و آنچه منافی غیرت است، از خود دور کرد که خوب، و اگر به غیرت نیامد، پرواز می کند و بر سر او می نشیند و فریاد می کند و پرهای خود را بر چشم های او می زند و می پرد و بعد از این، روح ایمان از آن مرد جدا می شود و ملائکه او را دیّوث می نامند.»(2)
امیرالمؤمنین علی می فرمایند:
«غیرة الرجل ایمانٌ»(3)
«غیرت مرد ایمان است.»
ز ایمان بود غیرت ای مردِ دین
برو غیرت و رادمردی گزین
و نیز حضرت علی می فرمایند:
«قدرُ الرجل علی قدر همته... و عفتهُ علی قدر غیرته»(4)
«ارزش مرد به قدر همت او و پاکدامنی او به قدر غیرت اوست.»
امام محمد باقر می فرمایند:
«جمعی اسیر را خدمت پیامبر آوردند و پیامبر دستور قتل آنها را صادر نمود، مگر یکی از آنها.
مرد اسیر گفت: ای نبی خدا! چگونه مرا رها کردی از میان آنها؟
پیامبر فرمود: جبرئیل از جانب خداوند آمد و گفت که در تو پنج خصلت است که خداوند و پیامبرش دوست دارند، که از آنهاست: الغیرة الشدیدة علی حرمک، غیرت سخت و زیاد نسبت به ناموست.»(5)
غیرت حضرت موسی
ابن عباس گوید:«انّ موسی کان رجلاً غیوراً، لا یصحبُ الرفقة لئلا تری امراتهُ»(6)
«همانا حضرت موسی مردی غیرتمند بود، با کسی مصاحبت نداشت، به خاطر آن که ناموسش دیده نشود (کسی را به خانه نمی آورد)».
غیرت حضرت ابراهیم
پیامبر می فرمایند:«کان ابراهیمُ ابی غیوراً و انا اغیرُ منه و ارغم اللهُ انفَ من لا یغارُ من المؤمنین»(7)
«پدرم ابراهیم غیرتمند بود و من از او غیرتمندترم، بریده باد بینی آن کس که از مؤمنین غیرت نمی ورزد.»
شدت غیرت حضرت ابراهیم
چون نمرود حضرت ابراهیم را تبعید کرد، ابراهیم همه ی وسایل و اموال خود را برداشت و صندوقی ساخت و همسرش ساره را در آن گذارد به خاطر غیرت زیاد، قفل زد و از مملکت نمرود بیرون شد و داخل مملکت قبطیان شد که پادشاهی به نام «عراره» داشت. با رسیدن حضرت ابراهیم به مرز، مأمور گمرک برای دریافت عوارض گمرکی پیش آمد، تا به صندوق رسید، گفت: باز کن.ابراهیم فرمود: شما تصور کنید طلا و نقره است. به وزن آن عوارض گمرکی را می دهم.
مأمور گمرک قبول نکرد و درب صندوق را باز کردند، زنی را در نهایت حجاب و عفاف دیدند.
گفتند: این زن کیست و با تو چه ارتباطی دارد؟
ابراهیم فرمود: همسر من است.
صندوق را به نزد پادشاه بردند و گزارش دادند. ابراهیم فرمود: من از صندوق جدا نمی شوم، مگر جانم گرفته شود. داخل این صندوق ناموس من است و حاضرم اموال خود را بدهم ولی درب آن را نگشایی. پادشاه به اجبار درب آن را گشود و از کثرت زیبایی ساره نتوانست خود را نگه دارد، دست خود را به سوی او برد.
ابراهیم رو برگردانید و عرض کرد: «خدایا! دست او را نگهدار و این ناموس من است.»
دست پادشاه خشک شد و نتوانست به سوی ساره دراز کند، به ابراهیم گفت: خدای تو چنین کرد؟
ابراهیم فرمود: آری، خدای من غیور است و نزدیک شدن به حَرَم را دشمن می دارد. چون اراده ی حرام کردی، بین تو و او حایل شد.
پادشاه گفت: از خدای خود بخواه دست مرا به حال خود برگرداند، دیگرمتعرض نخواهم شد.
ابراهیم تقاضا کرد و دست او به حال خود برگشت و دوباره تعدی کرد، باز ابراهیم از خدا خواست و دست او خشک شد.
پادشاه گفت: خدای تو خیلی غیور است و تو هم بسیار غیوری، پس از خدایت بخواه دست مرا به حال خود برگرداند.
ابراهیم فرمود: به شرط آن که بر عملت برنگردی. پادشاه قبول کرد و دستش به حال خود برگشت و گفت هرجا می خواهی برو و کنیزی داشت به نام هاجر به ساره بخشید.(8)
امام جعفر صادق می فرمایند:
«انّ الله تبارک و تعالی غیورٌ، یحبُّ الغیرة، و لغیرته حرّم الفواحش ظاهرها و باطنها»(9)
«همانا خداوند تعالی غیرتمند است و غیرت را دوست می دارد و به خاطر غیرتمندی است که فحشا و زشتکاری آشکار و نهان را حرام فرموده است.»
غیور است محبوب پروردگار
که بی غیرتی آورد ننگ و عار
هر آن کس کند حفظ ناموس خویش
ز دربار ایزد برد بهره بیش
نتیجه ی غیرت ناموسی
خداوند حضرت ایوب را به انواع بلاها مبتلا و امتحان کرد، باغ ها و کشاورزی اش از بین رفت، خانه هایش ویران شد، فرزندانش مردند، به بیماری سختی همراه با تهی دستی مبتلا گردید و سرانجام کار به جایی رسید که همسر باوفایش (لیا) برای تأمین معاشف گیسوان خود را به زنی فروخت. وقتی که نزد ایوب برگشت و او متوجه شد که همسرش گیسوانش را فروخته است، بسیار ناراحت گردید که هیچ کدام از گرفتاری های سابق، این گونه او را غمگین نکرده بود. با دلی شکسته و حالی زار، به در خانه ی خدا رفت و فرمود:«خدایا! مرا به انواع بلاها در مورد اموال و فرزند و خانه و باغ و مزرعه و بیماری مبتلا نمودی و صبر کردم.
ای خدا! من بنده ی تو هستم و همه چیز تحت قدرت و اختیار توست، سپاسگزار درگاه تو هستم، ولی کارم به اینجا کشیده شده که همسرم گیسوانش را فروخته. ای خدا! لطفی کن.»
حضرت ایوب در همه ی میدان های بلا الگوی مقاومت و قهرمان شکر بود، ولی در این مورد قلبش جریحه دار شد و غیرت او قبول نکرد و با اصرار از خدا می خواست که به او لطفی کند. ناگاه ندایی شنید، آن ندا از جانب خداوند مهربان بود که:
«اُرکُض برجلک هذا مغتسلٌ باردٌ و شرابٌ»(10)
«پای خود را به زمین بکوب، این چشمه ی آبی خنک برای شستشو و نوشیدن است».
ایوب با آن آب گوارا و صاف، بدن خود را شستشو داد، همه ی دردهایش برطرف گردید و پیکر رنج دیده ی او، آن چنان زیبا شد که همچون گوهر مروارید می درخشید و نعمت های فراوان دیگری نیز در اطراف مشاهده کرد که از جانب خداوند به او رسیده بود.(11)
به امید آن که غیرت ناموسی را از این پیامبر بزرگ خدا بیاموزیم.
ما باید چهره ی زن را ببینیم
زنی در نیشابور به محکمه ی قاضی رفت و از شوهر خود که پانصد دینار به او بدهکار بود و نمی داد، شکایت کرد. قاضی وقتی که شوهر را حاضر کرد، جریان شکایت را به وی گفت، شوهر انکار کرد.قاضی از زن خواست که دو نفر شاهد بیاورد، زن هم چند مرد را به عنوان شاهد به محکمه حاضر کرد.
وقتی که قاضی از شهود خواست که شهادت بدهند، آنها گفتند: ما باید چهره ی زن را ببینیم و سپس گواهی بدهیم.
زن هم حاضر بود که صورت خود را به آنها نشان دهد ولی مرد از این که باید صورت زنش را ببینند، سخت ناراحت شد و گفت: من اعتراف می کنم که پانصد دینار به زنم بدهکارم.
اشخاصی که حاضر بودند، از این غیرت شدید مرد تعجب کردند، زن هم به قاضی گفت: شما را شاهد می گیرم که ذمّه ی شوهرم از این مبلغ بری است و من حقی به او ندارم.قاضی دستور داد که این جریان را در زمره حکایات غیرت یادداشت کنند.(12)
جوان غیرتمند اجازه نداد ساق پای زنش را مُهر زنند
در سال 1210 قمری، حاج جواد صباغ از طرف جعفر قلی خان خویی به تعمیر روضه و حرم حضرت عسگری و سرداب مقدّس مشغول بود.
فاضل نراقی می گوید: «من در آن سال، به قصد زیارت مکه به سامرا مشرف شدم و حاج جواد این داستان را برایم تعریف کرد که شخصی به نام «سیّد علی» از جانب وزیر بغداد حاکم سامرا بود. وی از هر زائر ایرانی یک ریال می گرفت و به آنان اجازه ی ورود به حرم را می داد و برای اینکه کسانی که پول داده اند از دیگران شناخته شوند، بر ساق پای آنان مهر می زد.
روزی سیّد علی بر در صحن مقدس نشسته بود، سه نفر از همراهانش هم ایستاده بودند و چوبی بلند در پیش خود گذاشته بود. در این لحظه قافله ای از ایرانیان وارد شدند. سیّدعلی، بر پای هرکدام مهری می زد و یک ریال می گرفت و اجازه ی ورود می داد.
جوانی از بزرگان ایران با زنش آمد و دو ریال داد، سیّدعلی ساق پای او را مهر کرد و گفت: آن زن هم باید بیاید تا ساق پای او را مهر کنم.
جوان گفت: هر دفعه که این زن به حرم می آید، یک ریال را می دهم، دیگر به این کار زشت احتیاجی نیست.
سیّدعلی گفت: ای رافضی بی دین! غیرت و تعصب می ورزی که مبادا ساق پای زنت را ببینم؟ ممکن نیست، تا مهر نکنم اجازه ی ورود نمی دهم.جوان گفت: اگر در میان این همه جمعیت غیرت داشته باشم، کار غلطی نکرده ام و دست زنش را گرفت و گفت: اگر زیارت است، همین قدر کافی است و می خواست برگردد.
سیّدعلی از این حرکت سخت عصبانی شد. موقعی که همسر آن جوان می خواست برگردد، چنان با چوب بر شکم او زد که زن بیچاره نقش بر زمین شد، لباسش عقب رفت و بدن او برهنه و نمایان گردید. جوان دست زنش را گرفت و از زمین بلند کرد و سپس رو به ضریح مقدّس کرد و گفت: اگر شما بپسندید، بر من نیز گوارا خواهد بود و به منزلش برگشت.
حاج جواد گفت: من در خانه بودم، بعد از چند ساعت، یک نفر با عجله از طرف مادر سیّدعلی آمد که با تو کار داریم. من فوری به خانه ی سیّدعلی رفتم، دیدم وی مثل مار زخم خورده بر زمین می غلطد. دختران و خواهرانش به پای من افتادند که برو آن جوان ایرانی را راضی کن.
سیّدعلی هم فریاد می کرد و می گفت: خدایا! غلط کردم، بد کردم.
من به سرعت آمدم آن جوان را یافتم و از او خواهش کردم که از سیّدعلی راضی شو و در حقش دعا کن.
جوان گفت: من او را بخشیدم، ولی کو آن دل شکسته ی من؟
من بازگشتم و جریان را گفتم. هنگام مغرب برای نماز به حرم حضرت عسگری آمدم، دیدم مادر و زن و دختران سیدعلی، خود را به ضریح دخیل بسته اند و فریاد سیدعلی از خانه اش به گوش می رسید. من مشغول نماز مغرب شدم، در بین نماز صدای شیون از خانه اش بلند شد، رفتند و دیدند سیدعلی مرده است».(13)
یزید نیز نسبت به همسرش غیرت داشت
هند دختر عبدالله بن عامر «همسر یزید» و از ارادتمندان به اهل بیت بود، وی پس از ورود اهل بیت به شهر شام وقتی زینب و دیگر مخدّرات را شناخت و از شهادت ابی عبدالله باخبر شد، از شدت ناراحتی سنگی از زمین برداشت و بر سر خود کوبید، و خون از سرش به صورتش جاری گردید و بی هوش شد. پس از آن که به هوش آمد، حضرت زینب به بالین او آمد و فرمود:«ای هند! برخیز و به خانه ات برو، می ترسم شوهرت یزید به تو آسیب برساند.»
سپس هند برخاست و سرش را برهنه کرد و لباسش را پاره نمود و با پای برهنه نزد یزید که در مجلس عمومی خود بود آمد و فریاد زد:
«ای یزید! آیا تو فرمان داده ای که سر مقدّس امام حسین را در کنار دروازه ی شام روی نیزه قرار دهند و آویزان کنند؟»
یزید که بر سرش تاج رنگارنگ سلطنت بود و بر سریر سلطنتی تکیه داده بود تا همسرش را در آن حال دید، برخاست و او را پوشانید.
وقتی هند دید یزید او را پوشانید، با فریاد گفت:
«ای یزید! وای بر تو، درباره ی من غیرت کردی و مرا پوشانیدی، پس چرا این غیرت را درباره ی دختران زهرای اطهر نکردی؟ پوشش آنها را دریدی و چهره هایشان را آشکار ساختی.»
یزید پست و رذل نسبت به ناموسش غیرت داشت، وی نتوانست ببیند
همسرش بدون پوشش باشد، قبل از هرگونه سخنی ابتدا تاج یا عمامه ی خود را برداشت بر سر زن خود گذارد که همسرش سر برهنه نباشد.
انواع غیرت ناموسی
غیرت ناموسی هم بر دو نوع است:الف: غیرت حسنه
امیرالمؤمنین علی می فرمایند:«الغیرة غیرتان... حسنةٌ جمیلهٌ یصلحُ بها الرجلُ اهلهُ»(14)
«غیرت بر دو گونه است که از آنهاست:
غیرت خوب و زیبایی که مرد با داشتن آن اهلش را اصلاح می کند.»
این گونه غیرت باعث اصلاح ناموس از بدحجابی و لاابالی گری ها می شود و لازمه ی زندگی هر مردی است و امام جعفر صادق می فرمایند:
«انّ المرء یحتاجُ فی منزله و عیاله الی ثلاثِ خلال یتکلّفها و ان لم یکن فی طبعه ذلک: معاشرةٌ جمیلةٌ- وسعهٌ بتقدیرٍ- و غیرةٌ بتحصینٍ»(15)
«همانا مرد در منزل و خانه ی خود به داشتن سه خصلت نیازمند است، اگرچه در طبیعت و سرشت او نباشد: معاشرت خوب، و گشایش در امر زندگی به اندازه ی معین، و غیرت به منظور حفظ ناموس.»
مرد باید بر محارم و ناموس خویش نظارت و اشراف داشته باشد که بی حجاب و برهنه از خانه بیرون نرود و در مقابل نامحرمان پوشیده باشد.
لذا در حدیثی وارد شده است:
«حُرمت الجنةُ علی الدیوث»(16)
«بهشت بر دیّوث حرام است.»
دیّوث چیست و کیست؟
دیّوث: یک واژه ی عربی است به معنای مردی بی غیرت که نتواند ناموس (زن) خود را حفظ کند.(17)
مرحوم شیخ فخرالدین طریحی، در کتاب مجمع البحرین جلد دوم صفحه ی 253 می فرماید:
«والدیّوث، من لا غیرةَ له علی اهله»
«دیّوث کسی است که در قبال ناموسش غیرت ندارد.»
پیامبر اسلام می فرمایند:
«ای علی! خداوند بهشت را از دو آجر طلا و نقره آفرید و دیوار آن را از یاقوت، و سقف آن را از زبرجد و ریگ های آن را لؤلؤ، و خاک آن را زعفران و مشک قرار داده و فرمود سخن بگو.
بهشت به سخن آمد و گفت: لا اله الا الله الحی القیوم قد سعد من یدخلنی. سعادتمند کسی است که داخل من شود. خداوند فرمود: به عزت و جلالم داخل بهشت نمی شود شرابخوار، سخن چین، دیّوث، یاری کننده ی ظالم، مردی که خود را شبیه زن کند، کفن دزد، رشوه گیر، قاطع رحم و کسی که گناه کند و بگوید اگر خدا نمی خواست، من گناه نمی کردم.»(18)
و نیز پیامبر بزرگوار اسلام فرموده است:
«انّ الجنة لیوجد ریحها من مسیرةٍ خمسماةَ عامٍ، و لا یجدها عاقٍ و لا دیّوثٍ، قیل یا رسول الله: و ما الدیّوث؟
قال: الذی تُزنی امراته و هو یعلم بها»(19)
«بوی بهشت از پانصد سال راه به مشام می رسد، ولی دو گروه حتی بوی بهشت را استشمام نخواهند کرد: 1- عاق والدین 2- دیّوث
شخصی سؤال کرد: یا رسول الله! دیّوث کیست؟
پیامبر فرمود: کسی که زنش زنا می دهد و او می داند (بی توجه است).»
و از پیامبر عزیز اسلام نقل شده که فرموده اند:
«ایُما رجلٍ تتزین امراتهُ و تخرج من باب دارها فهو دیّوثٌ، و لا یأثم من یسمیه دیوثاً و المراةُ اذا خرجت من باب دارها متزیّنةً- و الزوج بذلک راضٍ یبنی لزوجها بکل قدم بیتٌ فی النار،
فقصّروا اجنحةً نساءکم- و لا تطولوها فانّ فی تقصیر اجنحتها رضیّ و سروراً»(20)
«مردی که زنش در برابرش زینت کند و با رضایت او از خانه خارج شود، دیّوث است و هر که آن مرد را دیّوث بنامد، گناهی نکرده است و هر زنی که آرایش کرده از خانه خارج شود و همسرش به آن راضی باشد، با هر قدمی که آن زن برمی دارد، خانه ای از آتش برای شوهرش بنا می شود، پس کوتاه کنید پر و بال زنانتان را، نگذارید در این امور پر بگیرند؛ زیرا کوتاه کردن پر و بال آنان موجب خشنودی و خوشحالی است.»
حضرت امیرالمؤمنین علی به فرزندش امام حسن مجتبی چنین توصیه می فرمایند:
«و اکفف علیهنّ من ابصارهن بحجابک ایاهنّ، فانّ شدّة الحجاب ابقی علیهن و لیس خروجهن باشدّ من ادخالک علیهن من لا یوثق به علیهنّ و ان استطعت ان لا یعرفن غیرک فافعل»(21)
«تا می توانی کاری کن که زن تو با مردان بیگانه معاشرت نداشته باشد. هیچ چیز بهتر از خانه، زن را حفظ نمی کند.
همان طور که بیرون رفتن آنان از خانه و معاشرت با مردان بیگانه در خارج خانه برایشان مضر و خطرناک است، وارد کردن مرد بیگانه به خانه و اجازه ی معاشرت در داخل خانه نیز مضر و خطرناک است. اگر بتوانی کاری کنی که جز تو مرد دیگری را نشناسد، چنین کن.»
با توجه به فرمایشات بالا این سؤال مطرح می شود که وقتی دختری مجرّد که با چنان آرایش غلیظی از خانه بیرون می آید، چه کسی می تواند مسؤول باشد؟
یا در ارتباط با زنی که در برابر دیدگان شوهر با آرایش غلیظ و لباس های زننده ی کوتاه و در کمال بی حجابی از منزل خارج می شود، چه کسی را باید مسؤول دانست؟
بسیار شرم آور است اگر بشنوید مردانی از همسرشان می خواهند که حجاب از سر بگیرد و با پوشش نیمه عریان دست در دست وی در کوچه و خیابان راه برود؛ چرا که این کار را افتخار می دانند. در چنین مواقعی مردی و غیرت مرد، مرده است، و مردانگی رنگ باخته است.
ای آن که تو را غیرت مردی است به سر
نگذار عیالت رود از خانه به در
هر شاخه که از باغ برون آرد سر
بر میوه ی آن طمع کند راهگذر
ب- غیرت سیّئة
نوع دوم غیرت ناموسی طبق فرمایش امیرالمؤمنین علی غیرتی است که باعث داخل شدن به جهنم می شود:«و غیرةٌ تدخلهُ النار»(22)
«و غیرتی که با داشتن آن وارد آتش می گردد.»
غیرت اگر به افراط برسد، موجب بدگمانی مرد به ناموسش می شود، «انّ بعض الظنّ اثم»(23) در چنین مواقعی است که مرد با مشاهده ی اینکه زنش حتی با محارم خود چون برادر، عمو، دایی و ... هم صحبت شود، گمان بد دارد و وی را متهم می کند.
حضرت علی به فرزندش امام حسن می فرمایند:
«ایاکَ و التغایر فی غیر موضع الغیره، فانّ ذلک یدعوا الصحیحة منهن الی السقم»(24)
«از اظهار غیرت بی جهت، اجتناب کن؛ زیرا این عمل موجب آن می گردد که زن را از صحّت عمل به فساد بکشاند.»
و نیز از حضرت علی نقل شده:
«لا تُکثر الغیرة علی اهلک فترمی بالسوء من اجلک»(25)
«غیرت زیاد درباره ی ناموست به خرج مده که به رفتار بد منسوب گردی.»
پی نوشت ها :
1. . میزان الحکمه، ج7.
2. . وسایل الشیعه، ج 14، ص 108.
3. . میزان الحکمه، ج7.
4. . نهج البلاغه، حکمت 47.
5. . مواعظ العددیه، ص 165.
6. . آثارالصادقین، ج16، ص 135.
7. . همان، ص 134.
8. . کیفر کردار، ج2، ص 116.
9. . آثارالصادقین، ج16، ص 134.
10. . ص، 42.
11. . حکایت های شنیدنی، ص 530.
12. . کشکول ممتاز، ص 240.
13. . خزینة الجواهر، داستان 36، ص 613.
14. . آثارالصادقین، ج16، ص 128.
15. . همان جا.
16. . وسایل، ج14، باب 133، حدیث2، ص 175.
17. . فرهنگ عمید.
18. . کیفر کردار، ج2، ص 112.
19. . راز خوشبختی همسران، ص 45.
20. . همان جا.
21. . نهج البلاغه، نامه 31.
22. . آثارالصادقین، ج16، ص 128.
23. . حجرات، 12.
24. . آثارالصادقین، ج16، ص 129.
25. . همان
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}