اجماع، سنگ محک مقبولیت، نه حقیقت
یکی از مواد درسی دانشجویان رشتههای علوم پایه، تاریخ علم است. اصولاً سیر تحلیلی تاریخ همواره برای انسانهای کنجکاوِ جویای حقیقت میتواند بسیار آموزنده و نیز جذاب باشد.
نویسنده: حمید وثیق زاده انصاری
منبع:راسخون
منبع:راسخون
یکی از مواد درسی دانشجویان رشتههای علوم پایه، تاریخ علم است. اصولاً سیر تحلیلی تاریخ همواره برای انسانهای کنجکاوِ جویای حقیقت میتواند بسیار آموزنده و نیز جذاب باشد. همین ویژگی در سیر تحلیلی تاریخ علم برای علاقهمندان به علم و دانش وجود دارد. اگر با حوصله و با استفاده از کتب و منابع معتبر و در عین حال مجتمع و جمع و جور و تحلیلی این تاریخ مرور شود در آن میتوان ساختارهای منسجمی را تشخیص داد. مثلاً میتوان در آن دریافت که علم خاستگاه خاصی ندارد و جوامع گوناگون از قدیم هر کدام نقشی در زایش آن داشتهاند. مطلب قابل تشخیص دیگر این است که به دلایل سیاسی و افول تمدنها هرازگاهی مجموعهی علوم تحصیل شده توسط جامعهای در طول دوران دچار فراموشی شده است و در دورانهای بعدی مجدداً کشف شده است. این امر در مورد تمدن یونان قدیم که در آن علم، پیشرفت نسبتاً چشمگیری نمود صادق است. در آن تمدن، بسیاری نظریات علمی مثل نظریهی اتمی بودن ماده یا گردش زمین به دور خورشید یا وضعیتهای واقعی فیزیکی ماه نسبت به زمین و امثالهم ارائه شد که سپس با افول آن تمدن همه فراموش شدند و بشر در علم، سیر قهقرایی پیدا کرد و به اعتقادات ظاهری غیر علمی بدوی روی آورد تا این که مجدداً در تمدن اسلامی هم آن علومِ فراموش شده احیا شد و هم پیشرفتهای علمی چشمگیری توسط مسلمانان به وجود آمد تا این که مجدداً با افول تمدن اسلامی و اضمحلال امپراتوری علمپرور آن به دست مغولان باز علم به کُما رفت و خرافهگرایی و سطحی نگری در جوامع اسلامی جای آن را گرفت تا این که بالاخره اروپای عصر رنسانس علوم مغفول ماندهی اسلامی را به نفع خود مصادره و احیا نمود و در بسیاری موارد به نام خود زد و به هر حال از آن پلی برای پیشرفت شگرفش فراهم آورد. پیشرفتگی مدنیت و علم و فنآوری و مردم سالاری در دنیای امروز چندان شایع است که تقریباً با اطمینان میتوان گفت دوران افول برای تمدن و سیر قهقرایی سپری شده است و لااقل این جنبهی نامطلوب سیر تاریخی شاید برای همیشه متوقف شده است.
اما همهی آن چه بیان شد به این معنا نیست که بشریت به نقطهی معصومیت در علم رسیده است و در تشخیصهای علمی خود خطاناپذیر است. درواقع اگر به سیر تطورات علم در تاریخ قدیم و معاصر بنگریم خواهیم دریافت که معیار قبول یک سخن تازه یا نظریهی علمی، اجماع بوده و هست. به این معنا که نظریهای به عنوان نظریهی درست پذیرفته میشد و میشود که اکثریت متخصصین یا دانشمندان متبحر در زمینهی علمی مربوط به آن نظریه، آن را قابل قبول تشخیص دهند و این تشخیص خود را به همگان اعلام کنند و این باعث شود که مردمی هم که اصولاً در آن زمینه تخصص یا حتی شناختی کلی ندارند به اعتبار سخن آنان از طرفداران نظریه شوند و به انحاء مختلفِ عموماً نه چندان علمی به تبلیغ آن بپردازند. روشن است که چنین پذیرش جمعیای هر چند مکانیسم معقول ناچاری به نظر میرسد لزوماً نمیتواند از نظر صحت نظریه معتبر باشد. نمونههای فراوانی در این زمینه در تاریخ بیطرفانهی علم میتوان سراغ گرفت. مثلاً فرض وجود اتر نافذ در همه چیز و همه جا به عنوان حامل موج، بیش از یک صد سال به عنوان یک اصل علمی لایتغیر در بین دانشمندان و به ویژه فیزیکدانان مطرح و مقبول بود و بر پایهی قبول آن، معادلات و آزمایشهای زیادی ارائه گردید که به ویژه از میان آنها آزمایشها و معادلات فرنل(1) که هنوز هم به نوعی از طرف فیزیکدانان پذیرفته میشود معروف است. اما همین نظریه به طور ناگهانی با کارهای اینشتین روی نظریهی نسبیتش به آرشیو تاریخ علم سپرده شد. آیا آن همه اقبال و ارائهی استنتاج و نظریه کلاً باطل بود؟ یک جواب بلهی کوتاه فقط به درد راضی کردن خودمان بر چشم بستن روی حقایق میخورد. در این جا درصدد نیستیم که به اثبات یا انکار نظریهای مقبول العام بپردازیم بلکه هدف بیان این نکته است که آنچه معیار درستی یک نظریه حتی در جوامع علمی است تنها پذیرش جمعی است و این امر لزوماً نمیتواند کاملاً درست باشد. بسیار دیده شده است که امور جانبی غیر علمی مثل مسائل سیاسی، تبلیغاتی، یا مذهبی در پذیرش جمعی حتی از نوع علمیش مؤثر بوده است. مثال معروف توبه دادن گالیله از نظریهی علمیاش باید در همین راستا ارزیابی شود. مثالهای فراوان دیگری از نظریات علمی وجود دارد که در عصر خود ارائه دهندهی نظریه مورد طعن و تمسخر جامعهی علمی آن عصر قرار گرفته است و دانشمندِ ارائه دهندهی آن نظریه را به انزوا کشانده است اما بالاخره حقیقتِ درستی آن در زمانی دیرتر برای جامعه ثابت شده و مورد استفادهی همان جامعه قرار گرفته است. پس اگر پذیرش جمعی در علم نمیتواند ملاک نهایی درستی نظریات علمی باشد برای تشخیص سریعتر درستیهای علمی چه باید کرد؟ این مبحثی است که از بس در تاریخ موارد متعدد زیان دهی داشته است ارزش آن را دارد که دانشمندان و صاحب نظران و صاحبان اندیشه در اجتماعی به صورت متمرکز جهت یافتن راه چارهای مناسب برای آن به هم اندیشی بپردازند (و البته استثنائاً برای آخرین بار نظر جمعی خود را ملاک صحت و عمل قرار دهند با این امید که این بار اشتباهی صورت نگرفته باشد!). شاید یکی از راه حلها این است که مقدمتاً سعی شود کسانی که عنوان دانشمندی را یدک میکشند و همواره در طول دوران کار علمی خود با موفقیتهای شایان، به اصطلاح همواره روی مرز، راهِ به اصطلاح پیشرفت و کسب مدارج را پیمودهاند بدون این که خود را درگیر هیچ چالش علمی کرده باشند حتیالامکان از دایرهی تصمیمگیری نسبت به صلاحیت نظریهپردازان و نظریات جدید کنار گذاشته شوند ولو این کار بیرحمانه به نظر رسد، زیرا به وضوح جادهی علم چندان پر دست انداز است که اگر کسی واقعاً آن را پیموده باشد (و در جادهی دیگری به اشتباه نرفته باشد) امکان ندارد چالههای آن او را به چالشها نکشانده باشد. راه حل احتمالی بعدی این است که به علاوه، به هر ادعای متهورانهی علمی ولو در ابتدا خیالبافانه یا ظاهراً در تضاد با قبول شدههای فعلی به نظر میرسد حتماً بهای بیشتری صرفاً به خاطر تهور و جسارت آن داده شود. این به معنای پذیرش بدون تحقیق آن نیست بلکه به معنای رد نکردن زود هنگام و پیشداورانهی آن و بلکه اهمیت ویژه دادن به آن در بررسی و داوری سریعتر میباشد. اتخاذ این دو روش به اضافهی روشهای احتمالی دیگر میتواند جامعهی علمی، به ویژه جامعهی علوم نظری را در جهت گام نهادن بیشتر در مسیرهای صحیحتر به گونهای مؤثرتر هدایت نماید. همانگونه که نمونههای تاریخی متعدد نشان داده است معلوم نیست بسیاری از پذیرفته شدههای علمی ما علیرغم پیشرفتهای وسیع علمی و تکنولوژیکمان واقعاً درست باشد و فردا به کلی رد نشود. پس بهتر است سعی نماییم کار امروز را به فردایی که محاسبهامان میکنند نیندازیم و حتیالامکان مسیری برای یافتن خطاهای احتمالی فعلیمان بیابیم به ویژه که اکنون در عصری علمی به سر میبریم که ابنای آن به راحتی به اعتبارِ پیشرفتهای شگرف علمی این عصر به خود اجازهی نظریهپردازیهایی در مغایرت با منطقهای کلاسیکی پذیرفته شده در بسیاری از حوزههای علوم میدهند و سخنان آنان احتمالاً به دلیل عوام زدگی علم و علم عوام زده طرفداران بعضاً فراوانی پیدا میکند.
پینوشتها:
(1) Augustin-Jean Fresnel (1788–1827)
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}