کارگردان: کریستوفر نولان
فیلمنامه: کریستوفر و جاناتان نولان، دیویدگویر
فیلمبرداری: رالی فیستر
موسیقی: هانس زیمر
بازیگران: کریستین بیل، گری اولدمن، تام هاردی، جوزف گوردن لویت، آن هاتاوی، ماریون کوتیار، مورگان فریمن، مایکل کین
محصول: آمریکا، انگلستان، 2012
مدت زمان: 164 دقیقه

آنچه گذشت

پس از ساخت شوالیه ی تاریکی، کریستوفر نولان شک داشت که ساخت قسمت سوم را قبول کند؛ اما پس از آن که به همراه برادرش جاناتان طرحی داستانی نوشتند که از نظرش پایان بندی مناسبی برای داستان بروس وین/بتمن محسوب می شد، کارگردانی این فیلم را پذیرفت. به گفته ی او، داستان دو شهر چارلز دیکنز یکی از منابع الهام او و برادرش در نوشتن این فیلمنامه بوده است. آن هاتاوی، جسیکا بیل و کایرا نایتلی برای بازی در نقش کت وومن تست دادند که در نهایت آن هاتاوی انتخاب شد. او برای آماده شدن برای بازی در این نقش، پنج روز در هفته تمرین های جسمانی بسیار سنگینی داشته است. طبق گفته ی گری اولدمن، کریستوفر نولان برای جلوگیری از افشاشدن داستان فیلم، پایان فیلمنامه را به شکل شفاهی برای بازیگران گفته است! پیش از این جوزف گوردن لویت، تام هاردی، مایکل کین، ماریون کوتیار و سیلیان مورفی در فیلم تلقین نولان هم حضور داشته اند. پس از اکران فیلم، کاربران برخی از سایت های سینمایی منتقدانی را که نظر منفی نسبت به فیلم داشتند تهدید به خشونت کردند و برخی هم گفتند که سایت یا وبلاگشان را از کار خواهند انداخت.
در روز 20 جولای، طی یکی از نمایش های نیمه شب فیلم در شهر اورورا، پسری 24 ساله به نام جیمز هلمز کرد و 12 نفر را کشت و بیش از 58 نفر را زخمی کرد؛ سپس از سالن بیرون رفت و بدون مقاومت در برابر نیروهای پلیس، دستگیر شد. پس از این اتفاق، میزان کنترل امنیتی سالن های نمایش دهنده ی این فیلم به شدت افزایش پیدا کرد و کمپانی برادران وارنر به فکر کنسل کردن نمایش فیلم افتاد، اما بعد منصرف شد. باراک اوباما، مایکل مور، کریستوفر نولان، کریستین بیل، آن هاتاوی و گری اولدمن در واکنش به این اتفاق، پیام هایی مبنی بر ابراز تأسف منتشر کردند. جیمز هلمز، که در جلسه ی دادگاه خود کاملاً ساکت بود، چند روز بعد این اتفاق از یکی از کارکنان زندان پرسید که شوالیه ی تاریکی برمی خیزد چگونه به پایان رسیده است؛ او پیش از حمله ی مسلحانه ی خود تنها نیمه ی اول فیلم را تماشا کرده بود. دو هفته پس از این اتفاق مردی 37 ساله و مسلح در یکی دیگر از نمایش های این فیلم در ایالت اهایو دستگیر شد.

نظر منتقدهای خارجی

کنت توران که به شدت از فیلم خوشش آمده است، نوشته:« این پایان بندی خیره کننده بر سه گانه ی بتمن کریستوفر نولان، چیزی بیش از یک فیلم ابرقهرمانی استثنایی است؛ یک فیلمسازی ماهرانه طبق هر معیاری. آن قدر که علی رغم زمان قابل توجه دو ساعت و 44 دقیقه ای اش، در آن لحظه ای که فیلم به پایان می رسد تنها کاری که آدم دوست دارد انجام دهد تماشای دوباره ی آن است. این علاقه با وجود (یا شاید به خاطر) این واقعیت شکل می گیرد که شوالیه ی تاریکی برمی خیزد شاید غم انگیزترین و مأیوسانه ترین فیلم ابرقهرمانی ای باشد که تاکنون ساخته شده است.» راجر ایبرت که سه ستاره به فیلم داده است، در یادداشت خود نوشته:« یک فیلم ابرقهرمانی جاه طلبانه که دو غافلگیری در خود دارد: خیلی مفرح نیست و بتمن هم چندان در آن حضور ندارد. دارم به سکانس های اکشن فوق العاده ی فیلم های قبلی فکر می کنم که در لایه ی زیرینش حس طنزی وجود داشت؛ و به اجرای هیجان آور هیث لجر در نقش جوکر. این فیلم یک درام خیلی جدی است، با نقش منفی ای به نام بین که نقاب هانیبال لکتری اش هر نوع انسانیتی را از او می گیرد. و اگرچه بروس وین را زیاد می بینیم، اما جنبه ی دیگر او، بتمن پیش از رسیدن به نقطه ی اوج نهایی فقط چند بار به اختصار حاضر می شود». مایکل فیلیپس هم که دو ستاره و نیم به فیلم داده است، نوشته:« در همه ی انواع داستان ها، راوی باید به این سؤال پاسخ دهد که تا کجا می خواهد اجازه دهد نیروی شر داستان غالب باشد و لحن را تعیین کند؟ فکر می کنم نولان کمی زیادی عاشق بین شده است اگرچه در اغلب لحظات فیلم او را کنار گود قرار می دهد». امتیاز این فیلم در سایت IMDb تاکنون 8/9 از 10 است و در سایت متاکریتیک 78 از 100.

یادداشت منتقد

این شوالیه ی تاریکی بعد از یک انتظار نسبتاً طولانی و دشوار برای آخرین بار- حداقل تا مدتی- در زیر سایه ی سنگین حضور نیروهای پلیس در سالن سینما برای کنترل نظم و جلوگیری از وقایع تأسف بار احتمالی به روی پرده ی عظیم سالن های IMAX و AVX رفت و البته نتوانست در آن حدی ظاهر شود که ملت برایش می مردند!
هشت سال پس از وقایع فیلم قبلی و در حالی که گاتهام سیتی در صلح و آرامش است، هنوز نیمه ی تاریک چهره ی هادوی افشا نشده و بروس وین که به صورت فیزیکی و روحی آسیب دیده حاضر به درمان واقعی خود نیست. اما ناگهان گروهی تروریست به رهبری « بین» که به دلیل عارضه ای از گذشته برای تنفس و مکالمه به صورتک و تنفس گازی خاص نیاز دارد در یک سلسله عملیات تروریستی، با دستکاری بازار بورس، وین را ورشکسته می کند. شهر را به تصرف درمی آورد و می کوشد نیروگاه اتمی مخفی وین را که با هدف تولید انرژی پاک طراحی شده، به یک بمب اتمی کوچک تبدیل کند.
در مطلبی در سال گذشته به بازی کلامی نولان بر سر اسم فیلم اشاره کردم که هم به بازگشت بتمن (شوالیه ی تاریکی) اشاره دارد و هم به گسترش یافتن تباهی و تیرگی- Dark Nigth Rises/ شبِ تاریک می گسترد- و فیلم دقیقاً همین تقابل را به تصویر کشیده است. این که چگونه و به چه سادگی همه ی آرامش ها، سکون ها و خوشبختی ها خصوصاً اگر بر پایه ی دروغ و فریب افکار عمومی شکل گرفته باشند می توانند یک شبه در اثر عوامل مختلفی چون بالا و پایین شدن شاخص های بورس- اتفاقی که آمریکا را حدود نیم دهه به عمیق ترین بحران اقتصادی از دهه ی 20 تاکنون فروبرده- یا فعالیت یک گروه تروریستی منسجم- نظیر 11 سپتامبر- بر باد روند و مرفه ترین ابرشهرهایی چون نیویورک سیتی- که گاتهام سیتی نسخه ی کامیک آن است- را به منطقه ی ممنوعه تبدیل سازند. و عجیب نیست که در شب اکران این فیلم حادثه ی کشتار در شهر آرورا اتفاق می افتد تا ثابت کند که جهان های خلق شده در کامیک تا چه میزان می توانند واقعی باشند.
تبدیل کامیک تخیلی به واقعی، عنصر تفکیک ناپذیر سه گانه ی نولان در به تصویر کشیدن جهانی است که خصوصاً تیم برتون در خلق آن تأثیر بسزایی داشته است. بتمن های نولان به مراتب تلخ تر و تاریک تر از بتمن های برتون( که در همان زمان متهم به تاریکی بیش از حد شده بودند) بوده و این نکته از همه ی موارد دیگر تلخ تر است؛ چون زمانه ی نولان به حدی از زشتی و سیاهی رسیده که باور وقوع چنان رخدادهایی دیگر دشوار نیست.
نظیر اسپایدرمن اعجاب انگیز، زمان زیادی از فیلم صرف بیان جزئیات قصه ی بروس وین در دوران جدید می شود؛ این که در زمانه ای که شرارت نیست زندگی برای امثال وین که تلخی های زندگی روزمره را در پس نقاب پوشانده بوده اند چقدر سخت می شود. نولان در این بخش با اعتماد به نفس زیاد و ایمان به این که مخاطب از این همه قصه پردازی و پرداختن به جزئیات خسته نمی شود فیلم را با موفقیت پیش می برد.
اما مواردی وجود دارند که در مجموع سبب شده اند این قسمت از این سه گانه، حداقل از قسمت قبلی شوالیه ی تاریکی- ضعیف تر به نظر برسد؛ قبل از هر چیز مقصر فیلمنامه است. برخی از جزئیات خصوصاً در بخش نهایی فیلم آن چنان به طرز عجیبی ضعیف و آشفته است که نمی توان دریافت در آنجا چه بر سر نولان های فیلمنامه نویس آمده است. مثلاً از نظر زمان بندی وقایع، دوره ی زمانی صحت یافتن بتمن با هیچ توجیهی با آنچه در بیرون، در گاتهام سیتی می گذرد هماهنگی ندارد؛ یا ماجرای گیر افتادن پلیس ها در فضای تونل های فاضلاب( خدا می داند برای چه مدت) و بعد خروج آسان آنها با یک انفجار ساده یا حضور- متافیزیکی و همچون لشکریان خدایان- افراد گروه «بین» در نقاط مختلف شهر و کشف هر نوع عمل انقلابی توسط آنها از یک سو و بعد تماس های همیشه موفق وین/بتمن با دیگران و مواردی از این دست که متأسفانه تعدادشان کم نیست به فیلم آسیب های جدی وارد ساخته است.
ضعف عمده ی دیگر در پرداخت شخصیت منفی است. برخلاف دو فیلم تیم برتون و دو قسمت قبلی بتمن نولان که معرفی شخصیت های منفی پرقدرت( مثلاً جوکر هم در بتمن برتون و هم در شوالیه ی تاریکی نولان) به یک موتور محرکه در پیشبرد قصه بدل شده بودند، شخصیت «بین» که در کامیک های بتمن هم در میان سه- چهار نقش محوری منفی حضور نداشته و بیشتر وردست یا حامی شخصیت دیگری بوده( مثلاً در بتمن و رابین فاجعه بار شوماخر) اینجا فاقد هر نوع زمینه و منطق و درواقع، فاقد شخصیت پردازی است و ابهامش تا به آخر داستان باقی می ماند. حتی زمانی که در پیچش پایانی، مغز متفکر و نقش منفی اصلی قصه هویدا می شود( که خود او هم برای این همه خباثت و تمایل به قتل عام عمومی دچار ضعف در باورپذیری است)ابهام در دلایل و انگیزه های «بین» بیشتر هم می شود. به نوعی و شاید بدتر از «بین»، وضعیت کت وومن/ زن گربه ای است که باز هم در ادامه ی رویکرد برتون، به سمت مثبت گرایش یافته و حتی نهایتاً به فرجامی می رسد که سلینا کایل/ کت وومن در فیلم برتون نتوانست برسد- و این کاملاً خلاف کامیک های بتمن است که در آنها کت وومن یک شخصیت منفی کلاسیک است- اما اشکال اینجاست که این میل به تطهیر کت وومن آن چنان قوی است که فراموش می شود مخاطب هم از این شخصیت پس زمینه ی ذهنی دارد و باید در این مورد قدری توجیه شود و تنها با نمایش یکی- دو سرقت که در میان انواع جرم و جنایات نمایش داده شده در فیلم گم می شود و سپس ورود سراسیمه به جمع قهرمانان، نمی توان پذیرفت که مخاطب، کت وومن را به عنوان یک نقش منفی تحول یافته بپذیرد.
برعکس، می بینیم که نحوه ی شکل گیری شخصیت رابین- که البته در این فیلم در کنار بتمن دیده نمی شود و قرار هم نیست که نولان چنین دنباله ای برای فیلم بسازد- چگونه با جزئیات منطقی، دقیق و آرام آرام شکل می گیرد و در عین این که شناسایی اش برای مخاطب جذاب است، نه به فیلم تحمیل می شود و نه بر وجوه منطقی قصه تأثیر منفی دارد.
اما نکاتی هم هست که این بتمن را بر موارد قبلی برتری می بخشد و در صدر آنها نمایش وجوه انسانی بروس وین است که در نمونه های موفق قبلی( هم در کارهای برتون و هم نولان) دیده می شد، اما در اینجا به حد اعلا می رسد. بتمن این قسمت نه فقط چون مانند مایکل کیتون، روشنفکری درون گرا بود یا چون دو فیلم قبلی نولان، خود را قربانی منافع عمومی می کرد یا همواره با ستم دیدگان بود، بلکه به دلیل حجم درد و رنجی که باید تحمل کند ملموس و انسانی است. هیچ بتمنی در تاریخ کامیک، سریال های تلویزیونی و سینما تا به این حد درد و رنج روحی و جسمی نکشیده است و اگر بگوییم بروس وین در حدود نیمی از فیلم به شکلی در حال آسیب دیدن و سپس التیام یافتن از شکستگی ها و جراحت هاست اغراق نکرده ایم.
همچنین شاید در هیچ فیلمی به این میزان شاهد حضور بتمن بدون نقاب نبوده ایم؛ به گونه ای که شوالیه ی تاریکی برمی خیزد بیشتر فیلمی درباره ی بروس وینی که گاهی بتمن می شود است تا درباره ی بتمنی که در زندگی روزمره بروس وین است. این شکل از نمایش یک بتمن زخم خورده و آسیب دیده که بیش از هرکس دیگری به مراقبت و درمان نیاز دارد ناخودآگاه نگارنده را به یاد یک قسمت از سریال کارتونی گروه عدالت(Justicel League) انداخت که در آن، بتمن در زمان مبارزه با یکی از شرورها به شدت آسیب می بیند و روی تخت بیمارستان می افتد. یکی دیگر از ابرقهرمانان عضو گروه به نام شکارچی مریخی(Martian Manhunter) به او گوشزد می کند که قدری آرام بگیرد و این میزان در جهت مقابله با بدی ها و کمک به مردم تقلا نکند و به یاد داشته باشد که او تنها سوپرقهرمان «فاقد هر نوع قدرت مافوق بشری» در گروه است؛ فردی از گوشت و خون که نظیر هر بشر دیگری زخم می خورد و درمان دردهایش دشوار است و بتمن نولان دقیقاً در حال نمایش همین نکته است. این که قهرمانان واقعی جامعه به رغم ظاهر استوار و پر قدرتشان عموماً تا چه میزان آسیب پذیر و زخم خورده هستند. حقیقتی که گاهی حتی از خود آنها مخفی می ماند.
و اینجاست که برگ برنده ی این قسمت بتمن تأثیری دوچندان می یابد؛ زمانی که شخصیت آلبرت با بازی فوق العاده ی مایکل کین که در این مجموعه همیشه درخشیده و در این قسمت بیش از همه در یک سکانس نفس گیر و در خطابه ای درخشان و در حالی که بالاخره کاسه ی صبرش لبریز شده، بر سر اربابش فریاد می زند و حقایقی را بر او فاش می سازد که تاکنون کسی به او نگفته بوده است؛ از آرزوها و رؤیاهایش چون پدربزرگ پیر آخرین بازمانده ی خانواده ی وین می گوید و این که چقدر می خواسته روزی را ببیند که وین فقط خودش باشد،‌ شاداب و خوشبخت با زندگی به فرجام نیک رسیده در کنار همسری که دست در دستش داشته باشد، بی غصه، بی مسئولیت مردم، بتمن نباشد، ابرقهرمان نباشد، زخم خورده و شکسته و دل مرده نباشد. و این فرجام باورناپذیری است که نولان نهایتاً به ما می قبولاند.
منبع: نشریه همشهری 24، شماره 5.