تخت جمشید از ظهور تا سقوط
حدود 4 برابر ایران امروزی، با مساحتی نزدیک به 7 میلیون کیلومتر مربع، شاهنشاهی هخامنشی نخستین و گسترده ترین امپراطوری جهانی در تاریخ بود. شاهنشاهی بزرگی که با همت کورش،
نویسنده: کامیار عبدی
مروری بر درخشش و افول عظیم ترین بنای تاریخی ایران
حدود 4 برابر ایران امروزی، با مساحتی نزدیک به 7 میلیون کیلومتر مربع، شاهنشاهی هخامنشی نخستین و گسترده ترین امپراطوری جهانی در تاریخ بود. شاهنشاهی بزرگی که با همت کورش، بنیاد نهاده شد و تا هنگام سقوط در برابر «اسکندر مقدونی» کمابیش تمامیت ارضی و آرامش و امنیت خود را حفظ کرده بود. مهم ترین نماد به جامانده این دوره از تاریخ ایران - که هرساله هزاران نفر از سراسر جهان به بازدید آن می شتابند - «پارسه» یا همان «تخت جمشید» است؛ مجموعه کاخ های عظیم و زیبایی که با شدت این همه سال، هنوز راز و رمزهای بسیاری برای کشف شدن در خود دارند.بازسازی بار عام شاهی
این نقشی است معروف در تخت جمشید به نام «بارعام شاهی» که آیینی تشریفاتی را نشان می دهد. در این نقش سپهسالار سپاه پارسی در حال گفت و گو با شاهنشاه هخامنشی است و نزدیکان شاه پشت او ایستاده اند. این تصویر بازسازی شده پژوهشگران است که در کتاب «شکوه تخت جمشید» کاری از «فرزین رضاییان» منتشر شده است.پایتخت های پنج گانه
هخامنشیان قومی نسبتاً تازه وارد به ایران بودند و همراه با موج آریاییان در حدود 1500قبل ازمیلاد (=ق م) از آسیای مرکزی به ایران کوچیدند و احتمالاً دو، سه قرن قبل از برپایی شاهنشاهی شان، در سرزمین فارس مستقر شده، با عیلامی های بومی منطقه به حشر و نشر پرداخته و از آنان - که سابقه ی تمدنی بس طولانی تر داشتند - بسیار آموختند. پس از تشکیل شاهنشاهی به همت کورش بزرگ (559تا527ق م) و با تثبیت آن به کوشش داریوش بزرگ (521تا486ق م)، هخامنشیان بنا به سنت دیرینه شان که سابقه ی آن به صدها سال قبل می رسید، کماکان کوچ روی را بر یکجانشینی ترجیح می دادند. ازاین رو، شاهنشاهی آنان (559تا 330 ق م) 5 پایتخت داشت که دربار سلطنتی در طول سال بین آنها در رفت و آمد بود:1. پاسارگاد: نخستین پایتخت هخامنشیان که کورش بزرگ آن را در دشت مرغاب - محلی که بنا به گفته ی مورخان یونانی سپاه ماد را شکست داده بود - بناکرد. گرچه پس از روی کارآمدن داریوش و انتقال پایتخت سیاسی - اداری به شوش، پاسارگاد اهمیت خود را به مقام پایتخت اصلی شاهنشاهی از دست داد، اما- باز به گفته ی مورخان یونانی - شاهنشاهان هخامنشی در نگهداری آن کوشش کرده و مراسم بسیار مهم درباری، نظیر تاج گذاری شاهنشاه جدید را به احترام کورش در آنجا برگزار می کردند.
2. هگمتانه: پایتخت قدیمی مادها در همدان امروزی که در زمان کورش به تصرف پارسیان درآمد به رغم سال ها پژوهش های میدانی باستانی شناسی، هگمتانه ی مادی - هخامنشی هنوز نقاب از چهره ی خاک برنکشیده، اما با توجه به قطعات سنگی شاخص معماری هخامنشی، مانند اجزاء ستون های سنگی، می توان احتمال زیاد داد که در هگمتانه هم هخامنشیان دست به ساخت و سازهایی، ولو محدود، زده بودند. مهم این که، باز به گفته ی مورخان یونانی، دربار هخامنشی تابستان ها را درهگمتانه مستقر بود که آب و هوایی دلنشین داشت. بنا به منابع عبرانی، شعبه ای از تشکیلات اداری هخامنشیان هم در هگمتانه مستقر بوده و ظاهراً بایگانی ای داشته که برخی احکام و اسناد مهم درباری در آن نگهداری می شدند.
3. بابل:
بزرگ ترین و باشکوه ترین شهر جهان در آن زمان و پایتخت باستانی پادشاهی بین النهرینی که هخامنشیان برای جلب رضایت رعایای بین النهرینی خود مدتی از سال را در آن سپری و در مراسم مذهبی آنان شرکت می کردند. به نظر نمی رسد که هخامنشیان در بابل دست به ساخت و سازهای عظیم زده باشند، بلکه صرفاً با دستکاری های سطحی و تغییر دکوراسیون و احتمالاً باافزودن یکی دو بنا، همان کاخ شاهان بابلی را شکل و شمایلی ایرانی داده و در همان جااقامت می ورزیدند.4. شوش:
پایتخت باستانی عیلام و مرکز سیاسی - اداری شاهنشاهی هخامنشی. دراینجاست که هخامنشیان با احداث مصطبه ای عظیم از خشت به بلندی حدود 20متر، مجموعه ای سلطنتی احداث کردند که باستان شناسان از سال 1852میلادی (1231خورشیدی) در حال کندو کاو و بررسی گوشه و کنار آن هستند. اما مجموعه ی درباری به این کاخ محدود نمی شود؛ بلکه هخامنشیان تمام قسمت موسوم به «شهرشاهی» شوش را با دیواری محصور کرده بودند که به احتمال زیاد، تشکیلات اداری و منازل اشراف و صاحب منصبان پارسی درون آن قرار داشت. راه مشهور شاهی هخامنشیان هم از شوش آغاز می شد و تا «سارد» در قلب آناتولی ادامه می یابد. شوش است که بیشترین بسامد را در نوشته های مورخان یونانی و متون عبرانی دارد و اکثریت قریب به اتفاق سفرا و نمایندگان دول و ملل تابعه برای ملاقات با شاهنشاه هخامنشی یا رتق و فتق امور سیاسی و اداری به شوش می آمدند. شوش همچنین محل گرد آمدن و مبدأ لشکرکشی های مخامنشیان بود.5. تخت جمشید:
در پارس، موطن هخامنشیان، که ازبین 5 پایتخت هخامنشیان بزرگ ترین و باشکوه ترین آنهاست و بیشترین وقت، هزینه مصالح، صرف احداث آن شده است. مصطبه ی تخت جمشید که بیشترین مجموعه ی کاخ ها و تالارها بربالای آن احداث شده اند، حدود 430 متردرازا و 300متر پهنا، یعنی حدود 13هکتار مساحت دارد، اما اگر بناهای برزن جنوبی و دیگر آثار پراکنده در دشت را نیز به آن بیفزاییم، مساحت کل شهر پارسه - نامی که هخامنشیان تخت جمشید را به آن می خواندند - به حداقل 2 هزار هکتار، یعنی حدود 2برابر شهر رم در اوج وسعت آن در زمان امپراطوری روم می رسد.باشکوه ترین پایتخت
احداث تخت جمشید از اوایل سلطنت داریوش یعنی حدود 520 ق م آغاز شد. اولین کار، آماده سازی مصطبه ای بزرگ و جادار بود تا بناهای سلطنتی روی آن احداث شوند. پژوهش های باستان شناختی در سال های اخیر نشان داده که سنت مصطبه سازی برای بناهای مهم، گویا از جمله نوآوری های معماری بود که اقوام تازه وارد ایرانی با خود آورده بودند و پیش نمونه های آن را درتپه «سیلک» کاشان، «قلی درویش» قم، «نادعلی» در نزدیکی زابل در افغانستان و تپه «یحیی» کرمان از عصر آهن - حدود 800تا 600ق م- یعنی بلافاصله قبل از روی کارآمدن هخامنشیان شاهدیم.تراش و آماده سازی مصطبه ی سنگی که بناها قرار بود روی آن احداث شوند، احتمالاً 6 سال به طول انجامیده، زیرا کتیبه ای با نام داریوش که به سال 514ق م تاریخ گذاری شده در تالار آپادانا به دست آمده و نشان می دهد که تراش مصطبه به پایان رسیده و ساخت و ساز بناها آغاز شده است. درزمان داریوش، مصطبه، بارو، تالار آپادانا، بخشی از خزانه، کاخ تچروسازه ی موسوم به «بنای مرکزی» احداث شد. در زمان خشایارشاه (486تا 465ق م) احداث تالار آپادانا به اتمام رسید و دروازه ی تمام ملل، ورودی اصلی، کاخ هدیش، بنای معروف به «حرمسرا»(1)، تالار صد ستون و ادامه ی خزانه احداث شد. ساخت و ساز و اتمام روکاربناها ظاهراً تا سال هفتم سلطنت اردشیر اول یعنی حدود 457ق م ادامه یافته، اما با خاموش شدن گل نبشته های عیلامی باروی تخت جمشید، چنین به نظر می رسد که در این زمان ساخت و ساز در تخت جمشید نیز به پایان رسیده است. بنابراین، احداث تخت جمشید حدود 53سال به طول انجامیده است. احتمالاً پس ازاین، ریزه کاری ها و مرمت های گوناگون در گوشه و کنار تخت جمشید انجام می شده، اما آنها آن قدر اهمیت نداشته اند که در جایی ثبت شوند. تنها استثناء بیش از صد سال پس از اتمام ساخت و سازهای اصلی، در زمان اردشیر سوم (358تا 337ق م) است که پلکانی به قسمت غربی کاخ داریوش اضافه و یکی از ورودی های این کاخ هم تعویض شده است. ما از این اقدامات از این رو آگاهیم که هردو، روی قسمت جدید با سنگ نبشته ای ثبت شده اند.
جدا از اشارات گذرا و جسته گریخته، از قرن شانزدهم میلادی جهانگردان و محققان اروپایی به دیدار تخت جمشید شتافته و با حیرت، مشاهدات خود را درباره ی آن روی کاغذ آورده اند. به طور رسمی از سال 1928 میلادی، پژوهش های جدی باستان شناختی در تخت جمشید آغاز شد و تا به امروز ادامه یافته است؛ درباره تخت جمشید، بافت زیست محیطی اش، پلان، آرایه بندی بناها و فناوری معماری اش، کاربری و انسجام بناهای گوناگونش، نقوش برجسته و مفهوم جزء به جزء و تمام آنها، جنس و شیوه ی استحصال، انتقال وحتی چفت و بست سنگ هایش و درنهایت؛ درباره ی شکوهش در زمانی که شاهنشاهان هخامنشی مدتی از سال را در آن سپری می کردند، پس قلمفرسایی شده. درواقع، می توان ادعا کرد که نه در ایران، بلکه درسراسر جهان کمتر محوطه ی باستانی را بتوان یافت که باستان شناسان، معماران، مرمت گران، مورخان هنر و معماری، تاریخ نگاران، جهانگردان، و دیگر علاقه مندان درباره اش این قدر قلم زده باشند.
اما می ماند 2 مطلب مهم درباره ی تخت جمشید که هنوز، به رغم تفکر و بحث فراوان، از افشای راز خود بر پژوهشگران امتناع ورزیده اند: یکی کاربری عملی و دیگری کاربرد نمادین تخت جمشید. در اینجا مراباپرسش اول کاری نیست، اما محض آگاهی علاقه مندان لازم می بینم اشاره کنم که تخت جمشید را محل برگزاری عید نوروز، جشن مهرگان، مراسم بارعام سالیانه ی دربار هخامنشی، محلی که نمایندگان ملل تابعه ی شاهنشاهی پیشکش های نمادین خود را به شاهنشاه اهدا می کردند، یک معبد عظیم و پیچیده و حتی پایتخت سیاسی - اداری شاهنشاهی هخامنشی برشمرده اند؛ فرضیاتی که هیچ یک تاکنون از طرف تمام باستان شناسان پذیرفته نشده است؛ نمونه ای از معماهایی که ما باستان شناسان با آنها دست و پنجه نرم می کنیم. علی رغم حجم عظیم اطلاعات درباره ی تخت جمشید، ما کماکان دربند پرسش اولیه، یعنی کاربری این مجموعه ی باشکوه هستیم.
بنای یک بیانیه ی سیاسی
گمانه زنی و نظریه پردازی درباره ی کاربرد نمادین تخت جمشید، پرسش دوم است که البته چندان بغرنج نیست و با توجه به آنچه ما باستان شناسان درباره ی رفتار حکومت های قدرتمند و ثروتمند منطقه ای و فرامنطقه ای می دانیم، می توان آن را توضیح داد: با شکل گیری حکومت های بزرگ و تشکیلات اداری - اقتصادی آنها، درآمدی هنگفت از محل مالیات و باج و خراج عاید حکومت ها می شد که اگر حکومت از نظام اداری کارآمدی برخوردار بود، به مراتب بیش از مخارج آنها بود مازاد این درآمد را حکومت ها صرف فعالیت های تبلیغاتی می کردند که یکی از مهم ترین و چشم گیرترین آنها، احداث بناهای یادمانی بود. بناهای یادمانی - مانند تخت جمشید - درآن واحد چندین وظیفه را بر عهده داشتند: اول این که با تولید کار، مخصوصاً کارهای گروهی بین رعایای حکومت، اعم ازرعایایی که از یک قوم یا ملت برخاسته بودند - مانند عیلامیان - یا آنان که به اقوام و ملل گوناگون تعلق داشتند - مانند مادها، بابلی ها، لودیه ای ها، ایونیه ای ها، و مصریان - انسجام فرهنگی - اجتماعی و حس تعلق به آن واحد سیاسی را بین مردم تسری می بخشیدند. به همین دلیل است که هخامنشیایان عملاً تلاش می کردند برای پروژه های بزرگ عمرانی خود، نظیر احداث تخت جمشید یا شوش، تا حدامکان کارگران و استادکارانی را از گوشه و کنار شاهنشاهی خود گرد هم آورند. دومین وظیفه اینکه با تولید کار، مازاد درآمد حکومت را بین افرادی توزیع می کردند که در مشاغل گوناگون درحال کار بودند، از کارگری ساده گرفته که مشغول خشت زدن بودن تا صاحب منصبی که باید به حساب و کتاب مواجب کارگران و استادکاران رسیدگی کند. این سیستم که ما باستان شناسان آن را «اقتصاد بازپخشانی» می نامیم از وجه مشخصه های حکومت های باستانی است و از طریق آن، حکومت سخاوت و دست و دلبازی خود را نسبت به رعایای خود به منصه ی ظهور می گذاشت. سومین وظیفه هم جنبه ی تبلیغاتی بناهای یادمانی است؛ چه تبلیغات داخلی و چه تبلیغات خارجی. در دوره و زمانی که اکثریت قریب به اتفاق مردم در خانه های کوچک و ساده ی خشتی و چینه ای زندگی می کردند، رویت مجموعه بناهایی مانند تخت جمشید کافی بود تا مردم عادی را مجاب کند که شاهنشاه هخامنشی که بانی چنین ساخت و سازی است، تحت حمایت نیروی مافوق طبیعه است و لذا احترام و اطاعت از او واجب است. برای غیرایرانیان هم رویت تخت جمشید نشان دهنده ی ثروت و قدرت شاهنشاهی هخامنشی و پیامی بود ضمنی مبنی بر اقتدار شاهنشاهی. خلاصه کنم، تخت جمشید یک بیانیه در مورد توانایی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی شاهنشاهی هخامنشی بود.نقش نمادین تخت جمشید
درحالی که بخش عمده ای از اطلاعات ما درباره ی شاهنشاهی هخامنشی برگرفته از نوشته های دشمنان قسم خورده آنان یعنی یونانیان است، جالب اینجاست که درباره ی تخت جمشید هیچ مطلبی درمتون یونانی نیامده است. تنها اشاره ی احتمالی به تخت جمشید که دریک متن یونانی به چشم می خورد نوشته ی «کتزیاس» - طبیب اردشیر دوم (404تا 359ق م) - است که درباره ی محل دفن شاهنشاهان هخامنشی درشهر پارسه گفته (پرسیکا، باب 28، بندهای 44 و 45)، اما آن را هم گویا کتزیاس دهان به دهان شنیده و خود شاهد آن نبوده است. تو گویی هخامنشیان به عمد می خواستند وجود تخت جمشید را از غیرایرانیان - یا حداقل از یونانیان - پنهان کنند. اما اگر چنین بوده، چگونه می توان نقش برجسته نمایندگان ملل تابعه را که با دقت و ظرافت مثال زدنی بر پلکان های شمالی و شرقی تالار آپادانا حجاری شده اند توجیه کرد؟ توجه کنید که تمام پژوهشگرانی که درباره ی هویت این گروه ها اظهار نظر کرده اند، مثل «ارنست هرتسفلد»، «اریک اشمیت»، «والترهینتس»، «گُرلدوالزر»، «رابرت بارنت»، «مایکل روف» و «برونویاکوبز»، فقط تلاش کرده اند هویت این افراد را شناسایی کنند؛ اینکه آیا این مردم خود واقعاً به تخت جمشید گام نهاده بودند یا این نقوش برجسته، مراسمی نمادین و آرمانی را به تصویر کشیده اند، موضوعی است که تا به حال کمتر کسی درباره آن اظهار نظر کرده است. «اسکار ماسکارلا» - جمع دار بخش خاور نزدیک موزه ی متروپلیتن نیویورک - در نقد کتاب گُرلدوالزر که جامع ترین و متقن ترین اثردرباره ی هویت مردمی است که برروی پلکان های آپادانا نقش شده اند، اولین کسی بود که این احتمال را پیش کشید: «....به نظر می رسد که منظور از نقوش برجسته ی آپادانا به تصویر کشیدن.... نمودی تجریدی از شاهنشاهی و نظم آن بوده، نه تصویری از مراسمی واقعی...»این نقش، 2 صاحب منصب پارسی را درحال گفت و گو نشان می دهد. اساس ساخت تخت جمشید، گرد آمدن همه در برابر پادشاه بوده که خود را مجری فرامین اهورامزدا می دانسته. در این بین سربازان پارسی که هم خون یا هم قبیله پادشاه هخامنشی بوده اند جایگاه ویژه ای دارند.
بلند کردن تخت شاهی توسط ملل گوناگون یکی از نقش های معروف تخت جمشید است. بعضی از محققین عقیده دارند که تصویر شرفیاب شدن نماینده های ملل گوناگون تنها نمایشی آرمانی از مراسم در این مکان بوده نه تصویری از مراسمی که درواقعیت انجام شده باشد.
* نخستین راوی
اولین کاوشگر تخت جمشید «ارنست هرتسفلد» - باستان شناس آلمانی - بود که در این عکس به دیواری دراین مجموعه کاخ های عظیم تکیه داده است. او نخستین کسی بود که به ارزش واقعی این بنا پی برده بود و داستان آن را برای ما بازگو کرد.
و اما، در مورد اینکه تخت جمشید چه بوده و از نظر هخامنشیان چه نقشی داشته سرنخی برروی دیوار جنوبی مصطبه ی تخت جمشید از زمان داریوش به چشم می خورد: سنگ نبشته ای عیلامی که بحث درباره ی موقیعت و تاریخ نگارش آن فراوان است؛ خلاصه ی کلام این که، به نظر عموم باستان شناسان، این سنگ نبشته، یکی از قدیمی ترین کتیبه های هخامنشی است و درآغاز کار ساختمانی در تخت جمشید، یعنی حدود سال 520ق م نگاشته شده است. زبان و خط سنگ نبشته، عیلامی است، اما در انتهای آن متممی هم به زبان و خط بابلی آمده؛ احتمالاً برای معدود افراد غیر عیلامی که درتخت جمشید مشغول به کار بودند و با زبان عیلامی آشنایی نداشتند. در مورد موقعیت آن، باستان شناسان معتقدند که هنگام آغاز عملیات ساختمانی ورودی اصلی تخت جمشید در دیواره ی جنوبی در جوار این کتیبه بوده و لذا تمامی کارگران و استادکارانی که هرروز برای کار از مصطبه بالا می رفتند می توانستند آن را ببینند و اگر سواد داشتند، آن را بخوانند.
سنگ ها و گفته ها
سنگ نبشته ای که بر دیواره ی جنوبی تخت جمشید حک شده، گرچه از 3 بخش تشکیل شده و به همین نحو از سوی زبان شناسان کدگذاری شده، درواقع 3قسمت از متنی واحدند. در بخشی از این کتیبه آمده که داریوش شاه می گوید: «امیدوارم اهورامزدا و دیگر خدایان، از من و از این کاخ و از هرآنچه بر روی این مصطبه بنا شده محافظت کند. امیدوارم هرگز کسی پیدا نشود که خیال نادرست درباره ی آن در سر بپروراند» همان طور که اشاره کردم، در ادامه این 3 سنگ نبشته ی عیلامی، کتیبه ای هم به بابلی کنده شده که به نوعی جمع بندی 3 سنگ نبشته ی عیلامی است. توجه شما را به این جمله جلب می کنیم: «اینها کشورهایی هستند که این [کاخ] را ساختند؛ که در اینجا با هم متحد شدند: پارس، ماد، و دیگر کشورها، با دیگر زبان ها، کوه ها و دشت ها، از کرانه ی یک دریا تا کرانه ی دریایی دیگر، از یک بیابان تا بیابانی دیگر، همان گونه که من به آنان فرمان دادم».ظاهراً پس از پایان کارهای عمده ی ساختمانی در تخت جمشید در زمان خشایارشاه، درگاه جنوبی مسدود و ورودی اصلی به جبهه ی شمال غربی در جلوی دروازه ی تمام ملل منتقل شده است. این امردر زمان خشایارشا رخ داده و می بینیم که او در سنگ نبشته ای که بر دروازه ی تمام ملل کنده اشاره کرده که کار ساختمانی در زمان پدرش داریوش آغاز و در زمان او به اتمام رسیده است: «چنین می گوید شاه خشایارشا: با مرحمت اهورامزدا؛ این دروازه ی تمامل ملل را من ساختم چه بسیار [بناهایی دیگر] در این [شهر] پارسه بناشد، که من ساختم و پدرم [داریوش] ساخت. آنچه بناهای نیکو در اینجا می بینید، تمام آنها را با مرحمت اهورامزدا بنا کردیم».
آنچه در سنگ نبشته های دیوار جنوبی مصطبه آمده، دیدگاه داریوش را در باره ی بنیان تخت جمشید بیان و بر همکاری و اتحاد ملل تحت فرمانروایی هخامنشیان تأکید می کند. او همچنین بر اهمیت نمادین تخت جمشید تأکید می ورزد و آرزو می کند که اهورامزدا این مجموعه را از هرکسی که در مورد آن خیال نادرست در ذهن می پروراند، محفوظ بدارد. توجه کنید که به مسأله ی خواسته و مرحمت الهی و اطاعت پادشاه از این خواسته، چندین و چندبار تأکید شده، این امر نکته ای بود کلیدی در ایدئولوژی سیاسی هخامنشی: اهورامزدا نظمی الهی برای جهان تدوین کرده که مسوول نگهداری و نگهبانی آن، شاهنشاه هخامنشی بود. این ایدئولوژی، علاوه بر نوشته های هخامنشی، در هنر هخامنشیان هم خود را به نمایش می گذارد. از این روست که هنر هخامنشی ملغمه ای است از هنر مذهبی و هنرشاهانه. درباره ی این بعد هنر هخامنشی بسیار قلمفرسایی شده. نمود این هنر در تخت جمشید به اوج تواتر و ظرافت خود رسیده. در همین راستا، «برنارد گلدمن» درباره ی تخت جمشید چنین می گوید: «بزرگداشت شکوه شاهانه تحت نظر اهورامزدا انجام می شده که همه جا حاضر است، اما هیچ کجا نشانی به چشم نمی خورد که تخت جمشید مکانی مقدس بوده یا به موجوداتی الهی پیشکش شده است. تمامی بناهای آن، چه با نقوش برجسته شان و یا سنگ نبشه های موجز، همگی به نحوی واضح با زندگان صحبت می کنند؛ موجودی فناناپذیر [اهورامزدا] که به شکل موجودی فناپذیر [شاهنشاه هخامنشی] خود را به منصه ی ظهور گذاشته است».
«کارل نیلاندر»- باستان شناس و معمار سوئدی - هم که سال ها در زمینه ی فناوری معماری هخامنشی تحقیق و تفحص کرده، درباره ی تخت جمشید چنین می گوید: «به نظرمن منطقی می رسد که تخت جمشید - غنی ترین و ظریف ترین نمود قدرت هخامنشیان - را بایستی در بافت سیاسی و سلطنتی آن بنگریم. [تخت جمشید] بیانیه ای با شکوه از مقام شاه و نهاد شاهنشاهی است». درنهایت، زنده یاد «پیترکالمایر»- مورخ برجسته ی هنرایران - چنین اظهار نظر می کند: «اگر تمامی نتایج را جمع بندی کنیم، جملگی موارد مشابه در زمینه ی نقوش [برجسته ی تخت جمشید] از دیگر منابع همگی یک نکته را بازگو می کنند؛ ساده ترین توضیح برای تمام نقوش، تکریم نهاد پادشاهی است... اگر سنگ نبشته ها را نیز تحلیل کنیم، می بینیم که نه به تخت جمشید محدودند و نه به وقت به خصوصی از سال؛ آنها [نماد] پادشاهی در هر زمان و هر کجایند». بنابراین، می توان چنین مطرح کرد که تخت جمشید نمادی از شاهنشاهی هخامنشی و نظم، ترتیب، یکپارچگی، اتحاد و انسجام آن بوده و با صرف هزینه، وقت و مواد فراوان، هخامنشیان درصدد بودند تا مدلی مینیاتوری از شاهنشاهی خود بیافرینند که در آن همه چیز بی عیب و نقص و به دقت سرجای خود قرارداشت. نمادی که دقت و ظرافت آن، بازدید کننده گان را همان طور غرق حیرت و شگفتی می کرد که عظمت خود شاهنشاهی و نظام سیاسی اداره ی کننده ی آن.
پی نوشت ها :
1. نام «حرمسرا» را شادروان ارنست هرتسفلد، که این قسمت از تخت جمشید را حفاری و آن را به پایگاه هیأت باستان شناسی تبدیل کرد به آن داده و دیگر باستان شناسان نیز از وی تبعیت کرده اند. اما در این زمینه تردیدهایی ابراز شده: از جمله شادروان «لئوترومیلمن» - باستان شناس فقید آلمانی - که آن را مجموعه ای از سوئیت ها برای اقامت اشرافی می داند که برای ملاقات با شاهنشاه به تخت جمشید می آمدند.
منبع: نشریه سرزمین من شماره 33
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}