نویسنده: سهیل یاری گلدره



 

چکیده

از دیرباز در ادب فارسی و عربی اشاره به باورها و اعتقادات مردم- خواص و عوام- درباره جانوران رواج بسیاری داشته که حاکی از توجه قدما به جانوران بوده است؛ به گونه ای که عقاید خاصی پیرامون جانوران و حیوانات شکل گرفته است. در این باره کتبی تحصصی از قدما به جا مانده است، چون الحیوان جاحظ، منافع حیوان ابن بختیشوع و حیاه الحیوان الکبری از دمیری و کتابی به نام الحیوان الکبیر(که دمیری به ارسطو نسبت داده و در کتابش از آن مطلب می آورد) و... که شاهد صدقی بر توجه ویژه قدما به جانوران هستند. در عرصه ادبیات نیز این باورها رواج بسیاری داشته و شاعران و نویسندگان نیز برای مضمون سازی، ابراز معلومات خود، برجسته کردن، مؤثر ساختن معنا و... از آن بهره برده اند، شایان ذکر است که بسیاری از اشارتی که دسته اخیر در آثار خود به کار گرفته اند، در کتبی که ویژه حیوانات نوشته شده یافت نمی شود و از این حیث این گونه نوشته ها بسیار کارآمد و مفید و قابل استفاده می باشند. در این مقاله به بررسی بازتاب این باورها و خصوصیات جانوران در کتاب تاریخ الوزراء می پردازیم که به حق در بین کتب ادبی (اعم از نظم و نثر فارسی) در این زمینه یگانه و بی همتا می باشد.

واژگان کلید:

تاریخ الوزراء، باورهای عامه، اشارات جانوری.

مقدمه

تاریخ الوزراء، تألیف نجم الدین ابوالرجاء قمی، از دبیران دوره سلطان سنجر سلجوقی، که در حدود 584 قمری نوشته شده، متضمن شرح حال هفده تن از وزیران سلجوقی، از دوره دوم وزارت قوام الدین درگزینی تا پایان وزارت عزیز الدین کاشی است و ابوالرجاء مشاهدات خود را در این کتاب با امانت ثبت و ضبط کرده است. این کتاب در موضوع خود منبعی دسته اول برای تاریخ سلجوقیان عراق است و از این جهت شایسته بررسی بیشتری است.(ر.ک. مقدمه دانش پژوه بر کتاب، صفحه چهل و هشت). این کتاب، از کتاب های ادبی نفیس به جا مانده فارسی و سرشار از تشبیهات بدیع و کنایات لطیف است. نثر کتاب ساده است گر چه همچون دیگر کتب نثر فنی هم عصرش از آیات و احادیث و اشعار و امثال و لغات عربی استفاده کرده، اما این عناصر در حد اعتدال به کار رفته و دریافت معنا و مهفوم را دشوار نگردانیده است.
از جمله نکاتی که لذت هنری از متون ادبی را دو چندان می کند، پی بردن به اشارات و تناسباتی است در فهمیدن دقیق تر متون ما را یاری می کنند و حتی کمک شایانی به تصحیح متون و برگزیدن ضبط درست تر می کنند. موارد فراوانی را می توان یافت که مصححان به سبب متوجه شدن همین اشارات، در ضبط بیت دچار اشتباه شده اند. بنابراین گردآوری این گونه موارد و تدوین آن ها امری بایسته به نظر می رسد. تاکنون تنها کار در خور توجهی که در این باره انجام شده کتاب فرهنگ نامه جانوران در ادب فارسی از خانم منیژه عبداللهی و نیز فرهنگ اشارت دکتر سیروس شیسما در دو جلد که با تمام تلاش های هر دو نویسنده، باز می توان موارد و مدخل های فراوانی به آن دو کتاب افزود.
یکی از موارد برجسته این کتاب، گذشته از اشتمال بر مباحث تاریخی و آگاهی های منحصر به فرد از دوران سلجوقیان، اشاره به ویژگی و خصوصیات جانوران و عقاید و باورهای مردم راجع به آن ها است، مواردی که شاید تنها در این کتاب یافت می شود و با مطالعه فراوانی که در منابع مربوط انجام گرفت (مانند الحیوان جاحظ، حیاه الحیوان دمیری، منافع حیوان مراغی و...) بسیاری از این ویژگی ها یافت نشد و این کتاب از حیث حفظ این عقاید و باورها، سندی بسیار معتبر و شایسته توجه و پژوهش بیشتر خواهد بود.
در این مقاله به پاره ای از این اشارات که بر مبنای باورهایی پیرامون خصوصیات بعضی از جانوران در کتاب تاریخ الوزراء وجود دارد اشاره کرده ایم و اگر شاهد مثالی برای آن از کتب دیگر یافت شده، آن را نیز آورده ایم.
-آهو:
-با بدر شدن ماه، بینایی اش بیشتر می شود و با در محاق رفتن ماه، نور چشمش کم:
«همچو آهو بودند که چون ماه تمام باشد روشنی چشم او زیادت شود، چون ماه در محاق افتد روشنی چشم او کمتر گردد»(127)
درباره تیزبینی آهو نوشته اند:
«از جانوران هیچ جانوری بیناتر از آهو نیست» (مراغی، 1388: 98).
«از جانوران هیچ بیناتر از آهو نیست»(ابن ابی الخیر، 1362: 99).
«آهو بیناتر همه حیوانات است»(طوسی، 1387: 567).
-آهو گیاه تلخ حنظل را می خورد و آب شور می نوشد:
«همچو آهو شد که حنظل دوست دارد و آب شور خورد»(110).
در نزهت نامه علائی آمده است:
«و حنظل خورد و آب از دهنش می چکد و آب شور خوردن دوست دارد و این از عجائب است»(ابن ابی الخیر، 1362: 99).
در منافع حیوان درباره آهو آمده است:
«حنظل خورد و آب شور آشامد»(مراغی،1388: 98).
طوسی نیز همین مطلب را درباره آهو بازگو کرده است:
«بوی دهنش خوش باشد، حنظل و آب شور خورد»(طوسی، 1387: 567).
همین نکته را پیشتر، جاحظ چنین آورده:
«الظباء تکرع فی ماء البحر الأجاج و تخضم الحنظل» (جاحظ، 1424: 5 /79).
ترجمه: «آهو به دهان از آب شور دریا بر می دارد و می نوشد و حنظل می جود»
-باز:
- تقابل باز و کرکس در عمر کردن:
«باز را عمر کرکس مردارخوار نباشد»(42).
خاقانی نیز به این نکته اشاره کرده است:

خط ابدی تو داده ای بس
شهبازان را به عمر کرکس
(خاقانی، 1387: 153)

-پیل:
-تقابل پشه و پیل و اینکه پشه آزار دهنده پیل است:
پیل از پشه ضجر گردد(9).
به این نکته دیگران نیز اشاره کرده اند:
«پادشاهی مورچه بر شیر چنان است که پادشاهی پشه بر پیل»(مراغی، 1388 :62)
«پیل ازو(یعنی پشه) رنجور است و پشه بر او مسلط باشد» (ابن ابی الخیر، 1362: 207)
طوسی آورده است:
«فیلی بدان عظیمی فریاد کند از دست پشه و بخت نصر و نمرود کی مشرف و مغرب بگرفتند پشه ای ایشان را هلاک کرد»(طوسی، 1387: 633).
نمونه هایی از همین اشاره و نکته در اشعار فارسی:

پیلی تمام خلقت و محکم نهاد را
ازنیش پشه غصه بی حد و منتهاست
(فاریابی، 1388: 32).

پشه چوپر شد بزند پیل را
با همه تندی و صلابت که اوست

مورچگان را چو بود اتفاق
شیر ژیان را بدرانند پوست
(سعدی، 1387: 124)

ابوالفتح بستی- که شاعری ایرانی است و به عربی اشعار فراوانی سروده- در بیتی به این نکته اشاره کرده است:

ان القذی یوذی العیون قلیله
و لربما جرح البعوض الفیلا
(بستی، 1410: 155؛ ثعالبی، 1401: 333)

ترجمه:« بی شک، خاشاک اندکش چشم ها را می آزارد/ بسا باشد که پشه به فیل زخمی رساند»
-تمساح:
-محکمی دندان آن:
«وزارت سلجوقی چون دندان سوسمار است که هرگز نیفتد»(268)
-خرگوش:
-خوابیدن خرگوش با چشمان باز:
امیر عباس را خواب خرگوش دادند(146)
جاحظ در الحیوان (3 /406) آورده است:« ان الارنب تنام مفتوحه العینین»
ترجمه:«خرگوش می خوابد در حالی که دیدگانش گشوده است»
متنبی نیز سروده است:

أرانب غیر أنهم ملوک
مفتحه عیونهم نیام
(متنبی، 1355: 4 /69)

ترجمه:« آن ها خرگوشانند جز اینکه (در ظاهر) پادشاهانند، در حالی که چشمانشان باز است خفته اند».
چند نمونه دیگر از این اشاره در ادب فارسی:

هرگه که همیشه دل تو بیهش و خفتست
بیدار چه سود است تو را چشم چو خرگوش
(ناصرخسرو، 1367: 232)

به دل باش بیدار و خفته به چشم
بشو خویشتن ضد خرگوش کن
(همان، 507)

آهوان در بزم و شیران در شکار
بنده آن خواب خرگوش شما
(سنایی، 1385: 800)

خواب خرگوش داد یک چندم
عاقبت عادت پلنگ آورد
(انوری، 1376: 2/ 811)

گر چه آهو سرینی ای دلبند
خواب خرگوش دادنم تا چند
(هفت پیکر، 1388: 102)

خواب خرگوش اگر دهی ما را
جز از آن چشم نیم خواب مده
(عبدالرزاق اصفهانی، 1379: 511)

-غراب (کلاغ):
- در انتظار مرگ شتر است:
«مانند غراب منتظر مرگ شتر»(133).
-متکبر بودن زاغ:
«مستوفی، متکبرتر از غراب»(70).
در عربی مشهور است که:«أزهی من الغراب»یعنی: «متکبرتر از کلاغ»(جاحظ، 1416: 3 /345)
-زنبور:
-زنبور جفن ندارد و گویا نمی خوابد:
«چشم تدبیر او را چون چشم ماهی و زنبور جفنی نبود که وقتی برهم نهد»(59).
-سرطان (خرچنگ):
-در یک سال هفت بار پوست می اندازد:
«خلق عالم چون سرطان شدند که در یک سال هفت بار پوست باز گذارد»(30).
در نزهت نامه وارونه سخن فوق آمده است:
«(خرچنگ) هر هفت سال پوست باز هلد»(ابن ابی الخیر، 1362: 184).
-سگ:
-سرما سبب بانگ زدن آن ها می شود:
«چون سگند که از سرما بانگ بردارند»(226)
-مهتاب و بانگ برداشتن سگ:
«مهتاب هنر او سگان را به بانگ آرد»(51)
نمونه های این باور در اشعار شاعران فارسی:

گر به رنگ جامه عیبت کرد جاهل باک نیست
تابش مه را ز بانگ سگ کجا خیزد زیان
(خاقانی، 1385: 326)

مه نور می فشاند و سگ بانگ می کند
مه را چه جرم خاصیت سگ چنان فتاد
(سید حسن غزنوی، 1362: 32)

چو روشنست دلش، زیبد اربدش گویند
که سگ به بانگ بر آید ز پرتو مهتاب
(بیلقانی، 1358: 26)

نمونه های این باور در ادب عربی:
-احوص، شاعر عرب گوید:

فأنت و شتمی فی اکاریس مالک
و سبی به کالکلب اذ ینبح النجما
(اصفهانی، 1415: 4 /436)

ترجمه:«بدگویی تو از من در میان جماعت مالک، مانند سگی است که در برابر ستاره ای پارس کند»

فقلت انهم عندی و کیدهم
کالکلب اذ بات یعوی صفحه القمر
(طغرایی، 1330: 60)

ترجمه:«گفتم که آن ها و نیرنگشان در نزد من همچون سگ است که در هنگام شب بر ماه بانگ بر می دارد»( به خاطر داشته باشیم که طغرایی شاعری ایرانی است که به عربی شعر می گفته است).
«قد ینبح الکلب القمر»: «گاهی سگ بر ماه بانگ می زند» (ثعالبی، 1401: 233)
یا «لا یضر السحاب نباح الکلاب»:«بانگ سگان بر ابرها زیانی نمی رساند»(همان)
-سلحفاه (لاک پشت):
-بی آواز بودن آن ها:
«نصیر الدین ساعتی چون سلحفاه بی آواز شد»(3)
-سوسمار:
-می پنداشته اند که چیزی نمی خورد:
«چون سوسمار بودند که اعتماد قوت او بر باد هوا باشد»(5)
-شترمرغ:
-اشاره به ناشنوا بودن آن:
«تغافل بیش نمود، همچو شتر مرغ که هیچ نشنود.»(110)
-شیر:
-اعتقاد داشته اند که بچه شیر در چند روز اول تولد چیزی نمی بیند: «چون بچه شیر بود که در آن چند روز که از مادر زاید، هیچ نبیند»(166)
-بوی بد دهان شیر:
«از نکهت دهان شیر می نالید، آن نالیدن بنماند»(92)
دو شاهد دیگر از ادب فارسی:

ای گنده دهان چو شیر و چون گرگ حرون
چون خرس کریه شخص و چون خوک نگون
(انوری، 1376: 2 /1021)

شیر ابخر اگر اخلاق تو را شرح دهد
دمش از خوش نفسی چون دم مجمر گردد
(عبدالرزاق اصفهانی، 1379: 113)

گیاش از درشتی چو دندان افعی
دهانش از عفونت چو کام غضنفر
(عمعق بخاری، 1339: 146)

در ادب عرب نیز این باور هست:
«نکهه الاسد: الاسد موصوف بالبحر»(ثعالبی، 1965: 384)
ترجمه:« بوی دهان شیر: شیر را به گنده دهانی وصف می کنند»
«لا فی الوحوش اطیب افواهاً من الظباء و یقال: لیس شیئی اشد بخرا من الاسد»(دینوری، 1420: 2 /92)
ترجمه:« در میان وحوش، جانوری خوشبو دهان تر از آهو نیست و گفته می شود: جانوری گنده دهان تر از شیر نیست!»
-کفتار:
-ناخنش دراز است:
«دراز ناخن تر از کفتار بودی»(40)
-سالی نر و سالی ماده است:
«کفتار بود که یک سال نر باشد و یک سال ماده»(127)
در منافع حیوان هست که:
«کفتار را گویند سالی نر باشد و سالی ماده»(مراغی، 1388: 75)
در نزهت نامه علائی آمده:
-«گویند: کفتار، یک سال نر باشد و یک سال ماده (ابن ابی الخیر، 1362: 66)
مشابه سخن ابی الخیر در عجایب المخلوقات نیز آمده:
«گویند کی کفتار سالی نر بود و سالی ماده»(طوسی: 1387: 581)
-کژدم:
-چشم ندارد:
«حسودان او چون کژدم بی چشم شدند»(260)
به این نکته برخی از شعرای فارسی اشاره کرده اند:

همچو کژدم گر نداری چشم بی نیشی مرو
یا چو ماهی گر زبانت نیست بی جوشن مباش
(سنایی، 1385: 326)

اجل خنده زنان یعنی به پای خویش می آید
به طاس این کژدم کور و به زیر سله، مار کر
(غزنوی، 1362: 87)

-گربه:
-خوردن فرزند:
«چون گربه که فرزندان خویش از فرط محبت می خورد»(43)
نمونه های دیگر از این اعتقاد قدما:
« و به گاه زادن ماده را گرسنگی صعب پیدا شود و باشد که بچه بخورد»(مراغی، 1388: 121)

تو چو موش از حرص و دنیا گربه فرزند خوار
گربه را بر موش کی بوده ست مهر مادری
(سنایی، 1385: 661)

فرزند همچو سگ شده مادر گزای و شوخ
مادر چو گربه کشته جگرخای و بچه خوار
(عبدالرزاق اصفهانی، 1379: 208)

بچه توست همه خلق و تو چون گربه
روز و شب با بچه خویش به پیکاری
(ناصرخسرو، 1367: 416)

فرزند این دهر آمده ست این شخص منکر منظرش
چون گربه مر فرزند را می خورد خواهد مادرش
(همان: 218)

دو نمونه از این باور در ادب عرب:
«أبر من هره و هی تاکل ولدها من شده محبته»(دینوری، 1420: 2 /85)
اما تری الدهر و هذا الوری
کهره تاکل اولادها (دمیری، 1420: 2 /525)
ترجمه:«چگونه می بینی روزگار و این مردم را، مانند گربه اند که فرزندانش را می خورد»
-گرگ:
-فربه شدن گرگ در زمستان:
«همچون گرگ بودند که در زمستان فربه می شود»(235)
-گرگ در پیری درنده تر می شود:
«همچو گرگ بود که هر چند پیرتر باشد»(116)
-مار:
-از داروهای مفید برای مارگزیده، مهره مار بوده است:
«مادرزادگان بیداد را به مهره مار شفا داده»(232)
در مخزن الادویه آمده است که مهره مار برای سم مار و عقرب گزیده نافع است (ر.ک. عقیلی خراسانی، 1388: 339)
-پادزهر پنداشتن گوشت مار:
«همچون مار باشد که در دندان او زهر باشد و در گوشت او تریاک»(156)
-اینکه مارها در تابستان بیرون می آیند:
«چون مار بودندی که تابستان به بیابان آید»(169)
در منافع حیوان آمده است که:
-«و بسیار روز شود که هیچ نخورند و مدت چهار ماه در زمستان پنهان باشند»(مراغی، 1388: 161)
-مورچه:
-پر در آوردن مورچه سبب هلاک اوست:
«مورچه را چون پر بر آید، سبب هلاک بود»(74)
نمونه های دیگر این اعتقاد در اشعار فارسی:

باشد هلاک مورچه، مورچه پر بر آورد
بدخواه توست مورچه پر بر آمده
(بیلقانی، 1358: 186)

دلیل زوال است مر مهر را اوج
نشان هلاکست مر مور را پر
(جمال عبدالرزاق اصفهانی، 1379: 184)

نتوان جست خلافش به سلاح و به سپاه
ز آنکه نندیشد شیر یله از یشک گراز

ور بدین هر دو سبب خیره سری غره شود
همچنان گردد چون مور که گیرد پرواز
(فرخی سیستانی، 1385: 203)

گر حاسد تو منزلتی یافت گو بیاب
نقصان عمر مور ز افزونی پر است
(سید حسن غزنوی، 1362: 15)

بی خرد را بدست فضل و هنر
زانکه باشد هلاک مور از پر
(سنایی، 1374: 305)

ابو العتاهیه (شاعر ایرانی الاصل) گفته:

و اذا استوت للنمل اجنحه
حتی یطیر فقد دنا عطبه
(ابوالعتاهیه، 1406: 61)

ترجمه:«هر گه که مور دارای بال هایی برای پرواز شود هلاکتش نزدیک می شود»
-هدهد:
-متواضع بودن این پرنده:
«وزیر، متواضع تر از هدهد بود» (70)
- یوز:
-پرخواب بودن این جاندار:
«خواب ایشان در معظمات امور بیشتر از خواب یوز بود»(39)
در نزهت نامه نیز درباره یوز هست که:
« و خواب بسیار کند» (ابن ابی الخیر، 1362: 70)
در امثال عرب می خوانیم:« انوم من فهد» یعنی: پر خواب تر از یوز(ثعالبی، 1401: 369 ؛ عسکری 1988: 2 /318)


-ابن ابی الخیر، شهمردان (1362)، نزهت نامه علائی. تصحیح فرهنگ جهان پور، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
-اصفهانی، جمال الدین عبدالرزاق(1379)، دیوان اشعار. تصحیح وحید دستگردی، چاپ اول، سیمای دانش.
-انوری، محمدبن محمد(1376)، دیوان اشعار، تصحیح مدرس رضوی، 2ج، تهران: علمی و فرهنگی.
-بخاری، شهاب الدین عمعق (1336)، دیوان اشعار، تصحیح سعید نفیسی، کتابفروشی فروغی.
-بیلقانی، مجیرالدین (1358)، دیوان اشعار، تصحیح محمد آبادی، تبریز: دانشگاه تبریز.
-خاقانی شروانی، افضل الدین بدیل (1385) دیوان اشعار، تصحیح ضیاء الدین سجادی، چاپ هشتم، تهران: زوار.
-سعدی، مصلح بن عبدالله (1387)، گلستان، تصحیح غلامحسین یوسفی، چاپ هشتم، تهران: خوارزمی.
-سنایی، مجدود بن آدم (1385)، دیوان اشعار، تصحیح محمد تقی مدرس رضوی، چاپ ششم، تهران: سنایی.
-سنایی، مجدود بن آدم (1374)، حدیقه الحقیقه. تصحیح محمدتقی مدرس رضوی، تهران: دانشگاه تهران
-طوسی، محمد بن محمود(1387)، عجایب المخلوقات. تصحیح منوچهر ستوده. چاپ سوم، تهران: علمی و فرهنگی.
-عقیلی خراسانی، محمد حسین (1388)، مخزن الادویه. به کوشش محمد رضا شمس اردکانی. چاپ اول، تهران: دانشگاه علوم پزشکی تهران.
-غزنوی، سید حسن (1362)، دیوان اشعار، تصحیح محمد تقی مدرس رضوی، چاپ دوم، تهران: اساطیر.
-فاریابی، ظهیر(1388)، دیوان اشعار. تصحیح محسن آثار جوی. چاپ اول، تهران: سنایی.
-فرخی سیستانی، علی بن جولوغ(1385)، دیوان اشعار، تصحیح محمد دبیرسیاقی. چاپ هفتم، تهران: زوار.
-قمی، ابوالرجاء(1363)، تاریخ الوزرا. تصحیح محمد تقی دانش پژوه. چاپ اول، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
-مراغی، عبدالهادی بن محمد(1388)، منافع حیوان، تصحیح محمد روشن، چاپ اول، تهران: موقوفات دکتر محمود افشار.
-ناصرخسرو(1378)، دیوان اشعار، تصحیح مجتبی مینوی و مهدی محقق. چاپ پنجم، تهران: دانشگاه تهران
-نظامی(1388)، هفت پیکر، تصحیح برات زنجانی، چاپ چهارم، تهران: دانشگاه تهران.

-ابوالعتاهیه (1406)، دیوان. بیروت: دار بیروت.
-اصفهانی، ابوالفرج(1415)، الاغانی، 25ج. الطبعه الاولی، بیروت: داراحیاء التراث العربی.
-بستی، ابوالفتح(1410)، دیوان. تحقیق وریه الخطیب و لطفی الصقال. دمشق: مجمع اللغه العربیه.
-ثعالبی، ابومنصور(1410)، التمثیل و المحاضره. تحقیق عبدالفتاح محمد الحلو. الطبعه الثانیه، الدار العربیه للکتاب.
-ثعالبی، ابومنصور(1985)، ثمار القلوب فی المضاف و المنسوب. تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم. الطبعه الاولی، قاهره: دار المعارف.
-جاحظ، عمرو بن البحر(1416)، الحیوان. تحقیق عبدالسلام محمدهارون. 8ج
-دمیری، کمال الدین (1424)، حیاه الحیوان. تحقیق احمد حسن بج. 2ج، بیروت: دار الکتب العلمیه.
-دینوری، ابن قتیبه (1420)، عیون الاخبار. تحقیق یوسف علی طویل، 4ج. بیروت: دار الکتب العلمیه.
-طغرایی (1300ق)، دیوان. الطبعه الاولی، قسطنطنیه: مطبعه الجوانب
-عسکری، ابوهلال(1988)، جمهره الامثال. تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم و عبد المجید قطامش.2ج، الطبعه الثانیه، دار الفکر.
-متنبی، ابوطیب(1355)، دیوان ابی الطیب المتنبی(مسمی بالتبیان فی شرح الدیوان). ابوالبقاء العکبری، به تصحیح: مصطفی السقا. ابراهیم الابیاری و دیگران، 4ج، مطبعه البانی الحلبی.
منبع: نشریه کتاب ماه ادبیات، شماره 64.