نویسنده: هاریدیمس تسوکاس
مترجمین: خبات رسول پور و فاطمه جواهری


 

«اغواگری و تناقض های جامعه اطلاعات»

مقاله ی زیر توسط هاریدیمس تسوکاس استاد مدیریت دانشگاه قبرس در سال 1997 تدوین شده است. هر چند از آن زمان تاکنون 15 سال می گذرد، اما به دلیل نگرش انتقادی نویسنده در مورد آثار ناشی از گسترش جامعه ی اطلاعاتی، مطالعه ی آن در بردارنده ی تأملات مهم و قابل اعتنایی است.
***
یک عامل متمایز کننده ی جوامع مدرن از سایر جوامع، وابستگی آن ها به دانش است. برخلاف نگاهی که جوامع پیشامدرن به دانش داشتند، امروزه دانش، معادل اطلاعات و به معنای ترکیبی از بازنمایی های عینیت یافته، کالایی شده، انتزاعی و منفک از موقعیت در نظر گرفته می شود. وفور اطلاعات در مدرنیته ی اخیر، جامعه ی اطلاعات را مملو از اغواگری کرده است. جامعه ی اطلاعات با این فکر که دانش به مثابه اطلاعات، یک امر عینی و مستقل از انسان هاست و این که هر چیزی می تواند به اطلاعات، تقلیل داده شود و این که تولید هر چه بیشتر اطلاعات باعث افزایش شفافیت جامعه و مدیریت عقلانی مسائل اجتماعی می شود، ما را فریب داده است. فزونی اطلاعات ممکن است به فهم کمتر، اعتماد ضعیف تر، و مدیریت کمتر عقلانی جامعه منتهی شود.
برخی نویسندگان از مدت ها پیش، مشتاقانه ظهور جامعه ی اطلاعات را نوید داده بودند (1)؛ جامعه ای که در آن اطلاعات در سطحی وسیع و به طور بی واسطه در دسترس خواهد بود. اطلاعات، با ارزش ترین منبعی است که امید تحقق بخشیدن به یکی از والاترین ارزش های سنت غرب (یعنی) ساختن جامعه ای شفاف و خود انتظام بخش را نوید می دهد. فرض پایه ای که از همان روزهای نخست دوران روشنگری قدرت یافت این بود که هر چه انسان ها داناتر باشند، بیشتر قادر به تعیین سرنوشت خود خواهند بود. بِل در کتاب «ظهور جامعه ی فرا صنعتی (2)» دیدگاه خوش بینانه ای خود را در مورد جامعه ی جدید دانش مدار مطرح نمود. وی ادعا کرد که توسعه ی تکنیک های «پیش بینی کننده» و «طراحی کننده» به معنای توسعه ی آگاهانه و برنامه ریزی شده ی تغییرات فناوری و به دنبال آن کاهش تعیین ناپذیری آینده ی اقتصادی، در تاریخ اقتصاد دوره ی جدیدی را رقم زده است.
البته همیشه در کنار افراد خوش بین، افراد بدبین هم وجود داشته اند. جامعه ی اطلاعاتی، جامعه ای مملو از اغواگری است و ما را با این اندیشه فریب می دهد که هر چه دانش بیشتر و گسترده تری وجود داشته باشد، خواسته های نوگرایانه ی ما در ارتباط با شفافیت و نظم بیشتر جامعه ی عمل می پوشد. بر این اساس دانشی که مبتنی بر «اطلاعات» (دقیق، عینیت یافته، انتزاعی و موقعیت زدا) باشد، دانش مفید و کارآمد محسوب می شود. (3) با وجود این من نشان خواهم داد که این رؤیای وسوسه انگیز، محقق نخواهد شد. جامعه ی اطلاعاتی دربردارنده ی تناقض هایی است که مانع تحقق اغواهایی است که (خود) طرح کرده است. نوری که جامعه ی اطلاعات، وعده ی راه یافتن به آن را می دهد ممکن است هم زمان ظلمتی جدید بیافریند: ظلمت شک بنیادین، سردرگمی و عدم قطعیت روز افزون.

اغواهای جامعه ی اطلاعات

ارتباطات عمومیت یافته، وجه مشخصه ی جوامع مدرن متأخر (یا مابعد مدرن) است. در واقع، تأثیر رسانه های جمعی بر جوامع مدرن، فراتر از حد تصور است. ویژگی عمده ی این تأثیر این است که رسانه های جمعی موجب «زوال چشم اندازهای تمرکز یافته (4)» و به دنبال آن موجب گسترش عقلانیت های محلی، شده است. در جامعه ای که ارتباطات به شدت در حال تکثیر می باشد، تنوع افزایش می یابد و تمامی فرهنگ ها و خرده فرهنگ هایی که تاکنون نادیده گرفته می شدند، به سپهر افکار عمومی قدم می گذارند و به شکل گسترده ای دیداری و شنیداری می شوند.
تکنولوژی چاپ حدود سال 1440 ابداع شد. تا پایان قرن 15، بین 15 تا 20 میلیون کتاب و جزوه در کل اروپا در چرخش بود، رقمی شگفت آور در مقایسه با جمعیت 100 میلیون نفری آن زمان کشورهای اروپای مرکزی که صنعت چاپ در آن ها گسترش یافته بود (5). در سال 1517 در طول دو هفته آراء 95 ماده ای به طبع رسیده مارتین لوتر در سراسر آلمان و در طول یک ماه در سراسر اروپا توزیع و منتشر شد. (6)
هر چند که صنعت چاپ، قابلیت ارتباطات همگانی را به طور معناداری افزایش داد، اما جهش واقعی صرفاً بعد از استفاده از انرژی الکتریکی رخ داد. پیدایش ارتباطات از راه دور، جدایی فضا و زمان را رقم زد و به چیزی منجر شد که تامپسون آن را «همزمانی ناهم فضایی» (7) نامیده است. به این معنا که انسان بدون آن که در مکان رخداد یک واقعه حضور داشته باشد، می تواند به طور همزمان رویدادها را تجربه کند در یک جامعه ی برخوردار از ارتباطات همگانی، جهان مستعد آن است که در کسوت اطلاعات یعنی به صورت مجموعه ای از بازنمایی های کدگذاری شده، انتزاعی و منفک از موقعیت تجربه شود.
به عنوان مثال انسان از وجود جنگ در بوسنی، آشوب در آلبانی و قحطی در آفریقا مطلع می شود. رویدادهایی که به این شکل گزارش می شوند ضرورتاً از بافت و زمینه ی خود جدا شده اند تا بتوانند پردازش و منتشر شوند. به قول رایل «شناخت چگونگی (8)» مشارکت افراد در رویدادی که گزارش شده به «شناختی» که رسانه ها از آن رویداد ارائه می کنند، تبدیل می شود.
توسعه ی چشمگیر ذخیره سازی، پردازش، بازیابی الکترونیکی و انتقال اطلاعات باعث شده این اندیشه اغواگرانه شکل بگیرد که دانش، معادل اطلاعات است. پایگاه داده های کامپیوتری هم امکان دستیابی به اطلاعات کامل و هم امکان بازیابی آن ها در کوتاه ترین زمان را فراهم ساخته است؛ به این ترتیب اطلاعات زیر انگشتان شما قرار می گیرند. امروزه با وجود دارا بودن فناوری های پیچیده ی اطلاعاتی و ارتباطاتی، افرادی که دچار تقلیل گرایی اطلاعات می شوند، در واقع فریب می خورند. در این فرآیند هر چیزی ممکن است به عنوان اطلاعات یعنی به صورت چیزی که بتوان آن را پردازش، ذخیره، ارسال و بازیابی کرد، تعریف می شود.
بنابراین در بیمارستان مدرن، بیمار به یک کانون غنی اطلاعات تبدیل می شود. اطلاعات مربوط به او به شیوه ای نظام مند جمع آوری می شود، اطلاعات به جای بیمار سخن می گوید، وضعیت او را توصیف می کند و در حکم نماینده ی او عمل می کند. زمانی که نظام ملی خدمات درمانی (NHS) پرونده ی بیماران را کامپیوتری می کند، این امکان فراهم می شود که به هر بیمار، یک نامه ی الکترونیکی ارسال شود و در آن سوی کشور با او ارتباط برقرار شود.
جامعه ای که اطلاعات، دلمشغولی اصلی اش است، به قول ردی 5 ارتباطات را بر اساس «استعاره کانال (9)» ادراک می نماید. بر اساس این استعاره، اندیشه ها همانند اشیاء از طریق یک کانال توزیع به سوی دریافت کننده ارسال می شوند. در واقع معانی و اندیشه ها مستقل از افراد انسانی می توانند انتزاع شوند و وجود داشته باشند. بنابراین استعاره ی کانال، حاکی از آن است که معنا در حکم یک شیء است، شنونده همان معنایی را از یک کلمه استنباط می کند که مدّ نظر گوینده است و معانی مستقل از انسان هایی که آن را ادراک می کنند، می تواند وجود داشته باشند.
در این نگرش، دانش به مثابه کتاب راهنما تلقی می شود، اگر شما می خواهید از چیزی سردر بیاورید، تمام آنچه باید انجام دهید این است که به مدخل مناسب کتاب راهنما مراجعه کنید. در واقع تصور می شود اطلاعات همچون مجموعه ای از اقلام مجزا از یکدیگر و عینیت یافته «در آن بیرون (10)» وجود دارد. فرض بر این است که یک پدیده ی مشخص عبارتست از مجموعه ای از اطلاعاتی که در مورد آن جمع آوری شده است و از این واقعیت غفلت می شود که اطلاعات بدون پدید آورنده اش، به وجود نمی آید. هدف و مقصود تولید کننده ی اطلاعات در خود آن آشکار نیست و نمی تواند آشکار شود، بلکه باید آن را استنباط نمود. بنابراین تقلیل یک امر به اطلاعات به ظاهر عینی و سپس برخورد با آن به طوری که گویی آن اطلاعات، توصیفی بسنده از آن پدیده ارائه می دهد، قصد و هدفی را که در پس آن اطلاعات وجود دارد، پنهان می سازد.
بنابراین در جامعه ای که دارای ارتباطات تعمیم یافته است، این اندیشه ی اغواگرانه به وجود می آید که اطلاعات یک امر عینیت یافته و مستقل از انسان هاست. جهانی که به نظر می رسد از مجموعه ای از اطلاعات تشکیل شده، به طرز اغواگرانه ای مهندسی اجتماعی را به یک شیوه ی تفکر و عمل تبدیل کرده است. فوکو (11) این عمل را که با مهندسی اجتماعی قرابت دارد «حکومت مندی» نامیده است.
یک ذهنیت مدرن، جامعه را یک هستی انعطاف پذیر که می تواند به نحو عقلانی مدیریت و هدایت شود، می داند به شرط آنکه افراد صاحب قدرت دارای دانش لازم برای چنین کاری باشند. اما این دانش چه نوع دانشی است؟
افزایش نسبی دفاتر حسابرسی و انجمنی در بسیاری از کشورها (به خصوص در کشورهای آنگلوساکسون) گواه ظهور یک عقلانیت مدیریتی متعین است که بر این اساس رفتار نهادی در صورتی شکل می گیرد که نوع درستی از انگیزش با اطلاعات مناسب ترکیب شود. در هر صورت فرض بر این است که اگر افراد صاحب مسئولیت، بدانند اوضاع چگونه است، آن ها قادر خواهند بود. به طور مناسب تری به مهندسی اجتماعی بپردازند. در اینجا «دانستن» به معنای مطلع بودن از شاخص های معینی است که گمان می رود این شاخص ها، اساس واقعیت موجود هستند. برای مثال، در روزنامه ی تایمز، می خوانیم که مسئولین و روانشناسان زندان در حال کار کردن درباره ی یک پایگاه داده های کامپیوتری هستند که شامل اطلاعات دقیقی درباره ی تعداد زندانیان انفرادی و جزئیات رفتار آنان، سواق حمله ی آن ها به کارمندان زندان و هم اتاقی هایشان و هر نوع اقدام برای فرار است. پرسنل زندان طوری تربیت شده اند که به طور نظام مند به مشاهده ی افراد زندانی بپردازند. چنین پایگاه اطلاعاتی چه فایده ای دارد؟
یک فرد روانشناس که در این پروژه همکاری داشت - در یک مقاله ی مشترک - تشریح کرده که این پایگاه اطلاعاتی اگر بخواهید می تواند شاخص اندازه گیری «بد بودن» را در اختیار شما بگذارد، در این صورت اگر شما افرادی با نمره ی بالا داشته باشید، نتیجه این است که در آینده، شما دچار درد و گرفتاری شدید خواهید شد. شایسته است این نوع تقلیل گرایی که پدیده ها را قابل اندازه گیری، استاندارد شده و قابل بررسی می داند، مورد تجدیدنظر قرار گیرد.
در مجموعه، جامعه ی اطلاعات ما به طرق مختلف ما را اغوا می کند که به طرزی عینی گرایانه درباره ی جهان بیاندیشیم. اول آن که تصور می شود جهان طبیعی و جهان اجتماعی از مجموعه ای از اطلاعات ساخته شده اند؛ یعنی مجموعه ای از معرف هایی که از زمینه ی خود جدا شده و «آن بیرون» در انتظار هستند تا یک نفر از آن ها بهره برداری کند. این همان چیزی است که من آن را تقلیل گرایی اطلاعاتی (12) نامیده ام. دوم آن که به اطلاعات از زاویه ی عدسی استعاره ی کانال یعنی به شکل عینیت یافته و مستقل از افراد انسانی نگریسته می شود. نکته ی سوم این است که در یک جامعه ی غنی از اطلاعات، مهندسی اجتماعی به قالب مسلط سیاست گذاری تبدیل می شود یعنی تنها با جمع آوری، پردازش و دستکاری اطلاعات مربوط به آن، می توان به نحو عقلانی بر جهان نظارت کرد.

تناقض جامعه ی اطلاعات

اطلاعات بیشتر، فهم کمتر
از نظر تاریخی، نخستین شیوه ی ارتباطات انسانی، کنش متقابل چهره به چهره بوده است. توسعه ی وسایل ارتباطی موجب پیدایش اشکال تازه ی ارتباطات اجتماعی که ویژگی عمده ی آن ها ماهیت واسطه ای بودن شان می باشد، شده است. به این ترتیب دو نوع ارتباط انسانی یعنی «تعامل واسطه ای و تعامل شبه واسطه ای» (13) رامی توان از هم تفکیک نمود. (14)
تعامل واسطه ای شامل پخش گسترده ی اطلاعات در مکان و زمان به واسطه ی استفاده از یک رسانه ی فنی است (مانند تلفن). تعامل شبه واسطه ای به معنای تولید و پخش اشکال نمادین برای گستره ی نامحدودی از گیرندگان بالقوه از این سو به آن سوی مکان و زمان است (مانند تلویزیون). تجربه ای که از طریق این دو نوع ارتباط واسطه ای به دست می آید، دارای یک ویژگی اصلی و مهم است و آن هم ماهیت تصنعی اش است. برای این که بفهمیم این امر چگونه و چرا اتفاق می افتد، لازم است از برخی مفاهیم جامعه شناختی مرتبط با آن استفاده کنیم.
همان طور که «گافمن» نشان داده، هر عمل ارتباطی در چهارچوب تعاملی خاصی رخ می دهد که در بردارنده ی پیش فرض های مشخص و ویژگی های فیزیکی خاص خود می باشد. افرادی که در یک چهارچوب تعاملی و دو سویه عمل می کنند خود را با متقضیات این چهارچوب سازگار می نمایند و درصدد هستند (از خود) تصویری مناسب و شایسته ارائه دهند. این همان چیزی است که گافمن به آن «جلوی صحنه» می نامد. علاوه بر آن، ما اغلب می کوشیم هر آنچه را که مانع ارائه ی چنین تصویری است به «پشت صحنه» برانیم (15). اگرچه تمایز میان جلو و پشت صحنه همیشه به نحو تجربی واضح و روشن نیست، اما به لحاظ تحلیلی این تفکیک سودمند است. آنچه در یک تعامل واسطه ای رخ می دهد، ایجاد یک چهارچوب تعاملی میان عاملانی است که جلوی صحنه شان از نظر مکان و احتمالاً زمان از هم تفکیک شده و هر فرد پشت صحنه ی مجزای خاص خود را دارد (مانند یک مکالمه ی تلفنی).
در مورد تعامل شبه واسطه ای (مانند تلویزیون) وضع حتی از این هم پیچیده تر است. همان طور که تامپسون اشاره می کند «اشکال نمادین در یک زمینه تولید می شوند، (آنچه که شاید من آن را چهارچوب تعاملی تولید بنامم) و در بسیاری از زمینه های دیگر دریافت می شوند (چهارچوب تعاملی دریافت). هر کدام از این زمینه ها، دارای صحنه ی خاص خود و مرزبندی های صحنه ای ویژه ای هستند. از آنجا که جریان ارتباط غالباً یک طرفه است، معمولاً بیشتر جلوی صحنه ی چهارچوب تولید برای دریافت کنندگان قابل دستیابی است و از این رو این جلو صحنه است که با چارچوب دریافت رابطه دارد، اما عکس آن صادق نیست».
در تلویزیون، جدا بودن چهارچوب تعاملی تولید پیام از چهارچوب تعاملی دریافت پیام انعطاف لازم برای دریافت بازخورد را از بین می برد، چیزی که ویژگی معمول روابط چهره به چهره و به نحوی محدودتر تعاملات واسطه ای است.
این بسیار مهم است؛ زیرا بدان معناست که نسبت به سایر امور هر آنچه به نمایش در می آید، عمدتاً در چهارچوب تعاملی (جلوی صحنه) تولید و تعریف شده است. بنابراین در شبه تعامل واسطه ای، تار و پود ارتباط تصویری به شیوه ای نظام یافته از فاصله ی دور شکل گرفته است. اشخاص به شخصیت ها تبدیل می شوند (از قبیل سیاستمداران، مجریان تلویزیون)، شخصیت ها به اشخاص تبدیل می شوند (برای مثال در مجله های عامه پسند، چنان درباره ی شخصیت های سریال های معروف تلویزیونی صحبت می شود که انگار اشخاص واقعی هستند)، حوادث به صحنه های نمایش مبدل می شوند (از قبیل نمایش تلویزیونی دادگاه ها). صحنه های نمایشی به حوادث تبدیل می شوند (برای مثال، وقتی انواعی از نارضایتی اجتماعی رخ می دهند، به این دلیل که قابلیت به نمایش درآمدن را پیدا کرده اند).
تجربه ی واسطه ای، نه تنها تصنعی است بلکه خود - ارجاع هم هست. پیام های رسانه ای در سپهر گسترده ای از ارجاعات واسطه ای به پیام های دیگر مرتبط می شوند. ویژگی خود ارجاع تجربه ی واسطه ای مستلزم این واقعیت است که در یک محیط مملو از اطلاعات همیشه این خطر وجود دارد که شخص معنای اطلاعات و مرجع آن یعنی پدیده ای که اطلاعات از آن مأخوذ شده است را از دست بدهد. این جدایی از جهان محسوس و عینی، ناشی از رسانه ای شدن گسترده ای است که در جهت تهی کردن جهان از معنا و تضعیف کارکرد ارجاعی اش (یعنی در ارتباط بودگی اش) پیش می رود تا حدی که سئوال «برای چه؟» اغلب یا نادیده گرفته می شود یا به آسانی پاسخ داده نمی شود.
در جامعه ی اطلاعات، وفور اطلاعات، این الزام را به وجود می آورد که مرجع اطلاعات پوشیده بماند. بحث درباره ی جرم، به شیوه ای سهل انگارانه به بحث درباره ی میزان جرم و هزینه های پلیس کشیده می شود. موضوع کیفیت آموزش، اغلب چیزی جز نشان دادن دفاتر حسابرسی نیست. دغدغه ی مربوط به عملکرد بیمارستان ها به بحث درباره ی میزان بستری های مجدد منتهی می شود.
به طور خلاصه، هر چه اطلاعات ما درباره ی جهان بیشتر باشد، بین ما و آنچه در جهان به وقوع می پیوندد، فاصله ی بیشتر ایجاد می شود و کمتر قادر به درک پیچیدگی های جهان خواهیم بود؛ زیرا اطلاعات به یک جانشین برای جهان تبدیل می شوند. آنچه واقعاً در حال وقوع است با معرف ها (یا بازنمایی هایی) درباره ی آن رویداد، یکی گرفته می شود. افزون بر این، همانطور که بودریلارد و واتیمو اشاره کرده اند در یک جامعه ی برخوردار از اطلاعات و ارتباطات تعمیم یافته، واقعیت رو به زوال است (16). در چنین شرایطی تمایز میان واقعیت و تصویر از واقعیت هر روز مشکل تر می شود. وضعیت متناقض نما این است که هر چه اطلاعات ما افزایش می یابد، توانایی ما برای فهم امور کاهش می یابد؛ زیرا به نظر می رسد جهان متشکل از یک مجموعه تصاویر است و به منبعی از اقلام اطلاعاتی تقلیل داده می شود که به نحو نظام مندی با یکدیگرمرتبط نیستند، در این وضعیت بسیار دشوار است که فرد فهم عمیقی از جهان داشته باشد؛ زیرا فهم جهان بر اساس داشتن یک منظر فکری تأویل گرایانه ی توأم با ثبات، امکان پذیر خواهد بود.
همانطور که گادامر اظهار کرده «یکی از لوازم فهم در علوم انسانی تعلق داشتن به یک سنت» است که بر اساس آن به جهان از یک نقطه نظر خاصی نظر شود (17)». اگر بخواهیم این سخن را بهتر بفهمیم، باید بگوئیم فهم، مستلزم یک نقطه ی ارشمیدسی است، یعنی چشم اندازی باز، گسترده و بسط دهنده که به واسطه ی آن به جهان نظر شود و بر اساس آن، جهان تفسیر شود. برخی افراد از طریق ارتباطات واسطه ای به آسانی حس کنجکاوی خود را برآورده می سازند، اما آن ها فهم منسجمی از موضوعات مرتبط با آن اطلاعات پیدا نمی کنند. وفور اطلاعات موجود به طرز شگفت آوری به آشفتگی و نامتعین بودن منجر گشته و بنابراین قدرت درک را کاهش داده است.

اطلاعات بیشتر، اعتماد کمتر

تفاوت بارز جوامع مدرن با یکدیگر درتوسعه ی آن چیزی است که گیدنز آن را «نظام های تخصصی» (18) یعنی رشد قابل توجه دانش تخصصی، به رمز درآمده و انتزاعی نامیده است. به گفته ی گیدنز «نظام های تخصصی شده، از طریق به کارگیری شیوه های دانش ابزاری زمان و فضا را در هم ادغام می کنند؛ دانشی که اعتبارش مستقل از تولید کنندگان و کاربران اش است. نظام های تخصصی تمامی ابعاد زندگی مدرن را احاطه کرده اند. کار متخصصانی مانند پزشکان، مهندسان، روان درمانگران و حقوق دانان نمونه ی اعلای آن است. اعتماد لازمه ی استفاده ی کارآمد از این نظام های تخصصی است. یعنی افراد که از این نظام ها بهره می برند باید قادر باشند چشم بسته به آن ها اعتماد کنند» (19). «اعتماد» آنچنان که گیدنز به آن اشاره دارد، سکوی پرش به سوی تعهداست و مقتضی نحوه ای از ایمان است که غیرقابل تقلیل است. این اعتماد به نحو ویژه ای با غیبت در زمان و مکان و همچنین با عنصر غفلت مرتبط است. نظام های تخصصی با زبان های رمزی خود، ارزش ها و اعمال ویژه ای را گسترش می دهند، به طوری که افرادی که این اعمال را انجام نمی دهند (یعنی اشخاص خارج از این حوزه ها) نه قادر هستند که بیان روشنی از این اعمال داشته باشند و نه می توانند ارزیابی و حتی ادراک درستی از آن ها داشته باشند. غیر از افرادی که به طبابت، پژوهش علمی، تدریس یا ارائه ی مشاوره ی حقوقی می پردازند، دیگران قادر به درک این اعمال نیستند. شکاف معرفتی باعث می شود عاملان اجتماعی یک سیستم تخصصی و ناظران آن از یکدیگر تفکیک شوند. یک طبیب و یک ناظر معمولاً شکل زندگی شان یکسان نیست، بنابراین آن ها در تمایزگذاری های شان شبیه هم نیستند و درباره ی آنچه اظهارنظر می کنند، فهم یکسانی ندارند. به عبارت دیگر، یک نظام تخصصی نمی تواند برای همه به یک اندازه شفاف باشد؛ به طوری که همه (به طور یکسان) نحوه ی عملکرد آن را بفهمند. شفافیت به طرز اجتناب ناپذیری این موضوع را مطرح می سازد که شفافیت برای چه کسی؟ اگر این سئوال طرح شود، شخص در می یابد که آنچه غیرخودیها می بینند (و معنایی که از آن برداشت می کنند) با آنچه خودی ها تجربه می کنند (و معنایی که به آن نسبت می دهند) یکسان نیست.
همگانی شدن اطلاعات نمی تواند این عدم تقارن معرفتی را محو کند؛ زیرا اطلاعات نیازمند تفسیر است و تفسیر محل مناقشه خواهد بود. با این وجود، نامتقارن بودن معرفتی ممکن است با ایجاد اعتماد میان عاملان و ناظران از میان برداشته شود.
جامعه ی اطلاعات به عنوان یک امر مطلوب تحقق شفافیت را نوید می دهد، اما آنچه اغلب مورد توجه قرار نمی گیرد این است که چنین شفافیتی نه تنها واهی و خیالی است (آنچنان که قبلاً به مبتلایان به آن اشاره شد) بلکه ظاهراً فرآیند دستیابی به آن به گونه ای است که اعتماد را از بین می برد؛ در حالی که وجود این اعتماد برای عملکرد مؤثر نظامهای تخصصی ضروری است. دسترسی عمومی به اطلاعات تخصصی، فرصت بیشتری را برای تفاسیر ناسازگارتر به وجود می آورد و از این رو احتمال رسیدن به نقطه ی اعتماد را کاهش می دهد. این مسئله به این دلیل رخ می دهد که ماهیت زمینه زدایی شده ی اطلاعات، فهم مشترک را دشوار می سازد.
برای روشن شدن این وضعیت متناقض نما به موضوع دوربین های مداربسته در اتاق های عمل جراحی که به منظور ثبت و نمایش خطاهای احتمالی جرّاحان نصب شده، توجه کنید. ما در روزنامه ساندی تمایز (20) می وانیم که: رئیس کمیته ی جلب اعتماد نظام ملی بهداشت به منظور ایمن تر کردن عمل جراحی، پاسخگو بودن جراحان، و ارائه ی مدارک و شواهد در صورت شکایت بیماران، پیشنهاد کرد در اتاق های عمل جراحی، دوربین های مخفی نصب شود. وی می گوید: «دوربین های مداربسته ی تصویری، جهان را برای عابران پیاده، مسافران و خریداران امن تر کرده است، اما برای بیماران بیمه خدمات درمانی، نه». به پیش فرض های پنهان در این قیاس توجه کنید: از نظر آن ها جراحی یک بیمار مانند عبور از خیابان، اتوبوس سوار شدن یا خرید کردن است. آنچه این قیاس کم دارد، درک عمل جراحی به عنوان یک عمل اجتماعی پیچیده است. جراح از مجموعه ای از مهارت ها استفاده می کند و در حین به کارگیری این مهارت ها، آن ها را تثبیت می کند. یک جراح دارای سبک زندگی خاصی است که از نگاه بیرونی قابل شرح دادن نیست. دوربین تنها چیزهایی را ثبت می کند که به طور شمرده و واضح بیان شده، نه چیزهای ضمنی و ناگفته را، دوربین فقط آنچه را قابل مشاهده است، منتقل می کند نه آنچه را حقیقی و مسلم است. دوربینی که در اتاق عمل نصب می شود، فرد ناظر را از آنچه در حال وقوع است آگاه می سازد، اما به قیمت از دست دادن اعتماد، در حالی که وجود این اعتماد برای این که یک عمل تخصصی از کارایی لازم برخوردار باشد، ضروری است. در واقع در همان مقاله ی ساندی تایمز گزارش شده که بعضی پزشکان از علنی شدن این واقعیت که اتاق های جراحی مکان استراحت، خنده و جوک گفتن است (و بعضی از این رفتارها به قیمت جان بیمار تمام می شود) و این که گاهی در حین انجام یک جراحی حساس و پیچیده موسیقی سنگین راک پخش می شود یا بارانی از ناسزا بین همکاران در جریان است و این در حالی است که ممکن است در هر لحظه خون فوران کند، هراس دارند؛ زیرا در این صورت ایمان مردم به عملکرد آن ها از بین می رود. به عبارت دیگر جراح به کارهایی می پردازد که ممکن است از نگاه مشاهده گر، معنادار نباشد، اما از نگاه عامل کاملاً معقول است. این بدان دلیل است که بیمار اغلب با نادیده گرفتن زمینه و بافتی که عمل و تخصص یک جراح در آن اعمال می شود به جراح فقط به عنوان یک فرد متخصص نظر می کند. به میزانی که جنبه هایی از زمینه (ای که جراح در آن قرار دارد) برای بیمار مبهم باشد، اعتماد به تخصص های او حفظ می شود. ممکن است از نظر بیمار، شنیدن موسیقی در حین عمل جراحی یک نوع اهمال باشد، اما این کار برای شخص جراح که روزانه بیش از 8 ساعت را در اتاق عمل می گذراند، شاید مفید و کارا باشد. نگاه بیمار متفاوت از نگاه جراح است و این دو زمانی می توانند با یکدیگر مصالحه کنند که به همدیگر اعتماد داشته باشند، متأسفانه این که دوربین ها عملکرد جراح را به نمایش بگذارند، اعتماد را مخدوش خواهد کرد.

مهندسی اجتماعی بیشتر، مشکلات بیشتر

فرض بنیادین استعاره ی کانال این است که اطلاعات فقط آینه ای است که جهان را بازتاب می دهد. چون اطلاعات آنچه را در «بیرون از آنجا» رخ می دهد منعکس می سازد، اگر سیاست گذاران بخواهند جهان را طبق خواسته ی خود بسازند، آن ها باید چنین اطلاعاتی را از یک منبع پویا و فعال گردآوری کنند. سیاستگذاران هر قدر اطلاعات بیشتری بدست آورند و هر قدر این کار را سریع تر انجام دهند، قادر به تصمیم گیری های آگاهانه تری خواهند بود و بنابراین مسائل اجتماعی به شکلی کارآمدتر مدیریت خواهد شد. این وضعیت، در حوزه ی سیاست گذاری و مدیریت به عنوان الگوی مهندسی اجتماعی شناخته می شود. (21)
هر چند که مدل بازنمایی زبان، جذابیت های خود را دارد، اما از یک جنبه ی اساسی نقص دارد. زبانی که ما برای اشاره به جهان از آن استفاده می کنیم، فقط جهان را به تصویر نمی کشد، بلکه در ساختن آن هم دخالت دارد. من قبلاً هم به این موضوع اشاره کردم، آنجا که خاطر نشان ساختم که اطلاعات توسط یک انسان و برای هدفی خاص تولید می شود و تا جایی که به این موضوع مربوط است، اطلاعاتی که برای توصیف یک وضعیت خاص انتخاب می شوند، هدف سازنده ی آن را منعکس می سازد. ما در آرزوی اطلاعات تصادفی به سر نمی بریم، آگاهی ما نقش بسیار مهمی ایفا می کند. ما خواه به طور منفرد و خواه به طور گروهی، نقش دروازه بان را به عهده داریم و خود تصمیم می گیریم که به کدام تغییرات توجه کنیم و کدام را نادیده بگیریم. به عبارتی دیگر اطلاعات فراتر از آن که جهان خالصی را که در خارج وجود دارد نمایندگی کند، به طور ضمنی در ساختن آن نیز سهیم است.
با وجود این، آنچه مورد ارزیابی قرار نمی گیرد، الزامات متناقض نمای الگوی مهندسی اجتماعی در حوزه ی سیاست گذاری است. فزونی اطلاعات به جای آن که موجب افزایش کارآیی سیاست گذاران در مدیریت نظام اجتماعی شود، ممکن است نتیجه ی معکوس داشته باشد. برای مثال نظرسنجی های دائمی از افکار عمومی ممکن است به تصویب قوانین نابخردانه مبتنی بر انگیزه و میل آنی منجر شود و علاوه بر آن ممکن است موجب تفرقه و اختلاف شود. خلاصه با یک بیان تا حدی نارسا می توان گفت هر قدر اطلاعات بیشتری داشته باشیم ممکن است در مدیریت مشکلات اجتماعی مهم، به شیوه ای ناکارآمدتر عمل کنیم.
اگر تصویب قوانین نامطمئن تا حدودی نتیجه ی جانبی و محدود کننده ی تکنولوژی اطلاعات باشد، تضعیف مفهوم «منافع عمومی» پیامد نامحسوس و بالقوه ی یک مسأله ی مخرب تر است. جامعه ی اطلاعاتی در سطح وسیعی ارتباطات آنی را امکان پذیر ساخته است. بنابراین به شمار روز افزونی از افراد اجازه می دهد تا خود را تنظیم کنند و بر محدودیت های زمان و مکان غلبه نمایند. رشد قابل توجه سازمان های سیاسی که سیاست گذاران را تحت فشار قرار می دهد تا منافع خود را تأمین کنند تا حد زیادی، مدیون توسعه ی فناوری اطلاعات است. «زمانی که در فوریه 1993، کلینتون رئیس جمهور وقت آمریکا پیشنهاد مالیات بر انرژی را مطرح نمود، پیشنهاد شد که هزینه ی نهار کارمندان از 80 درصد به 50 درصد کاهش یابد، اتحادیه ی ملی رستوران دارها وارد میدان شدند و این خبر در تلویزیون های محلی پخش شد و زنان و مردان خدمتکار، نگران از دست دادن شغل شان شدند. تناقض در این است که زمانی که اطلاعات که به شیوه ای عقلانی پردازش می شود، به سوء استفاده از منافع عمومی در جهت تأمین منافع خصوصی منجر شود. توجه داشته باشید که این یک نوع تفکر کاملاً عقلانی است: یک گروه خاص سعی می کند همه ی مالیات دهندگان را در هزینه های خود شریک کند، در حالی که منافع را به طور انحصاری در دست می گیرد. (22)
اطلاعاتی که به طور مستقیم قابل دسترس باشد، زمینه ساز بسیج سیاسی جناحی می شود و منافع عمومی را تیره و تار می سازد، مصلحتی که اصل تنظیمی، مبنای حکومت مردم سالارانه ی جدید است. دیگر تأثیر جانبی ابردموکراسی ها (23) این است که رهبران را به پیروان تبدیل می کند: فکر مردم را بخوانید و با آهنگ فکر آن ها برقص دربیایید.
از سال 1993 (قرار بود که) سازمان های منطقه ای انگلستان و ویلز در روزنامه های محلی خود در مورد مسائل و دغدغه های آن مناطق از چگونگی دسترسی به ساختمان های عمومی، تا تعداد افرادی که از صندلی های چرخ دار استفاده می کنند و حتی چاله هایی که در مناطق آن ها وجود داشت، 152 مقاله را به چاپ برسانند. قرار بود کمیسیون بازرسی، این اطلاعات را در سطح کشور یکپارچه سازد و در یک مجله ی ملی آن ها را منتشر کند تا شهروندان بتوانند این قبیل شاخص ها را در طول زمان و در عرض جغرافیایی کشور با هم مقایسه کنند. هدف از این کار ایجاد شفافیت در عملکرد سازمان ها و تشویق آن ها به ارتقای خدمت شان بود. گمان می شد که شاخص های عملکرد سازمان ها یک واقعیت صادق و عینی را به نمایش می گذارند، اما آنچه نادیده گرفته می شد این بود که همان واقعیت توسط این شاخص ها شکل گرفته است. دلیل آن بسیار ساده است: از آنجا که در سیاست اعداد بسیار مهم هستند، شوراها می خواستند در جداول رتبه بندی در جایگاه خوبی قرار داشته باشند. به منظور احراز جایگاه خوب ممکن است شوراها اقدامات سیاسی مهم و حساس را رها کنند و در عوض سیاست هایی را اختیار کنند که موقعیت شورا را در جدول ارتقا بخشد.
برای مثال، تصور کنید در بعضی از این شوراها ساکنان مسن ترجیح دهند به جای این که هر روز یک نفر غذای آن ها را در خانه تحویل دهد، خودشان یخچال فریزر و دستگاه مایکروفر داشته باشند. اگر مقامات شوراها به تقاضای این افراد پاسخ دهند و هزینه ی دستیاران را کاهش دهند، در این صورت رتبه ی شورا در جدول رده بندی افت خواهد کرد. از آنجا که شوراها بر این اساس که به ازاء هر هزار نفر چه تعداد فرد دستیار دارند، مورد ارزیابی قرار می گیرند، آن ها فقط به خاطر حفظ ظاهر وسوسه می شوند که دستیاران بیشتری را استخدام کنند. (24)
تناقض موجود این است که نظامی که شوراها را ساخته بود تا آن ها بیشتر پاسخگوی شهروندان شان باشند، ممکن است به نتایج معکوسی برسد. به عبارت دیگر اگر نیاز افراد مسن برآورده شود، نیاز شورا برآورده نخواهد شد و بالعکس.
فروکاستن یک سطح به سطح دیگر یا به عبارتی دیگر، همسطح کردن ارضای نیازهای ساکنین مسن با ارضای خواسته های آنان به صورتی که در جداول رده بندی تجویز می شود (آنچه مدل مهندسی اجتماعی سیاست گذاری انجام می دهد) موجب شرایط متناقض نما می شود و به مدیریت آن نظام خصلتی نوسانی می دهد. آنچه حتی از این هم مهم تر است، این است که چنین نظام اجتماعی در نهایت به جای مدیریت مسائل اصلی (یعنی کمک به ساکنان مسن) که سیستم به خاطر آن ها تأسیس شده، به مدیریت جداول رده بندی می پردازد. به این ترتیب مدیریت از طریق جداول رده بندی شده به مدیریت خود جداول منتهی می شود.

نتیجه گیری

زندگی ای که ما در جریان زندگی کردن آن را از دست داده ایم، کجاست؟
خرد و حکمتی که در مسیر کسب دانش از دست داده ایم، کجاست؟
دانشی که در انبوه اطلاعات از دست داده ایم، کجاست؟
گسترش چمشگیر فناوری اطلاعات و ارتباطات در مدرنیته ی متأخر، پدید آورنده ی جامعه ای است که برای عملکرد خود به طور بنیادی نیازمند دانش است. به گفته ی گیدنز، امروزه دانش لازمه ی نهادها نیست، بلکه سازنده ی آن هاست. در هیچ جایی ویژگی علم محور مدرنیته ی متأخر آشکارتر از جوامع مخاطره آمیز کنونی نیست. خطرهایی که جوامع انسانی پیشین با آن مواجه بودند بیشتر از ناحیه ی طبیعت شکل گرفته بود، اما مخاطرات کنونی اغلب از حوزه ی فراگیر نظام های فنی یعنی از ناحیه ی علوم انتزاعی و تجلیات مادی این علوم سرچشمه می گیرد. دانشی که جوامع مدرن متأخر تا این اندازه به آن وابسته اند، از دانشی که جوامع پیشامدرن از آن برخوردار بودند، متفاوت است. یک فرد مدرن به طور نسبی دانش را متفاوت از یک فرد یونان باستان یا یک هنرمند قرون وسطایی ادراک می کند.
همان طور که تولمین (25) اشاره دارد دقیقاً از دوران باستان تا دوران قرون وسطی، ادراک غالب از علم در بنیان خود ادراکی ارسطویی بود. دانش بر پایه ی خودشناسی، وابسته به زمینه و بافت، شخصی شده، محدود به زمان و درآمیخته با ارزش ها بود. در دوران مدرن دانش معادل اطلاعات کارآمد و نتیجه مدار است.
برای انسان مدرن، دانش یعنی بازنمودهای عینیت یافته، بافت زده شده، بی زمان، غیرشخصی و غیرارزشی که به نحو ابزاری مورد استفاده قرار می گیرد. زمانی که اصطلاحاتی مانند «جامعه ی دانش» یا «جامعه ی اطلاعات» به کار می روند، این نوع دانش مفروض گرفته می شود. از دوران روشنگری، به دانش از طریق استعاره ی نور و روشنایی نظر شده است. دانش بیشتر به معنای توانایی بیشتر انسان برای مشاهده کردن است و بر اساس آن قابلیت برای عمل افزایش می یابد، یا دانش بیشتر به دقت بیشتر و در نتیجه به کنترل افزون تر می انجامد. این فرض پایه مبنای عملکرد جامعه ی اطلاعات را تشکیل می دهد، هر چند که برای اولین بار است که ما شناسایی محدودیت های آن را آغاز کرده ایم.
فراوانی بیش از حد اطلاعات در شرایط مدرنیته ی متأخر، بی توجهی حیرت انگیز در جمع آوری، پردازش، ذخیره سازی، بازیافت و انتقال آن به سراسر جهان، باعث شده جامعه ی اطلاعات مملو از فریب باشد. این جامعه ما را با این تصور می فریبد که دانش به مثابه اطلاعات، به صورت عینیت یافته و مستقل از موجودات انسانی وجود دارد. هر چیزی قابل تقلیل به اطلاعات است و اطلاعات موجود می تواند در مدیریت عقلانی مسائل اجتماعی به ما یاری رساند. این که اطلاعات بیشتر می تواند مشکل آفرین باشد، این که نور و روشنایی ممکن است موجب فریب شود، این که دانش می تواند منشأ رنج باشد؛ افکاری نبودند که فیلسوفان دوران روشنگری آمادگی پاسخ دادن به آن ها را داشته باشند. شاید ما به تجربیاتی که در طول این سه قرن انباشته شده، نیاز داشتیم تا این خاصیت متناقض نمای دانش (مخصوصاً دانش انتزاعی و جدا شده از موقعیت) را درک کنیم.
به بیانی دقیق تر، جامعه ی اطلاعاتی با فراهم کردن اطلاعات درباره ی اعمال پیچیده ی اجتماعی که به نحو بالقوه ای در دسترس همگان است، موجب تخریب اعتماد می شود، اعتمادی که مبنای نظام های پیچیده تر تخصصی است، در حالی که جامعه ی اطلاعات به کارکردهای مؤثر این نظام ها وابسته است. افزایش سرعت و فزونی میزانی که سیاست گذاران بازخورد نتایج عملکرد خود را دریافت می کنند به جای این که به بهبود کیفیت تصمیم ها و مدیریت کارآمدتر مسائل اجتماعی کمکم کند، ممکن است به نتایج متضادی بیانجامد.
بازتابی بودن مدرنیته، که معادل تردید مستمر در مورد بخش اعظم فعالیت اجتماعی و روابط مادی با طبیعت است، با یک بازنگری مزمن در پرتو اطلاعات و دانش جدید جامعه ی اطلاعات را با پویایی بی نظیر و تغییرات رایج مواجه ساخته است. اطلاعات بیشتر به تردید بیشتر، عدم یقین بالاتر و غیرقابل پیش بینی شدن بیشتر منجر شده است. به گفته ی گیدنز «فروپاشی و از بین رفتن افق دید در جامعه ی اطلاعات، موجب تردید و سردرگمی شده است. انسان در چنین جامعه ای پیوسته باید درباره ی اساسی ترین جنبه های زندگی اش دست به انتخاب بزند تا به نحو غیر ارادی (به طور انعکاسی) خود را بر مبنای اصول بنیادین در حال پیش روی بازسازی کنند. حکایت، تصویر و واقعیت به سختی از یکدیگر قابل تفکیک هستند و از این رو حل مسائل اجتماعی مشکل تر می شود. تضعیف مفهوم منافع عمومی که بسیج ساده ی سیاسی آن را تشدید می کند و جامعه ی اطلاعات آن را تسهیل می کند، حکومت مندی اجتماعی بر مشکلات جامعه را دشوار می سازد.
در نهایت لازم است به این نکته اشاره شود که آنچه در این مقاله مطرح شد، انتقال حسی غم انگیز در ارتباط با ظهور جامعه‌ی اطلاعات نیست، بلکه تلاشی محدود برای اتخاذ یک رویکرد شکاکانه به خوش بینی کلیشه‌ای و ساده لوحانه ای است که به نحوی فزاینده به کاربرد فراگیر اطلاعات در مدرنتیه‌ی متأخر مربوط است. دانش همیشه با خطر توأم بوده است. آدم و حوا به سبب خوردن از درخت معرفت از باغ عدن (بهشت) رانده شدند. نقادی‌های نامحدودی که جار و جنجال‌های رایج درباره‌ی جامعه‌ی اطلاعات را احاطه کرده، مستعد آن است که تناقضات ذاتی معرفت بشری را پنهان کند. شاید مهمترین بینش حاصل از این قبیل آگاهی‌ها، تشخیص این امر باشد که نور و تاریکی دو روی یک سکه اند و این که حکمت بیشتر، رنج بیشتر به همراه دارد و این که معرفت و نخوت در نهایت به هم می‌رسند.

پی نوشت ها :

1-Toffler, A.Future shock.Bantam, new York, 1971;naisbitt,J., Megatrends:The new directions trans forming our lives warner, new York, 1982; bell, d., the coming of post-Industrial sociarty. Basic books, new York, 1973.
2-bell,op cit., reference 1,p. 26. See also makridakis, s., The forthcoming information Revolution: Its Impact on society and Firms. Futures, 1995,27(a), 799-821;kenney, M,The role of Information, knowledge and value in the late 20 th century. Futures, 1996, 28(8), 695-707;castells,m., the Rise of the network Society. Blackwell,oxford,1996.
3- در کل این مقاله من به اتخاذ یک رویکرد جامعه شناسی تفهمی پرداخته‌ام. بر این اساس چنین تصور می‌شود که مفهوم اطلاعات بستگی دارد به آن شکل خاصی که در زندگی به کار گرفته می‌شود رجوع شود به:
Stehr,N., Knowledge societies. Sage, London, 1994; Webster, f., Theories of the Information society. Routlege, London, 1995; Giddens,A.,Modernity and self –identity. Polity press, Cambridge, 1991;bell, op cit., reference 1; kalli-nikos.I.,Technology and society.Accede, munich, 1996.
4-Vattimo,G.,The Transparent society polity press, Cambridge, 1992,p.5.
5-Thompson,J.B.The Media. Polity press, Cambridge, 1995,p.55.
6- Thompson. Op cit,p. 57.
7- despatialozed simultaneity
8- know how
9-Conduit metaphor
10-Out there
11-Foucault.M., Governmentality.In the Foucault Effect: Studies in Governmentality, eds G.Burchell, c. Gordon and p. Miller. Harvester, London,pp. 87-104.see also poster,M., the mode of Information polity press, Cambridge,1990.
12- information reductionism
13-Mediated interaction & mediated quasi interaction
14-thompson, op cit., Reference7,pp. 82-85.
15- Coffman,E.The presentation of self in everyday life. Penguin, Harmondsworth, 1969,pp.109-140.
16-Baudrillard.J.Simulations. semiotext (e),New York, 1983;Vattimo,G., The Transparent Society Polity Press, Cambridge, 1992,p.5.
17-gadamer.H.C., Truth and method sheed and ward, London, 1975,p. 328;see also maclntryre, A., After Virtue, 2nd edn. Duckworth, London, 1985,pp. 204-225;Taylor,c.Philsophy and the Human seiences: philosophic/papers 2. Cambridge university Press. Cambridge,1985,pp. 23-28.
18- expert systems
19- Giddens,A., Modernity and self-identity polity press, Cambridge, 1991;pp. 27-28
20-The Sunday Times, 19th march, 1 Y95.
21-Tsoukas, H. Introduction:from social engineering to reflective action in organizafional behavior. In new thinking in organizafional behavior, ed.H.Tsoukas. Butterworth/Heinemann, oxford. 1994,pp.1-22.
22-Wright,p., Hyperdemocracy: Washington isn't dangerously disconnected form the people:the Trouble is it's Too Plugged in. Time, 23 rd January, 1995,pp.37-42.
23- Hyperdemocracy
24-Wright, p., op cit., p. 42.
25- Toulmin, s., Cosmopolis; The Hidden Agenda of Modernity. The University of Chicago press, Chicago, 1990, pp. 5544 and 1755201, see also Feyerabend,p., Farewell to Reason. Verso, London, 1987,pp.104-127.

منبع: نشریه کتاب ماه علوم اجتماعی، شماره 53 و54.