نویسنده: محمد هاشم زمانی



 
در واقع مقاله حاضر درآمدی است بر بحث و تحقیق کلان حول مبانی نظری و معرفتی دو موضوع عمده و اساسی و مهم جامعه انسانی یعنی عدالت و پیشرفت؛ ما در این نوشتار برای روشن کردن نوع رابطه و پیوند این دو موضوع، ابتدا به صورت اجمال به ابعاد مفهومی و ماهیتی عدالت و پیشرفت پرداختیم که لازمه بررسی هر مساله ای، روشن کردن دقیق موضوعات آن است و بعد از تبیین مفهوم و ماهیت آنها و تفاوت ابعاد معنایی عدالت و اختلاف معنایی توسعه و پیشرفت و جایگاه هر کدام به بررسی رابطه عدالت و پیشرفت پرداختیم و تبیین کردیم که برای رسیدن به پیشرفت واقعی و همه جانبه لازم است عدالت در تمام ابعاد برقرار شود و این مهم بدون کمک گرفتن از شریعت الهی و وسایط وحی الهی و همت والای انسانی و مشارکت همگانی امکان پذیر نیست و در آخر مقاله، روند رسیدن به پیشرفت به طور اجمالی بیان شده است.

مقدمه

اهمیت این بحث از آنجاست که هرگونه بیان و توضیحی راجع به عدالت و پیشرفت و رابطه بین آنها و عوامل سنجی منوط به نوع نگرش معرفتی و کلامی افراد جامعه است.
اگر بحث از عدالت می شود باید ابتدا فهم خود را نسبت به آن اصلاح یا کامل کنیم و اهداف و اغراضی را که به دنبال عدالت می آید بشناسیم.
اگر بحث از پیشرفت بود، لازم است درک درستی از پیشرفت تحصیل کنیم، عوامل رسیدن به آن را بشناسیم و اغراض و گرایش های خویش را در جهت و مسیر آن هدایت کنیم.
پس از آن می توانیم زمینه ای را فراهم آورده باشیم تا توانایی برنامه ریزی کلان در ابعاد مختلف اجتماعی جهت رسیدن به اهداف مورد نظر را داشته باشیم.
در طول تاریخ بشری و خصوصا در علوم انسانی هر گاه بحث از ارزش مطرح شده، همواره مفهوم عدالت سرلوحه مباحث بوده و این واژه مطلوب همه انسان ها بوده است. در ادیان الهی و اسلام نیز از مباحث بنیادن و ممتاز بوده است.
مبحث دیگری که همیشه مورد توجه دانشمندان بوده، موضوع پیشرفت است؛ دیدگاه ها و نظرات بسیاری به مناسبت های مختلف از جانب علما ابراز شده؛ آنجا که بحث از مدینه فاضله یا آرمانشهر یا دولت آخر الزمان می شود و آنجا که ستمدیدگان و واماندگان در رؤیای خویش به دنبال ناجی می گردند؛ آنجا که درون ناخودآگاه، انسان را به مقصد و مقصودی فرا می خواند، همواره پیشرفت مطلوب و رؤیای بشر بوده است.
همچنان که این دو واژه ( عدالت و پیشرفت) در رأس همه مفاهیم بوده، متفکران به دنبال کشف رابطه بین آن دو بودند؛ که به حق مساله ای پیچیده و دشوار است که در فلسفه سیاسی و فلسفه اخلاق و تا حدودی کلام و بعض علوم دیگر مورد بحث و بررسی بوده است.

ابعاد و وسعت مفهومی عدالت

موضوع عدالت همواره در تاریخ بشر مورد توجه بوده و نقش کلیدی در حیات و سامان بخشی به زندگی جوامع داشته است.
میان فلاسفه یونان از زمان سقراط موضوع عدالت مطرح بوده و پس از آن هر فیلسوف دیگری مفهوم آن و حقیقت و چگونگی آن را مورد بحث قرار داده است. افلاطون و ارسطو نیز جایگاه خاصی را برای عدالت در نظر گرفته بودند.
در ادیان الهی همواره موضوع عدالت، محور تعالیم و آموزه های دینی شان بوده است و پیامبران الهی بر آن تأکید داشته اند؛ به طوری که یکی از رسالت های پیامبران الهی و وظیفه عمده آنها اجرای عدالت و برقراری حق و عدالت در جامعه بوده است.
مفهوم عدالت را برخی بدیهی و روشن می دانند و آن را محتاج به تعریف نمی دانند یا تعریف آن را ممکن نمی دانند چون با هر چه بخواهیم آن را بیان کنیم و تعریف کنیم، آن مفهومی ناآشناتر نسبت به مفهوم عدالت خواهد بود.
با این حال که مفهوم عدالت واضح و روشن است اما از پیچیدگی خاصی برخوردار است، چرا که وسعت آن و وابستگی و ارتباط آن با تمام هستی و حیات انسانی سبب می شود، همچنان که حقیقت انسان پیچیده است، این مفهوم هم از مشکلات و پیچیدگی هایی برخوردار باشد.
عدل و عدالت در زبان فارسی معادل داد بوده که اکنون کلمه عدل و عدالت بسیار آشناتر و مأنوس تر از کلمه داد است؛ آن هم به سبب استعمال بسیار می باشد.
تعریف و ماهیت عدالت را توزیع عادلانه ثروت و دارایی های جامعه یا اعطای کل ذی حق حقه یا برابری آورده اند و امکان عادلانه بودن را به روش های گوناگون تفسیر می کند: تقسیم برابر، توزیع براساس میزان نیازمندی افراد و تقسیم براساس میزان کار و تولید از مهم ترین تعبیرهای عدالت در جامعه؛ اما برای تبیین عدالت لازم است خصوصیات و ویژگی های آن را شناسایی کرد.
ویژگی هایی که این مفهوم در بردارد عبارتند از: تعادل و میزان دو طرف یا به تعبیری یک جفت از یک چیز را در حالت تعادل حفظ کردن یا برقراری ثبات در یک نظام را به طوری که هر رکنی از آن در جایگاه خویش قرار گیرد و وظایف خویش را انجام دهد؛ که متناسب با معنای حق است یا در امور اعتباری حاکی از برقراری مساوات بین افراد یک مجموعه است به طوری که حقوق همه افراد حفظ شود و به هیچ کس اجحاف نشود.
از مجموع این ویژگی ها چنین استفاده می شود که رابطه عدالت با واژه حق به معنای ثابت یا حق در مقابل باطل رابطه ای تنگاتنگ است، به طوری که نمی توان آنها را در هیچ کدام از ابعاد جدا و منفک کرد.
مفهوم حق و مفهوم عدالت چنان به هم گره خورده اند که نمی توان وجه مفارقی برای آنها یافت.
همان طور که برای حق به سبب وضوحش تعریف خاصی نمی توان ارائه کرد، برای عدالت نیز جز بیان ویژگی ها، تعریف مشخصی نمی توان ارائه داد.
لذا تعریف عدالت به برابری و مساوات یا به اعطای کل ذی حق حقه درست نیست؛ چرا که اینها بیان ویژگی هایی است که ابعادی از حقیقت عدالت را روشن می کنند یا بیانی است برای شرایط و زمینه های برقراری عدالت که بدون آنها عدالت برقرار نمی شود.
مفهوم عدالت در اخلاق، مفهومی متفاوت با ابعاد دیگر است؛ به طوری که در دیدگاه ارسطویی، ملاک ارزش ها عدل و عدالت بوده و در عمل اخلاقی یا اخلاقیات سه حالت محفوظ است: یک جهت افراطی و دیگری تفریط و حالت سوم میانه یا حالت اعتدال است.
حالت اعتدال حالتی جدا از دو حالت دیگر است. پس ملاک ارزش های اخلاقی حفظ حالت اعتدال و عدم انحراف به جانب افراط و تفریط است؛ به طوری که اگر در ابعاد مختلف اخلاقی و قوای نفسانی این اعتدال حفظ شود، فضیلت برقرار می شود و ملاکی برای فضیلت اخلاقی خواهد بود.
چنانچه علمای اخلاق عدالت را این گونه بیان داشته اند:
گروهی از فلاسفه قدیم که از بنیانگذاران علم اخلاق محسوب می شوند، برای اخلاق اصول چهارگانه قائل بودند؛ و به تعبیر دیگر فضایل اخلاقی را در چهار اصل خلاصه کرده اند:
1- حکمت
2- عفت
3- شجاعت
4- عدالت
و گاه خداپرستی را هم به آن ضمیمه کرده و آن را به پنج اصل رسانده اند.
بنیانگذار این مکتب را «سقراط» می توان شمرد؛ او معتقد بود:
« نیکوکاری (و اخلاق) بسته به تشخیص نیک و بد (یعنی دانایی) است و فضیلت به طور مطلق جز دانش و حکمت چیزی نیست؛ اما دانش چون در مورد ترس و بی باکی، یعنی آگاهی بر اینکه از چه چیز باید ترسید و از چه چیز باید نترسید ملاحظه شود، «شجاعت» است و هر گاه درباره تمناهای نفسانی به کار رود «عفت» خوانده می شود و هر گاه علم به قواعدی که حاکم بر روابط مردم نسبت به یکدیگر است منظور شود «عدالت» است و اگر وظایف انسان نسبت به خالق در نظر گرفته شود «دینداری و خداپرستی» است. این فضایل پنج گانه، یعنی حکمت، شجاعت، عفت، عدالت و خداپرستی اصولی نخستین اخلاق سقراطی اند.» ( سیر حکمت در اروپا، ج 1، ص 18؛ با کمی تلخیص)
بسیاری از دانشمندان اسلام که درباره علم اخلاق، این اصول چهارگانه یا پنج گانه را پذیرفته و در نگرش تازه خود به این اصول می گویند: نفس و روح انسان دارای سه قوه است:
1- قوه «ادراک» و تشخیص حقایق
2- جاذبه یا نیروی جلب منافع و به تعبیری «شهوت» ( به معنای وسیع آن، هرگونه خواسته و تمنا).
3- نیروی دافعه و به تعبیر دیگر «غضب».
سپس عدالت هر یک از سه قوه را یکی از فضایل اخلاقی دانسته اند که به ترتیب «حکمت» و «عفت» و «شجاعت» نامیده اند.
سپس افزوده اند: هر گاه نیروی شهوت و غضب در اختیار قوه ادراک و تمیز نیک و بد قرار گیرد، «عدالت» حاصل می شود که اصل چهارم است.
به تعبیر دیگر، تعادل هر یک از قوای سه گانه مزبور به تنهایی فضیلتی است که حکمت و عفت و شجاعت نام دارد و ترکیب آنها با یکدیگر، یعنی تبعیت شهوت و غضب از نیروی ادراک، فضیلت دیگری محسوب می شود که عدالت نام دارد؛ چرا که بسیار می شود، انسان، شجاعت که حد اعتدال نیروی غضب است دارد ولی آن را بجا مصرف نمی کند ( مثل اینکه آن را در جنگ های بیهوده و بی هدف به کار می گیرد، در اینجا شجاعت وجود دارد ولی عدالت نیست اما اگر این صفت فضیلت (شجاعت) در راه یک هدف عالی و عقلانی به کار گرفته شود، یعنی با حکمت آمیخته شود، عدالت به وجود می آید.
( المحجه البیضاء، جلد 5، ص 97 - 96)
در روایتی که به علی (ع) نسبت داده شده است چنین می خوانیم:
« الفضائل اربعه اجناس: احدها الحکمه و قوامها فی الفکره، و الثانی العفه و قوامها فی الشهوه، و الثالث القوه و قوامها فی الغضب، و الرابع العدل و قوامه فی اعتدال قوی النفس؛ فضایل چهار نوع است: یکی از آنها حکمت است که ریشه آن در تفکر است، دومی عفت است که اساس آن شهوت است، سومی قوت است و اساس آن در غضب است و چهارمی عدالت است و ریشه آن در اعتدال قوای نفسانیه می باشد.» ( بحارالانوار، جلد 75، ص 81، حدیث 68).
بر این تقسیم اشکالاتی گرفته شده از جمله «حکمت» را جزء اصول فضایل اخلاقی و افراط و تفریط در آن را جزء رذایل اخلاقی شمرده اند، در حالی که حکمت، بازگشت به تشخیص واقعیتها می کند و اخلاق مربوط به عواطف و غرایز و ملکات نفس است نه ادراکات عقل و لذا هرگز در مورد افراد خوشفکر تعبیر و حسن اخلاق نمی شود. اخلاق می تواند ابزاری برای عقل بوده باشد ولی عقل و درک خوب جزء اخلاق نیست؛ یا به تعبیر دیگر، عقل و قوه ادراک راهنمای عواطف و غرایز انسان است و به آنها شکل می دهد و اخلاق کیفیتهایی است که بر این غرایز و امیال عارض می شود.
و نیز شاید کم نباشد صفات دیگری که جزء فضایل است و به زحمت می توان آنها را در آن شاخه های چهارگانه قرار داد.
اصرار بر اینکه همیشه فضایل اخلاقی، حد وسط میان افراط و تفریط است نیز صحیح به نظر نمی رسد، هر چند غالباً چنین است، زیرا مواردی پیدا می کنیم که افراطی برای آن وجود ندارد؛ مثلا قوه عقلیه هر چه بیشتر باشد بهتر است و افراطی برای آن تصور نمی شود؛ و اینکه «جربزه» را افراط در قوه عقلیه گرفته اند صحیح نیست.
همچنین «عدالت» را جزء فضایل اخلاقی شمردند و افراط و تفریط آن را «ظلم» و انظلام (پذیرش ظلم) می دانند در حالی که قبول ظلم و تن در دادن به آن هرگز افراط در عدالت نیست و از مقوله دیگری محسوب می شود. ( اخلاق در قرآن، ج 1، ص 102 ـ 100).
مفهوم عدالت در بعد اجتماعی، متفاوت با مفهوم آن در ابعاد اخلاقی و ابعاد دیگر است؛ به طوری که برای عدالت اجتماعی مفهومی در مقابل مفهوم ظلم قائل شده اند.
« مساله عدالت اجتماعی که پایه ای ترین موضوع نظام اقتصادی است، تاثیر خود را در تمامی بخش ها، روابط و نیز تنظیمات اقتصادی نشان خواهد داد و از آنجا که توسعه اقتصادی در بستر اجتماع، تکوین واقعی و عینی می یابد، اهمیت پرداختن به عدالت اجتماعی در تدوین اصول، اهداف، راهبردها و روش های توسعه اقتصادی، به خوب مبرهن و واضح خواهد بود.
توسعه اقتصادی به دو دلیل ضرورت می یابد: اول، تامین نیازها و غرایز جسمی و مادی انسان در حد کفایت و معقول و براساس اصول منطقی و اخلاقی و دوم، ایجاد فضای مناسب برای رشد، تربیت و هدایت انسان به سمت سعادت اخروی، توسعه وجودی و شخصیتی و تداوم حیات و تکامل روحی بشر.
هدف اصلی در توسعه اقتصادی، توسعه انسان و تعالی وی است، خواه در بعد نظری، اعتقادی و باور و خواه در بعد عملکردی و رفتاری. خواه با هویت فردی و اجتماعی و خواه با هویت مدیریتی، تمامی رفتارهای انسانی و تمامی سنت ها و اندیشه ها و نیز تمامی اراده ها و خواسته های وی در مسیر جذبه الهی قرار دارد و تامین نیازهای مادی و معنوی وی لازم و حتمی است.» ( نظری بر اندیشه توسعه عدالت محور، زریباف، مهدی، پژوهش ها و سیاستهای اقتصادی، 41).
مفهوم دیگری از عدالت که با معانی گفته شده کاملا متفاوت است، معنایی است که به خدا نسبت می دهیم. (عدالت الهی) گفته می شود خدا در آفرینش و پیدایش هستی، عدالت را ملاحظه کرده است؛ در این واژه عدالت نه به معنای مساوات است و نه اعطای حق و نه در مقابل ظلم بلکه مفهومی خاص است که حاکی از حکمت در نظام احسن هستی است. یعنی خدا جهان را طوری آفریده است که همه اجزای آن با هماهنگی و ارتباط خود نظامی را تشکیل می دهند که هدف والایی را دنبال می کنند و برای اغراض خاصی به وجود آمده اند.
و همین مفهوم است که می تواند ریشه و مبنای مفاهیم زیبایی و کمال را در هستی تبیین کند و جمال و کمال موجودات را که حاکی از خالق حکیم و آگاه است، تحقق بخشد.
اگر به دیده تحقیق و انصاف به هستی نظر کنیم، خواهیم یافت هر موجودی که خلق شده و کیفیت وجود آن، بنابر اقتضا و حکمتی بوده است و روابط بین موجودات نیز طوری قرار داده شده که جمال و کمال هستی شکل یافته است؛ به ترتیبی که اگر غیر از این بود، نظام دارای چندین ویژگی و کمالی نمی شد: اگر همه انسان ها مرد یا زن بودند؛ اگر تمام اوقات ما روز یا شب بود؛ اگر همه موجودات به یک شکل بودند و ئمایزی بین آنها نبود و اگر... هیچ گاه آن هدف خلقت دنبال نمی شد و آن زیبایی و نیکویی ای که اکنون در آفرینش مشاهده می شود، شکل نمی گرفت.
پس همین معنا از ویژگی های عدالت و اعتدال در هستی است که حقانیت نظام احسن را به دنبال دارد.
« شهدالله انه لا اله الا هو و الملکه و اولوا العلم قائما بالقسط لا اله الا هو العزیز الحکیم» ( آل عمران 18/3)
بنابراین عدالت خدا در آفرینش به معنای هر چیزی در هستی به جای خود بودن و برقراری ارتباط هدفمند در نظام احسن است و این معنای از عدالت، در بعد تکوین بوده و کسی را جز خدای سبحان بدان راه نیست و احدی توانایی عدول و تجاوز از این اعتدال و برهم زدن حدود و نظام آن را ندارد.
عدالت به این معنا ارتباط وثیق و تنگاتنگی با حکمت دارد به طوری که نمی توان این دو معنا را نسبت به خدا از هم تفکیک کرد.
« در فرهنگ اسلامی، عدالت در چند بعد به خدا نسبت داده می شود؛ یکی در بعد تکوین که می گوییم خدای متعال در آفرینش عالم عدالت را رعایت کرده است. در این صورت عدالت نه به معنای مساوات است، نه به معنای اعطاء کل ذی حق حقه و نه به معنای توازن؛ بلکه مفهومی خاص است که تفسیرش به مسأله حکمت و نظام احسن بر می گردد؛ یعنی خدای متعال عالم را طوری آفریده است که اجزایش آن چنان با هم مربوط هستند که در کل بهترین نظام را به وجود می آورد؛ اگرچه نمی توانیم بگوییم که تمام اجزا مساوی هستند زیرا واضح است که همه مخلوقات با یکدیگر مساوی نیستند؛ اصلا اگر مساوی بودند، خلقت این عالم معنا پیدا نمی کرد. در واقع زیبایی های این عالم و کمالاتش به تفاوت هایش است... همچنین معنای عدالت خدا در آفرینش این نیست که حق هر موجودی به او داده شده است زیرا مفهوم حق در اینجا معنا و مفهوم ندارد؛ چرا که قبل از خلقت هیچ حقی برای مخلوقات متصور نیست « لم یکن شیئا مذکورا» ( دهر 1/76) از این رو بهتر است بگوییم خدا در آفرینش عالم هر چیزی را در نظام احسن خود جای داده است؛ به گونه ای که جای هر کدام نیز نسبت به مخلوق دیگر و مجموعا نسبت به کل سنجیده می شود که آن هم اثر آفرینش خود خداست. از این رو تقریبا عدالت در مفهوم تکوینی اش با حکمت مساوی می شود.» ( حکومت اسلامی، شماره 52، ص 7 - 6).
البته عدل الهی مفهومی دیگری است از برای خدا که جزو صفات او شمرده شده؛ برای معتقدان به توحید و معاد و نبوت جای شک نیست که خدای یکتا و مبعوث کننده پیامبران و صاحب روز قیامت و مالک مرگ و حیات، از هر گونه ظلم و ستم مبرا بوده و در کیفر و پاداش روز واپسین از حد اعتدال و عدالت خارج نمی شود: « و نضع الموازین القسط لیوم القیمه فلا تظلم نفس شیئا و ان کان مثقال حبه من خردل اتینا بها و کفی بنا حاسبین» ( انبیا 47/21)
و معنای دیگری برای عدالت که نسبت به خدا داده می شود مفهوم تشریعی آن است و آن عدالت در بیان احکام و فرمان الهی است که به اندازه و براساس توان و نیروی مکلفان می باشد و بجا و بر اقتضای مصلحت بندگان است و هیچ گاه در آن اجحاف و ناروا راه ندارد و کتب علل شرایع و مصالح احکام از جمله مباحثی اند که به تبیین این بعد می پردازند.
در قرآن کریم که به بیان احکام و اوامر الهی می پردازد، بسیاری موارد به علل و حکمت تشریع احکام اشاره می کند. و به عنوان اصل اشاره به عدم تکلیف مالایطاق می کند: « لا یکلف الله نفسا الا وسعها لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت ربنا لا تواخذنا آن نسینا أو أخطانا ربنا و لا تحمل علینا إصرا کما حملته علی الذین من قبلنا ربنا و لا تحملنا مالا طاقه لنا به ...» ( بقره 286/2) یعنی برقراری تناسب میان تشریع قانون و ظرفیت و توان کسی که وظیفه انجام دادن اوامر و قوانین را دارد. این مبنای عقلی و شرعی حکایت از عدالت در تشریع الهی دارد.
پس همچنان که خدای سبحان در آفرینش هستی عدالت را لحاظ کرده و روابط متعادل برقرار ساخته است، در تشریع احکام و هدایت بندگان نیز عدالت را لحاظ و برقرار داشته است. از اینجا به توازن و هماهنگی بین نظام تکوین و تشریع پی می بریم.
و نیز در نظام جزا و پاداش الهی در آخرت، هماهنگ با دنیای تکلیف، از قوانین و روابط دقیق و براساس میزان اعمال بندگان است. که آن را می توانیم عدالت در نظام جزا و پاداش بنامیم؛ « والوزن یومئذ الحق فمن ثقلت موازینه فاولئک هم المفلحون * و من خفت موازینه فاولئک الذین خسروا أنفسهم بما کانوا بایاتنا یظلمون» ( اعراف 9/7 - 8)
خدا در قرآن امر به داوری و قضاوت به عدل کرده است: پیامبر خدا هم مامور اجرای عدالت در جامعه است و اینکه بین مردم به عدالت داوری کند.
« ان الله یامرکم ان تؤدوا الامانات الی اهلها و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل ان الله نعما یعظکم به ان الله کان سمیعا بصیرا» ( نساء 58/4)
« یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین لله شهداء بالقسط و لا یجرمنکم شنان قوم علی ألا تعدلوا اعدلو هو أقرب للتقوی و اتقوالله ان الله خبیر بما تعملون» ( مائده 58/5)
و این قضاوت به عدل ( عدالت در قضاوت)، تنها نسبت به مؤمنان و مسلمانان ندارد بلکه نسبت به کافران و در برخورد با مشرکان و اهل کتاب نیز عدالت را باید مراعات شود.
« وقتی حکومت اسلامی تشکیل شد پیامبر اکرم (ص) از جانب خدا به عنوان قاضی محکمه منصوب شدند. دستور رسید که اگر یهودیان مدینه یا مسیحیان اطراف به محکمه تو آمدند تو آزادی که آنها را در محکمه خاص خود بپذیری یا می توانی آنها را به محکمه خود آنها ارجاع بدهی ولی به هر تقدیر اگر خواستی بین مسلمان و یهودی یا مسیحی یا بین دو یهودی یا دو مسیحی یا یک یهودی و یک مسیحی قضاوت و داوری کنی براساس قسط و عدل حکم کن.
« فان جاءوک بینهم أو أعرض عنهم و آن تعرض عنهم فلن یضروک شیئا و ان حکمت فاحکم بینهم بالقسط این الله یحب المقسطین» ( مائده 42/5)

مفهوم و ابعاد یپشرفت

مراد از پیشرفت تحول متکامل است؛ به طوری که استعدادهای فردی و جمعی پویا شود.
تعابیر بسیاری وجود دارد که در راستای مفهوم پیشرفت یا قریب المعانی با آن هستند، از قبیل فلاح، فوز، رشد، ترقی، توسعه و تکامل که طبعاً هر کدام بار معنایی متفاوت با دیگری دارند. بعضی از این واژه ها جنبه فردی دارد و بعضی جنبه جمعی و اجتماعی؛ مثلا رشد که معادل انگلیسی آن growth است، بیشتر در بعد فردی استعمال می شود و در قرآن هم این گونه به کار رفته است « قل انی لا املک لکم ضرا و لا رشدا» ( جن 21/72)؛ « قال له موسی هل أتبعک علی ان تعلمن مما علمت رشدا» ( کهف 66/18) و همچنین فوز و فلاح بیشتر جنبه فردی دارند. ترقی یا improvement بعد فردی و جمعی دارد اما توسعه ( یا development) و پیشرفت ( یا progress) جنبه اجتماعی دارند.
دهخدا پیشرفت را جلو رفتن که مقابل پس رفتن است و حرکت به سوی مقابل و ترقی و پیشروی معنا کرده است.
آیا پیشرفت و توسعه ماهیتاً و در حقیقت یکی هستند؟ اگرچه این دو واژه در معنا بسیار نزدیک هسنتد اما تفاوت هایی دارند. در اینها توضیحاتی حول مفهوم توسعه و پیشرفت می آوریم و به بسط و تحلی آن دو مفهوم می پردازیم.
« توسعه مستلزم تغییرات اساسی در ساخت اجتماعی، طرز تلقی عامه مردم و نهادهای ملی و نیز تسریع رشد اقتصادی، کاهش نابرابری و ریشه کن کردن فقر مطلق است. با گسترش مفهوم توسعه به هم شؤون اجتماعی، توسعه در اصل باید نشان دهد که مجموعه نظام اجتماعی، هماهنگ با نیازهای متنوع اساسی و خواست های افراد و گروه های اجتماعی در داخل نظام، از حالت نامطلوب زندگی گذشته خارج شده و به سوی وضع یا حالتی از زندگی که از نظر مادی و معنوی (بهتر) است سوق می یابد.
توسعه را به معنای دستیابی به ظرفیت های شخصیت انسانی دانسته اند که در سه هدف متجلی می شود: الف) تامین نیازهای اساسی (رفاه فردی)، ب) ایجاد اشتغال کامل، ج) کاهش نابرابری. ( حکومت اسلامی، شماره 23، ابعاد توسعه در نظام اسلامی)
این تبیینی بود از مفهوم توسعه اما پیشرفت را آقای مصباح یزدی چنین معنا و تبیین کرده اند:
« پیشرفت از جمله مفاهیمی است که در دهه های اخیر در اقتصاد و علوم اجتماعی کاربرد زیادی پیدا کرده است. این واژه عمدتاً مربوط به مسائل اجتماعی، رشد اقتصادی و اموری از این قبیل است. ابتدا در این حوزه ها شاخصه هایی برای توسعه و پیشرفت تعیین شد اما به تدریج کاربرد آن گسترده تر شد. این مفهوم از مرز اقتصاد به سایر علوم اجتماعی به خصوص جامعه شناسی سیاسی هم سرایت پیدا کرد. هم اکنون نیز از این واژه به عنوان یک مفهوم اجتماعی بحث گسترده و تقریبا همه جانبه ای صورت می گیرد به نظر می رسد باید با توجه به مبانی فکری و ارزشی خود و صرف نظر از تعاریف و اصطلاحات بیان شده در این زمینه، تعریفی از پیشرفت آن هم نه تنها از بعد اقتصادی و جامعه شناختی بلکه به عنوان یک مفهوم انسان شناختی فلسفی ارائه کنیم.
صرف نظر از معادل های این واژه در زبان های دیگر واژه پیشرفت از نظر تحلیلی بر این معنا دلالت دارد که یک راه و مسیری وجود دارد که باید آن را پیمود این پیمودن باید رو به جلو باشد از تحلیل این واژه سه مفهوم دیگر به دست می آید: راه و مسیر؛ پیمودن راه و مسیر؛ رو به جلو بودن در طول مسیر.
اگر این سه واژه را به درستی در نظر بگیریم مفهوم دیگری به نام مقصد از آنها به دست می آید که این راه باید به آن ختم شود؛ بنابراین لازم است ما در تحلیل مفهوم پیشرفت این چهار مفهوم را در بینش اسلامی و بینشی مبتنی بر مبانی فکری و ارزشی خود معنا کنیم.
در بینش اسلامی، ویژگی های انسانی مختص به مسائل مادی و دنیوی که در علوم اجتماعی بر آن تاکید می شود نیست زیرا این علوم عمدتا علومی سکولار هستند و توجهی به مسائل معنونی الهی و غیرارادی انسان ندارند. اگر هم در این علوم گاهی بحث از معنویات مطرح می شود اصولا توجه اصلی معطوف به اهداف مادی همچون لذایذ و رفاه است. این معنویات در قلمروی زندگی مادی معنا و مفهوم می یابد؛ مثلا عدالت، معنویت، ایثار و فداکاری در این قلمرو از اموری قلمداد می شود که نتایجش مربوط به همین زندگی دنیوی است؛ به گونه ای که زندگی مادی و دنیوی انسان، تنها نقطه ای در این مسیر طولانی انسانیت شناخته می شود.
اساساً کل زندگی دنیا در مقابل آخرت، چیز قابل محاسبه ای شمرده نمی شود زیرا زندگی دنیا متناهی و زندگی اخروی نامتناهی است؛ بنابراین نمی توان پیشرفت انسان و نه صرفاً پیشرفت اقتصادی را منحصر به چیزهایی دانست که به امور مادی باز می گردد؛ بلکه باید پیش از هر چیز تلقی خود را نسبت به انسان و ابعاد وجودی او بیان کرد. پیشرفت انسان باید در ابعاد کوچک انسان مربوط به زندگی دنیاست اما او ابعاد بسیار گسترده و وسیع تری دارد که می توان گفت قوام انسانیت انسان به همان ابعاد است.
بنابراین پیشرفت را باید براساس مقصد نهایی انسان براساس بینش اسلامی تعریف کرد. تمام زندگی دنیا، راه و مسیری است به سمت مقصدی که در این دنیای مادی وجود ندارد؛ بلکه نهایت مسیر، رسیدن به خداست « وان الی ربک المنتهی» ( نجم 42/53)، پس در این دنیای مادی مقصد نهایی وجود ندارد هر چه از آن به عنوان مقصد یاد می شود مقصد نسبی است. اهداف و اغراض دنیوی هم نسبی است. تمام اینها مقدمه رسیدن به آن مقصد و هدف نهایی است.» (معرفت سیاسی، شماره 3، ص 8 - 7).
آنچه از مجموع این مطالب می توان استفاده کرد این است که توسعه و پیشرفت هر دو جنبه اجتماعی دارند. اما در توسعه، به صورت جزئی و بیشتر ناظر بر زندگی مادی و رفاه اجتماعی است. اگر چه بعد معنوی را هم در برنامه ریزی خود لحاظ کرده باشد و در پیشرفت که هدف آن رشد و سعادت و رستگاری مردم است، هم به کل زندگی انسانی نظر دارد و هم ناظر به حیات دنیایی و آخرتی افراد جامعه است.
به تعبیر دیگر در توسعه، تقاضا آن است که انسان ها زندگی مرفه و خوبی داشته باشند (Good life) اما در پیشرفت، هدف نیکو و خوب زیست (Well being) است.
هر چه پیشرفت، خواسته همه انسان ها در قالب جامعه انسانی است و یک مساله اجتماعی است اما تک تک افراد طالب آن هستند؛ چرا که پیشرفت در جامعه تاثیر مستقیم در رشد و تکامل آنها خواهد داشت.
باید توجه داشت که هر توسعه و پیشرفتی نمی تواند مطلوب واقعی باشد؛ چرا که توسعه منجر به انحطاط انسانی می شود؛ چنان که «کرک پاتریک سیل» در اثر خویش تحت عنوان «افسانه پیشرفت» به مواردی از پیشرفت اشاره می کند و آثار سوء آن را باز می شمارد. ایشان ابتدا تعریفی از پیشرفت می دهند و با طرح سوالی که پیشرفت امروز ما به چه بهایی به دست آمده است، بحث را شروع می کند:
« در یکی دو قرن اخیر، شاید هیچ اندیشه ای به اندازه اندیشه پیشرفت و ترقی، پژواک و انعکاس نداشته است. بشر جدید سرمت از نظریه ای است که می گوید: تاریخ بشر رو به ترقی و پیشرفت داشته و هر روز از روز قبل بهتر و متکامل تر می شود اما آیا چنین نظریه ای مبتنی بر واقعیت است و اگر هست، آیا در ازای بهایی که برای این پیشرفت پرداخته شده، نتایج به دست آمده مطلوب بوده است؟
فهمیدن این موضوع که جنگل ها با سرعت سالانه 56 میلیون جریب در حال تخریبند و اینکه سالانه میلیون ها هکتار زمین در جهان بیابان می شوند و 17 منطقه عمده ماهیگیری جهان در ورطه نابودی اند و تنها چند دهه با اتمام منابع سوختی فاصله داریم و ... دردناک است. سیستم اقتصادی این جهان که عملکردش چنین بهایی را طلب می کند، مدعی است که در سیر صحیحی گام بر می دارد و این مسیر به نام پیشرفت خوانده می شود.
تعبیرای کامینگز از پیشرفت در دنیای امروزی که بی تردید دوست انسان ها محسوب نمی شود، این چنین است: بیماری راحت طلبی. از زمان موفقیت سرمایه داری، می توان گفت تنها عده محدودی از جمعیت جهان در راحتی و آسایش زندگی می کنند که البته آسایش آنها همواره در خطر نابودی بوده و به بهای گزافی به دست آمده است.»
سپس به آثار سوء این پیشرفت اشاره ای می کند: « برآورده شده است که امروزه از جمعیت تقریبا 6 میلیارد نفری کره زمین، حداقل یک میلیارد نفر در فقر کامل زندگی می کنند ( آمار مربوط به زمان نگارش بوده، در حالی که جمعیت فعلی قریب 7 میلیارد نفر است اما تناسب همین است) زندگی پوچ، آکنده از ظلم و خوشبختانه کوتاه. 2 میلیارد نفر زندگی بسیار ساده ای را با حداقل می گذرانند و غذایشان معمولا نشاسته است. آب آشامیدنی در اختیار ندارند و از امکانات بهداشتی استفاده نمی کنند. بیش از 2 میلیارد نفر با حداقل شرایط اقتصادی مطلوب زندگی می کنند: با درآمد سالانه کمتر از 5 هزار دلار، بدون هیچ ملک و اندوخته ای یا ثروتی که پس از مرگ برای فرزندانشان به جای بگذارند. یک میلیارد نفر باقیمانده نیز در حال تلاش برای ساختن زندگی ای سرشار از آسایشند، با شغل و درآمدی نسبتا مناسب و تنها عده کمی از این جمعیت، به زندگی راحتی دست یافته اند. به دلار آمریکا در جهان حدود 250 میلیارد و تقریبا 3 میلیون نفر میلیونر وجود دارد که دارایی خالصشان مجموعا بیشتر از 45 درصد کل دارایی مردم جهان است.»
و در ادامه به طرح این سوال می پردازد که آیا اینها پیشرفت است که همه جویای آن بودند و در طلب آن تلاش و فعالیت می کردند و با افتخار از آن سخن می گویند؟ و سپس با ذکر آثار سوء آن، به ریشه یابی آن می پردازد و بی عدالتی را منشأ انحراف می یابد.
« آیا این پیشرفت است؟ بیماری ای که تنها عده محدودی بدان دچار شده اند؟ و با چنین بی عدالتی و نابرابری؟ در آمریکا ـ پیشرفته ترین کشور جهان که مفهوم پیشرفت و ترقی در آن به صورت آرمانی تحقق پذیر است ـ بیش از 40 میلیون نفر زیر خط فقر زندگی می کنند و حدود 20 میلیون نفر دیگر فاقد وضعیت مالی مطلوبند. 6 میلیون نفر بیکار وجود دارد و 30 میلیون نفر از پیدا کردن کار ناامید شده اند. 45 میلیون نفر به صورت قراردادی کار می کنند؛ کارهای موقتی یا نیمه وقت بدون هیچ سود یا بیمه ای. تقریبا دو سوم دارایی کشور هم تحت مالکیت پنج درصد صدرنشین باقی مانده است. 60 درصد مردم دارایی ملموسی ندارند یا بدهکارند. 20 درصد صدرنشین، مالک نیمی از درآمد کل هستند و 20 درصد جمعیت کشور کمتر از چهاردرصد کل درآمد کشور را دارند.
می توان گفت تقریبا یک سوم از جمعیت کشورهای صنعتی، زندگی مرفهی دارند. با این وجود آمار نشان می دهد که دقیقا همین جمعیت از یک بیماری رنج می برند که آن را بیماری پیشرفت یا آنفلوآنزا می خوانند. مشخصات این بیماری این چنین است: بیماری قلبی، استرس، کار بیش از حد، مشکلات خانوادگی، الکلیسم، ناامنی، کم خونی، تنهایی، مصرف گرایی و از همه مهم تر، سرد شدن قلب ها.»
در نهایت با طرح سوالاتی ذهن خواننده را به سوی منافع طلبی انسان ها و یافتن عوامل بی عدالتی معطوف می دارد.
« آیا پیشرفت برای نوع بشر مفید بوده است یا خیر؟ برای سایر موجودات زنده چطور؟ آیا برای انسان ها نسبت به گذشته، شادی بیشتر را به ارمغان آورده است؟ عدالت بیشتر؟ برابری بیشتر، رضایت بیشتر و اگر این پیشرفت به واقع منافعی برای بشر داشته است؟ آن منافع به چه بهایی به دست آمده است؟ آیا این منافع ادامه خواهند داشت؟»
آنچه ما در این رابطه می توانیم مطرح کنیم، این است که پیشرفت مدنظر آقای پاتریک سیل، همان مفهومی است که ما از توسعه داریم و شامل رشد یکجانبه و یک سویه است و با پیشرفتی که ما در بینش خود داریم، متفاوت است؛ لذا برای پیشرفت واقعی، هیچ آثار سوئی را نمی توان سراغ گرفت که همه جانبه و فراگیر باشد و سرنوشت همه بشریت را در آن و برنامه ریزی خود لحاظ کند.

رابطه و پیوند عدالت و پیشرفت

روندی که برای پیشرفت می توان ترسیم کرد، به این صورت است: چون پیشرفت یک مفهوم اجتماعی است، لذا اقتضای جمعی و گروهی داشته و در آن مشارکت شرط بوده و مشارکت اجتماعی نیازمند اعتمادسازی است و اعتماد عمومی نیز مستلزم داشتن ضوابط عادلانه و عدالت اجتماعی و انسانی.

پیشرفت/ مشارکت جمعی/ اعتماد سازی/ اهتمام همگانی/ عدالت

پس برای رسیدن به پیشرفت با درجاتش لازم است که در جامعه عدالت را برقرار سازیم تا نظام اجتماعی ما با احکام و قوانینی برخاسته از علم و حکمت ( که جز از طریق وحی الهی حاصل نخواهد شد)، به اعتمادسازی برسد و با ایجاد انگیزه و همت بلند، مردم را به مشارکت عمومی دعوت کند و به آنها روحیه فعالیت و تلاش دهد تا در جهت پیشرفت و مسیر رشد گام بردارند.
برقراری عدالت ( با اجرای احکام الهی)/ اعتمادسازی/ انگیزه و همت بلند/ همکاری و مشارکت/پیشرفت
با عنایت به فرهنگ اسلامی و قرآنی و با تدبر در آیات الهی به روشنی می توان دریافت که عدالت در روابط اجتماعی ساختاری بوده و تمامی تلاش پیامبران، اولیا، بزرگان و متفکران تاریخ در مسیر تحقق مراتب عدالت صورت گرفته است.
با توجه به آیات قرآن مجید عدالت امری راهبردی و اقامه ای بوده و به خودی خود محقق نمی شود. براساس بیان حضرت امیر (ع)، « عدالت امری بنیانی و ساختاری بوده و توسعه از ذات عدالت بر می آید و در صورت تحقق عدالت، توسعه تحصیل حاصل است. فان فی العدل سعه.» بدیهی است برای تحقق بخشیدن به چنین اندیشه ای راهی بس طولانی و دشوار در پیش است ولی از طی کردن آن نیز گریزی نیست و دستیابی به آرمان های والای انسانی در هر سطح و مقطع، شهد شیرین پیشرفت و تکامل بشر را به همراه خواهد آورد.
یکی از ابتدایی ترین و ضروری ترین نیازهای بشر، مساله ادامه حیات و زندگی مادی است و از این نظر موجود خاکی، تامین معاش، آسایش مادی، رشد و سلامت جسمی خود را همواره مدنظر داشته و می کوشد تا با پاسخگویی به نیازهای طبیعی و غریزی خود در حد کفایت و میانه و به نحو مطلوب، رشد جسمی، مغزی و استعدادهای خود را تضمین کرده و ادامه حیات دنیوی و آرامش خیال داشته باشد. این مساله در زندگی بشر، جنبه ابزاری داشته و نمی تواند به عنوان یک هدف نهایی در رفتار مادی و اقتصادی وی در نظر گرفته شود؛ زیرا این جسم خاکی و نیازها و غرایز آن محدود و فناپذیر است. از این رو هدف از مستعد و آماده و سلامت نگه داشتن قوای جسمی و مغزی و جلب لذایذ معقول، حرکت به سمت درک و شناخت حقیقت و تسلیم در برابر آن و عبودیت و در یک کلام، تکامل روحی و معنوی است.
در فرهنگ قرآنی و اسلامی، مبانی اخلاقی، روانی و رفتاری در تحلیل مفهوم اقتصاد و نیز شناخت موضوعات اقتصادی در نظر گرفته می شود و رفتار اقتصادی فرد و جامعه در یک قالب وسیع و جامع و در عین حال اخلاقی و انسانی تحلیل می شود. از این رو در حوزه مباحث اقتصادی، مفاهیم و موضوعاتی نظیر استواری، هدایتگری، عدالت، تعادل و اعتدال، عمل، اتکا به نفس، خودکفایی، توازن، قاطعیت و اراده، همکاری و تعاون، عزت، دفاع، صبر و نظایر آنها همواره مدنظر بوده است و می تواند در تنظیم امور اقتصادی مورد توجه واقع شود.
در این آیه اشاره ای لطیف به روابط و تناسب زندگی در ابعاد مختلف انسانی دارد « و لا تؤتوا السفهاء أموالکم التی جعل الله لکم قیاما و ارزقوهم فیها واکسوهم و قولوا لهم قولا معروفا» (نساء 5/4) از این آیه چنین بر می آید که سرمایه های موجود در زمین که همه از طرف خداست برای بهره مندی انسان ها خلق شده است و همه در آن سهیم هستند و جهت برپایی و قیام انسان هاست و در مسیر پویایی و شکوفایی استعدادهای افراد بشر و پیشرفت جامعه باید صرف و هزینه شود.
و حتی افراد کم خرد و خوار جامعه که قدرت بهره برداری و استفاده صحیح از آن را ندارند، در آن شریک و سهیم هستند. و لازم است که با مدیریت عالمانه و اداره صحیح افراد خردمند و براساس اصول و ضوابط شرع مقدس، به آنها رسیدگی شود و روابط اقتصادی و تناسب مالی و توزیع عادلانه دارایی، جامعه را به سوی سعادت رهنمون کند. و در این آیه می بینیم که تمام جنبه های مالی و عاطفی و اخلاقی و عقلی و شرعی مورد توجه قرار گرفته است.
« مال یکی از حقوق فرد است ولی ملک همه مردم است. بر مردم است که مواظبت کنند تا مال وسیله فساد نشود. سفیهان از حق تصرف در اموالشان محروم شده اند زیرا این اموال پیش از آنکه متعلق به سفیه باشد متعلق به اجتماع است.
سرمایه باید در فعالیت های اجتماعی نقش خود را به خوبی ایفا کند و انگیزه و کوشش و تلاش مردم باشد، اگر صاحب سرمایه آن را در راه هرج و مرج و فساد و اعمال ناشایست و اسراف و تبذیر به کار گیرد، آن وقت سرمایه نقشی به خلاف آنچه می باید داشته باشد، خواهد داشت... از اینجاست که اسلام میان سرمایه داری و کمونیسم خط فاصلی کشیده: حقوق فرد را محترم می دارد و برای تولید او را بر می انگیزد و برای گزینش و فعالیت راهش را می گشاید. در مقابل حقوق جامعه را نیز رعایت می کند و به مقتضای مصلحت عموم و سازندگی و شکوفایی راهنمایی اش می کند.» ( تفسیر هدایت، ج 2، ص 24.)
این بیان اشاره دارد به اینکه قران تاکید می کند که اگر چه مال متعلق به سفیه و کم خرد است اما چون نقش و تاثیر زیادی در زندگی اجتماعی مردم دارد؛ بنابراین همه سهیم بوده و در مقابل در صرف کردن اموال و دارایی های زمین همه مسؤول هستند.

نتیجه:

آنچه از موضوع مطالب می توان دریافت، این است که عدالت گمشده همه انسان هاست که بنیادی ترین مفهوم در بعد اصلاح جامعه انسانی است و تاکیدات شرع مقدس اهمیت آن را شروع کرده است و انسان ها برای رسیدن به کمال و رستگاری همواره آن را می خوانند.
اکنون ما در عصری زندگی می کنیم با جمعیت بسیار و با پیچیدگی بیشتر روابط بین افراد جامعه نسبت به گذشته و امکان درک و یافتن خویش ( خودشناسی) به مراتب سخت تر از قبل، و از طرف دیگر خودخواهی و رفاه طلبی انسان ها و وسعت خواهی سردمداران جامعه، همه دست به دست هم داده اند تا این انسان طالب کمال و رشد را از مقصود خویش بازدارند.
اما رسالت افراد آگاه و بیدار و وجود حجت و دلیل روشن الهی در هر زمان، محلی را برای کوتاهی و اهمال نمی گذارد.
ما در جامعه ای قرار گرفته ایم که برخوردار از ابزارهای فنی و توسعه یافته و کانال های علمی و اطلاعاتی وسیع و وسایل بهره برداری از سرمایه های خدادادی هستیم که جای شکر و سپاس دارد و در مقابل ما رسالت سنگینی داریم؛ خصوصا مسؤولان جامعه که عهده دار هدایت جامعه هستند تا با تدوین سند چشم اندازی که برخاسته از متن شرع مقدس و بر مبنای اصول معرفتی و اعتقادی اسلام اصیل و برگرفته از قرآن کریم و سنت قطعیه معصومین (ع) و به دور از تمایلات و گرایش های جانبی، زمینه ساز دنیایی آباد و پویا، با انسان هایی سالم و سربلند و روابطی معنوی الهی باشیم.

- قرآن کریم.
- نظری بر اندیشه توسعه عدالت محور، زریباف، مهدی، پژوهش ها و سیاست های اقتصادی، ش 41.
- ثواقب، جهانبخش؛ حکومت اسلامی، شماره 23، ابعاد توسعه در نظام اسلامی.
- تفسیر هدایت، ج 2، ص 24.
- کرک پاتریک سیل؛ افسانه پیشرفت؛ کیهان، 84/9/24.
- نشریه معرفت سیاسی، شماره 3.
- نشریه حکومت اسلامی، شماره 52.
- مکارم، ناصر؛ اخلاق در قرآن، ج 1.
- فروغی، محمد علی؛ سیر حکمت در اروپا، ج 1.
- فیض کاشانی، محسن؛ المحجه الییضاء، جلد 5.
- مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار، جلد 75.
منبع: خردنامه همهشهری شماره 78