نویسنده: علی قاسمی



 

شخصیت و کرامات آیت الله قزوینی خراسانی

از طلوع تا غروب

آیت الله حاج شیخ مجتبی قزوینی خراسانی درسال 1318 هـ. ق درخانواده ای اهل علم وایمان در قزوین به دنیا آمد. پدر بزرگوار ایشان، حجت الاسلام والمسلمین آقا شیخ احمد تنکابنی قزوینی ومادر صالحه شان، دختر آیت الله شیخ محمد تقی تنکابنی (رحمه الله )، ومؤلف «فوائد العسکریه» می باشد.
مرحوم شیخ مجتبی قزوینی، تحصیلات مقدماتی را در شهر قزوین فرا گرفت و درنوجوانی ودر حدود سال 1330 هـ.ق برای تکمیل علوم اسلامی وادامه تحصیلات خویش به همراه پدر عازم نجف اشرف گردید. ودرحدود 7 سال در آن سامان مقدس ودرجوار مولی الموحدین اقامت گزید واز اساتید وبزرگانی چون: آیت الله سید محمدکاظم یزدی (رحمه الله )، آیت الله میرزا محمد تقی شیرازی (رحمه الله ) ومیرزا محمد حسین نائینی کسب فیض کرد.
شیخ مجتبی درسال 1337 هـ. ق از عتبات عالیات به ایران بازگشت وبه مدت دو سال در زادگاه خویش، قزوین، اقامت کرد. ایشان دراین مرحله ازعمرخویش به مربی بزرگ، دانای حقایق و اسرار، و عالم به معارف قرآنی وروحانی، حضرت آیت الله سید موسی زرآبادی قزوینی (رحمه الله ) - که شوهر خواهر وی نیز بود - رسید و با تعالیم و راهنمایی های این استاد عرفان، پا به دایره عوالم انسانیت و شناخت این عالم گذاشت و در راه کسب علم باطن افتاد.
شیخ مجتبی قزوینی بسیاری از علوم محتجبه را نیز از وی آموخت و به ریاضات ومجاهدات شرعی پرداخت وبه سیر عوالم الهی روی آورد، وهمین استاد بود که او را به سستی معارف غیر قرآنی واقف ساخت.
شیخ سپس به شهر مقدس قم عزیمت کرد وبه مدت دو سال دراین شهر علم اقامت کرد واز محضر درس مرحوم شیخ عبدالکریم حائری یزدی(رحمه الله )، مؤسس حوزه علمیه قم، استفاده کرد وازاین ایشان اجازه اجتهاد گرفت.(1)
مرحوم قزوینی درسال 1341 قمری به مشهد مقدس آمد ودر آن آستان علم وحقیقت و ولایت ماندگار شد. ایشان در محله دریادل، جنب مسجد وتکیه علی اکبری ها رحل اقامت افکند وضمن اقامه نماز درمسجد مروی ها از معارف بلند بزرگانی چون آقا بزرگ حکیم مشهدی (رحمه الله )، شیخ موسی خوانساری (رحمه الله )، حاج آقا حسین طباطبایی قمی (رحمه الله )، شیخ اسدالله عارف یزدی (رحمه الله )، میرزا محمد آقا زاده کفائی خراسانی (رحمه الله )(2) و درآخر از عالم بزرگ ومتعقل سترگ، حضرت آیت الله میرزا مهدی اصفهانی خراسانی (رحمه الله ) استفاده ها کرد.(3)
شیخ مجتبی قزوینی، از سال 1347 هـ. ق درحوزه ی علمیه ی مشهد شروع به تدریس وتربیت طلاب وفضلا نمود، ودر حدود 40 سال دراین مرکزعلمی اشتغال داشت وده ها تن عالم وفاضل ومحقق و واعظ و مدرس را تحت تربیت خویش قرار داد وهمچون پدری مهربان به احوال ایشان نظارت داشت وبا تواضع وافتادگی بسیار با ایشان برخورد می کرد.
او زندگی بسیار ساده ای داشت ونمونه ای مجسم از پارسایی و پرهیزگاری و نفس کشی واعراض از مال ومنال ومقام وشهرت و نعمت های دنیای بود. ازطلبه های درس خوان به شدت حمایت وپشتیبانی می کرد و برای سادات احترام ویژه ای قائل بود.(4)
این معلم بزرگ، گاه از نیازهای خود چشم می پوشید وبه طلاب تنگدست می رسانید؛ نقل شده است که : «یکی از طلاب درحضور ایشان از احتیاج شدید تأمین هزینه معالجه ودرمان خانواده اش سخن به میان آورد! شیخ مجتبی قزوینی، به دلیل اینکه وجه نقد دراختیار نداشت، با اشاره به یکی از دو فرشی که در اتاقشان پهن شده بود، به آن طلبه فرمود: این فرش را بردار وبفروش و پول آن را خرج کن!
حاج شیخ پس از تقدیم فرش گفت: فعلاً جای آن را با کیسه گونی مفروش کنید تا فکری برای آن کنیم!»(5) ونمونه های فراوان دیگر که ذکر تمام آن ها دراین رقیمه ی کوتاه نمی گنجد.
در ذکر احوال ایشان و به نقل از یکی از شاگردانشان آمده است:
ایشان بسیار کم خواب وکم خوراک بود وشب های ماه مبارک رمضان از غروب تا طلوع آفتاب نمی خوابید و بر بیداری بین الطلوعین اصرار داشت.(6 )
آثار این عارف بزرگ را باید در زحمات چهل ساله او در تدریس و تعلیم و تربیت شاگردان بسیار دانست. او اصول (سطح وخارج) وفقه(سطح وخارج) ومتون مهم فلسفه وفلسفه انتقادی ومعارف ناب قرآنی را تدریس می کرد ودر تعلیم وپرورش طالبان کوشش بسیاری می نمود.
از جمله شاگردان ایشان می توان علما وفضلای زیر نام برد:
آیت الله میرزا باقر ملکی میانجی، مرحوم آیت الله حاج سید جلیل زرآبادی قزوینی (فرزند مرحوم سید موسی زرآبادی)، شهید سید عبدالکریم هاشمی نژاد(رحمه الله )، آیت الله شهید محمد رضا سعیدی (رحمه الله )، حجت الاسلام شیخ محمد کاظم مدیر شانه چی (رحمه الله )، میرزا علی اکبر معلم دامغانی، آیت الله سید علی سیستانی،
آیت الله شیخ ابوالقاسم خزعلی، آیت الله سید عباس سیدان خراسانی، آیت الله سید جعفر سیدان خراسانی، استاد محمدرضا حکیمی و....
از تألیفات ارزشمند ایشان نیز می توان به بیان الفرقان (در 5جلد)، رساله ای در معرفت نفس، وبرخی نسخه های علوم غریبه اشاره کرد.
با اینکه این عارف بزرگ وعالم ربانی، اهل زهد وتقوا ومورد توجه اهل معنا بود، ازفعالیت های سیاسی نیز پرهیز نمی کرد، وبه قول استاد محمد رضا حکیمی ایشان درتکالیف سیاسی واجتماعی در مواقع لزوم اقدام می کرد و اشتغال ایشان به عبادات، ریاضات، مجاهدات واستغراق درعوالم روحی وی را ازحضور درمسائل اجتماعی وسیاسی باز نمی داشت.(7)
درمورد حمایت های فراوان ایشان از مبارزات امام خمینی وانقلاب اسلامی مطالب فروانی نقل گردیده است. ایشان درجایی فرموده بودند: «امروز امام خمینی دین است وترویج خمینی، ترویج دین.»(8 )
همچنین سال ها قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، درجملاتی شگفت که نشان ازدید بصیر وآینده نگری شگرف این عارف روشن ضمیرداشت، فرموده بودند:
«این مرد (امام خمینی ) مرد حق است و یک تنه ادامه می دهد تا پیروز شود.!»(9)
درمورد ابعاد برجسته ی شخصیت آیت الله شیخ مجتبی قزوینی وبه نقل از استاد حکیمی آمده است:
«تا آنجا که بنده تفرس کرده ام (یا چیزهایی از خود ایشان شنیده ام)، حضرت شیخ بر جمله ای از اسرار- که بسیاربسیار مهم است و برای کم کسی در روزگار پیش می آید- وقوف داشت، البته به اندازه سعه ی روحی خود که ازجمله ی این اسرار، اسرار قرآنی، تکوینی، اسمائی، قصص فلسفی، خفای گیاهی و...بود.(10)
سرانجام این عالم ربانی وانسان قرآنی، پس از مدتی بیماری معده- که به احتمال قوی از شدت ریاضات واعتیاد به گرسنگی عارض وی شده بود- درساعت 2/30 سحر روز دوشنبه (11) 22 ذی الحجه الحرام سال 1386 قمری(مطابق با 14 فروردین 1346 شمسی) دیده از جهان فرو بست وپس از مدتی طولانی که حتی قادر به تکلم نبودند، درآن لحظه آخر با تبسمی بر لب سه بار «به، به، به» می گوید وجان به جان آفرین تسلیم می کند.(12)
بعد از تشییع جنازه ای بی نظیر، پیکر مطهر این عالم ربانی شب هنگام(13) درصحن عتیق رضوی (انقلاب کنونی) درجانب شمال غربی، به خاک سپرده شد.(14)
هم اکنون مزار این عالم بزرگ در دارالاجابه حرم مطهر رضوی درضلع شمالی غربی حرم، محل زیارت زوار آستان امام رئوف، حضرت علی ابن موسی الرضا (ع) است.(15)

وصف دلبران در حدیث دیگران

استاد محمدرضا حکیمی:
«عالم ربانی ومتأله قرآنی وجوهر روحانی ومربی بزرگ ومتعقل سترگ، شیخ مجتبی قزوینی خراسانی از متألهان زبده ی قرآنی درسده ی پیشین است. اواز نخبگان اساتید فن واز پختگان وادی معقول بود.»(16)
آیت الله سید عباس سیدان خراسانی.
«مرحوم استاد، از نوابغ روزگار و نوادر دهر بودند و قدر ایشان شناخته نشده است.
...ایشان هم درعلوم عقلیه استاد بودند وهم درعلوم نقلیه. ایشان درسیر وسلوک نیز در درجه بسیار بالایی قرار داشتند. خصوصیات اخلاقی ایشان
به اندازه ای جالب بود که هر کس یک مرتبه با ایشان ملاقات داشت فریفته وشیفته حالات ایشان می شد ومجذوبشان می گردید. من هر چه بخواهم درباره خصوصیات اخلاقی و جهات معنوی ایشان سخن بگویم کم گفته ام!»(17)

جلوه های پارسایی

حالات نماز

درکتاب «متأله قرآنی» وبه نقل از آقای محمد علی رحیمیان فردوسی آمده است:
شب های پنجشنبه قبل از غروب، برای شرکت درمجلس روضه می رفتم. حاج شیخ مجتبی قزوینی (رحمه الله ) تنها بودند، در را باز می کردند ومن وارد می شدم. پس از سلام واحوالپرسی، مرحوم شیخ همچنان مقید به آداب و دو زانو نشستن ومطالعه بودند! نزدیک اذان، تجدید وضو می کردند ومی آمدند برای نماز.
معمولاً مرحوم شیخ، گاه گاهی یک «یا الله» از ته قلب می گفتند که گویا جز او ومعبود هیچ کس دیگری نیست! واین «یا الله» تمام افرادی را که نزدیک او بودند منقلب می کرد وبه یاد خدا می انداخت. بعد ازاذان واقامه، نماز شروع می شد؛ چنان حالت توجه ایشان درنماز شدید بود که گویا جز او وخدایش کس دیگری نیست، آن چنان که در روایات آمده، درنماز بسیار خاضع وخاشع بودند، مخصوصاً در «ایاک نعبد وایاک نستعین» وسپس در «سبحان ربی الاعلی وبحمده». (در مورد اذکار نماز ایشان باید گفت که : ) در دعای دست (قنوت) معمولاً، «اللهم اغفر لنا وارحمنا وعافنا وعف عنا فی الدنیا والاخرة واحشرنا مع النبی محمد و آله الطاهرین» می خواندند. وگاهی «رب زدنی علماً وعملاً و الحقنی بالصالحین» وگاهی «رب هب لی حکماً والحقنی بالصالحین». ودرسجده ی آخر: «اسئلک الراحه عند الموت والغفره بعد الموت، والعفو عند الحساب» می خواندند...(18).

گوهر ناب

قال رسول الله (ص)
«لکل شیء معدن ومعدن التقوی قلوب العارفین.»
پیامبر اکرم(ص) فرمودند:
«هر چیزی معدنی دارد، ومعدن تقوا وپرهیزگاری دل های عارفان است.»(19)

ما به یاد شما هستیم!

آیت الله حاج شیخ مجتبی قزوینی می فرمود:
زمانی که من دراصفهان درس می خواندم، سالی قحطی وگرسنگی وسختی پیش آمد وما طلبه ها درمدرسه به سختی به سر می بردیم وگاهی از گرسنگی ضعف شدیدی برما عارض می شد. روزی شنیدم که درخارج شهر گوشت شتر پخش می کنند، من هم بدان سوی رفتم. جمع زیادی مانند من چشم هایشان را به تقسیم کننده گوشت ها دوخته بودند، تا اینکه درآخر مقدار پنج سیر ازآن گوشت نصیب من شد. خوشحال ومسرور بودم که بی نصیب نمانده ام! به طرف مدرسه راه افتادم. درمسیر راه درکنار کوچه ای دیدم زن ارمنیه ای نشسته ودو دختر بچه اش را در دو طرف خود خوابانیده و سریکی را روی زانوی راست وسر دیگری را روی زانوی چپ خود گذاشته است. چشمان این دو دختر از بی حالی و بی رمقی مانند مردگان روی هم بود و آهسته آهسته نفس می کشیدند. آن زن چشمش به من افتاد واز لباسم مرا فردی روحانی تشخیص داد، باحال شرمساری وضعف بی نهایت وبا زبانی که من نمی فهمیدم اظهار حاجت کرد واشاره به دودخترش نمود وبه من فهمانید که به فریاد این دو فرزند برسید که درشرف تلف شدن و هلاکت هستند وگاهی هم سر به سوی آسمان می برد وبا زبان خود دعا می کرد.
من با دیدن این صحنه ها، سخت تحت تأثیر قرار گرفتم و خیلی خیلی ناراحت شدم وخودم را فراموش نمودم. به آن زن فهماندم که اینجا باشید من می آیم. رفتم به مدرسه وهمان گوشت را سرخ کردم وبرگشتم به آن زن دادم. او یک قطعه از آن را نزدیک دهان یکی از دخترهایش برد وفشار داد وقطره ای از آب آن گوشت به دهان او رسید ومقداری چشم خود را بازکرد. تکه دیگری را گرفت ودردهان دختر دیگرش فشار داد، او هم چشم باز کرد. خلاصه کم کم این تکه های گوشت را به دخترانش می داد و سر به سوی آسمان می کرد و برای من دعا می نمود. با او خداحافظی کردم وآمدم به مدرسه، درحالی که بعد ازظهر بود وهوا گرم و ضعف وگرسنگی مرا فرا گرفته بود. دراز کشیدم و خودم چیزی نداشتم که با آن رفع گرسنگی کنم. ناگهان دیدم درحجره باز شد ویپرمردی نورانی که بقچه ای در دست داشت وارد شد. من حرکت کردم و سلام نمودم، او احوال مرا پرسید و به من خیلی محبت نمود وفرمود: چه می کنی؟ گفتم دراز کشیده ام. فرمود: این بقچه از آن شماست. این را گفت و ازاطاق بیرون رفت! من به شک افتادم که این پیرمرد خوشرو ونورانی چه کسی بود! به دنبالش راه افتادم ولی او را پیدا نکردم! آمدم به حجره و آن بسته را باز کردم، دیدم که تافتون های معطر وروغنی که تا آن زمان ندیده ونخورده بودم در آن بقچه گذاشته شده است. یادم آمد که از آن پیرمرد پرسیدم که چه کسی این ها را فرستاده است؟ اشاره ای کرد که مپرس! آن کسی که چرخ و پرعالم به دست اوست به یاد شماها هست، واز اطاق خارج شد ! من بعضی از رفقای خود را صدا زدم و جریان را نقل نمودم و از آن تافتون ها همه سیر خوردند و از حالت ضعف وسستی بیرون آمدیم.(20)

برطرف شدن نقص فنی اتومبیل

از قول شاهدان عینی، واز جمله ایشان، آقای معماریان فردوسی آمده است:
درزمستانی برفی، مرحوم شیخ از فردوس عازم مشهد بودند. آقای علی اسدی راننده بود و وسیله ی نقلیه ای که با آن می رفتیم، فولکس واگن بود. دربین راه برف وکولاک شروع می شود، و شب می شود. در آن سرمای شدید، برق ماشین ناگهان قطع می شود، وما در وسط بیابان وآن هوای سرد وبا وجود هزاران خطری که ما را تهدید می کرد متحیربودیم که چکار کنیم؟در آن لحظه حاج شیخ سؤال کردند که چه شده ؟ گفتیم برق ماشین قطع شده است، ایشان گفتند ناراحت نباشید! دقایقی بعد گفتند الان ماشین را روشن کنید، مانعی ندارد. من هم ماشین را روشن کردم، دیدم برق ماشین درست شده وراه افتادیم برای مشهد!(21)

شفای آنی

آیت الله حاج سید جعفرسیدان خراسانی گفتند:
درایامی که دردرس اشارات استاد قزوینی می رفتم غده ای درگردنم پیدا شده بود وبه طبیب مراجعه کرده و مشغول معالجه بودم. دریکی از روزها که در درس خدمتشان بودم دست خود را مکرر برآن غده می گذاشتم. مرحوم استاد پس از درس فرمودند: چه شده است؟ جریان را به ایشان عرض کردم، ایشان فرمودند: نزدیک بیا، آنگاه انگشت خود را اطراف غده کشیدند وبعد ازاستعاذه، آیه شریفه (ام ابرموا امرا فانا مبرمون)(22) را قرائت کردند، ویک جمله دیگر را که من نفهمیدم. به خوبی در خاطرم هست که از محضر ایشان برخاستم وچند قدمی که ازمنزلشان دور شدم احساس کردم که آن غده وجود ندارد، وکاملاً بهبود یافته ام.(23)

کرامتی پس از مرگ

صبیه ی مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی، دریکی از زمستان های سرد، زمانی که از منزل خارج می شود، دربین راه یخبندان زیاد باعث سر خوردن و زمین خوردن ایشان می گردد. دراثر زمین خوردن ، دست او می شکند و به شکسته بند مراجعه می کند ومدتی دست او بسته می ماند. برای خانمی خانه دار بسیار مشکل است که با این وضع امور زندگی را سر وسامان دهد، غذا، لباس، رسیدگی به بچه ها، همه یک طرف و مشکل شکستگی دست یک طرف!
روز دیگری برای تهیه مایحتاج از منزل خارج می شود و برای مرتبه دوم زمین می خورد ودست شکسته اش دوباره می شکند، مشکل روی مشکل! به شکسته بند مراجعه کرده و دوباره دست شکسته اش را می بندد، اما درد وورم دست او زیاد بوده است.
روزی با ناراحتی فرزند خود را پیش هم منزل خود، آقای میرزا محمدحسین سروقدی می گذارد ومی گوید: کمی می خواهم استراحت کنم، لطفاً بچه را نگه دارید. ایشان بچه را نگه می دارد، و شریفه خانم (دختر حاج شیخ) می خوابد، ودر عالم خواب پدر بزرگوار خود را می بیند. مرحوم شیخ سؤال می کند حال شما چه طوراست ؟ صبیه با عصبانیت می گوید: شما که از ما خبر نمی گیرید، می بینید که چه مشکلاتی داریم. ایشان لبخندی می زنند و می گویند دست تو که چیزیش نیست، خوب شده! از خواب می پرد، نگاهی به دست می کند می بیند ورم دست او از بین رفته ودست شکسته اش خوب شده وباند شکسته بند در دست او بالا وپایین می رود!! ازخوشحالی با عجله پیش آقای سروقدی می آید ومی گوید الان حاج شیخ (پدر) را درخواب دیدم و نظری به دست من کردند وشفا گرفتم. آقای سروقدی می گویند این کارها از پدر شما بعید نیست، ایشان از این امور بسیار داشتند!(24)

نماز باران

از کرامات آشکار حاج شیخ درهنگام اقامتشان در فردوس، نماز باران ایشان است. وقتی اهالی اظهار داشتند مدت زیادی است باران نیامده وزراعت و دام ما از تشنگی دارند هلاک می شوند، ایشان گفتند: « فردا بعد از نماز جماعت همراه
جمعیت به طرف خارج شهر برای نماز می رویم، تعدادی بره و بزغاله هم بیاورید!»
فردا بعد از نماز جماعت، مرحوم حاج شیخ و مردم با پای برهنه به خارج شهر رفتند ودر زمین مسطحی که معروف به «بند میرزا تقی» بود جمع شدند.
حاج شیخ فرمودند: بره ها و بزغاله ها و اطفال شیرخوار را از مادرشان جدا کنید، وقتی آن ها را جدا کردیم صدای ضجه وناله گوسفندان و اطفال بلند شد. این عمل چنان حال وهوایی ایجاد کرد که همه بی اختیار گریه کردند. درهمین حال، ایشان به نمازایستادند، نماز که تمام شد، فرمودند: «ای مردم! به خانه های خود برگردید.»
هنوز مردم به فلکه ومیدان نرسیده بودند که طوفان شدیدی وزید وبعد ازآن باران مفصلی آمد!
مسافران وافرادی که شاهد رفتن جمعیت برای نماز بودند تعجب می کردند ومی گفتند: این جمعیت آبروی شیخ را هم می برند، حالا که فصل باران نیست! اما خداوند در آن هوای گرم درغیر فصل باران رحمت خود را نازل کرد ومردم به فیض رسیدند.(25)

در جنات عدن

آقای محمد علی رحیمیان فردوسی می گوید:
در ایام آخرعمرحاج شیخ مجتبی قزوینی (رحمه الله ) برای امر کشاورزی مجبور بودم به مسافرت (روستای ده ملا) بروم. دربین راه حاج شیخ حبیب الله (فرزند حاج شیخ مجتبی) را دیدم، احوال حاج شیخ را پرسیدم ، گفتند حالشان خوب نیست. گفتم من مجبورم به خارج از شهر برای کشاورزی بروم، لذا خداحافظی کردم و رفتم. شب جمعه ای بود که یقین کردم حاج شیخ فوت کردند، توسلی داشتم تا حاج شیخ را درخواب ببینم.
درعالم خواب دیدم که من و اخوی ایشان آقا مرتضی وحاج شیخ حبیب الله در اطاق دم در هستیم. آقا مرتضی طرف دست راست من وحاج شیخ حبیب پشت سر من وحاج شیخ درمقابل بودند. پهلوی کتاب هایشان یک سماورگذاشته بودند. من می خواستم سؤال کنم که برشما چه گذشت وچطوری بود وبرای آن دنیا چه چیزی به درد می خورد؟ که آقا مرتضی پیش دستی کرد وگفت: خدا را چه جور بخوانیم؟ ایشان گفتند: «خدا را بخوانید به حق اسمائی که درآیات هست.» بعد حرف توی حرف آمد، من سؤال کردم شما را کجا مسکن دادند ؟ گفتند: «جنات»، هاتفی ندا داد: «جنات عدن»، آن شب تا صبح هر چه خوابیدم و بیدارشدم هاتفی می گفت: «جنات عدن».
حاج شیخ ازاین چیزها زیاد داشت وعلتش این بود که دینش را به هیچ چیز معامله نمی کرد، می خواست به ضرر دنیایش باشد یا نباشد. درآن زمان، بعد از فوت مرحوم حاج شیخ از آنجا که دستگاه به علت فعالیت های سیاسی که حاج شیخ داشتند، با ایشان مخالف بود، لذا با دفن ایشان درحرم مطهر امام رضا (ع) مخالفت کردند. (ولی تقدیراین بود که ایشان را جایی دفن کنند که بعدها - مانند آرامگاه شیخ بهایی (رحمه الله) -جزء حرم مطهر شود.) (26)

دیدار یار

حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ علی حکیمی خراسانی (یکی ازشاگردان نزدیک حاج شیخ، ویکی از سه مؤلف کتاب شریف وگرانقدر «الحیاه»، درخاطرات خود- به نقل ازحاج جلیلی فردوسی -می آورد.
دریکی از موارد فقر شدیدی حاج شیخ مجتبی قزوینی بدان مبتلا می شوند، یک بار شبی با دست خالی وناراحتی به منزل می روند...ومادرشان این ناراحتی شدید را در چهره ایشان می بیند، سفره می آورد ومی گوید، این قدر ناراحت نباشید، مقداری نان خشک داریم! درهمین هنگام کسی در می زند، مادر می رود ودر را باز می کند. کسی که در زده بود در را می گیرد، ونمی گذارد
کاملاً درباز شود وکیسه پولی می دهد و می گوید: «به آقا مجتبی بگویید، شما مورد نظر وتوجه ما هستید واز نظر ما دور نیستید.» مادر پول را می گیرد و می آورد، وجملاتی را که آن آقا گفته بودند، به حاج شیخ می گوید. حاج شیخ متوجه جریان می شود وبسیار متأثر می گردد که چرا خودشان نرفتند در را باز کنند.
پس ازاین جریان همواره به توسل وتوجه وانابه می پردازد، ومدتی چنین می گذرد، تا اینکه شبی خواب می بیند که درعالم رؤیا کسی کاغذی به ایشان می دهد که در اطراف آن کاغذ آیاتی نوشته شده است، و وسط آن نوشته شده است: «بسم الله الرحمن الرحیم»، و در آخر کاغذ نوشته شده «الاربعین».
حاج شیخ فردای آن شب خدمت استادشان، آیت الله میرزا مهدی اصفهانی (رحمه الله) می رود وخوابشان را می گویند. مرحوم میرزا متأثر می شود و می گرید، وخواب را چنین تعبیر می کند: «آیات قرآن، و«بسم الله...» حقایقی از بطون قرآن است که به شما خواهد رسید، اما «الاربعین» آخر کاغذ اشاره به زمانی دارد که شما خدمت حضرت صاحب (عج) می رسید.»
حاج شیخ می گفتند از این تعبیر من همواره انتظار آن هنگام را می کشیدم، تا اینکه موعد معهود فرا رسید، ومن بی اختیار از خانه بیرون آمدم وبه طرف حرم مطهر رفتم، وارد صحن شدم که یکباره دیدم، آقا امام زمان (عج) آنجا تشریف دارند. من درهمان نگاه اول آن وجود مبارک را شناختم، وچون به ایشان نزدیک شدم آغوش باز کردند ومرا در آغوش گرفتند و...(27)

گوهرهای حکیمانه

o ایشان درجواب این سؤال که برای اینکه توفیق زیاد شود چه باید کرد؟ فرمودند: « قرآن زیاد بخوانید».(28)
o باید مواظبت ومراقبت کامل درانجام واجبات وترک محرمات داشت.(29)
o درعبادات ومستحبات تا می توانید کوشش کنید.(30)
o قرآن زیاد بخوانید، تصمیم بگیرید روزی نصف جزء بخوانید.(31)
o دو چیز را درمورد امام زمان (عج) باید رعایت کرد:
1. هر چه برای حضرت می گویید راست باشد؛ یعنی حاضر باشید جان ومال خود را در راه امام زمان (عج) درطبق اخلاص بگذارید.
2. ازحریم حضرت دفاع کنید(32)
oشکی نیست که هر مقام و کمالی را خواسته باشیم باید متوجه ومتوسل به ائمه (ع) باشیم.
سیّما درزمان غیبت باید متوسل به ذیل عنایات حضرت ولی عصر (عج) باشیم و وجود مبارکش را شب وروز متذکر بوده و فراموش وغفلت نکنیم و بدانیم که ازجانب ذات اقدس ربوبی، ولی امرو واسطه ی بین خالق وخلق است وفیوضات به برکت وجود مبارکش به ما می رسد و آنچه بخواهیم باید به برکت آن حضرت بخواهیم.(33)
آیت الله (رحمه الله)شیخ مجتبی قزوینی (رحمه الله)
«بدان، که راه نجات و رسیدن به مقاصد عالیه، تقوا وتوسل به ائمه هدی، خاصه حضرت ولی عصر (روحی وارواح العالمین له الفداء) می باشد.»
متأله قرآنی /ص265

پی نوشت ها :

1.متأله قرآنی، محمد علی رحیمیان فردوسی.
2. متأله قرآنی، محمد علی رحیمیان فردوسی.
3. مشاهیر مدفون درحرم رضوی، ابراهیم زنگنه، ج1.
4. برگرفته از: مشاهیر مدفون درحرم رضوی، ابراهیم زنگنه، ج1.
5.برگرفته از : گلشن ابرار، حوزه علمیه قم، ج3.
6. برگرفته از: افلاکیان خاک نشین، مؤسسه شمس الشموس.
7.گلشن ابرار،حوزه علمیه قم، ج3.
8. گلشن ابرار، حوزه علمیه قم، ج3.
9. متأله قرآنی، محمد علی رحیمیان فردوسی.
10. گلشن ابرار، حوزه علمیه قم،ج3.
11. گلشن ابرار، حوزه علمیه قم، ج3.
12.گلشن ابرار حوزه علمیه قم، ج3.
13. گلشن ابرار،حوزه علمیه قم، ج3.
14. مکتب تفکیک، محمد رضا حکیمی.
15. گلشن ابرار، حوزه علمیه قم، ج3.
16. متأله قرآنی /180.
17.متأله قرآنی/193.
18. متأله قرآنی /236.
19. کرامات علما/ ج2/ص19؛ به نقل از هزار ویک نکته / علامه حسن زاده آملی /ص553.
20.کرامات معنوی/131.
21. متأله قرآنی /315.
22. سوره زخرف، آیه 79.
23. متأله قرآنی/305.
24.متأله قرآنی/309.
25. متأله قرآنی /301.
26.متأله قرآنی/290.
27.متأله قرآنی/296.
28.متأله قرآنی/275.
29.متأله قرآنی/265.
30.گلشن ابرار /ج3 /596.
31. گلشن ابرار،ج3/ 596.
32. متأله قرآنی /294.
33. گلشن ابرار،ج3/ 596.

منبع: قاسمی، علی؛ (1388)، رستگاران: شرح حال چهارده تن از اولیای الهی، قم: هنارس، چاپ اول 1388.