نویسنده: عبدالحسین خسروپناه



 
همیشه تاریخ اسلام، شاهد مدعیان مهدویت و بابیت بوده است؛ گروه هایی مانند: کیسانیه(1)، جارودیه، (2) ناووسیه، (3) باقریه، (4) اسماعیلیه (5) و نیز افرادی همچون: ابومسلم خراسانی، مهدی عباسی پسر منصور دوانیقی، ابن مقفع، عبدالله عجمی، محمد بن احمدسودانی، سید محمد بن علی بن احمد ادریس و ابن سعید یمانی، و افرادی چون ابا محمد، حسن شریعی، محمد بن نصیر نمیری، احمد بن هلال کرخی، ابوطاهر محمد بن علی بن بلال، حسین بن منصور حلاج، ابوجعفر، ابن ابی العزاقر، ابوبکر بغدادی، که ادعای مهدویت و بابیت داشته اند. (6)

شیخیه، پیشینه بهائیت

فرقه شیخیه که از آن به فرقه کشفیه یا پایین سری نیز تعبیر می کنند، یکی از فرقه های نوظهوری است که توسط دانشمندان شیعی، شیخ احمد احسائی در قرن سیزدهم هجری تحقق یافت و پیروانی از شهرهای بصره، کربلا، قطیف، بحرین، کرمان، تبریز و غیره پیدا کرد. رهبران این فرقه بر این باورند که شیخیه، هیچ تمایزی با تشیع اثنا عشری ندارد. (7) پاسخ های بیست و پنج سوال شیخ محمدتقی فلسفی (واعظ معروف) در بهمن ماه 1328 شمسی توسط ابوالقاسم بن زین العابدین معروف به ابوالقاسم خان ابراهیمی، رهبر وقت شیخیه با عنوان فلسفه نیز بر این ادعا تأکید دارد. شیخ احمد احسایی، در رجب سال 1166 هجری قمری، در شهر احساء عربستان متولد شد، وی در ایام تحصیل، با رؤیای الهام بخشی، تحول معنوی و گرایش به باطن شریعت و ساحت قدسی امامان معصوم یافت. وی با این که ارتباط اجمالی با برخی از فرقه های صوفیه داشت، به شدت با آن ها به مخالفت پرداخت و تعابیر تند و تیزی بر رهبران صوفیه وارد ساخت، ولی خود، مدعی کشف و شهود بود و ادعاهایی را بدون برهان و استدلال مطرح کرد. (8)
احسایی، علوم مختلف را از استادان احساء و کربلا و نجف فراگرفت و به دریافت اجازات روایی از بزرگان حوزه علمیه عراق، همچون: شیخ جعفر کاشف الغطاء، سید مهدی بحرالعلوم، آقا سیدعلی طباطبایی(صاحب ریاض) نایل شد و بزرگانی مانند: صاحب جواهر نیز از او اجازه روایی گرفتند. شیخ احمد با وجود تربیت شاگردان و ریاضت های شرعی و شهرت فراوان به جهت پاره ای از اعتقادات، توسط بزرگانی همچون: محمدتقی برغانی، عالم برجسته قزوین و سید مهدی فرزند صاحب ریاض، صاحب جواهر، صاحب فصول، شریف العلماء، غالی، منحرف و کافر خواهنده شد؛ هر چند برخی از بزرگان دیگر مانند: حاج ابراهیم کلباسی، تکفیر احسایی را به جهت دشواری مطالب ایشان روا ندانست. (9)
گرایش شیخ احمد به امور باطنی شریعت و اهل بیت(ع) سبب شد تا کارکرد معرفت شناختی عقل را مبتنی بر نور اهل بیت(ع) بداند. (10) مهم ترین دیدگاه احسایی، به امامت شناسی مربوط است. وی، امامان معصوم(ع) را علل اربعه کائنات و واسطه فیض الهی و آفریننده موجودات دیگر به اذن الهی دانسته و صفت خالقیت، رازقیت، مشیت الهی را به اهل بیت(ع) نسبت داده است. (11) حال باید دید آیا اولاً ائمه اطهار، نقش فاعلیت فراگیر و ولایت تکوینی کلی داشته اند یا نه؟ یعنی آیا می توان ائمه(ع) را مجاری فیض الهی برای همه موجودات دانست یا خیر؟ ادعای تفویض از سوی غالیان در عصر ائمه(ع) مطرح بوده و ائمه اطهار با آن ها به مخالفت پرداخته اند. امام صادق(ع) می فرماید: «به خدا سوگند، تقدیر ارزاق ما تنها دست خداست. من توشه ای برای خانواده ام نیاز داشتم، سینه ام تنگ و فکرم مشغول شد تا رزق آن ها تأمین گردید و راحت شدم.» (12) امام رضا (ع) نیز فرمود: «اگر کسی گمان کند که خداوند عزوجل، کار آفرینش و رزق را به حجت های خود واگذار کرده، تفویضی مشترک است.»(13) اشاعره، با انحصارکردن علیت فاعلی در خداوند متعال و اصل «عاده الله جرت»، نقش فاعلی پیامبران و امامان را منکر شدند. شیعیان با پذیرش اصل علیت و مخالفت با علیت استقلالی غیر خداوند متعال، واسطه فیض انسان های کامل را به اذن الهی پذیرفته-اند، لکن در قلمرو ولایت تکوینی اختلاف نظر دارند. برخی همچون محقق اصفهانی بر این باور است که «والنبی و الائمه(ع) لهم الولایه المعنویه و السلطه الباطنیه علی جمیع الامور التکوینیه و التشریعیه» یعنی: پیامبر و امامان، ولایات معنوی و سلطنت باطنی بر همه امور تکوینی و تشریعی دارند و وسایط فیض تکوین و تشریعند. (14) عده دیگری از محقق در مقابل نظریه قبلی، ولایت تکوینی کل اهل بیت(ع) را به اذن الهی ممکن عقلی دانسته، لکن وجود دلیل محکم قرآنی و روایی را منکر شدند. (15) محققان دیگری نیز در تأیید نظریه محقق اصفهانی به زیارت جامعه و روایات دیگر تمسک کرده اند؛ (16) به ویژه این که زیارت جامعه به تعبیر مرحوم مجلسی: «انها اصح الزیارات سندا و اعمها موردا و افصحها لفظا و ابلغها معنا و اعلاها شأنا»(17) امام معصوم در این زیارت می فرماید: «بکم فتح الله و بکم یختم و بکم ینزل الغیث و بکم یمسک السماءان تقع علی الارض الا باذنه و بکم ینفس الهم و یکشف الضر». همچنین در زیارت مطلقه امام حسین (ع) آمده است: «بکم یمحو ما یشاء و یثبت و بکم یفک الذل عن رقابنا و بکم تبت الارض اشجارها و بکم تخرج الارض ثمارها و بکم تسبح الارض و تستقر جبالها»(18) همین مضمون در روایت امام صادق (ع) نیز هست. (19) اصبغ بن نباته از ابن عباس از پیامبر(ص) درباره امیرالمؤمنین و ائمه اطهار(ع) نقل می کند: «بهم یمسک السماء ان تقع علی الارض الا باذنه و بهم یمسک الجبال ان تمید بهم و بهم یسقی خلقه الغیث و بهم یخرج النبات»(20) و نیز امام علی(ع) در نامه به معاویه فرمود: «فانا صنائع ربنا و الناس بعدُ صنائع لنا»(21) یا «نحن صنائع ربنا و الخلق بعد صنائعنا» (22) برخی شارحان نهج البلاغه، فرمایش امام را به معنای صنع تشریعی و هدایت و تربیت معنوی گرفته اند. (23) حاصل سخن آن که با توجه به پیچیدگی مطالب و احادیث متنوع و دیدگاه های گوناگون، نمی توان نسبت تفویض به احسایی داد یا او را به شرک و کفر متهم ساخت؛ هر چند شاید در مقام جمع روایات ولایت تکوینی کلی و ولایت تکوینی جزیی بتوان قول به تفصیل را پذیرفت و برای مقام نورانی و ملکوتی امام، ولایت تکوینی کلی و برای مقام مادی و زمینی امام، ولایت تکوینی جزیی را باذن الله نسبت داد.
مهم ترین اشکال بر احسایی، اشکال بر روش شناسی او در معرفت دینی است. وی، بسیاری از عقاید خود را به مسموعات مستقیم ائمه(ع) که در رؤیا نصیبش شده، مستند می سازد. شیخ احمد، علاوه بر روش شناسی ویژه معرفت دینی و پذیرش جایگاه آفرینش اهل بیت(ع)، به مسائل دیگری اعتقاد داشته از جمله: تباهی کالبد جسمانی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) و بقای جسم لطیف و بدن عنصری یا جسد هورقلیایی آن ها (24) و امکان ارتباط خلق با جسد آن ها، (25) تببین معراج پیامبر (26) و معاد جسمانی با نظریه جسد هورقلیایی (27) و استقرار امام زمان (ع) در عالم هورقلیا در دوران غیبت و امکان حضور حضرت به اقالیم سبعه با صورت های جسمی و زمانی و مکانی لطیف تر از عالم اجسام. (28)
شیخ احمد احسایی در ذی القعده سال 1242 قمری از دنیا رفت و در قبرستان بقیع دفن گردید. احسایی، یکی از شاگردان و مریدانش به نام سیدکاظم رشتی را جانشین خود ساخت. اجداد رشتی، اهل حجاز بودند که به جهت طاعون به رشت مهاجرت کرده و سیدکاظم در آنجا تولد یافت. برخی نیز او را اهل قیس شهری در ویلادستوک و غیرمسلمان و جاسوس روس دانسته اند. اعتقاد به رکن رابع، مهم ترین موضوع جنجالی شیخیه، منسوب به سیدکاظم رشتی است که به بابیت منجر شد. او بر این باور بود که واسطه فیض امام زمان(ع) و مردم، شیعه کامل و رکن رابع است. اصول دین، بر این اساس عبارت از: توحید، نبوت، امامت و رکن رابع است. بعد از مرگ رشتی در سال 1259 یا 1260 قمری و معلوم نشدن جانشین وی، شاگردانش همچون: حاج محمدعلی بارفروشی، ملاحسین بشرویه، ملا احمد ابدال، ملاعلی بسطامی و غیره، دو چهل روز در مسجد کوفه به سر بردند تا جانشین استاد را کشف کنند. (29) از طرف دیگر، عده ای مانند: حاج محمدکریم خان کرمانی میرزا حسن گوهر، علی محمد شیرازی و غیره نیز برای منصب جانشینی مطرح شدند. افرادی مانند: ملاحسین بشرویه، جذب زهد ظاهری علی محمد شیرازی شده و او را به عنوان جانشین رشتی معرفی کردند. بدین سان، انشعاب در فرقه شیخیه تحقق یافت و زمینه پیدایش بابیه پدید آمد.

فرقه های شیخیه

مرگ رشتی در سال 1259 قمری و تعیین نکردن جانشینی برای خود، سبب شد تا چهار نفر؛ یعنی حاکم کریم خان کرمانی، میرزا شفیع تبریزی، میرزا طاهر حکاک اصفهانی و میرزا علی محمد شیرازی ادعای جانشینی وی کنند و انشعابات شیخیه را به وجود آورند. شیخیه کریمخانیه یا کرمانیه، پیرو محمدکریم خان کرمانی (1225-1288)(30)بودند و با وجود معرفی پسرش، حاج محمدخان (1324-1263) به عنوان رئیس فرقه شیخیه کرمانیه، پسرانش، حاج رحیم خان و حاج زین العابدین خان و حاج محمدخان، پس از مرگش، بر سر جانشینی اختلاف کردند. اکثر شیخیه کرمان با مرگ حاج محمدخان، پیرو برادرانش، حاج زین العابدین خان (1376-1260ق) و پس از او، تابع ابوالقاسم خان ابراهیمی (1314-1388) و سپس عبدالرضا خان ابراهیمی (ترور در سال 1358شمسی) شدند. شیخیه باقریه، یکی دیگر از فرقه های شیخیه است که پیرو محمدباقر خندق آبادی دُرچه ای معروف به میرزا باقر همدانی نماینده حاج محمدکریم خان کرمانی در همدان بودند. شیخیه آذربایجان به سه طایفه حجه الاسلام، ثقه الاسلام و احقاقی منسوب است. برگ خاندان حجه الاسلام، میرزا محمد مامقانی معروف به حجه الاسلام (1269ق)، شاگرد و نماینده شیخ احمد احسایی در تبریز و صادرکننده حکم اعدام علی محمدباب بود که بعد از مرگش، پسرش میرزا محمدحسین حجه الاسلام (م 1312) و سپس پسران دیگرش، میرزا محمدتقی حجه الاسلام (1312) و میرزا اسماعیل حجه الاسلام (1317) مرجعیت شیخیه را به عهده گرفتند. بزرگ خاندان ثقه الاسلام، میرزا شفیع تبریزی معروف به ثقه الاسلام، شاگرد شیخ احمد بود. بزرگ خاندان احقاقی، میرزا محمدباقر اسکویی (1301-1230) از مراجع تقلید و شاگرد میرزا حسن مشهور به گوهر (م 1266ق) از شاگردان شیخ احمد و سید کاظم بوده است. وی، عقاید شیخیه را در کتاب احقاق الحق و ابطال الباطل نگاشته و پاره ای از عقاید شیخیه کرمان را نقد کرده است.
اختلاف شیخیه کرمان و آذربایجان در دو بخش اعتقادات و فروع دین است. شیخیه کرمان با تمسک به روایت فارجعوا الی رواه احادیثنا و پیروی از آثار حاج محمد کریم خان کرمانی همچون: رساله قواعد، رساله علم الیقین، رساله تسدید و کتاب الفطره السلیمه از روش اخباری بهره برده و با بسیاری از مباحث اصول فقه مخالفت ورزیده و تقلید را روا ندانسته و به رکن رابع اعتقاد داشته و اصول دین را چهار اصل توحید و نبوت و امامت و رکن رابع معرفی کرده است و طرفداران این طایفه بر این باورند که عدل در ضمن توحید و معاد در ضمن نبوت نهفته است و لازم به ذکر مستقل آن ها نیست؛ غافل از این که نبوت و امامت نیز در توحید، مستتر است و ذکر مستقل آن ها از باب اهمیت ضرورت دارد. شیخیه آذربایجان، مباحث اصول فقه را پذیرفته و از مراجع تقلید پیروی کرده و به شدت با رکن رابع مخالفت ورزیده و اصول پنج-گانه تشیع را مطرح می کنند.

ب) نقد تفکر اسلامی و شیعی

رویکرد دیگر ترویج ادیان و مذاهب از طریق نقد تفکر اسلامی و شیعی انجام می پذیرد. کتاب های کسروی و دشتی و صفا، به صورت نسخه برداری از سایت ها برداشت و در میان جوانان توزیع می شود. برخی از آثار منتقدان به تشیع نیز با مجوز رسمی در دولت های گذشته منتشر گردید. کتاب "شیعه گری و امام زمان" توسط شخصی با اسم مستعار دکتر روشنگر در آمریکا منتشر و سپس توسط دست هایی در ایران توزیع شد. نیز کتاب های شخصی به نام شجاع الدین شفا که ازمنحرفان روزگار ماست، همین وضعیت را دارند. البته کتاب جدیدی هم از او به نام "افسانه خدایان" با مجوز وزارت ارشاد دولت اصلاحات منتشر شده است و کتاب دیگری نیز به نام "تولدی دیگر" در خارج از کشور چاپ شده است. زمانی دانشجویان یکی از دانشگاه های تهران پیش نگارنده آمدند و گفتند: برخی از دانشجوان، کتاب تولدی دیگر آقای شفا را از اینترنت، دریافت و در مدت چند هفته در اختیار سایر دانشجویان قرار داده اند و حدود صد نفر از آنان نسبت به اسلام و تشیع دچار شبهه شده اند که با تشکیل جلسه پرسش و پاسخ، تردیدهای آنها برطرف شد. این کتاب ها در درجه اول در مقام ترویج ادیان دیگر نیستند، بلکه هدف اصلی آن ها، مقابله با تفکر اسلامی و شیعی است.

فرقه بابیت

میرزا علی محمدشیرازی، جانشین دیگر سید کاظم رشتی، فرقه ضاله بابیت یا بابی گری را تأسیس کرد. وی که به وسیله مریدانش، حضرت اعلی و نقطه اولی لقب گرفت، در محرم سال 1235 قمری مطابق با اکتبر 1819 میلادی در عصر سلطنت فتحعلی شاه قاجار، در شیراز به دنیا آمد. وی پس از پنج سال تحصیل نزد شیخ محمدعابد (یکی از شاگردان شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی) و اشتغال به تجارت در بوشهر، راهی سفر زیارت خانه خدا و مزار شریف امام حسین (ع) شد و در درس سیدکاظم رشتی در کربلا شرکت کرد. وی با موقعیت ویژه نزد استادش و فراگیری برخی مسائل عرفانی و تأویلی و آشنایی با روش احسایی، به اعتقادات انحرافی مانند: خدا خواندن اهل بیت(ع) و بابیت و واسطه فیض الهی دانستن دیگران دست یافت و به ترویج آن ها پرداخت. سید علی محمد در سال 1257 قمری به شیراز برگشت و کتاب های مختلف از جمله کتاب سنابرق سید جعفر علوی و کتاب های طلسمات و اوراد را مطالعه کرد و ریاضت های غیر شرعی صوفیان جاهل همچون: سربرهنه ایستادن زیر حرارت آفتاب جهت تسخیر شمس را انجام داد و به رطوبت دماغیه و تعادل روحی خود آسیب وارد ساخت. (31) وی پس از مرگ سیدکاظم رشتی در سال 1259 یا 1260 قمری، یعنی در سن بیست و پنج سالگی، ادعای جانشینی و سپس بابیت، مهدویت، نبوت والوهیت کرد. (32) هجده تن از شاگردان سیدکاظم رشتی، در مدت پنج ماه به عنوان حروف حی پیرامونش جمع شدند. (33) میرزا جانی کاشانی نویسنده بابی در کتاب نقطه الکاف تصریح می کند که علی محمد در سال اول، ادعای بابیت و در سال دوم، ادعای ذکریت نمود و مقام بابیت را به ملاحسین بشرویه تفویض کرد. (34) و در بوشهر به محمدعلی بارفروش، دستور داد تا در اذان عبارت «اشهد ان علیاً قبل نبیل باب بقیه الله» اضافه گردد و مقصودش از نبیل، خودش بود. وی در سفر مکه، ادعای مهدویت را به صراحت مطرح کرد و می گفت: «من کسی هستم که هزار سال است که منتظرش هستید»(35) البته بارها از این ادعاهای واهی توبه کرد، ولی دوباره برای فریب مردم، ادعاهای بیشتری همچون: رسالت خود و نسخ اسلام را مطرح کرد. (36) وی در کتاب بیان می گوید: «در هر زمان خداوند جل و عز، کتاب و حجتی از برای خلق مقدور فرموده و می فرماید: در سنه هزار و دویست و هفتاد از بعثت رسول الله (ص) کتاب بیان و حجت را ذات حروف سبع قرار داد.»(37) علی محمد، خود را برترین رسولان و مظهر نفس پروردگار دانسته است. (38) و در تفسیر سوره یوسف می گفت: «ان الله قد اوحی الیّ ان کنتم تحبون الله فاتبعونی» و نیز تصریح می کند: «قد بعثنی الله بمثل ما قد بعث محمداً من قبل»(39) «اول من سجدلی محمد ثم علی ثم الذین شهدوا من بعده»(40) وی در واقعه بَدَشت، جشن نسخ اسلام و استقلال شرع بیان را با هرزگی و بی عفتی برپا ساخت. سران بابیت در قضیه بَدَشت در حوالی شاهرود گرد هم جمع شدند و علاوه بر رفتارهای ناپسند و غیرشرعی به نسخ احکام شرعی اسلام پرداختند. قره العین در این حادثه با روی باز و آرایش کرده در جمع مردان حاضر شد. (41) این واقعه برای بابیان متدین آن قدر تلخ بود که به انحرافی بودن فرقه بابیت پی برده و سبب عدول آن ها از این مسلک شد. اعتراض علما و فقهای شهرهای گوناگون و ناتوانی او در مناظره ها و کشف بی سوادی وی در تلفظ و اعراب گذاری جملات عربی، سبب شد تا یک بار در بوشهر در سال 1361 قمری، پیش از ادعای رسالت، به دستور والی فارس دستگیر و به شیراز جهت تنبیه فرستاده شود و یک بار نیز دولت محمدشاه قاجار، او را از قلعه ماکو به قلعه چهریق در اطراف ارومیه و سپس به تبریز تبعید کنند. مریدانش با مرگ محمدشاه در 1264 قمری به عنوان یاوران مهدی موعود، به غارت و کشتار مردم پرداختند. ناصرالدین شاه به پیشنهاد امیرکبیر، در بیست و هفتم شعبان 1266، دستور تیرباران و اعدام علی محمد باب را در سن سی و یک سالگی با وجود توبه ها و توبه شکنی ها متعدد، در تبریز صادر کرد. ولی شایع شد که بهایی ها، بعدها استخوان های او را به حیفای اسرائیل بردند.

فرقه بهائیت

پس از مرگ علی محمدباب، دو برادر به نام های میرزا یحیی (معروف به صبح ازل) و حسینعلی بهاء و نیز قره العین به ترویج بابیت پرداختند. بابی ها به دستور باب در کتاب ایقان و غیرایقان، رهبری میرزا یحیی را پذیرفته و به بغداد رفته و سپس دولت عثمانی، آن ها را به اسلامبول تبعید کرد. علی رغم وصیت علی محمدباب به جانشینی صبح ازل، میرزا حسینعلی ملقب به بهاء، پس از هجده سال تبعیت از برادرش، با ادعای بی عفتی میرزا یحیی با او مخالفت کرده و بابیت به انشعاب دو فرقه ازلیه (پیروان میرزا یحیی صبح ازل) و بهائیه (پیروان حسینعلی بهاء) انجامید. دولت عثمانی ناچار شد این دو برادر را به دو مکان مختلف تبعید کند. حسینعلی را با 73 نفر به شهر عکّا (از شهرهای فلسطین اشغالی) و میرزا یحیی صبح ازل را با 30 نفر به قبرس منتقل کرد. میرزا حسینعلی بهاء الله متولد 1233 قمری در تهران متولد شد، ولی اجدادش از نور مازندران بوده و شوهرخواهرش میرزا مجید، کنسول روس بود و خودش نیز به سلک دراویش درآمد و سپس از پیروان علی محمدباب گشت. وی، پس از تبعید عکا حدود 24 سال بدون رقیب و مزاحمت، بساط ادعای الوهیت و ربوبیت را گستراند و فرقه بهاییت را تأسیس و توسعه داد. بهاء با صراحت اعلام می کرد که من همان شخص موعود و باب من یظهره الله هستم و میرزا یحیی صبح ازل باید از من پیروی کند و احکام و حدود بیان به تصدیق و امضای من متوقف است. وی پس از ادعای من یظهره الله، دعوی مهدویت و سپس رجعت حسینی و رجعت مسیحی و در نهایت ادعای رسالت و شارعیت و حلول خداوند در او و تسجد و تجسم الهی کرد و شعار «انا الهیکل الاعلی» را سر می داد. حسینعلی بهاء در سال 1892 میلادی و 1309 قمری در اثر اسهال خونی از دنیا رفت و قبر او در شمال عکّا، قبله گاه بهائیان شد، و عباس افندی عبدالبهاء (پسر حسینعلی، متولد 1260 قمری در تهران)، که دولت ایران و عثمانی، مجالی برای فعالیت نداشت، در سال 1911 به اروپا و نُه ماه به آمریکا سفر کرد و با آمادگی لازم جانشین پدر شد؛ ولی بین او و برادرش محمدعلی بر سر ریاست کشمکش و اختلاف شدید درگرفت و دو فرقه دیگر زاییده شد. عباس افندی، پیروان خود را میثاقی نامید و پیروان محمدعلی به عنوان ناقضین یعنی شکننده وصیت پدرشناخته شدند. عباس افندی در سن 75سالگی در سال 1340 قمری از دنیا رفت و پسر دخترش، شوقی افندی متولد 1314 قمری، زمام امور بهائیت را تا 1957 میلادی به دست گرفت. وی به جهت نداشتن فرزند، امور بهائیت را در سال 1328 شمسی به شورایی به نام بیت العدل سپرد. این شورا به کلیه مراکز بهائی جهان ارتباط مستحکم با حکومت اسرائیل را ابلاغ کرد. البته مطابق نصوص رهبران بهائیت، باید ولی امر موجود به تعیین ولی امر بعدی بپردازد؛ به همین دلیل، حسینعلی بهاء به تعیین عباس افندی و عباس افندی به تعیین شوقی افندی پرداخت، ولی شوقی افندی، دستور تشکیلاتی را نقض کرد و موجب بی اهمیتی و آشفتگی دستگاه جامعه بهائیان شد. پس اگر شوقی افندی، وصیتی نداشته و تعیین جانشین نکرده است؛ در این صورت، وی از دستور مهم تشکیلاتی تخلف کرده و به مهم ترین سند اداری بهائیان عمل نکرده است و اگر ادعای میسن ریمی را بپذیریم که شوقی افندی وصیت نامه داشته و میسن ریمی، رئیس وقت هیأت بین المللی بهائیت را به عنوان ولی امر دوم بهائیان تعیین کرده است، پس مدیریت پنجاه ساله اخیر سازمان بیت العدل توجیه پذیرنیست و مطابق اعتقادات بهائیت، مشروعیت ندارد.
تا اینجا روشن شد که فرقه بهائیت، همانند فرقه های باطل دیگر همچون تصوف فرقه ای، به گروه های جزیی تری انشعاب یافت، یعنی: غیر از بهائیت و بعد از بابیت، فرقه های دیگری مانند ازلی، بیانی، مرآتی، ثابتین، ناقضین، سهرابی، جمشیدی و غیره هم پدید آمد. ولی مهم ترین شاخه های آن، گروه هایی است که بعد از شوقی افندی پدید آمدند. روحیه ماکسول همسر شوقی افندی، گروه بیست و هفت نفره انتخابی شوقی را که به ایادیان امرالله معروف بودند، گرد خود جمع کرد و بیت العدل را در سال 1342 شمسی تشکیل و مرکز رهبریت بهائیت قرار داد. البته گروه های دیگری نیز مانند: بهائیان ارتودکس یا راستین به رهبری چارلز میسن ریمی آمریکایی، جانشین شوقی افندی و نیز سمادیه به رهبری جمشید معانی (معروف به سماء الله) و همچنین سهرابیه به رهبری احمد سهراب در کشورهای آمریکا و هندوستان و استرالیا و پاکستان و غیره از بهائیت انشعاب یافته اند. (42) میسن ریمی پس از مرگ شوقی ولایت امر دوم را به استرالیا برد و پس از مرگ وی در سال 1974 جوئل مارانژلا، ولی امر سوم و در حال حاضر نصرت الله بهره مند در جایگاه ولی امر چهارم قرار گرفته است. اشکال قابل توجه این است که آیا انشعابات و اختلافات بهائیان که به نفی یکدیگر می پردازند، با توجه به مبانی و اصول بهائیت به آن ها مشروعیت می دهند؟ وقتی که عباس افندی تأکید می کند که اگر بهائیت به دو فرقه مخالف هم درآیند هر دو باطل هستند. (43) البته مرگ مشکوک شوقی افندی در لندن در سال 1336 شمسی و بی توجهی خانم روحیه ماکسول، بیوه شوقی به تشکیلات و به عهده گرفتن مدیریت تشکیلات بهائیت، تردید در مشروعیت بهائیت را مطابق اصل خودشان می افزاید. حاصل سخن آن که فرقه شیخیه به بابیت و بابیت به ازلی و بهائیت انشعاب یافت. فرقه ازلی با مرگ صبح ازل به جهت عدول میرزا یحیی دولت آبادی، وصی رسمی صبح ازل از پذیرش رهبری و توصیه به مردم برای تبعیت از مذهب تشیع منقرض شد. (44) بهائیت هم با حسینعلی بهاء تأسیس شد و عباس افندی و شوقی افندی آن را توسعه دادند. میرز احمد سهراب که از افراد برجسته زمان عباس افندی بود به مخالفت با شوقی پرداخت و فرقه سهرابی را تأسیس کردند؛ البته عده دیگری هم به دامن اسلام رو آوردند و پس از مرگ شوقی افندی در سن 58 سالگی در لندن و نداشتن فرزند، بهائیت به چهار جریان ذیل تبدیل شد؛ نخست: جریان روحیه ماکسول، بیوه کانادایی شوقی و دوم: جریان میسن ریمی آمریکایی یا بهائیت ارتودکسی و سوم: جریان جمشید معانی و چهارم: جریان احمد سهراب. (45)

بهائیت، استعمار

کشورهای استعمارگر در جوامع اسلامی و عرصه های گوناگون فکری، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی به دنبال مذهب سازی بوده و خواهند بود. جریان استعمار با توطئه های خود توانست جریان وهابیت را در عربستان، جریان قادیانی (احمدیه) را در هندوستان و پاکستان و جریان بهائیت را در ایران تأسیس یا حمایت و ترویج کند و شکی نیست که استعمار روسیه و انگلیس در تأسیس بابیت و بهائیت و استعمار آمریکا و صهیونیست ها در توسعه آن ها نقش مؤثری داشته اند. شواهد تاریخی فراوانی بر نقش استعمار در توسعه و ترویج بهائیت دلالیت دارد که به اختصار بیان می گردد:
1- یکی از شواهدی که بر این مطلب دلالت دارد، قضیه ترور نافرجام ناصرالدین شاه توسط جمعی از طرفداران بابیت است. وقتی جمعی از بابیان به ناصرالدین شاه قصد سوء کرده و نافرجام ماندند، در اواخر شوال 1268 قمری سران آن ها دستگیر شده و همه آن ها را اعدام کردند و با وجود این که مهد علیا مادر ناصرالدین شاه بهاء را در این توطئه دخیل می دانست؛ ولی پرنس دالگورکی، سفیر روسیه با دخالت عجیب و غریب و شهادت دادن به نفع او، باعث آزادی وی شد. این جریان را عباس افندی (عبدالبهاء)، در مقاله سیاح گزارش کرده است.
2- شاهد دوم: حمایت مالی و سیاسی انجمن جهانی یهودیان به سران بابیت و بهائیت و قادیانی، با هدف تضعیف قدرت اسلام و تفرقه میان مسلمانان و دست یابی و تسلط بر مناطق فلسطین؛ به همین جهت عبدالبهاء تلاش کرد تا کشور فلسطینیان به سرزمین یهودیان تبدیل شود (46) و شوقی افندی برای تشکر از حمایت های یهودیان بعد از تشکیل حکومت غاصب اسرائیل، این دولت را پناهگاه بهائیت معرفی کرد و عنوان ارض اقدس و مشرق الاذکار بدان داد و به صورت رسمی در تاریخ نهم ژانویه 1951 از این دولت حمایت کرد.
3- شاهد سوم: عباس افندی، پسر حسینعلی بهاء در دوره تسلط استعمار انگلیس بر مناطق اسلامی نظیر عراق، فلسطین، اُردن، افغانستان و شبه قاره هند، از دربار لندن به لقب «سر» ملقب شده و نشان شوالیه را دریافت کرد. ارتباط تنگاتنگ شوقی افندی با انگلیس و امریکا و گرفتن زن کانادایی و وجود اسناد و مدارک فراوان، بر سیاسی بودن و ارتباط این فرقه با دولت های استعمارگر، دلالت آشکار دارد.
تلاش فراوان غرب به ویژه آمریکا و انگلیس و سازمان های بین المللی برای جلوه دادن بهائیت به عنوان دین رسمی در برابر ادیان الهی و تصویب لوایح مجلس کنگره و سنای آمریکا و مجالس انگلیس برای حمایت از بهائیت در ایران، نمونه دیگر فعالیت استعمار پیر در مبارزه بر ضد اسلام است.

پهلوی و بهائیت

حضور گسترده بهائیت در دولت پهلوی به گونه ای است که باید دولت پهلوی را دولت بهائیت-نه دولت شیعی-دانست. سران بهائیت با سیدضیاء و رضاخان پیوند وثیقی داشتند و نقش عین الملک هویدا (پسر عباس هویدا) در کشف معرفی رضاخان به سران بریتانیا و برای انجام کودتای اسفند 1299 شمسی کاملاً آشکار است. جایگاه شخصیت های بهایی مانند دکتر عبدالکریم ایادی، طبیب مخصوص شاه، حسین علا و هویدا نخست وزیران دولت پهلوی و اسدالله صنیعی، وزیر جنگ، منصور روحانی، وزیر آب و برق و کشاورزی و غلام عباس آرام، وزارت خارجه و غلامرضا کیان پور، وزارت دادگستری و منوچهر تسلیمی، وزارت بازرگانی و منوچهر شاهقلی، وزارت بهداری و علوم و خانم فرخ رو پارسا، وزیر آموزش و پرورش و حبیب ثابت تئوریسین و معاون ساواک و مؤسس تلویزیون ایران و صاحب پپسی کولا و ایرانا و ارتشبد جعفرشفقت، ریاست ستاد ارتش و سپهبد علی محمدخادم، ریاست هواپیمایی ملی ایران(هما) و هژبر یزدانی، هوشنگ انصاری، غلامرضا ازهاری مسئولان رده بالای حکومت پهلوی، نشانه دیگر از نفوذ استعمار در ایران است.
خانم تیسمار سرلشکر پرویز خسروانی معاون ژاندارمری کل کشور، به اعتراف ساواک، جزو بهائیان متعصب بوده و سرلشکر خسروانی نیز اداره کننده یک لجنه بهائی بود. مرکز جلسات لجنه، هر هفته در منزل سرلشکر خسروانی تشکیل می شد و آقای عطاء الله خسروانی (وزیرکار)، دکتر راسخ و دکتر ایقانی در جلسات مذکور شرکت می کردند و به وسیله وزیر کار با تیسمار سپهبد ایادی پزشک دبار شاهنشاهی مربوط بودند و از وی دستور می گرفتند و همچنین خسروانی وزیر کار، عده زیادی از بهائیان وزارت کار را که سمت مهمی در آن وزارتخانه به آن ها محول نشده بود به مرور تغییر پست داده و امور مهم وزارت کار را به دست آنان سپرده که می توان نام مهندس مجد، معاون فنی وزارت کار و پرتو اعظم مدیر کل امور اجتماعی وزارت کار را ذکر نمود. (47)
جلسات بهائیان در مورخه شمسی در منزل ضیاء الله هوشمند تشکیل می شد و سرهنگ اقدسیه در یکی از این جلسات اظهار کرده بود. «افتخار ما بر دیانت بهایی است. من زمانی که در ارتش بودم سربازان و درجه داران و افسران بهایی را احترام می گذاشتم؛ ولی اگر یک فرد مسلمان از دیگری شکایت می کرد، دستور شلاق زدنش را می دادم.» مشارالیه افزوده است: «ما اطلاع داریم که شاهنشاه آریامهر، بهایی می باشند. ما بهائیان همه پولدار هستیم و ترقی بیشتری خواهیم کرد». (48)
نمونه دیگر این که: در یکی دیگر از جلسات بهائیان که در خیابان سبلان کوچه کرمی پلاک 27 تشکیل گردیده بود، شخصی به نام واحدیان، ضمن صحبت درباره امور مذهبی اظهار داشته است: «کارهایی که اکنون به دست اعلی حضرت همایون شاهنشاه آریامهر صورت می گیرد، هیچ کدامش روی اصول دین اسلام نیست؛ زیرا خود شاه به تمام دستورات بهایی آشنایی دارد و حتی ایشان با اشرف پهلوی در دوران کودکی در مدرسه بهائیه در خیابان امیریه که در آن زمان از مدارس عالی تهران بود، درس خوانده اند و دلیلش آن است که عکس آن زمان شاه و اشرف هم اکنون موجود است که ایشان ایستاده اند و قبل از این که به کلاس درس بروند دعا می خوانند. حالا مردم احمق می گویند: شاه بهائی است. چه کار می توانند بکنند. فلسفی بالای منبر می گوید: شاها مواظب باش ببین دکتر شما چه شخصی است کارها را به دست بهائی ها ندهید ولی این گفتار اثری ندارد. هم اکنون «تیسمار صنیعی» وزیر جنگ و«تیسمار شیرین سخن» بهایی هستند و هر چند نزدیکتر شوید می بینید که چه کارهای مهمی به دست بهائیان است چرا؟ برای اینکه آنها بهتر می فهمند.»(49)
فعالیت بهائیان تنها در سطح ایران قبل از انقلاب خلاصه نمی شود. این جریان انحرافی در کشورهای همسایه ایران نیز رذیلانه، مشغول شیطنت بر ضد اسلام و مسلمین هستند؛ برای نمونه: دیوید کلی، مسئول مالی محفل ملی بهائیان در انگلیس و کارشناس ارشد سلاح های کشتار جمعی در وزارت دفاع با دستور بیعت العدل، گزارش های وزارت دفاع انگلیس درباره سلاح های کشتار جمعی در عراق را دست کاری کرده، به گونه ای که دولت و مجلس انگلیس به وجود سلاح های مزبور در کشور عراق یقین نموده و با همراهی آمریکا در حمله به عراق موافقت کردند. پرویز ثابتی (50) معاون سازمان امنیت رژیم پهلوی که با توطئه ای توانست در سال 50 گروه های مسلح زیرزمینی را کشف و نابود سازد، با کمک امریکا، مسئول تجدید سازمان امنیت عراق می شود و در سازمان دهی مجدد استخبارات عراق مشارکت می کند. (51)
علمای اسلام به ویژه آیت الله العظمی بروجردی و حضرت امام خمینی به خوبی متوجه نفوذ بهائیت و استعمار در ایران شدند و با این جریان مقابله شدیدی کردند. البته گسترش بهائیت را علاوه بر دخالت کشورهای بیگانه به ویژه روس و انگلیس بعد هم آمریکا و اسرائیل، باید به ضعف ها و کاستی های سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و دینی مردم و مظلوم نمایی باب و بهاء هم دانست. استفاده ابزاری از دین و بهره گیری از احساسات پاک و اعتقادات مردم نسبت به مهدویت و انتظار فرج و فقدان معرفت عقلانی مردم نیز نقش مؤثری در توسعه بهائیت داشته است. جالب این که با حضور استعمار در تأسیس و توسعه بهائیت، این فرقه بر این باور است که نباید در سیاست دخالت کرد. حسینعلی بهاء می گوید: «اگر در مجلسی بودید و دیدی که کسی وارد بحث های سیاسی شد بدانید از احباء نیست، خود را به این جیفه (سیاست) آلوده نکنید.»(52) این توصیه برای این است که نسل های بعد فراموش کنند که بهائیت، زاییده استعمار و سیاست پیرانگلیس و روسیه است و جریان های مقابل خود را به جدایی دین از سیاست ترغیب کرده تا به اهداف شیطانی استعمارگران روسی و انگلیسی دست یابند و تا حدودی هم به این هدف رسیدند، برای این که انجمن حجتیه که به جهت مقابله با بهائیت پدید آمد، شعار جدایی دین از سیاست را تعقیب و عملی می کرد. علاوه بر این که بسیاری از سیاست مداران دولت پهلوی بهایی بودند برای نمونه: ایادی پزشک دربار و هویدا نخست وزیر و سپهبد صنیعی وزیر خواروبار همگی از بهائیان بودند. حسین فردوست ارتشبد دولت پهلوی گوید: «روزی از سپهبد صنیعی پرسیدم که چگونه شغل سیاسی پذیرفته اید؟ پاسخ داد: از عکّا سؤال شده و اجازه دادند که در موارد استثنایی و مهم این نوع مشاغل پذیرفته شود.»(53)

بیت العدل

عنوان بیت العدل نخستین بار توسط حسینعلی بهاء در کتاب اقدس مطرح گردید، البته به این صورت که در هر شهر و مکانی که نه تن بهایی باشند یک بیت العدل تشکیل دهند. جانشین وی عباس افندی، دامنه تشکیلات بیت العدل را گسترش داد و ‌آن را مرکز اصلی سازمان بهائیت قرار داد و سپس شوقی افندی آن را توسعه داد. وی، تشکیلات سازمانی این فرقه را در سه رکن مؤسسه ولایت امر، مؤسسه ایادی امرالله و بیوت عدل (محلی، ملی و بین المللی) تشکیل داد. (54) بیت العدل اعظم، چهار وظیفه اصلی برعهده دارد که عبارتند از: 1- تشریع و تغییر قوانین بهائیت با توجه به تحولات زمانی، 2- گشودن تمام امور مشکل و مهبم و مسائل بهائیان، 3- تعیین حاکمان و مبلغان و اداره امور سیاسی و اقتصادی محافل ملی و محلی، 4- مرجع کل امور بهائیان و مأمور به هدایت جامعه بهائی و پیشرفت بهائیت.(55)

پی‌نوشت‌ها:

1. گروهی از قرن اول هجری که به محمد حنفیه گرایش یافتند.
2. طرفداران محمد بن عبدالله بن حسین.
3. مدعیان مهدویت امام صادق(ع).
4. مدعیان مهدویت امام باقر(ع).
5. مدعیان مهدویت اسماعیل بن جعفر صادق.
6. محمد محمدی اشتهاردی، بابی گری و بهایی گری؛ انتشارات گلستان ادب، 1383، ص 33-26.
7. علامه طباطبایی نیز در کتاب شیعه در اسلام، شیخیه را شیعی معرفی می کند.
8. تنکابنی، قصص العلما، ص 35.
9. قصص العلماء، ص 43-60 و اعیان الشیعه، ص 590.
10. احمد احسایی، شرح الزیاره الجامعه الکبیره، ج3، ص 215-220.
11. همان، ص 65 و 295-300 و ج 4، ص 45-80 و شرح العرشیه، ص 320-325.
12. بحارالانوار، ج25، ص 301.
13. همان، ص 276.
14. محمدحسین اصفهانی، حاشیه المکاسب، ج2، ص 378.
15. لطف الله صافی گلپایگانی، امامت و مهدویت، قم: انتشارات حضرت معصومه، 1380، ص 30-64.
16. علی ربانی گلپایگانی، جایگاه و نقش امام در نظام آفرینش، فصلنامه انتظار، 29.
17. بحارالانوار، ج102، ص 144.
18. محمد بن الحسن الطوسی، تهذیب الاحکام، تهران: نشر صدوق، 1376، ج6، ص 64.
19. محمد بن علی بن الحسین، صدوق، التوحید؛ بیروت: دارالمعرفه، بی تا، ص 151-152.
20. محمد بن نعمان، مفید، الاختصاص، قم: المؤتمر العالمی لالفیه الشیخ المفید، 1413، ص 224.
21. احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج؛ ناشر مرتضی، ج1، ص 177.
22. همان، ج2، ص 467.
23. ابن میثم بحرانی، شرح نهج البلاغه، مؤسسه النصر، بی تا، ج4، ص 439-440 و محمد جواد مغنیه، شرح نهج البلاغه، بیروت: دارالعلم للملایین، 1972، ج4، ص 470.
24. بدن هورقلیایی مطابق نظر شیخیه در شهر جابُلقا و جابُرسا قرار دارد. (ارشاد العوام، ج2، ص 151) شیخ احمد، این واژه ها را از شیخ اشراق گرفته است.
25. شرح الزیاره الجامعه الکبیره، ج3، ص 127-130.
26. البته شیخ احمد در شرح زیارت جامعه به معراج آسمانی مادی نیز اعتراف کرده است.
27. همان، ج4، ص 26-30 و شرح العرشیه، ج2، ص 189 و مجموعه الرسائل الحکمیه، ص 308-309 و ص 110-112 و 310.
28. جوامع الکلم، رساله دمشقیه، قسمت دوم، ص 103 و رساله رشتیه، قسمت سوم، ص 100 و مجموعه الرسائل، ج6، ص 213.
29. دهخدا، لغت نامه، ص 33.
30. محمدکریم خان کرمانی، نزدیکترین شاگرد رشتی بود و پدرش، حاج ابراهیم خان، مشهور به ظهیرالدوله، پسر عمو و داماد فتحعلی شاه و حاکم خراسان و کرمان بود.
31. رضاقلی خان هدایت، روضه الصفا، ص 1269-1275 و اشراق خاوری، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص 65-66.
32. علی محمدباب در وصیت نامه اش، میرزا یحیی (برادر کوچک تر حسینعلی بهاء) که ارادت بیشتر به باب نشان می داد، به صبح ازل ملقب ساخت وی در این وصیت نامه به صراحت برای خود و جانشین میرزا یحیی ادعای الوهیت می کند و می نویسد: هذا کتاب من عندالله المهیمن القیوم الی الله المهیمن القیوم.
33. عبدالحسین آیتی، الکواکب الدریه فی مآثر البهائیه؛ چاپ مصر، 1342 قمری، ج1، ص 43، شایان ذکر است که مؤلف کتاب پس از مستبصر شدن بر کتاب خود ردیه ای به نام کشف الحیل در چهار جلد نگاشت.
34. میرزاجانی کاشانی، نقطه الکاف، ص 180-181.
35. نقطه الکاف، ص 135.
36. دایره المعارف تشیع، ج3، ص 4-8.
37. بیان، نسخه خطی، ص 3-4؛ مقصود از حروف سبعه، هفت حرف علی محمد است.
38. همان، ص 1-2.
39. شیخ محمدجواد ابلاغی، نصیحت به فریب خوردگان باب و بهاء، ترجمه: سیدعلی علامه فانی اصفهانی؛ قم: چاپخانه اسلام، 1405 قمری، ص 21.
40. همان.
41. قره العین یا زرین تاج دختر ملا محمد صالح مجتهد قزوینی در سال 1231 در شهر قزوین تولد یافت و بعد از ازدواج با پسر عموی خود و داشتن چند فرزند، زندگی را رها کرده و جذب بابیت شد.
42. مرکز اطلاع رسانی فرهنگی هنری شهید آوینی، جمعه 84/1/26.
43. بدیع الاثار، ج1، ص 119.
44. حسین مکی، زندگی میراز تقی خان امیرکبیر؛ تهران: انتشارات ایران، 1366، ص 360-363.
45. در این قسمت از کتاب محمدمحمدی اشتهاردی، بابی گری و بهائی گری؛ انتشارات گلستان ادب، 1383، چاپ دوم و نیز عبدالله شهبازی، جستارهایی از تاریخ بهایی گری. در ایران، منتشر در سایت ایشان، استفاده شده است.
46. الاقدس، ص 118.
47. بدون شرح به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی تاریخی وزارت اطلاعات؛ بهار 1387، ص 106.
48. همان، ص 166.
49. همان، ص 189
50. پرویز ثابتی در سال 1315 در سنگسر سمنان در یک خانواده بهائی به دنیا آمد. دوران ابتدایی را در سنگسر از سال 1322 تا 1328 و دوران دبیرستان را در تهران از 1328 تا 1334 گذراند. او در دانشکده حقوق دانشگاه تهران از 1334 تا 1337 تحصیل کرد و لیسانس قضائی گرفت. وی در بهمن ماه 1337 با معرفی ضرایی (مدیر کل نهم ساواک) به استخدام ساواک درآمد. او پس از انقلاب ایران در سال 1357 شمسی به اسرائیل رفت.
51. چهارمقاله در زمینه بهائیت، قم: انتشارات جامعه مدرسین، بی تا، ص 25-26.
52. نوری، حسینعلی، اقدس؛ بمبئی هند: چاپ ناصری، 1314 ه.ق، ص 27.
53. فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی؛ انتشارات اطلاعات، چاپ چهارم، 1380 ش، ج1، ص 375.
54. ج. اسلمنت، بهاء الله و عصر جدید، ترجمه: سلیمانی، ریودوژانیرو: دارالنشر البهائیه، 154 بدیع، 1988م، ص 290.
55. نوری، حسینعلی، اشراقات (خطی 7 بی تا) ص 29-27 و اشراق خاوری، عبدالحمید، گنجینه احکام و حدود؛ مؤسسه ملی مطبوعات امری، چاپ سوم، 128 بدیع، ص 173.

منبع: خسروپناه، عبدالحسین؛ (1390)، جریان شناسی ضد فرهنگ ها، قم: تعلیم و تربیت اسلامی، چاپ پنجم/1390.